فصل سوم : موقعيت سياسى جامعه و فعاليتهاى سياسى حاج آقا روح الله
تقريبا از زمان هجرت آقا روح الله به اراك و قم (1299 - 1300)،
تا سال 1320 (حدود بيست سال ) موقعيت اجتماعى و سياسى ايران يك دوره
تحول و تغيير را به خود ديد.
حكومت رضاخان و سياستهاى او
كودتاى رضاخان در سوم اسفند 1299 كه بوسيله انگليسيها حمايت و
سازماندهى شده بود؛ هر چند كه به سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حدودى
حكومت ملوك الطوايفى خوانين و اشرار پراكنده را محدود ساخت ؛ اما در
عوض آنچنان ديكتاتورى پديد آورد كه در سايه آن هزار فاميل بر سرنوشت
ملت مظلوم ايران حاكم شدند و دودمان پهلوى به تنهايى عهده دار نقش
خوانين و اشرار گرديد.
رضاخان در طول دوران بيست ساله خويش ، صاحب ثروت فراوانى شد. وى پيش از
آنكه وارد فعاليتهاى سياسى شود، فردى نظامى برود كه جز حقوق ماهيانه
ارتش ، در آمد و اندوخته اى نداشت و به گفته خودش در جوانى
سربازى پابرهنه و گرسنه بود. او پس از
آنكه به سلطنت رسيد. به ثروتمندترين فرد در ايران و يكى از ثروتمندان
بزرگ جهان تبديل شد. اسناد فراوانى درباره چگونگى دستيابى او به اين
ثروتها و ميزان آنها به دست آمده است . بر اساس اين اسناد وى علاوه بر
پولهاى نقدى كه در بانكهاى داخلى و خارجى داشت ، مالك هزاران هكتار از
بهترين زمينهاى كشاورزى ، دهها كاخ و ساختمان ، چندين كارخانه و بسيارى
اموال ديگر بود. به علاوه ، از راههاى ديگرى چون : تجارت در آمد مى
كرد. عملكرد رضا شاه در زمينه هاى ثروت طلبى و غصب اموال و املاك
ديگران ، بسيار گسترده و در عين حال نادرست بود، به طورى كه حتى پسرش
كه بعد از او به سلطنت رسيد، نتوانست از اقدامات او در اين مورد دفاع
كند.
( 80)
مهمتر از همه اينها، اصول سياست داخلى رضاخان بود كه بر سه اصل
حكومت خشن نظامى و پليسى ، مبارزه همه
جانبه با مذهب و روحانيت و غربزدگى
پايه ريزى شده بود، و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت . او طى
دستورالعملهاى رسمى ، مجالس روضه و سخنرانيهاى مذهبى را تعطيل كرد،
تدريس امور دينى و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع ، و
زمزمه هاى كشف حجاب بانوان مسلمان ايران را آغاز كرد.
در چنين شرايطى روحانيون ايران پس از وقايع نهضت مشروطيت در تنگناى
هجوم بى وقفه دولتهاى وقت و عمال انگليسى از يك سو و دشمنيهاى غرب
باختگان روشنفكر از سوى ديگر قرار داشت ، براى دفاع از اسلام به تكاپو
افتاد.
آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى به دعوت علماى وقت قم ، از
اراك به اين شهر هجرت كرد. علماى متعهد اصفهان به رهبرت آيت الله حاج
آقا نورالله اصفهانى دست به هجرت اعتراض آميز به قم و تحصن در اين شهر
زدند. اين حادثه و ماجراهاى مشابه و جرياناتى كه در مجالس قانونگذارى
اين ايام مى گذشت ، به ويژه مبارزات روحانى نامدار و مجاهد: آيت الله
سيد حسن مدرس ، فرصتى براى طلبه اى جوان ، با استعداد و داراى روحى
سلحشور به نام روح الله خمينى بود تا با حضور در متن جريان از نزديك با
مسائل مبارزه و چگونگى ستيز و روحانيت و رضاخان آشنا شوند.
( 81)
در شهريور سال 1320 كشور ايران در جريان جنگ جهانى دوم به اشغال قواى
متجاوز متفقين در آمد. ديكتاتورى كه بيست سال با صرف هزينه هاى هنگفت ،
ارتش را تجهيز كرده بود تابه كمك آن را كشور و مردم محافظت كند، در
مقابل تاخت و تاز اشغالگران ، تسليم شد و بنا بر اعتراف پسرش ، محمد
رضا، سربازانش پس از شليك گلوله هاى مشقى و پيش از آنكه با متجاوزان رو
به رو شوند، از مناطق درگيرى فرار كردند.
رضا شاه از تخت سلطنت به زير كشيده شد و از كشور اخراج گرديد و فرمان
سلطنت از سفارت انگليس و با موافقت روسها به نام محمد رضا پهلوى صادر
شد. سال اول سلطنت متزلزل شاه ، فرصتى بود تا احزاب و اشخاص به بيان
هدفها و مرامهاى خود بپردازند.
حوزه هاى علميه نيز در اين ايام چندان فعال نبودند؛ ولى سلحشوران
مجاهدى همچون : نواب صفرى و يا رانش با ايده تشكيل حكومت اسلامى ، راه
مبارزه قهرآميز و مسلحانه را براى شرايط دشوار آتى ، مطالعه و ارزيابى
مى كردند.
( 82)
تاءليف كتاب كشف الاسرار
در همين زمان شخصى به نام زاده ، پسر يكى از علماى مشهور قم از
لباس روحانيت در آمد و تحت تاءثير تحريك اجانب و بر اساس انحراف فكرى
خود، كتابى به نام اسرار هزار ساله نوشته ، و منتشر كرد.
اين كتاب در رد مذهب تشيع و اسلام و ترويج وهابيت بود. حكمى زاده در
اين كتبا همه معتقدات دينى را مسخره كرده بود و به تمام مقدسات اهانت و
از زيارت قبور ائمه نيز انتقاد كرده بود. در آن زمان محتواى كتاب خيلى
سر و صدا راه انداخت و سؤ الهايى را، كه تا آن روز كمتر مطرح شده بود،
طرح كرد تا دلها را بلرزاند و مردم را وسوسه كند. طبعا جوانان آن روز
در برابر اين شبهات كاملا بى دفاع بودند، و در آن زمان به لحاظ قدرت
طاغوت اوضاع به گونه اى بود كه اين حرفها مى توانست طرفدارانى پيدا
كند. در حوزه علميه ، نسبت به پاسخگويى به اين سؤ الات احساس خلاء مى
شد. تا اينكه حاج آقا روح الله عقايد شيعه و موضعگيرى روحانيت شيعه را
مطرح كردند. ايشان ضمن رد و باطل دانستن افكار و گاهى نويسنده مزبور،
از اوضاع زمان رضاخان و سالهاى بعد از رفتن وى و روى كار آمدن فرزندش
محمدرضا و فرهنگ استعمارى غرب كه به وسيله آن پدر و پسر بشدت در ايران
ترويج مى شد؛ و نقش وسايل ارتباط جمعى در گسترش اين فرهنگ صحبت كردند.
حاج آقا روح الله همچنين از ركود روحانيتى كه چندان كار آمد نبود و
مقامهاى روحانى كه در مقابل آنهمه مفاسد و جنايات بى تفاوت مانده و
سكوت كرده بودند، انتقاد كردند.
( 83)
پس از تاءليف كتاب كشف الاسرار در سال 1322، سال بعد نخستين بيانيه
سياسى ايشان كه در آن آشكارا علماى اسلام و جامعه اسلامى را به قيام
عمومى فراخوانده بود، صادر گرديد.
به دنبال رحلت آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى و طرح مساءله
جانشينى ايشان دوره حساس پس از رضاخان ، حاج آقا روح الله ، كه در آن
زمان از مدرسان بنام حوزه علميه قم به شمار مى رفتند، با توجه به بينش
عميق نسبت به موفقيت و مسؤ ليت مراجع تقليد در جامعه و امور سياسى ،
تلاشهاى گسترده اى را براى تثبيت مرجعيت آيت الله بروجردى آغاز كردند.
فعاليتهاى سياسى آقا روح
الله در زمان آيت الله بروجردى
تلاشها به ثمر رسيد و پس از سكونت آيت الله بروجردى در قم ،
بزودى ايشان مورد توجه علما و طلاب حوزه و عموم مردم قرار گرفت و در
مدت كوتاهى مرجعيت تقليد اكثر مردم كشور و شيعيان خارج از كشور را
احراز كرد. در لال : اوقات سعى حاج آقا روح الله خمينى در اين بود كه
مسائل حوزه و جامعه و جريان سياسى كشور به اطلاع آيت الله بروجردى
برسد. متقابلا آيت الله بروجردى نيز احترام و اعتماد خاصى نسبت به
ايشان قائل بود؛ و در موارد متعددى ايشان را به عنوان نماينده تام
الاختيار خود در اداره حوزه و گفتگوهاى سياسى مى گماشت .
( 84)
حاج آقا روح الله در همين حال ارتباط خود را عناصر سياسى موجه در تهران
و شخصيتهايى نظير آيت الله كاشانى ادامه مى دادند و از طريق مختلف از
جمله : پيشگيرى مذاكرات مجلس شوراى ملى و نشريات معتبر وقت ، تحولات
جارى را به دقت زير نظر داشتند.
در جريان انتخابات دوره شانزدهم مجلس ، آيت الله كاشانى از سوى مردم
تهران انتخاب شد؛ و ائتلاف جناح آيت الله كاشانى با جبهه ملى به نفع
طرفداران نهضت ملى شدن صنعت نفت ، تمام شدن و همزامان فدائيان اسلام كه
از حمايتهاى آيت الله كاشانى برخوردار بودند؛ طى چند عمليات كم سابقه ،
ضربه هايى به دولتهاى دست نشانده شاه وارد ساختمان و دكتر مصدق ، رهبر
جبهه ملى ، به صدارت رسيد و قيام سى ام تير 1331 در تهران شكل گرفت ؛ و
مردم پيروزى ملى شدن صنعت نفت را جشن گرفتند؛ ولى متاءسفانه اين شادى
دوام نياورد. به جهت اختلاف جبهه ملى با آيت الله كاشانى كه منجر به
نفوذ عناصر حزب توده در دولت و تبليغات ضد دينى ، و همچنين منزوى شدن
جناح مذهبى نهضت گرديد و امريكا از اين فرصت كمال استفاده را برد و با
كودتاى 28 مرداد 1332 سلطنت بلامنازع شاه را تضمين و مخالفان را ساقط
كرد.
( 85)
حاج آقا روح الله ناظر وقايع و حوادث بودند و به جهت اقتدار مرجعيت آيت
الله بروجردى و حفظ وحدت ، هيچ گونه دخالت نداشتند؛ ولى از ابتدا مى
دانستند كه ائتلاف بين جبهه ملى و روحانيت به دلايل مختلف دوام نخواهد
آورد؛ و منجر به ناكامى خواهد شد.
دو سال بعد در تاريخ 25 / 8 / 1334 فدائيان اسلام در ماجراى ترور
ناموفق حسين علاء نخست وزير وقت ، دستگيرى و رهبران آن پس از محاكمه در
دادگاههاى سرى نظامى اعدام شدند و تلاشهاى حاج آقا روح الله خمينى و
ديگر علما در جلوگيرى از اعدام آنان به نتيجه نرسيد. اين حوادث ناگوار
بر روح حساس ايشان تاءثير مى گذاشت ؛ و در عين حال تجربه اى گرانقدر
براى مراحل بعدى مبارزه بود.
( 86)
ساواك در سال 1336 تشكيل شد و از منافع شاه در امريكا در برابر مخالفان
حفاظت مى كرد و در درگيرى كشورهاى اسلامى با اسرائيل ، شاه هيچ گونه
دخالتى نداشت .
طرح اصلاحات در ارضى ، گامى در جهت انقلاب شاه بود. اصلاحات اراضى با
تبليغات فراوان و شعارهايى همچون : مبارزه با خوانين و فئودالها، تقسيم
اراضى بين زارعان محروم و افزايش توليد مطرح گرديد.
در سال 1340 دو حادثه ناگوار به وقوع پيوست . آيت الله العظمى بروجردى
و آيت الله كاشانى رحلت كردند.
عدم پذيرش مرجعيت
به دنبال ارتحال آيت الله العظمى بروجردى ، مرجعيت آيت الله
العظمى خمينى فراگير شد و مورد استقبال مردم ايران قرار گرفت و بسيارى
از علما، ايشان را به عنوان مراجع اعلم معرفى كردند. در حالى كه ايشان
بشدت از مطرح شدن خويش به عنوان مرجع تقليد پرهيز داشتند و حتى حاضر به
چاپ رساله خود نبودند.
در سال 1341 يكى از روحانيان محترم خدمت آقا رسيدند و با ذكر مقدماتى
از قبيل كثرت مقلدان و نياز آنان به رساله علميه ، سعى كردند كه ايشان
را براى چاپ رساله عمليه ترغيب كنند؛ ولى آقا بعد از اتمام سخنان ايشان
با صراحت فرمودند: اين حرفها را مناسب است به يك كتابفروشى بگوييد.
( 87)
هنگامى كه برخى از دوستان و شاگردان آقا به اين نتيجه رسيدند كه ايشان
اعلم هستند و لايق رهبرى اسلام و مقام مرجعيت ، در صدد برآمدند كه
رساله ايشان را چاپ كنند. بعد از چاپ مقدارى بدهكار شدند، به همين دليل
از طريق آيت الله اشراقى پيام فرستادند كه ما رساله را چاپ كرديم و 2
هزارو پانصد تومان بدهكار شديم ، طلبه هستيم و ندايم ، شما قرض ما را
پرداخت كنيد.
آقا در پاسخ پيغام فرستادند: مگر من گفتم كه رساله چاپ كنيد؟ هر كسى
رساله چاپ كرده است ، خودش هم بايد پولش را بدهد.
( 88)
پس از رحلت آيت الله بروجردى و تجزيه مرجعيت ، رژيم شاه شتاب بيشترى به
اصلاحات مورد نظر امريكا داد و همزمان كوشيد تا امر مرجعيت را به خارج
از ايران منتقل كند؛ بنابراين پيامهاى تلگراف تسليت رحلت آيت الله
بروجردى را به نجف مخابره كرد.
مبارزه با طرح انجمنهاى ايالتى و ولايتى
در تاريخ 16/7/1341 مجلس لايحه انتخابات انجمنهاى ايالتى و
ولايتى را تصويب كرد و طى آن قيد اسلام را شرايط انتخابات كنندگان و
انتخاب شوندگان حذف و به جاى سوگند به قرآن كريم ، سوگند به كتاب
آسمانى ، در جهت اسلام زدايى مطرح شد.
آيت الله العظمى خمينى و جمعى از مراجع و علماى قم با تشكيل جلسه اى در
منزل آيت الله شيخ مرتضى حائرى به بحث و تبادل نظر پرداختند. پس از آن
هر كدام از مراجع ، تلگرافى به شاه مخابره كردند. متن تلگراف ايشان لحن
تندترى داشت .
شاه پاسخ به تلگرامها را به نخست وزير محول كرد و او پاسخ همه مراجع را
ارسال كرد و در پايان پاسخ آيت الله العظمى خمينى را فرستاد.
آيت الله خمينى در اعتراض به سكوت دولت در غائله انجمنهاى ايالتى و
ولايتى و عدم توجه به مخالفتهاى مراجع و علما مردم و در پاسخ به كسب
تكليف مردم در اين قضيه ، طى سخنانى فرمودند... خوب است كسانى كه اين
بيانات را مى نويسند به مقدمات دولتى اطلاع دهند كه بيش از اين با
احساسات مردم بازى نكنند. علماى اسلام دست بردار نيستند. اگر آنها خيال
مى كنند با امروز و فردا كردن مى توانند موضوع را در سكوت بگذارند،
اشتباه است . ابدا اينطور نيست . كار، خيلى مهم است . صحبت خطر، براى
اسلام است . علماى اسلام نمى توانند ساكت بمانند... قضيه منحصر به
علماى ايران نيست . علماى اسلام نمى توانند ساكت بمانند... قضيه منحصر
به علماى ايران نيست . علماى عراق ، علماى مصر، علماى يمن و علماى ساير
نقاط اسلامى هم در اين موضوع با ما هستند...
به دنبال اعراض گسترده ايشان و ساير مراجع و علما و قيام و خروش ملت
عليه لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى و
افشار توطئه هاى رژيم ، اسدالله علم در يك مصاحبه مطبوعاتى در كمتر از
دو ماه از تصويب لايحه ، لغو تصويب نامه را به طور رسمى اعلام كرد.
( 89)
با وجود شكست شاه در ماجراى انجمنها، فشار امريكا براى انجام اصلاحات
مورد نظر ادامه يافت . شاه در دى ماه 1341 اصول ششگانه اصلاحات خويش را
برشمرد و خواستار رفراندوم شد.
مبارزه با انقلاب سفيد شاه
( 90)
امريكا به شاه دستور داده بود تا لوايحى
را تحت عنوان انقلاب سفيد در كشور مطرح سازد و با اين كار مردم را فريب
دهد. آيت الله خمينى كه از دسيسه هاى دشمن آگاه بودند و نقشه هاى شوم
آنان را مى دانستند، بار ديگر مراجع و علماى قم را به نشست و چاره جويى
و قيامى دوباره فراخواندند. در نشست بعدى ، علما و ايشان خواستار تحريم
رسمى رفراندم شاه شدند، و ايشان بيانيه اى كوبنده در دوم بهمن 1341
صادر كردند و طى آن فرمودند: اين لوايح ، خلاف قانون اساسى و خلاف شرع
است .
طبق قانون اساسى آن زمان ، هر قانونى كه مى خواست در كشور اجرا شود،
بايد در مجلس شورا مطرح و راءى مى آورد؛ در حالى كه قوانين شش گانه شاه
در مجلس شورا، مطرح نشده بود.
( 91)
به دنبال حوادث روز دوم و سوم بهمن در تهران كه پيامد پيام تحريم
رفراندم از سوى آقا ديگر مراجع بود و سركوب تظاهرات آرام مردم و موج
عظيم دستگيرى روحانيان و مردم و محاصره منزل آيت الله بهبهانى و آيت
الله خوانسارى ، آقا اعلاميه تاريخى خود را با آگاهى از وقايع خونين
تهران صادر كردند و با اين اقدام شجاعانه ، با تمام وجود در مقابل رژيم
، كه خود را برنده حوادث مى دانست ، ايستادند. در اين اعلاميه كه با
جمله : مسلمانان آگاه باشيد كه اسلام در خطر كفر است ، آغاز مى شد؛
ايشان در بخشى از علاميه نوشتند:... با ما معامله بردگان قرون وسطى مى
كنند. به خداى متعال ، من اين زندگى را نمى خواهم
انى الاارى الموت الا السعادة و لاالحيوة مع
الظالمين الابرما
كاش ماءموران بيايند و مرا بگيرند تا تكليفى نداشته باشم ! فقط جرم
علماى اسلام و ساير مسلمانان آن است كه دفاع از قرآن و ناموس اسلام و
استقلال مملكت مى نمايند؛ و با استعمار مخالفت دارند.
( 92)
در آستانه رفراندم تحميلى ، ابعاد مخالفت مردم فزونى گرفت . شاه ناگزير
براى كاهش دامنه مخالفتها در چهارم بهمن عازم قم گرديد. آقا از قبل با
پيشنهاد استقبال مقدمات روحانى از شاه بشدت مخالفت كردند، و حتى خروج
از منازل و مدارس در روز ورود شاه به قم را تحريم كردند.
( 93)
با پيشنهاد آقا، عيد باستانى نوروز سال 1342 در اعتراض به اقدامات رژيم
، ترحيم شد.
فاجعه فيضيه
دوم فروردين سال 1342 به مناسبت شهادت امام صادق (ع ) مراسم
عزادارى با حضور گروهى از مردم در منزل آقا برپا شد. يكى از روحانيان
ضمن بيان فضايل امام صادق (ع ) و مبارزه اساسى آن حضرت با دستگاه اموى
و عباسى ، به طرح مسائل روز پرداخت . عوامل ساواك به قصد ايجاد ناامنى
و اغتشاش در مجلس ، صلوات نابجا و پى در پى مى فرستادند. در اين حال ،
آقا به محض اطلاع و مشاهده اوضاع ، آيت الله خلخالى را ماءمور ساختند
با صداى بلند، اخلالگران را تهديد كند كه اگر يك بار ديگر حركت سوء و
ناشايسته اى ، كه موجب اخلال در نظم و آرامش مجلس باشد، از خود نشان
دهند و خواسته باشند از رسيدن سخنان آقايان خطبا به گوش مردم جلوگيرى
كنند، فورا به طرف صحن مطهر حركت مى كنم و در كنار مرقد مطهر حضرت
فاطمه معصومه (س ) سخنانى را كه لازم است به گوش مردم برسد، شخصا
ايراد خواهم كرد. اين تهديد مؤ ثر واقع شد و مراسم بدون هرگونه تشنجى
پايان يافت .
( 94)
عصر آن روز مجلس عزادارى ديگرى از طريف آيت الله العظمى گلپايگانى در
مدرسه فيضيه برپا شده بود؛ رژيم كه بعد از جريان رفراندم تصميم گرفته
بود روحانيت را سركوب كند، عده اى ساواكى را به عنوان كارگر و كشاورز،
كه رئيس آنها هم سرهنگ مولوى بود؛ به مدرسه فيضيه آورد. مجلس عزادارى
در مدرسه برقرار بود و آيت الله العظمى گلپايگانى نيز در مجلس شركت
داشت . ساواكى ها به دستور سرهنگ موليو با هجوم خود، مجلس را بر هم
زندند و بعد با چوبهايى كه در اختيار داشتند روحانيون را كتك زدند و
بعضيها را از بالاى بام پرتاب كردند.
( 95)
خبر به خانه آقا رسيد. عده اى دست و پا شكسته و چشم گريان و بى عبا و
عمامه سراسيمه به منزل آقا وارد شدند. صداى گريه و ناله بلند بود. برخى
از نزديكان آقا مى خواستند در منزل ايشان را ببندند كه ايشان بشدت
مخالفت كردند. آقا پس از مشاهده وضعيت طلاب ، خيلى متاءثر شدند. پس
از نماز با همان وضع حدود بيست دقيقه براى طلبه ها صحبت كردند؛ و در
بين صحبتهاى خود فرمودند: چيزى نشده ، مطمئن باشيد كه شاه با اين كار
گور خويش را كنده است . حمله به فيضيه ، يعنى حمله به اسلام و اين كار
شاه با اين كار گور خويش را كنده است . حمله به فيضيه ، يعنى حمله به
اسلام و اين كار؛ يعنى تيشه به ريشه خود زدن .
در تمام مدت صحبت كردن ، آرامش و اطمينان خاصى بر آقا مستولى بود.
آرامش آقا باعث شد كه آن جمع مضطرب و آشفته تحت تاءثير قرار بگيرند و
كمى آرام شوند.
( 96)
در همين لحظه حساس ، آقا دستور دادند به خانه آقا گلپايگانى تلفن
بزنيد، ببينيد از مدرسه به منزل آمده است يا نه ؟
وقتى شماره منزل حضرت الله العظمى گلپايگانى گرفته شد، گفته ايشان از
مدرسه آمده و به مسجد رفته است ، در صورتى كه بعد معلوم شد تا آخر شب
در مدرسه بوده است و تلفن هم از تلفنخانه تحت كنترل بوده است و ساواك
در جواب تلفن منزل آقا گفت كه آقاى گلپايگانى از مدرسه فيضيه آمده و به
مسجد رفته است ، تا آقا اين نيامدن منزل را بهانه قرار ندهند و براى
نجات ايشان عازم مدرسه فيضيه گردند و ميان مردم و نيروهاى رژيم زد و
خورد ديگرى شروع شود.
( 97)
فاجعه فيضيه همه را نگران كرده بود. بسيارى از روحانيان و طلبه ها
جراءت نمى كردند با لباس روحانى خود در خيابانها ظاهر شوند، مردم جراءت
نمى كردند كه به خانه مراجع نزديك شوند. همه جا ترس و وحشت حكمفرما
بود؛ يك هفته از ماجرا گذاشته بود كه ناگهان اعلاميه از طرف آقا صادر
شد. ... شاه دوستى ، يعنى غارتگرى ؛ شاه دوستى ،
يعنى آدمكشى ؛ شاه دوستى ، يعنى هدم
( 98) اسلام و محو آثار رسالت ....
صدور اعلاميه امام به عنوان شاه دوستى ، يعنى
غارتگرى معروف شد و جو وحشت را شكست و سكوت را حرام اعلام كرد.
با اين كار جنب و وش مردم دوباره آغاز شد. رژيم كه ديده بود، موج
انقلاب سراسر ايران را فرا گفته است ، علما و گويندگان روحانى تهران را
به ساواك احضار كرده بود و از آنها خواسته بود كه حول سه محور: شاه ،
اسرائيل و اسلام حرف نزنند. در واقع ساواك به آنها خواسته بود كه حول
سه محور: شاه ، اسرائيل و اسلام حذف نزنند. در واقع ساواك به آنها گفته
بود: ما نمى خواهيم به شما بگوييم كه به طور كلى
از دولت انتقاد نكنيد و هيچ حرفى نزنيد و از مسائل سياسى سخنى به ميان
نياوريد؛ ولى از شما مى خواهيم درباره سه موضوع حرف نزنيد: عليه شاه
صحبت نكنيد، عليه اسرائيل هم صحبت نكنيد، و مرتب نگوييد كه اسلام در
خطر است . غير از اين سه مورد، هر چه بخواهيد، مى توانيد بگوييد.
وقتى اين خبر به گوش آقا رسيد، ايشان در سخنرانى روز سيزده خرداد و در
عصر عاشورا در مدرسه فيضيه در رابطه با اسرائيل گفتند: اسرائيل نمى
خواهد در اين مملكت روحانيت باشد، اسرائيل نمى خواهد در اين مملكت
مسلمان باشد، اسرائيل مى خواهد ملت را به خاك و خون بكشد، اسرائيل مى
خواهد در اين مملكت زراعت را فلج كند و تجارت را از بين ببرد...
بعد هم خطاب به شاه فرمودند:
بدبخت ! بيچاره ، 45 سال از عمرت مى رود. يك كمى تاءمل كن ، يك كمى
تدبر كن ، من نمى خواهم يك روزى اگر اربابها بخواهند تو را ببرند، مردم
جشن و چراغانى كنند...
( 99)
آقا در ضمن سخنرانى كه عمده خطابشان به شاه بود از ماجراى جنايت بار
فيضيه نيز صحبت كردند.
( 100)
بعد از سخنرانى آقا، شب 15 خرداد، نيمه هاى شب كه ايشان مشغول عبادت
بودند به منزل آقا حمله كردند؛ و همسر ايشان مى گويد: در حياط خوابيده
بوديم . آن شب صداى همهمه پيچيده بود كه ناگهان به در خانه لگد زدند.
آقا رفتند و گفتند: لگد نزنيد، آمدم بعد
عبا و قبايشان را
پوشيدند، آنها هم در را شكستند و داخل خانه ريختند و ايشان را بردند.
( 101)
بخش سوم : آغاز قيام امام خمينى (س ) در 15 خرداد 1342
فصلاول : آغاز قيام
( 102)
دستگيرى امام
به دنبال انتشار خبر دستگيرى آقا در تمام كشور، مردم با بستن
مغازه ها، تعطيلى دروس دانشگاهها، اقدام به تظاهرات عظيمى براى حمايت
از رهبر خود نمودند.
رژيم پهلوى براى سركوب كردن قيام مردم ، تظاهرات مردم را به خاك و خون
كشيد و گروهى از مردم بى دفاع را مجروح كرد يا به شهادت رساند.(
103)
بعد از دستگيرى ، امام را دو - سه روزى در يك منزل مسكونى بازداشت
كردند و بعد ايشان را به زندان قصر منتقل كردند. امام ده الى دوازده
روز در قصر بودند و در اين مدت نمى گذاشتند برايشان غذا ببرند. ظاهرا
ايشان را نصيحت مى كردند. آقا كتاب دعا و لباس خواسته بودند كه برايشان
فرستادند. بعد ايشان را به عشرت آباد بردند و دو ماه آنجا بودند. نمى
گذاشتند هيچ كس پيش ايشان برود، فقط اجازه غذا دادند.
خانواده امام به تهران آمدند و در منزل پدر خانمشان ساكن شدند، و ظهرها
براى آقا غذا مى بردند. بعد از دو ماه كه آزاد شدند، ايشان را به
داووديه ، منزل آقاى عباس نجاتى بردند. همسر امام مى گويد: روز اول با
دخترانم به آنجا رفتم . من بيشتر ماندم و اتاق يكدفعه خلوت شد و همه
رفتند. به ايشان گفتم : اينجا خيلى سخت است ؟انگشتشان
را ماليدند به پشت گردنشان ، پوست نازكى با انگشت لوله شد. من هيچى
نگفتم ، ولى خيلى ناراحت شدم . هنوز هم وقتى به ياد آن روز مى افتم ،
ناراحت مى شود. آقاى روغنى پيشنهاد كرد كه آقا به خانه ايشان برود.
جمعيت زيادى از ساواكى ها و به روى منزل آقاى روغنى جا گرفتند. يك منزل
هم آنجا براى ما كرايه كردند تقريبا سى ساواكى آنجا بودند كه رفت و
آمدها را كنترل و محدود مى كردند، فقط مادر و خواهرم اجازه داشتند داخل
شودند. مدت هفت ماه در قيطريه بوديم تا اينكه انصارى ، رئيس ساواك وقت
، گفت : هر وقت بخواهيد به قم برويد، براى شما ماشين مى آوريم .(
104)
يكى از ياران امام مى گويد: بعد از آزادى امام از قيطريه ، عده اى از
بازاريهاى تهران ، ناهارى ترتيب دادند و امام را دعوت كردند و در همان
جلسه سر سفره ، يكى از بازاريها گفت : بازاريها براى خاطر شما چه
كردند... امام گفتند: بيخود كردند ! همه تعجب كردند اين ، چه حرفى است
! بعد امام فرمودند: اگر براى خدا كردند، كه خدا اجرشان بدهد، بايد
بكنند؛ اگر براى من كردند، من چيزى را ندارم بدهم .
( 105)
با اين جمله ، امام به آنها فهمانده بودند كه كارها بايد براى رضاى خدا
باشد و از ايشان نبايد توقعى داشته باشند و تمام آنهايى كه از نزديك با
امام ارتباط داشتند، مى دانستند كه از امام به هيچ وجه نبايد توقع مادى
داشته باشند.
امام پس از آزادى از قيطريه ، همراه خانواده به قم رفتند و از عيد تا
سيزده آبان ، يعنى هشت ماه آنجا بودند، تا اينكه مساءله كاپتولاسيون
پيش آمد.
مبارزه با طرح كاپيتو لاسيون
در تاريخ 21 مهر 1343 مجلس شوراى ملى براى مصونيت بخشيدن
مستشاران و ديگر تبعه امريكا در ايران ، لايحه كاپيتولاسيون را تصويب
كردند. پس از تصويب اين قانون ، امام به خشم آمدند. رژيم كه فهميده
بود، امام نسبت به اين مساءله واكنش نشان مى دهند، يكى از بستگان نزديك
ايشان را، كه با رژيم نيز در ارتباط بود، خدمت امام فرستاد. هدف اين
بود كه امام قانع شوند و از امريكا صحبتى به ميان نياورند.
اين شخص پس از ورود به قم از آنجا كه نتوانسته بود از امام اجازه
ملاقات بگيرد، با حاج آقا مصطفى صحبت كرده بود و گفته بود
الان جو به اندازه اى حساس است كه امريكا دارد
ميليونها تومان در اين مملكت خرج مى كند تا وجهه كسب كند. الان انتقال
از امريكا و حمله به آن ، به مراتب از حمله به شاه خطرناكتر است . اگر
امام برنامه اى براى سخنرانى دارند، مواظب باشند كه به امريكا چيزى
نگويند، حتى به شاه هم حمله بكنند، مهم نيست .
به اين ترتيب امام فهميدند كه نقطه ضعف رژيم در كجاست . به همين دليل
در سخنرانى تاريخى ضد كاپيتولاسيون كه در قم ايراد كردند فرمودند...
رئيس جمهور امريكا بداند كه امروز در اين كشور يكى از منفورترين افراد
بشر است . امروز قرآن با او خصم است ، املت ايران با او خصم است ...
قانونى در مجلس بردند... اگر يك خادم امريكايى ، اگر يك آشپز امريكايى
، مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس
ايران حق ندارد جلوى او را بگيرد.
( 106)
فصل دوم : تبعيد به تركيه
پس تز سخنرانى امام در سيزدهم آبان 1343، شبانه به منزل ايشان
در قم ريختند و در حالى كه ايشان مشغول نيايش بودند، بازداشت و به
همراه نيروهاى امنيتى به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام كردند.
دستگيرى امام
همسر امام در رابطه با واقعه دستگيرى ايشان مى گويد: يك شب ديم
كه ريختند پشت در خانه ، من در ايوان بودم ، با آنكه ديوار بلند بود،
يكى رفته بود بالاى ديوار، آقا طرف ديگر حياط بودند و من اين طرف حياط،
دوباره ديدم يك نفر ديگر پريد بالاى ديوار، صدا كردم :
آقاناگهان در بين خانه ما و بيرونى را با
لگد زدند. آقاى صداى مرا شنيدند، بلند صدا زدند: در را شكستيد. من دارم
مى آيم . يكدفعه يكى ديگر هم پريد بالاى ديوار و من ديگر ترسيدم .
نزديك سحر بود. آقا آمدند بيرون و داد زدند: در شكست ! برويد بيرون ،
من مى آيم . همينكه ديدند آقا از اتاق بيرون آمده اند و به طرف من مى
آيند، از ديوار پايين پريدند، آقا آمدن مهر و كليد در قفسه شان را به
من دادند و گفتند: اين پيش تو باشد تا خبر دهم ؛ و از آن در بيرون
رفتند. من مهر و كليد را پنهان كردم و به هيچ كس نگفتم . هنگام بردن
امام ، احمد كه در آن موقع پانزده - شانزده ساله بود، بيدار شد و
پرسيد: آقا كو؟گفتم :
از اين در رفت . تو نرو؛ ولى از رفت و
زود برگشت و گفت : چند قدم كه رفتم ، يكى از
ساواكى ها هفت تيرش را به سمت من نشانه گرفت ، كه از جلو بيايى مى زنمت
، و من نرفتم .(
107)
دختر امام درباره شب دستگيرى پدر مى گويد: وقتى كه امام را بردند، مادر
نگرانمان ، با پوشش چهار قطعه لحاف و پتو، باز هم بشدت مى لرزيد. وقتى
جوياى حالشان شدم ، گفت : دخترم ! حالم خوب است
؛ اما نمى دانم چرا اينقدر مى لرزم اين سخن چنان قلبم را سوزاند
كه هنوز هم يادآورى آن دشوار است . آن روز بر خانواده ما همچون ايران
كربلا گذاشت . براى در امان بودن از ستم و تعدى رژيم ، ما را از كوچه
هاى تنگ و باريك پشت باغ قلعه به ميدان حركت دادند و در دو سوى مسير،
زنها و بچه ها كه هنوز از واقعه مطلع نبودند و شايد هم ما را نمى
شناختند، به تماشا ايستاده بودند. در آن ايام از آنچه بر ما گذشت ، هيچ
چيز به امام نگفتيم ؛ زيرا نمى خواستيم مايه رنجش بيشتر او باشيم .
( 108)
امام در مورد دستگيرى خود مى گويد: آنجا ماشين مرا عوض كردند؛ يعنى مرا
از آن فرلكس كوچك ، كه به خاطر باريكى كو چه آورده بودند، به يك ماشين
بزرگتر بردند.(
109)
ماءموران پس از آنكه مرا گرفتند، به داخل اتومبيل بردند و به سرعت
خيابانهاى قم را پشت سر گذاشتند و به سمت تهران به راه افتادند؛ ولى
پيوسته با نگرانى به پشت سر خود و اين طرف نگاه مى كردند و وقتى من
پرسيدم از چه مى ترسيد و نگران هستيد؟ گفتند: مى ترسيم مردم ما را
تعقيب كنند و به دنبال ما بيايند، چون مردم شما را دوست دارند...
و الله من نترسيدم ؛ ولى آنها مى ترسيدند. آنقدر مى ترسيدند كه اجازه
ندادند براى نماز صبح پياده شوم و گفتند: مى ترسيم مردم برسند و نمى
توانيم چنين اجازه اى بدهيم ؛ و از اين رو من ناچار شدم همانگونه كه
بين دو ماءمور در اتومبيل نشسته بودم ، نماز خود را نشسته بخوانم .
( 110)
توى ماشين - موقع رفتن - به چاه نفت كه رسيديم ، گفتم : تمام اين
بدبختيهاى ما به خاطر اين نفت است . شما چرا اين جور مى كنيد؟ از آنجا
تا تهران من با اينها صحبت كردم و يكى از اينها كه پيش من نشسته بود تا
تهران گريه كرد.
( 111)
مرا مستقيم تا فرودگاه آوردند. هواپيما آماده بود. داخل هواپيما كه
رفتيم ، ديدم يك قسمت را پتو انداخته بودند و تا اندازه اى براى نشستن
.منظمش كرده بودن ، معلوم شد اين هواپيماى بارى است . آنها گفتند چون
هواپيماى مسافربرى آماده نبود، ما خواستيم شما را با اين هواپيما ببريم
تا اين كار به سرعت انجام شود. من گفتم نخير، به خاطر اينكه نمى
خواستيد من در ميان جمعيت باشم كه بروم
( 112)
عصر آن روز ساواك خبر تبعيد امام را به اتهام اقدام عليه امنيت كشور !
در روزنامه ها منتشر ساخت . على رغم فضاى خفقان ، موجى از اعتراضها به
صورت تظاهرات در بازار تهران ، تعطيلى طولانى مدت دروس حوزه هاى قم و
مشهد و ساير شهرها، ارسال طومار و نامه ها به مراجع تقليد و ارسال
تلگرامها و نامه ها متعدد دانشجويان مسلمان پيرو امام در خارج از كشور
به مقامهاى تركيه و سازمان ملل و كميسيون حقوق بشر، جلوه گر شد.
تبعيد امام به تركيه با دستور مستقيم امريكا بوده است ، چون تركيه كشور
لائيك (غيرمذهبى ) بود و مى خواستند مانع فعاليتهاى ايشان بشوند.
( 113)
در تركيه ابتدا امام را به هتلى در بلوار پلاس ، طبقه چهارم ، اتاق
شماره 514، كه از قبل مهيا شده بود، بردند. اين هتل در مركز شهر آنكارا
قرار داشت و چون خبرنگاران به آنجا آمدند، بعد از ظهر چهاردهم آبان ،
امام خمينى را به ساختمان فتوتم انتقال
دادند. پس از تغييرات پياپى محل اقامت امام ، در 21 آبان ايشان را به
شهر بورسا يكى از بنادر تركيه ، واقع در
غرب آنكارا - حوالى درياى مرمره - منتقل كردند و در يكى از ساختمانهاى
جنوبى آن اسكان دادند.
( 114)
در همان روزهايى كه امام وارد تركيه شدند و كاغذى خواستند و آموختن
زبان تركى را شروع كردند 12 و در اولين نامه كه به ايران نوشتند، كتاب
صحيفه سجاديه خواستند. 13 امام حدود يك ماه و نيم به تنهايى در اين
بندر زندگى مى كردند. آن دوران تنهايى و غربت ، امام را سخت آزار مى
داد.
پس از دستگيرى و تبعيد امام به تركيه ، رژيم شاه پسر امام ، آقا مصطفى
را دستگير و پس از دو ماه زندانى در قزل قلعه ، در روز سيزده ديماه
همان سال به تركيه تبعيدى كرد.
( 115)
حضور آقا مصطفى در تركيه تاءثير عاطفى بسيارى بر روى پدر گذاشت . اما
مدافع و خدمتگزار و حتى آشپز پدر بود. لباسهاى ايشان را مى شست ، مونس
و غمخوارشان بود و به اين ترتيب بيشترين تاءثير را از امام گرفته بود و
به همان نسبت نيز بيشترين تاءثير عاطفى را بر ايشان گذاشته بود.
( 116)
نفوذ امام در بين مردم تركيه
امام از نظر سياسى در تركيه محدود شده بودند. مقامهاى ايرانى و
ترك براى آنكه ايشان را خانه نشين كنند و از هر گونه ارتباط با مردم
مسلمان تركيه باز دارند، به ايشان فشار آوردند كه لباس روحانى را از تن
در آورند.
رژيم ايران براى اينكه امام از آن محدود خارج نشوند و به ميان مردم
نروند، به ايشان گفتند: شما نمى توانيد به داخل
اجتماع برويد. به خاطر اينكه لباس روحانى ممنوع است و دولت تركيه به
لباس متحدالشكل عنايت دارد. اگر مى خواهيد به اجتماع برويد؟ بايد لباس
ترك به تن كنيد.
به اين ترتيب ، امام را مجبور كردند كه لباس روحانى را از تن بيرون
بياورند و لباس ترك را بپوشند، به اميد آنكه شايد همين تغيير لباس باعث
بشود كه امام ديگر ميان اجتماع ظاهر نشوند؛ ولى امام على رغم اين توطئه
با همان وضع مى آمدند، قدم مى زدند و به خيابان مى رفتند.
يكى از گزارشهاى سرهنگ افضلى كه همراه امام به تركيه رفته بود، اين بود
كه ايشان مرتب بيرون مى روند و قدم مى زنند و اين وضع نگران كننده است
و نبايد ايشان را تنها گذاشت .
( 117)
امام در جواب نامه يكى از دوستانشان نوشته بودند: دولت ايران مى خواست
كه در تركيه خيلى به من بد بگذارد؛ اما ملت تركيه به من احترام كردند،
خوش گذشت .
معلوم شد افرادى كه در بورسا امام را شناخته بودند، خيلى به امام
احترام گذاشته بودند و به امام بابامى
گفتند.
( 118)
تاءليف كتاب تحرير الوسيله
در يك سالى كه امام در تركيه بودند، ايشان كتاب تحريرالوسيله را
تاءليف كردند، كه در آن احكام عبادى اسلام را همراه با احكام سياسى
اسلام نوشتند. اين كار امام بعد از چند قرن كه احكام سياسى از رساله
هاى علمى رخت بربسته بود، بهترين گامى بود كه در تبعيدگاه تركيه
برداشته شد.
تركيه ، مركز رواج سياست استعمارى جدايى دين از سياست است . در آنجا
هرگونه دخالت روحانى و سياست محكوم است ؛ اما مى بينيم كه امام در اين
مركز كتابى تاءليف مى كنند و سياست را با ديانت مى آميزند و احكام
سياسى را در كنار احكام عبادى ذكر مى كنند.
( 119)
يكى از افرادى كه در دفتر امام بود، مى گويد: وقتى كتاب چاپ شد. پشت
جلد آن به عربى نوشته بود رهبر حوزه هاى علميه
و من اين مطلب را نديده بودم . يك جلد از كتاب را خدمت امام بردم تا
چشم امام به اين كلمه افتاد، آنقدر ناراحت شدند كه كتاب را به زمين
زدند و فرمودند: به من نمى گويند ! بايد اين نوشته از بين برود. من
جراءت نكردم حرفى بزنم . آمدم بيرون و به آن شخصى كه متصدى اين كار بود
گفتم كه بايد اين نوشته از بين برود، فايده ندارد. كتاب را به چاپخانه
بردند و همان شخصى كه متصدى چاپخانه بود، تعجب كرده بود. چون او تا آن
موقع چنين جريانى را نديده و نه شنيده بود. به همين دليل گفته بود:
اين آقا كيست ؟ !
( 120)
در مهرماه 1344، يازده ماه پس از تبعيد امام به تركيه ، رژيم شاه به
علت فشارى كه از سوى افكار ملت و افكار عمومى جهانى و بعضى از علماى
ايران ، از جمله آيت الله سيد احمد خوانسارى آمد، محرومانه اعلام كدر
كه بزودى امام را به عراق روانه مى كند و به اين وضع پايان مى دهد.
بنابراين در سيزده مهرماه ، امام را به همراه فرزندشان ، آيت الله
مصطفى خمينى ، سوار هواپيما كردند و به بغداد فرستادند.
( 121)