جوان از نظر عقل و احساسات
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۳۳ -
پندار غلط
بعضى از اين جوانان ، مجذوب كارهاى علمى و صنعتى جهان امروز شده و با نداشتن
استعداد كافى پيوسته آرزوى آن كارها را در سر مى پرورند و تصور مى كنند پذيرفتن
ساير شغل هاى ضرورى و مفيد اجتماع ، مايه پستى و حقارت است . اينان در مقابل پيشرفت
هاى علمى و پديده هاى صنعتى جهان به طورى خود را باخته اند كه اگر بين كسان و
بستگانش افراد كشاورز يا باغدار يا دامپرور باشند، آن ها را پست و عقب افتاده
اجتماع مى خوانند و از وابستگى آنان احساس حقارت مى نمايند و گاهى پدر يا عموى خود
را به عنوان آشپز يا باغبانشان معرفى مى كنند.
اين گروه تيره بخت نيز به سبب نداشتن استعداد طبيعى نمى توانند مدارج عالى علمى را
بپيمايند و به آرزوى دل برسند و بر اثر تصور باطلى كه نسبت به ساير كارها در مغز
خود پرورده اند، حاضر نيستند شغلى را كه متناسب با استعدادشان باشد، بپذيرند. عمر
گران بها را به هدر مى دهند و سرانجام تيره روز و بدبخت خواهند شد، مگر آن كه به
خود آيند و از راه غلطى كه رفته اند هرچه زودتر برگردند.
نشانه رشد
(نشان رشد و تميز اين است كه شخص خود
را واقع بشناسد و استعداد و ذوق و توانايى خود را به ميزان عقل بسنجد و عقايد و
تلقينات ديگران را بدون دقت و رسيدگى بر خود حاكم مطلق قرار ندهد، يعنى خود هادى و
رهبر خويش باشد.
لكن بسيارى همت برگشت از عقايد غلطى را كه به آنان تلقين شده ندارند و عمرى را به
اشتباه در سختى مى گذرانند، همان گونه كه كودك به اشكال چيزى را از دست مى دهد، شخص
بالغ نيز عقيده اى را كه نسبت به خود، در ضمير جا داده ، مشكل از دست مى گذارد، ولو
آن كه او را به هزار زحمت دچار كرده باشد.
آن ها كه به غلط خود را شايسته كارى تصور مى كنند كه در خور و مستعد آن نيستند،
دنيا و دگران را مسئول عدم موفقيت خود مى دانند و با همه در باطن و ظاهر در جنگ
اند؛ و درون خود را همواره رنجيده و آزرده مى دارند، مگر آن كه در نتيجه تعقل و
تفكر و يا برخوردن به كلامى مؤ ثر و يا معالجه روان پزشك ، نورى در خاطرشان بدمد و
حقيقت را روشن كند.)
(1033)
بعضى از جوانان در جامعه ما چنان دچار خودپرستى و اشتباه شده اند كه حاضر نيستند به
طور موقت كار خريد لوازم خانه خود را به عهده بگيرند و از پولى كه پدر، با زحمت كار
تحصيل كرده ، نان و غذا تهيه كنند و به منزل بياورند، چه رسد به اين كه شغل هاى
متوسط و كارهاى دستى را به طور دائم بپذيرند و آن را مجراى معيشت و زندگى خود قرار
دهند.
اگر بخواهيم جوانان به كارهاى متوسطى كه در خور استعداد و لياقت آن هاست ، علاقه
مند شوند و در قبول و انجام آن كارها، احساس پستى و حقارت ننمايند، بايد كليه طبقات
مردم ، عموما و صاحبان قدرت و مقام ، خصوصا همه آن شغل ها را محترم شمارند و هر
فردى كه عهده دار كار مفيدى است ، قولا و عملا مورد احترام و تكريم قرار گيرد و
بايد جوانان بفهمند كه كار مفيد و مورد احتياج اجتماع ، هر چه باشد، اگر به خوبى و
درستى انجام پذيرد، براى جوان مايه ننگ و حقارت نيست ، بلكه ننگ و پستى براى جوان
اين است كه بيكار و سربار جامعه باشد، يا آن كه كارى را به خيانت و نادرستى انجام
دهد.
اولياى گرامى اسلام ، علاوه بر آن كه خود شخصا در كار كشاورزى و درخت كارى مانند
ساير كارگران كار مى كردند و با دست خود بيل مى زدند، در بعضى از مواقع با داشتن
نوكر و خدمتگزار و دوستان بسيار صميمى ، لوازم خانه خود را شخصا خريدارى مى كردند و
در مقابل چشم مردم روى دست مى گرفتند و به منزل مى بردند تا به پيروان آن روز و
امروز خود بفهمانند كه از انجام كارهاى مفيد، خواه بزرگ باشد يا كوچك ، ابا نكنند و
از نگاه مردم احساس انفعال ننمايند.
(كان
سيدالمرسلين يشترى الشى ء فيحمله الى بيته بنفسه ، فيقول له صاحبه اعطنى احمله ،
فيقول : صاحب المتاع احق بحمله .
)
(1034)
معمولا رسول اكرم چيزى را از بازار خريدارى مى كرد و شخصا به خانه مى برد. كسى كه
همراه آن حضرت بود، مى گفت آن را به من بدهيد تا بياورم .
(رايت
عليا عليه السلام اشترى تمرا بدرهم فحمله فقيل له يا اميرالمؤ منين الا نحمله عنك
فقال ابوالعبال احق بحمله .)
(1035)
راوى حديث مى گويد: على عليه السلام را ديدم كه يك درهم خرما خريدارى كرد و خود
شخصا آن را مى برد. بعضى روى ارادت به رئيس مملكت گفتند: اجازه دهيد آن را براى
شما بياوريم . در جواب فرمود: كسى كه عائله دارد، به حمل متاع خود شايسته است .
موانع اشتغال پس از فراغت از تحصيل
ناگفته نماند كه مشكل جوانان در انتخاب كار و اشتغال به شغل ، تنها تشخيص استعداد
طبيعى و تحصيل مبانى علمى و آموختن فنون علمى نيست ، بلكه پس از فراغت از تحصيل و
فراگرفتن تجربيات لازم ، ممكن است در راه اشتغال به كار يا ادامه كار با موانع تازه
اى مواجه شوند و مشكلات جديدى سد راه پيشرفت و موفقيتشان گردد.
مثلا موقعى كه جوانان براى انجام يكى از كارهاى اجتماعى آماده مى شوند و از هر جهت
به شرايط لازم آن مجهز مى گردند و قدم در جامعه مى گذارند، اغلب مشاهده مى كنند
براى اشتغال به كارى كه مربوط به رشته آن هاست ، جاى خالى وجود ندارد و دگران قبلا
آن را اشغال كرده اند، از اين وضع سخت ناراحت و متاءثر مى شوند. گاهى برافروخته و
خشمگين مى گردند. مدتى بايد مجاهده كنند و رفت و آمد نمايند تا مگر اين كه مشكل حل
شود و به كار مورد نظرشان دست يابند. اين مطلب در جهان غرب نيز يكى از مشكلات نسل
جوان امروز است .
موريس ديس مى گويد:
(جوانانى كه شغلى آموخته اند و يا پس
از سال ها كوشش و مطالعه و زحمت وارد در كارى مى شوند، به محض ورود در زندگانى فعال
، نسل ما قبل خود را ملاقات مى كنند كه همه جاها را اشغال كرده و به درخواست هاى
مشروع ايشان جواب مساعد نمى دهند. از اين جا يك مخالفت غير قابل اجتناب مابين
جوانان و پيران ايجاد مى شود كه در تمام دوره اوليه كمال باقى و پايدار مى ماند.)
(1036)
عامل ديگرى كه در راه كاريابى و پيشرفت جوانان ايجاد مانع مى كند و امكان اشتغال
آنان را پيوسته محدودتر مى سازد و در پاره اى از مواقع صاحبان مشاغل را نيز از كار
بركنار مى نمايد، دگرگونى سريع ابزارهاى فنى و توسعه ماشين هاى خودكار است .
از ابتداى قرن حاضر، تحولات قابل ملاحظه اى در تمام رشته هاى صنعتى آغاز شد و
ابزارهاى خودكار، مؤ سسات بزرگ صنعتى را تدريجا از فعاليت كارگران آزموده بى نياز
ساختند. در واقع ابزارهاى فنى جاى دست انسان ها را گرفت .
پديده صنايع خودكار
اكنون كار ترقى صنعت و ماشين به جايى رسيده كه دقيق ترين محاسبه هاى علمى و
نظارتهاى فكرى نيز به وسيله ماشين انجام مى شود و در حال حاضر مؤ سسات بزرگ صنعتى
جهان از وجود مغزهاى متفكر و افراد تحصيل كرده نيز بى نياز شده اند. در حقيقت ،
ماشين هاى الكترونيكى كارهاى علمى مردان تحصيل كرده و حسابداران متخصص را انجام مى
دهند.
نظارت ماشين بر ماشين
مقصود از يك صنعت خودكار، تنها اين نيست كه تمام و يا قسمت اعظم كارها به وسيله
ماشين انجام شود. تحقق اين پيشرفت بزرگ را مى توان مرحله اى از انقلاب صنعتى دانست
كه كار ماشين را جانشين كار دست كرد. وجه تشخيص يك صنعت خود كار از يك صنعت ماشينى
معمولى (كلاسيك ) اين است كه نه تنها انجام اعمال مختلف به وسيله ماشين صورت بگيرد،
بلكه هدايت و نظارت مجموعه ماشين ها نيز به وسيله دستگاه هايى به عمل آيد كه در كار
آن بشر دخالتى نداشته باشد. به همين مناسبت گفته اند، مفهوم صنايع خودكار، هدايت و
نظارت ماشين به وسيله ماشين و نتيجه آن حذف كامل يا تقريبا كامل دخالت بشر در جريان
توليد صنعتى است .
انقلاب صنعتى ، كار ماشين را جانشين كار دست كرده بود. توسعه صنايع خودكار، كه در
مورد آن بسيارى از صاحب نظران صحبت از سومين انقلاب صنعتى مى كنند، كار ماشين را
جانشين كار فكرى و كار مغزى مى كند.)
(1037)
پديده صنايع خودكار، راه هاى بهتر و سريع ترى را در توليد محصول نشان داد و مورد
قبول صاحبان مؤ سسات بزرگ صنعتى واقع شد و با به كار افتادن ماشين آلات و ابزارهاى
مدرن و دگرگون شدن طرز توليد كالا، عده زيادى از متخصصين تحصيل كرده و كارگران
تجربه ديده بيكار شدند. اين ، خود فصل نوينى را در زندگى كشورهاى صنعتى گشود و مشكل
تازه اى را به نام بيكارى تكنولوژى به وجود آورد و با توسعه صنايع خودكار اين مشكل
در سراسر جهان پيوسته گسترش مى يابد.
(معمولا ترقيات فنى موجب مى گردد كه
نسبت استفاده از كار در هر واحد از توليد، تقليل يابد. با اين وضع بايد ديد پس از
حصول تغيير و ترقى فنى و پيدايش كارگران زايد، صنايع ديگر چه حد از كارگران مزبور
را جذب مى نمايد و اشتغال مجدد چه وقت و در چه محلى صورت مى گيرد.
به اين نتيجه رسيده اند كه بررسى هايى از اين قبيل را از طريق روش استقرايى نمى
توان به نتيجه رساند. زيرا نتايج حاصله از آن به دوران انجام تحقيقات محدود مانده و
به ساير ادوار با خصوصيات ديگر قابل اعمال نيست . نظر به اين نقص ، براى تحقيق از
روشهاى مختلف استفاده كرده اند.
يكى از مؤ سسات كه نسبت به تاءثيرات تكنولوژى در امر اشتغال مطالعاتى به عمل آورده
، نتيجه بررسى هاى خود را در صنعتى كه مورد مطالعه قرار گرفته است ، به اين شرح
اعلام نموده است .
در زمان بررسى ، 45 از كارگرانى كه به بيكارى تكنولوژى گرفتار شده بودند، مشاغل
جديد و ثابت پيدا كرده و بقيه هنوز بيكار بوده اند.)
(1038)
بيكارى تكنولوژي
در دنيايى كه عده زيادى از افراد شاغل ، بر اثر به كار افتادن ماشين هاى جديد، در
مؤ سسات بزرگ صنعتى ، به عنوان كارگران زايد از كار بركنار مى شوند، قطعا افراد
متخصص و كارگرانى كه تازه مى خواهند فعاليت اجتماعى خود را آغاز كنند و تحصيل
درآمدى نمايند، وضع مشكل ترى دارند و در راه كاريابى و به دست آوردن شغل با موانع
بيشترى مواجه خواهند شد.
وظيفه جوانان لايق و فعال اين است كه از موانع و مشكلات نهراسند و در شرايط سخت ،
با اراده و تصميم قاطع كوشش و مجاهده نمايند تا كارى در خور استعداد طبيعى خويش به
دست آورند و آن را در كمال صحت و درستى انجام دهند و بدين وسيله راه معاش و
شرافتمندانه خود را هموار سازند.
اولياى گرامى اسلام ، در چهارده قرن قبل ، ضمن روايات متعددى خاطرنشان ساخته اند كه
تحصيل معاش و تاءمين زندگى مباح ، از وظايف قطعى پيروان اسلام است و به آنان توصيه
كرده اند كه در سخت ترين شرايط از كار و كوشش و كسب معيشت خوددارى ننمايند.
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : طلب الحلال فريضة على كل مسلم و مسلمة .
)
(1039)
رسول اكرم فرموده است : خواستن رزق مباح و گذران كردن از درآمد حلال وظيفه واجب هر
مرد و زن مسلمان است .
(
العسكرى عليه السلام قال : لا يشغلك رزق مضمون عن عمل مفروض .
(1040) )
لزوم كوشش در تاءمين معاش
امام حسن عسكرى عليه السلام فرموده است : گرچه خداوند در نظام حكيمانه آفرينش ،
ارزاق مردم را تضمين كرده است ، ولى مبادا انديشه ضمانت خداوند رازق ، مغرورتان
سازد و شما را از انجام فريضه كار و كوشش باز دارد.
(قال
ابوعبدالله عليه السلام : يا هشام ان رايت الصفين قد التقيا فلاتدع طلب الرزق فى
ذلك اليوم . )
(1041)
امام صادق عليه السلام به هشام فرمود: اگر روزى را ببينى كه سربازان در ميدان
كارزار، از دو طرف در مقابل يكديگر صف كشيده اند و با مشتعل شدن آتش جنگ ، نگرانى و
وحشت همه جا را فراگرفته است ، تو در همان روز از انجام كار و طلب روزى باز نايست و
در همان شرايط سخت و دشوار، براى به دست آوردن معاش كوشش كن .
جوان و دنياى ماشين
قال الله العظيم فى كتابه : ... هو انشاكم من الارض و
استعمركم فيها(1042)
انسان و عقل
بشر مانند ساير موجودات زنده پديده اى است در طبيعت كه به اراده حكيمانه خداوند
بزرگ آفريده شده است . چيزى كه حساب بشر را از حساب تمام موجودات زنده جدا كرده و
او را لايق كمال نامحدود ساخته ، و چيزى كه ميدان فعاليت حياتى بشر را وسيع و دامنه
دار نموده و سطح زندگى وى را از سطح زندگى همه موجودات زنده بالاتر برده است ،
نيروى خلاقه عقل و سرمايه گران بهاى هوش انسانى است .
آزادى در پرتو خرد
تمام موجودات زنده كره زمين ، مانند انسان ، در پرتو سنن ثابت الهى و قوانين محكم
نظام آفرينش زندگى مى كنند و براى ادامه حيات خويش از منابع طبيعى استفاده مى
نمايند، با اين تفاوت كه انطباق نبات و حيوان با قوانين خلقت ، متكى به رويه و
محاسبه عقلى نيست و در كارهاى دقيقى كه در برنامه زندگى خود انجام مى دهند، آزادى و
آگاهى ندارند، بلكه اعمال آنها ناشى از الهام فطرى و در چهارچوبه هدايت تكوينى
خداوند است و قلم تواناى تقدير، مسير حياتشان را به صورت كشش هاى طبيعى و تمايلات
غريزى تعيين نموده است . همچنين بهره بردارى آن ها از منابع خلقت ، بر اساس همان
هدايت تكوينى اندازه گيرى شده و داراى حدود معينى است ، ولى انسان بر اثر دارا بودن
عقل و هوش ، در صحنه پهناور زندگى آزادى عمل دارد و مى تواند در پرتو خرد و درايت ،
كه بزرگ ترين عطيه الهى است ، خويشتن را با قوانين مختلق نظام آفرينش منطبق كند و
با استفاده از منابع سرشار طبيعت ، چهره زندگى خود را دگرگون سازد و هر روز يك قدم
در راه تعالى و تكامل پيشروى كند.
به عبارت ديگر، نبات و حيوان مقهور و مسخر دست طبيعت اند و قادر نيستند از مرز
محدود زندگى قدمى فراتر بگذارند. اما در مورد انسان قضيه برعكس است . خداوند، طبيعت
را مسخر و مقهور بشر ساخته است و او را بر آب و خاك ، نبات و حيوان و تمام موجودات
روى زمين حاكم و فرمانروا قرار داده و از وى خواسته است كه عقل و فكر خود را به كار
اندازد و با سعى و عمل ، از تمام ذخاير طبيعى بهره بردارى كند. كره زمين را آباد
سازد و موجبات بهزيستى خود را از هر جهت فراهم آورد.
(الم
تر ان الله سخر لكم ما فى الارض .
)
(1043)
اى بشر آيا نديدى كه خداوند تمام آن چه را كه در كره زمين است مسخر و مقهور تو
ساخته است ؟
(هو
انشاكم من الارض و استعمر كم فيها
)
خداوند شمارا از زمين آفريده است و آن را مستعمره شمار قرار داده و خواسته كه با
سعى و عمل ، معمور و آبادش سازيد.
شيخ ط.سى در تفسير تبيان مى گويد:
(و
استعمركم فيااى جعلكم قادرين على عمارة الارض و مكنكم من عمارتها.)
آبادى زمين به دست بشر
خداوند در بشر قدرت آباد كردن زمين را قرار داده و او را براى معمور ساختن آن توانا
كرده است .
در اين موضوع كه خداوند حكيم كره زمين محتويات آن را مسخر بشر ساخته و قدرت بهره
بردارى از تمام منابع و مواليد آن را به وى عطا فرموده ، و نكته شايان توجه و دقت
است .
اول آن كه مقصود از مسخر بودن زمين در دست بشر به عبارت معنى نيست كه آدمى آزاد
مطلق و حاكم بى قيد و شرط كره زمين است و مى تواند به تمام خواسته هاى خود جامعه
عمل بپوشاند، گرچه برخلاف قوانين و نظامات آفرينش باشد. بلكه مقصود اين است كه بشر
با به كار انداختن عقل و هوش خود مى تواند به سنن و مقررات خلقت پى ببرد و از
رموز كتاب آفرينش آگاه گردد و با سعى و عمل ، خود را با علل و معاليل جهان طبيعت
منطبق سازد و شرايطى به وجود آورد كه از منابع زمين به نفع زندگى خويش بهره كند و
موجبات آبادى جهان را فراهم نمايد.
بهره بردارى از منابع طبيعت
به عبارت روشن تر، بشر مى تواند به راز برق پى ببرد و شرايط توليدش را فراهم سازد و
با وسايل لازم مهارش كند و در راه آبادى زمين و بهبود زندگى خود به جريان اندازد.
بشر مى تواند به تاءثير پاره اى از مواد طبيعى واقف شود و آن ها را به صورت دارو
مورد استفاده قرار دهد و خود را از شر بيمارى ها برهاند. بشر مى تواند از شرايط
زندگى و رشد نبات و حيوان آگاه گردد و با اجراى برنامه هاى عالمانه و مفيد، به وضع
كشاورزى و دامپرورى خود بهبود بخشد و غذاى بيشتر و بهترى تهيه نمايد، ولى هرگز قادر
نيست نظام طبيعت را تغيير دهد و قوانين آفرينش را دگرگون سازد. بشر قادر نيست زمين
را از حركت وضعى يا انتقالى اش باز دارد. يا آن كه نظام منظومه شمسى را به هم بريزد
و بشر قادر نيست نيروى جاذبه را از زمين بگيرد يا قانون مرگ و حيات را براندازد.
راسل مى گويد:
(انسان هر قدر هم عالم باشد، قادر مطلق
نيست و قدرت او محدود به حدود طبيعت است . به وسيله علم و صنعت مى تواند اين حدود
را توسعه دهد، ولى هرگز نخواهد توانست به كلى آن را از ميان بردارد.
در حالى كه ما مى توانيم با ملايمت ، طبيعت را به بر آوردن بسيارى از آرزوهاى خود
راضى كنيم ، نمى توانيم بر او فرمانروا باشيم يا كارى كنيم كه طبيعت سر مويى از راه
خود منحرف شود.)
(1044)
استعداد نامحدود بشر
دوم آن كه قدرت تسخير زمين و بهره بردارى از منابع آن ، عطيه اى است كه خداوند حكيم
به صورت استعدادهاى نامحدود در نهاد آدميان مستقر ساخته و به نسبتى كه بشر از راه
علم و عمل ، آن استعدادها را به فعليت درآورد و به قابليتهاى خود تحقق بخشد، مى
تواند بر زمين و موجودات آن حكومت نمايد.
ديرزمانى است كه انسانها به منظور احياى استعدادهاى طبيعى و آشكار ساختن لياقت هاى
انسانى خويش ، به فعاليتهاى پى گير و مداومى دست زده و با به كار انداختن عقل و هوش
و حافظه و ديگر قواى خود، تدريجا به رازهاى طبيعت پى برده و قدم به قدم در راه
تسخير منابع زمين و بسط حاكميت انسان پيشروى نموده اند. هر نسلى مجموعه معلومات و
تجربيات خود را به وسيله زبان و قلم به نسل بعد انتقال داده است و اين روش همچنان
ادامه دارد.
گر چه بشر امروز كه وارث علوم نسل هاى گذشته است ، از لياقت انسانى خود بهره بسيار
برده و در تسخير كره زمين و منابع آن موفقيت هاى عظيمى نصيبش شده است ، ولى گنجينه
بزرگ استعداد باز است . نسل هاى آينده مى توانند با تفكر و تحقيق و با سعى و عمل ،
مدارج بالاترى را بپيمايند و به پيشرفت هاى بزرگ ترى نايل آيند.
تسخير اجرام سماوى
بشر، امروز پس از تسخير زمين و فرمانروايى بر صحراها و درياها، به فكر تسخير فضا
افتاده ، راه آسمان ها را در پيش گرفته و بشر را در كره ماه پيدا و بشر را در كره
ماه پياده كرده است و تصميم دارد حوزه حكومت خود را گسترش دهد و به ساير اجرام
سماوى هم دست يابد و از منافع و ذخاير آنها نيز بهره بردارى نمايد.
در نظر پيروان اسلام ، آدمى براى نيل به چنين هدف بزرگى ، شايستگى دارد. زيرا
خداوند از آغاز، استعداد و قابليت تسخير اجرام كيهانى را نيز به بشر عطا فرموده و
لياقت بهره بردارى از منابع كرات سماوى را چهارده قرن قبل ، ضمن چندين آيه از قرآن
شريف به وى نويد داده است .
(الم
تروا ان الله سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض و اسبع عليكم نعمه ظاهرة و باطنه
.)
(1045)
آيا مشاهده نمى كنيد كه خداوند انواع موجوداتى را كه در آسمان ها و زمين است ، براى
شما مسخر ساخته و نعمتهاى آشكار و پنهان خود را براى شما فراوان نموده است ؟
الله الذى سخر لكم البحر لتجرى الفلك فيه بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون .
و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جميعا منه ان فى ذلك لايات لقوم يتفكرون .(1046)
خداوند است آنكه دريا را براى شما مسخر ساخت تا كشتى به فرمانش در آن حركت كند و
روزى خود را از فضل الهى طلب كنيد و شكرگذارش باشيد، و تمام آن چه را كه در آسمان
ها و زمين است ، براى شما مسخر كرده و در اين كار حكيمانه ، آيات الهى براى اهل
تفكر آشكارا است .
آغاز حكومت بشر بر زمين
حكومت بشر بر كره زمين از موقعى آغاز شد كه به كار كشاورزى دست زد و با راهنمايى
عقل و در پرتو سعى و عمل توانست از عوامل جوى و ارضى استفاده نمايد، قسمتى از ذخاير
زمين را به نفع زندگى خود تسخير كند و با صرف وقت كمتر، مواد غذايى بيشترى به دست
آورد و به تدريج اوضاع حياتى خويش را دگرگون سازد و شرايط زندگى خود را زندگى
حيوانات جدا كند.
(قال
النبى صلى الله عليه و آله : اكرموا الخبز فانه قد عمل فيه ما بين العرش الى الارض
و ما فيها من كثير من خلقه .
(1047) )
رسول اكرم (ص ) فرمود: نان را كه فراورده كشاورزى است ، عزيز داريد. چه آن كه عوامل
سماوى و ارضى و بسيارى از آفريده هاى الهى در ايجاد آن مؤ ثر بوده اند.
ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند
|
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
|
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
|
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
|
طرز تغذيه بشر ابتدايى
مى گويند بشر قبل از دوره كشاورزى و دامپروارى ، از گياهان خودرو و ميوه هاى وحشى
تغذيه مى كرد و سپس شكار حيوانات خشكى و ابى نيز بر ان افزوده شد. بشر آن روز تمام
وقت و نيرويش را در راه به دست آوردن غذا مصروف مى شد و ناچار بود از صبح تا غروب
در تلاش معاش باشد و مانند حيوانات در فضاى وسيعى جست و جو كند تا طعنه اى به دست
آورد و شكم خود را سپر نمايد و روز بعد باز همان برنامه را تكرار كند. بديهى است
چنين بشرى در آن شرايط سخت ، مجال تعقل و تفكر نخواهد داشت و نمى تواند از استعداد
درونى خود به نفع بهبود زندگى خويش استفاده نمايد.
(انسانهاى ابتدايى موجوداتى درخت زى
بودند و در ميان شاخ و برگ درختان به سر مى بردند و با مواد گياهى ارتزاق مى كردند.
گتهى ريشه هاى خوراكى و احيانا جانوران كوچك را بر غذاى درختى خود مى افزودند.
انسان اين دوره ، هنوز با كشتكارى و دامپرورى آشنا نبود و صرفا ا طريق برچيدن و
ربودن مواد غذايى ، كه پيرامون خود مى يافت ، به زندگى ادامه مى داد. از اين رو،
اين دوره را دوره گردآورى خوراك مى نامند. دوره خوراك حيوانى يا دوره شكار.)
(1048)
(انسان به محض صيد و حوش آن ها را قطعه
قطعه مى كرد و بيشتر به حالت خام و تا آن جا كه معده گنجايش داشت ، مى خورد. زيرا
در آن زمان تمدن به معنى فراهم آورى وامن اقتصادى وجود نداشت و حرص و ولع براى حفظ
نفس ضرورى نخستين ، مانند سگان امروز غذا مى خوردند، زيرا نمى دانستند غذاى بعدى كى
خواهد رسيد.)
(1049)
فقدان امنيت اقتصادى
(فعاليت خاصه انسان كه او را از ساير
حيوانات ممتاز مى كند، تماما مربوط به كاستن قيود اسارت او در چنگال طبيعت است . تا
وقتى كه انسان مجبور بود تمام اوقات خود را صرف فراهم كردن غذاى خود كند، نمى
توانست قسمت زيادى از نيروى خود را در جنگ يا سياست يا الهيات يا علوم به كار برد.
اين امور، محصول قوه مولده كار و ناشى از تفاضل مقدار توليد يك فرد بر مقدار غذاى
مصرفى اوست . هر چه اين تفاضل زيادتر شود. امكان اين كه انسان وقت خود را به فرهنگ
يا ساير تجملات اختصاص دهد، بيشتر مى شود.)
(1050)
آغاز تكامل در پرتو كشاورزى
پديده كشاورزى تاريخ حيات بشر را تغيير داد و درهاى ترقى و تكامل را به رويش باز
كرد و راه تسخير منابع زمين را همواره ساخت . بشر در پرتو كشاورزى و ذخيره محصول
توانست خوراك روزهاى بعد خود را تاءمين نمايد و خاطر خويش را از وحشت گرسنگى خلاص
كند و فرصتى به دست آورد تا فكر خود را در بهبود زندگى به كار اندازد، استعدادهاى
درونى خويش را يكى پس از ديگرى به فعليت درآورد و با پيشرفت هاى علمى و عملى ،
منازل بالاترى را بپيمايد و حكومت خويش را بر كره زمين گسترش دهد.
پايه گذارى تمدن
بشر در پرتو كشاورزى و ذخيره غذاى ساليانه خود توانست اساس تمدن انسان را پايه
گذارى كند. باب معاملات و داد و ستد را بگشايد. قسمتى از نيروهاى افراد را در ساير
مجارى زندگى يه كار اندازد. به صحرا و دريا دست يابد. حيوانات وحشى را رام نمايد.
تدريجا به بهره بردارى خود از منافع طبيعى توسعه دهد و موجبات آسايش خويش و آبادى
زمين را، كه خواسته خداوند بزرگ بود، فراهم آورد.
(در آغاز دوره كشاورزى ، انسان ناگزير
مى شود كه براى مراقبت كشته هاى خود را سير و سفر و دائم دست بردارد و در مزرعه
خويش يا نزديك آن سكونت كند. اين ضرورت انسان را به خانه سازى وا مى دارد. پيدايش
خانه ثابت و با دوام ، به تدارك افزار خانه كشاننيده مى شود و لزوما سفال گرى و
بافندگى و صنايع دستى ديگر را به پيش مى راند. بر اثر فراوانى خواربار و ذخيره
خوراك ، بازار داد و ستد گرم مى شود. در هر ناحيه اى بازارهاى هفتگى برپا مى گردند
و نيازمندى هاى گوناگون مردم را با معامله پاياپاى بر آورده مى كنند. از آن گذشته ،
تجارت خارجى نيز رونق مى گيرد. بسط تقسيم كار و تخصص كشف فلزات ، رام كردن اسب ،
ساختن چرخ و تعبيه وسايل دريانوردى ، توليد اضافى و تجارت دامنه دار را ميسر مى
سازد. ميان مردم نواحى دور از يكديگر روابط گوناگون به وجود مى آيد. نتيجه اين
ترقيات ، پيدايش شهرهاى بازرگانى است .)(1051)
اهميت كشاورزى در زندگى بشر
نمى دانيم بشركى و چگونه از زندگى گياهى و صيادى به زندگى كشاورزى منتقل شد و از
راه زراعت غذاى خود را به دست آورد. ولى اين نكته معلوم است كه هر چه بر عمر
كشاورزى گذشته است ، بشر به ارزش و اهميت آن بيشتر پى برده و در راه بهبود و توسعه
آن زيادتر كوشيده است .
در كشاورزى ايتدايى ، بر اثر نارسايى فكر و كمى تجربه و فقدان وسايل كار، مقدار
محصولى كه از آب و زمين و كار و كوشش عايد مردم مى شد بسيار كم و ناچيز بود، ولى
تدريجا بشر به رموز كاز زراعت بيشتر آشنا شد و ابزارهاى بهترى تهيه كرد و در نتيجه
از يك طرف بر سطح اراضى زير كشت افزود و زمين هاى مرده را آباد كرد و از طرف ديگر
محصول بيشترى به نسبت مساحت زمين برداشت نمود.
در دنياى كنونى ، علم و صنعت و ضع كشاورزى به كلى تغيير كرده و بشر بر اثر اطلاعات
علوم طبيعى و تهيه ابزارهاى ماشينى ، بازده زمين و توليد محصول را به قدرى بالا
برده كه به هيچ وجه قابل قياس با گذشته نيست .
راسل مى گويد:
(در از منه قديم دو ميل مربع زمين آن
هم زمينى كه به قدر كافى بالطبع حاصلخيز باشد براى كفاف آذوقه ساليانه يكى از افراد
انسان لازم بوده است . امروز در انگلستنان يك ميل مربع معاش 750 نفر را فراهم مى
كند، يعنى هزار و پانصد برابر اوقاتى كه هنوز استعداد بشرى موفق به اختراعات نشده
بود. اين كيفيت البته بيشتر مربوط به صنعت است .)(1052)
تقدس كشاورزى در اديان الهى
كشاورزى در تمام اديان الهى يك شغل مقدس شناخته شده و پيشوايان مذهبى در هر عصر،
علاوه بر آن كه خود با كمال علاقه مندى به كار كشاورزى اشتغال داشتند، مردم را نيز
به اين كار وادار مى ساختند. آباد كردن زمين ، كه خواسته خداوند بزرگ است و همچنين
بهره بردارى از منابع و ذخاير آن ، به صور مختلف ميسر است و يكى از بهترين طرق آن ،
كه در روايات اسلامى مورد تشويق و ترغيب قرار گرفته ، مسئله كشاورزى است .
(
على عليه السلام ... فقوله تعالى (هو
انشاكم من الارض و استعمركم فيها)
فاعلمنا سبحانه انه قد امرهم بالمعاره ليكون ذلك سببا لمعا يشهم بما يخرج من الارض
من الحب و الثمرات و ماشاكل ذلك مما جعله الله تعالى معايش للخلق .
(1053) )
امر خداوند به آباد كردن زمين
على عليه السلام در تفسير آيه
(هو انشاكم من الارض و استعمركم فيها)
فرمود: خداوند به مردم امر كرده است زمين را با كشاورزى آباد سازند تا بدين وسيله
خود را كشان از غلات و حبوبات و ميوه ها و ساير روئيدنى ها تاءمين گردد و در آسايش
زندگى كنند.
بهترين كار
(
ابى جعفر عليه السلام : خير الاعمال زرع يزرعه فياكل منه البر و الفاجر.
(1054) )
امام باقر عليه السلام فرمود: بهترين كارها زراعت است كه نفعش عايد عموم مى شود و
از محصول آن نيكوكاران و بدكاران ارتزاق مى كنند.
(
الصادق عليه السلام قال : كنوز الله فى ارضه و ما فى الاعمال شى ء احب الى الله من
الرزعة و ما بعث الله نبيا الا زراعا الا ادريس عليه السلام فانه كان خياطا.)
(1055)
امام صادق عليه السلام فرمود: گنجهاى الهى در زمين نهفته است و هيچ كارى نزد خداوند
محبوب تر از زراعت نيست . تمام پيامبران خدا كشاورز بودند، جز ادريس كه كارش دو
زندگى بود.
(
ابى عبدالله عليه السلام قال : ازرعلو و اغرسوا و الله ما عمل الناس عملا احل و
لا اطيب منه و الله ليز رعن الزرع و ليغرسن الغرس بعد خروج الدجال .)
(1056)
امام صادق عليه السلام فرمود: زراعت كنيد و درخت بكاريد. به خدا قسم هيچ عملى مباح
تر و پاكيزه تر از آن نيست (از اين نظر
كشاورزى و درخت كارى يك امر ضرورى دذر تغذيه و حيات بشر است و گذشت زمان آن را از
مسان نخواهد برد.)
در آخر حديث ، امام صادق قسم ياد كرد كه در آخر زمان نيز مردم زراعت مى كنند و درخت
مى نشانند.
ذخيره قوت و آرامش خاطر
مسئله كشاورزى و ذخيره خوراك ساليانه ، نه تنها در ادوار گذشته مايه آرامش خاطر
بوده و بشر را در راه ترقى و تعالى به پيش رانده است ، بلكه تمدن درخشان كنونى و
جنبش هاى عملى و صنعتى امروز نيز بر اساس محصول كشاورزى و ذخيره غذايى استوار است
.
تاءمين غذا و تكاملبشر
دانشمندان عالى قدر زمانى قادر به مطالعه و تحقيق اند كه نگران گرسنگى نباشند و
بدانند جامعه به قدر كافى ذخيره غذايى دارد و پس از فراغت از كار، مى توانند خوراك
لازم خود را به دست بياورند. مخترعين بزرگ موقعى مى توانند افكار خلاقه خود را به
كار اندازند و مردم را از ابتكار خويش برخودار سازند كه از نظر خوراك اطمينان
خاطر داشته باشند و همچنين اساتيد، در تدريس شاگردان ، و اطبا در درمان بيماران ، و
كارگران در اداره موسسات صنعتى : خلاصه تمام طبقات مؤ ثر در جهان پيشرفته امروز،
زمانى وظايف خود را به خوبى و با آرامش فكر انجام مى دهند كه از جهت آذوقه و خوراك
در اضطراب و نگرانى نباشند.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ان النفس اذا احرزت قوتها استقرت .(1057)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : روح زمانى قرار و آرام دارد كه قوت خود
را ذخيره كرده باشد.
(
الرضا عليه السلام : ان الانسان اذا ادخل طعام سنته خف ظهره واستراح و كان ابوجعفر
و ابو عبدالله عليهماالسلام و لا يشتريان عقدة حتى يحرزا طعام سنتها.)
(1058)
حضرت رضا عليه السلام فرمود: آدمى وقتى خوراك سال خود را ذخيره كند، پشتش از بار
زندگى سبك مى گردد و آسوده خاطر مى شود. سپس فرمود: حضرت باقر و صادق
عليهماالسلام تا زمانى كه قوت سال خود را ذخيره نكرده بودند، خانه يا ملك نمى
خريدند.
مهم ترين نياز انسان
احتياج به غذا و سير كردن شكم ، اولين و مهم ترين نيازى است كه به طور طبيعى در
تمام فرزندان بشر، از روز ولادت تا دوران پيرى و لحظه مرگ وجود دارد و اين حاجت قبل
از ساير حوايج طبيعى بايد برآورده شود.
(
ابى جعفر عليه السلام : ان الله عزوجل خلق ابن ادم اجوف .)
(1059)
امام باقر عليه السلام فرموده است : خداوند آدمى را ميان تهى آفريده و ناچار بايد
به شكم خود غذا برساند.
(
ابى عبدالله عليه السلام قال : انما بنى الجسد على الخبز.)
(1060)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: بدن آدمى بر غذا پايه گذارى شده است .
همه قواى عقلى و معنوى و تمام تمايلات غريزى كه در نهاد آدمى وجود دارند، از غذا
كسب نيرو مى كنند و زمانى به جنبش و حركت مى آيند و فعاليتهاى طبيعى خود را آغاز مى
كنند كه احتياج به غذا برطرف گشته و شكم سير شده باشد.
گرسنگى و خمود عقل و احساس
انسان گرسنه به مسائل عقلى و علمى فكر نمى كند. به زيبايى و جمال توجه ندارد. از
جاه و مقام سخن نمى گويد. عشق و شهوت در مزاجش بى فروغ مى شود و انتقامجويى و غضبش
به خمودى مى گرايد. انسان گرسنه سرمايه هاى معنوى و مذهبى را از ياد مى برد. عدل و
انصاف ، رحمت و رافت ، دوستى و رفاقت ، بستگى و رحميت و ساير عواطف انسانى را به
دست فراموشى مى سپارد، و خلاصه در نظر انسان گرسنه ، چيزى به زيبايى و محوبيت و غذا
نيست ، تنها آرزويش به دست آوردن خوراك است و جز به سير كردن شكم خود به چيزى فكر
نمى كند.
(در نظر مردى كه از گرسنگى نزديك به
هلاكت است ، يك ظرف طعام ممكن است به همان اندازه زيبا باشد كه يك زن سى ساله در
نظر يك جوان چاق و چله . اگر اين جوان دچار گرسنگى شود، زيباترين پريان در نظرش
زيبا نخواهد بود و شايد در نظر او چنين پرى پيكرى براى خوردن مناسب تر باشد.)(1061)
قيام صاحب الزنج
در قرن سوم هجرى ، مردى به نام على بن محمد، كه بعدا به صاحب الزنج معروف شد، در
بصره قيام كرد و سياه پوستان را كه در آن موقع در بضره زياد بودند، گرد خود جمع
نمود و به عنوان آزاد ساختن نژاد سياه ، علم طغيان برافراشت . آتش فتنه و فساد روشن
كرد و شهر بصره را در آشفتگى و هرج و مرج فرو برد. آن فتنه وحشتزا و خونين ، در
حدود پانزده سال به طول انجاميد و در خلال اين مدت ، ناامنى و وحشت سراسر آن منطقه
را فرا گرفته بود. ده ها هزار نفر از صغير و كبير كشته شدند. اموال و اعراض
بسيارى از مردم بر باد رفت . كشاورزى تعطيل شد و رفته رفته خواربار ناياب گرديد.
كار گرسنگى به جايى كشيد كه مردم از گوشت سگ ها و گربه ها تغذيه مى كردند و اگر يك
نفر مى مرد، گوشت او را بين خود تقسيم مى نمودند. سربازان صاحب الزنج نيز از فشار
قطحى و گرسنگى مصون نماندند و در جبهه جنگ با لشكر خليفه وقت ، از گوشت سربازان
كشته سد جوع مى كردند.(1062)
نقل شده است كه در ايام سختى و قطحى بصره ، زنى را ديدند كه سربريده انسانى را در
دست گرفته و گريه مى كند. از وى سبب گريه اش را پرسيدند. جواب داد مردم گرد خواهر
محتضرم جمع شدند تا بميرد و گوشتش را بخورند. هنوز خواهرم نمرده بود كه او را قطعه
قطعه كردند و گوشتش را تقسيم نمودند و از آن گوشت به من سهمى ندادند. فقط سر بريده
خواهرم را به من دادند و در اين تقسيم نسبت به من ستم نمودند.(1063)
محو عواطف خواهرى
بلاى عظيم گرسنگى آن چنان آدمى را از خود بى خود مى كند و عواطف انسانى را نابودى
مى سازد كه وقتى زن زنده اى را در مقابل ديده خواهرش قطعه قطعه مى كنند، از كشتن
وى اظهار ناراحتى و شكايت نمى نمايد، بلكه از اين جهت شكايت دارد و اشك مى ريزد كه
از گوشت بدن خواهرش بى نصيب مانده و به وى سهمى نداده اند.
مهم تر از عواطف خواهرى ، مهر و محبت سوزان مادرى است كه آن نيز در شدت قحطى و
گرسنگى برباد مى رود. رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: در روزگار گذشته قوم
دانيال نبى بر اثر كفران نعمت دچار قحطى شدند و كارشان به آدم خوارى كشيد.
(قالت
امراة لاخرى و لهما ولدان يا فلانه تعالى حتى ناكل انا و انت اليوم ولدى و اذا كان
غدا اكلنا ولدك قالت لها نعم . فاكتاه فلما ان جاعت من بعد راودت الاخرى على اكل و
لدها فامنتعت عليها. فقالت لها بينى بينك نبى الله . فاختصما الى دانيال عليه
السلام فقال لهما و قد بلغ الامر الى ما ارى . قالتا له نعم يا نبى الله و اشد. قال
فرفع يده الى السماء فقال اللهم عد علينا بفصلك
)
(1064)
مادر گرسنه و خوردن فرزند
زن بچه دارى به زن ديگر، كه او نيز فرزند داشت ، پيشنهاد كرد فلانى بيا امروز من
بچه خود را در ميان مى گذارم و هر دو نفر گوشتش را مى خوريم و روز بعد تو بچه ات را
بياور ، تا هر دو بخوريم . گفته او مورد قبول واقع شد زن اول كه خود پيشنهاد دهنده
بود، از فرزندش دل بر گرفت و هر دو نفر طفلش را قطعه قطعه كرد، ولى زن دوم از كشتن
بچه خود امتناع نمود و كار به خصومت و دعوا كشيد. براى حكميت به دنبال مراجعه كردند
دانيال نبى از شنيدن چنين دعوايى سخت ناراحت شد و گفت : كار گرسنگى به اينجا كشيده
است ؟
گفتند: بلى و از اين هم سخت تر شده است .
دانيال دست به دعا برداشت و از پيشگاه الهى در خواست تفصل و رحمت نمود و خداوند
رابر طر كرد.
(فى
الخبر و اعوذبك من الجوع فانه بئس الضجيع .
)
(1065)
در حديث آمده است كه پروردگار از گرسنگى به تو پناه مى برم كه هم آغوش بدى است .
تحول بر اثر كشاورزى و صنعت
دو عامل بزرگ در تاريخ زندگى بشر منشا عميق ترين تحول و انقلاب عمومى گرديد و هر يك
از آن دو عامل ، روى تمام شئون مادى و معنوى و اخلاقى و اجتماعى مردم اثر گذارد
وقايع و حوادث بسيارى را به وجود آورد و مسير زندگى انسان ها را تغيير داد. عامل
اول زراعت بود و عامل دوم صنعت .
پديده زراعت و تاءمين آذوقه سال ، بشر را از دوران گياه خوارى و صيادى به دوره
كشاورزى منتقل نمود. زمين آباد گشت و تمدن هاى بشرى به وجود آمد. در طول قرن هاى
متمادى گرديد. حكومت ها و سازمان هاى ادارى روى كار آمدند. دانشمندى در رشته هاى
مختلف علوم پرورش يافتند. درس ها گفتند و كتاب ها نوشتند و در نتيجه بشر تدريجا به
مدارج ترقى و تعالى نايل آمد.
پديدهة صنعت ، بشر را از دوره كشاورزى به دوره صنايع ماشينى منتقل نمود و تحولات
عظميى را در تمام مظاهر زندگى انسان ها به وجود آورد. در مزارع گاو آهن جاى خود را
به ماشين كشاورزى داد و در كارگاه ها ماشين هاى بزرگ جاى وسايل دستى را گرفت .
نتايج انقلاب صنعتى
پيشرفت علوم و صنايع ، طبيعت را بيش از بيش مسخر دست بشر ساخت و قدرت بهره بردارى
اش را از ذخاير و منابع مختلف زمين به قدرى بالا برد كه قابل قياس با دوره كشاورزى
نيست
(انقلاب صنعتى در قرن هيجده هم روى مى
دهد بر اثر اين انقلاب ، كه در قرن نوزدهم و بيستم به بسيارى از جامعه هاى ديگر
سرايت مى كند، صنايع با شتابى افزاينده توسعه مى پذيرند و صنايع دستى را از اعتبار
مى اندازند و در تمام شئون زندگى انسان رخنه مى كنند. ماشين كارى جاى دست كارى را
مى گيرد و اقتصاد ديرينه ، كه كانونش خانواده بود، از اهميت مى افتد. ماشين ، نه
تنها به مزارع كشيده مى شود و كميت و كيفيت توليد كشاورزى را بالا مى برد، بلكه
وسيله تهيه تمام وسايل زندگى مى گردد. توليد عظيم ماشينى ، داد و ستد را وسعت مى
بخشد و معاملات پيچيده پولى را جايگزين معاملات ساده قديم مى كند. چون در اين دوره
كارخانه محور زندگى اقتصادى جامعه به شمار مى رود، مى توان آن را دوره اقتصاد
كارخانه اى ناميد.
در اقتصاد كارخانه اى ، نيروى ماشين ، كه جانشين نيروى انسان و حيوان مى شود،
همواره شدت و وسعت بيشترى مى گيرد. در ايالات متحده آمريكا، در اوسط قرن نوزدهم ،
فقط 25 درصد نيروهاى صنعتى از ماشين به دست مى آمد، در صورتى كه در اوسط قرن بيستم
6/98 درصد نيروها از ماشين مى زايد.)
(1066)
در دوران كشاورزى ، اكثر نيروى انسانى هر كشور در راه زراعت و دامدارى و تهيه
خواربار و تاءمين حوايج ضرورى زندگى مصروف مى شد. زيرا از يك طرف اطلاعات مردم در
علوم طبيعى ناچيز بود و نمى توانستند حداكثر استفاده را از منابع طبيعى بنمايند و
از طرف ديگر، در كارهاى كشاورزى و اداره امور زندگى ، اغلب از نيروى محدود حيوانى
استفاده مى كردند. بديهى است در چنين شرايطى عده قليلى مى توانستند به كسب دانش
بپردازند و مدارج علمى را بپيمايند يا در ساير امورى كه با زندگى ارتباط مستقيم
نداشت ، وارد شوند.
در دوران صنعت ، بر اثر پيشرفت علوم و استفاده از نيروى عظيم ماشين ، بشر توانسته
است با صرف وقت كمتر، حداكثر استفاده را از آب و زمين بمنايد و در نتيجه افراد
كمترى به كارهاى كشاورزى و توليد محصول و تاءمين حوايج اوليه زندگى جامعه اشتغال
داشته و مقدار بيشترى از نيروى انسانى كشور، در رشته هاى علمى و مؤ سسات فرهنگى و
ديگر امور اجتماعى مصروف مى گردد.
(قبل از اين كه توليد ماشينى معمول
شود، ممكن بود عده كمى از مردم را به كارهاى ديگرى غير از توليد خواربار اختصاص
دهند و از اين طريق ، اعيان و پيشوايان دين پيدا شده اند، لشكريان برى و بحرى به
جود آمده اند و فلاسفه و هنرمندان ظهور كرده اند. به وجود آمدن سقراط و افلاطون و
بود!... فقط به اين علت ميسر شده كه تهيه كنندگان خواربار توانسته اند بيش از آن
چه خود به مصرف مى رسانده اند. توليد كنند.
وقتى انسان به جامعه اى نظير جامعه ايالات متحده آمريكا توجه مى كند، تجلى اجتماعى
تازه اى مى بيند. مشاهده مى كند كه اكثريت عظيم مردم از چيزهاى بسيار، كه همه
بالاتر و والاتر از حوايج اوليه زندگانى است ، بهره مند هستند. با جود اين ، عده
زيادى از مردم به امر توليد، خواه توليد زراعتى و خواه توليد صنعتى ، نمى پردازند.
از اين قبيل اند تمام جوانانى كه پس از رشد كامل جسمانى باز مشغول تحصيل هستند.
قواى مسلح كشور، نويسندگان و روزنامه نگاران ، معلمين و خدمه دين ، سياستمداران و
مستخدمين دولت ، وجود تمام اين طبقات ، به نظر انسان هاى اوليه ، از تجملات محسوب
مى شده و حال آن كه جامعه هاى جديد بدون آنها يا لااقل بدون بعضى از آنها، نمى
توانند وجود پيدا كنند.)
(1067)
|