(در جوانى ، امكان ها و امتيازات
بسيارى براى زندگى يافت مى شود، در حالى كه در سنين كهولت ، خيلى از اين امكان ها
از دست مى روند. چه بسا اشخاصى كه پيوسته افسوس مى خورند از اين كه نمى توانند فرصت
هاى درخشانى را كه به غفلت از دست داده اند، دوباره در زندگى بازيابند. همين حسرت
ها بود كه سبب شد ديسرائلى بگويد:
جوانى يك اشتباه است ، كهولت بيكار است و پيرى يك حسرت است .)(78)
چنين گفت روزى به پيرى ، جوانى
|
كه چون است با پيرى ات زندگانى
|
بگفتش در اين نامه حرفى است مبهم
|
كه معنيش جز وقت پيرى ندانى
|
تو به كز توانايى خويش گويى
|
چه مى پرسى از دوره ناتوانى
|
جوانى نگهدار كاين مرغ زيبا
|
نماند در اين خانه استخوانى
|
متاعى كه من رايگان دادم از كف
|
تو گر مى توانى مده رايگانى
|
هر آن سر گرانى كه من كردم اول
|
جهان بيشتر كرد از آن سرگرانى
|
چه سرمايه ام رفت بى مايه ماندم
|
كه بازى است بى مايه بازارگانى
|
از آن برد گنج مرا دزد گيتى
|
كه در خواب بودم گه پاسبانى
|
فرصت كوتاه
متاءسفانه فرصت گران بهاى جوانى مانند ساير فرصت هاى ثمربخش زندگى ، كوتاه و
زودگذر است . چند سالى بيشتر نمى پايد كه ايام شيرين و پرشور و نشاط جوانى سپرى مى
شود و شعله هاى فروزانش رفته رفته به خمودى مى گرايد. خوشبخت جوانانى كه از اين
فرصت كوتاه استفاده بسيار كنند و از اين دوران محدود، بهره هاى فراوان گيرند و
بدبخت آنان كه ايام جوانى را با غفلت و بوالهوسى مى گذرانند و اين فرصت عظيم را به
رايگان از كف مى دهند و سپس در اندوه گذشته بى حاصل ، اشك حسرت و ندامت مى بارند.
باران بى محل ، ندهد نفع كشت را
|
در وقت پيرى اشك ندامت چه مى كند
|
(شباب عالى ترين سنى است كه در طى آن
شاهراه هاى زندگى به روى جوانان گشوده مى شوند. اما اين دوران تحسين انگيز و
فريبنده اى كه كودك با ناشكيبايى ، فرارسيدن آن را انتظار مى كشد و پسران و دختران
آرزو دارند كه دوام آن زيادتر شود خيلى گذرنده است . شباب چند سالى بيشتر طول نمى
كشد. بنابراين بايد اين دوران زندگى را به كمال خوبى و روشنى برآورد.)(79)
افراد قدرناشناس
على عليه السلام ، در ضمن يكى از خطبه هاى خود، از ساختمان بدن انسان و اعضايى كه
خداوند براى ادامه حيات به وى عنايت فرموده و همچنين از نعمت ها و فرصت هايى كه در
اختيار بشر گذارده است ، سخن گفته و سپس درباره مردم قدرناشناس و هوسبار، درباره
كسانى كه دوران سلامت و قوت جوانى را به غفلت گذرانده اند و از نعمت هاى الهى بهره
صحيح و كافى نبرده اند، چنين فرموده است :
(لم
يمهدوا فى سلامة الابدان ، و لم يعتبروا فى اءنف الاءوان ، فهل ينتظر اهل بضاضة
الشباب الا حوانى الهرم .(80)
)
در ايام سلامت بدن ، سرمايه اى مهيا نكردند و در اولين فرصت هاى زندگى و نيرومندى
درس عبرتى نگرفتند و درخشنده ترين ايام عمر را به رايگان از كف دادند. آيا كسى كه
در جوانى اهل تن پرورى بوده مى تواند در پيرى جز شكستگى و ذلت انتظارى داشته باشد؟
(و
عنه عليه السلام : ما اقرب الدنيا من الذهاب و الشيب من الشباب .(81)
)
و نيز فرموده است : چه نزديك است دنيا را گذران و رفتن و چه نزديك است جوانى را
پيرى و درهم شكستن .
جوانانى كه خواهان سعادت و خوشبختى خود هستند، كسانى كه مايل اند فرصت جوانى را
مغتنم شمارند و به طور كامل از آن بهره بردارى كنند، لازم است اين چند نكته را
همواره به خاطر داشته باشند و صفحه اى بنويسند و در مقابل چشم خود قرار دهند:
1 دوران جوانى يكى از بهترين و پرارج ترين فرصت هاى ثمربخش در طول زندگانى بشر است
.
2 استفاده از فرصت جوانى و سعى و كوشش در راه بهره بردارى از آن ، شرط اساسى
كاميابى و موفقيت آدمى است .
3 خوشبختى و بدبختى هر انسانى در ايام جوانى اش پى ريزى مى شود. جوانى كه از فرصت
شباب به خوبى استفاده مى كند، توانسته است با اين عمل زمينه سعادت خود را براى تمام
ايام زندگى فراهم آورد.
4 عمر جوانى كوتاه و فرصت شباب زودگذر است . يك روز غفلت و سستى ، باعث حسرت و
خسران و مايه ندامت و پشيمانى در تمام ايام زندگى است .
بر سر راه زندگى بشر موانع بسيارى وجود دارد كه نمى گذارند مردم فرصت هاى گران
بهايى كه به دستشان مى آيد، به درستى بهره بردارى كنند و از شرايط مساعدى كه در
اختيارشان قرار مى گيرد، استفاده نمايند. به همين جهت ، بسيارى از فرصت ها به
رايگان از كفشان مى رود و شكست و محروميت ، به صور مختلف ، دامنگيرشان مى شود.
فرصت جوانى نيز مانند ساير فرصت ها موانع و مشكلاتى بر سر راه دارد كه با محاسبه
هاى روانى و مراقبت هاى علمى برطرف شدنى و قابل حل است . براى آن كه جوانان تا
اندازه اى از آن موانع آگاه شوند و راه برطرف كردن آنها را بياموزند، به بعضى از
آنها اشاره مى شود:
افسوس و نگرانى
اضطراب و نگرانى از آينده ، تاءثر و افسوس بر گذشته از جمله موانعى هستند كه اگر در
روح كسى نفوذ نمايند، عزم و تصميمش را درهم مى شكنند و او را خود باخته و مرعوب مى
سازند. نگرانى از آينده و افسوس برگذشته سد راه سعادت آدمى است . اين دو مانع روانى
نمى گذارند مردم از فرصت موجود و از نيرويى كه اكنون در اختيار دارند، به درستى
استفاده كنند و موجبات پيروزى و موفقيت خود را فراهم آورند.
شكنجه هاى روحى
افسوس و نگرانى ، مانند موريانه ، ريشه هاى اميد و اراده را در ضمير مردم خورند و
آنان راه به طورى مردد و احيانا ماءيوس مى نمايند كه از سعى و كوشش دلسرد شده و
گاهى از انجام وظايفى كه بر عهده دارند، سرباز مى زنند. بدبختانه ، بيشتر مردم از
زن و مرد، پير و جوان ، در تمام شئون فردى و اجتماعى ، به اين بيمارى روحى گرفتارند
و از شكنجه هاى جان كاه افسوس و نگرانى ، همواره رنج مى برند. به همين جهت ، بسيارى
از فرصت هاى عزيز را بى ثمر و رايگان از كف مى دهند و سپس در آتش حسرت و ندامتى
كه خود افروخته اند، مى سوزند.
مثلا وقتى جوان محصلى به علت مسامحه در تحصيل ، از عهده امتحان برنمى آيد، تجديدى
مى شود. يعنى به وى مجال مى دهند كه ظرف چند ماه كوشش كند و عقب افتادگى هاى خود را
جبران نمايد و دوباره امتحان بدهد. اين مهلت ، براى او فرصت گران بها و پرقيمتى است
. اگر به درستى از آن فرصت استفاده كند، اگر تمام نيروى خود را در راه درس و مطالعه
به كار اندازد، در امتحان مجدد پذيرفته خواهد شد و به گروه قبول شدگان مى پيوندد و
در نتيجه مى تواند سال بعد در كلاس بالاتر به تحصيل خود ادامه دهد.
براى استفاده از اين فرصت و بهره بردن از اين مهلت لازم است روح محصل جوان ، آرام و
آزاد باشد تا بتواند كتاب هاى مربوطه را با خاطرى مطمئن و در كمال دقت مطالعه نمايد
و مطالب درس هاى تجديدى را به خوبى فراگيرد.
اضطراب فكر
بدبختانه ، بسيارى از جوانان در چنين مواقعى ، به علت افسوس بر گذشته يا نگرانى از
آينده ، دچار اضطراب فكر و تشويش خاطر مى شوند. گاهى به ياد گذشته مى افتند و افسوس
مى خورند كه چرا سال گذشته درست درس نخوانديم ؟ چرا تنبلى كرديم و عمر عزيز را به
مسامحه و بطالت گذرانديم ؟ گاهى در اطراف آينده مبهم و تاريك خودشان فكر مى كنند.
خويش را مى بازند. مضطرب و نگران مى شوند. دچار هيجان روحى و بى خوابى مى گردند. با
خود مى گويند: (اگر در امتحان تجديدى
قبول نشويم ، اگر به خوبى از عهده جواب سئوالات برنياييم ، رسوا خواهيم شد،
شخصيتمان درهم شكسته مى شود، ممكن است از مدرسه اخراج شويم ، به كلى از تحصيل محروم
و براى هميشه بدبخت و بى آبرو بمانيم .)
فشارهاى روانى
اين دو فكر خطرناك ، اين دو مانع بزرگ ، آن چنان به روح حساس جوانان فشار مى آورند
و آنان را در محاصره قرار مى دهند كه از فعاليت تحصيلى باز مى مانند و نشاط درس
خواندن را از كف مى دهند. كتاب را در مقابل خود باز مى كنند، ولى افكار پريشان و
ناراحت ، چنان مقهور و مسخرشان نموده كه از آن چيزى نمى فهمند. خلاصه در كشاكش
افسوس گذشته و نگرانى آينده ، ايام مهلت سپرى مى شود، و فرصت گران بها براى تجديد
امتحان ، بدون اخذ نتيجه از دستشان مى رود. ناچار بايد يك سال ديگر در همان كلاس
بمانند. بدبختانه ، با تمام شدن سال تحصيلى و سپرى شدن فرصت امتحان تجديدى ، وضع
روحى آنان آرام نمى شود و فشارهاى روانى پايان نمى پذيرد، بلكه سال بعد نيز وضع به
همين منوال است و همچنان از افسوس گذشته و ترس آينده ، پريشان خاطر و نگران اند،
ممكن است سال بعد، اضطراب روحى و نگرانى افزايش يابد و آن گرفتارى شكننده و طاقت
فرسا تشديد شود.
درمان افسوس و نگرانى
درمان اين دو بيمارى روح ، تنها با محاسبه هاى صحيح و آرام كردن ضمير ميسر است .
مبتلايان بايد با مجاهده و كوشش ، فكر گذشته و آينده را از صفحه دل بزدايند و آن دو
خاطره مزاحم و ناراحت كننده راه به دست فراموشى بسپارند.
درباره گذشته بايد اين مطلب را به درستى و قطعى در باطن خود حل و فصل كنند كه گذشته
ما هر چه بود گذشت و ديگر برنمى گردد. افسوس ما برگذشته ، نه تنها اثر مفيد ندارد،
بلكه مضر و مايه خسارت است . قسمتى از وقت گران بهايى را كه اكنون در اختيار داريم
، به هدر مى دهد. به علاوه ، فكر ما را ناراحت و پريشان مى كند. مهم تر آن كه ما را
از فعاليت هاى مفيد امروز، كه مايه پيروزى و كاميابى فرداست ، باز مى دارد.
(قال
على عليه السلام : لاتشعر قلبك الهم على مافات فيشغلك عن الاستعداد بما هوآت .(82)
)
على عليه السلام فرموده است : افسوس هاى گذشته را در دل خود بيدار مكن كه تو را از
آمادگى پيروزى هايى كه در پيش دارى باز مى دارد.
درباره آينده نيز بايد روش خود را روشن كنند. نگرانى و اضطراب را در ضمير خود راه
ندهند. بايد متوجه باشند كه آينده هر كس وابسته به وضع فعلى اوست . اگر امروز وظايف
خود را به درستى انجام دهيم و از فرصتى كه در اختيار ماست ، به خوبى استفاده نماييم
، آينده ما خوب و درخشان خواهد بود. برعكس ، اگر فرصت نقد را بيهوده از كف بدهيم و
با وحشت و نگرانى ، وقت گران بها را بگذرانيم ، قطعا آينده ما تاريك شده و در آتيه
تيره روز و بدبخت خواهيم بود.
(قال
على عليه السلام : لاتحمل هم يومك الذى لم ياءتك على يومك الذى قد اتاك .(83)
)
على عليه السلام فرموده : غصه فرداى نيامده را بر امروز موجودت تحميل مكن و بار روز
حاضرت را بى جهت سنگين منما.
آينده مجهول
متاءسفانه ، بسيارى از جوانان و سالخوردگان ، به وضع موجود خود كمترين متوجهى
ندارند و نقد عمر خويش را، كه سرمايه اساسى سعادت است نمى بينند. گاهى در اطراف
آينده مجهول و تاريك خود فكر مى كنند و دورنماى وحشت زايى در ضمير خود مى سازند، و
با آن خيالات پريشان و ناراحت كننده ، آسايش و آرامش را از خويش سلب مى نمايند و
زندگى شيرين امروز را با انديشه هاى موهوم ، بر خود تلخ و غيرقابل تحمل مى كنند.
گذشته معدوم
گاهى از نادانى ، روى خود را به عقب برمى گردانند و راهى را كه در طول چند سال
زندگى پيموده اند، با افسوس و تاءثر مى نگرند. خاطرات حسرت بار گذشته ، مانند باد
سرد زمستانى بر آرزوهاى آن ها مى وزد. شور و نشاط را در دلشان مى كشد و چراغ فروزان
عشق و اميد را در ضميرشان خاموش مى نمايد. چنان ماءيوس در دل شكسته مى شوند كه از
سعى و كوشش باز مى مانند و فرصت هاى گران بهاى عمر را يكى پس از ديگرى از كف مى
دهند.
اين چه حالت بود كه اهل زمين
|
هر زمان از گذشته ياد كنند
|
وز غم حال بانگ و داد كنند
|
كارشان غير آه و حسرت نيست
|
هيچشان از زمانه عبرت نيست
|
كه چه خوش بود كودكى كه گذشت
|
مژده ام ده كه آن زمان برگشت
|
و آن دگر از شباب كرده عبور
|
داده از كف نشاط عقل و شعور
|
تا كشم سر به عشق و رسوايى
|
اغتنام فرصت ، يعنى توجه آدمى به شرايط موجود و بهره بردارى صحيح از آنها، به نفع
سعادت مادى و معنوى خود.
استفاده از فرصت يعنى سعى و كوشش انسان در اجراى تمام وظايفى كه اكنون بر عهده
دارد. افسوس و حسرت بر گذشته يك مانع بزرگ روانى در راه استفاده از فرصت است و
نگرانى و اضطراب از آينده ، مانع ديگر.
فرصت موجود
كسى كه مى خواهد از فرصت ها استفاده كند و از سرمايه هايى كه در اختيار دارد، به
خوبى بهره بردارى نمايد، بايد گذشته معدوم را به دست فراموشى بسپارد و دل را از
حسرت و اندوه آن خالى كند. همچنين بايد آينده موجود نشده را ناديده انگارد و نگران
آن نباشد. بايد تمام نيروى خود را متوجه لحظه حال و شرايط موجود نمايد و در هر كارى
از خود سئوال كند (الآن چه بايد كرد؟)
فكر كند. عاقلانه به آن پرسش پاسخ دهد. سپس به انجام آنچه موظف است ، جدا قيام
نمايد.
(ن
ابى عبدالله عليه السلام : قال الايام ثلثة ، فيوم مضى لايدرك و يوم الناس فيه
فينبغى ان يغتنموه ، و غد انما فى ايديهم امله .(84)
)
امام صادق عليه السلام فرموده است : ايام زندگى سه روز است : اول روزى كه گذشته است
و برگشت ندارد. دوم روز موجود است كه مردم در آن قرار دارند و در اختيار آن هاست .
بايد آن را مغتنم شمارند و از آن استفاده نمايند. سوم فردايى است كه نيامده و تنها
آرزوى آن را در دست دارند.
(و
عنه عليه السلام قال : اصبروا على الدنيا فانما هى ساعة فما مضى منه فلاتجد له الما
و لا سرورا، و ما لم يجى ء فلا تدرى ما هو و انما هى ساعتك التى انت فيها فاصبر
فيها على طاعة الله واصبر فيها عن معصية الله .(85)
)
سرمايه عمر
و نيز فرموده است : مجموع عمر آدمى در دنيا ساعتى بيش نيست ، آن چه از اين ساعت
گذشته است ، معدوم شده و لذت و المى از آن احساس نمى كنيد و آن چه از آن هنوز
نيامده است ، نمى دانيد چيست سرمايه موجود و پر ارزش عمر، تنها همان لحظات نقدى است
كه اينك در اختيار شماست و در آن به سر مى بريد. مالك نفس خود باشيد و در حال حاضر
براى اصلاح و رستگارى خود بكوشيد. در مشكلات وظيفه شناسى و اطاعت از او امر الهى ،
پايدارى و از آلودگى به گناه و نافرمانى خداوند، خوددارى كنيد.
(قال
اميرالمؤ منين عليه السلام : و ما فاتك منها فلاتاءس عليه جزعا.(86))
على عليه السلام در ضمن نامه اى به عبدالله بن عباس نوشته ، فرموده است : نسبت به
چيزى كه از دنيايت فوت شده و از دست داده اى غمگين و بى تاب مباش .
(و
عنه عليه السلام : فلا تحمل هم سنتك على هم يومك كفاك كل يوم ما فيه .(87)
)
و نيز فرموده است : غم و اندوه سال نيامده را بر امروز خود تحميل منما، كه هر روزى
، هر آن چه در آن هست ، براى تو كافى است .
آن چه را كه اولياى گرامى است در چهارده قرن قبل ، ضمن برنامه هاى روانى و تربيتى
خود، براى مبارزه با افسوس گذشته و نگرانى آينده ، به پيروان خود آموخته آن ،
دانشمندان نامى امروز، همان ها را در كلاس هاى علمى به دانشجويان مى آموزند و براى
آنان تدريس مى كنند.
ديل كارنگى مى گويد:
(در تمام مراحل حيات ، در آهنينى به
روى گذشته ، آن ديروزى كه ديگر وجود ندارد، محكم ببنديد و همين طور يك پرده فولادين
جلو آينده ، فردايى كه هنوز بوجود نيامده است ، بكشيد. آن وقت با اطمينان خاطر
امروز را بگذرانيد.
گذشته را به حال خود گذاريد تا در مرگ و نيستى مدفون گردد. آن ديروزى را كه براى
اشخاص احمق ، راهنمايى به طرف فنا و مرگ است به دور افكنيد. چون بار مشكلات آينده
بر محنت هاى گذشته افزون گردد و به اضافه مسايل حال حاضر، بر دوش كسى قرار گيرد، با
خود، شكست ، محروميت و رنج همراه آورده و در نتيجه قوى ترين افراد را نيز از پا در
مى آورد.
آينده را با همان نيرويى كه گذشته را از خود به دور افكنديد، از خويشتن جدا كنيد.
آينده همين امروز است . فردايى وجود ندارد و روز رستگارى و نجات جز امروز نيست .
كسانى كه براى آينده در تشويش اند بى جهت نيروى خود را تلف مى كنند و براى خويشتن
مشكلات و گرفتارى هاى فكرى و عصبى بوجود مى آورند. پس در به روى اين دو هيولاى عظيم
، يعنى گذشته و آينده ببنديد و امروز را از ديروز و فردا جدا كنيد.)(88)
گرچه بسيارى از مردم ، از زنان و مردان ، جوانان و سالخوردگان ، گرفتار افسوس
برگذشته معدوم و نگرانى از آينده موهوم خود هستند، و در نتيجه فرصت هاى گران بها و
ثمربخش ، يكى پس از ديگرى از كفشان مى رود، ولى جوانان ، روى طبع جوانى و خاصيت
فطرى دوران شباب ، گرفتار يك مشكل اختصاصى هستند و آن علاقه به تمايلات موهوم و عشق
به افسانه هاى ناشدنى و غير واقعى است .
تمايلات موهم
به عبارت ديگر، اشخاص سالخورده كه در طول عمر خود سرد و گرم جهان را بسيار ديده و
در مكتب زندگى تجاربى آموخته اند، اگر به آينده خوب و بد خود فكر مى كنند، در حدود
تخيلات امكان پذير و تصورات قابل وقوع است . ولى جوانان كه در دوران اول شباب ،
اغلب در جهان موهوم خواب و خيال زندگى مى كنند و همواره سرگرم تصورات ممتنع و
تخيلات محال خود هستند، از واقع بينى بازمانده بر اساس بيم و اميد و عشق و آرزو،
براى آينده خود دورنماى موهومى مى سازند و در ضمير خود مناظره غير واقعى و عجيبى به
وجود مى آورند.