سخن ناشر
بسمه تعالى
رويداد غمبار كربلا، رويدادى تاريخ ساز است كه اشعه هاى تابناك آن
فراتر از زمان و مكان ، مرزها را در نورديده و رنگ جاودانگى به خود
گرفته است . از اين رو، انبوه دلها را شيفته خود ساخته و زمينه نگارش
صدها اثر تحقيقى و علمى را فراهم نموده است .
مؤ لف محترم كه خود از عاشقان دلباخته حسين عليه السلام ، قهرمان اين
رويداد است ، سرگذشت پر تلا لؤ كربلا را به رشته تحرير درآورده تا
خوانندگان دريابند كه چرا اين قيام رخ داد و چه پيامدهايى به دنبال
داشت .
ما خرسنديم كه براى چندمين بار، اين اثر با ارزش را پس از ويراستارى
مجدد به زيور طبع آراسته ايم تا خاطره هاى شورانگيز كربلا، همچنان در
ژرفاى جان عاشقان ، باقى بماند.
دفتر انتشارات اسلامى
وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
اهدا:
قَدْ كانَ لَكُمْ ايَةٌ فى فِئَتَيْنِ
الْتَقَتافِئَةٌ تُقاتِلُ فى سَبيلِاللّهِ وَاُخْرى كافِرَةٌ
(سوره آل عمران ،آيه 13)
((در دو گروهى كه با هم
روبه رو شدند عبرتى است براى شما كه يك گروه در راه خدا و گروه ديگر در
راه كفر نبرد مى كرد)).
((وَبَذَلَ
مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ
الضَّلالَةِ)) (فرازى از
زيارت اربعين )
((او
(حسين ) خون خود را در راه تو نثار كرد تا بندگان تو را از جهالت و
حيرت ضلالت ، نجات بخشد)).
به پيشگاه مقدس سرور و سالار شهيدان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه
السلام .
به شهدايى كه خون خود را به حمايت از فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام و
درهم كوبيدن سلطه يزيد بن معاويه نثار نمودند.
به شهدا و گلگون كفنان انقلاب اسلامى ايران كه در احياى اسلام و حمايت
از قرآن و درهم كوبيدن سلطه استعمارگران و يزيديهاى زمان به خاك و خون
غلتيدند.
مقدمه مؤ لف در چاپ سوم
((اَلْحَمدُلِلّهِ
رَبِّالْعالَمينَ وَالصَّلوةُ وَالسَّلامُ عَلى خَيْرِ خَلْقِهِ
مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الَّذينَ اَذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ
وَطَهَّرَهُمْ تَطْهيرا)).
يكى از بركات و ابعاد مهم انقلاب با عظمت و شكوهمند اسلامى ، انقلاب
فرهنگى آن است كه موجب تحول و دگرگونى عميق فكرى گرديده و جامعه اسلامى
بويژه جوانان را در مسير مطالعه كتابهاى مذهبى قرار داده و به تفكر و
تعمق در موضوعات و مطالب دينى سوق داده است .
آرى در دوران قبل از انقلاب ، بيشترين افرادى كه با مطالعه سروكار
داشتند توجهشان به كتابها و مجلات آن چنانى بود و مطالعه كتابهاى مذهبى
به قشر روحانى اختصاص داشت ، ولى امروز با وجود گرفتاريها و عدم فراغت
كافى براى مطالعه و درگيرى با مساءله جنگ و كارشكنيهاى داخلى كه حقا
فرصتى براى مطالعه در جوانان عزيز باقى نگذاشته است باز هم به بركت
انقلاب اسلامى كتابهاى مذهبى از توجه و رواج كامل برخوردار بوده و در
تيراژ بسيار بالا منتشر مى گردد.
و به عنوان نمونه مى توان از كتاب حاضر ياد نمود كه در مدت تقريبا يك
سال در چهل هزار نسخه چاپ و بلافاصله نسخه هاى آن ناياب گرديده و اينك
در آستانه چاپ سوم قرار گرفته است و اين است يكى از مفاهيم عزت اسلام
كه ملت مسلمان ايران به وسيله حكومت اسلامى بدان نايل گرديده است .
و همين استقبال پرشور موجب و مشوق آن گرديد كه در اين چاپ علاوه بر
زيبائى حروف و دقت در تصحيح ، دو تحول اساسى زير نيز به وجود بيايد:
1 - گذشته از اصلاحات زيادى كه در متن كتاب به عمل آمد، مطالب فراوانى
نيز بر آن افزوده شد.
2 - واژه ها و لغات عربى كه حاوى نكته خاصى بوده و يا مشكل به نظر مى
رسيد براى استفاده همگان توضيح داده شد و مانند دو چاپ گذشته به ترجمه
سخنان اكتفا نگرديد. وَاللّه الْمُوَفِقُ وَهُوَ يَهْدِى السَّبيل .
محمد صادق نجمى
آذرماه 1361
پيشگفتار
اكثر نويسندگان و تحليل گران ، حادثه مهم تاريخى عاشورا و قيام
مقدس حسين بن على عليهما السلام را از يك ناحيه و از يك بعد خاص مورد
تجزيه و تحليل قرار داده و تنها همان جنبه را انگيزه اين قيام دانسته
اند.
و گاهى نيز انگيزه هاى گوناگونى كه در شكل گرفتن اين حركت مؤ ثّر بوده
بدون توجه به مراتب اهميّت آنها درهم آميخته شده و مسائل فرعى با مسائل
اصلى مختلط گرديده است .
و گاهى نيز جنبه هاى فرعى آنچنان مورد توجه قرار گرفته و پيگيرى شده
است كه انگيزه هاى اصلى به طور كلى در بوته فراموشى قرار گرفته است ؛
زيرا در اين قيام اعجاب انگيز و در اين حركت بزرگ تاريخى ، گاهى سخن از
امتناع بيعت نسبت به يزيد به ميان آمده است و گاهى امام عليه السلام در
خطبه هاى خويش از شيوع فساد و تغيير احكام اسلام ، شديدا انتقاد نموده
و حلال شدن حرامهاو تحريم حلالها را انگيزه قيام خويش معرفى مى كند. و
در جاى ديگر مى بينيم مساءله دعوت مردم كوفه از امام عليه السلام در
جريان است و انگيزه هاى ديگر.
خطابه ها و سخنرانيها و جملات كوتاه و همچنين نامه هاى متعددى كه از
حسين بن على عليهما السلام در طى سفر خويش از مدينه تا كربلا و تا
شهادت آن بزرگوار نقل گرديده است - با توضيحاتى كه در اين كتاب بر آنها
اضافه شده - مى تواند اين مساءله را روشن كرده و تا حدى بيانگر اهميت و
ارزش هريك از اين انگيزه ها باشد.
گذشته از اين موضوع مهمّ و حساس ، از راه گفتار و سخن خود حسين بن على
عليهما السلام است كه مى توان بيش از هر كتاب و مقاله و بيش از گفتار
هر مورخ و نوشته هر نويسنده و دانشمند با آن قيافه مصمّم و همت عالى و
با آن روح شجاعت و شهامت و با آن شخصيت معنوى و روح عاطفى و انسانى و
بالا خره با آن حماسه جاويدان آشنا گرديد.
ولى با اين اهميّت و ويژگى خاص تا آنجا كه بنده اطلاع دارم ، اين سخنان
- كه در كتب تاريخ و حديث به طور متفرق و به مناسبتهاى مختلف نقل
گرديده است - به طور كامل و به صورت مجموعه اى مستقل گردآورى نشده است
و بر همين اساس ، نگارنده اين وظيفه را به عهده گرفت و متن سخنان امام
عليه السلام را از آغاز حركت از مدينه تا هنگام شهادت به ترتيبى كه به
مناسبتهاى مختلف ايراد فرموده است از منابع و مدارك مختلف گردآورى
نموده و به صورت مجموعه اى در اختيار علاقه مندان گذاشت . و براى اين
كه اين سخنان مورد استفاده عموم قرار بگيرد و بيانگر انگيزه قيام حسين
بن على عليهما السلام گردد علاوه بر ترجمه ، توضيحات لازم و نتيجه
گيريهايى نيز در پاره اى موارد بر آنها اضافه گرديد ولى در اينجا تذكر
چند نكته لازم و ضرورى است :
1 - همان گونه كه از نام كتاب پيداست ، منظور از سخنان حسين بن على
عليهما السلام تنها آن قسمت از سخنانى است كه در مسير آن حضرت از مدينه
تا كربلا نقل گرديده است و اما سخنان ارزنده ، مواعظ و نصايح پرارج ،
اشعار جاودانه و احاديث فراوان و نغزى كه در طول زندگى امام عليه
السلام از آن بزرگوار در كتب تاريخ و حديث نقل گرديده است به مجموعه و
يا مجموعه هاى مستقل ديگرى نيازمند است . و اميد است - ان شاءاللّه -
در آينده نزديك تحت عنوان ((مواعظ
و سخنان حسين بن على عليهمالسلام ))
در اختيار علاقه مندان قرار بگيرد.
2 - در مورد سخنان امام عليه السلام از مدينه تا شهادت نيز ما مدعى
نيستيم كه همه سخنان آن حضرت در اين مجموعه گردآورى شده است ؛ زيرا با
تلاش فراوانى كه در گردآورى اين سخنان از مدارك و منابع موثق به عمل
آمده است ممكن است سخنى در مجموعه اى نقل شده باشد كه ما به آن مجموعه
دسترسى نداشته ايم و يا به علل ديگر مانند عدم دسترسى به مدرك مورد
اعتماد، از نقل آن در اين مجموعه خوددارى ورزيده ايم و لذا اگراين كتاب
را به جاى ((سخنان
))،
((نخبه اى از سخنان حسين
بن على عليهمالسلام ))
بناميم به واقعيت نزديكتر است .
3 - و منظور از سخنان حسين بن على عليهما السلام كه در اين مجموعه جمع
آورى شده است تنها متن سخنان آن حضرت مى باشد و اما مطالب زيادى كه به
صورت نقل به معنا در طول سفر عراق از امام عليه السلام نقل گرديده از
موضوع اين كتاب خارج است .
در خاتمه بايد به اين نكته نيز توجه نمود كه در پرتو اين سخنان نورانى
مطالب فراوان تاريخى ، علمى و كلامى كه آشنايى با آنها براى هرفرد
مسلمان متعهد لازم است منعكس گرديده است .
اميد است اين كتاب پاى ملخى باشد به پيشگاه مقدس سليمان كربلا حضرت
اباعبداللّه الحسين - روحى وارواح العالمين له الفداء - و ذخيره اى
براى روزى كه
(لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ اِلاّ مَنْ اتى
اللّهَ بِقَلْبٍ سَليمٍ ).
قم محمدصادق نجمى
5/2/60 مطابق با 20/ج 2/1401
سالروز ولادت حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا
عليهاالسلام .
بخش اول : از مدينه تا مكه : خطاب به استاندار
مدينه
متن سخن :
((اَيُّهَا
اْلاَ ميرُ اِنّا اَهْلُبَيْتِ النُّبُوَّةِ
وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ
الْمَلائكَةِ
وَمَهْبَطُ الرَّحْمَةِ بِنافَتَحَاللّه وبِنا
يَخْتِمُ.
وَيَزيدُ رَجُلٌ شارِِبُ الْخَمْرِ وَقاتِلُ
النَّفْسِ الْمُحْتَرَمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَمِثْلى لايُبايِعُ
مِثْلَهُ وَلكِنْ نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ
وَنَنْظُرُ وَتَنْظُرُونَ اَيُّنا اَحَقُّ
بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ))(1).
ترجمه و توضيح لغات :
مُخْتَلَف (به فتح لام ): محل آمد و شد. مَهْبَط: محل نزول . نفس
محترمه : هر انسانى كه ريختن خونش حرام باشد.((
نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ (از اَصْبَحَ)))
: به معناى صبح كردن ، كنايه است از آينده . نَنْظُرُ (از نَظَرَ): به
معناى انتظار و تدبر در امر.
سخنان يا فضائل حسين بن على (ع )
قبل از توضيح سخن امام عليه السلام لازم است اين نكته را يادآورى
نماييم كه معمولاً هركتابى كه به عنوان تاريخ زندگى و شهادت حسين بن
على عليهمالسلام و در رابطه با شخصيت آن بزرگوار نگاشته مى شود، صفحات
اول آن به فضائل و موقعيت معنوى و مذهبى و اجتماعى آن حضرت و به احاديث
و رواياتى كه در توصيف و تجليل وى نقل گرديده است ، اختصاص مى يابد،
ولى ما در اين كتاب از اين روش چشم پوشى كرده و از اول به اصل موضوع و
سخنان آن حضرت وارد مى شويم و در اين كتاب ، خود را به آن سبك متعارف
نيازمند نمى بينيم ؛ زيرا نه تنها شروع كتاب با يكى از بارزترين فضائل
آن حضرت ((اِنَّا اَهْلُ
بَيْتِ النُبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ))
و ختم آن نيز با يكى از زيباترين مناجات آن عزيز عزيزان
((اَللّهُمَّ مُتَعالَى
الْمَكانِ عَظيمِ الْجَبَروُتِ))
مى باشد بلكه هر برگى از اين كتاب كه حاوى سخنى از سخنان آن حضرت است
از نظر اهل دل ، دفترى است از فضيلت و هر صفحه اى از آن از نظر اهل فضل
و دانش كتابى است از بيان شخصيت و عظمت او.
پس اگر ما اين كتاب را به جاى سخنان حسين بن على عليهما السلام
((فضائل حسين بن على
عليهما السلام )) بناميم
سخنى به گزاف نگفته ايم .
ترجمه و توضيح :
با مرگ معاويه در نيمه ماه رجب سال 60 هجرى يزيد پسر وى به خلافت رسيد
و بلافاصله طى نامه هايى كه به استانداران و فرمانداران در نقاط مختلف
نوشت مرگ معاويه و جانشينى خويش را كه از دوران پدرش پيش بينى و از
مردم براى او بيعت گرفته شده بود(2)،
به اطلاع آنان رسانيد و در ضمن ابقاى هريك از آنان در پست خويش ، دستور
گرفتن بيعت مجدد از مردم را به آنها صادر نمود و نامه اى نيز به وليد
بن عتبه كه از طرف معاويه مقام استاندارى مدينه رادر اختيار داشت به
همان مضمون نوشت ، ولى درنامه كوچك ديگرى نيز كه به همراه همان نامه به
وى ارسال داشت در بيعت گرفتن از سه شخصيت معروف كه در دوران معاويه
حاضر به بيعت با يزيد نشده بودند،تاءكيد نمود كه
((خُذِالْحُسَيْنَ
وَعَبْدَاللّهِ بْنَ عُمَر وَعَبْدَاللّه بْنَ زُبَيْر اَخْذاً
شَدِيداً لَيْسَتْ فيهِ رُخْصَةٌ حَتّى يُبايِعُوا وَالسَّلامُ))
((در بيعت گرفتن از حسين
و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير شدت عمل به خرج بده و در اين
رابطه هيچ رخصت و فرصتى به آنان مده
)).
وليد بن عتبه با رسيدن نامه در اول شب ، مروان بن حكم استاندار سابق
معاويه را خواست و با وى درباره نامه و فرمان يزيد مشاوره نمود و او
پيشنهاد كرد كه هرچه زودتر اين چند نفر را به مجلس خود دعوت كن و تا
خبر مرگ معاويه در شهر منتشر نشده است از آنان براى يزيد بيعت بگير.
وليد در همين ساعت ماءمور فرستاد تا اين عده را براى طرح يك موضوع مهم
و حساس به پيش خود دعوت نمايد.
هنگامى كه پيك وليد، پيغام او را به امام عليه السلام و ابن زبير ابلاغ
نمود آن دو با هم در مسجد پيامبر نشسته و به گفتگو مشغول بودند.
((ابن زبير))
از اين دعوت بى موقع و شبانه به هراس افتاد ولى امام قبل از ملاقات با
وليد، موضوع را به ابن زبير توضيح داد و چنين
فرمود:((اَرى اَنَّ
طاغِيَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ؛))
من فكر مى كنم ، طاغوت بنى اميّه (معاوية بن ابى سفيان ) به هلاكت
رسيده و منظور از اين دعوت ، بيعت گرفتن براى پسر اوست
)). و بنابر نقل كتاب
((مثيرالاحزان
))، امام عليه السلام در
تاءييد نظريه خويش اضافه نمود: زيرا من در خواب ديدم كه شعله هاى آتش
از خانه معاويه بلند است و منبرش سرنگون گرديده است .
آنگاه امام عليه السلام به سى تن ازياران و نزديكترين افراد خاندانش
دستور داد كه خود رامسلح كرده و به همراه آن حضرت حركت نمايند و در
بيرون مجلس آماده باشند كه در صورت لزوم از آن حضرت دفاع كنند.
و همان طور كه امام عليه السلام پيش بينى مى فرمود، وليد در ضمن اين كه
مرگ معاويه را به اطلاع آن حضرت رسانيد، موضوع بيعت يزيد را مطرح نمود.
امام در پاسخ وى فرمود: شخصيتى مانند من نبايد مخفيانه بيعت كند و تو
نيز نبايد به چنين بيعتى راضى باشى و چون همه مردم مدينه را براى تجديد
بيعت دعوت مى كنى ما نيز در صورت تصميم در آن مجلس و به همراه و هماهنگ
با ساير مسلمانان بيعت مى كنيم ؛ يعنى اين بيعت نه براى رضاى خدا بلكه
براى جلب توجه مردم است كه در صورت وقوع بايد علنى باشد نه مخفيانه .
وليد گفتار امام را پذيرفت و در بيعت گرفتن در آن موقع شب اصرارى از
خود نشان نداد.
امام عليه السلام چون خواست از مجلس خارج گردد، مروان بن حكم نيز كه در
آن مجلس حضور داشت ، با ايماء و اشاره اين نكته را به وليد تفهيم نمود
كه اگر نتوانى در اين موقع شب و مجلس خلوت از حسين بيعت بگيرى ديگر
نخواهى توانست او را وادار به بيعت كنى مگر خونهاى زيادى بر زمين
بريزد، پس چه بهتر كه او را در اين مجلس نگهدارى تا بيعت كند و يا طبق
دستور يزيد گردنش را بزنى .
امام عليه السلام با مشاهده اين عكس العمل از مروان ، او را مورد خطاب
قرار داد و چنين فرمود:
((يَابْنَ
الزَّرْقاءِ اَنْتَ تَقْتُلُنى اَمْ هُوَ كَذِبْتَ وَاَثِمْتَ؟؛
پسر زرقا(3)!
تو مرا مى كشى يا وليد، دروغ مى گويى و گناه مى كنى ؟)).
آنگاه خود وليد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:
((اَيُّهَاالا
مِيرُ اِنّا اَهْلُبَيْتِ النُبُوَّةِ ...؛
اى امير! ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت ، خاندان ما است كه محل آمد و
رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست ، خداوند اسلام را از خاندان ما
شروع و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد
برد. اما يزيد، اين مردى كه تو از من توقع بيعت با او را دارى مردى است
شرابخوار كه دستش به خون افراد بى گناه آلوده گرديده ، اوشخصى است كه
حريم دستورات الهى را درهم شكسته و علنا و در مقابل چشم مردم مرتكب فسق
و فجور مى گردد. آيا رواست شخصيتى همچون من باآن سوابق درخشان و اصالت
خانوادگى ، با چنين مرد فاسد بيعت كند و بايد در اين زمينه شما و ما
آينده را در نظر بگيريم و خواهيد ديد كه كداميك از ما سزاوار و لايق
خلافت و رهبرى امت اسلامى و شايسته بيعت مردم است .
با سروصدايى كه در مجلس وليد پديد آمد و با سخن درشتى كه امام عليه
السلام مروان را مورد خطاب قرار داد، همراهان امام احساس خطر نموده و
گروهى از آنان وارد مجلس گرديدند و پس ازاين گفتگو كه اميد وليد را
نسبت به بيعت كردن امام و هرگونه سازش در مورد پيشنهاد وى به ياءس و
نااميدى مبدل مى كرد، امام عليه السلام مجلس را ترك نمود.
نتيجه :
از اين سخن امام عليه السلام چند نكته ذيل به دست مى آيد:
1 - آن حضرت در اين گفتگو موضع خويش را درباره بيعت با پسر معاويه و به
رسميت نشناختن حكومت او به صراحت و روشنى بيان كرده و پس از شمردن صفات
بارزى از خاندان خويش و بيان موقعيت خود كه دليل شايستگى او و خاندانش
به امامت و رهبرى امت است ، نقاط ضعف يزيد را برمى شمارد كه دليل
محكوميت وى در ادعاى مقام رهبرى و دليل عدم صلاحيت او مى باشد.
2 - امام عليه السلام در اين گفتار، انگيزه قيام و خط سير آينده اش را
كاملاً مشخص مى كند و او اين خط سير را به هنگامى بيان مى كند كه هنوز
از دعوت اهل كوفه و پيشنهاد بيعت از سوى آنان خبرى نبود؛ زيرا دستور
بيعت گرفتن از آن حضرت يا قبل از آگاهى مردم كوفه از مرگ معاويه يا
همزمان با آن ، به وليد ابلاغ گرديده است .
و اما مساءله دعوت از سوى مردم كوفه به طورى كه در صفحات آينده اشاره
خواهيم نمود آنگاه به عمل آمده است كه از مبارزه شجاعانه آن حضرت كه با
مخالفت با بيعت و حركت كردن به سوى مكه آغاز گرديده بود، مطلع گرديدند.
خلاصه ، گرچه به صورت ظاهر، عوامل و انگيزه هاى متعددى در شكل گرفتن
قيام و شهادت امام عليه السلام وجود داشت ولى علة العلل در اين قيام
درهم شكستن قدرتى بود كه نه تنها بدون داشتن صلاحيت مى خواست مقدرات
مسلمانان را به دست بگيرد و در نتيجه ظلم و فساد را ترويج و امت اسلامى
را به انحراف و سقوط بكشد بلكه او مى خواست در صورت نبودن رادع و مانع
، هدفهاى خاندان ابوسفيان را در مبارزه با خود اسلام و قرآن كه در
گذشته با شكست مواجه گرديده بود، منافقانه و در لباس خلافت اسلامى
پياده كند و اين درهم شكستن قدرت يزيدى است كه گاهى نيز در سخنان امام
، از آن به امر به معروف و نهى از منكر تعبير گرديده است .
و امام عليه السلام نه تنها در مجلس وليد به اين نكته اشاره نموده بلكه
براى دومين بار آنگاه كه بامروان بن حكم دشمن ديرين خاندان پيامبر و
استاندار سابق معاويه و كارگزار قديمى خاندان اموى روبه رو گرديد، با
صراحت كامل و بدون پرده پوشى تاءكيد و تكيه نمود - كه در صفحه بعد، اين
گفتار امام عليه السلام را ملاحظه مى فرماييد.
بخش اول : از مدينه تا مكه : در پاسخ مروان بن
حكم
متن سخن :
((اِنَا
للّهِ وَاَنّا اِلَيْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلا سْلامِ السَلامُ اِذا
بُلِيَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْل يَزيدَ وَلَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّى
رَسُولَاللّه صلّى اللّه عليه و آله يَقُولُ:
اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى الِ ابى سُفْيان
فَاِذا رَاَيْتُمْ مَعاوِيَة عَلى مِنْبَرِى
فَابْقَرُوا بَطْنَهُ وَقَدرَآهُ اَهْلُ الْمَدِينَة عَلَى الْمِنْبرِ
فَلَمْ يَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُاللّه بِيَزِيدَ الْفاسِقِ))(4)
ترجمه و توضيح لغات :
(( بُلِيَتْ: (مجهول از
بَلى ، يَبْلُو))) : مبتلا
گرديده است . ((
اِبْقَرُوا:(از بَقَرَ يَبْقِرُ)))
: پاره كردن ، شكافتن ، پاره كردن شكم : كنايه است از كشتن كسى كه
تواءم با ذلت و خوارى باشد.
ترجمه و توضيح :
بنابه نقل صاحب لهوف و مورخان ديگر، صبح همان شب كه حسين بن على عليهما
السلام در بيرون منزل ، مروان بن حكم را ديد، مروان عرضه داشت : يا
اباعبداللّه ! من خيرخواه تو هستم و پيشنهادى به تو دارم كه اگر قبول
كنى به خير و صلاح شماست .
امام عليه السلام فرمود: پيشنهاد تو چيست ؟ عرضه داشت : همانگونه كه
ديشب در مجلس وليد بن عتبه مطرح گرديد شما با يزيد بيعت كنيد كه اين
كار به نفع دين و دنياى شما است .
امام عليه السلام در پاسخ وى فرمود:((اِنَا
للّهِِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلا سْلام السَلامُ اِذا
بُلِيَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ ...))
.
((اينك بايد فاتحه اسلام
را خواند كه مسلمانان به فرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند. آرى من
از جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر
خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزى معاويه را بر بالاى منبر من ديديد
بكشيد، ولى مردم مدينه او را بر منبر پيامبر ديدند و نكشتند واينك
خداوند آنان را به يزيد فاسق (و بدتر از معاويه ) مبتلا و گرفتار نموده
است )).
دو نقش متمايز در مبارزه ائمه (ع )
به طورى كه در توضيح و نتيجه گيرى فراز گذشته اشاره نموديم و از اين
فراز از سخن حسين بن على عليهما السلام معلوم مى گردد، آن حضرت از
مدينه و از روزهاى اول حكومت يزيد موضع خويش را در مقابل حكومت وى كه
عبارت از مبارزه و مقاومت مثبت است ، مشخص و با صراحت كامل بيان نموده
و تا آخر نيز همين موضع را ادامه داده است . ولى مناسب است در اينجا
توجه خواننده عزيز را به يك موضوع كلى و اساسى در مورد نقش متمايز و
مختلف ائمه هدى عليهما السلام در مقابله و مبارزه با جباران و ستمگران
، جلب نماييم و آن اين كه :
مقاومت در برابر ستم و فساد و مبارزه با حكومتهاى باطل اختصاص به حسين
بن على عليهما السلام ندارد بلكه همه ائمه هدى و پيشوايان كه
((علت مبقيه
)) و نيروى حفاظت و
پاسدارى اسلام هستند، در عصر خود چنين مقاومت و مبارزه اى را داشته و
آن را رهبرى مى كردند، منتها اين پيشوايان در مقابله و رويارويى با
مخالفان خود كه اسلام را ملعبه خويش قرار داده بودند، نسبت به شرايط و
اوضاع ، دو نقش متمايز و مختلف ايفا مى نمودند؛ نقش مبارزه مثبت و
نقش مبارزه منفى .
1 - مبارزه منفى :
در مواردى كه شرايط حاكم بر اجتماع به گونه اى بوده كه مبارزه و
رويارويى با نيروى منسجم و حساب شده دشمن از طرفى موجب شكست قطعى و از
بين رفتن نيروها مى گرديد و از طرف ديگر، در اثر همين جو حاكم هيچ نفعى
ولو در دراز مدت براى اسلام نداشت و بلكه منجر به تثبيت و تحكيم قدرت و
سلطه همه جانبه دشمن مى گرديد در اين شرايط ائمه هدى عليهما السلام به
جاى مبارزه مثبت ، نقش مبارزه و مقاومت منفى را ايفاء مى كردند يعنى در
عين اينكه از اقدام انقلابى و مبارزه با شمشير، خوددارى مى نمودند
عملاً با دستگاههاى جبار در نبرد و مبارزه پيگير بودند و همين مبارزه
ها بود كه به فشار و سلب آزادى و به زندانى و مسموم شدن و بالا خره به
شهادت آنان منجر مى گرديد.
از مظاهر و نمودهاى مقاومت منفى پيشوايان ما، تحريم و قدغن نمودن هر
نوع وابستگى و گرايش و همكارى با دستگاه خلافت بود كه حتى طرح شكايت و
دادخواهى از محاكم قضايى و حقوقى وابسته به دستگاه خلافت از سوى ائمه
عليهما السلام تحريم شده بود.
و از نمونه ها و شواهد اين نوع مبارزه ، گفتگويى است كه حضرت موسى بن
جعفر عليهما السلام با ((صفوان
جمال )) كه شترهاى خود
را به درباريان هارون الرشيد ديكتاتور مقتدر تاريخ - آن هم براى سفر حج
- كرايه داده بود، مى باشد كه آن حضرت ،
((صفوان
)) را از اين عمل شديدا
نهى نمود و او نيز طبق دستور امام عليه السلام تا آنجا پيش رفت كه قبل
از وقت ، همه شترهاى خود را يكجا فروخت . البته اين موضوع از نظر هارون
مخفى نبود و لذا ((صفوان
)) را احضار و او را
تهديد به قتل نمود(5).
نقش مبارزه منفى علاوه بر اين كه موجب تضعيف قدرت حكومت مى شد و تعدادى
از عناصر و مهره ها از همكارى با دستگاه خلافت امتناع مى ورزيدند، خود
سندى بود بر ضد رژيم و نامشروع بودن تصدى حكومت رانشان مى داد و در
واقع موضعگيرى منفى ائمه هدى عليهما السلام مايه آگاهى توده ها نسبت به
ماهيت خلفا و مقدمه اى براى مقاومتها و مبارزه هاى مثبت در آينده بود.
2 - مبارزه مثبت :
و اما در مواردى كه مبارزه مثبت طبق شرايط و اوضاع ولو در درازمدت مفيد
و ثمربخش بود، ائمه هدى عليهما السلام قدم به ميدان مبارزه گذاشته نه
سكوت بلكه حتى مقاومت منفى را نيز در مقابل حكام جنايتكار، بزرگترين
گناه به قول اميرمؤ منان عليه السلام
((كُفْرٌ بِما اَنْزَلَاللّهُ))
تلقى مى نمودند.
و بارزترين شكل هر دو نوع مبارزه در روش و عملكرد حسين بن على عليهما
السلام ظاهر گرديد؛ زيرا آن حضرت در دوران دهساله از سال پنجاه تا سال
شصت (فاصله شهادت حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام و هلاكت معاويه )
مانند بعضى از امامان طبق شرايط و اوضاع ، همان روش مقاومت منفى را در
پيش گرفت ولى پس از هلاكت معاويه كه شرايط براى مبارزه مثبت به وجود
آمد آن حضرت نيز بدون كوچكترين تاءمل و با وجود مخالفت شديد همه دوستان
و اقوام خويش ، اين مبارزه را آغاز و در مقابله با يزيد موضع مثبت و
انقلابى خويش را آشكار كرد و با يارانى اندك و بى وفايى مردم و تزلزل و
ترس توده ها كه امام به همه اينها آگاهى داشت ، راهى را انتخاب كرد كه
فرجامش شهادت بود و در اين راه گرچه پيكرش هدف تيرها و نيزه ها و
شمشيرها قرار گرفت و تنش لگدمال سم اسبها شد ولى شرايط طورى نبود كه
اين خون پاك به هدر برود و دستگاه تبليغاتى بنى اميه با تلاش فراوان كه
داشت بتواند آن را لوث كند.
ولى آيا انتخاب اين روش براى حسين بن على عليهما السلام در دوران
معاويه و با شرايط آن زمان نيز وفق مى داد؟ و اگر چنين بود برخورد او
با معاويه نيز مانند پدرش اميرمؤ منان عليه السلام به صورت مبارزه و
مقاومت مثبت بود نه به صورت مبارزه منفى .
بخش اول : از مدينه تا مكه : در كنار قبر
رسولخدا(ص )
متن سخن :
((اَلسَّلامُ
عَلَيْكَ يا رَسُولَا للّه
اَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ فاطِمَةَ فَرْخُكَ
وَابْنُ فَرْخَتِكَ وَسِبْطُكَ الَّذى خَلَّقْتَنِى فى اُمَّتِكَ
فَاشْهَدْ يانَبِىَّ اللّه اَنَّهُمْ خَذَلُونى
وَلَمْ يَحْفَظُونى وَهذِهِ شَكْواىَ اِلَيْكَ حَتّى اَلْقاكَ ...))(6)
ترجمه و توضيح لغات :
فَرْخ و فَرْخَة : شاخه درخت ، كنايه از هر فرزند دوست داشتنى .
((سِبْط)):
قطعه اى از بدن انسان و به فرزند و نوه نيز گفته مى شود.
((خَذَلُونى
)): (از خذل ) دست از
يارى كشيدن .
ترجمه و توضيح :
امام عليه السلام پس از آنكه از مجلس وليد، بيرون آمد تصميم گرفت كه
مبارزه خود را با حكومت يزيد ادامه بدهد ولى نه در مدينه بلكه به صورت
يك حركت حماسه آفرين و يك حركت جاودانه .
اما طبق نقل منابع تاريخى ، امام عليه السلام قبل از شروع اين حركت
بارها به زيارت جد بزرگوارش رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نايل
گرديده است . البته همه آن رازها و آن درددلها كه امام عليه السلام در
اين زيارتها كه با جد بزرگوارش داشته براى ما روشن نيست . و تنها دو
مورد از متن اين زيارتها كه در كتب تاريخ نقل شده است نشانگر آن است كه
آن حضرت در اين زيارتها انگيزه سفر خويش را بيان نموده است كه ماپس از
نقل متن و ترجمه زيارت اول در اينجا و زيارت دوم در قسمت بعد به نكات
جالب آنها نيز اشاره مى نماييم :
بنابه نقل خطيب خوارزمى همان شب كه امام عليه السلام از مجلس وليد خارج
گرديد به حرم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وارد شد و در كنار قبر آن
حضرت قرار گرفت و با اين جملات به زيارت آن حضرت پرداخت :
((السَّلامُ
عَلَيْكَ يا رَسُولَاللّه ...؛
درود بر تو اى رسول خدا! من حسين فرزند تو و فرزند زاده تو هستم . و من
سبط و (فرزند شايسته تو هستم ) كه براى هدايت و رهبرى امت ، مرا جانشين
خود قرار داده اى ، اى پيامبرخدا! اينك آنها مرا تضعيف نموده و آن مقام
معنوى مرا حفظ ننمودند و اين است شكايت من به پيشگاه تو تا به ملاقات
تو بشتابم )).
بخش اول : از مدينه تا مكه : باز هم در كنار
قبررسول خدا(ص )
متن سخن :
((اَللّهُمَّ
اِنَّ هذا قَبْرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلّى اللّه عليه و آله
وَاَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَقَدْ حَضَرنى
مِنَ اْلا مْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ
اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ
وَاُنْكِرُ الْمُنْكَرَ
واءساءلُكَ ياذَاالْجَلالِ وَالاْ كْرامِ
بِحَقِّ الْقَبْرِ وَمَنْ فِيهِ اِلاّ اخْتَرْتَ لى ما هُو لَكَ رِضىً
وَلِرَسُولِكَ رِضىً))(7)
ترجمه و توضيح :
امام عليه السلام پس از تصميم گيرى به حركت ، شب دوم و براى دومين بار
به زيارت قبر پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نايل گرديد و با اين
جملات ، بار ديگر به زيارت جد بزرگوارش پرداخت :
خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد صلى اللّه عليه و آله ست و من فرزند
دختر پيامبر تو و براى من پيشامدى رخ داده است كه خود مى دانى . خدايا!
من معروف و نيكى را دوست دارم و از بدى و منكر بيزارم ، اى خداى
ذوالجلال و كرامت بخش ! به احترام اين قبر و كسى كه در ميان آن است از
تو درخواست مى كنم راهى را در پيش روى من بگذارى كه مورد رضا و خشنودى
تو و مورد رضاى پيامبر تو است .
بنابه نقل خوارزمى ، امام آن شب را تا صبح در كنار قبر پيامبر مشغول
عبادت و مناجات با پروردگار بود به طورى كه در اين مناجات ، گريه ها و
آه و ناله هاى فرزند على عليه السلام آن پارساى شب و قهرمان ميدان
نبرد،به گوش مى رسيد و...
نتيجه :
در اين دو زيارت ، امام عليه السلام مسير خود را ترسيم نموده و به
اهميت حركت خويش اشاره مى كند و به طورى كه ديديم در زيارت اول در ضمن
گلايه و شكوه از سردمداران بنى اميه در يك جمله كوتاه آمادگى خويش را
براى شهادت اعلام مى كند و مى گويد: اين شكايت من است به پيشگاه تو تا
به حضورت بشتابم .
و در زيارت دوم سخن از پيشامد مهمى است كه بر وى رخ داده است ، پيشامدى
كه از ديد پسر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مهم است نه از ديد يك فرد
عادى .
و سخن از اين است كه فرزند على بن ابى طالب عليه السلام حبّ و ولع شديد
به نيكيها دارد و از منكرات متنفر و بيزار است و مقتضاى اين حبّ و نفرت
و بيزارى كه مورد رضاى خدا و رسول هم مى باشد آماده بودن براى پذيرش هر
آنچه مى تواند در تحكيم معروف و انهدام پايه هاى منكرات مؤ ثر باشد حتى
بذل جان و ايثار خون .
بخش اول : از مدينه تا مكه : در پاسخ عمر اَطرف
متن سخن :
((حَدَّثَنى
اَبى اَنَّ رَسُولَاللّه صلى الله عليه و آلهَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ
وَقَتْلِى وَاَنَّ تُرْبَتَهُ تَكُونُ بِالْقُرْبِ مِنْ تُرْبَتِى
اَتَظُنُّ اَنَّكَ عَلِمْتَ مالَمْ اَعْلَمْهُ؟
وَاللّه لا اُعْطى الدَّنِيَّةَ مِنْ نَفْسى
اَبَداً
وَلَتَلْقَيَنَّ فاطِمَةُ اَباها شاكِيَةً
مالَقِيَتْ ذُرِّيَّتُها مِنْ اُمَّتِهِ وَلا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ
اَحَدٌ اَذاها فى ذُرِّيَّتها))(8).))
ترجمه و توضيح لغات :
(( تُرْبت : خاكِ مَقْبره
. دنِيَّت و دَنائَت :))
ذلت و حقارت .
ترجمه و توضيح :
پس از آنكه جريان مخالفت امام در موضوع بيعت و تصميم وى به مبارزه و
حركت از مدينه منوره در ميان افراد معروف و مخصوصا در ميان خاندان و
قوم و خويش آن حضرت معلوم گرديد، چند تن از آنانكه از وظيفه مقام امامت
و رهبرى بى اطلاع بودند و در اثر علاقه اى كه به حفظ وجود امام عليه
السلام داشتند به حضور آن حضرت رسيدند و سازش با يزيد را به امام
پيشنهاد نمودند!
يكى از اين افراد ((عمر
اَطرف )) فرزند اميرمؤ
منان عليه السلام مى باشد كه بنابه نقل
((لهوف ))،
موضوع را در حضور برادرش حسين بن على عليهما السلام اين چنين مطرح
نمود:
برادر! برادرم حسن مجتبى از پدرم اميرمؤ منان عليه السلام بر من چنين
نقل نموده است كه تو را به قتل خواهند رسانيد و من فكر مى كنم مخالفت
تو با يزيد بن معاويه منجر به كشته شدن تو گردد و آن خبر تحقق پذيرد
ولى اگر با يزيد بيعت كنى اين خطر برطرف خواهد گرديد و شما از كشته شدن
مصون خواهيد ماند!
امام در پاسخ وى فرمود:((حَدَّثَنى
اَبى ...؛)) پدرم از رسول
خدا صلّى اللّه عليه و آله خبر كشته شدن خويش و همچنين خبر كشته شدن
مرا براى من هم نقل نمود وپدرم در نقل خويش اين جمله را نيز اضافه نمود
كه قبر من در نزديكى قبر او قرار خواهد گرفت ، آيا گمان مى كنى چيزى را
كه تو مى دانى من از آن بى اطلاع هستم ؟ ولى به خدا قسم كه من هيچگاه
به زير بار ذلت نخواهم رفت و در روز قيامت مادرم فاطمه زهرا از ايذا و
اذيتى كه فرزندانش از امت جدّش ديده اند به جدّ خويش شكايت خواهد برد و
كسى كه با اذيت فرزندان فاطمه زهرا - سلام اللّه عليها - موجب رنجش و
اذيت وى گردد داخل بهشت نخواهد گرديد.
نتيجه :
امام عليه السلام در اين گفتگو و در پاسخ برادرش نه تنها از كشته شدن
خويش - كه برادرش نيز از آن مطلع بود - سخن مى گويد بلكه از قسمتى از
جزئيات اين موضوع نيز كه مستقيما از پدرش على عليه السلام و او از
پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده بود، خبر مى دهد و آن در نزديك
هم قرار گرفتن قبر او و قبر پدرش امير مؤ منان عليه السلام است ، كه
قبر على عليه السلام در كوفه و قبر حسين عليه السلام در كربلاست .
بخش اول : از مدينه تا مكه : در پاسخ ام سلمه
متن سخن :
((يا
اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنِّى مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً
وَعُدْواناً
وَقَدْ شاءَ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَرى حَرَمِى
وَرَهْطِى مُشَرَّدينَ وَاَطْفالى مَذْبُوحينَ مَاءْسُورِينَ
مُقَيَّدينَ وَهُمْ يَسْتَغِيثُونَ فَلا يَجِدُونَ ناصِراً ...))(9)
ترجمه و توضيح لغات :
حَرَم - (به فتح حاء وراء): زن و فرزند. رَهْط: به مجموع قوم و خويش
غير از همسر گفته مى شود. مُشَرَّد:(اسم مفعول از تشريد): پراكنده
نمودن ، راندن شخص از وطن خويش . مَاءْسُورين :(جمع ماءسور مشتق است از
((اسر)):
اسير شدگان . مُقَيَّدين :(اسم مفعول و جمع است از ماده
((قيد)):
به زنجير كشيده شدگان . يَسْتَغِيثُونَ (از اِسْتِغاثة ): استمداد،
يارى طلبيدن .
ترجمه و توضيح :
بنابه نقل مرحوم راوندى و بحرانى و محدثان ديگر هنگامى كه ام سلمه همسر
رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ز حركت حسين بن على عليهما السلام مطلع
گرديد به حضورش آمده و عرضه داشت :((لا
تحزنى بِخُروجِكَ اِلَى الْعِراقِ ...؛))
با حركت خود به سوى عراق مرا غمناك و محزون نگردان ؛ زيرا من از جدت
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام كه مى فرمود فرزندم حسين در
خاك عراق و در محلى به نام كربلا كشته خواهد شد)).
امام در پاسخ وى فرمود:((يا
اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنَّى مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً ...؛))
مادر! (فكر نكن كه از اين جريان تنها تو مطلع هستى ) خود من نيز بهتر
از تو مى دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنى كشته خواهم
شد و سرم از تنم جدا خواهد گرديد و خداوند بزرگ چنين خواسته است كه حرم
و اهل بيت من آواره و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت كشيده شوند و
صداى استغاثه آنان طنين انداز گردد ولى كمك و فريادرسى پيدا نكنند)).
آگاهى امام از حوادث آينده
از پاسخ امام به ((عمر
اطرف )) و
((ام سلمه
)) و از سخنان ديگرى كه
به مناسبتهاى ديگر از آن حضرت نقل خواهيم كرد معلوم مى گردد كه آن حضرت
به تمام آلام و مصائب وارده در اين حركت از اسارت خانواده و محل قبر
خويش و جزئيات ديگر مطلع و آگاه بوده و ما اين آگاهى را فقط به
((علم امامت
)) كه يك بحث كلامى است
مستند نمى دانيم بلكه آگاهى حسين بن على عليهما السلام در اين مورد خاص
گذشته از مساءله ((علم
امامت )) به طريق عادى و
به وسيله پدر و جد بزرگوارش نيز رسيده بود همانگونه كه عده اى از
همسران و صحابه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله ز موضوع مطلع و آگاه
بودند و رهبر انقلاب و نهضت اسلامى در راه نيل به هدف و انجام وظيفه
الهى و نجات اسلام و قرآن و مبارزه با مظالم و ستمگريها همه اين مصائب
را با علم و آگاهى پذيرفته بود.
و به طورى كه اشاره نموديم سخن امام در پاسخ ام سلمه - با مختصر تفاوت
- در چند كتاب حديثى و تاريخى نقل گرديده است
(10) و ممكن است همه اين منابع اين مطلب را تنها از يك
منبع نقل كرده باشند كه از نظر وثوق و اطمينان مورد ترديد باشد و ما
نيز نه در توثيق و تاءييد اين روايت اصرار و پافشارى داريم و نه آگاهى
امام عليه السلام از حوادث آينده را تنها به اين روايت مستند مى دانيم
؛ زيرا مضمون ده ها روايت كه از طريق شيعه
(11) و اهل سنت
(12) از پيامبران گذشته و پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه
و آله و اميرمؤ منان عليه السلام در رابطه با حادثه جانسوز و تاريخى
عاشورا نقل گرديده است ما را از اين روايت مستغنى و بى نياز مى سازد و
نقل آن در اين كتاب نيز فقط به مناسبت متن پاسخ و سخن امام عليه السلام
بوده است .
ولى جاى تعجب است كه يكى از نويسندگان براى نفى آگاهى امام خود را به
زحمت انداخته است تا گفتگوى امام با ام سلمه را از نظر صحت مخدوش و
بى اعتبار سازد اما پاسخ وى به اين همه روايات چيست ؟ و چرا او از كنار
آن همه روايات ديگر بى تفاوت گذشته است ؟ مطلبى است كه براى ما معلوم
نيست .
و اما اينكه چگونه امام عليه السلام با علم و آگاهى بر اينكه در اين
راه كشته خواهد گرديد وارد شد و معناى اين جمله
((خدا خواسته است كه مرا
كشته ببيند و...)) چيست
؟ مطلبى است كه پاسخ آن را در صفحات آينده همين كتاب ، مطالعه خواهيد
فرمود.
بخش اول : از مدينه تا مكه : در پاسخ محمد حنفيه
متن سخن :
((يا
اَخِى لَوْلَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيا مَلْجَاء وَلا مَاءْوىً لَما
بايَعْتُ يَزيدَبْنَ مُعاوِيَةَ ...
يا اَخِى جَزاكَاللّه خَيْراً لَقَدْ نَصَحْتَ
وَاَشَرْتَ بِالصَّوابِ وَاَنَا عازِمٌ عَلَى الْخُرُوجِ اِلى مَكَّةَ
وَقَدْ تَهَيَّاءْتُ لِذلِكَ اَنَا وَاِخْوَتى
وَبَنُو اَخى وَشِيْعَتِى وَاَمْرُهُمْ اَمْرى وَرَاءيُهُمْ رَاءْيى
وَاَمَّا اَنْتَ فَلا عَلَيْكَ اَنْ تُقِيمَ
بِالْمَدِينَة فَتَكُونُ لى عَيْناً عَلَيْهِمْ لا تُخْفى عَنِّى
شَيْئاً مِنْ اُمُورِهِمْ))(13).
لا ذَعَرْتُ السَّوامَ فى فَلَقِ
الصُّبح
|
مُغيراً وَلا دُعِيتُ يَزيدا
|
يَوْمَ اُعْطى مَخافَةَ اَلمُوتِ
كَفاً
|
وَالْمَنايا يَرْصُدْنَنى اَنْ
اَحيدا
(14).
|
ترجمه و توضيح :
و از جمله كسانى كه در مورد تصميم امام اظهار ترس و وحشت مى نمود محمد
حنفيّه يكى ديگر از فرزندان امير مؤ منان عليه السلام بود كه بنابه نقل
طبرى و مورخان ديگر به خدمت حسين بن على عليهما السلام رسيد و چنين گفت
:
برادر! تو محبوبترين و عزيزترين مردم هستى و من آنچه را كه خير و صلاح
تشخيص مى دهم موظفم كه براى تو بگويم و من فكر مى كنم شما فعلاً تا
آنجا كه امكان پذير است در شهر معينى اقامت نكنيد و خود و فرزندانت در
نقطه اى دوردست از يزيد و دورتر از اين شهرها قرار بگيريد و از آنجا
نمايندگانى به سوى مردم گسيل دارى و حمايت آنان را به سوى خود جلب كنى
كه اگر با تو بيعت كردند خدا را سپاس مى گزارى و اگر دست بيعت به
ديگران دادند باز هم لطمه اى به تو وارد نگرديده است ولى اگر به يكى از
اين شهرها وارد گردى مى ترسم در ميان مردم اختلاف به وجود بيايد، گروهى
از تو پشتيبانى كرده ، گروه ديگر بر عليه تو قيام كنند و كار به قتل و
خونريزى منجر گردد و در اين ميان ، تو هدف تير بلا گردى آن وقت است كه
خون بهترين افراد اين امت ضايع و خانواده ات به ذلت نشانده شود.
امام فرمود: مثلاً به عقيده تو به كدام ناحيه بروم ؟ محمد حنفيه گفت :
فكر مى كنم وارد شهر مكه شوى و اگر در آن شهر اطمينان نبود از راه دشت
و بيابان از اين شهر به آن شهر حركت كنى تا وضع مردم و آينده آنها را
در نظر بگيرى . اميدوارم با درك عميق و نظر صائبى كه در تو سراغ دارم
هميشه راه صحيح در پيش پايت قرار بگيرد و مشكلات را با جزم و احتياط
يكى پس از ديگرى برطرف سازى .
امام عليه السلام در پاسخ محمد حنفيه چنين فرمود:
((اَخِى
لَوْلَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيا مَلْجَاء وَلا مَاءوى ...؛
برادر (تو كه براى امتناع از بيعت يزيد حركت از شهرى به شهر ديگر را
پيشنهاد مى كنى اين را بدان كه ) اگر در تمام اين دنياى وسيع هيچ
پناهگاه و ملجاء و ماءوايى نباشد باز هم من با يزيد بن معاويه بيعت
نخواهم كرد)).
در اين هنگام كه اشك محمد حنفيه به صورتش روان بود، امام عليه السلام
به گفتار خويش چنين ادامه داد:
((برادر! خدا به تو جزاى
خير دهد كه وظيفه خيرخواهى و صلاحديد خود را انجام دادى و اما من
(وظيفه خود را بهتر از تو مى دانم ) و تصميم گرفته ام كه به مكه حركت
كنم و من و برادرانم و فرزندان برادرم و گروهى از شيعيانم مهيا و آماده
اين سفر هستيم ؛ زيرا اين عده با من همعقيده بوده و هدف و خواسته آنان
همان هدف و خواسته من است . و اما وظيفه اى كه بر تو محول است اين است
كه در مدينه بمانى و در غياب من آمد و رفت و حركت مرموز دستياران بنى
اميه را در نظر بگيرى و در اين زمينه اطلاعات لازم را در اخيتار من
قرار بدهى ))
امام پس از گفتگو با محمد حنفيه و براى چندمين بار به طرف مسجد و حرم
پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حركت نمود و در طول راه اين دو بيت يزيد
بن مفرغ را - كه در مقام حفظ شخصيت خويش سروده ولو باهر خطر جدى مواجه
باشد - مى خواند:
((لا
ذَعَرْتُ السَّوامَ فى فَلَقِ الصُّبْح ...))
((من از چوپانان به
هنگام صبح و با شبيخون زدن خويش ترسى ندارم و نبايد مرا يزيد بن مفرغ
بخوانند.
آنگاه كه از ترس مرگ دست ذلت بدهم و خود را از خطراتى كه مرا هدف قرار
داده اند كنار بكشم )).
ابوسعيد مقبرى گويد كه من چون اين دوبيت را از امام عليه السلام در
مسير خويش به مسجد پيامبر شنيدم از مضمون آن پى بردم كه آن حضرت يك هدف
عالى و يك برنامه مهم و عظيمى را تعقيب مى نمايد(15).
نتيجه :
امام عليه السلام در اين گفتگوى خويش با محمد حنفيه و در تمثلش به شعر
يزيد بن مفرغ علت قيام خود را كه همان مخالفت با يزيد است بيان داشته و
تصميم قاطع خويش را اعلام مى كند كه اگر در تمام كره زمين با اين عظمت
هيچ ملجاء و پناهگاهى برايش پيدا نشود باز هم به زير بار بيعت يزيد
نخواهد رفت و در راه هدف خويش در مقابل هر خطرى استقامت و پايدارى
خواهد نمود.
و اين بود هدف امام عليه السلام و حديث نفس او كه گاهى به صورت گفتگو و
گاهى به صورت تمثل به شعر، اين هدف و اين حديث نفس خويش را بيان مى
نمود(16).