بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات
( جلد اول )
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۱۳ -
از اين روايات به خوبى استفاده مى شود كه فعاليت هاى اقتصادى و كسب مال اندازه گيرى
شده و در حدود اعتدال ، در مكتب اسلام ، مورد امضا و تشويق قرار گرفته است . اولياى
گرامى اسلام ، از طرفى بيكارگى و سربار دگران بودن را مذموم شناخته و با آن سختى
مخالفت كرده اند، و از طرف ديگر، زياده روى و حرص و ولع را نيز طرد نموده و پيروان
خود را از آن حذر داشته اند، و بين اين دو روش تفريطى و افراطى ، ميانه روى عادلانه
و عاقلانه را ممدوح شناخته و مردم را به انجام آن موظف نموده اند.
زندگى شرافتمندانه ايجاب مى كند كه آدمى در جامعه شغلى را به عهده بگيرد و از سعى و
عمل خود امرار معاش نمايد. كسى كه مالى در اختيار ندارد و مى خواهد بدون كار و
فعاليت ، زندگى خود و عائله خويش را تاءمين نمايد، يا بايد از راه دزدى و چپاول و
ديگر اعمال غيرمشروع ، اموال دگران را بربايد، يا با گدايى و تن دادن به ذل سئوال ،
از دسترنج دگران ارتزاق نمايد و اين هر دو، منافى با مقررات اسلامى و شرف انسانى
است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ملعون من القى كله على
الناس .(
306)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : كسى كه بار زندگى خود را بر دوش مردم
مى افكند و از دسترنج مردم امرار معاش مى كند، رانده و مطرود درگاه الهى است .
كسب و كار براى امرار معاش ، به اندازه اى در نظر ائمه طاهرين عليهم السلام ارزنده
و مهم بود كه اجازه نمى دادند افراد متدين براى عبادت بيشتر، شغل خود را ترك گويند
و ساعات كسب را در بندگى و خلوت با خداوند بگذرانند.
روى على بن عبدالعزيز عن ابى عبدالله (ع ) قال ، قال لى :
ما فعل عمر بن مسلم ؟ قلت جعلت فداك اقبل على العبادة و ترك التجارة فقال و يحه اما
علم ان تارك الطلب لايستجاب له دعوات .(
307)
على بن عبدالعزيز مى گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: عمر بن مسلم چه كرد؟
عرض كردم : او به عبادت خدا روى آورده و تجارت را ترك گفته است .
حضرت از عمل او اظهار تاءسف كرد و فرمود: مگر نمى داند كه هر كس كار خود را در طلب
معاش ترك نمايد، دعاى مستجابى در پيشگاه الهى نخواهد داشت ؟
كسى كه با علاقه و جديت كار مى كند و هدفش اين است كه عضو مفيد جامعه باشد، مالى از
راه مشروع به دست آورد، زندگى خود و عائله خويش را با شرافت و بى نيازى از مردم
تاءمين نمايد، و سر بلند و مباهى ، به حيات خود ادامه دهد، در مكتب آسمانى اسلام ،
مورد كمال و تكريم و احترام است .
عن النبى صلى الله عليه و آله انه قال : من طلبا لدنيا
حلالا، استعفافا عن المسئلة و سعيا على عياله و تعطفا على جاره لقى الله و وجهه
كالقمر ليلة البدر.(
308)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : كسى كه از پى مال مشروع برود براى آن
كه آبروى خود را از ذلت سئوال مصون دارد، عائله خويش را اداره كند، و به همسايه خود
كمك نمايد، در پيشگاه الهى سربلند و روسفيد است و صورتش مانند ماه تمام مى درخشد.
اسلام دين شرف و فضيلت و آيين عزت نفس و حريت است .
كسى كه مى خواهد مسلمان واقعى باشد و به طور كامل از تعاليم اسلام پيروى كند، بايد
از هر قسم پستى و حقارت بپرهيزد و آزادگى خود را با هيچ چيز معامله نكند.
روى ان اميرالمؤ منين عليه السلام اجتاز بقصاب و عنده لحم
سمين فقال : يا اميرالمؤ منين هذا الحم سمين اشتر منه فقال (ع ): ليس الثمن حاضرا،
فقال انا اصبر يا اميرالمؤ منين فقال له : انا اصبر عن اللحم .(
309)
على عليه السلام از مقابل دكان قصابى عبور مى كرد. مرد قصاب كه گوشت فربهى داشت ،
به حضرت عرض كرد: از اين گوشت پروار بخريد.
فرمود: فعلا پول ندارم .
قصاب گفت : نسيه نمى دهم و براى دريافت قيمت آن صبر مى كنم .
امام عليه السلام فرمود: به جاى صبر تو، من از خوردن گوشت صبر مى نمايم .
گر چه معامله نسيه از نظر مقررات تجارى اسلام بلامانع است ، ولى يك انسان آزاده ،
جز در موارد ضرورى ، به اين كار تن نمى دهد، زيرا مديون تا زمانى كه بدهى خود را
نپرداخته و ذمه خويش را برى نكرده است ، همواره در خود يك نوع فشار و محدوديت احساس
مى كند. و براى آزادگان سنگين است كه حتى به مقدار قيمت متاع ناچيزى زير بار دگران
بروند و به عز و استقلال خويش آسيب برسانند.
بدبختانه ، در روزگار ما افراد بسيارى هستند كه بر اثر حرص و طمع در تجارت ، يا
علاقه به تجمل و خودنمايى در خانواده ، اشيايى را نسيه و به طور اقساط خريدارى مى
كنند و تعهدات سنگينى را به دوش مى گيرند. افكار خود را پريشان مى سازند. از خويشتن
سلب آزادى و آسايش مى كنند، و احيانا در موقع مقرر، از پرداخت بدهى خود عاجز مى
مانند. آبروى خويش را در خطر مى بينند. براى تمديد مدت به داين التماس مى كنند و
خود را در معرض ذلت و خوارى قرار مى دهند.
جايى كه على عليه السلام براى غذاى روزانه ، از خريد گوشت نسيه ابا مى كند و زير
بار تعهد كوچكى نمى رود، واضح است كه تا چه حد ناراحت مى شود اگر ببيند انسان
توانايى از كار كردن شانه خالى كرده و براى معاش روزانه خود به ذلت سئوال تن داده
است .
اولياى گرامى اسلام ، براى آن كه پيروان خود را از پستى و ذلت سئوال مصون نگاه
دارند و آنان را شريف النفس و با عزت بار بياورند، توصيه مى كردند كه حتى در سخت
ترين شرايط، با كار و فعاليت امرار معاش كنند و بدين وسيله خويشتن را از مردم بى
نياز سازند.
مردى شرفياب محضر امام صادق عليه السلام شد. عرض كرد: نه دست
سالمى دارم كه با آن به خوبى كار كنم ، نه سرمايه اى دارم كه تجارب نمايم و از نظر
مالى سخت در مضيقه هستم .
گويى مى خواست در اين شرايط از امام استجازه كند كه براى زندگى خود، از مردم كمك
بگيرد. حضرت كه مى ديد سرسالمى سالمى دارد و مى تواند طبق رسوم محلى ، با آن
بردبارى كند، اجازه نداد عزت و شرافت خود را با ذلت سئوال درهم بشكند. به او فرمود:
اعمل و احمل راءسك و استغن عن النفس .(
310)
كار كن و با سرعت بار ببر و بدين وسيله خويشتن را از كمك مردم بى نياز نما.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : لئن يحتطب الرجل على
ظهره يبيعه و يستغنى به و يتصدق بفضله خير من ان يساءل رجلا آتاه الله من فضله
فيعطيه اويمنعه .(
311)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : اگر مردى براى خاركنى به بيابان برود،
هيزم جمع كند، با دوش خود حمل نمايد، آن را بفروشد، از قيمتش خويشتن را بى نياز
كند، و مازادش را صدقه بدهد، بهتر از آن است كه از ثروتمندى درخواست كمك نمايد،
خواه مرد متمكن به او چيزى بدهد يا محرومش سازد.
يكى از اعمال بسيار پسنديده ، به كار واداشتن كسانى است كه مى خواهند كار كنند و از
راه مشروع امرار معاش نمايند. آنان كه تمكن مالى دارند، اگر با سرمايه خود مؤ سساتى
به وجود آورند و براى افراد نيرومند ايجاد كار نمايند، از نظر اسلام به توفيق بزرگى
نايل آمده و بهترين زندگى نصيبشان شده است .
قال على بن شعيب دخلت على ابى الحسن الرضا عليه السلام فقال
لى : يا على من احسن الناس معاشا؟ قلت انت يا سيدى اعلم يه منى . فقال عليه السلام
: يا على من حسن معاش غيره فى معاشه .(
312)
على بن شعيب مى گويد: به محضر رضا عليه السلام شرفياب شدم . به من فرمود: چه كسى از
تمام مردم ، معاش بهتر و زندگى نيكوترى دارد؟ عرض كردم : شما داناتريد. فرمود: كسى
كه دگران در معاش او به خوبى معيشت نمايند و در پرتو زندگى او مرفه زندگى كنند.
كار فعاليت اقتصادى باعث اعتماد به نفس و تحكيم شخصيت است و به انسان عز و شرف مى
بخشد. سعى و كوشش براى امرار معاش ، نشانه وظيفه شناسى اجتماعى است و آدمى را از
دگران بى نياز مى كند. اشتغال به كار و مجاهده در راه تاءمين زندگى شرافتمندانه
مايه سربلندى و افتخار و از عوامل سازگارى خانوادگى و اجتماعى است . كسى كه زحمت مى
كشد و با دسترنج خويش معاش خود و زن و فرزند را اداره مى كند، در پيشگاه الهى
ماءجور است و در نظر مردم و عائله خود نيز مورد تكريم و احترام است .
كسانى كه از كار و كوشش شانه خالى مى كنند و در زندگى بار دوش دگران اند، همواره با
سرافكندگى و حقارت به سر مى برند. اين فرومايگان ، در نظر عائله خود و جامعه اى كه
در آن زندگى مى كنند، فاقد ارزش شخصيت اند و مردم آنان را با ديده پستى و ذلت مى
نگرند.
اين گروه ، اگر از راه گدايى ارتزاق نمايند و براى تاءمين معاش خود به ذلت سئوال تن
در دهند، اغلب در محيط خانه با ناسازگارى و اختلاف مواجه هستند. زيرا زنان و
فرزندان جوانشان از رفتار ذلت بار آنها خجلت زده و شرمسارند و در خود احساس پستى و
حقارت مى كنند. زشتكارى آنان را به رخشان مى كشند و در اين عمل ناپسند به شدت مورد
ملامت و انتقادشان قرار مى دهند.
اگر از راه دزدى و راهزنى ، جرم و جنايت ، و ديگر اعمال غيرمشروع ، امرار معاش
نمايند، كار اختلاف و تشاجر به مراتب سخت تر خواهد بود، زيرا از طرفى اعضاى خانواده
از اين زندگى شرم آور و ننگين شكايت مى كنند، با خشونت و تندى مراتب نگرانى و
نارضايى خود را به زبان مى آورند، و آنان را مورد اعتراض قرار مى دهند و از طرف
ديگر، مردم نيز به مخالفتشان بر مى خيزند و به سبب تجاوزكارى و ايجاد ناامنى ، آنها
را تسليم مقامات قضايى مى كنند تا به مجازات هاى قانونى برسند.
خلاصه ، بيكار گشتن و در زندگى سربار جامعه بودن ، به منزله كشتن شخصيت و پايمال
كردن شرف انسانى است . كسى كه نيرومند و تواناست و مى تواند از راه شغل مشروع ،
امرار معاش نمايد، ولى از قبول مسؤ وليت و انجام كار سرباز مى زند، با اين عمل ارزش
اجتماعى خود را نابود مى كند و موجبات پستى و سقوط خويش را فراهم مى آورد.
كان رسول الله صلى الله عليه و آله اذا نظر الى الرجل
فاعجبه قال : هل له من حرفة ؟ فان قالوا لا، قال : سقط من عينى .(
313)
وقتى رسول صلى الله عليه و آله مردى را مى ديد كه اعضا و عضلات نيرومندش باعث شگفتى
آن حضرت مى شد، سئوال مى كرد: آيا حرفه و شغلى دارد؟ اگر منفى جواب مى دادند
و مى گفتند نه ، مى فرمود: از چشم من افتاد.
لازم است اين نكته خاطرنشان شود كه پدران ، نه تنها خودشان بايد داراى شغلى باشند و
از راه كار مشروع ، زندگى عائله خويش را تاءمين نمايند، بلكه موظف اند براى به كار
واداشتن فرزندان جوانشان نيز كوشش كنند و با آنان در انتخاب شغل ، اشتراك مساعى
نمايند و اين خود از شرايط سازگارى و حسن تفاهم در محيط خانواده است .
ايام جوانى ، دوره تكوين شخصيت و تحكيم اعتقاد به نفس و يكى از عوامل احراز شخصيت و
استقلال اقتصادى است . جوان به نسل هاى قبل از خود فشار مى آورد تا براى خود جايى
باز كند.
به كارى اشتغال يابد و راهى را براى فعاليت هاى اقتصادى و درآمد مالى در پيش گيرد و
تا زمانى كه به هدف نرسيده و شغلى به دست نياورده ، يا رشته تحصيلش براى به دست
آوردن شغلى در آينده معين نشده است ، اعتماد به نفس ندارد. از آينده خويش نگران است
. شخصيت خود را متزلزل مى بيند. بى قرار و ناآرام است .
هر قدر اين وضع بلاتكليفى بيشتر ادامه پيدا كند، ناراحتى هاى درونى اش افزايش مى
يابد. در اين موقع ، جوان ، تندخو و ناسازگار مى شود و در محيط خانه و اجتماع ، به
بهانه هاى كوچكى عكس العمل هاى تند از خود نشان مى دهد.
روزى كه شغلى به دست مى آورد و درآمد مستقلى پيدا مى كند، غرق شادى و مسرت مى گردد.
خود را با شخصيت و متكى به نفس احساس مى كند، نگرانى اش پايان مى پذيرد و ضميرش
آرام مى شود. با سربلندى و افتخار بين مردم راه مى رود و ميل دارد همه بدانند كه
اين پيروزى و موفقيت نصيبش شده اكنون يك عضو فعال اجتماع است .
شغل و انتخاب آن يك نقش سيستم در اثبات شخصيت جوان دارد.
زيرا اين موضوع نشانه آزادى جوان است و از اين پس مى تواند از وسايل شخصى براى
ادامه زندگانى استفاده نمايد. به همين دليل است كه به دست آوردن اولين پول ، اين
قدر لذيذ و مطبوع است ، در نتيجه اعتماد به شخص خود پيدا مى كند و تا سمت الراءس
صعود مى نمايد.
جوان دانشجويى كه هنوز پول به دست نمى آورد و حتى احتياج به كمك مالى دارد، غالبا
يك نوع خفت و خوارى مبهمى را حس مى نمايد. وى لااقل به اين خوش حالى و لذت راضى
است كه پول جيب خود را مطابق ميل خود مصرف نمايد.(
314)
مسئله انتخاب شغل در زندگى جوانان يكى از مسائل مهم و مشكل است ، زيرا از طرفى شغل
بايد مورد تمايل و رغبت جوان باشد و خود با علاقه آن را انتخاب نمايد، نه آن كه به
وى تحميل شود، و از طرف ديگر اغلب جوانان بر اثر خامى و نارسايى ، به خود اطمينان
ندارند و جراءت نمى كنند كه در انتخاب شغل ، شخصا تصميم بگيرند و به تنهايى راه خود
را انتخاب نمايند.
به عبارت ديگر، پذيرفتن شغل ، به معنى قبول مسؤ وليت اجتماعى است . جوان ميل دارد
خود مستقلا روى شغل هاى مختلف مطالعه كند. جهات آنها را بسنجد، و شغلى را كه موافق
ميل و مطابق استعداد خود تشخيص مى دهد، انتخاب نمايد.
مسؤ وليت آن را به عهده بگيرد و با دلگرمى و اراده جدى ، وظايف خود را انجام دهد.
درآمدى پيدا كند و بدين وسيله شخصيت خويش را اثبات نمايد. ولى بيشتر جوانان از اين
كار مى ترسند، زيرا در صلاحيت و شايستگى خود ترديد دارند. از قبول مسؤ وليت خائف
اند. دورنماى زندگى را با دلهره و اضطراب مى نگرند. نسبت به آينده خويش بى قرار و
ناراحت اند. از شكست و عدم موفقيت خود بيم دارند، و نگران اند از اين كه مبادا
نتوانند در آتيه ، خويشتن را به شايستگى با جامعه منطبق كنند و از مزاياى اجتماعى
برخوردار گردند.
براى آن كه جوانان به بيراهه نروند و با تصميم هاى نادرست به خوشبختى و سعادت خود
آسيب نرسانند، بايد خودسرى و غرور را ترك گويند. از افكار بزرگسالان دانا و خيرخواه
استفاده كنند. با مشورت آنان خط مشى خود را تعيين نمايند، و موجبات پيروزى و موفقيت
خويش را فراهم آورند.
پيشواى عالى قدر اسلام ، پدران را موظف نموده است كه يارى فرزندان خويش را در
انتخاب شغل ، حمايت و يارى نمايند و آنان را به كار خوب و شايسته اى بگمارند، و اين
وظيفه مقدس را در رديف حقوق فرزندان به حساب آورده است .
قال رسول الله صلى الله عليه و آله يا على حق الولد على
والده ان يحسن اسمه و ادبه و يضعه موضعا صالحا.(
315)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود: حق فرزند به پدرش اين است
كه براى او اسم خوب انتخاب كند. خوب تربيتش نمايد، و در كار شايسته اى مستقرش سازد.
عن ابى الحسن موسى عليه السلام قال : جاء رجل الى النبى صلى
الله عليه و آله فقال يا رسول الله ما حق ابنى هذا قال : تحسن اسمه و ادبه و ضعه
موضعا حسنا.(
316)
حضرت موسى بن جعفر عليه السلام فرمود: مردى شرفياب محضر رسول اكرم صلى الله عليه و
آله شد، عرض كرد: بچه ام به من حقى دارد؟ در جواب فرمود: او را به رسم خوبى نام
گذارى كن ، سپس به درستى و خوبى تربيتش نما و سرانجام او را به كار خوبى بگمار.
در اين روايت ، به كار گماشتن فرزندان از جمله حقوق آنان بر عهده پدران شناخته شده
است . با اين تفاوت كه در حديث اول ، شغل شايسته ذكر شده موضعا صالحا در حديث دوم
شغل خوب قيد شده است و موضعا حسنا. خوبى و شايستگى شغل كه در اين دو حديث آمده ، به
چند بيان قابل توضيح است .
اول : بعضى از اسم ها خوب است و بعضى بد. پاره اى از تربيت ها صحيح و خوب است و
برخى بد. بعضى از كسب ها نيز از نظر موازين شرعى و مصالح اجتماعى خوب است و بعضى
بد.
همان طور كه قسمت اول و دوم حديث ، پدران را موظف نموده است كه براى فرزندان ، اسم
خوب انتخاب كنند و آنان را با ادب شايسته ، و صحيح تربيت نمايند، همچنين قسمت سوم
حديث ، آنان را مكلف ساخته است كه فرزندان را به كارهاى شايسته وادارند و براى آنان
كسب خوب و مباح برگزينند، نه آن كه به طمع درآمد مالى ، جوانان را به شغل هاى بد و
كسب هاى حرام بگمارند و اين خود معنى تعديل تمايل ثروت است . يعنى پدران مراقبت
نمايند كه نه فرزندانشان بيكاره و كل بر جامعه بار آيند و نه براى گردآورى مال ، به
مشاغل گناه و كارهاى آلوده دست بزنند. به اين بيان ، مراد از شغل خوب ، آن كسب پاك
و منزهى است كه منطبق با مقررات تجارى اسلام باشد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : طوبى لعبد طاب كسبه .(
317)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : خوش بخت كسى كه كسبش خوب و منزه از
پليدى و ناپاكى باشد.
دوم : مردم از نظر ساختمان طبيعى و صفاتى موروثى با يكديگر متساوى نيستند. همان طور
كه قيافه و شكل ، آهنگ و چشم و ديگر صفات ظاهرى افراد با هم فرق دارد، همچنين
استعدادهاى معنوى و قابليت هاى روحى آنان نيز با هم متفاوت است .
برخى مى توانند از عهده انجام كارهايى برآيند كه دگران كم هوش
تر يا جاهل تر يا بى دست و پاتر ضعيف تر از آن اند كه به انجامشان قادر باشند. بعضى
براى فكر و برخى براى عمل ساخته شده اند و بالاخره دسته اى از موهبت فطرى فرماندهى
برخوردارند، در صورتى كه اغلب از اداره خود نيز عاجزند.(
318)
بر اين اساس ، شغل خوب و شايسته براى هر فرد، آن شغلى است كه با ساختمان طبيعى او
هماهنگ و متناسب باشد. اگر آدمى به كارى اشتغال يابد كه منطبق با لياقت و استعداد
فطرى او باشد، مى تواند آن را به خوبى و شايستگى انجام دهد و به آسانى از پيروزى و
موفقيت درخشان برخوردار گردد.
قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اعملوا فكل ميسر لما
خلق له .(
319)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده است : همه كار و كوشش نماييد، ولى آگاه باشيد
كه افراد، كارى را به آسانى انجام مى دهند كه براى آن آفريده شده اند.
در دنياى كنونى ، مسئله شناخت استعدادها در انتخاب مشاغل ، كه يكى از مهم ترين
عوامل پيروزى در زندگى بشر است ، مورد توجه قرار گرفته و كارشناسان آزموده در مؤ
سسات مخصوصى آماده مشاوره و راهنمايى هستند. اينان از تمايلات جوان پرسش مى كنند.
استعدادهاى او را مى آزمايند و پس از مطالعه و بررسى دقيق ، شغل هايى را كه در خور
استعداد اوست معين مى كنند.
افراد هنگامى كه به سنين شباب مى رسند، يا كارى براى آموزش
حرفه اى كه در پيش دارند، آغاز كرده اند، يا تحصيل خود را در زمينه نقشه اى كه براى
آينده دارند تنظيم نموده اند، و به اين ترتيب آنها مى دانند از چه راهى خواهند رفت
. اما با اين وجود لازم است تمايلات شخصى خودشان را در اين باره تحت رهبرى هاى
آزموده و هشيارانه اشخاص واقف و خبره قرار دهند.
امروز براى اين منظور، در خيلى از كشورهاى جهان ، كانون هايى گشايش يافته است كه در
آن ، كارشناسان با تجربه ، افرادى را كه براى مشورت و راهنمايى به آنها مراجعه مى
كنند، مورد مطالعه قرار مى دهند و پس از دريافتن تمايلات و استعدادهاى ذاتى آنان ،
درباره انتخاب حرفه و پيشه اى كه به سود و صلاح آنهاست ، اظهارنظر مى كنند و
ياريشان مى دهند.
اين كارشناسان از مطالعات دقيق خود پى مى برند كه هر كس در چه نوع پشه اى اميد
موفقيت و پيشرفت هاى فراوان دارد. مى توانيد پى ببريد كه به اين ترتيب ، مراجعه و
مشورت با اين گونه اشخاص ، تا چه حد براى نوجوانان سودمند خواهد بود.
آيا مى توان انكار كرد كه بسيارى از زندگى ها بر اثر انتخاب راه دور از صلاح ، و
محروميت از راهنمايى هاى هشيارانه ، تباه شده اند و جز شكست ، چيزى براى صاحبان خود
بار نياورده اند.(
320)
مى دانيم همه پدرها قادر نيستند صلاحيت طبيعى فرزندان خود را به درستى تشخيص دهند،
ولى تا حدى كه مى توانند، بايد اين نكته را مراعات نمايند و جوانان را به كسبى
وادارند كه متناسب با ساختمان طبيعى و استعداد فطرى آنان باشد.
سوم : خوبى و شايستگى مشاغل ، وابسته به شرايط زمان و مكان و تابع چگونگى توليد است
. بسيارى از حرف و مشاغل ، در گذشته خوب و شايسته بوده و مردم در اوضاع و احوال
روزگار خود، بدان ها محتاج بوده اند، ولى در دنياى كنونى ، با پيشرفت صنعت و ماشين
، آن كارها از رديف مشاغل اجتماعى خارج شده و مردم كمترين نيازى به آنها ندارند.
پدرانى كه مى خواهند به وظيفه پدرى عمل كنند و براى فرزندان خود شغل خوب و شايسته
اى برگزينند، بايد مقتضيات زمان را در نظر بگيرند و آنان را به كارهايى وادارند كه
مفيد و مورد احتياج مردم باشد، نه آن كه شغلى براى آنها انتخاب نمايند كه باعث
ناكامى و محروميتشان شود و سرانجام ، ندامت و پشيمانى به بار بياورد.
عن ابى عبدالله عليه السلام قال : العالم بزمانه لا تهجم
عليه اللوابس .(
321)
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه از مقتضيات زمان خود آگاه است ، مورد هجوم
اشتباهات واقع نمى شود.
اشتغال به كار، صرف نظر از فعاليت اقتصادى و درآمد مالى ، روى اخلاق اجتماعى جوانان
اثر مى گذارد. به گفتار و رفتارشان نظم و ترتيب مى بخشد، و موجبات سازگارى آنان را
با خانواده و اجتماع فراهم مى آورد.
جوانان ، تا زمانى كه شاغل شغلى نشده اند و احساس مسئوليتى نكرده اند، اغلب در نيك
و بدهاى اجتماعى بى تفاوت اند. به موازين قانونى اعتنا نمى كنند.
اخلاق و ادب اجتماعى را به باد مسخره مى گيرند. گاهى در خانواده با اعمال زشت خود،
باعث ناراحتى والدين و ساير افراد مى شوند و نظم داخلى منزل را بر هم مى زنند. گاهى
در اجتماع به مردم اهانت مى كنند و با گفتار و رفتار ناپسند خويش ، موجبات هتك حرمت
و تحقير آنان را فراهم مى آورند. ولى با اشتغال به كار و مسؤ وليت ، وضعشان تغيير
مى كند. خليق و مؤ دب مى شوند.
براى آن كه مراتب لياقت و شايستگى خود را اثبات نمايند، روش هاى ناپسند را ترك مى
گويند. حقوق و حدود مردم را محترم مى شمرند و متوجه مى شوند كه اخلاق خوب و حسن
سازگارى با مردم ، رمز كاميابى و شرط اساسى پيروزى و موفقيت اجتماعى است .
خانواده جرى تصور مى كردند كه يك مدرسه خوب مى تواند مشكلى را
كه آنها معما مى دانستند، حل كند. جرى حاضر نبود درس بخواند، او سردسته يك عده پسر
بود كه دزدى مى كردند و مزاحم دگران مى شدند. رفتارش بسيار بد و زننده بود. والدينش
سه بار مدرسه او را عوض مى كردند، ولى نتيجه نگرفتند. او با تمام پسرهاى دسته خود
براى يك مسافرت دسته جمعى مطالعه مى كردند. والدين جرى ، كه از اين فكر خطرناك آگاه
شدند، با كمال بى ميلى با ترك تحصيل او موافقت كردند. ناچار به او اجازه دادند كه
براى خود كارى پيدا كند. با اين كه از تحصيل پسرشان در 16 سالگى ناراحت بودند، ولى
هنگامى كه به گفتند: برو كار كن ، پول به دست بياور، زندگى
خود را اداره كن .
جرى به كلى عوض شد، به طورى كه هيچ كس باور نمى كرد. او چون از درآمد خود خرج مى
نمود، بيشتر دقت مى كرد. از كارهاى ناپسند سابق دست برداشت . معاشرتش را با پسرهاى
شرور قطع كرد و كم كم متوجه شد كه براى انجام كار بهتر، احتياج به تحصيل دارد.(
322)
كان داود بن زربى شكاابنه الى ابى الحسن عليه السلام فيما
افسد له فقال : استصلحه فماماءته الف فيما انعم الله عليك .(
323)
داود بن زربى حضور حضرت رضا (ع ) شرفياب شد و از فرزند خود شكايت كرد كه به قسمتى
از اموالم تجاوز نموده و آن را نابود كرده است . حضرت فرمود: در مقابل تمام نعمت
هايى كه خداوند به تو عنايت كرده است ، صدهزار چه اهميتى دارد؟ وظيفه تو اكنون اين
است كه در فكر كار فرزندت باشى و موجبات اصلاح او را فراهم آورى .
بايد به اين نكته توجه داشت كه در آيين اسلام ، تلاش عاقلانه و معتدل افراد براى
تاءمين معاش خود و زن و فرزند خويش ، با فعاليت هاى افراطى اشخاص حريص براى ثروت
اندوزى و جمع مال زيادتر تفاوت بسيار دارد. گروه اول ، مال را براى خود مى خواهند و
گروه دوم خود را براى مال . گروه اول آبرو و شرف انسانى خويش را به وسيله مال حفظ
مى كنند و گروه دوم عز و حيثيت انسانى خود را فداى مال مى كنند. گروه اول آزادگانى
هستند كه با تلاش معاش ، خويشتن را از ذلت و خوارى سئوال مصون مى دارند و گروه دوم
ثروت پرستانى هستند كه با حرص و طمع ، موجبات ذلت و خوارى خود را فراهم مى آورند.
قال على عليه السلام : الحرص ذل و مهانة لمن يستشعره .(
324)
على عليه السلام فرمود: در نظر افراد آگاه و دراك ، خوى ناپسند حرص ، مايه پستى و
ذلت است .
كار و كوشش زحمت كشان كه مى خواهند از دسترنج خود ارتزاق نمايند، دليل خوبى و فضيلت
آنهاست ، و سعى و تلاش عاشقان ثروت ، كه مى خواهند با گردآورى مال بيشتر، حرص و آز
خود را اقناع نمايند، دليل بدى و رذيلت آنان است .
عن على عليه السلام انه قال : يستدل على شر الرجل بكثرة
شرهه و شدة طمعه .(
325)
على عليه السلام فرموده است : حرص فراوان و طمع شديد يك انسان را مى توان دليل بدى
او گرفت و به آن استشهاد كرد.
پول پرستى و حرص مال ممكن است بشر را آنچنان تحت تاءثير درآورد كه خود را فراموش
نمايد، ارزش خويش را از ياد ببرد، و جز به گردآورى مال به چيزى فكر نكند. فزون طلبى
و عشق به ثروت مى تواند آدمى را از خدا و حقيقت غافل سازد، از تعالى روانى و تكامل
معنوى باز دارد، و مكارم اخلاقى و صفات انسانى را از صفحه خاطرش محو نمايد.
بعضى ، آن چنان به اسارت حب مال در مى آيند و در انديشه ثروت غرق مى شوند كه حتى به
زن و فرزندان خويش نمى رسند.
محبت زناشويى و مهر پدرى را از ياد مى برند، و كانون گرم خانواده را به محيط سرد
مبدل مى سازند.
راسل مى گويد:
در دنياى جديد، عشق ، دشمنى خطرناك دارد و آن اصل كار و كسب و
موفقيت اقتصادى است . خصوصا در آمريكا كه مردم معتقدند نبايد آدمى اجازه دهد عشق ،
مانع موفقيت هاى او در زندگى گردد و اگر چنين كند، آدم احمق و بى شعورى است .
با آن كه در اين هم مانند چيزهاى ديگر تعادلى لازم است و اين احمقانه است كه آدمى
كار و موقعيتش را يك سر فداى عشق كند، ولى اين هم احمقانه است كه شخص بخواهد عشق را
به كلى فداى كسب و كار نمايد. مع ذلك ، اين امر در جامعه اى كه اساس آن تقلا و تلاش
همه جانبه در راه تحصيل پول باشد پيش مى آيد و وقوع آن اجتناب ناپذير است .
زندگى يك بازرگان امروزى را، خاصه در ايالات متحده آمريكا، در نظر بگيريد: از لحظه
اى كه خود را مى شناسند و به مردى مى رسد، تمام سعى و همتش را مصروف پول درآوردن مى
كند. در نظر او ساير چيزها تفريح پيش پا افتاده اى بيش نيست . در جوانى با فحشا رفع
احتياج مى نمايد. پس از آن ازدواج مى كند، اما علايق و اميالش با علايق و تمايلات
زنش فرق دارد و لذا هرگز صميميت و نزديكى لازم بين آن دو پيدا نمى شود. دير هنگام ،
خسته و فرسوده به خانه مى آيد. صبح ها قبل از آن كه زنش از خواب بيدار شود، بستر را
ترك مى گويد. علايق زنش در نظر او زنانه اند و مايل نيست در آن سهيم گردد. با اين
كيفيت ، بعيد نيست زنش از نظر جنسى در قبال او سردى نشان دهد، زيرا طرف او هيچ گاه
وقتى نداشته است كه به وى ابراز عشق و علاقه نمايد.(
326)
مردى كه بيشتر اوقات شبانه روز خود را در خارج منزل مى گذراند و تمام نيروى خويش را
براى كسب مال بيشتر به كار مى اندازد، موقعى كه به خانه باز مى گردد، آن قدر خسته و
بى نشاط است كه نمى تواند به همسر خود برسد، به وى علاقه و ابراز علاقه كند، عواطف
او را محترم شمارد، و خواهش هاى طبيعى اش را برآورده سازد.
واضح است كه زن در چنين شرايطى افسرده خاطر و متاءثر مى گردد و روز به روز تاءثرش
افزايش مى يابد. ناكامى ها و محروميت هاى پى در پى ، زن را نسبت به شوهر دل سرد و
بى علاقه مى كند. از زندگى زناشويى ماءيوس مى شود. طولى نمى كشد كه مراتب شكايت و
نارضايى خود را همسرى او به زبان مى آورد و نگرانى هاى درونى خويش را آشكار مى
سازد.
اگر اين وضع نامطلوب ، زن را به بى عفتى و ناپاكى وادار و رسوايى به بار نياورد،
اگر دامنه گله مندى و شكايت توسعه نيابد و كار به جدايى و طلاق نكشد، حداقل اين است
كه عشق و اميد و گرمى محبت از محيط زناشويى رخت مى بندد و جاى خود را به نااميدى و
دل سردى مى دهد و سرانجام خانواده گرفتار ناسازگارى و اختلاف و احيانا پرخاشگرى و
ستيزه جويى مى گردد.
ثروت پرستان حريص ، با روش ناپسند خويش ، نه تنها به گرمى و حسن سازش خانواده آسيب
مى رسانند، بلكه در شعاع فعاليت هاى افراطى خود، به اجتماع نيز ضربه مى زنند. اينان
براى آن كه پول بيشترى گرد آورند و طبع فزون طلب خويش را قانع نمايند، ناچار بايد
عهده دار كارهاى متعددى شوند، يا كارى را كه در دست دارند بيش از حد، توسعه دهند تا
جوابگوى تمنياتشان باشد و در هر دو صورت ميدان فعاليت دگران را تنگ مى كنند و باعث
محروميت يكى از علل ستيزه جويى و تضاد است .
جوانان ، با دلى لبريز از اميد وارد جامعه مى شوند و مى خواهند شغلى به دست آورند.
وقتى مشاهده مى كنند تمام كارها در قبضه نسل كهن است ، ناراحت مى شوند. به رقابت بر
مى خيزند تا مگر براى خود جايى باز كنند. ولى موقعى كه متوجه مى شوند كه ثروت
پرستان حريص ، مشاغل متعددى را در اختيار گرفته و آنان بى كار و سرگردان اند بيشتر
ناراحت و نگران مى گردند. كار به مبارزه و كشاكش مى رسد، و اختلاف و ناسازگارى با
شدت زيادترى در جامعه بروز مى كند.
خلاصه در آيين مقدس اسلام ، فعاليت هاى افراطى و حرص در جمع آورى مال ، مانند بيكار
گشتن و از دسترنج دگران ارتزاق كردن ، ناپسند و مذموم است . همان طور كه بيكارگى و
سربار جامعه بودن ، آدمى را ذليل و خوار مى كند و در محيط خانواده و اجتماع تضاد و
تشاجر به بار مى آورد، حرص و طمع نيز باعث پستى و حقارت و مايه ناسازگارى و اختلاف
خانوادگى و اجتماعى است .
صرف مال : ميانه روى در مصارف مالى نيز مانند اعتدال در حب مال و كسب مال ، از
عوامل سازگارى در خانواده و اجتماع است . اولياى گرامى اسلام به پيروان خود توصيه
كرده اند كه در مخارج زندگى ، از افراط و تفريط بپرهيزند و روش متوسطى را كه دور از
امساك يا اسراف باشد، در پيش گيرند.
فقه الرضا عليه السلام : وليكن نفقتك على نفسك و عيالك
قصدا.(
327)
حضرت رضا عليه السلام فرمود: نسبت به مصارف مالى درباره خود و عائله خودت ، معتدل و
ميانه رو باش .
بعضى از پدران تمكن مالى دارند و به خوبى مى توانند موجبات رفاه و آسايش عائله خود
را فراهم آورند، ولى بر اثر عشق به ثروت و حرص مال دچار بخل شده اند، بر زن و فرزند
خود سخت مى گيرند، آنان را در مضيقه مى گذراند، ناراحت و خشمگينشان مى كنند، زندگى
را بر آنها تلخ و غيرقابل تحمل مى سازند، و با اين روش ناپسند، در محيط خانه ،
ناسازگارى و اختلاف به وجود آورند.
بعضى از پدران به زندگى عائله خود بيش از حد توسعه مى دهند و به عنوان ابراز راءفت
و شفقت به زن و فرزند، راه افراط در پيش مى گيرند. روش اين گروه نيز ناپسنديده و
مذموم است .
اينان ، علاوه بر اين كه فاصله طبقاتى به وجود مى آورند و باعث اختلاف و ناهماهنگى
جامعه مى شوند، ممكن است در بعضى از مواقع براى ادامه آن زندگى وسيع و گسترده ، به
حقوق دگران تجاوز نمايند و اموال غيرمشروع آلوده شوند.
يابن مسعود لاتحملن الشفقة على اهلك و ولدك على الدخول فى
المعاصى و الحرام .(
328)
رسول اكرم صلى الله عليه و آله به ابن مسعود توصيه فرموده است : مبادا مهر و محبت
نسبت به زن و فرزند، تو را وا دارد كه در محيط گناه قدم بگذارى و دامن خويش را به
حرام بيالايى .
افرادى كه در مصارف زندگى و مخارج روزانه خود زياده روى مى كنند، با اين عمل ، نه
تنها زمينه گناهكارى خود را مهيا مى سازند و خويشتن را در معرض تجاوز به حقوق دگران
قرار مى دهند، بلكه در پاره اى از مواقع ممكن است باعث بدبختى بستگان و دوستان خود
شوند تمكن مالى به بسط و توسعه زندگى وادار نمايد و در نتيجه آنان را نيز به راه
گناه و ناپاكى بكشاند.
بدبختانه ، اين روش نادرست ، در زمان ما، كم و بيش در بعضى از خانواده ها وجود دارد
و كسانى براى آن كه خود را از ملامت زن و فرزند خويش رهايى بخشند يا روى رقابت و
همچشمى خود را ثروتمند و متمكن جلوه دهند، براى خريد لباس هاى فاخر و جواهرات گران
قيمت و ماشين آخرين سيستم ، به خيانت و ناپاكى دست مى زنند و سرانجام با رسوايى و
بدنامى راه زندان در پيش مى گيرند.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، اين وضع خطرناك و شرم آور را ضمن حديثى براى امت
خود پيش بينى كرده و فرموده است :
يعيرونه لضيق المعيشة و يكلفونه ما لا يطيق حتى يرودونه
موارد الهلكة .(
329)
زمانى فرا مى رسد كه مرد را كسان و بستگانش به تنگى معاش سرزنش مى كنند و او را به
تهيه مالى ، كه قدرت آن را ندارد، وادار مى نمايند تا وى را به محيط بدبختى و هلاكت
وارد سازند.
از مجموع بحث ، اين نتيجه به دست آمد كه چگونگى امور مالى ، در سازگارى خانوادگى و
اجتماعى نقش مؤ ثرى دارد. اگر افراد در مورد حب مال ، كسب مال ، و صرف مال روش
معتدلى در پيش گيرند و از افراط و تفريط اجتناب نمايند، مى توانند در محيط خانه و
اجتماع از سازگارى و حسن تفاهم برخوردار باشند.
9 - تمدن صنعتى و اخلاق نسبى
يا على ان الله عزوجل احب الكذب فى الصلاح و ابغض الصدق فى
الفساد.
رسول اكرم صلى الله عليه و آله
در روزگار گذشته ، اخلاق و آداب عمومى تقريبا داراى وضع پايدار و ثابتى بوده و
دگرگونى آن به كندى و در طول حيات چند نسل صورت مى گرفت ، ولى در دنياى كنونى ، با
پيشرفت روزافزون صنعت و ماشين ، زندگى مردم به سرعت تحول مى يابد و به موازات تغيير
شرايط زندگى ، اخلاق عمومى و آداب اجتماعى نيز تغيير مى يابد، تا جاى كه گاهى بعضى
از آداب و رسوم ، در طول زندگى يك نسل ، چند بار عوض مى شود.
در روزگار گذشته ، قوانين و مقررات ، اخلاق و سنن ، و آداب و رسوم ، مانند ساختمان
هاى محكمى بودند كه مى توانستند ساليان دراز در جامعه استوار و مستقر بمانند تا بر
اثر گذشت زمان تدريجا فرسوده شوند و خود به خود ويران گردند، ولى پيشرفت صنعت و
ماشين ، جوامع بشرى را به صورت مناطق زلزله خيز درآورده ، بناهاى نوبنياد قانونى و
اخلاقى در مقابل چشم هاى حيرت زده مردم ، يكى پس از ديگرى ، فرو مى ريزند و جاى خود
را به مقررات تازه اى مى دهند و ديرى نمى پايد كه تحولات صنعتى ، آن مقررات جديد را
نيز متزلزل مى كند و به سرعت از ميان مى برد.
بر اثر انقلاب صنعتى ، كره زمين به صورت يك خانه بزرگ درآمده و جوامع بشرى از اوضاع
و احوال يكديگر آگاه شده اند.
راديو و تلويزيون ، جرايد و مجلات ، فيلم هاى سينمايى و ديگر وسايل ارتباطات جمعى ،
اخلاق و آداب هر يك از ملل و اقوام بشرى را در معرض ديد و شنيد ساير مردم جهان قرار
مى دهد و از اين راه پاره اى از خلقيات خوب و بد و عادات پسنديده و ناپسند بعضى از
ملت ها مورد تقليد و اقتباس مردم ديگر قرار مى گيرد.
مطالعات مردم شناسى نشان مى دهد كه افراد در جوامعى كه در حال
رشدند هنگامى دستخوش اختلال و ناراحتى و بى نظمى مى گردند كه فرهنگشان با مدنيت
باختر تماس حاصل مى كند و ناگهان اصول زندگى و سنن و آدابشان از هم متلاشى مى گردد،
و در اين هنگام است كه به قول ساپير: فرد از آغوش گرم و مطبوع فرهنگ خويش بيرون مى
جهد و در فضاى سرد زندگى ناجورى سرگردان مى گردد.(
330)
تقليدها و اقتباس ها، اگر متكى به محاسبه عقلى و اندازه گيرى صحيح و عالمانه باشد،
خوب و پسنديده و براى جامعه مفيد و سودبخش است . ولى در تقليدهاى كوركورانه و
حساب نشده ، اغلب خوب و بد مخلوط مى شوند و زشت و زيبا به هم مى آميزند. در اين
قبيل مواقع ، بعضى از افراد آن قدر از واقع بينى و درك حقيقت باز مى دانند كه پاره
اى از خوبى ها در نظرشان بد و مطرود مى گردد و قسمتى از بدى ها خوب و مطلوب جلوه مى
كند.
مى دانيم كه بزرگسالان تا اندازه اى محتاط و محافظه كارند و با گذشت عمر و تجربه
هايى در مدرسه زندگى آموخته و داراى ثبات نسبى هستند و ديرتر به تقليدها و اقتباس
ها ناسنجيده تن مى دهند، ولى نسل جوان و كم تجربه ، كه طبعى نوع طلب دارد و در
مقابل پديده هاى تازه زندگى آسيب پذير است ، خيلى زود تحت تاءثير روش هاى جديد قرار
مى گيرد و به سرعت ، اخلاق و اعمال خويش را به آنها منطبق مى كند. به خصوصى اگر آن
روشهاى نو با تمايلات شهوى و كشش هاى احساسى جوان موافق و هماهنگ باشد.
|