عمر به خشنودى دلهاگذار |
|
تا زتو خشنود شود كردگار |
رنج خود و راحت ياران طلب |
|
سايه خورشيد سواران طلب |
دردستانى كن و درماندهى |
|
تات رسانند به فرماندهى |
گرم شو از مهر وز كين سرد باش |
|
چون مه و خورشيد جوانمرد(489)
باش |
هر كه به نيكى عمل آغاز كرد |
|
نيكى او روى بدو باز كرد |
گنبد گردنده زروى قياس |
|
هست به نيكى و بدى حق شناس |
طاعت كن روى بتاب از گناه |
|
تا نشوى چون خجلان عذرخواه |
حاصل دنيا چه يكى طاعت است |
|
طاعت كن كز همه به طاعت است |
عذر مياور، نه حيل خواستند |
|
اين سخن است از تو عمل خواستند |
گر به سخن كار ميسر شدى |
|
كار نظامى به فلك برشدى |