14
- اجراى امنيت و عدالت در محيط خانواده
از شرايط لازم براى ايجاد نظم و انضباط و جلوگيرى از هرج و مرج در محيط كوچك
خانواده ، حسن مديريت پدر است .
پدرانى كه به علت فرمانروايى مطلق ، با توسل به زور و خشونت و ستمگرى اعضاى خانواده
را به وحشت مى اندازند و آنان را به اطاعت كوركورانه خويش واميدارند، ظلمى بسيار
بزرگ مرتكب شده ، علاوه بر اينكه افراد خانواده را از رشد طبيعى خود باز مى دارند،
مانع رشد معنوى و كمالات لايق فرزندانشان نيز خواهند شد.
گاه نيز مادران نادان كه كودكان خود را درك نمى كنند و به شخصيت آنها توجهى ندارند،
براى آرام ساختن آنان ، از نيروى تخيلشان سوء استفاده كرده آنها را از موجودات
موهوم و افسانه هاى چون ((لولو)) و
((غول )) و يا موجودات واقعى مانند
((سگ )) و ((گربه
)) و ((گرگ ))
مى ترسانند و سعى مى كنند از راه وحشت و ترس آنها را ساكت و خاموش كنند و به اطاعت
خود مجبور سازند. اين روش تربيتى نادرست نيز برخلاف موازين شرع و عقل است و
ناكاميهاى غير قابل جبرانى را براى فرزندان به بار مى آورد، بطورى كه عكس العمل آن
تا پايان عمر در تمام زندگى آنها مشهود است .
لا يحل لمسلم ان يروع مسلما.(192)
براى هيچ مسلمانى شايسته نيست كه مسلمانى را به وحشت اندازد.
((مسو)) حكيم ايتاليايى مى گويد:
((آينده و عظمت هر ملتى تنها بسته به تجارت و صنعت و دارايى
و رزمجويى افراد آن ملت نيست ، بلكه منوط به استعداد كودكان آن ملت و به درجه بى
باكى و ترسناكى آنهاست ، بايد به خاطر داشت كه ترس مرضى است مثل ساير امراض و اقدام
در معالجه آن ضرور مى باشد. اگر آدم بى باك گاهى اشتباه مى كند، آدم ترسو هميشه
خطاكار است )).(193)
راههاى امنيت روانى (يا مبارزه با ترس
) براى فرزندان
1 - خوددارى از ترساندن اعضاى خانواده به هر شكل .
2 - نيرومند كردن جسم و روح فرزندان به جهت مقاومت آنها در برابر مخاطرات ترس .
3 - پاسخگويى مستدل و منطقى به مشكلات روانى فرزندان .
4 - ارائه الگوى بى باكى به فرزندان . هرگاه پدر يا مادر ترسو باشند. نمى توانند
براى فرزندان خود سرمشق بى باكى باشند.
5 - تلقين بى باكى به آنها.
6 - پرهيز از جروبحثها و طرح مشاجرات خانوادگى در حضور فرزندان .
امام رضا (عليه السلام ) فرموده است :
ان الله تعالى يبغص القيل والقال ... .(194)
((همانا خداوند جدال بى مورد را بسيار ناخوش دارد)).
15 - توجه به تفاوتهاى فردى فرزندان
از آنجا كه زندگى بشر يك زندگى دسته جمعى است و اداره آن جز از طريق تعاون و
خدمت متقامل امكان پذير نيست ، دستگاه آفرينش همه انسانها را يكنواخت نيافريده و
استعداد هرگونه كارى در آنها به وديعه ننهاده است ، بلكه براى هر يك از افراد،
استعداد مخصوصى آفريده و زندگى ويژه اى تعيين نموده است كه در طى آن هر فردى با
استعدادهاى مخصوصى كه دارد، نواقص وجودى خود را رفع نموده و به سعادت و كمال لايق
خود برسد و البته روشن است كه اختلاف افراد انسانى در جهات مختلف ، رمز بقا و دوام
زندگى اجتماعى و گردش چرخهاى آن است ، زيرا همين اختلاف در كيفيت توانايى رشد فكرى
و ذوق افراد در نقشهاى مختلف ، چرخ عظيم اجتماع را به گردش در مى آورد.
((اگر ذوق واستعداد همه مردم در عرض هم و براى يك مطلوب و يا
مطلوبهاى انگشت شمار پرورش مى يافت و ميزان استقامت روحى و جسمى همگان يكسان بود،
بدون ترديد برنامه اجتماعى و در نتيجه زندگى انسان مختل مى گرديد و به قول
((ابو على سينا)) اگر همه مردم از
زمره ملوك و فرمانروايان و جملگى از اهل كسب و حرفه بودند، جامعه قوام نمى يافت و
نظام آن مى گسيخت . اگر همه غنى بودند، هيچكس به ديگرى در امور اجتماعى معاونت و
براى او كار نمى كرد و اگر همه تهيدست بودند، از زيان و نوميدى هلاك مى شدند)).(195)
يكى از نشانه هاى قدرت پرودرگار اين است كه همانگونه كه افراد آدمى را از نظر قيافه
و ساختمان ظاهرى ((رنگ ، چهره ، صورت ، ساختمان چشم و مو،
آهنگ صوت و حتى خطوط زير سرانگشتان )) با يكديگر متفاوت
آفريده ، از نظر خصوصيات اخلاقى و روانى ((قوه عقل ، هوش ،
درك ، استعداد روحى و...)) نيز ويژگى هاى گوناگون و تفاوتهاى
بسيارى در آنها قرار داده است .
قرآن مى فرمايد:
((چرا در برابر مقام شامخ خداوند توانايى كه شما را با
مميزات مختلف و اندازه گيرى گوناگون آفريده است ، تعظيم نمى كنيد)).(196)
((چرا در برابر مقام قضاى الهى گذشته و در جهان خلقت به وجود
آمده است ، در نزد خدا اندازه و ميزان ثابت و معينى دارد)).(197)
((ما معيشت آنها را در حيات دنيا در بين آنها تقسيم كرديم و
بعضى را بر بعضى ديگر برترى داديم تا يكديگر را تسخير كنند و به هم خدمت نمايند)).(198)
((مفهوم آيه مذكور اين است كه تفاوت درجات مردم سبب مى شود
كه بعضى مسخر ديگر مى باشند و يا به تعبير ديگر با هم تعاون متقابل كنند، بيمار
مسخر طبيب است و طبيب در نيازهاى خود مسخر معمار و يا كشاورز و تاجر است ، چرا كه
هر كدام بر ديگرى از جهتى برترى دارند و همينها سبب ((خدمات
متقابل )) يا به تعبير قرآنى ((تسخير))
مى شود)).(199)
((ابن خلدون )) دانشمند مشهر قرن هشتم
هجرى ، در يكى از سخنانش درباره لزوم اختلاف گروههاى انسانى مى نويسد:
((اين حكمت خداست در ميان آفريدگانش كه به وسيله آن معاش
آنها منظم و مصالح زندگى آنان آماده مى شود و بقاى نوعشان كمال مى پذيرد، زيرا وجود
انسان جز در پرتو تعاون افراد به يكديگر، كمال نمى پذيرد تا از اين راه مصالح زندگى
خويش را تامين كند زيرا روشن است كه يك فرد به تنهايى نمى تواند از عهده
نيازمنديهاى خود برآيد و اگر ندرتا به طريق فرضى چنين فردى ديده شود، بقاى او به
صحت نخواهد پيوست . بعد براى تاييد نظريه خود به آيه 31 از سوره مباركه زخرف اشاره
مى كند)).(200)
يكى از اركان موفقيت و نيكبختى براى انسان ، آن است كه از قوانين متقن خلقت پيروى
كند و تمايلات جسمى و روانى خود را با اندازه گيرى صحيح ارضا نمايد. اين امر مستلزم
آن است كه هر فردى از استعداد درونى و ساختمان طبيعى اش به خوبى آگاه باشد تا
بتواند نيروهاى خلاق خود را به كار گيرد و نبوغ خود را شكوفا سازد، زيرا در هر سرى
شورى است . خوشبخت كسى است كه ذوقش را دريابد، انحراف از اين اصل مسلم ، سبب مى شود
كه بشر از كمال لايق خود محروم بماند به طورى كه عكس العمل آن تا پايان عمر، در
تمام جوانب زندگى او مشهود گردد و منشا ناكامى ها و شكستهاى گوناگون شود.(201)
((ژان ژاك روسو)) معتقد بود كه هر چيز
كه از دست خداوند و يا خالق طبيعت بيرون مى آيد، خوب است ، فقط دستهاى بشر آن را
خراب و فاسد مى سازد.(202)
((دكتر الكسيس كارل )) فرانسوى مى
گويد: ((افراد انسانى را نمى توان چون ماشينهاى يك كارخانه
يكسان و يك شكل ساخت . از آنجا كه افراد آدمى متفاوتند، تربيت دسته جمعى آنان به
خوبى ممكن نيست و مدرسه نمى تواند جاى تربيت فردى پدر و مادر را بگيرد. آموزگاران
هميشه از عهده پرورش فكرى كودكان خوب بر نمى آيند. تربيت خصايص اخلاقى و هنرى و
مذهبى كودك نيز ضرورى است . نقش پدر و مادر در اين امر آنقدر بزرگ است كه نمى توان
از آن چشم پوشيد.
اگر اجتماع به شخصيت افراد توجه كند، ناگزير به عدم تساوى آنان اعتراف مى نمايد. هر
كس بايد بر حسب خصايص فردى خود مورد استفاده قرار گيرد زيرا خوشبختى وى با توافق
صحيح با نوع كارش بستگى دارد. ما با تلاش در يكنواخت كردن و يكسان كردن افراد، اين
اختصاصات را كه بسيار مفيد بوده اند، پايمال كرده ايم . بايستى افراد انسانى را به
جاى يكنواخت كردن ، متفاوت دانست و اين اختلاف را با تعليم و تربيت و عادات زندگى
آنان محسوستر ساخت )).(203)
خداوند متعال با آنكه انسان را با تفاوت استعدادها و شايستگى ها آفريده است ، با
اين وصف هم به او آزادى اراده داده و هم مسئوليت و وظيفه ، ولى در عين حال يكى از
عوامل بنيادى را نيز تلاش و كوشش او قرار داده است و هر كسى را مسئول اعمال خويش
دانسته و اين حقيقت را روشن ساخته است كه كاميابى و يا شكست انسان در زندگى ارتباط
نزديكى با سعى و تلاش او دارد.(204
)
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): حدثنى ابى عن جدى ،
عن ابائه (عليهم السلام ) قال : قال اميرالمؤ منين : ((لا
يزال الناس بخير ما تفاوتوا، فاذا استووا، هلكوا)).(205)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: حضرت على (عليه السلام ) فرموده است :
((مردم همواره در خير و سعادت هستند تا وقتى كه از نظر
ساختمان فطرى و استعداد درونى با يكديگر تفاوت داشته باشند پس هرگاه با هم مساوى
شدند (و هر كدام هماهنگ با سرشت و استعداد درونى پرورش نيافتند) دچار سقوط و هلاكت
مى شوند و از كمال لايق خود محروم خواهند ماند)).
بر اوليا و مربيان لازم است كودك را براساس نيازمنديها، فعاليتها و گرايشهاى ويژه
اى كه دارد، پرورش دهند، بر اساس اختلاف استعدادهايش ، تفاوتهايى از نظر قانون و
ارزش كار براى فرزندان خويش تعيين مى كنند، اين روش تربيت نارسا به نظر ميرسد
زيرا از پرورش تمام جنبه هاى كودك عاجز و ناتوان است .
16 - تشويق فرزندان بر اساس لياقتها و
شايستگى هاى خاص خود
برترى دادن بعضى از فرزندان (به حسب لياقتهايشان ) بر بعضى ديگر، در برخى
موارد جايز است ولى هرگاه موحيات و كينه توزى و دشمنى ديگران را فراهم كند، بايد
ترك شود.
در روايتى مى خوانيم :
على بن ابيطالب (عليه السلام ) مى فرمايد: روزى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) در منزل ما استراحت كرده بود، امام حسن آب طلبيد، رسول اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) برخاسته قدرى شير دوشيد و در ظرفى كرده به دست امام حسن (عليه السلام )
داد. حسين از جاى خويش بلند شده ، خواست كاسه شير را از دست حسن بگيرد، اما پيغمبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) جلوى حسين را گرفت و او را از اين كار باز داشت
.
حضرت زهرا كه اين منظره را تماشا مى كرد، عرضه داشت : يا رسول الله ! گويا حسن را
بيشتر دوست دارى ؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پاسخ داد: چنين نيست ، بلكه دفاع و پشتيبانى
من از حسن (عليه السلام )، اين است كه او حق تقدم دارد و زودتر از حسن (عليه السلام
) تقاضاى آب كرد. پس بايد رعايت نوبت را نمود.(206)
((ابوهريره )) گويد:
امام حسن و امام حسين (عليهما السلام ) در حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم ) كشتى مى گرفتند، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به امام حسن مى
فرمود: آفرين حسن ، آفرين حسن .
فاطمه از روى تعجب خطاب به پيامبر كرد و عرضه داشت :
اى رسول خدا! با اينكه حسن بزرگتر از حسين است ، او را بر عليه حسين تشويق مى كنى
؟! پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) پاسخ داد: علتش اين است كه حسين از تاييدات
الهى برخوردار است و جبرئيل او را تشويق مى كند. بدين سبب من او را تشويق مى كنم .(207)
قائل شدن تساوى در موارد تبعيض مايه تباهى و از هم گسستن نظام زندگى است . فرزندى
كه موازين علم و ادب و يا مزاياى ديگر اخلاقى را رعايت نمى كند، يكسان نگريستن به
چنين فردى علاوه بر اينكه روح فضيلت خواهى را در ديگران مى كشد، خود ستمى است بر
اين فرد كه به طور خودرو، رشد كند و بالا رود. عدم رعايت يكسونگرى به فرزندان در
مواردى به حسب حال ايشان ، مهرى است كه از جانب مربى بايد اعمال شود، گرچه ظاهر كار
تبعيض است ولى در باطن مهر است و محبت .
عن سعدبن سعدالاشعرى : قال ساءلت اباالحسن الرضا (عليه
السلام ) عن الرجل يكون بعض ولده احب اليه من بعض ويقدم بعض ولده على بعض ؟ فقال :
نعم قد فعل ذلك ابو عبدالله (عليه السلام ) نحل محمدا وفعل ذلك ابوالحسن (عليه
السلام ) نحل احمد شيئا، فقمت انابه حتى حزته له ، فقلت : جعلت فداك ! الرجل يكون
بناته احب من بنيه ؟ فقال : البنات والبنون فى ذلك سواء، انما هو بقدر ما ينزلهم
الله عزوجل منه .(208)
((راوى )) گويد:
از امام رضا (عليه السلام ) پرسيدم مردى برخى از فرزندانش را بر برخى ديگر ترجيح مى
دهد و يا يكى را بيشتر از ديگرى دوست دارد. (اين چه حكمى دارد)؟ حضرت فرمود: آرى
امام صادق (عليه السلام ) نيز اينطور رفتار مى كرد.(209)
به ((محمد)) علاقه بيشترى نشان مى داد
و حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) نيز به ((احمد))
علاقه داشت و او را بر ديگر فرزندش برترى مى داد. هنگامى كه از جاى خود برخاستم ،
عرض كردم ، فدايتان شوم . مردى كه دختر خود را از پسرش بيشتر دوست دارد، همان حكم
را دارد، حضرت فرمود:
پسر و دختر در اين حكم باهم مساويند.
از اين احاديث ، نكته بسيار مهمى به دست مى آيد و آن ، اين كه دوران كودكى آنقدر كه
مورد توجه روان شناسان است . حائز اهميت نيست ، يعنى اينطور نيست كه پرورش كودك در
اين مرحله ، تنها عامل تعيين كننده رفتار آينده فرد باشد، بلكه دوران كودكى مخصوصا
مرحله اول آن ، آثار و عوارضى به همراه دارد كه بر شخصيت منعكس مى شود ولى در يك
حوزه محدود، نه به آن صورت مبالغه آميز كه در دوران شناسى مادى بيان شده و تعيين
كننده نهايى رفتار شخص باشد. آگاهى و شناخت نسبت به اين حقايق ، بدون شك بسيارى از
ديدگاههاى تربيتى و روان شناسى را كه در اذهان راه يافته و نيز به صورت حقايق
غيرقابل انكار جلوه مى كنند، تغيير خواهد داد. با توجه به قضيه بردران يوسف كه از
پدرشان خواستند يكى را بر ديگرى ترجيح ندهد تا مبادا تمايلات خصمانه وادارشان سازد
كه با برادرشان بد رفتار كنند و همچنين موضوع برترى دادن فرزندى بر ديگر فرزندان
توسط امامان (عليهما السلام ) مى توانيم مشكل را اينگونه حل كنيم كه برادران يوسف
در نهايت امر، بعد از آگاهى از ماهيت عداوتشان قادر به تعديل رفتار خود گشتند، به
طورى كه برادرشان را با فرياد خطاب كردند: تا تا الله اثرك
الله علينا، ((به خدا قسم خداوند تو را بر ما برگزيد
و برترى بخشيد)). اما اين عداوت درونى هنگامى تعديل شد كه از
يك طرف به جايگاه يوسف و رابطه انسانى اش پى بردند و از طرف ديگر تمام نقشه ها و
طرحهاى ايشان با شكست روبرو گشت ، و به اين ترتيب ، در داستان برادران يوسف مى
بينيم كه تعديل رفتار امرى ممكن و كاملا محتمل است و همچنين امامان (عليهما السلام
) كه بعضى از فرزندانشان را بر بعضى ديگر برترى مى دادند، آثار و عوارضى كه منجربه
مشكل تعديل شود، به همراه نداشته است .(210)
از امام رضا (عليه السلام ) روايت شده است :
روزى حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) در محضر پدرش امام صادق (عليه السلام ) سخنى
گفت كه باعث شگفتى و سرور شادى پدر شد.
حضرت در مقام تشويق از فرزند خود، او را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
يا بنى ! الحمدالله الذى جعلك خلفا من الاباء، وسرورا من
الابناء، وعوضا عن الاصدقاء.(211)
((اى فرزندم ! سپاس خداى را كه تو را جانشين و خلف پدران و
مايه سرور و بهجت فرزندان و جانشين دوستان قرار داد. (يعنى فرزندم ، تو با اين
شايستگى و لياقتى كه از خود نشان مى دهى ، هم بهترين خلف و جانشين پدر هستى و هم
بهترين فرزند و مايه روشنى چشم پدر و هم بهترين يار و مونس پدر به جاى دوستان او مى
باشى ).
هشدار مهم تربيتى يا زنگ خطر!
امام باقر (عليه السلام ) فرموده است :
قال والدى (عليه السلام ) والله انى لا صانع بعض ولدى واجلسه
على فخذى وافكرله فى الملح ، واكثر له الشكر، وان الحق لغيره من ولدى ولكن مخافة
عليه منه ومن غيره ، لئلا يصنعوا به ما فعلوا بيوسف اخوته ، وما انزل الله سورة
يوسف الا امثالا لكيلا يحسد بعضنا بعضا كما حسد يوسف اخوته وبغوا عليه فجعلها حجة
ورحمة على من تولانا ودان بحبنا وحجة على اعدائنا ومن نصب لنا الحرب .(212)
به خدا سوگند براى حفظ ظاهر، گاه يكى از فرزندانم را بيشتر نوارش مى كنم ، او را
روى زانو مى نشانم ، مهر و محبت بيشترى نثارش مى كنم ، با اينكه آن فرزند ديگرم
شايسته اين همه عنايت و تكريم است و نه اين . ولى بر آنان مى ترسم كه از ناحيه
فرزندان و يا ديگران آسيبى برسد.
همانطور كه برادران يوسف به يوسف ستم نمودند. خداوند سوره يوسف را بعنوان نمونه
هايى از سرانجام حسد بيان فرمود تا ما نسبت به يكديگر حسد نورزيم آنچنان كه برادران
يوسف بر او حسد بردند و بر او ظلم كردند، خداوند آن داستان را حجت و رحمت قرار داد،
نسبت به كسانى كه با ما دوستى بورزند و به محبت ما نزديك شوند و بر دشمنان ما و
كسانى كه با ما جنگ و ستيز دارند، حجت گرديد.
در اين روايت به ماجراى حضرت يوسف و برادران او استدلال شده كه اگر برادران يوسف
توجه خاص پدر را نسبت به يوسف احساس نمى كردند، درباره او حسد نمى بردند. پس در
موارد احساس خطر لازم است صاحبان حق را در انظار ديگران برترى نداد، مبادا مورد حسد
و ظلم و ستم ديگران واقع شوند و عواقب وخيم آنها را تهديد كند.
17 - جديت و سخت گيرى در آموزش تعاليم
مذهبى جوانان
دوران جوانى ، دورانى پربحران و آشوب است . روح جوانان به مقتضاى دوره جوانى
همچون درياى خروشانى است كه همواره متلاطم و طوفانى است و داراى جزر و مدهاى سريع و
پى در پى مى باشد. جوانان روحى حساس و سريع التاثير و پر توقع دارند، ميل به كمال
در آنها شديد است ولى معمولا راه سعادت را نمى دانند. لذا بيش از همه محتاج به
هدايت هستند و اگر راهنمايى محروم شوند، بر اثر طغيان غرايز در لجنزار بدبختى سقوط
خواهند كرد. براى اصلاح حال جوانان راهى جز آموزش دادن دستورات و قوانين نجاتبخش
دين مقدس اسلام نيست .
بر اولياى جوانان لازم است اولا خودشان به اساس اسلام و تعاليم روحبخش آن آشنايى
داشته و علاقه مند به آن باشند. ثانيا به آن تعاليم عمل كنند و دستورات آنرا به كار
ببندند. ثالثا عشق به فراگيرى تعاليم مذهبى را در جوانان ايجاد نمايند و آنان را
براساس روش تشويق به كسب معارف اسلامى وادار كنند، در غير اينصورت با روش تنبيه و
تهديد، به آنان بفهمانند كه راه وصول به عزت و بزرگوارى جز طريق ديندارى نيست .
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): لو وجدت شابا من شبان
الشيعة لا يتفقه ، لضربته عشرين سوطا.(213)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: اگر جوانى از جوانان شيعه را بيابم كه در مقام
فراگيرى دانش در دين نباشد، پشت او را با تازيانه ملامت و توبيخ يا تنبيه بدنى
((در حد بيست تازيانه )) به درد مى
آورم تا اينكه موازين دينى را كه برنامه زندگى اوست ، بياموزد.
1 - يكى از اساسى ترين و عمومى ترين مسائل حياتى و اجتماعى براى هر جوان مساءله
تقليد است و تقليد در اين مورد به معنى پيروى جاهل ((نسبت به
احكام دين )) از عالم دانا و عاقل (مجتهد) است .
معمولا هر فرد ناوارد به حكم عقل بايد به شخص مطلع و كار آزموده مراجعه كند.
كسى كه مى خواهد خانه بسازد، به مهندس عالم و دانا و كاردان رجوع مى كند.
هر فردى كه لباس مى خواهد، نزد خياط مى رود.
بيمار عاقل بى اطلاع از علم طب ، نزد طبيب حاذق مى رود،$ .
لذا افرداى كه در امور دينى و معنوى جاهل و بى اطلاعند، بايد از مجتهد و مرجع كه در
امر دين استاد و بادانش است ، تقليد كنند.
مجتهد كسى است كه سعى و كوش مى كند و خود را براى تحصيل علم و دانش به رنج انداخته
، براى كسب فضيلت ، هر مشقتى را تحمل مى كند تا بتواند يك حكم شرعى را به طريق
استدلال و عقل از كتاب خدا و سنت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اخبار ائمه
دين استنباط نمايد.
مجتهد تنها كسى است كه در احكام مذهبى تخصص دارد و ديگران صلاحيت دخالت در اين فن
را ندارند.
2 - هر جوانى كه خود را از تقليد بى نياز پندارد، با يك پندار دروغى و خنده وار خود
را فريب داده است .
3 - دين شناسى كليد بينش و دل آگاهى جوانان و سبب زنده نگهداشتن گرايش دينى و
باطراوت ماندن روحيه كاوشگرى در آنهاست و به قول دانشمندان غرب همواره مذهب را در
بين آنها [up to dete] يعنى مطابق شرايط زمان و مكان نگاه مى دارد و اين عامل در
واقع نيروى حياتبخش اسلام و تاجى درخشان بر تارك آيين جعفرى است .
18 - آموزش قرآن و احكام به فرزندان
قال على بن موسى (عليه السلام ): اجعلوا لبيوتكم
نصيبا من القرآن ، فان البيت اذا قرى فيه القرآن يسر على اهله ، وكثر خيره ، وكان
سكانه فى زيادة .(214)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: براى خانواده خود بهره اى از قرآن كريم ، قرار
دهيد، زيرا در خانه اى كه قرآن قرائت شود، گشايش براى ساكنان فراهم آيد و خيرش
فراوان شود و اهل خانه در بركت و فزونى باشند.
حضرت امام خمينى (رحمة الله عليه ) فرموده است :
قرآن كتابى است جامع و حاوى همه گونه معارف ، از معرفة الذات تا معرفة الافعال است
و از مقاصد مهم آن ، تطهير باطن انسانها از پليديها و تحصيل سعادت است . هر طايفه
اى به قدر استعداد خود از اين كتاب استفاد مى كند. قرائت آن ثواب و پاداش الهى را
در بر دارد و چنان كه قارى با ديد تعليم و تربيت در آن به تعمق بپردازد، به هدايت ،
تعليم و نور طريق سلوك انسانيت دست مى يابد.
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ):
هو حبل الله المتين ، وعروته الوثقى ، وطريقته المثلى ،
المودى الى الجنة والمنجى من النار، لا يخلق من الازمنة ، ولا يغث على الالسنة ،
لانه لم يجعل لزمان دون زمان ، بل جعل دليل البرهان .(215)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: قرآن ريسمان محكم خداست ، وسيله اطمينان بخش و راه
مستقيم اوست ، راهى است كه به بهشت منتهى مى شود، سبب نجات و رهايى از آتش دوزخ است
، قرآن با گذشت زمان كهنه و فرسوده نمى شود و بحث و گفتگو از آن سبب كاستى آن نمى
گردد، زيرا كه به زمان معينى اختصاص ندارد.
االامام الرضا (عليه السلام ): عن ابيه (عليه السلام ): ان
رجلا ساءل ابا عبدالله (عليه السلام ): ما بال القرآن لا يزداد على النشر والدرس
الا غضاضة ؟ فقال : ان الله تبارك وتعالى لم يجعله لزمان دون زمان ، ولا لناس دون
ناس ، فهو فى كل زمان جديد، وعند كل قوم غض ، الى يوم القيامة .(216)
امام رضا (عليه السلام ) از پدرش روايت مى كند كه مردى از امام صادق (عليه السلام )
پرسيد: چرا چنان است كه قرآن هر چه بيشتر پخش شود و بيشتر مورد بحث قرار گيرد، تازه
تر و شادابتر مى شود؟
در پاسخ فرمود: خداى متعال آن را مخصوص زمانى خاص غير از زمانهاى ديگر، قرار نداده
است (خداوند قرآن را براى زمان معين و مردمى مشخص مقرر ننموده است ) به همين جهت
است كه در هر زمان ، نو و جديد و در نزد هر قوم تازه است تا روز قيامت .
ناپلئون سياستمدار معروف جهان ، روزى وارد كتابخانه شد و دستور داد كتابى را برايش
بياورند. مترجم ، كتابى را كه آورد، قرآن بود و به اين آيه برخورد كه
ان هذا القرآن يهدى للتى هى اقوم وبشر المومنين
(217) و براى وى ترجمه كردند. پس از بازگشت ، ناپلئون آن شب
را به اين انديشه بود و خواب راحتى نداشت . فردا مجددا در كتابخانه دستور داد تا
آياتى از قرآن را برايش ترجمه كردند و روز سوم نيز، آنگاه دو جمله تاريخيش را ابراز
داشت و گفت :
آنچه كه من احساس كردم و از اين كتاب استفاده نمودم ، اين است كه :
((اگر مسلمانان به دستورهاى جامع اين كتاب عمل نمايند، روى ذلت و خوارى را
نخواهند ديد، مگر اينكه ما در ميان آنان و قرآن جدايى بيفكنيم .(218)
قال على بن موسى الرضا (عليه السلام ): لو اردت ان اختمه فى
اقرب من ثلاثة لختمت ولكنى ما مررت بآية قط الا فكرت فيها وفى اى شى ء انزلت وفى اى
وقت .(219)
امام رضا (عليه السلام ) فرمود: ((اگر بخواهم قرآن را در
كمتر از سه روز به پايان رسانم ، مى توانم ولى من به هر آيه اى كه ميرسم ، در معنى
آن مى انديشم همچنين در شان نزولش و زمان نزولش مطالعه و فكر مى كنم
)).