عملكرد امام مجتبى (ع )
پس از اميرمؤ منان ، فرزندش حسن مجتبى و ريحانه رسول خدا مصمم گرديد
راه آن حضرت را در جنگ با معاويه و ريشه كن ساختن جرثومه فساد بنى اميه
ادامه و مبارزه با كفر گذشته و نفاق حاضر را در راءس وظايف امامت و
رهبرى خويش قرار دهد؛ زيرا او نيز امام به حق و
((سيد شباب اهل جنّت
)) بود و راه او همان
راه على عليه السلام و برنامه اش برنامه او بود.
و بر همين اساس فرمان جنگ با معاويه را صادر كرد و لشكر كوفه را بسيج و
خودش به عنوان فرمانده كل قوا به سوى جبهه حركت نمود و پس از آغاز جنگ
در ميان دو لشكر از طرفى وجود افراد پيمان شكن در ميان لشكر آن حضرت كه
اميرمؤ منان عليه السلام راحت طلبى آنان را همواره مورد نكوهش قرار مى
داد و از روح پيمان شكنى و عدم احساس مسؤ وليت كه بر آنان حاكم بود به
درگاه خدا شكوه مى نمود و از طرف ديگر وجود مكر شديد و نيرنگهاى مختلف
پسر ابوسفيان ، حسن بن على عليهما السلام را بر آن واداشت كه برخلاف
ميل باطنى و عدم رضاى درونى ، آتش بسى را قبول كند و قطعنامه اى را
بپذيرد كه مى دانست معاويه مكار و فرزند هند جگرخوار بر مواد آن عمل
نخواهد نمود.
حسن بن على عليهما السلام علت اين حادثه جانكاه تاريخى و انگيزه اين
انعطاف و نرمش ظاهرى را با بيانات مختلف ابراز داشته و رنج درونى خود
را با مردم زمان خويش در ميان گذاشته است .
او در ضمن يك سخنرانى كه معاويه نيز در آن شركت داشت چنين فرمود:((مردم
! معاويه چنين وانمود مى كند كه من با پذيرش قطعنامه او را به مقام
خلافت سزاوار ديدم ولى او دروغ مى گويد؛ زيرا طبق مضمون كتاب خدا و سنت
پيامبرش رهبريت مردم با خاندان ماست (و چگونه ممكن است من برخلاف كتاب
و سنت عمل كنم ) و به خدا سوگند! اگر مردم در بيعت خود با ما وفادار
بودند و از فرمان ما اطاعت و ما را يارى مى كردند خداوند بركات آسمان و
زمين را بر آنان ارزانى مى داشت (آنگاه خطاب به معاويه فرمود:) و شما
ديگر نمى توانستيد طمعى در سيطره و حكومت بر مسلمين داشته باشيد.
معاويه ! مگر نه اين است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده هر
ملتى كه ولايت و سرپرستى خويش را با وجود افراد آگاه در اختيار
ناآگاهان قرار بدهد سرنوشت آن ملت به تباهى كشيده و به آيين گوساله
پرستى روى خواهند آورد)).
سپس فرمود:((آرى چون بنى
اسرائيل با اينكه مى دانستند هارون خليفه و جانشين موسى عليه السلام
است او را ترك نمودند و به پرستش گوساله روى آوردند و در ميان مسلمانان
نيز چنين انحرافى به وجود آمد و با توصيه رسول خدا نسبت به على عليه
السلام كه :((اَنتَ مِنّى
بَمَنْزِلَةِ هارونَ مِنْ مُوسى ))
او را ترك نموده و به عواقب ناگوار آن مبتلا شدند)).
امام مجتبى سپس خطاب به معاويه فرمود:((رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله آنگاه كه مردم را به سوى خدا و يكتاپرستى
دعوت مى نمود به غار پناه برد و اگر يار و ياورى داشت از ميان مردم
فرار نمى كرد. معاويه ! اگر من نيز يار و ياور داشتم پيمان آتش بس با
تو را نمى پذيرفتم )).
سپس خطاب به مردم فرمود:((خداوند
عذر ((هارون
)) را پذيرفت آنگاه كه
قومش او را تنها گذاشتند و نقشه قتل او را كشيدند و خداوند عذر
پيامبررا پذيرفت آنگاه كه براى خود يار و ياورى نديد واز ميان قومش
دورى گزيد و عذر من و پدرم على نيز در پيشگاه خدا پذيرفته است ؛ زيرا
چون يار و ياورى و اعوان و انصارى پيدا نكرديم با ديگران مماشات نموديم
و اينها سنن تاريخ و جريانات مشابهى است كه يكى پس از ديگرى واقع مى
گردد)).
امام مجتبى در پايان سخنانش فرمود:((مردم
! اگر شما در ميان مشرق و مغرب بگرديد بجز من و برادرم فرزندى براى
رسول خدا نخواهيد يافت ))(338).
و باز در پاسخ سؤ ال يكى از آشنايانش در مورد صلح با معاويه چنين
فرمود:
((به خدا سوگند! من اين
صلح و قطعنامه را نپذيرفتم مگر آنگاه كه ديدم يار و ياور ندارم و اگر
در اين راه نيرويى داشتم شب و روز به جنگ با معاويه ادامه مى دادم تا
آنچه خدا مى خواهد تحقق پذيرد:((وَاللّه
، ما سَلَّمْتُ اْلا مَر اليهِ الاّ اَنّى لَم اَجِد اَنْصاراً وَلَوْ
وَجَدتُ اَنْصاراً لَقاتَلْتُهُ لَيلى وَنَهارى حَتَّى يَحْكُمَاللّه
بينى وَبَينَه ))(339)))
خلاصه :
اگر اميرمؤ منان عليه السلام نتوانست به اهداف عاليه خود نايل گردد و
اگر حسن بن على عليهما السلام صلح و سازش با معاويه را پذيرفت و اگر
معاويه توانست بر مسلمين مسلط گرديده و آنان را به سوى ذلت و بدبختى
سوق دهد و از اسلام و قرآن دور سازد و سرنوشت ملت اسلامى را پس از خود
به عنصر خطرناكتر ديگرى به نام يزيد بسپارد، بايد يكى از عوامل مهم اين
حوادث را عدم اطاعت از مقام ولايت و بى توجهى گروهى از مسلمانان سرشناس
به وظايف خويش در مقابل رهبرى صحيح اسلام دانست كه نه تنها حاضر نشدند
از فرمان ولايت امر پيروى و در چهارچوبه اوامر رهبرى معنوى حركت نمايند
بلكه به ايراد و اشكال و اعتراضات نابجا و چون و چراهايى كه چنين عواقب
و ضايعات غير قابل جبران را در پى داشت پرداختند.
2 - اهميت امر به معروف و نهى از منكر
حسين بن على عليهما السلام در بخش دوم از اين كلمه نورانى و خطبه
جاودانى ، مهاجرين و انصار را به طور خصوص و همه مسلمانان را در طول
تاريخ به طور عموم مورد خطاب قرار داده و مسامحه و سهل انگارى آنان را
در انجام امر به معروف و نهى از منكر كه اساس نظام اجتماعى اسلام بر آن
استوار است ملامت و نكوهش نموده است و يكى از علل به وجود آمدن ظلمهاى
اجتماعى مسلط شدن ظالمان و ستمگران بر سرنوشت مسلمين را - كه در بخش
سوم از آن سخن رانده است - كوتاهى در اين وظيفه خطير معرفى نموده است .
مهمترين بُعد در امر به معروف و نهى از منكر
ولى آنچه كه در اين قسمت از سخن امام عليه السلام قابل توجه و حائز
اهميت است بيان ابعاد وسيع و مفهوم گسترده امر به معروف و نهى از منكر
و اشاره به مهمترين بُعد و جنبه عملى در اين مساءله اساسى و حياتى است
؛ زيرا امام عليه السلام با استناد به دو آيه از قرآن مجيد مى فرمايد:
اگر امر به معروف و نهى از منكر در جامعه بر قرار شود همه واجبات از
كوچك و بزرگ عملى و همه مشكلات حل خواهد گرديد، آنگاه به عنوان نمونه و
مصداق ، پنج مورد از اين امور را بدين صورت بيان مى كند:
1 - (( وذلك اءن الا مر
بالمعروف والنّهى عن المنكر دعاء الى الاسلام ؛))
امر به معروف و نهى از منكر دعوت به اسلام (و جهاد عقيدتى فكرى ) است
)).
2 - (( مع ردّ المظالم ؛))
و بازگرداندن حقوق ستمديدگان بر آنان است
)).
3 - (( ومخالفة الظالم ؛))
مبارزه با ستمگران است )).
4 - (( وقسمة الفى ء
والغنائم ؛)) توزيع
عادلانه ثروتهاى عمومى و غنايم جنگى است
)).
5 - (( واخذ الصدقات من
مواضعها ووضعها فى حقها؛))
و جمع آورى صدقات و همه مالياتها از موارد صحيح و صرف كردن آنها در
موارد صحيح و شرعى آنهاست )).
و پر واضح است كه انجام دادن امر به معروف و نهى از منكر در اين سطح
وسيع مبارزه با ستمگران و گرفتن حقوق و ريشه كن ساختن جور و فساد و
اقامه عدل و داد در جامعه نمى تواند به صورت فردى و يا با امر به معروف
قولى و بدون تشكيل حكومت اسلامى و ايجاد نيروى اجرايى امكان پذير باشد.
و اين بيان حسين بن على عليهما السلام پاسخ روشنى است بر كسانى كه اين
امر مهم و زيربنايى را در ابعاد كوچك و در جهت فردى و در جنبه قولى و
نه عملى آن مى دانند. و دليل ديگرى است بر وجوب تشكيل حكومت اسلامى و
بر اجراى عملى امر به معروف و نهى از منكر در جامعه . و به همين دليل و
دلايل فراوان ديگر است كه گروهى از فقهاى بزرگ شيعه جهاد را با تمام
اهميّت و عظمتش و با تمام ابعاد و احكامش ، بخشى از امر به معروف و نهى
از منكر مى دانند و گوشه اى از اين دو وظيفه مهم اسلامى به حساب مى
آورند و جمله :((اشهد انك
قداقمت الصلاة وآتيت الزكاة وامرت بالمعروف ونهيت عن المنكر))
كه در زيارت حضرت سيدالشهداء عليه السلام به كار رفته گواه اين حقيقت
است و اين معنا را تفهيم مى كند كه قيام و جهاد آن حضرت در مقابل حكومت
يزيد به جهت اجراى فرايض الهى و اقامه نماز و زكات و براى انجام وظيفه
امر به معروف و نهى از منكر بوده است .
خلاصه :
امر به معروف و نهى از منكر به مفهوم وسيع و معناى صحيح و دقيق آن كه
عبارت از بسط عدل و داد و ريشه كن ساختن ظلم و فساد است مستلزم وجود
حكومت اسلامى است و اگر امر به معروف و نهى از منكر به اين معنا در
جامعه اجرا نگردد و حكومتى بر پايه اسلام به وجود نيايد طبيعى است جاى
آن را اشرار خواهند گرفت و ستمگران بر جامعه تسلط خواهند يافت همينگونه
كه اميرمؤ منان عليه السلام در آخرين وصيتش فرمود:((ولا
تتركوا الا مر بالمعروف والنهى عن المنكر فيولّى عليكم اشراركم فتدعون
فلا يستجاب لكم ))(340).))
((امر به معروف و نهى از
منكر را ترك نكنيد كه اشرار بر شما مسلط مى شوند سپس هرچه دعا كنيد
مستجاب نمى گردد)).
3 - خودباختگان تاريخ
بخشهاى سه گانه اين خطبه شريف در عين اينكه درسهايى است از فلسفه تاريخ
و نكاتى است از جامعه شناسى كه علل تحول اجتماعى مسلمانان را در طول
نيم قرن و انگيزه تسلط ظالمان و ستمگران را آن هم در اوايل شكوفايى
اسلام و علت خارج شدن اهل بيت از صحنه و به دست گرفتن معاوية بن ابى
سفيان سرنوشت مسلمين را از سه بعد مختلف مورد بررسى قرار داده و در
حقيقت آيه شريفه :(( (ان
اللّه لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما باءنفسهم )))
را به صورتى زيبا و دلنشين و با ارائه شاهد و مصداق عينى تفسير نموده
است و در عين حال بيانگر درد درونى و رنج خاطر عميق حسين بن على عليهما
السلام است و هشدارى است براى مسلمانان عموما و براى علما و روحانيون
خصوصا در طول تاريخ .
حسين بن على عليهما السلام در بخش سوم از اين خطبه گروهى از مسلمانان و
صحابه و ياران رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و فرزندان آنها را كه در
آن مجلس تاريخى و مهم حضور داشتند مورد خطاب قرار داده ؛ افرادى كه
سرشناسان جامعه و داراى شخصيت مذهبى اجتماعى بودند و مى توانستند نقشى
ايفا كنند و جامعه را به حركت درآورند، آنانكه قول و عمل و گفتار و
كردارشان و حركت و سكونشان براى آحاد ملت ، الگو و سرمشق بود و بايستى
موقعيت و شخصيت خود را بشناسند و ارزش واقعى خود را دريابند و در فكر
سعادت جامعه و نجات مظلومين باشند ولى در اثر رفاه طلبى و فرار از
سختيها و مرارتها و در مقابل عشق به زندگى و لذايذ مادى و گاهى در اثر
تحجر و قشرى بودن ، خود را باخته و براى نيل به اهداف كودكانه و در
((خلود الى الارض
)) وظيفه ، خطير خود را
در بوته فراموشى قرار داده اوامر و نواهى خدا را به گونه اى كه خواسته
آنان را تاءمين مى كند تفسير و تاءويل نمودند و كژ راهه به حركت خود
ادامه دادند.
افرادى كه به اين اعتبار كه طرفدار حق و پاسدار فضيلتند از شكوه و عظمت
در جامعه برخوردار و در دل اقويا و ضعفا داراى مهابت و در نظر همه
طبقات از احترام بخصوصى برخوردار بودند اما نه تنها آن انتظارات و
توقعات جامعه اسلامى تحقق نپذيرفت و از دين و قرآن پاسدارى ننمودند و
دراين راه متحمل ضرر مالى نگشته و حاضر به پذيرش محروميت و شكنجه و
زندان نگرديدند و با اقوام و آشنايانشان كه همه مقدسات رامسخره و
استهزا مى كردند به نزاع و مخاصمه برنخاستند و به حاميان دين و شكنجه
شدگان در راه اسلام و تبعيديان در راه قرآن ، ارجى ننهادند و براى
شكسته شدن حريم اسلام و قرآن فرياد ننمودند بلكه عملاً با دشمنان اسلام
مداهنه و راه سازش پيش گرفتند و در نتيجه راه را براى تسلط ظالمان و
تضييع حقوق ستمديدگان هموار ساختند.
ولى اگر متوجه بودند درمى يافتند كه با اين روش ، مقدمه بزرگترين مصيبت
خويش را فراهم آورده و اساس بدبختى و ذلت خود را پى ريزى نموده اند؛
زيرا اگر آنان از دور حق پراكنده نمى شدند و در خط ولايت و فرمان نبوت
اختلاف نمى كردند و در راه خدا به زحمت و مشقت و حرمان موقت را تحمل مى
كردند و از مرگ در راه حق فرار نمى كردند و شيفته زندگى چند روزه نمى
شدند، قدرت اسلام و نيروى اجرايى احكام در دست آنان قرار مى گرفت و
حدود احكام الهى با دست آنان اجرا مى گرديد، مظلومان و ستمديدگان به
وسيله آنان نجات پيدا مى كردند و محرومان جامعه به نوا مى رسيدند و
ظالمان وزورگويان درهم كوبيده مى شدند. ولى اينك سستى آنان صحنه را عوض
كرده ، گسستن آنان از اسلام ، آنهارا ضعيف و ذليل نموده و قدرت اجرايى
را در دست دشمنان قرار داده ، به هر نحوى كه دلخواهشان است با مظلومان
رفتار مى كنند و به هر سويى كه روح شقاوتگرشان اقتضا مى كند جامعه را
سوق و فرامين خدا را مورد تحقير و سنت رسول صلّى اللّه عليه و آله را
مورد اهانت قرار مى دهند. نابينايان و زمينگيران ، فقرا و محرومان به
كمترين حقوق انسانيت خود دسترسى ندارند در هر گوشه اى فرد مستبدى حاكم
و در هر ناحيه اى شخص خودخواهى فرمانرواست . براى كوبيدن اسلام و درهم
شكستن شوكت مسلمين از تمام وسايل تبليغى كه در اختيار دارند بهره مى
گيرند و حقايق آيين را تحريف و قوانين اسلام را وارونه ، حدود را تجاوز
به حقوق ، قصاص را جنايت وتعزيرات را قساوت معرفى مى كنند و...
و اين بود سخن حسين بن على عليهما السلام و درد دل ريحانه رسول خدا
صلّى اللّه عليه و آله و شفقه فرزند اميرمؤ منان عليه السلام و جگر
گوشه فاطمه زهرا عليهاالسلام نه سخن حسين بن على بلكه اين سخن ، سخن
همه انبيا و سخن و درد دل همه ائمه و اولياى خداست ؛ سخن حضرت ابراهيم
و سخن حضرت موسى ، سخن حضرت مسيح و سخن خاتم پيامبران است . سخن اميرمؤ
منان و سخن امام مجتبى و سخن بقيه امامان و پيشوايان معصوم است .
پاسخ عملى بر اين خطبه
همانگونه كه اين خطبه و اين سخن ، سخن انبيا واوليا و سخن ائمه هدى است
، پاسخ عملى بر اين سخن نيز در مرحله نخست از سوى انبيا و ائمه هدى
بوده است و لبيك گويان بر اين نداى حياتبخش در طول تاريخ ، پيامبران و
پيشوايان بوده اند.
آرى آنان هم منادى بودند و هم لبيك گو، هم مخاطب و گوينده بودند و هم
مخاطب و شنونده ، هم نهيب زدند و هم حركت نمودند، هم دعوت كردند و هم
اجابت نمودند و تا آن جا در راه اجابت به اين دعوت خويش استقامت
ورزيدند كه رفتن در ميان آتش را با آغوش باز پذيرا گرديدند ولى بالا
خره به نمروديان متمرد، فائق آمدند و اساس توحيد را بنا نهادند و تا آن
جا در هدف خود پايدارى نمودند تا دشمن را به ميان امواج دريا فرستادند
و ملتى را از بردگى و ذلت نجات دادند و تا آن جا در پيمان خود وفادار
ماندند تا سر بريده آنان در ميان طشت و در مقابل دشمن شعار پيروزى خون
بر شميشر را سرداد.
و بالا خره اين افتخار بزرگ نصيب جهان شيعه گرديد كه ائمه و
پيشوايانشان (در راه تعالى دين اسلام و در راه پياده كردن قرآن كريم كه
تشكيل حكومت عدل يكى از ابعاد آن است در حبس و تبعيد به سر برده و
عاقبت در راه براندازى حكومتهاى جائرانه و طاغوتيان زمان خود شهيد
شدند)(341)
و تا آنجا كه شرايط و امكانات ايجاب مى نمود قيام مسلحانه كرده و با
شمشير به جنگ و مصاف دشمن شتافتند كه جنگ مسلحانه و قيام خونين اميرمؤ
منان عليه السلام در مقابل دشمنان اسلام در سه جنگ بزرگ و قيام خونين و
فرزندش امام مجتبى و حسين بن على در مقابل طاغوتهاى دوران خويش معاوية
بن ابى سفيان و فرزندش يزيد از برگهاى زرين تاريخ اسلام و تاريخ بشريت
است .
پاسخ حسين بن على (ع ) و پيروانش
گرچه مضمون اين خطبه شريفه براى مستمعين و حاضران مجلس ، قيام حسين بن
على عليهما السلام را در آينده ترسيم مى كند و از امر به معروف عملى آن
حضرت در آينده خبر مى دهد و شنوندگان را براى آمادگى و همكارى با اين
قيام دعوت مى نمايد، ولى در آخر اين خطبه اين حقيقت با صراحت كامل مطرح
گرديده و بر اين حركت پرشور و تاريخى تصريح شده است :
((اللهم انك تعلم انه لم
يكن ما كان منا منافسةً فى سلطان ... فانكم ان لا تنصرونا وتنصفونا قوى
الظلمه عليكم وعملوا فى اطفاء نور نبيكم
)) ((خدايا!
بى شك تو مى دانى آنچه از ما سرزده (مبارزه اى كه بر ضد بنى اميه آغاز
كرده ايم ) رقابت در به دست آوردن قدرت سياسى نبوده و نه جستجوى ثروت و
نعمتهاى زايد بلكه براى اين است كه اصول و ارزشهاى درخشان آيين تو را
ارائه دهيم و در كشور اسلامى ، اصلاحات پديد آوريم ... بنابراين شما
گروه علماى دين اگر ما را يارى نكنيد و در گرفتن داد، با ما همصدا
نگرديد ستمگران در مقابل شما قدرت بيشترى پيدا خواهند نمود و در خاموش
كردن مشعل فروزان ((نبوت
)) فعالتر خواهند گرديد)).
اين هدفى كه حسين بن على عليهما السلام در اين خطبه بيان نموده است
همان است كه سه سال پس از آن و به هنگام حركت از مدينه در وصيتنامه
تاريخى اش اشاره فرموده است
(342).
((وانى لم اخرج اشراً ولا
بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً وانما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى صلى
اللّه عليه و آله ريد ان آمر بالمعروف وانهى عن المنكر...))
((و من نه از روى
خودخواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج
مى گردم بلكه هدف من از اين سفر امر به معروف و نهى از منكر و اصلاح
امور امت است )).
و پيروان ائمه عليهما السلام از علما و روحانيون نيز در طول تاريخ در
اين راه قدم برداشتند و در راه احياى اسلام و قرآن نه شهيد اول و شهيد
ثانى و شهيد ثالث بلكه صفى عظيم از
((شهداءالفضيلة ))(343)
را تشكيل دادند هزاران شهيد كه نام آنان زينت بخش تاريخ است و شهداى
گمنامى كه بايد در كتاب ((علّيين
)) با نام آنان آشنا
گرديد و بايد خاضعانه در پيشگاهشان چنين گفت :
((سلام بر حماسه سازان
هميشه جاويد روحاينت كه رساله علميه و عمليه خود را به دم شهادت و مركب
خون نوشته اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه ناس از شمع حياتشان گوهر
شب چراغ ساخته اند. افتخار و آفرين بر شهداى حوزه و روحانيت كه در
هنگام نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تمنيات
دنيا را از پاى حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به ميهمانى عرشيان رفتند
و در جمع ملكوتيان شعر حضور سرودند. سلام بر آنانكه تا كشف حقيقت تفقه
به پيش تاختند و براى قوم و ملت خود منذران صادقى شدند كه بندبند حديث
صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پيكرشان گواهى كرده است و حقا
از روحانيت راستين اسلام و تشيع ، جز اين انتظارى نمى رود كه در دعوت
به حق و راه خونين مبارزه مردم خود، اولين قربانيها را بدهد و مهر ختام
دفترش شهادت باشد))(344).
انقلاب اسلامى ايران پاسخى بر خطبه حسين بن على
(ع )
ولى آنچه كه در آستانه قرن پانزدهم هجرى به وقوع پيوست و قيام پرشورى
كه در اين برهه از تاريخ پديدار گرديد و حركت عظيم اسلامى كه به امامت
و رهبرى امام امت و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيت اللّه
العظمى امام خمينى - كه سلام خدا و درود فرشتگان و انبيا و اوليا و
صالحان بر او باد - و با الهام گرفتن از اين خطبه حسين بن على عليهما
السلام و به پيروى از برنامه هاى حياتبخش اسلام به وجود آمد، بى سابقه
ترين حركت ، در تاريخ اسلام و بزرگترين قيام در تاريخ روحانيت و مرجعيت
مى باشد، حركتى كه تمام معادلات سياسى نظامى جهان را درهم ريخت و در
ويرانه هاى شاهنشاهى دو هزار و پانصد ساله ، بناى محكم و استوار جمهورى
اسلامى را به وجود آورد، تمام نقشه هاى جهان كفر و الحاد را كه در طول
قرنها براى نابودى اسلام و قرآن طراحى كرده بودند نقش بر آب واميد آنان
را در اسلام زدايى به ياءس و نوميدى مبدل ساخت و براى اسلام ، حياتى نو
و براى مسلمانان اميدى تازه و حركتى جديد بخشيد. حركتى كه دوستان و
دشمنان اسلام را در اعجاب و حيرت فرو برد و شرق و غرب را در مقابل
اسلام به زانو درآورد و سردمداران كفر را به خاك مذلت نشانيد و كينه و
عداوت آنها را صدچندان نمود.
عكس العمل كفر جهانى
عظمت و اهميت اين حركت و سنگينى ضربه اى را كه از اين تحول بزرگ به
دشمنان اسلام وارد گرديد مى توان در عكس العمل آنان مشاهده نمود كه
چگونه سراسيمه دست به دست هم دادند و دشمنيهاى در ميان خود را به
فراموشى سپردند و دستيارانشان را در داخل و خارج كشور براى درهم شكستن
اين موج عظيم كه پايه هاى كاخهاى ظلم و ستمشان را به لرزه درآورده بود
به كار گرفتند و در انتقام گرفتن از اسلام ناب محمدى صلّى اللّه عليه و
آله بسيج گرديدند و هم زمان با ترور و كشتار علما و روحانيون و ائمه
جمعه و اقشار مختلف از پيروان راستين اسلام ، حزب بعث ملحد عفلقى به
سرپرستى جنايتكارترين عنصر تاريخ ، صدام خونخوارى را براى حمله به
ايران و درهم كوبيدن قدرت اسلام ، وادار و تحريك نمودند. جنگى بس
بزرگ و هولناك كه هشت سال به طول انجاميد به وقوع پيوست و همه دشمنان
اسلام از شرق و غرب و دست نشاندگانشان در كشورهاى به ظاهر اسلامى و
الهام ، گرفته از كفر جهانى ، در اين جنگ عملاً سهيم گرديده و از هيچ
نوع يارى و پشتيبانى به جبهه كفر مضايقه نورزيدند، اما با همه اين
اتحاد و انسجام ايمان و عقيده آهنين مردم و هدايت رهبرى ، امام بزرگوار
همه توطئه دشمنان را خنثى و به مفهوم :((
(لِيظهِرهُ عَلَى الدّينِ كُلّهِ )(345)))
تحقق بخشيد.
كفر جهانى مصمم گرديد اين شكست مفتضحانه خود را در جبهه فرهنگى و با
عَلَم كردن فردى شيطان صفت و عنصر ناپاك ديگر به نام
((سلمان رشدى
)) جبران نمايد و با
حمايت و تبليغ گسترده از كتاب ((آيات
شيطانى ))، با آيات
قرآنى و آيين محمدى صلّى اللّه عليه و آله مصاف دهد و شانس خود را در
نبرد با اسلام ناب محمدى صلّى اللّه عليه و آله و رهبر انقلاب مجددا در
بوته آزمايش قرار دهد، اما باز هم نهيب رهبر انقلاب اسلامى و سجاده
نشين گوشه جماران و آن سالك راه حقيقت فقه و عرفان در جهان طنين افكند
و دشمنان اسلام را با عقب نشينى جديدى مواجه ساخت و براى چندمين بار
جام تلخ شكست وذلت را بر كامشان فروريخت و داغى ديگر بر داغهاى دل
سردمداران كفر و الحاد برافزود.
آرى ، امام امت اين چنين آن وظيفه سنگين الهى و مسؤ وليت خطير آسمانى
را كه در اين برهه از تاريخ بر عهده اش محول شده بود در حدى بالا و در
سطحى والا كه به تصور من و تو نگنجد انجام داد و با دلى آرام از
موفقيتهاى خود در به پيروزى رساندن اسلام و با قلبى مطمئن از شكست كفر
و الحاد و با روحى شاد از ايفاى وظيفه امامت و رهبرى و با ضميرى
اميدوار به فضل خداوندى به سوى اللّه پرگشود و با دلى محزون از ناآگاهى
و تحجر و تقشر گروهى و با دردى جانكاه و قلبى پرخون از خيانت بعضى از
دوستان ساده انديش و فريب خورده ، از اين جهان خاكى به عالم جاودانى
دامن كشيد و مجالست و مصاحبت ملكوتيان را بر همنشينى ناسوتيان برگزيد(346)
و امانت سنگين اسلام ناب محمدى را به پيروان عاشق و علاقه مندان
فداكارش تحويل داد كه :((
(اِنَّ اللّه ياءمُركُمْ انْ تُؤ دّوا الا ماناتِ اِلى اَهْلِها )(347).))
وظيفه ما:
اينك وظيفه ما و همه اقشار جامعه و تمام طبقات مختلف از مرد و زن ، پير
و جوان ، روستايى و شهرنشين ، بازارى و كشاورز و بالا خره همه گروه و
صنوفى كه خود را وفادار به اسلام و قرآن و پيرو خط ولايت و رهرو راه
امامت مى دانند ولى به طورى كه ملاحظه فرموديد در اين خطبه شريفه طرف
سخن ، گروه خاص و شركت كنندگان در مِنى و حاضران در زير خيمه حسين بن
على عليهما السلام علما و محدثين امت و صحابه رسول خدا و فرزندانشان
بودند و ملاحظه نموديم كه آن حضرت در بخشهاى سه گانه اين خطبه شريفه ،
وظيفه اين قشر خاص از جامعه را به صورت ديگرى ترسيم مى كند و اين طبقه
و گروه خاص را مسؤ ول مى داند و عدم احساس مسؤ وليت در اين صنف از
جامعه را شديدا مورد ملامت قرار مى دهد.
آرى ، اگر حسين بن على عليهما السلام انحراف شخصيتهاى روحانى و معنوى
آن دوران را كه در مساءله ولايت پديدار گرديده ريشه همه مفاسد اجتماعى
و زيربناى همه ستمها و ظلمها معرفى مى كند امروز انحراف از مقام والاى
ولايت فقيه و كشيده شدن به راههاى غيرمستقيم مسلما مفاسد و خطرات بس
بزرگتر از آنچه در زمان اميرمؤ منان عليه السلام اتفاق افتاد به همراه
خواهد داشت .
و اگر حسين بن على عليهما السلام تقصير صحابه و فرزندان صحابه را در
مساءله امر به معروف و نهى از منكر، عامل اصلى تسلط اشرار و دشمنان بر
مقدرات و سرنوشت مسلمين معرفى مى كند امروز كه دشمنان از لحاظ عِده و
عُده قويتر گرديده و براى بلعيدن اسلام و مسلمين آماده تر شده اند اين
عامل نيز داراى نقش بيشتر و اثر عميقترى خواهد بود.
و اگر حسين بن على عليهما السلام از دست علما و محدثين و سرشناسان آن
روز كه به جاى مبارزه با دشمنان ، راه سازش با آنان را پيموده اند و به
جاى حرمان و تحمل رنج در راه تعالى اسلام و قرآن ، رفاه شخصى و لذت
مادى را برگزيده اند شديدا مى نالد و نزول نقمت و نكبت و بدبختى و ذلت
در اين دنيا و هماغوش شدن با عذاب دردناك و حرمان از رحمت خدا را در
آخرت براى آنان پيش بينى مى كند با توجه به شرايط زمانى و مكانى و با
مقايسه حال و گذشته نگرانى نزول اين نقمت و نكبت و ابتلا به چنين عذاب
اليم در چنين اوضاع و احوال شديدتر خواهد گرديد.
و لذا بايد عصابه اى كه مشهور به علم و معروف به خير و داراى مهابت
معنوى در دلها هستند در دل اقويا عزيز و در ميان ضعفا محترم مى
باشند،آنانكه انتظار مى رود كه به طرفدارى از حق برخيزند و خونهاى طاهر
و مطهرى كه در راه اسلام و قرآن ريخته شده حراست نمايند، موقعيت خود را
دريابند و اين وظيفه مهم را به نحو احسن به انجام برسانند.
و خوشبختانه چنانكه قبلاً اشاره گرديد تا امروز اين وظيفه الهى انجام
گرفته و علماى دين و قشر روحانيت هميشه در صف مقدم جامعه به جهاد عليه
دشمنان قيام نموده است و همانگونه كه هدايت جامعه را در عرشه منبر و در
محراب عبادت به عهده گرفته است امامت و رهبرى خود را در جبهه جنگ نيز
به اثبات رسانيده است اگر آيات جهاد را براى مردم تلاوت نموده خود پيش
از ديگران جام شيرين شهادت را به سر كشيده است . ولى فراموش نكنيم در
اين فراز مقصود نه بيان وصف پيشآهنگان فضيلت و رهروان حقيقت بلكه سخن
از خودباختگان تاريخ است ؛ زيرا ممكن است در گوشه و كنار جامعه
ناآگاهانى متحجر و يا آگاهانى بى درد و رفاه طلب وجود داشته باشند كه
در اداى وظيفه خود، قصور ورزند و حق ولايت و رهبرى را خفيف انگارند،
كسانى كه در راه آيين ، مالى بذل نكرده اند و در اين راه جان را به خطر
نينداخته از اسلام و قرآن در مقابل مخالفان دفاع ننموده اند در فكر خود
بوده اند نه به ياد درد جامعه ، نه جنگ هشت ساله و شهادت دهها هزار
جوان پاكباخته و اسرا و مفقودين و ناله هزاران كودك يتيم و مادران
داغديده تكانشان داد و نه در جريان سلمان رشدى و آيات شيطانى كه مقام
مقدس نبوى را در سطح جهانى مورد تحقير و اهانت قرار داد لب تكان دادند.
بزرگترين هنر آنان ايراد و اشكال مى باشد كه كار افراد بيكار و دور از
صحنه پيكار است و از خصايص افراد بى تعهد و نه مردان كارزار است ، از
خود راضيانى كه روضه رضوان و امن از عذاب خدا را حق مسلّم خويش مى
دانند در صورتى كه نعمت و نكبت ، خشم الهى و عذاب سخت اخروى در انتظار
آنهاست ؛ زيرا آنانكه همه عزّت و تمام شرف خود را مرهون اسلام هستند
اينك با اين رفتار خويش عملاً جبهه دشمن را تقويت و در جايى كه صداى
((هل من ناصر))
اسلام و قرآن در تمام دنيا طنين افكنده است ، نه تنها به يارى آن نمى
شتابند بلكه در تضعيف آن گام برمى دارند و نمى دانند كه بزرگترين
بدبختى در انتظار آنان و شديدترين بلا و مصيبت در كمين آنهاست و اگر به
فرض محال ، تاريخ اول اسلام تكرار شود و مجارى امور و مصادر احكام به
جاى علماى باللّه دست نشاندگان كفر و دستياران الحاد گردد و در اثر
تفرق از حق و اختلاف در سنّت و منازعه در اصل ولايت و رهبرى امت در اين
مسير، فتورى به وجود آيد ستمگران قدرت بيشترى پيدا خواهند نمود و در
خاموش كردن مشعل فروزان نبوت ، فعالتر و قويتر خواهند گرديد و ظالمان
در ظلم و تعدى ، آن چنان پيشتاز خواهند بود كه در ظلم و ستم براى همه
ستمگران الگو و سرمشق شوند و در اين جاست كه اولين قربانى فرار از اين
مسؤ وليتها، خود اين فراريان و اولين سوخته شدگان در اين آتش ، خود اين
آتش بياران جبهه باطل و دستياران لشكر كفر و نفاق خواهند گرديد:((
(يُريدُونَ لِيُطْفِئوا نُورَاللّه بِاءفْواهِهِمْ وَاللّه مُتِمُّ
نُورِهِ وَلوكَرِه الكافرون )(348).))
چند تذكر در مورد مدارك و منابع كتاب
1 - به طورى كه در فهرست ماءخذ ملاحظه مى
فرماييد، استناد ما در قسمت مهم مطالب اين كتاب ، به مدارك و منابع
اولى و مورد اعتماد از كتب شيعه و اهل سنت بوده و آوردن بعضى از منابع
دست دوم بجز در موارد خاص به عنوان تاءييد مى باشد.
2 - بر اهل فضل و دانش روشن است كه در ميان بعضى از مطالب تاريخى و
روايات و احاديث كه در منابع مختلف نقل شده است از نظر مفهوم و يا از
نظر الفاظ و عبارات اختلاف وجود دارد و همچنين ممكن است قسمتى ازيك
جريان در يك كتاب نقل شده باشد و قسمت ديگر آن در كتاب ديگر، بدين جهت
بر خوانندگان لازم است در صورت مراجعه به مدارك اين كتاب به همه منابعى
كه در ذيل مطالب به آنها اشاره شده است مراجعه و تطبيق نمايند.
3 - يكى از مدارك ما در اين كتاب ((طبقات
ابن سعد)) متوفاى 230 ه
- مى باشد كه از مدارك و منابع اولى به شمار مى آيد، ولى تذكر اين نكته
ضرورى است كه متاءسفانه همه نسخه هاى مطبوع اين كتاب از يك نسخه خطى
ناقص گرفته شده كه شرح حال چند تن از خاندان پيامبراكرم صلى اللاه عليه
و آله از جمله شرح حال حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام و حسين بن على
عليهما السلام از آن ساقط گرديده است ، ولى خوشبختانه يك نسخه خطى كامل
از كتاب ياد شده در كتابخانه ((توپ
قاپى سراى ))
((استانبول
)) به دست آمده كه
اخيراً چند نسخه فتوكپى از همان نسخه تهيه گرديده است و روايات مربوط
به شهادت حسين بن على عليهما السلام را فاضل محقق آقاى محمودى در آخر
تاريخ ((ابن عساكر))
(جلد حضرت سيدالشهداء - كه با تحقيق معظم له در بيروت چاپ شده ) نقل
نموده است . و استناد ما در كتاب حاضر به
((طبقات ابن سعد))
به واسطه همين نسخه از تاريخ ابن عساكر مى باشد. و اميد است نسخه كامل
(طبقات ) نيز در آينده نزديك به همت بعضى از فضلاى حوزه علميه قم ، چاپ
و منتشر گردد.
مدارك و مآخذ
ارشاد شيخ مفيد (413 ه) نجف اشرف
انساب الاشراف بلاذرى (ازمورخان قرن 3ه) بيروت
-1397
اصول كافى شيخ كلينى (329) تهران -1388
اثبات الوصيه مسعودى (346) قم
الامامة والسياسه ابن قتيبه دينورى (276) مصر
-1388
اخبارالطوال احمد بن داوود دينورى (381) چاپخانه
عبدالحميد مصر
صحيح بخارى محمدبن اسماعيل بخارى (255)
امالى شيخ صدوق
((ره ))
(381) تهران
ابصار العين - فى انصار الحسين سماوى (از علماى
قرن 14) بصيرتى - قم
اعلام الورى امين الاسلام طبرسى (از علماى قرن
6) اسلاميه تهران -1338
ادب الحسين صابرى همدانى (از علماى معاصر) قم
بحارالانوار مجلسى
((ره
)) (1110) چاپ اسلاميه
تهران
البداية والنهايه ابن كثير دمشقى (774) بيروت
-1387
بصائرالدرجات محمدبن حسن صفار (290) تبريز -1380
تاريخ طبرى محمدبن جرير طبرى (310) چاپ ليدن
تاريخ الخلفاء جلال الدين سيوطى (911) دارالفكر
بيروت -1394
تاريخ يعقوبى ابن واضح يعقوبى (284) دار صادر
بيروت -1379
تاريخ ابن عساكر ابن عساكر دمشقى (571) بيروت
-1398
تحف العقول حسن بن شعبه حرانى (ازمحدثين قرن 4)
قم -1394
تذكرة الخواص سبط بن جوزى نجف -1369
تهذيب التهذيب ابن حجر عسقلانى (852) حيدرآباد
هند -1326
تنقيح المقال مامقانى (1351 ه) چاپ نجف - 654
-1350
مروج الذهب مسعودى (346) قاهره -1384
سفينة البحار مرحوم حاج شيخ عباس (متوفاى
1359ه) چاپ تهران
طبقات ابن سعد محمد بن سعد كاتب واقدى (230)
عقاب الاعمال صدوق (381) تهران به پاورقى غفارى
كامل الزيارات
محمدبن قولويه (367) نجف اشرف - 1356 ه
الكامل معزالدين ابن اثير (630)بيروت - 1387
كنزالعمال متقى هندى (975)بيروت - 1399
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد (656)چاپ مصر
-1378
لهوف سيدبن طاووس (673) تهران -1321
مثيرالاحزان ابن نما (645) تهران
مقتل خوارزمى خطيب خوارزمى (568 ه) قم
مقتل مقرم عبدالرزاق مقرم (1391) مطبعه آداب نجف
-1392
مقتل عوالم عبداللّه بن نورالدين بحرانى
(ازعلماى قرن 12) چاپ تهران
مستدرك صحيحين حاكم نيشابورى (405)
مستدرك الوسائل محدث نورى (1320) چاپ نجف
مناقب ابن شهرآشوب (588) چاپ قم
نورالثقلين ابن جمعه حويزى (از علماى قرن 11)
چاپ اسلاميه تهران
دعوات راوندى قطب الدين راوندى (573 ه) چاپ قم
وقعه صفين نصر بن مزاحم (212) مصر
شرح صحيح بخارى ابن حجر عسقلانى (852) چاپ مصر
وسائل الشيعه شيخ حر عاملى (1104) تهران
ينابيع الموده شيخ سلمان قندوزى (1294) چاپ عراق
-1385
اخبار الزينبيات عبيدلى (متوفاى 314) چاپ قم
و كتابهاى ديگرى كه در پاورقى آورده شده