زندگانى امام سجّادعليه السلام
(هدايتگران راه نور)

سيد محمد تقي مدرسي

- ۵ -


نقش امام در تبليغات مكتبى‏

تبليغ مكتبى، يعنى فراخوانى آشكار مردم به خدا و ارزشهايى الهى،كه وحى، مردم را بدانها دعوت كرده است. در منطق اسلامى شايد بتوان‏كلمه "اذان" را با واژه تبليغ مترادف دانست. هنگامى كه دعوت به خدامهم ترين ركن براى رسالتهاى الهى محسوب شود، مى‏توان تبليغات را بُعداساسى و مهم آن به شمار آورد.
واقعه وحشتناك و فجيع عاشورا يكى از بزرگترين انگيزه‏هاى تبليغاتى‏بود. مگر امام حسين‏عليه السلام نفرموده است كه: من كشته اشكم؟ مگر از ائمه‏اهل بيت احاديث متواتر درباره فضيلت گريه بر امام حسين و زيارت‏مزارش و دعا در زير گنبد او نقل نشده است؟ امام زين العابدين به همراه‏بازماندگان حادثه كربلا بويژه عقيله بنى هاشم، زينب كبرى اين نقش‏تبليغاتى را كه امام حسين نيز به خاطر آن شهيد شد، بر عهده گرفتند.
امام زين العابدين سى و پنج سال از عمر شريف خويش را به اين مهم‏اختصاص داد تا آنكه پايه‏هاى نهضت مبارك حسينى را در وجدان امّت‏اسلام، بر محورهاى زير استوار كرد:
الف - نخستين و بزرگترين ابزار تبليغاتى، آشكار ساختن بُعدتراژديك وفاجعه آميز واقعه كربلا بود، تا اين حادثه در عمق وجودنسلهاى آينده، جاويد ماند و شعله‏اى افروخته در دل مؤمنان باشد تاانگيزه‏هاى خير و فضيلت را در آنان جان بخشد و آنها را به جهاد و ايثارفرا خواند تا آنجا كه با گذشت قرنهاى متمادى باز هم بگويند: "اى كاش‏ما نيز همراه تو بوديم تا به اين پيروزى بزرگ نايل مى‏آمديم". وهمواره‏سربازى فداكار در راه خدا باشند تا عاشوراى كربلا يك بار ديگر تكرارنشود. يا اگر هم به وقوع پيوست در آن شركت فعال داشته باشند و از حق‏با تمام نيرو دفاع نمايند.
از اين روست كه مى‏بينيم امام زين العابدين را يكى از "پنج‏گريه‏كنندگان"(55) جهان دانسته و او را در شمار آدم و يعقوب و يوسف‏وفاطمه دختر پيامبرصلى الله عليه وآله ذكر كرده‏اند.
آن‏حضرت سى و سه سال پس از فاجعه كربلا همچنان مى‏گريست.خوراكى پيش رويش نمى‏نهادند جز آنكه اشك راه گلويش را مى‏بست‏ومى‏گفت: فرزند دخت رسول خدا را گرسنه كشتند. چون برايش آب‏مى‏بردند اشكش سرازير مى‏شد و مى‏فرمود: فرزند دختر رسول خدا را لب‏تشنه از پاى در آوردند.
چون قصابى را كه در حال سر بريدن گوسفند مى‏ديد از وى مى‏پرسيدكه آيا گوسفند را آب داده است؟ آنگاه مى‏گريست و مى‏فرمود: نوه رسول‏خدا را در حالى كه در كنار رود فرات بود، تشنه به قتل رساندند.
گريه او دل دوستداران و اهل بيتش را به درد مى‏آورد.
روزى يكى از دوستدارانش به آن‏حضرت عرض كرد: اى پسر رسول‏خدا فدايت گردم من مى‏ترسم كه شما از بين برويد! فرمود: من از اندوه‏وغم خويش به خدا شكايت مى‏برم، درباره خدا چيزى مى‏دانم، كه شمانمى‏دانيد. من هرگاه قتلگاه بنى‏فاطمه را به ياد مى‏آورم اشك گلو گيرم‏مى‏شود.(56)
ب - گريه، تنها رسالتى نبود كه امام زين العابدين آن را براى ثبت درتاريخ بر دوش گيرد. بلكه آن‏حضرت رسالت "ايجاد حركتهاى انقلابى"را برگزيد. از همان روزهاى آغازين حماسه كربلا، سخنان اهل بيت‏عليهم السلام‏و در پيشاپيش آنها سخنان امام سجّاد و حضرت زينب كبرى در ويران‏كردن ديوار سكوت و ترديد و ترس در كوفه و شام و سپس در مدينه‏منوره، نقش بسيار بزرگى ايفا كرد.
بنابر بعضى از روايات تاريخى هنگامى كه "اشدق"، عامل يزيد ازترس قيام مردم مدينه، اهل بيت را در شهرهاى اسلامى پراكنده كرد،براى نشان دادن مظلوميّت امام‏حسين در هر محفلى، منبر و دستگاه‏تبليغاتى نيرومندى برپا شد.
يكى از مشهورترين سخنرانيهاى امام سجّادعليه السلام، سخنرانى عميق‏وجالبى است كه در مسجد شام ايراد كرده و حاوى طرح و شيوه‏اى براى‏منبرهاى حسينى است كه اگر ما آن را الگو قرار دهيم، تأثيرى ژرفتروشگرفتر در دل انسانها بر جاى مى‏نهد. اجازه دهيد پيش از ذكر تمام اين‏سخنرانى، به برخى از نكات مهم آن اشاره كرده در آن تأمل كنيم:
1 - امام سجّادعليه السلام هنگامى كه به سخنران پيش از خود مى‏فرمايد:
"تو خوشنودى مخلوق را به بهاى خشم خالق خريدى و دوزخ راجايگاه خود گردانيدى" و يا آنجا كه به يزيد توجّه مى‏كند و مى‏فرمايد:"آيا اجازه مى‏دهى كه بر منبر نشينم و سخنى بگويم كه در آن خوشنودى‏خداست و براى كسانى كه در اينجا نشسته‏اند نفع و ثواب دارد"، در واقع‏اهداف منبر را مشخص مى‏سازد. از اينجا مى‏توان دريافت كه سخنان‏وارشادات سخنران بايد، خالصانه و از براى خدا باشد. او بايد از آنچه‏خدا را خشنود مى‏سازد سخن بگويد و لو آنكه طاغوتها از گفتار او به خشم‏آيند و بايد از چيزى سخن بگويد كه به حال مردم سودمند افتد نه از چيزى‏كه زيانشان برساند.
2 - آن‏حضرت سخن خودرا با نام خداوند سبحان‏آغاز مى‏كند و مردم رااز مجازات او مى‏ترساند و ياد مرگ و نابودى را در اذهان آنها زنده مى‏كندكه هيچ پندى مؤثرتر از مرگ و هيچ مانعى استوارتر از نابودى نيست.
در برخى روايات آمده است كه چون امام زين العابدين سخن خود رادر باره مرگ كامل كرد، مردم بسيار گريستند، چرا كه دلهايشان نرم شده‏بود و از اين پس با استقبال بيشترى به تحليلهاى سياسى آن‏حضرت گوش‏مى‏سپردند.
3 - امام خط درخشان سياسى خود را كه به خاتم پيامبران محمّدصلى الله عليه وآله‏واهل بيت معصوم‏عليهم السلام او مى‏رسد، براى مردم بيان كرد و ويژگيهاى آنان‏را كه نمونه‏هاى والايى در يقين واستقامت و جهاد بودند، بر شمرد.
4 - امام سجادعليه السلام، پرده از مظلوميّت پدرش سيّدالشّهداء بر گرفت،وپرچم سرخى كه وجدانهاى آزاده را به قيام براى خدا و در راه يارى‏مظلومان فرا مى‏خواند، بر دوش گرفت.
اين مورد، از مهم ترين محورهاى منبر حسينى است، تحريك‏عواطف و تهييج حزن واندوه نهفته در وجدان مردم.
5 - پس از آنكه يزيد به مؤذن دستور داد كه با سردادن اذان سخن امام‏را قطع كند، آن‏حضرت چنان كه رسم بود منبر را رها نكرد بلكه به هنگام‏گفتن دوّمين شهادت )أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ( مؤذن را متوقف كردومسئوليّت قتل پدرش را برعهده يزيد گذاشت و به‏قول معروف‏انگشت‏برنقطه حساس‏گذاشت.
از اينجا در مى‏يابيم كه يك خطيب حسينى نبايد تنها از دور به حقايق‏سياسى اشاره كند بلكه وظيفه دارد، با صراحت و روشنى به مسائل اشاره‏كند تا مردم آگاهى يابند و حجّت بر آنها تمام شود.
بدين سان امام سجّاد توانست با به كارگيرى اين شيوه زيبا و درخشان،تخت حكومت يزيد را به لرزه در آورد تا آنجا كه يزيد از جنايت پليدخود بيزارى جست و به انبوه خشمگين جمعيّت كه نزديك بود او را درخود فرو گيرند گفت: اى مردم آيا گمان مى‏كنيد كه من حسين را كشتم.خداوند، عبيداللَّه بن زياد عامل مرا در بصره لعنت كند كه حسين راكشت!!(57)
اينك به نقل سخنرانى امام كه بايد الگوى منبرهاى حسينى قرار گيرد،مى‏پردازيم:
"اى مردم شما را از دنيا و آنچه در آن است هشدار مى‏دهم. چرا كه دنياسراى زوال و نابودى است و )مردم( قرون گذشته را كه دارايى و عمرشان ازشما بيشتر بود، از ميان برده و اينك پيكرهايشان طعمه خاك گشته،واحوالشان دگرگون شده است. آيا شما پس از ايشان )به دنيا( طمع مى‏ورزيد.افسوس،افسوس چاره‏اى جز پيوستن و ملاقات )با مردگان( نيست. پس درآنچه از روزگارتان گذشته و در آنچه باقى مانده بنگريد. وپيش از گذشتن‏فرصت و خاموش گشتن فروغ آرزو، كردارهاى شايسته‏اى را كه بر شما روى‏مى‏آورد، انجام دهيد. پس بزودى از قصرها گرفته شويد و به قبرها منتقل‏گرديد و به كردارهايتان محاسبه شويد.
به خدا سوگند چه افراد گنهكارى كه )در آن سرا( حسرتها بر آنها كاملاًچيره گرديد و چه عزتمندانى كه در پرتگاههاى نيستى و نابودى فرو افتاده‏اندكه ديگر )در آن دنيا( پشيمانى سودى ندارد و از ستمگر دست بر نمى‏دارند...همه آنچه كرده‏اند، حاضر يابند و البته پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهدكرد".(58)
گويند: به خاطر تأثير عميق مواعظ امام در دل شنوندگان، مردم ناله‏وشيون سر دادند. آنگاه امام فرمود:
"اى مردم به ما شش چيز داده شد و با شش نعمت برترى يافتيم. علم،حلم، جوانمردى، فصاحت، شجاعت و محبّت در دل مؤمنان به ما داده شدوبه اينكه پيامبر برگزيده، حضرت محمّدصلى الله عليه وآله از ماست و صديق از ماست‏وطيّار از ماست و شيرخدا و رسولش از ماست و دو سبط اين امّت از مايند،بر ديگران برتى گرفتيم.
پس هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد و هر كه نمى‏شناسد اينك حسب‏ونسب خود را براى او بازگو مى‏كنم.
اى مردم! من فرزند مكّه و منى هستم، فرزند زمزم و صفا، فرزند كسى كه‏زكاة را بر دوش خود مى‏كشيد و به اين سوى و آن سو مى‏برد. من فرزند بهترين‏كسى هستم كه جامه پوشيد و ردا بر دوش گرفت، من فرزند بهترين كسى هستم‏كه طواف كرد و سعى نمود، من فرزند بهترين كسى هستم كه حج كرد و لبّيك‏گفت، من‏فرزند كسى هستم كه‏بر براق‏سوار شد و به‏آسمان عروج كرد، من فرزندكسى‏هستم كه‏از مسجدالحرام به مسجدالاقصى برده شد، من فرزند كسى هستم‏كه جبرئيل با او به "سدرة المنتهى" رسيد، من پسر كسى هستم كه تا مقام"قاب قوسين او ادنى" رسيد، من پسر كسى هستم كه با فرشتگان آسمان نمازگزارد، من پسر كسى هستم كه خداى بزرگوار به او وحى مى‏فرستاد، من پسرمحمّدمصطفى هستم. من پسر على مرتضى هستم. من‏پسر كسى هستم كه انقدربا مردمان جنگيد وشكستشان داد كه عاقبت به يكتايى خداوند، اقرار كردند.
من پسر كسى هستم كه در كنار رسول خداصلى الله عليه وآله با دو شمشير مى‏جنگيد،وبا دو نيزه مى‏جنگيد و دو هجرت كرد و دو بار دست بيعت داد و در بدروحنين جنگيد و حتّى لحظه‏اى هم به خداوند كفر نورزيد.
من پسر شايسته ترين مؤمنان و وارث پيامبران و كوبنده ملحدان وپيشواى‏مسلمانان ونور مجاهدان و زيور عبادتگران و سرور گريه‏كنندگان وصابرترين‏صابران و برترين قيام كنندگان از آل ياسين وپرورش يافته رب العالمين،هستم. من پسر كسى هستم كه به جبرئيل وميكائيل مؤيد و منصور بود، اوقاتل مارقان و ناكثان و قاسطان بود، با ناصبيها پيكار و مبارزه كرد او بهترين‏مفاخر قريش بود، او نخستين كسى از مؤمنان بود كه به نداى خدا ورسولش‏پاسخ گفت و دعوت او را پذيرفت، اوّلين سابقان و در هم كوبنده‏متجاوزان و نابود كننده مشركان بود، او تيرى بود كه از كمانهاى خدا بر منافقان‏فرود آمده بود، زبان حكمت عابدان و ياوردين خدا و ولى امر او و بستان‏حكمت خدا و خزانه علم الهى بود. جوانمرد و بخشنده و پر هيبت، دانا وپاك،ابطحى، پيشگام و شكيبا، روزه دار و مهذب، قيام كننده و قاطع نسل مشركين‏وبراكنده كننده احزاب مشركين و ثابت قدم و قوى اراده و سر سخت چونان‏شيرى خشمناك بود. در ميدان كارزار، هنگامى كه نيزه ها به يكديگر نزديك‏مى‏شدند و عنان اسبان در كنار يكديگر قرار مى گرفتند، آنها را مى‏كوبيد ونابودمى‏كرد. همچون آسياب كه مى‏گردد و علفها را به كنارى مى‏افكند. شير حجازوقوچ عراق بود، مكّى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و أحدى و شجرى‏ومهاجرى بود. سيد عرب بود و شير جنگ، وارث مشعرين و پدر سبطين،حسن وحسين بود، آرى اين جدّ من على بن‏ابى‏طالب‏عليه السلام است".
سپس فرمود:
"من پسر فاطمه زهرايم، پسر سرور زنان..."
آن‏حضرت همچنان به معرفى خود ادامه داد تا آنكه بانك ناله و فريادمردم به آسمان بلند شد و يزيد ترسيد كه مبادا، مردم بروى بشورند. از اين‏رو به مؤذن دستور داد تا آذان بگويد و گفتار امام سجاد را قطع كند. چون‏مؤذن گفت: اللَّهُ أَكْبَر، امام سجّادعليه السلام فرمود: هيچ چيز بزرگتر از خدانيست وچون مؤذن گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّه، امام سجاد فرمود: موى‏و پوست وگوشت وخونم بر اين گواه است.
همين كه مؤذن گفت: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه، امام از فراز منبررو به يزيد كرد و گفت: آيا اين محمّد جدّ من است يا جدّ تو؟ اگر بگويى‏جدّ توست دروغ گفته و كفر ورزيده اى و اگر بگويى كه او جدّ من است‏پس چرا عترت وى را كشتى؟
راوى گويد: مؤذن گفتن اذان و اقامه را تمام كرد و يزيد جلو ايستادونماز ظهر را به جاى آورد.(59)

دعا، وسيله تربيت و تبليغ‏

خداوند پيام خويش را براى هدايت ما فرستاده است. به نظر شماچگونه مى‏توانيم به او لبيك گوئيم و پاسخ نداى خداوند را بدهيم؟
كليد اين كار دعاست. دعا شيوه سخن گفتن بنده با پروردگارش است‏همچنان كه وحى اوج سخن گفتن پروردگار با بندگانش.
دعا ركن اصلى عبادت و پيوستگى و وصل و جوهر نماز است. هردعايى پسنديده و نيكوست. امّا خداوند نعمت دعا را وقتى بر ما ارزانى‏داشت كه به ما آموخت چگونه از طريق كتابى كه سرشار از دعاهاى‏اوليايش است، و نيز با دعاهايى كه ما از نيايشهاى پيامبرصلى الله عليه وآله و اهل‏بيتش‏عليهم السلام به ارث برده‏ايم، او را بخوانيم. به نظر مى‏رسد كه تمام اين‏دعاها را بندگان خدا از پيامبران و آنان از وحى الهى، به ارث برده‏اند، يادست كم بايد اين نيايشها را تجليات وحى بر دلهاى بندگان هدايتگرومقرب خدا دانست، و يا انعكاس معارف وحى بر دلهاى پاك و زبانهاى‏صادق آنان به شمار آورد.
بنابر اين، دعاهاى مأثور روى ديگر وحى مى‏باشند. اين دعاها سايه‏وحى وپرتو درخشان و تفسير و تأويل آن مى‏باشند. همچنين نيايشهاگنجينه‏هاى معارف ربّانى و ديواره‏هاى نفوذ ناپذير حكمت‏اند و درمقدمه آنها، دعاهاى صحيفه سجاديه قرار دارند كه از كلمات امام زين‏العابدين‏عليه السلام گرد آورى شده‏اند.
امام زين العابدين از اين نيايشها، چه هدفى را تعقيب مى‏كرد؟بى‏گمان اين دعاها، پرتويى از قلب روشن شده او به ايمان و سيلابى از دل‏نورانى او به عشق خدا بود. اين واژه‏ها بر لبان مردى جارى مى‏شد كه درمحبّت پروردگارش ذوب مى‏شد. تمام اين دعاها، رسا و روانند و هيچ‏نشانى از تكلّف در آنها ديده نمى‏شود.
آرى اين نيايشها، اهداف فراوانى را تحقّق بخشيدند، برجسته ترين‏آنها، آن بود كه به بندگان خدا بياموزد كه چگونه با پروردگار بزرگشان‏سخن گويند و در بارگاهش گريه و زارى سر دهند، و خشنودى او راخواستار شوند و به نامهاى نيكش بخوانند و چگونه از او خواهش كنندوچه بخواهند؟
اين اهداف الهى به نوبه خود به برخى از امور زندگى بخش، منتهى‏مى‏شد كه معمولاً مورخان هنگام بر شمردن حكمت صحيفه سجّاديه ازآنها ياد مى‏كنند و ما نيز به طور بسيار خلاصه به آنها مى‏پردازيم:
الف - در دوره امام زين العابدين‏عليه السلام فشارها تا آنجا شديد بود كه‏زينب كبرى‏عليها السلام براى مدّتى واسطه‏اى ميان امام و مؤمنان در شؤون‏امامت بود و به فعاليّت مى‏پرداخت.
در چنين شرايط دشوارى طبيعى بود كه امام از طريق دعاهايى كه تاامروز نيز همچون نسيمى مُشك بار و آرامش بخش در ميان امّت وزيدن‏دارد، بينشهاى وحى و ارزشهاى رسالت را نشر دهد.
ب - امام به عنوان يك انقلابى خدا جو، از مبارزه با طاغوت و فسادكه او را به خاطر شرايط دشوار زمانه به رنج و سختى مى‏افكندند، دست‏بر نداشت بلكه با نيايشهايى كه دستگاه حكومتى نمى‏توانست او را از آنهامنع كند به مبارزه با دستگاه طاغوت پرداخت. بدين گونه خداوند بر مااتمام حجّت كرده كه هيچ گاه از مبارزه با طاغوتيان از پا ننشينيم و با هروسيله ممكن، حتّى در سخت ترين شرايط اختناق و سركوب ، به قيام برضدّ آنها ادامه دهيم.
ج - اين دعاها، با توجّه به محتواى والا و موعظه‏هاى ربّانى كه در بردارند، وسيله‏اى براى تربيت مردم بر تقوا و فضيلت و ايثار و جهادمى‏باشد. نخبگان امّت، همچون گياهى نورسته كه از نور خورشيد تغذيه‏مى‏كند، از اين دعاها بهره‏مند مى‏شوند. همانند جنبشهاى انقلابى كه‏جهت بيش برد هدف خود نياز به ابزارى همچون نشريّات مخفى‏وجلسات محرمانه و شعارها و اعلاميّه‏ها دارند تا اعضا و هواداران خودرا در راه مبارزه به پيش سوق دهند.
اين نيايشهاى پاك نيز ابزار مكتبى نخبگان مؤمنى بود كه به رويارويى‏با نظام اموى مى‏شتافتند.
دعاهاى امام كه اينك در مجموعه‏اى به نام "صحيفه سجّاديه" جمع‏آورى شده ، همان انگيزه ايمانى است كه روح ايمان را در شرايط سخت‏ودشوار براى ما به ارمغان مى‏آورد. من گمان نمى‏كنم كه پس از قرآن‏كتابى همچون صحيفه سجّاديه باشد كه اين گونه قلب محرومان را تسلى‏بخشد و خون انقلاب را در رگهاى مستضعفان به جوش آورد، و دلهاى‏مجاهدان را به درخشش خود روشن كند و هدايتگر انقلابيون در راه‏مبارزه باشد. درود خداوند بر اين روح پاكى كه در اين كتاب موج مى‏زند،و درود خداوند بر كسانى كه هر بام و شام، با خواندن اين دعاها به درگاه‏حضرتش زارى مى‏كنند، وپيوند با او را مى‏جويند.