بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات
( جلد اول )

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحيم
فهرست مطالب
كتابى كه اكنون به عنوان گفتار فلسفى درباره بزرگسال و جوان از نظر افكار و تمايلات تقديم خوانندگان عزيز مى شود شامل قسمتى از سخنرانيهاى خطيب نامى معاصر و دانشمند جناب آقاى محمد تقى فلسفى واعظ مشهور مى باشد، كه در دو مجلد تنظيم شده است . بخش اول آن ، كه كتاب حاضر است ، مشتمل بر ده فصل مى باشد.
كسانى كه به بينات شيوا و رساى معظم له آشنائى دارند مى دانند كه اين گوينده توانا مطالب علمى و مشكلى را با بيانى ساده و نافذ و قابل فهم عموم ايراد نموده و هر كس به فراخور ذوق از هر طبقه و مرتبه اى كه باشد از آن استفاده مى كند.
افكار و تمايلات بزرگسال و جوان كه موضوع بحث اين كتاب است از مسائل مهم و مورد توجه روان شناسان جهان مى باشد و درباره آن كتابهاى بيشمارى نوشته اند.
اسلام نيز به اين امر كامل داشته و در قرآن كريم و احاديث ، پيرامون معاد مطالب بسيارى به مسلمين گفته شده است .
در گفتارهاى اين كتاب ، معظم له ، درباره مسايل مربوط به بزرگسال و جوان بحث مى نمايد و با استفاده از نظريه هاى آنان و انتقاد از بعضى از مكاتب ، حقايق نهفته را آشكار و برترى اسلام را از لحاظ علمى روشن مى نمايد.
در اين گفتارها از آيات و احاديث مربوطه با اسلوب تازه اى ضمن بحثهاى متنوع استفاده شده و نيز مقالات علمى و نظريه هاى دانشمندان غرب به مناسبت عينا نقل گرديده است .
دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، پس از كسب موافقت معظم له ، به منظور آشنايى بيشتر عموم مردم با مبانى اسلام ، با تاءييدات خداوند متعال تصميم به چاپ مجموعه آثار ايشان گرفت تا پس از چاپ ، با بهاى مناسب در اختيار علاقه مندان قرار گيرد.
پاييز 1377
دفتر نشر فرهنگ اسلامى
1 - تفاوت اميال بزرگسالان و جوان
قل كل يعمل على شاكلته فربكم اعلم بمن هو اهدى سبيلا.
قرآن كريم
ناسازگارى و اختلاف جوانان و ميانسالان و كهنسالان ، در محيط خانواده و اجتماع ، يكى از مشكلات بزرگى است كه در گذشته و حال ، بين تمام ملل و اقوام بشرى ، كم و بيش وجود داشته و دارد. چه بسا روابط خانوادگى بر اثر اختلاف و تشاجر اين سه گروه بر هم خورده و مصائب سنگينى به بار آمده است . گاهى بر اثر ستيزه جويى و پرخاشگرى ، فرزندان جوان از خانه گريخته و متوارى شده اند. گاهى كشاكش و اختلاف ، زنان جوان را واداشته است كه شوهر و فرزندان خود را ترك گويند و به نقطه نامعلومى رهسپار شوند، و گاهى پرخاشگرى و اختلاف به جرم و جنايت منتهى شده و افراد به كشتن خود يا كشتن دگران دست زده اند.
اختلاف و تشاجر جوانان و ميانسالان و كهنسالان ، از دو منشاء اساسى سرچشمه مى گيرد: يكى طبيعى و ديگرى اكتسابى .
قسمت طبيعى مربوط به قانون خلقت و سنن آفرينش است . از اين نظر كه طرز تفكر اين سه گروه به طور طبيعى با هم متفاوت است و همين تفاوت انديشه و فكر، منشاء قسمتى از اختلافات و ناسازگارى آنان با يكديگر است .
قسمت اكتسابى مربوط به روش هاى تربيتى ، قوانين اجتماعى ، اصول اخلاقى و آداب و رسوم عمومى است . از اين نظر كه افراد در كودكى چگونه تربيت شده اند، جامعه تا چه حد خود را پابند ارزش هاى اخلاقى مى داند، مقررات و قوانين چگونه غرايز و تمايلات نفسانى مردم را در شئون مختلف زندگى و اندازه گيرى مى كند، و چطور در پاره اى از مواقع خوى بد و عادات ناپسند اجتماع باعث ناسازگارى و تشاجر اين سه گروه با يكديگر مى شود.
براى رفع اختلاف يا لااقل تقليل ناسازگارى ، لازم است اولا تفاوت هاى روانى اين سه گروه ، كه ناشى از اختلاف سنين عمر است ، با توجه به مقتضيات زمان شناخته شود، و تا جايى كه ممكن است ، هر گروهى به انديشه و طرز تفكر دو گروه ديگر آشنا گردد و با در نظر گرفتن وضع روح و حالت روانشان با آنان رفتار نمايد.
ثانيا، برنامه هاى تربيتى ، كه سازنده مردم است و همچنين قوانين اجتماعى و مقررات اخلاقى ، كه ميزان تعديل غرايز و معيار تماس ‍ افراد با يكديگر است ، آن چنان صحيح و عادلانه تنظيم گردد كه جوابگوى نيازمندى هاى هر سه گروه باشد تا در پرتو آن ، هر گروهى به حق طبيعى و اجتماعى خود برسد و تمايلاتش با اندازه گيرى صحيح و دور از افراط و تفريط ارضا گردد.
شناخت وضع روحى و كشش هاى روانى و جوانان و بزرگسالان و همچنين وجود مقررات صحيح قانونى و اخلاقى ، براى تنظيم روابط آنان ، دو شرط اساسى و به هم پيوسته تقليل ناسازگارى ها، و اختلاف خانوادگى و اجتماعى است و با فقد هر يك از اين دو، نتيجه منفى خواهد بود.
دير زمانى است كه دانشمندان غرب ، در رشته روان شناسى پيروزى هاى عظيمى به دست آورده و به مقدار قابل ملاحظه اى از وضع روحى جوانان و ميانسالان و سالخوردگان آگاه شده اند و به وسيله نشريه هاى علمى و برنامه هاى فرهنگى ، طرز تماس آنان را با يكديگر توضيح داده و اجراى آن را به جامعه توصيه نموده اند. در نتيجه ، شرط اول سازگارى ، كه شناخت روحيه اين سه گروه است ، تقريبا تحقق يافته است ، ولى بر اثر فقدان شرط دوم و نبودن مقررات صحيح و عادلانه ، اختلاف و ناسازگارى ، جنگ و ستيز و جرم و جنايت همچنان در محيط خانواده و اجتماع در دنياى غرب باقى مانده و طبقات مختلف مردم از آن در رنج و عذاب اند.
به شرحى كه در فصول آينده توضيح داده مى شود، دنياى غرب مرتكب اشتباه بزرگى شده و در موارد بسيارى ، آزادى بيش از حد مصلحت به مردم داده است . قانون گزاران نخواسته و يا نتوانسته اند غرايز و تمايلات مردم را با واقع بينى و حفظ مصالح فردى اجتماعى اندازه گيرى كنند و با وضع قوانين ناصحيح و اعطاى آزادى هاى مضر و خطرناك ، بسيارى از ناپاكى ها و پليدها را مجاز شناختند و مردم را به راه افراط كارى و زياده روى سوق دادند، و در نتيجه كشورها را به مشكلات عظيمى مواجه نمودند و زمينه بروز تضاد و اختلاف و وقوع جرم و جنايت را مهيا ساختند.
پيشواى عالى قدر اسلام ، در چهارده قرن قبل ، خصايص روحى و حالات روانى جوانان و ميانسالان و كهنسالان را از نظر وضع طبيعى مورد توجه قرار داده و پيروان خود را از آنها آگاه ساخته است و ضمن روايات متعددى ، طرز آميزش و برخورد آنان را با يكديگر بيان نموده و وظايف هر سه گروه را در خانواده و اجتماع معين نموده است . در مقام تشريع و قانون گزارى نيز از طرفى مقررات باطل و نظامات نادرست گذشته را، كه منشاء بسيارى از مفاسد و اختلافات و باعث تضييع حقوق طبيعى و اجتماعى آن سه گروه بود، از ميان برداشت و از طرف ديگر، غرايز و تمايلات نفسانى بشر را به درستى اندازه گيرى كرد و در پرتو وحى الهى راه سعادت و مصلحت انسان ها را ارائه نمود و بدين وسيله موجبات هم آهنگى و سازش نسل هاى مختلف را فراهم ساخت . در آيين اسلام نه هيچ يك از غرايز به كلى سركوب شده و نه مانند مغرب زمين به پاره اى از تمايلات ، آزادى بيش از حد مصلحت داده شده است .
در اين كتاب به اختصار پيرامون شناخت روان جوان و ميانسال و كهنسال و تفاوت انديشه و افكار آنان ، با استفاده از روايات اسلامى و تحقيقات علمى دانشمندان گفت و گو مى شود.
همچنين پاره اى از تعاليم دينى و مقررات اسلامى ، كه در رفع اختلاف نسل هاى سه گانه نقش مؤ ثرى دارد، مورد بحث و بررسى قرار مى گيرد و در ضمن به بعضى از آداب و رسوم قبل از اسلام و همچنين به قسمتى از اوضاع كنونى دنياى غرب نيز اشاره مى شود.
اولين عالم اختلاف و ناسازگارى جوانان و بزرگسالان تفاوتى است كه به طور طبيعى در تمايلات نفسانى و طرز تفكر آنان وجود دارد. سنين عمر، نه تنها روى اندام و قواى جسمانى اثر مى گذارد و وضع ظاهرى جوانان و ميانسالان و كهنسالان را متمايز مى سازد، بلكه در حالت روانى و عواطف روحى آنان نيز مؤ ثر است . انديشه و افكار پيران سالخورده با تخيلات و طرز تفكر جوانان نوساخته تفاوت بسيار دارد.
به عبارت ديگر، بر اثر طول عمر و بالا رفتن سال هاى زندگى ، تغييرات عميقى در قواى جسمانى و فعاليت هاى سلولى و فعل و انفعال هاى شيميايى بدن آشكار مى شود، و از اين جهت كه نفس و بدن با يكديگر متحد و مرتبطاند و احكام هر يك در ديگرى سرايت مى كند، دگرگونى ها و تحولات جسم ، باعث تحول حالات و روحى و تغيير عواطف روانى مى شود، همان طور كه تحولات روانى و دگرگونى هاى روحى نيز در جسم مى گذارد و بدن را متاءثر مى سازد. براى آن كه مطلب تا اندازه اى روشن گردد، لازم است پيرامون اتحاد نفس و بدن و رابطه جسم و جان توضيحى داده شود.
عن اميرالمؤ منين عليه السلام انه قال : الروح فى الجسد كالمعنى فى اللفظ.
على عليه السلام پيوستگى و ارتباط نفس و بدن را با عالى ترين تشبيه بيان نموده و فرموده است : روح و جسد آدمى هم مانند معنى در لفظ است .
مسئله اتحاد نفس و بدن و تاءثير هر يك از اين دو، در ديگرى ، از مسائلى است كه در گذشته مورد قبول حكما و فلاسفه بوده و امروزه نيز دانشمندان محقق آن را پذيرفته و در كتاب هاى علمى خود شواهد بسيارى در اثبات آن ذكر كرده اند. در اين جا به پاره اى از آنها اشاره مى شود.
فعاليت هاى روانى محققا با فعاليت هاى فيزيولوژيكى بدن بستگى دارد.
مى توان برخى تغييرات عضوى را در تعقيب حالات مختلف نفسانى و يا بر عكس ، كيفيات روانى را با تاءثير بعضى اعمال عضوى مشاهده كرد. خلاصه اين كه مجموعه بدن و نفس آدمى به وسيله عضوى و روانى به يك اندازه تاءثير مى پذيرد و تغيير مى كند. جان با جسم مانند شكل و مرمر يك مجسمه به هم آميخته است و نمى توان بدون تراشيدن يا شكستن مرمر، شكل مجسمه را تغيير داد.
مى دانيم كه هوش و دماغ كودك هر دو به يك رشد مى كند و هنگامى كه بر اثر كهولت ، مراكز عصبى كوچك مى شود، هوش نيز كم مى گردد. الكل به سرعت با جريان خون در سلول هاى مغز نفوذ مى كند و تغييرات موقتى در فعاليت هاى روانى مى دهد و با سقوط فشار خون ، بر اثر خونريزى داخلى ، فعاليت هاى مغزى متوقف مى شود. خلاصه كيفيات روانى با وضع مغز بستگى دارد.
در حقيقت مغز، مطلقا از ماده عصبى ساخته نشده است و شامل محيطى نيز هست كه در آن سلول هاى عصبى غوطه ورند. ساختمان اين محيط نيز به وسيله تركيبات سرم خون تنظيم مى گردد. از طرفى سرم خون ترشحات تمام غددى را كه در بدن پراكنده اند، شامل است . بنابراين تمام اعضاى بدن با واسطه خون و لنف در مغز حضور دارند و حالات شعورى ما به يك نسبت با تركيب شيميايى هورمون هاى مغز و ساختمان سلول هاى دماغى بستگى دارد.
مثلا اگر محيط داخلى بدن از ترشح غده سورنال محروم بماند، بيمار ضعف عميقى فرو مى رود و به حيوان خونسردى شبيه مى گردد. يا اختلالات عملى غده تيروئيد، سبب تحريكات عصبى و روانى يا خمودى و بلاهت مى شود. در خانواده هايى كه ضايعات اين عضو ارثى است ، ابله و ناقص عقل و جنايتكار زياد است .( 1)

كافى است پلاسماى خون از برخى مواد محروم مى شود تا عالى ترين تجليات روحى از ميان برود. وقتى كه مثلا تيروئيد در خون تيروكسين ترشح نكند، هوش و حس و اخلاق و حس و جمال و حس مذهبى باقى نمى ماند. افزايش يا كمبود كلسيم ، سبب اختلالات روانى مى گردد.
محقق است كه وضع روانى با حالت بدنى بستگى دارد. فعاليت هاى فكرى و عاطفى ، از شرايط فيزيكى و شيميايى و فيزيولوژيكى اندام ها ناشى مى گردد.( 2)

موضوع ارتباط نفس و بدن ، يك حقيقت مسلم و ترديدناپذير است كه آثار و نشانه هاى آن از دوران كودكى به صور مختلف بروز مى كند و در تمام ادوار جوانى و ميانسالى و كهولت همچنان ثابت و پايدار است .
روزى كه بشر از مادر متولد مى شود، حيوان بالفعل و انسان بالقوه است . عقل و هوش ، فكر و فهم ، حافظه و تخيل ، و ديگر سرمايه هاى روانى و ذخاير روحى با رشد تدريجى بدن شكوفان مى شوند و به موازات پيشروى جسم و نيرومندى اندام شكفته تر مى گردند تا به رشد نهايى خود برسند. اين امر روشنگر اين حقيقت است كه جسم و جان بشر از دوران كودكى با يكديگر وابسته و مرتبطاند.
سخن گفتن ، يكى از اعمال جسمانى و مربوط به زبان و تارهاى صوتى و فعاليت هاى ريوى است . ولى اين عمل جسمانى ، رابطه مستقيم با وضع روانى انسانى نيز دارد. به عبارت ديگر، نوزاد سالم در ماه هاى اول ولادت قادر نيست سخن بگويد. پس از مدتى صداها را تقليد مى كند و با گذشت يك سال ، تدريجا به زبان مى آيد و سخن مى گويد. اين عجز و ناتوانى كودك تنها ناشى از ضعف اندام و قواى جسمانى او نيست ، بلكه نارسايى روحى و ضعف روانى كودك نيز در اين ناتوانى سهم بسيارى مؤ ثرى دارد. به همين جهت ، زبان باز كردن طفل و به سخن آمدنش ، دليل پيشروى و موزون جسم و جان و رشد و هماهنگ بدن و روان است .
گاستون ويو مى گويد:
هوش عملى كودكان با همان روش هايى كه براى آزمايش هوش ميمون ها به كار رفته و يا با روش هاى مشابهى مورد آزمايش قرار گرفته است . مقايسه رفتار ميمون ها و اطفال از ابتدا بسيار سودبخش بوده است .
حتى پاره اى از روان شناسان براى آن كه اين مقايسه بهتر انجام گيرد، يك ميمون و يك كودك را با يكديگر پرورش داده و آزمايش ‍ نموده اند. كلوك ، پسر خود را كه در ابتداى آزمايش كمتر از يك سال داشت ، مدت نه ماه همراه شمپانزه كوچكى پرورش داد. در سال 1914، بوتان ، اهل بردو، به فكر آن افتاد كه حركات هوشى ميمون ها و كودكان را با يكديگر مقايسه نمايد. وى اولين كسى بود كه توانست موضوع بسيار مهمى را روشن سازد و آن اين كه قوه ناطقه ، حد فاصل حقيقى ما بين انسان و حيوان است . بوتان مى گويد: طفلى كه شروع به تكلم مى نمايد، چون انسان كوچكى رفتار مى كند، ولى رفتار كودكى كه سخن نمى گويد، چون رفتار ميمون هاى آدم نماست .
طفل كوچك يك ساله از نظر ميزان فكر با ميمون هاى آدم نما شبيه است . كودك يك ساله بيشتر مسائلى را كه براى ميمون ها طرح مى شود، حل مى كند. از اين جهت سن يك سالگى را سن شمپانزه ناميده اند.