نقش امام در تبليغات مكتبى
تبليغ مكتبى، يعنى فراخوانى آشكار مردم به خدا و ارزشهايى الهى،كه وحى، مردم را
بدانها دعوت كرده است. در منطق اسلامى شايد بتوانكلمه "اذان" را با واژه تبليغ
مترادف دانست. هنگامى كه دعوت به خدامهم ترين ركن براى رسالتهاى الهى محسوب
شود، مىتوان تبليغات را بُعداساسى و مهم آن به شمار آورد.
واقعه وحشتناك و فجيع عاشورا يكى از بزرگترين انگيزههاى تبليغاتىبود. مگر
امام حسينعليه السلام نفرموده است كه: من كشته اشكم؟ مگر از ائمهاهل بيت
احاديث متواتر درباره فضيلت گريه بر امام حسين و زيارتمزارش و دعا در زير گنبد
او نقل نشده است؟ امام زين العابدين به همراهبازماندگان حادثه كربلا بويژه
عقيله بنى هاشم، زينب كبرى اين نقشتبليغاتى را كه امام حسين نيز به خاطر آن
شهيد شد، بر عهده گرفتند.
امام زين العابدين سى و پنج سال از عمر شريف خويش را به اين مهماختصاص داد تا
آنكه پايههاى نهضت مبارك حسينى را در وجدان امّتاسلام، بر محورهاى زير استوار
كرد:
الف - نخستين و بزرگترين ابزار تبليغاتى، آشكار ساختن بُعدتراژديك وفاجعه آميز
واقعه كربلا بود، تا اين حادثه در عمق وجودنسلهاى آينده، جاويد ماند و شعلهاى
افروخته در دل مؤمنان باشد تاانگيزههاى خير و فضيلت را در آنان جان بخشد و
آنها را به جهاد و ايثارفرا خواند تا آنجا كه با گذشت قرنهاى متمادى باز هم
بگويند: "اى كاشما نيز همراه تو بوديم تا به اين پيروزى بزرگ نايل مىآمديم".
وهموارهسربازى فداكار در راه خدا باشند تا عاشوراى كربلا يك بار ديگر
تكرارنشود. يا اگر هم به وقوع پيوست در آن شركت فعال داشته باشند و از حقبا
تمام نيرو دفاع نمايند.
از اين روست كه مىبينيم امام زين العابدين را يكى از "پنجگريهكنندگان"(55)
جهان دانسته و او را در شمار آدم و يعقوب و يوسفوفاطمه دختر پيامبرصلى الله
عليه وآله ذكر كردهاند.
آنحضرت سى و سه سال پس از فاجعه كربلا همچنان مىگريست.خوراكى پيش رويش
نمىنهادند جز آنكه اشك راه گلويش را مىبستومىگفت: فرزند دخت رسول خدا را
گرسنه كشتند. چون برايش آبمىبردند اشكش سرازير مىشد و مىفرمود: فرزند دختر
رسول خدا را لبتشنه از پاى در آوردند.
چون قصابى را كه در حال سر بريدن گوسفند مىديد از وى مىپرسيدكه آيا گوسفند را
آب داده است؟ آنگاه مىگريست و مىفرمود: نوه رسولخدا را در حالى كه در كنار
رود فرات بود، تشنه به قتل رساندند.
گريه او دل دوستداران و اهل بيتش را به درد مىآورد.
روزى يكى از دوستدارانش به آنحضرت عرض كرد: اى پسر رسولخدا فدايت گردم من
مىترسم كه شما از بين برويد! فرمود: من از اندوهوغم خويش به خدا شكايت
مىبرم، درباره خدا چيزى مىدانم، كه شمانمىدانيد. من هرگاه قتلگاه بنىفاطمه
را به ياد مىآورم اشك گلو گيرممىشود.(56)
ب - گريه، تنها رسالتى نبود كه امام زين العابدين آن را براى ثبت درتاريخ بر
دوش گيرد. بلكه آنحضرت رسالت "ايجاد حركتهاى انقلابى"را برگزيد. از همان
روزهاى آغازين حماسه كربلا، سخنان اهل بيتعليهم السلامو در پيشاپيش آنها
سخنان امام سجّاد و حضرت زينب كبرى در ويرانكردن ديوار سكوت و ترديد و ترس در
كوفه و شام و سپس در مدينهمنوره، نقش بسيار بزرگى ايفا كرد.
بنابر بعضى از روايات تاريخى هنگامى كه "اشدق"، عامل يزيد ازترس قيام مردم
مدينه، اهل بيت را در شهرهاى اسلامى پراكنده كرد،براى نشان دادن مظلوميّت
امامحسين در هر محفلى، منبر و دستگاهتبليغاتى نيرومندى برپا شد.
يكى از مشهورترين سخنرانيهاى امام سجّادعليه السلام، سخنرانى عميقوجالبى است
كه در مسجد شام ايراد كرده و حاوى طرح و شيوهاى براىمنبرهاى حسينى است كه اگر
ما آن را الگو قرار دهيم، تأثيرى ژرفتروشگرفتر در دل انسانها بر جاى مىنهد.
اجازه دهيد پيش از ذكر تمام اينسخنرانى، به برخى از نكات مهم آن اشاره كرده در
آن تأمل كنيم:
1 - امام سجّادعليه السلام هنگامى كه به سخنران پيش از خود مىفرمايد:
"تو خوشنودى مخلوق را به بهاى خشم خالق خريدى و دوزخ راجايگاه خود گردانيدى" و
يا آنجا كه به يزيد توجّه مىكند و مىفرمايد:"آيا اجازه مىدهى كه بر منبر
نشينم و سخنى بگويم كه در آن خوشنودىخداست و براى كسانى كه در اينجا نشستهاند
نفع و ثواب دارد"، در واقعاهداف منبر را مشخص مىسازد. از اينجا مىتوان
دريافت كه سخنانوارشادات سخنران بايد، خالصانه و از براى خدا باشد. او بايد از
آنچهخدا را خشنود مىسازد سخن بگويد و لو آنكه طاغوتها از گفتار او به
خشمآيند و بايد از چيزى سخن بگويد كه به حال مردم سودمند افتد نه از چيزىكه
زيانشان برساند.
2 - آنحضرت سخن خودرا با نام خداوند سبحانآغاز مىكند و مردم رااز مجازات او
مىترساند و ياد مرگ و نابودى را در اذهان آنها زنده مىكندكه هيچ پندى مؤثرتر
از مرگ و هيچ مانعى استوارتر از نابودى نيست.
در برخى روايات آمده است كه چون امام زين العابدين سخن خود رادر باره مرگ كامل
كرد، مردم بسيار گريستند، چرا كه دلهايشان نرم شدهبود و از اين پس با استقبال
بيشترى به تحليلهاى سياسى آنحضرت گوشمىسپردند.
3 - امام خط درخشان سياسى خود را كه به خاتم پيامبران محمّدصلى الله عليه
وآلهواهل بيت معصومعليهم السلام او مىرسد، براى مردم بيان كرد و ويژگيهاى
آنانرا كه نمونههاى والايى در يقين واستقامت و جهاد بودند، بر شمرد.
4 - امام سجادعليه السلام، پرده از مظلوميّت پدرش سيّدالشّهداء بر گرفت،وپرچم
سرخى كه وجدانهاى آزاده را به قيام براى خدا و در راه يارىمظلومان فرا
مىخواند، بر دوش گرفت.
اين مورد، از مهم ترين محورهاى منبر حسينى است، تحريكعواطف و تهييج حزن واندوه
نهفته در وجدان مردم.
5 - پس از آنكه يزيد به مؤذن دستور داد كه با سردادن اذان سخن امامرا قطع كند،
آنحضرت چنان كه رسم بود منبر را رها نكرد بلكه به هنگامگفتن دوّمين شهادت
)أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ( مؤذن را متوقف كردومسئوليّت قتل
پدرش را برعهده يزيد گذاشت و بهقول معروفانگشتبرنقطه حساسگذاشت.
از اينجا در مىيابيم كه يك خطيب حسينى نبايد تنها از دور به حقايقسياسى اشاره
كند بلكه وظيفه دارد، با صراحت و روشنى به مسائل اشارهكند تا مردم آگاهى يابند
و حجّت بر آنها تمام شود.
بدين سان امام سجّاد توانست با به كارگيرى اين شيوه زيبا و درخشان،تخت حكومت
يزيد را به لرزه در آورد تا آنجا كه يزيد از جنايت پليدخود بيزارى جست و به
انبوه خشمگين جمعيّت كه نزديك بود او را درخود فرو گيرند گفت: اى مردم آيا گمان
مىكنيد كه من حسين را كشتم.خداوند، عبيداللَّه بن زياد عامل مرا در بصره لعنت
كند كه حسين راكشت!!(57)
اينك به نقل سخنرانى امام كه بايد الگوى منبرهاى حسينى قرار گيرد،مىپردازيم:
"اى مردم شما را از دنيا و آنچه در آن است هشدار مىدهم. چرا كه دنياسراى زوال
و نابودى است و )مردم( قرون گذشته را كه دارايى و عمرشان ازشما بيشتر بود، از
ميان برده و اينك پيكرهايشان طعمه خاك گشته،واحوالشان دگرگون شده است. آيا شما
پس از ايشان )به دنيا( طمع مىورزيد.افسوس،افسوس چارهاى جز پيوستن و ملاقات
)با مردگان( نيست. پس درآنچه از روزگارتان گذشته و در آنچه باقى مانده بنگريد.
وپيش از گذشتنفرصت و خاموش گشتن فروغ آرزو، كردارهاى شايستهاى را كه بر شما
روىمىآورد، انجام دهيد. پس بزودى از قصرها گرفته شويد و به قبرها منتقلگرديد
و به كردارهايتان محاسبه شويد.
به خدا سوگند چه افراد گنهكارى كه )در آن سرا( حسرتها بر آنها كاملاًچيره گرديد
و چه عزتمندانى كه در پرتگاههاى نيستى و نابودى فرو افتادهاندكه ديگر )در آن
دنيا( پشيمانى سودى ندارد و از ستمگر دست بر نمىدارند...همه آنچه كردهاند،
حاضر يابند و البته پروردگارت به هيچ كس ستم نخواهدكرد".(58)
گويند: به خاطر تأثير عميق مواعظ امام در دل شنوندگان، مردم نالهوشيون سر
دادند. آنگاه امام فرمود:
"اى مردم به ما شش چيز داده شد و با شش نعمت برترى يافتيم. علم،حلم، جوانمردى،
فصاحت، شجاعت و محبّت در دل مؤمنان به ما داده شدوبه اينكه پيامبر برگزيده،
حضرت محمّدصلى الله عليه وآله از ماست و صديق از ماستوطيّار از ماست و شيرخدا
و رسولش از ماست و دو سبط اين امّت از مايند،بر ديگران برتى گرفتيم.
پس هر كس مرا مىشناسد كه مىشناسد و هر كه نمىشناسد اينك حسبونسب خود را
براى او بازگو مىكنم.
اى مردم! من فرزند مكّه و منى هستم، فرزند زمزم و صفا، فرزند كسى كهزكاة را بر
دوش خود مىكشيد و به اين سوى و آن سو مىبرد. من فرزند بهترينكسى هستم كه
جامه پوشيد و ردا بر دوش گرفت، من فرزند بهترين كسى هستمكه طواف كرد و سعى
نمود، من فرزند بهترين كسى هستم كه حج كرد و لبّيكگفت، منفرزند كسى هستم
كهبر براقسوار شد و بهآسمان عروج كرد، من فرزندكسىهستم كهاز مسجدالحرام به
مسجدالاقصى برده شد، من فرزند كسى هستمكه جبرئيل با او به "سدرة المنتهى"
رسيد، من پسر كسى هستم كه تا مقام"قاب قوسين او ادنى" رسيد، من پسر كسى هستم كه
با فرشتگان آسمان نمازگزارد، من پسر كسى هستم كه خداى بزرگوار به او وحى
مىفرستاد، من پسرمحمّدمصطفى هستم. من پسر على مرتضى هستم. منپسر كسى هستم كه
انقدربا مردمان جنگيد وشكستشان داد كه عاقبت به يكتايى خداوند، اقرار كردند.
من پسر كسى هستم كه در كنار رسول خداصلى الله عليه وآله با دو شمشير
مىجنگيد،وبا دو نيزه مىجنگيد و دو هجرت كرد و دو بار دست بيعت داد و در
بدروحنين جنگيد و حتّى لحظهاى هم به خداوند كفر نورزيد.
من پسر شايسته ترين مؤمنان و وارث پيامبران و كوبنده ملحدان وپيشواىمسلمانان
ونور مجاهدان و زيور عبادتگران و سرور گريهكنندگان وصابرترينصابران و برترين
قيام كنندگان از آل ياسين وپرورش يافته رب العالمين،هستم. من پسر كسى هستم كه
به جبرئيل وميكائيل مؤيد و منصور بود، اوقاتل مارقان و ناكثان و قاسطان بود، با
ناصبيها پيكار و مبارزه كرد او بهترينمفاخر قريش بود، او نخستين كسى از مؤمنان
بود كه به نداى خدا ورسولشپاسخ گفت و دعوت او را پذيرفت، اوّلين سابقان و در
هم كوبندهمتجاوزان و نابود كننده مشركان بود، او تيرى بود كه از كمانهاى خدا
بر منافقانفرود آمده بود، زبان حكمت عابدان و ياوردين خدا و ولى امر او و
بستانحكمت خدا و خزانه علم الهى بود. جوانمرد و بخشنده و پر هيبت، دانا
وپاك،ابطحى، پيشگام و شكيبا، روزه دار و مهذب، قيام كننده و قاطع نسل
مشركينوبراكنده كننده احزاب مشركين و ثابت قدم و قوى اراده و سر سخت
چونانشيرى خشمناك بود. در ميدان كارزار، هنگامى كه نيزه ها به يكديگر
نزديكمىشدند و عنان اسبان در كنار يكديگر قرار مى گرفتند، آنها را مىكوبيد
ونابودمىكرد. همچون آسياب كه مىگردد و علفها را به كنارى مىافكند. شير
حجازوقوچ عراق بود، مكّى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و أحدى و شجرىومهاجرى
بود. سيد عرب بود و شير جنگ، وارث مشعرين و پدر سبطين،حسن وحسين بود، آرى اين
جدّ من على بنابىطالبعليه السلام است".
سپس فرمود:
"من پسر فاطمه زهرايم، پسر سرور زنان..."
آنحضرت همچنان به معرفى خود ادامه داد تا آنكه بانك ناله و فريادمردم به آسمان
بلند شد و يزيد ترسيد كه مبادا، مردم بروى بشورند. از اينرو به مؤذن دستور داد
تا آذان بگويد و گفتار امام سجاد را قطع كند. چونمؤذن گفت: اللَّهُ أَكْبَر،
امام سجّادعليه السلام فرمود: هيچ چيز بزرگتر از خدانيست وچون مؤذن گفت:
أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا اللَّه، امام سجاد فرمود: موىو پوست وگوشت
وخونم بر اين گواه است.
همين كه مؤذن گفت: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه، امام از فراز
منبررو به يزيد كرد و گفت: آيا اين محمّد جدّ من است يا جدّ تو؟ اگر بگويىجدّ
توست دروغ گفته و كفر ورزيده اى و اگر بگويى كه او جدّ من استپس چرا عترت وى
را كشتى؟
راوى گويد: مؤذن گفتن اذان و اقامه را تمام كرد و يزيد جلو ايستادونماز ظهر را
به جاى آورد.(59)
دعا، وسيله تربيت و تبليغ
خداوند پيام خويش را براى هدايت ما فرستاده است. به نظر شماچگونه مىتوانيم به او
لبيك گوئيم و پاسخ نداى خداوند را بدهيم؟
كليد اين كار دعاست. دعا شيوه سخن گفتن بنده با پروردگارش استهمچنان كه وحى اوج
سخن گفتن پروردگار با بندگانش.
دعا ركن اصلى عبادت و پيوستگى و وصل و جوهر نماز است. هردعايى پسنديده و نيكوست.
امّا خداوند نعمت دعا را وقتى بر ما ارزانىداشت كه به ما آموخت چگونه از طريق
كتابى كه سرشار از دعاهاىاوليايش است، و نيز با دعاهايى كه ما از نيايشهاى
پيامبرصلى الله عليه وآله و اهلبيتشعليهم السلام به ارث بردهايم، او را بخوانيم.
به نظر مىرسد كه تمام ايندعاها را بندگان خدا از پيامبران و آنان از وحى الهى، به
ارث بردهاند، يادست كم بايد اين نيايشها را تجليات وحى بر دلهاى بندگان
هدايتگرومقرب خدا دانست، و يا انعكاس معارف وحى بر دلهاى پاك و زبانهاىصادق آنان
به شمار آورد.
بنابر اين، دعاهاى مأثور روى ديگر وحى مىباشند. اين دعاها سايهوحى وپرتو درخشان و
تفسير و تأويل آن مىباشند. همچنين نيايشهاگنجينههاى معارف ربّانى و ديوارههاى
نفوذ ناپذير حكمتاند و درمقدمه آنها، دعاهاى صحيفه سجاديه قرار دارند كه از كلمات
امام زينالعابدينعليه السلام گرد آورى شدهاند.
امام زين العابدين از اين نيايشها، چه هدفى را تعقيب مىكرد؟بىگمان اين دعاها،
پرتويى از قلب روشن شده او به ايمان و سيلابى از دلنورانى او به عشق خدا بود. اين
واژهها بر لبان مردى جارى مىشد كه درمحبّت پروردگارش ذوب مىشد. تمام اين دعاها،
رسا و روانند و هيچنشانى از تكلّف در آنها ديده نمىشود.
آرى اين نيايشها، اهداف فراوانى را تحقّق بخشيدند، برجسته ترينآنها، آن بود كه به
بندگان خدا بياموزد كه چگونه با پروردگار بزرگشانسخن گويند و در بارگاهش گريه و
زارى سر دهند، و خشنودى او راخواستار شوند و به نامهاى نيكش بخوانند و چگونه از او
خواهش كنندوچه بخواهند؟
اين اهداف الهى به نوبه خود به برخى از امور زندگى بخش، منتهىمىشد كه معمولاً
مورخان هنگام بر شمردن حكمت صحيفه سجّاديه ازآنها ياد مىكنند و ما نيز به طور
بسيار خلاصه به آنها مىپردازيم:
الف - در دوره امام زين العابدينعليه السلام فشارها تا آنجا شديد بود كهزينب
كبرىعليها السلام براى مدّتى واسطهاى ميان امام و مؤمنان در شؤونامامت بود و به
فعاليّت مىپرداخت.
در چنين شرايط دشوارى طبيعى بود كه امام از طريق دعاهايى كه تاامروز نيز همچون
نسيمى مُشك بار و آرامش بخش در ميان امّت وزيدندارد، بينشهاى وحى و ارزشهاى رسالت
را نشر دهد.
ب - امام به عنوان يك انقلابى خدا جو، از مبارزه با طاغوت و فسادكه او را به خاطر
شرايط دشوار زمانه به رنج و سختى مىافكندند، دستبر نداشت بلكه با نيايشهايى كه
دستگاه حكومتى نمىتوانست او را از آنهامنع كند به مبارزه با دستگاه طاغوت پرداخت.
بدين گونه خداوند بر مااتمام حجّت كرده كه هيچ گاه از مبارزه با طاغوتيان از پا
ننشينيم و با هروسيله ممكن، حتّى در سخت ترين شرايط اختناق و سركوب ، به قيام برضدّ
آنها ادامه دهيم.
ج - اين دعاها، با توجّه به محتواى والا و موعظههاى ربّانى كه در بردارند،
وسيلهاى براى تربيت مردم بر تقوا و فضيلت و ايثار و جهادمىباشد. نخبگان امّت،
همچون گياهى نورسته كه از نور خورشيد تغذيهمىكند، از اين دعاها بهرهمند مىشوند.
همانند جنبشهاى انقلابى كهجهت بيش برد هدف خود نياز به ابزارى همچون نشريّات
مخفىوجلسات محرمانه و شعارها و اعلاميّهها دارند تا اعضا و هواداران خودرا در راه
مبارزه به پيش سوق دهند.
اين نيايشهاى پاك نيز ابزار مكتبى نخبگان مؤمنى بود كه به رويارويىبا نظام اموى
مىشتافتند.
دعاهاى امام كه اينك در مجموعهاى به نام "صحيفه سجّاديه" جمعآورى شده ، همان
انگيزه ايمانى است كه روح ايمان را در شرايط سختودشوار براى ما به ارمغان مىآورد.
من گمان نمىكنم كه پس از قرآنكتابى همچون صحيفه سجّاديه باشد كه اين گونه قلب
محرومان را تسلىبخشد و خون انقلاب را در رگهاى مستضعفان به جوش آورد، و
دلهاىمجاهدان را به درخشش خود روشن كند و هدايتگر انقلابيون در راهمبارزه باشد.
درود خداوند بر اين روح پاكى كه در اين كتاب موج مىزند،و درود خداوند بر كسانى كه
هر بام و شام، با خواندن اين دعاها به درگاهحضرتش زارى مىكنند، وپيوند با او را
مىجويند.