جوان از نظر عقل و احساسات
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۲۴ -
ناتوان ترين مردم
و نيز فرموده است : ناتوان ترين مردم كسى است كه به اصلاح نقايص معنوى و سيئات
اخلاقى خود قادر باشد و اقدام نكند.
(جوانان تحت سيطره عادات و رسوم متداول
و مستقر قرار ندارند و جهان فعاليت غريزى آنان يك جهان زنده و قابل انعطاف و مملو
از تجربه و كنجكاوى است . جوانان مى توانند با تلاش و همت كافى محيط خويش را تغيير
دهند. البته ممكن است آنان نتواند به طور صريح تغييرات و اصلاحات مورد لزوم را
تشخيص دهند و يا آن كه حاضر به فداكارى براى انجام اين اصلاحات گردند.)(742)
سعادت در پرتو عمل
بدون ترديد، خوشبختى و سعادت عر انسانى در گرو اعمال خود اوست . جوانى كه با دقت
كتاب روح خود را بررسى مى كند و با سعى و مجاهده صفحه خاطر را از پليدهاى اخلاقى
تطهير مى نمايد، واجد شخصيت بزرگ گشته و شايسته رستگارى و سعادت است .
برعكس ، كسى كه از خلق و خوى بد خويش احساس ناراحتى نمى كند و همچنان سيئات اخلاقى
را در باطن خود نگاه مى دارد، شخصيت انسانى خود را عملا درهم شكسته و سزاوار بدبختى
و محروميت است . اين مطلب را قرآن شريف با سوگندهاى متعدد به مسلمين خاطر نشان
فرموده است .
(قد
افلح من زكيها و قد خاب من دسيها.)
تزكيه روح
رستگارى قطعى براى كسى است كه جان خود را تزكيه كند و صفحه خاطر را از صفات ناپسند
تطهير نمايد. بدبختى و خسران ، دامنگير انسانى است كه با سيئات اخلاقى ، ارزش هاى
معنوى خويش را پنهان سازد و در راه تزكيه نفس قدمى برندارد.
اثر معاشرت هاى بد
ناگفته نمايد كه عادات خوب و اخلاق پسنديده نيز مانند سيئات اخلاقى تحول پذير و
قابل تغييرند. بنابراين ، جوانانى كه براثر تربيت هاى صحيح والدين و مربيان شايسته
خود، از دوران كودكى خوب و با فضيلت باز آمده اند، مغرور نباشند و گمان نكنند كه
خلقيات پسنديده آنها به هر صورت و در هر شرايطى باقى و پايدار مى ماند و براى هميشه
خوشبخت و سعادمند خواهند بود، بلكه معاشرت هاى بد و محيطهاى فاسد مى تواند نتايج
خوب دوران كودكى را نابود كند و خلق و خوى پسنديده آنها را به عادات بد و صفات
ناپسند تبديل نمايد و در نتيجه شخصيت معنوى و حسن سازش اجتماعى آنان را در هم
بشكند. و موجبات ناكامى و محروميتشان را فراهم آورد.
چه بسيار اتفاق افتاده كه جوانانى پاكدل و با فضيلت ، براثر رفت و آمد در مراكز
فساد و همنشينى با رفقاى بد، تمام مزاياى اخلاقى و صفات انسانى خود را از دست داده
اند و با ميگسارى و قمار و آلودگى به مواد مخدره ، جسم و جان خود را تباه كرده و در
منجلاب فساد و تيره روزى سقوط نموده اند. بعضى از آنها چنان به انحطاط و پستى
گراييده اند كه سرانجام دست به خودكشى زده و به حيات ننگين خود خاتمه داده اند.
اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان شايسته و با فضيلت خود را از انحراف و سقوط
محافظت كنند و آنان را از خطرات سيئات اخلاقى و پليدهاى معنوى برهانند، همواره با
تذكرات موكد، از معاشرت هاى مضر و گمراه كننده بر حذرشان داشته اند.
(فى
وصية اميرالمؤ منين عليه السلام لكميل بن زياد: يا كميل جانب المنافقين و لاتصاحب
الخائنين اياك و تطرق ابواب الظالمين و الاختلاط بهم اياك ان تطيعهم او تشهد
مجالسهم بما سخط الله عليك .)
(743)
على عليه السلام به كميل بن زياد سفارش كرد كه از منافقين اجتناب كن و با افراد
خائن رفاقت منما. بپرهيز از اين كه به خانه ستمكاران رفت و آمد كنى و با آنان
بياميزى . بپرهيز از اين كه فراژمانبردار آنها باشى و در مجالسشان حاضر شوى كه
خدايت بر تو غضب روا دارد.
(قال
على عليه السلام : اياك و صحبة من الهاك و اغراك فانه بخذلك و يوبقك .)
(744)
بپرهيزد از رفاقت با كسى اغفالت مى كند و فريب مى دهد، كه سرانجام مايه خوارى و
هلاكتت خواهد شد.
(عن
الرضا عليه السلام : لا تجالس شارب الخمر و لاتسلم عليه .)
(745)
همنشين شرابخوار
حضرت رضا عليه السلام فرموده : همنشين شراب خوار مباش و به او سلام مكن .
(عن
الجواد عليه السلام اياك و مصاحبه الشرير فانه كالسيف يحسن منظره و بقبح اثره .)
(746)
امام جواد عليه السلام فرموده : از رفاقت با شرور بپرهيز كه مانند شمشير ظاهرى خوب
و اثرى بد دارد.
مسئله تغييرپذيرى يا تغيير ناپذيرى خلق و خوى بشر و اين كه آيا عادات و اخلاق آدمى
قابل تحول و نوسازى است يا نه ، در گذشته و حال از مسائل مهم روانى و تربيتى شناخته
شده و همواره مورد بحث و گفت و گو بوده و پيرامون آن نظريات مختلفى ابراز شده است .
آيا اخلاق بشر تابع غرايز است ؟
بعضى عقيده دارند كه پايه اساسى و ريشه اصلى خلقيات انسان ، غرايز طبيعى اوست كه به
وسيله وراثت هاى غير اختيارى ، از نسل هاى سابق به نسل هاى لاحق منتقل شده و در
نهاد آدمى ريشه فطرى دارد، بنابراين خلق و خوى بشر در سنين مختلف زندگى ، تابع وضع
غرايز طبيعى او خواهد بود و تغيير اساسى آن غير ممكن است .
(محافظه اى كاران ، كيفيت غرايز طبيعى
را براى اثبات اصل تغيير ناپذيرى خوى انسانى ، به عنوان يك محمل علمى ذكر مى كنند و
بر اين عقيده اند كه اگر چه مقتضيات ممكن است تغيير يابد، لكن خوى انسانى در سنين
مختلف همان بود كه قبلا بوده است و در اساس آن چندان تغييرى حاصل نمى شود.
در خوى و طبع انسانى ، عامل وراثت به مراتب مهم تراز از عامل محيط است و وراثت نيز
هرگز تحت سلطه و اراده بشر به در نخواهد آمد.
بنابراين ، تلاش در تغيير كامل خوى و سنت و آداب و رسوم جوامع انسانى ، مشت بر
سندان كوبيدن و آب در غربال كردن است و اوضاع همواره به همان حال كه بوده است ،
خواهد ماند.)(747)
آيا محيط نيرومندتر از غرايز است ؟
بعضى عقيده دارند كه فعاليتهاى ذاتى و تمايلات غريزى نقش مهمى در ساختن خلق و خوى
بشر ندارد، بلكه صفات اخلاقى هر فرد ساخته و پرداخته محيط پرورش اوست . اينان مى
گويند آدمى براى قبول هر قسم تربيت ، استعداد نامحدود دارد و قادر است هر عادت
ناپسندى را از صفحه خاطر بزدايد و صفت خوبى را جايگزين آن نمايد.
(مصلحين اوليه ، به پيروى از جان لوك ،
فعاليتهاى ذاتى را ناچيز انگاشته و پيوسته اهميت استعداد آدمى را در كسب عادات نيكو
و مطلوب تاييد مى كردند. بدين معنى كه آدمى قابل تربيت و پرورش است و براى اصلاح و
بهبود وضع بشر هيچ گونه حدود و ثغورى وجود ندارد.
روح آدمى در ازل ، صفحه سفيدى بيش نيست ، و آن را مى توان كاملا به ميل خود تغيير و
تبديل داد. بنابراين ، تعليم و تربيت را بايد مبنى بر قالب ريختن جامعه بشكل و
نمونه ايده آل دانست و اين اصل را ترويج كرد كه آدمى قادر به نيل به درجه كمال است
.)
(748)
حقيقت اين است كه وراثت و تريبت دو قدرت نيرومند و دو عامل مومثر در پى ريزى صفات
اخلاقى و ايجاد شخصيت آدمى است . نه مى توان در مقابل قدرت غرايز، غرايز را ناديده
گرفت ، بلكه هر يك از آنها در ساختن خلق و خوى انسان سهم قابل ملاحظه اى دارد.
پايه هاى اساسى تربيت
تمايلات انسانى و غرايز طبيعى ، به منزله پايه هاى اساسى است كه تربيت بر روى آنها
بنا مى شود، به عبارت ديگر، تربيت عبارت از تعديل خواهشهاى طبيعى و تنظيم كيفيت
بهره بردارى از نيروهاى غريزى است .
(خوى و منش عبارت است از غرايزى كه شغل
و تجربه آن را به گونه هاى مختلف رنگ كرده و مانند كاشى كار ماهرى پهلوى هم چيده
است .)
(749)
موقعى كه آداب و رسوم تربيت ، بر اثر تكرار و ممارست ، رنگ عادت به خود مى گيرد و
به صورت خلق و خوى ثابت در مى آيد، آدمى بر طبق آن ، از سرمايه هاى طبيعى خود
استفاده مى كند و به آسانى غرايز در مجارى عادات به جريان مى افتد.
(عادات به محض آن كه تشكيل يافتند، با
بهره بردارى از ذخيره فعاليت هاى ذاتى آدمى ، به وجود خود ادامه مى دهند و لاينقطع
اين فعاليتها را به ميل خودشان تحريك مى كنند، تقويت مى نمايند، تفكيكى مى سازند،
متمركز مى كنند و از غرايز خام و نامنظم ، دنيايى كه مطابق ميل خود به وجود مى
آورند، به طورى كه مى توان گفت آن موجود نه مخلوق عقل است نه زاييده غريزه ، بلكه
مصنوع عادت مى باشد.)
(750)
نقش عادات در زندگى بشر
عادت ، يكى از مؤ ثرترين عواملى است كه بشر را به مسير خود مى كشاند و او را به
انجام كارى كه بدان معتاد شده است ، وا مى دارد. صفات و خلقياتى كه بر اثر تمرين و
ممارست ، در نهاد آدمى ريشه مى كند و رنگ عادت به خود مى گيرند، گرچه اكتسابى
هستند، ولى مانند صفات ذاتى و تمايلات طبيعى ، مقتدر و نيرومندند.
(قال
على عليه السلام : العادة طبع ثان .
)
(751)
على عليه السلام فرموده است : عادات اكتسابى ، طبيعت دومى انسان است .
منشاء عادات خوب و بد
خوبى و بدى عادات مردم ، تابع تربيت هاى اوليه و محيط پرورش آنهاست ، اگر برنامه
هاى تربيت به درستى طرح شود و محيط زندگى بر اساس پاكى و فضيلت استوار باشد، آدمى
تدريجا به خلق و خوى پسنديده عادت مى كند و همواره در مسير خوشبختى و سعادت گام
برمى دارد. برعكس ، اگر از اول تربيت و محيط نادرست باشد، عادات ناشيه از آن مضر و
مايه تيره روزى و بدبختى خواهد بود.
مكتب آسمانى اسلام ، كه تربيت صحيح و سعادت بخش خود را بر اساس احياى تمايلات
عاليه انسانى و تعديل غرايز خواهشهاى نفسانى استوار نموده است ، به وسيله برنامه
هاى علمى و عملى و از راه مراقبت در انجام فرايض دينى و تمرين وظايف عبادى و اخلاقى
، پيروان خود را در احراز عادات پسنديده تقوا و مالكيت نفس و نيل به ملكات فاضله
عدالت و اخلاق تشويق فرموده است .
(فى
الخبر: الزموا التقوى و استعيدوها.
)
(752)
در حديث آمده است : همواره ملازم تقوا و پرهيزگارى باشيد و خويشتن را به آن عادت
دهيد.
(قال
على عليه السلام : عود نفسك التصبر على المكروه .
)
(753)
عادت به بردبارى در ناملايمات
على عليه السلام در ضمن وصاياى خود به حضرت مجتبى عليه السلام فرموده است : نفس
خويش را به بردبارى در مقابل ناملايمات عادت ده .
كسانى كه از كودكى به دست والدين و مربيان نادان و در محيطهاى فاسد پرورش يافته اند
و به خلقيات بد عادت كرده اند، در جوانى مشكلات بزرگى بر سر راه زندگى دارند. اينان
بر اثر سوء تربيت قادر نيستند به درستى با مردم سازش كنند به شايستگى احراز شخصيت
نمايند.
عادت ناپسند به منزله دشمن نيرومندى است كه مدتى دراز در اعماق جان آدمى جاى گرفته
و با كمال قدرت انسان را به كارهاى ناپسند وادار مى كند. رهايى از شر دشمن توانا
بسى دشوار و مشكل است .
(قال
على عليه السلام : العادة عدو متملك .
)
(754)
حكومت عادات بر بشر
على عليه السلام فرموده : عادت بد؛ دشمنى است كه با قدرت بر صاحبش حكومت مى كند.
(عن
ابى محمد العسكرى عليه السلام : قال رد المعتاد عن عادته كالمعجز.
)
(755)
حضرت عسكرى عليه السلام مى فرمايد: برگرداندن معتاد از عادتى كه بدان خو گرفته ،
مانند خرق عادت در طبيعت است .
طرز مبارزه با عادات بد
مبارزه با عادات ناپسند، گرچه مشكل است ، ولى ناشدنى و محال نيست . جوانان با انجام
دو وظيفه ، كه شرط اساسى پيروزى است ؛ در اين مبارزه بزرگ موفق شوند و بر عادات بد
خويش ، كه دشمن خوشبختى و سعادت آنهاست غلبه نمايند و در نتيجه به سازشهاى صحيح
اجتماعى و احراز شخصيت نايل گردند.
وظيفه اول آن است كه در راه پيكار با هر يك از عادات ناپسنديده ، بايد هدف و مقصود
خود را به درستى تعيين كنند و به طور مشخص بدانند كه چه مى كنند و چه مى خواهند، با
كدام عادت قصد مبارزه دارند و چه صفتى را مى خواهند جايگزين آن كنند.
(هنگامى كه آدمى دست به اقدامامى مى
زند، لازم است بداند چه مى خواهد بكند و اقدامش چه نتيجه اى خواهد بخشيد. براى آن
كه اقدامش به مورد و شايسته باشد، لازم است نتايج آن را به همان صورتى كه ديگران به
نظر مى آورند، در مقابل ديدگانش مجسم كند و مخصوصا توجه كند كه از لحاظ ابراز شخصيت
، آيا عمل و اقدامش اثر مطلوب خواهد بخشيد يا خير؟)
(756)
وظيفه دوم آن است كه با اراده جدى و قاطع به سوى هدف تعيين شده پيشروى كنند و براى
رسيدن به آن ، تمام قواى خود را به كار اندازد و در راه نيل به مقصود، از همه
نيروهاى خويش استفاده نمايند.
بسيج قوا براى مبارزه
ممكن است براى جوانان اين سئوال پيش آيد كه اراده را چگونه مى توان تقويت كرد؟ و به
چه وسيله مى شود تمام نيروهاى معنوى در راه نيل به هدف بسيج نمود و به سوى نقطه
مقصود به حركت در آورد. خلاصه ، محور اساسى قدرت اراده و تصميم در آدمى چيست .
پاسخ روان شناسى به اين پرسش آن است كه بزرگترين پايگاه اساسى اراده و تصميم آدمى
در شئون مختلف زندگى ، غرايز طبيعى است . انگيزه هاى غريزى نيرومندترين قدرت محرك
انسان است . براى تقويت اراده و هم آهنگى تمام قوا در راه مبارزه با عادات ناپسند
يا تعديل عادات بايد از نيروى غرايز استفاده كرد.
استفاده از غرايز
(غريزه امكان تجديدنظر در عادات را
براى مواجهه با موفقيت هاى جديد زيادتر مى كند، اساس مسئله اخلاقى ، چه در كودك و
چه در بالغ ، در مورد غرايز اين است كه از آن ها براى تشكيل عادات جديد و با اصلاح
عادات قديم حتى المقدور استفاده كنيم . تاءثير غريزه را در خوى و شخصيت آدمى ، به
عنوان محور اصلاح و تجديد نظر در عادات ، به قرار زير مى توان روشن كرد.
غريزه از يك طرف از قلمرو عادات مشخص و نيرومند رانده مى شود و از جانب ديگر خود
غريزه قانون و قلمروى مخصوص خود دارد. غريزه يك منبع لازم براى رهايى از عادات و
رسوم است و هرچه بيشتر به درستى از آن استفاده شود، شخصيتى نيرومندتر و كامل تر به
وجود مى آيد.)
(757)
كسى كه نيم قرن در خوردن و نوشيدن آزاد بوده و از انواع ميوه ها و غذاها استفاده مى
كرده است ، در پنجاه سالگى به بيمارى قند مبتلا مى شود. وقتى پزشك معالج به وى مى
گويد بايد از خوردن مواد قندى خوددارى كنى ، فورا اطاعت مى نمايد.
او آزادى پنجاه ساله را كه بدان عادت كرده بود، به دست فراموشى مى سپارد و اوامر
طبيب را جدى و تصميم قاطع به كار مى بندد و عملا خود را محدود مى سازد. اين اراده
قوى از كجا سرچشمه گرفته است ؟
منشا اين تصميم قاطع غريزه حب حيات است . او قبل از بيمارى براى ارضاى تمايل لذت ،
از همه نعمتها استفاده مى كرد ولى موقعى كه سلامتى و حياتش در معرض خطر قرار مى
گيرد، غريزه زندگى قدم پيش مى گذارد و او را از آنچه ضرر دارد، منع مى كند. ساير
غرايز و تمايلات نيز از غريزه حب حيات ، كه در اينجا نقش رهبرى دارد، پيروى ميكند و
همه با هم آهنگ كامل دستور پزشك را اجرا مى نمايند.
راه تقويت اراده
براى بدست آوردن اراده قوى و تصميم جدى به منظور درمان بيماريهاى اخلاقى و مبارزه
با عادات ناپسند نيز بايد از نيروى غريزه استفاده كرد و تمام قوا را در رسيدن به
مقصود با هم متحد و هماهنگ ساخت و به سوى هدف پيشروى كرد
كسى كه از كودكى بر اثر سوء تربيت والدين يا مربى خويش ، لوس و از خود راضى بار
آمده و با آن صفت ناپسند خو گرفته است ، در جوانى مورد تنفر و انزجار مردم است . او
نمى تواند با جامعه سازش كند و شخصيت محبوبى به دست بياورد، همواره از احساس ذلت و
محروميت رنج مى برد و تنها راه نجاتش از اين تيره روزى و بدبختى درمان آن خلق مذموم
است . او براى بدست آوردن اراده قوى در امحاى آن سيئه اخلاقى ، بايد از غريزه حب
ذات استفاده كند و بدان وسيله ساير نيروهاى خود را به همكارى وادار نمايد.
غريزه خوددوستى
هر انسانى ، بالفطره ، داراى غريزه خود دوستى و عشق به عزت و محبوبيت است . انسان
خودپسند كه مورد تحقير و اهانت جامعه قرار گرفته و عزت نفيش جريحه دار شده است ،
اگر از منشاء تنفر مردم آگاه شود و به عيب اخلاقى خويش واقف گردد، مى توان از اين
غريزه قدرتمند كسب قدرت و اراده نمايد و به منظور نيل به عزت و محبوبيت ، با آن
عادت ناپسند مبارزه كند. و خوى خودپسندى را از صفحه خاطر بزدايد.
ويل دورانت مى گويد:
(اگر بخواهيم خود را قوى تر كنيم ،
بايد نخست بدانيم كه اراده چيست . اراده امرى اسرارآميزى كه مانند رهبر اركستر در
ميان اجزاى خوى و منش انسانى به پا خيزد و دستش را گاهى به چپ و گاهى به راست
حركت دهد و به نوازندگان دستور دهد نيست ، بلكه فقط مجموعه و جوهر همه دوايى و
رقابت انسانى است . اين قواى محركه ، پيشوايى كه از او اطاعت كنند ندارند مگر
خودشان . از ميان اين اميال و رغبات ، يكى بايد چنان نيرومند باشد كه بتواند بر
ديگر رغبات مسلط شود و آنان را متحد سازد.
معنى قدرت و اراده اين است كه يك ميل قوى چنان برتر و بالاتر از اميال ديگر باشد كه
همه را به سوى خود بكشاند و تمام يراق به سوى يك هدف ، يك جهت متوجه گردد. اگر ما
هدف همسازكننده و مقصد آمر و حاكمى نداشته باشيم كه بتوانيم اميال و خواهشهاى
نفسانى ديگر را در راه آن فدا كنيم ، به وحدت و يگانگى نمى رسيم و سرانجام بايد سنگ
بناى انسان ديگرى باشيم .)(758)
آيين مقدس اسلام نيز مانند مكتب روانشناسى براى تقويت اراده ، به نيروى غرايز توجه
كافى دارد و در راه اصلاح اخلاق جامعه و مبارزه با عادات ناپسند، از تمايلات طبيعى
استفاده مى نمايد، با اين تفاوت كه در نظر روانشناسان ، مهمترين پايگاه اساسى قوت و
اراده ، انگيزه هاى غريزى است ، ولى اولياى اسلام ، با استفاده از نيروهاى غرايز به
پايگاه محكم ايمان نيز تكيه گاه دارند و براى مبارزه با عادت مذموم و صفات ناپسند،
از اين دو نيرو، با هم و به موازات يكديگر بهره بردارى مى كنند و اين خود يكى از
جهات برترى و مزيت تعاليم الهى بر ساير مكاتب علمى و روانى است .
استفاده از غريزه و ايمان
بدون ترديد، نيروى غريزه و خواهشهاى طبيعى نقش مؤ ثرى در قدرت اراده دارند، ولى
نيروى ايمان در نهاد مردم با حقيقت به قدرى قوى است كه مى تواند در موقع لزوم ،
غرايز نيرومند را مهار نمايد. و آنها را از تجاوز و تندروى بازدارد.
مكتب آسمانى اسلام در پرتو ايمان به خدا، استفاده از غرايز طبيعى پيروان خود را در
راه اصلاح ملكات نفسانى و ترك عادات مضره ، با عزم راسخ به فعاليت و كوشش وامى دارد
و موجبات سعادت و خوشبختى آنان را فراهم مى آورد. براى روشن شدن طرز استفاده از
نيروى غرايز و نيروى ايمان در برنامه هاى تربيت اسلام ، به چند حديث اشاره مى شود.
(قال
ابوالحسن الثالث عليه السلام : من رضى عن نفسه كثر الساخطون عليه .
)(759)
حضرت امام هادى عليه السلام مى فرمايد: كسى كه پر مدعى و از خود راضى باشد، مردم
بسيارى به وى خشمگين و بدبين خواهند شد.
(قال
على عليه السلام : من رضى عن نفسه اسخط ربه .
)
(760)
على عليه السلام فرموده : كسى كه از خود راضى و خويشتن پسند باشد، با آن خوى بد،
خدا را به خشم آورده است .
درمان خودپسندى
خودپسندى يكى از عادات مذمومى است كه شخصيت صاحبش را در هم مى شكند و مردم را نسبت
به وى خشمگين مى كند. روانشناسان براى درمان اين بيمارى ، تنها از نيروى غريزه حب
ذات استفاده مى كنند و به خودپسند مى گويند اگر مى خواهى محبوب جامعه باشى ، بايد
اين صفت را ترك گويى . ولى مكتب اسلام از دو قدرت بهره بردارى مى كند. از يك طرف با
اشاره به تنفر عمومى ، غريزه حب ذات را بيدار مى كند و از طرف ديگر خاطر نشان مى
سازد كه اين صفت ، نه تنها باعث نفرت اجتماعى و سركوب شدن تمايل عزت نفس است ، بلكه
باعث برانگيختن خشم خداوند و مايه بدبختى و عذاب ابدى نيز خواهند بود.
(قال
اميرالمؤ منين عليه السلام : العجب لغفلة الحساد عن سلامة الاجساد.
)
(761)
على عليه السلام مى فرمايد: عجب است كه حسودان از سلامتى بدنهاى خويش غافل اند.
(عن
ابى جعفر عليه السلام : ان الحسد لياءكل الايمان كما تاءكل النار الحطب .
)
(762)
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: حسد ايمان را مى خورد و نابود مى كند، همان طور
كه آتش هيزم را.
مبارزه با حسد
حسد يكى از صفات مذمومى است كه فكر صاحبش را بى قرار و بدنش را بيمار مى سازد. روان
شناس براى مبارزه با اين سيئه اخلاقى ، به غريزه خوددوستى تكيه مى كند و به حسود مى
گويد اگر اين خوى ناپسند را ترك نگويى زندگى و سلامتت تباه خواهد شد. اولياى گرامى
اسلام نيز از تمايل سلامت و غريزه حب ذات استفاده مى كند، ولى به موازات آن ، خطر
بزرگ ترى را كه نابودى ايمان است ، به وى خاطر نشان مى نمايند. در واقع ، اسلام در
راه مبارزه با حسد، از قدرت غريزه و نيروى ايمان يك جا بهره بردارى مى كند.
(قال
على عليه السلام : من تكبر على الناس ذل .
)
(763)
على بن ابيطالب به حضرت حسين عليهماالسلام ، در ضمن وصاياى خود فرموده است : كسى كه
نسبت به مردم تكبر نمايد، ذليل و خوار خواهد شد.
(قال
النبى صلى الله عليه و آله : لا ينظر الله الى رجل يجر ازاره بطرا.
)
(764)
علاج بيمارى تكبر
تكبر نيز يكى از صفات ذميمه و باعث ذلت و خوارى متكبر است . از نظر روان شناسى ،
راه درمان اين بيمارى استفاده از غريزه عزت نفس است . ولى اولياى اسلام در مبارزه
با اين خوى ناپسند، با استفاده از نيروى غريزه ، به قدرت ايمان نيز تكيه دارند و به
پيروان خود خاطرنشان نموده اند كه تكبر مايه ذلت اجتماعى و باعث حرمان از رحمت الهى
است .
(قال
على عليه السلام : من لم ينزه نفسه عن دنائه المطامع فقد اذل نفسه و هو فى الاخرة
اذل و اخرى . )
(765)
على عليه السلام فرموده : كسى كه صفحه خاطر را از پستى طمع پاك نكند، خويشتن را
ذليل و پست كرده و در قيامت به خوارى و اهانت بيشترى گرفتار است .
از اين چند حديث و روايات ديگرى نظاير اينها به خوبى واضح مى شود كه چگونه مكتب
آسمانى اسلام ، در برنامه هاى تربيتى خود، از نيروى غرايز و نيروى ايمان يك جا
استفاده مى كند و در راه مبارزه با سيئات اخلاقى و عادات ناپسند، از هر دو قدرت به
موازات يكديگر بهره بردارى مى نمايد.
دشوارى مبارزه با عادات
ناگفته نماند كه از نظر دينى و علمى ، ترك عادات ناپسند به آسانى ميسر نيست . كسى
مى تواند بر خلقيات ذميمه خويش غلبه كند و شخصيت نامطبوع خود را تغيير دهد كه از
موانع و مشكلات نهراسد و از يك يا چند شكست ماءيوس نگردد.
با توجه به اين نكته كه عادت ، طبيعت دوم انسان است ، مبارزه با آن احتياج به
پايدارى و استقامت دارد. جوانانى كه در راه اصلاح ملكات اخلاقى خويش ، با مجاهده
پيگيز فعاليت مى كنند و براى نيل به مقصود، كوشش مداوم دارند، سرانجام پيروز مى
شوند و به هدف خويش نايل مى گردند.
(قال
امير المؤ منين عليه السلام : من استدام قرع الباب ولج ولج .
)
(766)
على عليه السلام فرموده است : هر كس به كوبيدن درى ادامه دهد و اصرار ورزد، عاقبت
از آن در وارد خواهد شد.
سعادت در پرتو مجاهده
(و
عنه عليه السلام : من اجهد نفسه فى صلاحها سعد.
)
(767)
و نيز فرموده است : هر آن كس كه خود را در اصلاح نفس خويش به مشقت و زحمت وادارد و
سعى بليغ نمايد، به سعادت و خوشبختى نايل مى گردد.
(اگر خواستار قدرت هستيم ، بايد نخست
هدف خود را برگزينيم و راه خود را تعيين كنيم ، بعد بايد به آن بچسبيم تا هرچه پيش
آيد. بايد از اول متوجه باشيم كه راهى را كه بر مى گزينيم ، به سر خواهيم برد، زيرا
هر شكستى ما را ضعيف مى كند و هر توفيقى ممكن است به قدرت ما بيفزايد. اجراى هر كار
مستلزم كار تازه اى است پيروزيهاى كوچكتر به ما نيرو مى بخشد و ما را به پيروزيهاى
بزرگتر مطمئن مى سازد. عمل اراده را مى آورد.
اما اگر كسى احتياط پيشه كرد و در اقدام به كارهاى بزرگ ترديد و دو دلى به خرج داد،
هميشه كوچك خواهد ماند. چنان باش كه از پيروزيها و موفقيتهاى كوچك خرسند نگردى . پس
از پيروزى در كارى ، فقط يك روز جشن بگير و روز بعد به دنبال كار خطيرتر باش و
جوياى خطر و مسئوليت باش .
ممكن است شكست بخورى ، حتى نابود شوى ، اما روزى كه در آن مى ميريم ، چنان ناچيز و
حقير است كه ارزش متلزلزل ساختن روش و عقيده ما را ندارد. اگر خطرات تو را هلاك
نكند، نيرومندت مى كند و به هدفى كه داراى نزديك ترت مى سازد و به سوى بزرگى راهبرت
مى گردد. يا بزرگى و عز و نعمت و جاه ، يا چو مردانت مرگ روياروى .)
(768)
يكى از بهترين و درخشان ترين نمونه هاى تغيير شخصيت ، كه مى تواند براى جوانان
سرمشق عبرت و دقت باشد و به آنان نور اميد و نيروى تصميم بخشد، مطالعه در تحول و
انقلاب عظيمى است كه در پرتو تعاليم عاليه الهى بين مردم نادان و عقب افتاده دوران
جاهليت به وجود آمد.
جنبش حيات بخش در صدر اسلام
پيشواى عالى قدر اسلام ، براى آن كه مردم بدبخت و تيره روز آن عصر را از سيئات
اخلاقى و عادات ناپسند برهاند و آنان را با عزمى راسخ و تصميمى قاطع در راه اصلاح
خويشتن به حركت در آورد، از آغاز، به نيروى ايمان و انگيزه هاى غريزى تكيه كرد و
برنامه هاى تربيتى خود را بر اساس اين دو قدرت ، كه حاوى سعادت مادى و معنوى است ،
پايه گذارى نمود و اين حقيقت را در موارد متعدد با عبارات مختلفى به مردم خاطرنشان
ساخت .
موقعى كه از طرف خداوند مامور شد خاندان خود را به اسلام دعوت كند، مجلسى تشكيل داد
و در ضمن يك سخنرانى كوتاه ، ماموريت خويش را از طرف پروردگار به اطلاع آنان
رسانيد. سپس فرمود:
(والله
يا بنى عبدالمطلب ما اعلم شابا جاء قومه بافضل مما جئتكم به انى قد جئتكم بامر
الدنيا و الاخرة . )
(769)
اى فرزندان عبدالمطلب ، به خدا قسم سراغ ندارم جوانى را كه براى خير و سعادت قوم
خود چيزى بهتر از تعاليم من آورده باشد. من براى امور دنيا و آخرت شما برنامه جامعى
آورده ام .
موقعى كه اسلام در مسير پيشروى قرار گرفت و تدريجا مردم به آن آيين الهى متوجه
شدند، قريش نزد ابوطالب رفتند و گفتند اگر فقر و تهى دستى ، برادرزاده ات را به اين
كار واداشته ، ما حاضريم براى او پولى جمع آورى كنيم و در اختيارش بگذاريم و به
قدرى متمكنش سازم كه از همه قريش ثروتمندتر باشد.
(فقال
رسول الله صلى الله عليه و آله : ما لى حاجة فى المال فاجيبونى تكونوا ملوكا فى
الدنيا و ملوكا فى الآخرة .
)
(770)
رسول اكرم فرمود: من به مال احتياج ندارم ، دعوت مرا اجابت نمايند تا در دنيا به
اوج سلطنت و عزت برسيد و در آخرت نيز در كمال بزرگى و عظمت باشيد.
تحول سريع و درخشان
تحول و جنبشى كه بر اثر برنامه هاى انقلابى رسول اكرم در مردم جاهليت پديد آمد و
شخصيت حيات بخشى كه با تعاليم عاليه اسلام در مدت كوتاهى نصيب مسلمين گرديد، به
اندازه اى مهم و چشمگير بود كه جهان آن روز را مبهوت و متحير كرد. اكنون ، پس از
گذشتن قرنهاى متمادى ، دانشمندان محقق نيز به آن حادثه بزرگ با ديده شگفتى و اعجاب
مى نگرند.
دكتر واگارى استاد دانشگاه ناپولى مى گويد:
(اسلام مانند سرچشمه اى زدوده و پاك در
ميان قومى به نشو و نمو پرداخت كه وحشى و بيابانگرد بوده و در سرزمينهاى خشك و
دورافتاده زندگى مى كردند. آن چشمه به اندازه اى پر آب بود كه به زودى شكل جويبارى
را به خود گرفت و سپس به رودخانه اى مبدل گشت ، تا از آن ، عاقبة الامر، هزاران
كاريز ديگر در سرزمين ها و شهرها به جريان در آمد.
ايجاد پيوند برادرى
در اماكنى كه قوم مزبور طعم آن آبهاى معجزه آسا را چشيدند، كشمكشها و ستيزه ها جاى
خود را به مساوات و برابرى داده و تفرقه جماعتهايى كه با يكديگر عناد و دشمنى مى
ورزيدند به اتحاد و تجمع مبدل گرديد و به جاى خونخواهى ، كه عاليترين قانون به شمار
رفته ، عاطفه اى تازه نمايان شد و آن عاطفه اخوت و برادرى بود كه بهترين هدف اخلاقى
و دينى محسوب گرديده ، و مانند زنجير ناگسستنى ، مردمان را به يكديگر مرتبط ساخت .
چشمه مزبور هنوز به شكل رودخانه اى كه راه مقاومت در برابر آن مسدود باشد در نيامده
بود كه امواج شكننده و پاكيزه آن ، ممالك سركشى را كه تمدنهاى باستانى در آن ها
سايه افكنده بود، در بر گرفت و پيش از آن كه ملل كشورهاى مذكور، مسير جريان حقيقى
حادثه را پى ببرند، آن موج سنگين و متلاطم ، ناگهان همه آنها را در خود فرو برد. در
حالى كه سرزمينها را تسخير مى كرد. موانع را در هم مى شكست خردها را با خروش شديد
خود از خواب غفلت بيدار مى نمود و از بزرگترين اقوام پراكنده و متفرق ، جامعه متحدى
به وجود مى آورد.
تاريخ مانند اين واقع را پيش از آن روز نديده است و تصور سرعتى كه فتوحات اسلام در
آن به مرحله علمى در آمد، براى آدمى بسيار سخت و دشوار است .)
(771)
نهرو مى گويد:
(شگفت انگيز است كه نژاد عرب ، كه در
طول قرون دراز، گويى در حال خفتگى به سر مى برد و ظاهرا از آن چه در ساير نواحى
اتفاق مى افتاد جدا بى خبر بود، ناگهان بيدار شد و با نيرو و قدرتى شگرف دنيا را
زير و رو ساخت .
پايه گذارى تمدن جديد
سرگذشت عربها و داستان اين كه چگونه به سرعت در آسيا و اروپا و آفريقا توسعه يافتند
و فرهنگ و تمدن عالى و بزرگى به وجود آوردند، يكى از شگفتيهاى تاريخ بشرى مى باشد.
نيرو و فكر تازه اى كه عربها را بيدار ساخت و ايشان را از اعتماد به نفس و قدرت
سرشار ساخت ، اسلام بود.)
(772)
سالى كه پادشاه حبشه به منظور ويران كردن كعبه مكرمه لشكر مجهزى به فرماندهى ابرهه
، با چند فيل تربيت شده به مكه فرستاد، در تاريخ عام الفيل خوانده شده و حضرت محمد
صلى الله عليه و آله ، پيشواى عالى قدر اسلام ، در همان سال متولد گرديده است .
ضعف مردم مكه
موقعى كه خبر نزديك شدن لشكر ابرهه به مكه رسيد، مردم به شدت دچار وحشت و نگرانى
شدند و تصميم گرفتند با زن و فرزند و تمام اموال و اغنام واحشام خود از شهر فرار
كنند.
عبدالمطلب ، كه از تصميم مردم ناراحت شده بود، گفت : اين عمل مايه ننگ و رسوايى است
، و كوشش كرد تا مگر آنان را از اين فكر منصرف كند، ولى سخنان او نتوانست مردم را
مطمئن سازد و خاطر پريشانشان را آرام نمايد. سرانجام ، همانطور كه تصميم گرفته
بودند، عمل كردند و شهر را ترك گفتند. بعضى به كوهها و دره هاى اطراف پناهنده شدند
و بعضى به نقاط دورتر گريختند و بعضى از راه دريا مهاجرت كردند و خلاصه همه مردم
مكه با اين عمل ، شدت ترس و ضعف و ناتوانى خويش را از هجوم سربازان وحشى اثبات
نمودند.
(773)
چهل سال پس از اين واقعه ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله ، به پيامبرى مبعوث گرديد
و تربيت آسمانى خود را در اين راه اصلاح قانون و تغيير شخصيت آن مردم آغاز نمود و
در مدت كوتاهى ، بزرگترين تحول روحى را در آنان به وجود آورد.
نيرومندى بر اثر اسلام
قومى كه در مقابل هجوم سربازان حبشى تاب مقاومت نياوردند و از ترس ، شهر مسكونى و
خانه و زندگى خويش را ترك گفتند، بر اثر تعاليم عاليه اسلام چنان شجاع و نيرومند
شدند كه در ايام حيات پيغمبر و پس از مرگ آن حضرت ، در مقابل بزرگ ترين ارتش
نيرومند جهان آن روز ايستادگى كردند و به فتوحات درخشان و حيرت زايى نايل آمدند.
پيشرفت سريع مسلمين
(اعراب از يك پيروزى به پيروزى ديگر
نايل شدند و اغلب بدون جنگ و مقاومت پيروز مى گشتند. پس از رحلت پيغمبرشان ، تمامى
ايران و سوريه و ارمنستان و قسمتى از آسياى مركزى را از يك سو و مصر و قسمتهايى از
شمال آفريقا را از سوى ديگر فتح كردند. در شرق ، شهرهاى هرات و كابل و بلخ در برابر
ايشان سقوط كرد و آنها به ايالت سند و سواحل رود سند در هند رسيدند.
عربها از مراكش و آفريقا، از تنگه باريك دريا گذشتند و به اسپانيا و اروپا وارد
شدند. اين تنگه تا آن زمان به نام ستونهاى هركولس ناميده مى شد و اين نامى بود كه
يونانى هاى قديم به آن داده بودند. سردار عرب كه از اين تنگه عبور كرد، طارق نام
داشت و از آن پس آن جا به نام او جبل الطارق (صخره طارق ) ناميده شد.
در زبانهاى اروپايى ، همين كلمه به صورت جبيرالتار در آمده است . سراسر اسپانيا به
سرعت مسخر گشت و مسلمين از آن جا به جنوب فرانسه سرازير شدند. بدين شكل ، در حدود
100 سال پس از در گذشت حضرت محمد، امپراطورى اسلام از جنوب فرانسه و اسپانيا در
سراسر شمال آفريقا تا سوئز و از آن جا در سراسر عربستان و ايران و آسياى مركزى تا
مرزهاى مغولستان گسترش يافت .)
(774)
سرمايه پيروزى
بزرگترين سرمايه معنوى رسول اكرم (ص ) در اين پيروزى عظيم ، ايمان به خداوند و
استقامت در برابر تمام مشكلات بود، او به خالق جهان و تعاليم مقدسش مؤ من بود و
توانست مردانى با ايمان بپرورد و به عالى ترين صفات انسانى مختلفشان سازد.
(آمن
الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤ منون كل آمن بالله .
)
(775)
مقاومت رهبر اسلام
او به اتكاى خداوند در مقابل تهديد و فشار مشركين خود را نباخت و با اطمينان خاطر
ايستادگى كرد و موفق شد افرادى را تربيت كند كه از حوادث و خطرات نهراسند و در
مقابل پيش آمدهاى سخت با كمال قدرت و نيرومندى مقاومت نمايند.
از كسانى كه در سالهاى اول بعثت ، در سخت ترين شرايط، به پيغمبر اكرم ايمان آوردند
و در راه اعلاى حق با مصائب سنگين مواجه شدند و در كمال نيرومندى مقاومت نمودند،
عياش بن ابى ريبعه و همسرش اسماء بنت سلامه است .
پايدارى مسلمين
عياش برادر مادرى ابوجهل و حارث است و در موقعى كه قبول اسلام كرد، سنش در حدود سى
سال بود و همسرش بيست سال داشت . خانواده عياش از مسلمانى وى سخت به خشم آمدند و
براى آن كه او را از پيروى پيغمبر باز دارند، شكنجه و آزارش دادند، ولى مؤ ثر واقع
نشد و او همچنان در آيين مقدس اسلام ثابت قدم ماند.
عياش و همسرش به معيت جمعى از مسلمانان ، با موافقت پيغمبر اكرم ، به حبشه مهاجرت
نمودند، ولى زودتر از دگران به مكه بازگشتند و مجددا گرفتار آزار مشركين شدند، تا
هجرت پيغمبر پيش آمد و مسلمين به مدينه مهاجرت نمودند و از گزند دشمنان آسوده شدند.
موقعى كه اسماء، مادر عياش از مهاجرت پسرش آگاه شد، قسم ياد كرد كه تا عياش
برنگردد، سر خود را روغن نزند و در سايه ننشيند، ابوجهل و حارث به مدينه مسافرت
نمودند و سوگند مادر را به وى خبر دادند و گفتند تو از همه فرزندان نزد مادر
عزيزترى و به دينى عقيده دارى كه نيكى به والدين را سفارش كرده است . به مكه برگرد
و خداى خود را در مكه عبادت كن ، همان طور كه اكنون در مدينه عبادت مى كنى .
عياش براى مادر متاثر شد و گفته هاى برادران را تصديق كرد و از آنان عهد و پيمان
گرفت كه اگر به مكه بيايد، به وى خيانت نكنند. با آنها از مدينه حركت كرد. وقتى از
شهر دور شدند، آزار و اذيت شروع شد، كتف عياش را بستند و به همان وضع ، روز روشن او
را وارد مكه نمودند.
(و قالا يا اهل مكة هكذا فافعلوا بسفهائكم كما فعلنا
بسفينهنا
)
و به صداى بلند فرياد مى زدند؛ مردم مكه ، با نادانهاى خود كه به اسلام گرويده اند،
اين طور موهن و با خشونت رفتار كنيد، چنان كه ما با سفيه خود چنين كرديم .
سپس او را در يك اطاق بدون سقف ، در سخت ترين شرايط زندانى كردند و همه پيمان ها را
فراموش نمودند.
بردبارى در پرتو ايمان
چند سال او در مكه گرفتار زندان و آزار بود و در آن مدت كوچكترين آثار زبونى و شكست
روحى از وى مشاهده نشد. او با خداوند مرتبط بود و با نيروى ايمان در مقابل مصائب و
ناملايمات مقاومت مى كرد.
رسول اكرم در مدينه ايمان براى نجات او مكرر دعا كرد و همه مردم براى عياش متاثر
بودند. سرانجام يكى از مسلمين ، به طور پنهانى به مكه رفت و با طرح نقشه ماهرانه اى
موجبات فرار او را از زندان فراهم نمود و به اتفاق هم به مدينه بازگشتند.
(776)
سعيد بن زيد و همسرش فاطمه ، نيز از مسلمين صدر اول هستند. او در سن بيست سالگى و
عيالش كه كمتر از بيست سال داشت ، قبول اسلام كردند و در محيط وحشت و خطر، به محضر
رسول اكرم شرفياب مى شدند و آيات قرآن و تعاليم دينى را فرا مى گرفتند.
فاطمه برادرى داشت كه اخلاقا تند و جسما نيرومند و شديدا با اسلام مخالفت بود. در
يك از روزهاى گرم ، يك نفر قريشى در رهگذر با او برخورد كرد و گفت كه اسلام در
خاندانت نفوذ كرده و خواهرت آيين جديد را پذيرفته است . از شنيدن اين سخن به سختى
خشمگين شد و به طرف خانه خواهر رفت .
برنامه تعاون
روش پيغمبر اكرم در آغاز دعوت اين بود كه اگر كسى قبول اسلام مى كرد و بنيه مالى
نداشت ، او را به مسلمين متمكنى مى سپرد كه عهده دار مخارجش شود و با هم زندگى
كنند. آن حضرت قبلا دو نفر مسلمان را به سعيد بن زيد سپرده بود و آنان نيز در آن
ساعت داخل منزل بودند و به قرائت قرآن اشتغال داشتند. وقتى برادر به در خانه رسيد،
در را كوبيد و صدايش بلند شد. آن دو نفر مسمان داخل منزل خود را پنهان كردند و
خواهر در خانه را گشود. برادر خشمگين وارد منزل شد و به وى گفت اى دشمن جان خود،
شنيده ام مسلمان شده اى و سپس سيلى محكمى به روى خواهر زد كه خون از صورتش جارى شد.
خواهر جوان كه وضع خونين خود را ديد، راز را از پرده در آورد و با كمال صراحت و
رشادت به برادر گفت :
(ما
كنت فاعلا فافعل فقد اسلمت .
)
هر كارى كه از دستت مى آيد بكن ، بلى من پيروى رسول اكرم را پذيرفته اند و مسلمان
شده ام .
(777)
در دوره جاهليت ، دختران و زنان از جميع حقوق انسانى و مدنى محروم بودند و بدتر از
بردگان و حيوانات زندگى مى كردند. ولى ايمان به خداوند و برنامه هاى تربيتى اسلام
به طورى شخصيتشان را تغيير داد و به آنان اراده قوى و استقلال فكر بخشيد كه يك دختر
جوان توانست در مقابل برادر نيرومند خود بايستد و در كمال قدرت و شهامت از ايمان و
عقيده خود دفاع نمايد.
نقش مربى در تربيت
تمام مردم ، به خصوص كودكان و جوانان ، تحت تاءثير مربيان خويش هستند و خواه ناخواه
از افكار خوب و بدشان متاثر مى شوند و از اعمال پسنديده يا ناپسندشان سرمشق مى
گيرند. خلاصه ، طرز تفكر و كيفيت رفتار و گفتار مربيان ، يكى از عوامل مهم ساختن
شخصيت آدمى است .
كسانى كه خود داراى ايمان واقعى و سجاياى انسانى هستند، اگر تربيت دگران را به عهده
بگيرند و صميمانه مجاهده نمايند، مى توانند افرادى مؤ من و با فضيلت بپرورند و آنان
را از مزاياى ايمانى و اخلاقى خويش برخوردار سازند.
نهرو مى گويد:
(حضرت محمد(ص ) از شهر مدينه پيامى
براى حكمرانان و پادشاهان جهان فرستاد و آنها را به قبول وجود خداى يگانه و رسولش
دعوت كرد. لابد اين پادشاهان و حكمرانان حيرت كردند كه اين مرد گمنام كيست كه جراءت
كرده است براى آن ها دستور صادر كنند.
از فرستادن همين پيامها مى توان تصور كرد كه حضرت محمد(ص ) چه اعتماد و اطمينان فوق
العاده اى به خود و رسالتش داشته است و توانست همين اعتماد و ايمان را در مردم
كشورش نيز به وجود آورد و به آنها الهام ببخشد. به طورى كه آن مردان توانستند بدون
دشوارى بر نيمى از جهان معلوم آن زمان مسلط گردند. ايمان و اعتماد به نفس چيز بزرگى
است و اين ثمرات عالى را به وجود مى آورد.)
(778)
گر نبود آزادگان را سر خط ايمان به دست
|
اين همه نقش عجب بر صفحه دوران نبود
|
انبيا را فضل ايمان راز يزدانى سپرد
|
كاين امانت را امين جز محرم يزدان نبود
|
روز طوفان گر نه ايمان بود كشتيبان نوح
|
رستگارى نوح را از لجه طوفان نبود
|
هيچ ملكى بى قوام معدلت قائم نگشت
|
هيچ قومى بى فضيلت صاحب فرمان نبود
|
پيغمبر گرامى اسلام ، در ظرف بيست و سه سال مجاهده و كوشش پى گير، برنامه هاى
اصلاحى خود را يكى پس از ديگرى اجرا كرد و در پرتو ايمان به خداوند و استفاده صحيح
از نيروهاى غرايز، با تمام عادات ناپسند و خلقيات مذمومى كه بر مردم جاهليت حاكم
بود و در طول چند نسل به آنها خو گرفته بودند، مبارزه نمود. صفات شخصيتشان را به
كلى تغيير داد و آنان را به اوج عزت و عظمت رسانيد.
|