سخن ناشر
ثقلين قرآن و عترت به جهت عظمت و والايى مقام و به لحاظ نقش حساس و خطير آنان
همواره مورد توجه و اهتمام امت اسلامى بوده و مى باشد. هشدارهاى تكاندهنده حضرت نبوى
صلى الله عليه و آله در مورد امانت هاى الهى بعد از جريان رسالت ، يعنى قرآن و عترت
و اتحاد و هماهنگى بين آن دو ايجاب مى كرد كه كسانى كه ايمان راستين و معاهده صادقانه
با خداوند دارند، همواره به فكر اين دو يادگار مهم رسالت باشند و وجود مطهر
رسول الله صلى الله عليه و آله را در دو جلوه قرآن و عترت ببينند و از وحدت اين دو به
نقش اساسى آن ها پى ببرند.
در بين چهار گروه متصور تنها يك گروه اهل سعادت و نجاتند و سه گروه باقيمانده به
سوء اختيار خود وادى هلاكت را بهشت سعادت پنداشتند و دو اسبه تاختند و به
گودال خسر الدنيا و الآخرة
(1)افتادند؛ گروه
اول كسانى كه پس از پيامبر مكرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم همه چيز را تمام
شده تلقى كرده و اءنقلبتم على اءعقابكم
(2) حياتى ارتجاعى پيدا كرده و
به جهالت جهلا پيوستند. البته سقوط و عذاب اين دسته شكننده تر است ؛ زيرا جزء
كسانى هستند كه خداوند متعال درباره آن ها فرمود: بعد ما تبين الهدى .
(3)
گروه دوم افرادى هستند كه با شعار باطل و انحرافى حسبنا كتاب الله ،
خود را به مظاهر با قرآن همراه كرده و با بى اعتنايى به كفه ديگر ميزان الهى يعنى
عترت ، به دنبال عدالت و سعادت بودند؛ آنان دانسته يا ندانسته از كتاب هم باز ماندند
و نه تنها از حقايق و معارف بلند قرآن باز ماندند؛ بلكه قرآن در آنان را به زمين زده و
از باب و لا يزيد الظالمين الا خسارا
(4) در مرداب عصيان و گرداب خسران
سوق داده است .
گروه سوم كسانى هستند كه مى پندارند بدون توجه و اهتمام به كلام الهى و كتاب
پروردگارى ، يعنى قرآن مجيد و با بى اعتنايى به حقايق و توصيه هاى قرآنى مى
توان دوست دار عترت بود و از آنان بهره هاى علمى و ولايى داشت ، در حالى كه اين قرآن
است كه اهل بيت عليهم السلام و عترت را معنى مى كند و جايگاه رفيع و منيع آنان را
معرفى مى نمايد و اطاعت و تبعيت و محبت به آن ها را فرض و لازم مى شمارد و همگان را
براى شناخت و ايمان به معارف بلند قرآنى به عترت طاهره عليهم السلام ارجاع مى دهد،
و در واقع به توسط اراده الهى و كلام ربانى است كه عترت عليهم السلام مى توانند
طريق الى الله و ابواب جنان الهى باشند. بنابراين بدون استناد به قرآن ، حتى تبعيت
و محبت هم بى معنى و باطل است و اطاعت نيز مجوزى نخواهد داشت ؛ به عبارت ديگر تنها
آهنگ برين اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اءولوا الاءمر منكم
(5) است كه امت
اسلام را به درگاه رفيع و بارگاه منيع آنان رهنمون مى شود.
اما گروه چهارم كه رهنمون به طريق كمال و جنت و
جمال هستند و از خطرات گذشته و مصون ، افرادى هستند كه با تمسك به هر دو معنى ، هم
قرآن و هم عترت ، به موازات هم و بدون تفاوت هم قرآن حكيم را در جايگاه اصلى و
موفقيت حياتى آن قرار داده و هم عترت عزيز را در ارايه نقش مهم و خطيرشان مؤ ثر و
فاتحند.
يكى از بهترين زمينه هايى كه مى توان به اين هماهنگى و وحدت
ثقل اكبر، يعنى قرآن و ثقل اكبر، يعنى عترت كه اين تفاوت هم به لحاظ اظهار و اثبات
است و در باطن و ثبوت هر دو امر يك ترازند و با تساوى دو كفه قرآن و ولايت ميزان
بودن هر دو آشكار مى شود كه تحقيق اين مطلب نيز در اين كتاب آمده ، راه يافت ، اين است
كه قرآن را از زبان عترت و عترت را از زبان قرآن بيابيم ، گر چه هر يك براى
معرفى خود منبع مستقلى هستند.
اين كتاب ارزشمند در راستاى هدف مذكور تاءليف شده است ؛ همان طورى كه مؤ لف حكيم
آن در مدخل كتاب بيان فرمودند، در سال 1406 ه ق كه حدود 18
سال قبل مى باشد، به پيشگاه سلطان دين و دنيا و آخرت ، يعنى حضرت ابا الحسن على
بن موسى الرضا المرتضى عليه آلآف التحية و الثناء تقديم شده و در
روضه رضوى عليه السلام ثبت گرديد كه اميد است آن حضرت به بهترين درجه بر
مبناى كرامت خاص خود پذيرا باشد و مؤ لف فرزانه و همه كسانى كه در جهت تعريف و
تولى آن حضرت در كنگره بين المللى امام رضا عليه السلام گام نهادند، از شفاعت آن
حضرت برخوردار شوند.
متن اصلى اين كتاب به صورت عربى تدوين شد كه با عنوان على ابن موسى
الرضا عليه السلام و القرآن الحكيم ، هم به صورت
مستقل و هم به صورت مجموعه مقالات در كنگره محترم مذكور چاپ شده ، ليكن در مركز نشر
اسراء اين كتاب با تحقيقات لازم و شايسته در
سال 1374 به صورت مستقل چاپ و نشر يافت .
تاكنون به كرات از طرف دوستان و علاقمندان توصيه به ترجمه فارسى آن شده كه
به لحاظ حساسيت موضوع و به جهت قلم وزين و متنى بودن استاد اقدام به ترجمه
فارسى آن نگرديد. پس از مدتى توسط خانم زينب كربلايى ترجمه اين كتاب تهيه
شده و با موافقت حضرت استاد، به دست تحقيق و تصحيح سپرده شد كه پس از تطبيق
ترجمه با متن و اعمال موارد لازم ، و همچنين ويرايش و جهات لازم ديگر به اين صورت در
اختيار علاقمندان قرار مى گيرد كه در همين جا از خانم كربلايى و همه محققين مؤ سسه
تحقيقاتى اسراء كه در تصحيح و ويرايش آن كمك شايانى نمودند، تقدير و سپاس مى
شود.
اين كتاب در يك مقدمه كه درباره موضوع كتاب و سر نگارش آن گفت و گو مى كند و در
يك روضه كه در آن از قرآن علمى و قرآن عينى و اشتراك آن ها و امتناع فرق و افتراق آن
ها بحث مى كند و در چهار جنت فراهم آمده كه در جنت اولى از راه معرفت ، شرايط معرفت و
موانع معرفت قرآن بحث مى كند، و در جنت ثانيه از فرق بين تدبر در قرآن و استنطاق
قرآن و مباحث مربوط گفت و گو مى كند و در جنت ثالثه به بحث تشويق و ترغيب قرآن
به تحقيق و طرد پندار و آرزو مى پردازد و در جنت رابعه به طرد قرآن در جهت
تحصيل معرفت صحيح و نجات از گمراهى توجه مى دهد؛
مثل تشويق به برهان عقلى و همچنين شهود قلبى و اجتناب از قياس وهمى و
تمثل شيطانى .
در پايان لازم است كه توجه همه علاقه مندان به قرآن و عترت و چاره جويان وحدت و
هماهنگى بين ثقلين را به اين نكته معطوف داريم كه گر چه تمام تلاش در جهت مطابقت
ترجمه با متن اصلى و عربى آن انجام شده ، ليكن دقائق و لطائف به راحتى
قابل انتقال نيست و ظرفيت زبان ها و لغات يكسان نيست و لذا محققين از مراجعه به متن
عربى آن مستغنى نخواهند بود.
مركز نشر اسراء
به نام خداوند بخشنده ى مهربان
حمد و ستايش خدايى را كه خود را در قرآن ستود و قرآن را با ستايش خود آغازيد و حمد را
پايان سخن اهل بهشت قرار داد. درود خداوند بر كسى كه پرچم ستايش الاهى در دستان
اوست ، كسى كه خداوند او را به مقامى محمود و ستوده برانگيخت و درود بر خاندان او باد،
مفسران قرآن كه بر خلاف مردم ، هدايت را بر هواى نفس برترى بخشيده اند؛ تا روز
قيامت نفرين بر همه دشمنان ايشان باد.
پيش گفتار
بنده ى نيازمندى به مولاى بخشنده اش ؛ عبدالله جوادى طبرى آملى چنين مى گويد: اين
كتاب خلاصه اى است درباره ى قرآن حكيم در پيشگاه امام هشتم حضرت على بن موسى
الرضا عليه السلام تا بدين وسيله مقام منيع حضرت در پرتو نور قرآن كريم آشكار
گردد و از طرفى معارف عالى قرآن حكيم با بيان اين قرآن ناطق روشن گردد.
چون سرچشمه و مسير و مقصد آن دو يكى است ؛ همان گونه كه آن دو همواره با حق همراهند و
هرگز از يكديگر جدا نمى شوند.
اين كتاب را براى دومين كنگره ى بين المللى امام رضا عليه السلام نگاشته ام كه در ماه
ذى القعده سال 1406 ه ق در جوار ملكوتى آن حضرت در مشهد مقدس برگزار گرديد.
مرقد ايشان بهشتى است كه در آن درختان طوباى معرفت غرس گرديده است ، درختانى با
شاخه هايى كه لحظه به لحظه به اذن پروردگار خويش ثمر مى دهند.
ساختار اين كتاب در يك بوستان و چند بهشت سامان يافته است . مباحث مربوط به خود
قرآن در بوستان مطرح مى شود. شرايط و موانع شناخت قرآن نيز در بهشت ها بيان مى
شود؛ افزون بر آن كه در اين بهشت ها، معارف به دست آمده از قرآن نيز طرح مى شود،
همه ى اين معارف ، جز بعضى از موارد خاص ، با توجه به سخنان نورانى حضرت رضا
عليه السلام بررسى مى گردد.
اكنون با اعتماد بر خداوند سبحان ، در اين درياى ژرف به غواصى مى پردازم و سراپا
تسليم اويم ؛ اميدوارم در قلب انديشه گر و زبان سخن گو و ديدگان بينا و گوش
شنوا و دست نويسايم ، فيض خداوند جريان يابد و در همه ى اين امور، نائب حضرت بقية
الله ارواح من سواه فداه باشم و ثواب اين نيابت را به
اهل بيت وحى و عصمت عليهم السلام هديه مى كنم ؛ خاندانى كه به حسنات
اعمال ما از خود سزاوارترند. زيرا به واسطه ى ولايت ايشان نصاب دين ما
كامل و نعمت پروردگارمان تمام و اسلام براى ما دين پسنديده ى خداوند مى شود.
پس ، اين اولياى الهى به ما از خود ما سزاوارترند، چه رسد به
اعمال نيك ما. زيرا نيكوكار برتر از كار نيك است . چون كار نيك اثرى از
فاعل آن است و همواره وجود مؤ ثر برتر و با فضيلت از وجود اثر است . امام صادق
عليه السلام مى فرمايند: خير من الخير فاعله .
(6)
بوستان : آشنايى با حقيقت قرآن
اساسا قرآن وجودى علمى دارد و وجودى عينى موجود در خارج كه هيچ گاه ، در
گذشته و آينده ، از يكديگر جدا نمى شوند. هر دو نور واحدى هستند كه از سوى او صادر
گرديده اند، به گونه اى كه وجود عينى را
ارسال ، و همراه با آن ، وجود علمى را فرو فرستاده است . اين
ارسال و نزول ، تنها با هدف قيام مردم به قسط و عدالت نبوده است ؛ ليقوم الناس
بالقسط، بلكه از جهت ذات و صفت و فعل نيز سبب خروج مردم از ظلمت ها به سوى
نور است ؛ ليخرجكم من الظلمات الى النور.
(7)
از اين رو، قرآن را از دو ديدگاه مى توان بررسى كرد: قرآن علمى و قرآن عينى خارجى .
يكم . قرآن علمى
قرآن ، كلام خداوند و كتاب اوست و بدون آن كه مشهود بندگانش باشد، در آن جلوه كرده
است ؛ ريسمانى الاهى است كه مردم را به چنگ زدن به آن امر فرموده است .
بنابراين ، يك طرف ريسمان به دست خداوند و طرف ديگر آن به دست مردم است ؛
ريسمانى با مراتب متفاوت كه بعضى از مراتب آن بر بعضى ديگر برترى دارد، به
گونه اى كه از مرتبه ى عالى به مرتبه ى دانى سير نزولى داشته ، بر عكس آن نيز
از مرتبه ى پايين به مرتبه ى بالاتر سير صعودى را مى پيمايد؛ انا جعلناه قرانا
عربيا لعلكم تعقلون * و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم .
(8)
همچنين از مراتب ميانى عالم طبيعت و قالب الفاظ و عالم
عقل و تجرد تام به ام الكتاب و فى صحف مكرمة * مرفوعة مطهرة * باءيدى
سفرة * كرام بررة
(9) ياد شده است .
همراهى حق با قرآن
از آنجا كه قرآن از ابتداى ظهور و صدورش تا انتهاى
نزول و فرودش همراه حق است ، از هيچ جهت ، پيش رو و پشت سر، چپ و راست ، گمراهى و
نابودى در آن راه ندارد؛ عالم الغيب فلا يظهر على غيبه اءحدا * الا من ارتضى من
رسول فانه يسلك من بين يديه و نم خلفه رصدا * ليعلم اءن قد اءبلغوا رسالات ربهم
و اءحاط بما لديهم و اءحصى كل شى ء عددا .
(10)
بنابراين ، قرآن در پديد آمدنش از جهل و خطا معصوم ، و در بقا از گمراهى و بطلان
مصون است . زيرا پس از حق ، چيزى جز ضلالت و نابودى نيست . آرى ، پيشى گرفتن
بر قرآن چون باز پس ماندن از آن ، گمراهى است و انحراف از آن به سوى چپ و راست ،
سرگردانى است . زيرا شاهراه همان مسير ميانى است ، نه راه هاى جانبى و انحرافى ، و
آن راه مستقيمى است كه سالك را به مقصد مى رساند.
ريان بن صلت به حضرت رضا عليه السلام گفت : درباره ى قرآن چه مى فرماييد؟
حضرت فرمودند: كلام خداوند است ، از آن تجاوز نكنيد، و هدايت را در غير آن نجوييد كه
گمراه مى شويد؛ كلام الله تتجاوزوه و لا تطلبوا الهدى فى غيره فتضلوا .
(11) قرآن كلام خدا و ظهور فعل اوست و در مرتبه اى پايين تر از گوينده ى آن
خداوند سبحان قرآن دارد و نشانه ى اوست . پس تجاوز نكنيد از حد وجودى آن ،
صحيح نيست . چون هدايتى براى مردم و روشنايى و چراغى از سوى خداوند است . از اين
رو، تجاوز از آن ، و نيز در خواست هدايت و بصيرت از غير قرآن جايز نيست .
بدين سبب حضرت رضا عليه السلام در شاءن قرآن مى فرمايند: قرآن ريسمان و
دستگيره ى محكم الاهى است ؛ قرآن راه برترى است كه انسان ها را به سوى بهشت ره مى
نمايد و از آتش دوزخ مى رهاند؛ گذشت زمان آن را فرسوده نمى كند و گفتار آدميان آن را
تباه نمى سازد. زيرا ويژه ى زمانى نيست و
دليل روشنى براى همه ى انسان هاست . از پيش رو و پشت سر، خط بطلان بر آن كشيده
نمى شود، كتابى است فرود آمده از سوى خداوند حكيم حميد؛ هو
حبل الله المتين و عروته الوثقى و طريقته المثلى المؤ دى الى الجنة و المنجى من النار، لا
يخلق على الاءزمنة و لا يغث على الاءلسنة ؛ لاءنه لم
يجعل لزمان دون زمان ، بل جعل دليل البرهان و الحجة على
كل انسان ، لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ،
تنزيل من حكيم حميد .
(12)
بنابراين ، قرآن كتاب زنده اى است كه نمى ميرد و كلام حقى است كه
باطل نمى گردد. زيرا مظهر تام خداوند حى است و مرگ و نيستى در او
ندارد، خداوندى كه حق است و هرگز بطلان به گرد او نمى چرخد. زيرا خداى متعالى آن
را براى زمان و مردمان خاص نازل نفرموده است . از اين جهت در هر زمانى جديد است و تا
روز قيامت نزد هر قومى تازه و شكوفاست ؛ لاءن الله تعالى لم ينزله لزمان دون زمان
و لناس دون ناس ، فهو فى كل زمان جديد، و عند
كل قوم غض الى يوم القيامة .
(13)
راز جاودانگى قرآن
راز جاودانگى حيات قرآن در اين نكته نهفته است كه قرآن تجلى مبداء فاعلى خود يعنى
ذات حى خداوندى است ، از جهت مبداء قابلى نيز با فطرت انسانى موافق ، هدايت گر و
پاك كننده ى آن است ؛ به گونه اى كه همواره فطرت سالم ، بدون هيچ تغيير و
دگرگونى ، طالب و مشتاق قرآن است . پديده آورنده ى فطرت مى فرمايد:
فاءقم وجهلك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها لا
تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم .
(14)
همچنين فرستادن پيامبر براى همه ى انسان ها، در تمامى عصرها، ضرورتى ناگريز
است ؛ و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا
(15) و رسلا مبشرين و منذرين لئلا
يكون للناس على الله حجة بعد الرسل و كان الله عزيزا حكيما
(16) و انما
اءنت منذر و لكل قوم هاد
(17) و و لو اءنا اءهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا
لولا اءرسلت الينا رسولا فنتبع اياتك من قبل اءن
نذل و نخزى
(18) و لم يكن الذين كفروا من
اءهل الكتاب و المشركين منفكين حتى تاءتيهم البينة *
رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة * فيها كتب قيمة .
(19)
نيز آيات ديگرى كه نشانه ى ضرورت نبوت و دوام آن است . زيرا نبوت سنت تغيير
ناپذير الاهى است و هر گونه استكبار و مسخره كردن و كشتن و شكنجه دادن پيامبران سبب
نمى شود كه خداوند فيضش را نگه دارد و پيامبرى نفرستد و مردم را بدون حجت به
حال خود رها كند؛ اءفنضرب عنكم الذكر صفحا اءن كنتم قوما مسرفين * و كم اءرسلنا
من نبى فى الاءولين * و ما ياءتيهم من نبى الا كانوا به يستهزءون .
(20)
از اين رو، با وجود آن كه مردم ، غالب پيامبران را استهزا و شكنجه مى كردند و آنان را
مى كشتند، باز هم از فرستادن پيامبر بعدى خوددارى نمى كرد.
دليل مصونيت قرآن از تحريف
بر پايه ى نص قطعى ، پس از رسول خدا صلى الله عليه و آله و قرآن ، پيامبر و
كتابى نيست . وجود عنصرى آن حضرت مانند ديگر انسان ها از دنيا رخت بر مى بندد و
خداوند براى هيچ بشرى از ايشان عمر جاودانه قرار نداده است .
آرى ، هر انسانى طعم مرگ را مى چشد، پس اگر راهيابى بطلان به آخرين كتاب آسمانى
روا باشد و محتواى آن دستخوش تغيير گردد و معارفش دچار تحريف شود، بايد اساس
نبوت منقرض و ريشه ى رسالت بريده شود. چون پس از قرآن كتابى و بعد از پيامبر
صلى الله عليه و آله پيامبر ديگرى نيست ؛ ليكن پيش از اين ثابت كرديم كه تحقق
نبوت همواره ضرورى است .
پس ، تحقيق نبوت از طريق حقانيت قرآن قطعى است . اين ،
دليل عقلى بر مصونيت قرآن كريم از تحريف است . مى شود اين
دليل را از كلام حضرت رضا عليه السلام نيز استنباط كرد: ... قرآن براى زمان خاص
نيست ، بلكه دليلى روشن و حجتى بر همه ى انسان هاست . كتابى كه از پيش رو و پشت
سر بطلان در آن راه نمى يابد... ؛ لاءنه لم
يجعل لزمان دون زمان بل جعل دليل البرهان و الحجة على
كل انسان ، لا ياءتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ... .
(21)
پس ، اگر به سبب عدم مقتضى جاودانگى ، زوال قرآن شدنى باشد؛ يعنى مشكلات
زندگى انسان را نتواند برطرف كند و نيز پاسخگوى شبهات علمى نبوده ، از هدايت
انسان به مقاصد الاهى ناتوان باشد يا به جهت وجود مانع از دوم و پايدارى ، دچار
دسيسه و تحريف و تغيير گردد؛ قرآن ريسمانى است و دستگيره اى ناپايدار، و تمسك
به آن ناروا و ناممكن .
آرى ، چنين قرآنى نورى ندارد تا بر ديگر اديان بدرخشد و بطلان آن ها را آشكار سازد
و بر آن ها چيره گردد؛ هر چند برخلاف ميل مشركان باشد و قهرا بر اثر طوفان هاى
شرك و كفر، نور ضعيفش خاموش ، و در نتيجه نابود مى شود؛ هر چند بر خلاف خواسته
ى مؤ منان باشد.
در حقيقت ، اين قياسى استثنايى است و تلازم ميان آن دو - عدم جاودانگى قرآن و نابودى آن
بر اثر ضعف و هجوم افكار شرك آلود - چون استحاله ى مقدم ، نابودى قرآن ، بسيار
روشن است . زيرا گوينده ى اين آيات نورانى در مواردى از قرآن مى فرمايد:
يريدون اءن يطفئوا نور الله باءفواههم و ياءبى الله الا اءن يتم نوره و لو كره
الكافرون
(22) و هو الذى اءرسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على
الدين كله و لو كره المشركون .(23)
آن نور الاهى كه يكى از بارزترين مصاديقش قرآن كريم است ؛ يا اءيها الناس قد
جاءكم برهان من ربكم و اءنزلنا اليكم نورا مبينا
(24) به جهت مقتضى خلود، نورى
است كه همگام با جاودانگى خداوند ابدى است . چون فرو فرستنده اش آن را مى گستراند
و بدان دوام مى بخشد، از آن نگهدارى كرده ، از فيض وجودش بر آن مى رساند.
همچنين به سبب نبود مانعى براى جاودانگى اش . زيرا افكار شرك و نفاق و كفر و عناد،
قدرت خاموش كردن كامل آن را ندارند، نه با شبهه افكنى ، نه با آوردن كتابى مانند.
چون آنان از چنين كارى عاجزند؛ قل لئن اجتمعت الانس و الجن على اءن ياءتوا
بمثل هذا القران لا ياءتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا .
(25)
پس ، همه ى شبهه ها و همانند سازى مشركان و كافران انس و جن را قرآن نابود مى كند و
به تنهايى بدون هيچ شريكى باقى مى ماند. چون علت تامه ى جاودانگى قرآن وجود
دارد. پس ، جاودانگى آن بايسته ، و زوال آن
محال است و انه لكتاب عزيز * لا ياءتيه
الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد .
(26)
از سوى ديگر، قرآن ممكن الوجود و حقيقتش ربط محض است و به قيوم
مستقل محض و بى نياز مطلق ، نيازمند است . در درگاه قيوم
مستقل محض و غنى ، هيچ شاءنى از شئون قرآنى ذاتى او نبوده ، بلكه از شئون تبعى
خداست .
بنابراين ، دوام قرآن در گرو دوام متكلم آن است كه براى مردم در كتابش رخ نموده است و
بقاى آن در اختيار فرو فرستنده ى آن است انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون
(27)؛ يعنى حفظ قرآن در عالم طبيعت به دستان آدميان ، در حقيقت با دست خداوند سبحان
است و مردم در حراست از آن استقلال ندارند؛ همان گونه كه حفظ آن از تغييرات طبيعى در
موطن لوح محفوظ، در گرو نگهدارى خداوندى است كه خود حفيظ بالذات است .
راز مطلب در اين نهفته است كه بر پايه ى حقيقت توحيد، وجود و ظهور هر چيزى به هويت
خالص و محض و مطلق هستند است ، به گونه اى كه از قيد اطلاق در
مقابل تقييد نيز آزاد است . بدين جهت در پاسخ به سؤ
ال پسر صلت كه درباره ى قرآن چه مى فرماييد، حضرت رضا عليه السلام فرمودند:
كلام الله لا تتجاوزوه ؛ يعنى از حد وجودى آن نگذريد. زيرا ماندگارى و پايائى كلام
به سبب متكلم آن است و قوام و دوام قرآن نيز به گوينده ى آن است ، ذاتا و به خودى خود
باقى و جاويد نيست .
شكوفا تر شدن قرآن در هر عصر و زمان
مطالب پيش گفته بيش از ضرورت جاودانگى قرآن ، چيزى را ثابت نمى كند، همچنين
لطيف تر و شكوفا تر و تازه تر شدن قرآن با نشر و بررسى در هر زمان و براى هر
نسلى را بيان نمى كند. آرى ، پيشرفت علم و نياز انسان به معارف عميق سبب مى شود،
استعداد ويژه برترى براى طرح مسائل نو پديد آيد، مسائلى كه در زمان هاى پيش مطرح
نبوده است و به مقتضاى دوام فضل و احسان مبداء جواد، اگر سؤ
ال با زبان حال و آمادگى باشد، بايد به آن پاسخ داده شود؛ و اتيكم من
كل ما ساءلتموه .
(28) پس ناچار قرآن كه تنها مرجع هميشگى براى مردم است ،
بايد بر آورده كننده ى همه ى نيازها و مشكلات بشر باشد و به هر پرسش جديدى ،
پاسخى نو بدهد.
تشبيه قرآن در بعضى از احاديث به خورشيد و ماه بدين جهت است كه قرآن چون چشمه اى
جوشان و جويبارى پر آب است كه هر روز آب تازه از آن مى جوشد و معارف ناپيدايش
آشكار مى گردد. پس همه ى موجودات جهان هستى هر لحظه از خداوند چيزى مى طلبند و او
با فيض هميشگى خود نياز آن ها را بر طرف مى سازد.
جمع ميان سئوال مستمر و پاسخ متصل در اين آيه ى كريمه آمده است : بسئله من فى
السموات و الاءرض كل يوم هو فى شاءن .
(29) جامعه ى بشرى نيز در محضر قرآن
كريم چنين است كه با ارائه ى هر پرسش جديدى ، پاسخ نو مى طلبد و در اين صورت ،
از چشمه سار كوثر قرآن ، مطلب تازه اى مى جوشد كه پيش از آن مطرح نبوده است .
اين امر يك اصل عقلى است كه در موارد متعددى ،
نقل نيز به كمك آن مى شتابد. بخشش بسيار الاهى چيزى جز جود و كرم به خداوند نمى
افزايد؛ لا تزيده كثرة العطاء الا جودا و كرما .
(30) به يقين
فضل تو كم نمى شود و خزينه هايت كاستى نمى يابد، بلكه سرشارتر مى شود؛
فان فضلك لا يغيض و ان خزائنك لاتنقص بل تفيض .
(31)
با هر سخا و عطيه اى ، نه تنها بخشش نابود نمى شود، بلكه بيش تر نيز مى گردد.
ميان تمام نشدن چيزى به سبب بخشش و زياد شدن جود و كرم به واسطه اى هر بخشيدن و
فيض رساندن تفاوت بسيار است .
مؤ يد اين مطلب معقول ، روايتى از حضرت امام رضا عليه السلام است . حضرت از
پدرشان موسى بن جعفر عليهما السلام نقل مى فرمايند: مردى از امام جعفر صادق عليه
السلام پرسيد:
چگونه است كه هر چه قرآن بيش تر مورد بررسى قرار مى گيرد، بر تازگى آن
افزوده مى شود؟ حضرت پاسخ دادند: زيرا خداوند قرآن را براى زمان خاصى و مردم
بخصوصى نازل نفرموده است . بنابراين ، قرآن در هر زمان جديد، و تا روز قيامت براى
هر قوم و گروهى از مردم ، تازه است ؛ اءن رجلا
ساءل اءبا عبدالله عليه السلام ما بال القرآن لا يزداد عند النشر و الدراسة ؟
فقال : لاءن الله لم ينزله لزمان دون ناس ، فهو فى
كل زمان جديد و عند كل قوم غض الى يوم القيامة .
(32)
بر پايه اين حديث ، قرآن در هر زمان تازه است ، نه اين كه فقط
مثل سنگ راكد باشد، بلكه مانند چشمه ى جوشان همواره روان است . پس ، هر روز در
منزلت جديدى است و شاءنى از آن با شاءن ديگرش تزاحم ندارد. زيرا مظهر تام
گوينده ى خود است كه او نيز خودش است . پس ، از اين جهت
مثال و نشانه اى كامل بر خداوند متعالى است .
فضيلت زمان ها و مكان هاى تحقق قرآن
بى ترديد فضيلت اين كلام بلند مرتبه سبب برترى زمان و مكانى است كه قرآن در آن
تحقق يافته است . از اين رو در شب مباركى فرود آمده است ، خير من اءلف شهر
(33) و در كنار مكانى اءول بيت وضع للناس
(34)؛ در شرافت اين خانه
همين بس كه به خداى پيراسته از هر زمان و مكان نسبت دارد؛ طهرا بيتى للطائفين و
العاكفين و الركع السجود .
(35)
همچنين فضيلت قرآن سبب مى شود، قلبى كه او بر آن فرود آمده است ، بهترين قلب ها
باشد. زيرا قلبى صادق و امين است ، در ديده هايش دروغ نمى گويد و در داده ها و امانت
هايش خيانت نمى ورزد؛ ما كذب الفؤ اد ما راءى
(36) اين امر، دروغ نگفتن و
خيانت نكردن در امانت ، فقط درباره ى معراج نيست ، همان گونه كه بيش تر پيامبران با
همين زبان با مردم سخن مى گفتند؛ انى لكم
رسول اءمين * فاتقوا الله و اءطيعون .
(37) بنابراين ، پيامبر صلى الله عليه و
آله در آن چه جبرئيل بر قلب ايشان نازل كرد، ابدا دروغ نمى گفت ، چنان كه تو هم خيانت
نيز در ساحت قدسش راه ندارد.
پس ، هر چه بر قلب مقدسش نازل مى شد، از خزانه ى غيب الاهى بود كه خداوند او را
آگاه ساخته بود و آن بزرگوار - درود و سلام خدا بر او و آلش باد - بر هيچ چيز از
اخبار غيب بخل نمى ورزيد. تا پيام هاى وحيانى را بپوشاند، چنان كه همه ى سخنان دينى
او از سرچشمه ى وحى است .
پس آن حضرت - درود خدا بر او و آل او باد - از امورى كه ماءموريت ابلاغ آن را دارد،
چيزى را نمى پوشاند، همان گونه كه آن چه را به او وحى نشده بود، بر زبان نمى
آورد. در نتيجه قرآن وحى محض است و هيچ شكى بر گرد آن نمى چرخد.
پس در آن با قلبش مشاهده كرده ، به زبان آورده است ، مجادله روا نيست ؛ اءفتمارونه
على ما يرى .
(38) چون آن چه را انسان غايب نمى بيند، فرد شاهد مى نگرد و آن
چه را ديگران نمى شنوند، رسول آن را مى شنود، پس در آن چه پيامبر آشكارا ديده ، آن
را به مردم خبر داده است ، مراء و جدل از جانب كسى كه چيزى نديده و نشنيده ، جايز نيست .
اين مطلب از سخن حضرت رضا عليه السلام استفاده مى شود:
جدل درباره ى كتاب خداوند كفر است ؛ المراء فى كتاب الله كفر.
(39) زيرا پس از آن
كه هدايت و صلاحيت حق نسبت به گمراهى مقابل آن
باطل آشكار گشت ، جدال در خصوص آن كفر و الحاد است . چون بعد از حق جز
ضلالت چيزى نيست . از اين جهت حضرت رضا عليه السلام فرمودند: هدايت را از غير
قرآن طلب نكنيد كه گمراه خواهيد شد؛ و لاتطلبوا الهدى فى غيره فتضلوا.
(40)
ياد سپارى : قرآن مجمع علوم فراوان
با نگاهى به قرآن در مى يابيم كه علوم فراوانى در آن نهفته است كه اين جا
مجال بحث از آن ها نيست . چون هدف اين نوشته ، بررسى روايات رضوى است كه هزاران
سلام و درود بر گوينده اش باد. افزون بر آن كه پيش از اين ، با توانمندى اندك و
ناچيز خود، رساله ى ديگرى در خصوص اين علوم قرآنى نوشته ايم .
(41) بدين جهت ،
مسير بحث را از قرآن علمى به قرآن عينى مى بريم .
دوم : قرآن عينى
هر چيزى وجودى اعتبارى دارد و وجودى حقيقى ؛ وجود اعتبارى مانند وجود لفظى و كتبى است
كه با اختلاف زبان ها و اقوام دگرگون مى شود؛ اما وجود حقيقى چون وجود خارجى است
كه وجود طبيعى و مثالى و عقلى را در بر مى گيرد و در زبان ها و رنگ ها و اقوام مختلف
يكسان است .
هر يك از دو وجود اعتبارى و حقيقى ، نيز انواع هر يك از آن دو، احكام و آثار خاص خود را
دارند. قرآن نيز وجودى لفظى دارد كه با زبان خوانده مى شود و وجودى كتبى دارد كه
در مصحف ها نگاشته شده است ، براى هر يك از اين دو نوع وجود نيز حكم فقهى و غير
فقهى ويژه اى هست .
همچنين قرآن وجود خارجى ويژه اى دارد كه گستره اش از خيمه گاه عالم طبيعت تا جولانگاه
عالم عقل است ؛ هر يك از اين وجودها، در جايگاه خود تحقق مى يابد و حكم خاص خود را دارد.
مراد از وجود خارجى ، آن وجود حقيقى است كه آثارى بر آن بار مى شود، جايگاه آن وجود
خارجى نفس انسانى ، مانند علوم و اوصاف نفسانى يا مكان ديگرى مى تواند باشد. پس
ناگزير بايد وجود خارجى دارند، با اين تفاوت كه علم امر خارجى است كه در نفس انسان
يافت مى شود و در ضمن نوعى وجودى ذهنى است كه در
مقابل وجود خارجى هيچ اثر عينى و خارجى ندارد، ولى درخت امر خارجى است كه در بيرون
از نفس انسان پايدار مى گردد.
انسان كامل ، قرآن ناطق تجسم يافته
از آنجا كه مجموع محتواى قرآن عقايد و اخلاق و
اعمال است و همه ى اين امور مربوط به انسان است ، به گونه اى كه اگر انسان نباشد،
نه عقيده اى هست و نه اخلاقياتى ، و نه عمل به قرآن پديد مى آيد، پس جايگاه وجود
خارجى مضامين قرآن ، نفس انسانى است كه با وجود وحدت ، همه ى قواى انديشنده و
انگيزاننده را در بر مى گيرد؛ يعنى يك نفس است كه قواى گوناگونى دارد.
پس ، اگر كسى ظاهر و باطن قرآن را بداند و به تفسير و
تاءويل آن آشنا باشد و متشابه و محكم آن و نيز شيوه ى ارجاع متشابهات به محكمات را
بشناسد و به خواسته ها، واجبات و مستحبات و مباحات آن
عمل كند و همه ى حكمت ها و احكام آن را باور داشته باشد و آن ها را از سوى خداوند بداند،
چنين كسى قرآن ناطق است ؛ يعنى قرآن تكوينى كه در خارج تجسم يافته است ، مانند
عترت پاك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم . زيرا علوم و معارف قرآن در نفوس شريف
ايشان جا دارد. چون ايمان با سراسر وجودشان آميخته است .
پس ، انسان كامل و امام معصوم عليه السلام قرآن مجسم است ، چنان كه صراط مستقيم و
ترازوى عدالت است . گفتنى است كه اسناد همه ى اين خصوصيات به معصوم عليه
السلام حقيقت است و مجاز گويى در كار نيست .
شاهد اين مدعا روايتى است از حضرت رضا عليه السلام از پدرانشان عليهم السلام از امام
حسين عليه السلام كه مى فرمايد: در زمان حيات حضرت على عليه السلام در بعضى از
سال ها روز جمعه و روز غدير با هم يكى شد. امير المؤ منين عليه السلام در چنين روزى
به منبر رفتند و حمد و ثناى خداوند گفتند، چنان حمدى كه مانند آن را كسى نگفته بود و
ثنايى كه كسى غير از ايشان به آن رو نكرده بود.
بعضى از گفته هاى ايشان كه حفظ شده ، چنين است : ستايش از آن خدايى است كه بدون
نيازمندى به ستايش كنندگانش ، حمد خود را راهى از راه هاى اعتراف به لاهوتيت خود و
صمدانيت و ربوبيت خود قرار داد... امروز روز سخن شفاف است براى افراد خاص ، روز
شيث است و روز ادريس و روز يوشع ، روز آسايش مورد اعتماد، روز اظهار مصون از مكنون و
روز امتحان و آزمايش ضماير است ...؛ اتفق فى بعض سنى اءمير المؤ منين - صلوات
الله عليه - الجمعة و الغدير فصعد المنبر، فحمدالله و اءثنى عليه حمدا لم يسمع بمثله
و اءثنى عليه ثناء لم يتوجه اليه غيره ، فكان مما حفظ من ذلك قوله : الحمد لله الذى
جعل الحمد من غير حاجة منه الى حامديه طريقا من طرق الاعتراف بلاهوتيته و صمدانيته و
ربانيته ... هذا يوم النصوص على اءهل الخصوص ، هذا يوم شيث ، هذا يوم ادريس ، هذا يوم
يوشع ، هذا يوم الاءمن الماءمون ، هذا يوم اظهار المصون من المكنون ، هذا يوم ابلاء
السرائر... .
آيا مى دانيد استكبار چيست ؟ استكبار پيروى نكردن از كسى است كه به طاعت او امر شده ،
سر باز زدن از كسى است كه به پيروى از او دعوت شده ايد. اگر كسى در قرآن
بينديشد، موارد بسيارى از استكبار را در آن مى يابد. اى مؤ منان ، بدانيد كه خداى والا
فرموده است : ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله صفا كاءنهم بنيان مرصوص .
(42)
آيا مى دانيد سبيل الله چيست و چه كسى سبيل و صراط و طريق خداوند است ؟ من صراط الله
هستم ؛ كسى كه با طاعت خداوند در آن راه نپيمايد، در آتش دوزخ سرازير گردد، من
سبيل خدايم كه خداوند براى پيروى پس از پيامبرش مرا نصب كرد، من قسمت كننده ى
بهشت و دوزخم ، من حجت خداوند بزرگ بر بدكاران و نيكوكارانم ، من نور الاءنوار هستم .
پس ، از خواب غفلت بيدار شويد و پيش از آن كه مرگ فرا رسد، به
عمل كردن بشتابيد؛ اءفتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن اءمروا بطاعته ، و
الترفع على من ندبوا الى متابعته ، و القران ينطق من هذا عن كثير ان تدبره متدبر، و
اعلموا - اءيها المؤ منون - ان الله عز و جل قال : ان الله يحب الذين يقاتلون فى سبيله
صفا كاءنهم بنيان مرصوص
(43)، اءتدرون ما
سبيل الله و من سبيله و من صراط الله و من طريقه ؟ اءنا صراط الله الذى من لم يسلكه
بطاعة الله فيه هوى به الى النار، و اءنا سبيله الذى نصبنى للاتباع بعد نبيه ، اءنا
قسيم الجنة و النار، و اءنا حجة الله عز و جل على الفجار و الاءبرار، و اءنا نور الاءنوار
فانتبهوا من رقدة الغفلة و بادروا بالعمل قبل
حلول الاءجل .
(44)
آرى ، حضرت على عليه السلام جان نفيس خويش را صراط و
سبيل خدا مى نامد؛ يعنى صراط علمى همان دين خداست و صراط عينى حقيقى همان امام معصوم
عليه السلام است ، همچنين است عناوين ديگر مانند ترازوى
عدل و قسط كه در ساير روايات آمده است .
ديدگاه حكيمان و فيلسوفان درباره ى حقيقت انسان
فيلسوفان انسان را نوع اخير و حكيمان او را نوع متوسط مى دانند. زيرا در حركت جوهرى
، حركت و مسافت و متحرك در خارج يكى است ، گر چه از جهت
تحليل ذهنى ، هر يك از ديگرى جداست و انسان نيز نزد عموم فلاسفه نوع اخير است ،
ليكن از نظر حكمت متعاليه انسان نوع متوسطى است كه در زير مجموعه ى آن ، انواع
حقيقى بسيارى يافت مى شود.
بنابراين ، نفس چون ماده اى براى كمالات وجودى انسان است . سپس ، اين كمالات در نفس
رسوخ كرده ، ملكه مى شود، به گونه اى كه نفس توسط آن كمالات ، صورت خاصى
مى گيرد و حقيقتا خود آن مى گردد؛ هر چند پيش از اين ، كمالات به
شكل قوه و استعداد در آن وجود داشته است .
انسان به تمام ذات و وجودش به سمت خداوند در حركت است و سرانجام به ديدار او بار
مى يابد؛ يا اءيها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه .
(45) اگر بر
صراط مستقيم سير كند و اصلا خودش صراط مستقيم شود،
جمال رحمت پروردگارش را مى بيند؛ وجوه يومئذ ناضرة * الى ربها ناظرة .
(46) اگر از صراط مستقيم دور گردد و به كژى گرايد، خودش راه ضلالت و
گمراهى مى شود و هيزم آتش مى گردد و جلال قهر و خشم پروردگارش را مى نگرد؛
خداوند سبحان سخن آنان را بيان مى كند كه از مكانى دور فرياد مى زنند: ربنا
اءبصرنا و سمعنا؛
(47) يعنى خدايا ديديم و شنيديم ، در حالى كه آنان نابينا
به محشر مى آيند؛ و نحشره يوم القيمة اءعمى .
(48) چون از مشاهده ى
جمال و رحمت الاهى ناتوان و نابينايند، هر چند
جلال و قهر او را مى بينند جاى تدبر است .
ميزان حقايق
امام ترازوى عدلى است كه عقايد و اخلاق و اعمال مردم را با آن مى سنجند. از آنجا كه
قرآن صراط مستقيمى است كه سالك در آن طى مسير مى كند، پس هنگامى كه آن را شايسته
بخواند و همه ى آياتش را بشناسد و آن ها را باور و به آن ها
عمل كند و از حق آن چيزى نكاهد، چنين سالكى خود صراط مستقيم و ترازوى
عدل و قسط مى گردد، كه عقايد و اخلاق و اعمال مردم را با ترازوى عقيده ى صحيح و خلق
نيكو و اعمال شايسته ى او مى سنجند.
بنابراين ، او نمونه ى كاملى از قرآن و معارف آن مى گردد. او قرآن عينى است در
برابر قرآن علمى و از او جدايى ناپذير، همان گونه كه قرآن علمى هرگز از او جدا
نيست .
همراهى قرآن و عترت
معيت قرآن و عترت كه بر آن اتفاق نظر هست ، حقيقتى است كه طبق مراتب وجود خارجى
درجاتى دارد. پس وجود طبيعى آن با كثرت و تعدد همراه است . قرآن وجودى دارد و
عترت نيز وجود ديگرى همچنين است در عالم
مثال ؛ با اين تفاوت كه در عالم مثال تزاحم مادى و تطارد عينى نيست و مرتبه ى سوم
وجود آن دو در عالم عقل و تجرد محض است كه با وحدت همراه است قرآن و عترت بيش از
يك وجود ندارد، هر چند بر پايه ى تجزيه و
تحليل مفهومى يا ماهوى تغاير همچنان هست در ذهن دو وجود جداگانه براى آن ها مى
توان تصور كرد.
شايد در سخن حضرت صادق عليه السلام نشانى از همين مطلب باشد كه در پاسخ
پرسش مفضل بن عمر درباره ى صراط فرمود: صراط راهى است به سوى شناخت خداوند
بزرگ ، و آن دوتاست : راهى در دنيا و راهى در آخرت ؛ صراط دنيا همان امامى است كه
طاعت او واجب است ، هر كس در دنيا او را بشناسد و از هدايت او سود برد، از راهى گذشته
است كه گذرگاه جهنم در آخرت است و كسى در دنيا او را نشناسد، گام هايش در صراط
آخرت مى لغزد و در دوزخ جا مى گيرد؛ هو الطريق الى معرفة الله عز و
جل ، و هما صراطان فى الدنيا و صراط فى الآخرة ، و اءما الصراط الذى فى الدنيا فهو
الامام المفترض الطاعة ، من عرفه فى الدنيا و اقتدى بهداه مر على الصراط الذى هو جسر
جهنم فى الآخرة ، و من يعرفه فى الدنيا زلت قدمه عن الصراط فى الآخرة ، فتردى فى
نار جهنم .
(49)
بر پايه ى مباحث پيش گفته قرآن ، كلام مصون الاهى است و شيطان از هر گونه دست
درازى ، زياد يا كم كردن ، تحريف و برگرداندن آن ناتوان است ؛ پس هر گاه سالك
الى الله به وسيله ى كلمات قرآن سخن بگويد و روح و جسم و قلب و قالب خود را با آن
همدم سازد و از هدايتش جدا نگردد، و هدايت قرآن را تابع هواى نفس خود نگرداند، بلكه
خواسته هايش را با هدايت قرآن همگام كند، چنين انسانى مجسمه اى از قرآن مى شود كه از
وسوسه ى شيطان در امان است ، به گونه اى كه ابليس از جهت گمراهى و پيروى هواى
نفس و جدايى و نافرمانى از حق ، در او طمعى نمى ورزد.
چنانكه از اين كلام حضرت رضا عليه السلام از پدران معصومشان عليهم السلام به دست
مى آيد:
حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت على عليه السلام فرمود: اى على
، هيچ راهى را نپيمودى ، جز آن كه شيطان در غير مسير تو قدم گذاشت ؛ ما سلكت طريقا
و لا فجا الا سلك الشيطان غير طريقك و فجك .
(50)
هدايت الاهى
اوصاف خداوند داراى دو نوع ذات و فعل است و هدايت يافتگى ، ذاتى اوست ؛ يعنى به
هدايت كننده نيازى ندارد و صفت ذات اوست ، ولى هدايت گرى او نسبت به ديگران از صفات
فعل اوست و هر صفت فعلى برگرفته از مقام
فعل مستند به ذات است ، نه از خود ذات فعل خدا به سان واسطه اى ميان آن صفت و
ذات اوست .
پس هدايت بايد مظهرى بيرونى داشته باشد كه همان
فعل خداوند است و همان گونه كه قرآن كريم در دو اسم متهدى بنفسه و هاديا لغيره مظهر
خداست ، انسان كامل معصوم و عالم به قرآن به محتواى آن نيز در دو اسم پيش گفته مظهر
خداوند است .
شاهدش اين حديث حضرت رضا عليه السلام در باب امامت است : خداوند پيامبران و ائمه
عليهم السلام را توفيق داد و آنچه را به ديگران نداده بود، از خزانه ى علم و حكمت خود
به آنان عطا كرد. پس علم ايشان برتر از علم
اهل زمانشان هست . چنان كه در قرآن آمده است ؛ آيا كسى كه به حق ره مى نمايد، شايسته ى
پيروى است يا آن كه راه نمى يابد، جز آن كه به وسيله ى ديگرى هدايت شود؟ شما را
چه شده است چگونه داورى مى كنيد؟ ان الاءنبياء و الاءئمة صلوات الله عليهم يوفقهم
الله و يؤ تيهم من مخزون علمه و حكمه ما لا يؤ تيه غيرهم ، فيكون علمهم فوق علم
اءهل الزمان فى قوله تعالى : اءفمن يهدى الى الحق اءحق اءن يتبع اءمن لا يهدى الا اءن
فمالكم كيف تحكمون .
(51)
آرى ، انسان كامل معصوم عليه السلام هدايت يافته ى ذاتى است و به هدايت ديگر موجودات
امكانى نياز ندارد. چون او مظهر تام و آينه ى تمام نماى خداوند و خودش صراط مستقيم
است ؛ ان ربى على صراط مستقيم .
(52) پس ، بدون نياز به هدايت ديگران ،
هدايت برگرفته از فعل خارجى معصوم عليه السلام است و او حقيقتا شايسته است كه
هادى ديگران باشد.
بنابراين ، غير معصوم به هدايت معصوم نيازمند است ، چنانكه همه ى كتاب هايى كه انسان
ها براى هدايت مردم به سوى حق و حقيقت نگاشته اند، به كتاب خداوند سبحان نياز دارد.
چون قرآن مظهر خداوند هدايت يافته ى بالذات و هدايت گر ديگران است . پس قرآن عينى
مانند علمى ، در اين دو اسم مظهر خداوند متعالى است .
شفا بخشى و بيمارى زايى قرآن حكيم
قرآن مايه ى شفا و مرض است . رازش همان است كه گذشت . زيرا انسان
كامل قرآن مجسم است ، چنان كه قرآن ، انسان
كامل مدون است و شفا و مرض از صفات فعلى و برگرفته از مقام
فعل خداوند سبحان است ، نه از مقام ذات . چون ذات او برتر از آن است كه منشاء صدور
شفا و مرض باشد.
پس شدنى است كه يك فعل خارجى ، براى گروهى نور و روشنايى و براى گروه
ديگرى گمراهى و نابينايى باشد يا براى عده اى شفا و براى عده ى ديگرى سبب
بيمارى و مرض باشد و هيچ مانعى از جمع ميان آن دو روشنايى و گمراهى ، شفا و
مرض ، دو امر متضاد در يك شى ء نيست . زيرا نسبت ها گوناگون است ؛ نسبت به
بعضى شفا بخش و نسبت به بعض ديگر بيمارى زاست ؛ چنان كه درباره ى قرآن علمى
آمده است كه نسبت به برخى نور و هدايت ، و براى برخى ديگر كورى و ضلالت است ،
همچنين نسبت به قومى شفا بخش و براى قوم ديگر بيمارى زا و هلاكت آور است ؛ و
ننزل من القران ما هو شفاء و رحمة للمؤ منين و لا يزيد الظالمين الا خسارا
(53) ؛ و
قل هو للذين امنوا هدى و شفاء و الذين لا يؤ منون فى اذانهم وقر و هو عليهم عمى
اءولئك ينادون من مكان بعيد .
(54)
قرآن عينى نيز چنين است ؛ يعنى انسان كامل معصوم براى عده اى از مردم ، مظهر
جمال خداوند و براى عده اى ديگر مظهر جلال اوست . چنان كه حضرت رضا عليه السلام
مى فرمايد: امام ، از گناهان پاك و از عيوب پيراسته است ، داراى علم ويژه و حلم
مخصوص است ، نظام و قوام دين و عزت مسلمانان و مايه ى خشم منافقان و نابودى كافران
است ؛ الامام المطهر من الذنوب و المبراء عن العيوب ، المخصوص بالعلم ، الموسوم
بالحلم ، نظام الدين و عز المسلمين و غيظ المنافقين و بوار الكافرين .
(55)