آيين زندگى از ديدگاه امام رضا (عليه السلام )

محسن كتابچى

- ۱۸ -


3 - ادخال سرور در جمع بستگان (از طريق بذله گويى )
يكى از روشهاى معقول و منطقى در جمع اعضاى خانواده ، استفاده از لطيفه گويى و بذله گويى است ، اين سنت پسنديده تا آنجا كه مانع درك حقايق (مانع رشد فكرى و ارتقاى روحى ) نباشد، عامل موثرى در جهت تسكين تاءلمات روحى و كاهش فشارهاى زندگى است . به علاوه در مواردى ، يكى از وسايل تعليم و تعلم و از عوامل مهم تنبه براى اشخاص ‍ عادى است كه آنها را به يك حقيقت مسلم متوجه سازد، البته بايد حدود و موازين شوخى و بذله گويى را شناخت ، در غير اينصورت گاهى شوخى و بذله گويى سبب انهدام ارزشها و ايجاد نابسامانى در روابط خانواده و اجتماع خواهد شد (مانند افراط در شوخى ، بذله گويى هاى بى هدف ، شوخى در حضور دانايان ، شوخى با طبقات پست ).
((هنرى برگسون )) (Henri Bergrson) فيلسوف فرانسوى مى گويد: ((در اين درياى متلاطم زندگى روح انسانها به آرامش احتياج مبرم دارد. اين آرامش ‍ در كافه ها و كاباره ها به دست نمى آيد، بلكه در محيط آرام خانواده ها يافت مى شود كه جمعى از خويشان و دوستان صميمى دور هم جمع شوند تا با سخنان شيرين و دلپسند بر محفل انس خود رونق و صفا بدهند تا اينكه موقتا مشكلات زندگى را فراموش كنند)).(476)
الخلق عيال الله فاحب الخلق الى الله من ادخل على اهل بيت مومن سرورا، ومشى مع اخيه فى حاجته .(477)
مردم روزى خواران خداوندند، هر كه بر خانواده مؤ منى شادى وارد كند يا برادر دينى اش براى رفع نيازمندى او راه رود (گام بردارد) دوست داشتنى ترين خلق نزد خداوند است .
عن معمربن خلاد قال : ساءلت ابا الحسن (عليه السلام ) فقلت : جعلت فداك ، الرجل يكون مع القوم فيجزى بينهم كلام يمزحون ويضحكون ؟ فقال لا باءس ما لم يكن فظننت اءنه عنى الفحش ، ثم قال : ان رسول الله كان ياءتيه الاعرابى فيهدى له الهدية ثم يقول : اءعطنا ثمن هديتنا، فيضحك رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) وكان اذا اغتم يقول : ما فعل الاعرابى ليته اءتانا.(478)
((معمربن خلاد)) گويد: به امام ابوالحسن الرضا (عليه السلام ) گفتم : جانم به قربانت ، گاه انسان در مجلسى مى نشيند، سپس سخنى به ميان مى آيد كه (افراد مجلس باهم ) مزاح مى كنند و مى خندند، آيا حضور در اين جلسه جايز و رواست ؟
حضرت فرمود: مانعى ندارد، به شرطى كه در بين آنها سخن زشت و ركيكى در ميان نباشد.
سپس حضرت فرمود: يك نفر اعرابى نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى آمد و براى آن حضرت هديه مى آورد، او هنوز از جايش ‍ برنخاسته بود كه مى گفت : اى رسول خدا! پول هديه را لطفا بپردازيد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) از سخن او مى خنديد.
هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در خود احساس غم و اندوه مى كرد، مى فرمود: آن مرد عرب چه شد (كجاست )؟ اى كاش مى آمد و ما را مسرور مى كرد.
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): فيما ناجى الله به موسى (عليه السلام ) ان قال : ان لى عبادا ابيحهم جنتى واحكمهم فيها. قال موسى : من هولاء الذين ابحتهم وتحكمهم فيها؟ قال : من ادخل على مؤ من سرورا.(479)
خداوند متعال در خطاب خود به حضرت موسى (عليه السلام ) فرمود: بندگان خاصى دارم كه بهشت خودم را مباح آنها ساخته و اختيار آنان را به ايشان واگذار مى كنم . موسى (عليه السلام ) عرض كرد: آنان چه كسانى هستند كه بهشت را به آنان مباح و ايشان را مختار كرده اى ؟ فرمود: كسانى كه شادى در قلب مومن وارد مى سازند.
4 - كارگشايى و سعى در رفع گرفتاريهاى آنها
عن الرضا (عليه السلام ) قال : من فرج عن مؤ من ، فرج الله عن قبله يوم القيامه .(480)
هر كسى كه مومنى را از رنج و گرفتارى گشايش دهد، خداوند روز قيامت دلش را گشايش دهد.
من فرج عن مؤ من كربة من كرب الدنيا، فرج الله عنه كربة من كرب الاخره .(481)
هر كه از مؤ منى گرفتارى اى از گرفتاريهاى دنيا را برطرف كند، خدا گرفتارى از گرفتاريهاى آخرت را از وى برطرف مى نمايد.
مرحوم شيخ مرتضى آشتيانى نقل كرده است كه پس از درگذشت عالم بزرگوار، مرحوم صدرالعلما تهرانى ، او را در عالم رويا ديدم و درباره اوضاع عالم برزخ سؤ ال كردم . وى در جواب گفت : از خانه و منزل نامبارك دنيا بيرون رفتم ولى در عين حال باز هم آرزو دارم به همان دنياى خراب برگردم ، آرى ! آرزو مى كنم به دنيا بازگشت كنم و يك عمل ارزنده اى را كه مردم از ارزش و عظمت آن غافلند، انجام دهم ، خيلى دلم مى خواهد كه خداى بزرگ همچنان مرا زنده گرداند تا بتوانم همچنان كه در دنيا بودم و به مردم خدمت مى كردم و در راه اصطلاح كارها و رفع گرفتاريها و نيازمنديهاى آنان سعى و كوشش داشتم ، باز هم از دل دردمندى ، دردى بردارم و از چهره غمناكى ، غمى برطرف كنم ، زيرا من امروز هيچ عملى را بهتر از كمك و احسان به ديگران و رفع گرفتاريهاى نيازمندان سراغ ندارم .(482)
شرايط كارگشايى
لا يتم المعروف الا بثلاث خصال : تعجيله وتصغيره وستره ، فاذا عجلته هناءته واذا صغرته عظمته واذا سترته اتممته .(483)
عمل معروف ، تكميل نمى شود مگر با سه شرط: زود انجام دادن ، كوچك شمردن و پنهان داشتن . اگر در آن شتاب كنى ، آن را گوارا مى سازى . هرگاه در نظرت كوچك جلوه كند، آن را بزرگ داشته اى و با پنهان داشتن آن را تتميم نموده اى .
شرايط كمال كارگشايى
دورى از آفت منت گذارى و بزرگ جلوه دادن خدمت :
عن اليسع بن حمزة ، قال : كنت انا فى مجلس ابى الحسن الرضا (عليه السلام ) احدثه وقد اجتمع اليه خلق كثير يساءلونه عن الحلال والحرام ، اذا دخل عليه رجل طوال ادم فقال له : السلام عليك ياابن رسول الله ! من محبيك ومحبى آبائك واجدادك عليهم السلام مصدرى من الحج وقد افتقدت نفقتى وما معى ما ابلغ به مرحلة ، فان راءيت ان تنهضنى الى بلدى ولله على نعمة ، فاذا بلغت بلدى تصدقت بالذى تولينى عنك ، فلست موضع صدقة ، فقال له : اجلس رحمك الله ، واءقبل على الناس يحدثهم حتى تفرقوا، وبقى هو وسليمان الجعفرى وخثيمة وانا، فقال : اتاءذون لى فى الدخول ؟ فقال له : يا سليمان قدم الله امرك ، فقام فدخل الحجرة وبقى ساعة ثم خرج ورد الباب واءخرج يده من اعلى الباب وقال : اين الخراسانى ؟ فقال : ها انا ذا فقال : خذ هذه الماءتى دينار واستعن بها فى مؤ نتك ونفقتك وتبرك بها ولا تصدق بها عنى واخرج فلا اراك ولا ترانى .
ثم خرج فقال سليمان : جعلت فداك ! لقد اجزلت ورحمت ، فلما ذاسترت وجهك عنه ؟ فقال : مخافة ان ارى ذل السؤ ال فى وجهه لقضائى حاجته ، اما سمعت حديث رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) المستتر بالحسنة ، تعدل سبعين حجة ، والمذيع بالسيئة مخذول والمستتربها مغفورله ، اما سمعت قول الاول رجعت الى اهلى ووجهى بمائه .(484)
((يسع بن حمزه )) مى گويد:
در مجلس حضرت رضا (عليه السلام ) بودم . عده زيادى در مجلس حضور داشتند و از آن حضرت سؤ ال مى كردند و احكام مربوط به حلال و حرام را مى پرسيدند و امام (عليه السلام ) پاسخ آنها را مى داد. در اين بين مردى بلند قامت و گندمگون وارد مجلس شد و سلام كرد و به امام هشتم (عليه السلام ) عرض كرد: من از دوستان شما و پدر و اجداد پاك شما هستم . اكنون از سفر حج برگشته ام و در آن سفر مالم تمام شده است . چيزى ندارم كه خرجى راهم باشد تا به وطنم برسم اگر ممكن است ، خرجى راه را به من بدهيد تا به وطنم برسم . خداوند مرا از نعمتهايش برخوردار ساخته است . هرگاه به وطن رسيدم ، هر چه به من داديد، معادل آن به نيات شما صدقه مى دهم ، چون خودم مستحق صدقه نيستم . امام رضا (عليه السلام ) به او فرمود: بنشين . خداوند تو را مشمول لطف خويش قرار دهد. سپس امام رو به مردم كرد و به همگى سؤ الات آنها پاسخ داد. سپس همه مردم رفتند و تنها آن مرد مسافر و من و ((سليمان جعفرى )) و ((خثيمه )) در محضر امام مانديم . امام (عليه السلام ) به ما فرمود: اجازه مى دهيد به خانه اندرون بروم ؟
سليمان عرض كرد: خداوند فرمان و اذن شما را بر ما مقدم داشته است . حضرت برخاست و وارد حجره اى شد و پس از دقايقى بازگشت . آنگاه از پشت در فرمود: مرد مسافر خراسانى كجاست ؟ مرد مسافر برخاست و گفت ، اينجا هستم . امام (عليه السلام ) از بالاى در دستش را به سوى مسافر دراز كرد و فرمود: اين 200 دينار را بگير و در رابطه با هزينه سفر و خرج راهت از آن استفاده كن و اين مبلغ مال خودت باشد، سپس افزود: لازم نيست (هرگاه به وطن رسيدى ) از جانب من معادل آنرا صدقه بدهى . با اطمينان خاطر به وطنت برگرد و در مورد اين مقدار دينار، لزومى ندارد كه تو مرا ببينى و يا من تو را ببينم .
مسافر خراسانى پس از اينكه مشمول مراتب احسان و بزرگوارى امام (عليه السلام ) واقع شد، پول را گرفت و رفت .
سليمان به امام رضا (عليه السلام ) عرض كرد: فدايت شوم كه لطف و مهربانى نمويد، ولى چرا هنگام پول دادن به مسافر، خود را نشان نداديد و پشت در خود را پنهان نگه داشتيد؟!
امام رضا (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: ترسيدم كه در وقت رسيدگى به نياز او آثار شرمندگى (ناشى از سؤ ال ) را در چهره او ببينم . آيا سخن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را نشنيده اى كه فرمود: پاداش آن كس كه كار نيكش را (براى حفظ حريم اخلاص ) مى پوشاند، معادل هفتاد حج (مستحبى ) است و آن كس كه آشكارا گناه مى كند، درمانده بيچاره است ، و آن كس كه گناهش را مى پوشاند، مورد آموزش خداست و آيا سخن يكى از پيشينيان را نشنيده اى كه (در تمجيد محبوبش ) گويد:
 
متى آته يوما لاطلب حاجة   رجعت الى اهلى ، ووجهى بمائه
هرگاه براى رفع نيازى نزد او بروم ، به سوى اهل خانه ام باز مى گردم ، در حالى كه آبرويم به جاى خود باقى است .
5 - ايجاد تسهيلات لازم جهت گشايش بخشيدن به زندگى ديگران
يكى از امتيازاتى كه خداوند حكيم به انسان اعطا نموده و حيوانات از آن محرومند، تمايلات عالى انسانى همچون : دگردوستى ، تعاون ، گشايش بخشى به زندگى ديگران است . اگر در جهان خوشى حقيقى وجود داشته باشد، در حمايت و پشتيبانى مادى و معنوى از ديگران است . به راستى هيچ لذتى در عالم بيش از لذتى كه انسان براى ديگران فراهم كند، نيست چرا كه بيشتر لذات مادى است و اين لذت ملكوتى و روحانى است . لذت خدايى است . سرآمد لذات است . همان لذتى است كه خداوند در ايجاد و نعمت دادن به مخلوقات خود بدون اينكه از آنها چشمداشت و توقعى داشته باشد، مى برد.
 
من كردم خلق تا سودى كنم   بلكه تا بر بندگان جودى كنم
پس چه خوشى بالاتر از اين پيدا مى شود!
هر كس در زندگى خود بارها امتحان كرده كه وقتى نيازمندى را به دادن نفقه شاد نموده و يا برهنه اى را پوشانده و گرسنه اى را سير كرده ، طفلى را خوشحال ساخته و كسى را با تحفه اى مسرور گردانيده ، چه بهجت و نورانيتى در خود احساس نموده است .
((ساموئل اسمايلز)) گويد: مردم مى گويند: سعادت كور است ، نمى داند در خانه چه كسى برود!! ولى من مى گويم كسانى كه اين حرفها را مى زنند، كورند، اگر به زندگانى مردم فعال و كارى نگاه كنيم ، مى بينيم آن كه بيشتر كار كرده و استقامت به خرج داده و زحمت كشيده ، سعادت در خانه او را كوبيده است .
برخى گمان مى كنند دنيا (برطبق اصل تنارع بقا) ((آكل )) و ((ماكول )) است . دسته اى مى خورند و دسته اى ديگر بايد خورده شوند، اما دين و مذهب ، اصل ((تنازع بقا)) را به ((تعاون بقا)) تبديل كرده و انسانها را به غمخوارى و همبستگى و احساس همكارى در رفع مشكلات يكديگر دعوت مى كند، هر كس از اين راه تمايلات خود را بيشتر اقناع كند، در انسانيت به مقام والاترى نايل آمده است .
قال على بن شعيب دخلت على ابى الحسن الرضا (عليه السلام ) فقال لى : ((يا على ! من احسن الناس معاشا))؟ قلت ((انت يا سيدى اعلم به منى ،)) فقال (عليه السلام ) يا على ! من حسن معاش غيره فى معاشه .(485)
((على بن شعيب )) مى گويد: به محضر امام رضا (عليه السلام ) شرفياف شدم . حضرت به من فرمود: چه كسى از تمام مردم معاش بهتر و زندگى نيكوترى دارد؟ عرض كردم شما داناتريد. فرمود: كسى كه دگران در معاش ‍ او به خوبى معيشت نمايند و در پرتو زندگى او مرفه زندگى كنند.
 
خور و پوش و بخشاى و راحت رسان   نگه مى چه دارى زبهر كسان ؟!
زر و نعمت اكنون بده كآن توست   كه بعد از تو بيرون زفرمان توست
تو با خود ببر توشه خويشتن   كه شفقت نيايد زفرزند و زن
زر از بهر چيزى خريدن نكوست   چه خواهى خريدن به از يار دوست
((سعدى ))
اجل الخلائق واكرمها اصطناع المعروف واغاثة الملهوف ، وتحقيق امل الامل وتصديق مخيلة الراجى .(486)
گرامى ترين و شريفترين خوبى ها، بخشندگى و فريادرسى بيچاره و برآوردن آرزوى آرزومند، و تصديق كردن پندار اميدوار است .
ان لله عبادا فى الارض يسعون فى حوائج الناس ، هم الامنون يوم القيامة .(487)
خداوند بندگانى روى زمين دارد كه در رفع نيازمنديهاى مردم تلاش و كوشش مى كنند. آنان روز رستاخيز در امن وامان خواهند بود.
كيفر ترك دادرسى نيازمندان
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): من منع ماله من الاخيار اختيارا صرف الله ماله الى الاشرار اضطرارا.(488)
امام هشتم (عليه السلام ) در مورد كيفر ترك دادرسى نيازمندان (براى اغنياى بخيل ) فرمود: كسى كه عمدا از كمك و دستگيرى نيكان كوتاهى كند، خداوند او را وا دارد كه بطور ناخواسته ، دارايى اش را در كيسه اشرار بريزد.
 
عمر به خشنودى دلهاگذار   تا زتو خشنود شود كردگار
رنج خود و راحت ياران طلب   سايه خورشيد سواران طلب
دردستانى كن و درماندهى   تات رسانند به فرماندهى
گرم شو از مهر وز كين سرد باش   چون مه و خورشيد جوانمرد(489) باش
هر كه به نيكى عمل آغاز كرد   نيكى او روى بدو باز كرد
گنبد گردنده زروى قياس   هست به نيكى و بدى حق شناس
طاعت كن روى بتاب از گناه   تا نشوى چون خجلان عذرخواه
حاصل دنيا چه يكى طاعت است   طاعت كن كز همه به طاعت است
عذر مياور، نه حيل خواستند   اين سخن است از تو عمل خواستند
گر به سخن كار ميسر شدى   كار نظامى به فلك برشدى
((حكيم نظامى گنجوى ))
6 - پرداخت ، قرض الحسنه و امهال (مهلت دادن ) در گرفتن آن
ارفق بمن لك عليه حق تاءخذه منه فى عفاف و كفاف فان كان غريمك معسرا وكان انفق ما اخ منك فى طاعة الله فانظره الى ميسرة وهو ان يبلغ خبره الامام فيقضى عنه او يحد الرجل طولا فيقضى دينه وان كان انفق ما اخذه منك فى معصية الله فليس هو من اهل هذه الاية : فان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة .(490)
با آن كس كه حقى بر عهده او دارى ، مدارا و مهربانى كن و آن را با رعايت عفاف و كفايت حال او از وى بگير و اگر بدهكار تو تنگدست باشد و مالى كه از تو گرفته در طاعت خدا خرج كرده ، مهلتش بده تا گشايشى براى او پيدا شود، و آن گشايش اين است كه خبر تنگدستى وى به زمامدار و حاكم برسد و حاكم قرض او را ادا كند و يا خود مديون مالى به دست آورد و وام خود را ادا نمايد و اگر چنانچه از تو گرفته در معصيت خدا صرف كرده ، مشمول آيه زير نيست . ((اگر مديون تنگدست باشد، پس بايد مهلتش داد تا وقتى كه گشايش براى او حاصل شود)).(491)
7 - رفق و مدارا با بدهكار
عن الرضا (عليه السلام ) انه سئل عن هذه التى ذكرها الله عزوجل فى كتابه ،(492) لها حد يعرف اذا صار هذا المعسر لابد له من ان ينتظر، وقد اخذ مال هذا الرجل وانفقه على عياله ، وليس له غلة ينتظر اداركها ولا دين ينتظر محله ، ولا مال غائب ينتظر قدومه ؟ قال : نعم ينتظر بقدر ما ينتهى خبره الى الامام فيقضى عنه ما عليه من الدين سهم الغارمين اذا كان انفقه فى طاعة الله فان كان انفقه فى معصية الله فلا شى ء له على الامام .(493)
از امام رضا (عليه السلام ) درباره مهلتى كه خداى عزوجل در قرآن كريم ذكر فرموده ، سؤ ال شد كه حدود و اندازه آن مهلت چيست كه وقتى تنگدست مال شخصى را گرفته و خرج عائله خود كرده ، نه زراعت و مستغلى دارد كه انتظار برداشت آن را كشد و نه طلبى از كسى دارد كه منتظر فرا رسيدن مدت آن باشد، و نه مال غائبى دارد كه چشم به راه آن باشد؟ حضرت فرمودند: آرى ! آن اندازه انتظار كشند و مهلت دهند كه خبرش به زمامدار و حاكم برسد كه او وام آن تنگدست را از سهم بدهكاران بپردازد، در صورتى كه آن را در طاعت خدا خرج كرده باشد و اگر در راه معصيت صرف كرده ، چيزى بر عهده زمامدار نيست .
عن احمدبن عبيدالله عن الغفارى قال : كان لرجل من آل ابى رافع مولى رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يقال له فلان على حق فتقاضانى والح على ، فلما راءيت ذلك صليت الصبح فى مسجد رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) ثم توجهت نحوالرضا (عليه السلام ) وهو يومئذ بالعريض . فلما قربت من بابه اذا هو قد طلع على حمار وعليه قميص ورداء، فلما نظرت اليه استحييت منه ، فلما لحقنى وقف ونظر الى فسلمت عليه وكان شهر رمضان ، فقلت له : جعلت فداك ان لمولاك فلان على حقا، وقد و الله شهرنى وانا والله اظن فى نفسى انه ياءمره بالكف عنى ووالله ما قلت له : كم له على ولاسميت له شيئا، فامرنى بالجلوس الى رجوعه فلم ازل حتى صليت المغرب وانا صائم . فضاق صدرى واردت ان انصرف ، فاذا هو قد طلع على وحوله الناس وقد قعد له السئوال وهو يتصدق عليهم ، فمضى وقد دخل بيته ثم خرج ودعانى ، فقمت اليه ودخلت معه فجلس وجلست معه ، فجعلت احدثه عن ابن المسيب وكان كثيرا ما احدثه عنه فلما فرغت قال : ما اظنك افطرت بعد؟ فقلت : لا، فدعى لى بطعام فوضع بين يدى وامر الغلام ان ياءكل معى ، فاءصبت انا والغلام من الطعام ، فلما فرغنا قال : ارفع الوسادة وخذ ما تحتها، فرفعتها فاذا دنانير فاخذتها ووضعتها فى كمى وامر اربعة من عبيده ان يكونوا معى حتى يبلغونى منزلى ، فقلت : جعلت فداك ! ان طائف ابن المسيب يقعد واكره ان يلقانى ومعى عبيدك ؟ فقال : اصبت اصاب الله بك الرشاد، وامرهم ان ينصرفوا اذا رددتم ، فلما قربت من منزلى وآنست رددتم ، وصرت الى منزلى ودعوت السراج ، ونظرت الى الدنانير فاذا هى ثمانيه واربعون دنيارا، وكان حق الرجل على ثمانية وعشرون دينارا، وكان فيها دينار يلوح ، فاعجبنى حسنه فاخذته وقربته من السراج فاذا عليه نقش ‍ واضح ، حق الرجل عليك ثمانية وعشرون دينارا، وما بقى فهولك ، ولا والله ما كنت عرفت ما له على على التحديد.(494)
((غفارى )) گويد: مردى از خاندان ابورافع كه از آزادشدگان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به شمار مى رفت ، از من طلبى داشت و در مطالبه حق خود، پافشارى زيادى مى كرد (و من توانايى پرداخت آن را نداشتم ) همين كه اين گونه سخت گيرى را از او مشاهده نمودم ، وارد مسجد پيمغبر خدا شدم و پس از اينكه نماز صبح را خواندم . متوجه منزل حضرت على بن موسى الرضا (عليه السلام ) كه در عريض (495) بود، گرديدم . هنگامى كه به در خانه آن حضرت رسيدم ، ديدم آن بزرگوار در حالى كه بر حمارى سوار بود و پيراهن و ردايى به تن داشت ، از خانه بيرون آمده است ، چون نظر من بر آن حضرت افتاد، خجالت كشيدم كه حاجت خود را اظهار كنم . همين كه حضرت رضا (عليه السلام ) به من رسيد، ايستاد و توجهى به من نمود. من بر آن حضرت سلام كردم (و ماه رمضان بود) و گفتم ، جانم به فدايت ! فلان شخص كه غلام شما خانواده به شمار مى رود، از من طلبى دارد و به خدا سوگند مرا رسوا كرده .
راوى گويد: من با خود گفتم ، امام رضا (عليه السلام ) به آن شخص خواهد فرمود كه درباره اين قرض با من مدارا نمايد. به خدا سوگند كه من به آن حضرت نگفتم وى چه چيز و چه مبلغ از من طلبكار است . حضرت امام رضا (عليه السلام ) به من فرمود، در اينجا بنشين تا من برگردم . من همچنان در آنجا ماندم تا نماز مغرب را به جاى آوردم . و (چون ) روزه بودم ، حوصله ام تنگ شد و خواستم بازگردم كه ديدم آن حضرت پيدا شد و مردم گرد او را گرفته اند و جمعى از فقرا و بينوايان سر راه او نشسته بودند و آن جناب به هر يك از آن بيچارگان صدقه اى عطا فرمود و از نزد آنان عبور كرد تا وارد خانه گرديد، موقعى كه از خانه بيرون آمد، مرا خواست . وقتى من به حضور آن حضرت رفتم ، نشست و به من نيز اجازه جلوس داد، من پس از نشستن راجع به ابن مسيب (امير مدينه ) گفتگو كردم زيرا كه غالبا در حضور آن جناب از وى سخن به ميان مى آوردم .
هنگامى كه از سخن فارغ شدم ، آن بزرگوار به من فرمود: گمان نمى كنم افطار كرده باشى ؟
عرض كردم : نه .