امام حسين (عليه السلام) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت

علامه محمدتقى جعفرى

- ۲۴ -


واقعا چه قدر عظمت دارد كسى كه بگويد اين كار، كار من نيست و من شنيدم آن شخص اين كار را بهتر مى تواند انجام بدهد و بهتر مى فهمد. آيا همه چيز را همگان دانند؟ خداوند متعال براى بقاى نسل آدم ، امتيازات را تقسيم فرموده است . يكى از نظر علمى و ديگرى از نظر مديريت قوى است . به عنوان مثال : من مديريت بلد نيستم و مى گويم كه مى خواهم مدير اين جمع باشم ! اين ادعا درست نيست . يا فرض بفرماييد كه من هنرمند نيستم و هنر كار من نيست . با تقليد هم نمى شود كه ؛ منم طاووس عليين شده . كلاغ در خم رنگرزى رفت و بيرون آمد، و گفت : منم طاووس عليين شده . آن هم نه طاووس دنيا، بلكه طاووس عالم ملكوت ، آن هم با رنگرزى ! طاووس ها خيلى زيادند. به قول متنبى :
 
اذا لم تستطع امرا فدعه   و جاوزه الى من يستطيع
((وقتى كه توانايى كار را ندارى ، آن را رها كن و به عهده كسى بگذار كه توانايى آن را دارد.))
وقتى كارى را بلد نيستيد، عهده دار آن نباشيد، زيرا به جامعه صدمه مى خورد. مثل اين است كه به من بگويند: شما درس فيزيك بدهيد.
يكى از دوستان - البته به شوخى - مى گفت كه اگر وقتى خواستيد مسافرت كنيد و سوار هواپيماى جت 747 شديد، و از همان جلوى كابين كه رد مى شديد، اگر در باز باشد و ديديد كه شيخ انصارى رحمة الله عليه به جاى خلبان نشسته است ، در آن لحظه چه مى كنيد؟ البته فرض محال است ، شيخ انصارى خلبان هواپيماى 747 نيست . واقعا شيخ مرتضى انصارى در رده بعد از معصوم است و خيلى عظمت دارد. بايد انصافا بگوييم تمام مجتهدين بعد از ايشان از سفره او تغذى كردند. بله ، ما دست ها و پاهاى او را هم مى بوسيم ، اما زود مى پريم پايين . اصلا خاك كفش پاى ايشان را توتياى چشممان مى كنيم ، اما بايد بدون معطلى از هواپيماى 747 پايين پريد. چون يك دفعه خداى ناخواسته موتور از كار مى افتد.
5- نقض عدالت در توزيع اقتصادى آن .
مدتى بود قوم و خويش بازى ها شروع شده بود و بادمجان دور قاب چين ها فعال بودند، با اين كه اين همه آيات ، اين همه كار خود پيغمبر در بيت المال ، نشان مى داد كه چگونه توزيع مى شود.
روايتى عرض مى كنم ، از اين جا شما نمونه اش را احساس مى كنيد كه جريان اسلام چه بود و به كجا رسيد كه حسين را وادار كرد تا چنين حادثه بى نظيرى را در تاريخ به وجود بياورد.
يك روز اميرالمؤمنين (عليه السلام) يك وسق (270) خرما براى كسى كه مستحق بود، فرستاد. يك نفر آن جا بود و گفت : يا اميرالمؤمنين ! اين خرما را كه شما براى آن شخص فرستاديد، اولا او از شما نخواسته بود. (دقت كنيد و منطق را ببينيد.) اولا آن شخص از شما نخواسته بود. به على بن ابى طالب درس مى دهد! ثانيا هم دارد. اولا تصور كنيد اين انسان در مقابل چه كسى ايستاده و به چه شخصيتى ياد مى دهد. اى جهل ، اى نادانى ! چه كارها كه نمى كنى ! خدايا، ما را از نادانى هايمان رها بفرما! بعد گفت : ثانيا؛ اين {مقدار خرما} خيلى زياد است و كمتر از اين هم براى او كفايت مى كرد.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود:
لا كثرالله فى المؤمنين ضربك . اءعطى اءنا و انت تبخل (271)
((خدا امثال تو را در ميان مسلمان ها زياد نكند. من مى دهم ، تو بخل مى ورزى ؟))
معنايش اين است كه ؛ ((بميرى ان شاءالله )). چنين مؤ دبانه و... ان شاء الله خدا امثال تو را زياد نكند. من نمى دهم ، بلكه حق خود او و از بيت المال است .
اين جا يك نكته دارد. وقت كنيد آيا آن ها كه در فلسفه اسلامى و اقتصاد اسلامى ، در جامعه شناسى اسلام به طور مطلق ، در فرهنگ اسلام به معناى عام اظهارنظر مى كنند، مى فهمند يا نه ؟ يا اين هم يك دكور و يك ويترين است ؟ يكى از آن ملاك ها اين جاست . حضرت فرمود: لا كثرالله فى المؤ منين ضربك . ((خدا امثال تو را در جامعه اسلامى زياد نكند. من مى دهم تو بخل مى ورزى ))؟ معناى اداره زندگى جامعه ، معناى توزيع اسلامى حقيقى ، اين است كه حاكم نگذارد كسى در مقام سؤ ال (در خواست ) برآيد. حاكم پيش از اين كه كسى در مقام سؤ ال برآيد، بايد او را اداره كند. حالا جمله بعدى را دقت كنيد: ((و اگر حاكم صبر كند تا يك انسان درصدد سؤ ال برآيد - به اصطلاح دست باز كند و سؤ ال كند - و حاكم بعد از اين كه او سؤ ال كرد، مثلا معاش او را تضمين كند، در اين صورت وظيفه انجام نشده است ، بلكه معامله اى است )). (صلوات الله عليك يا اباالحسن ، صلوات الله عليك يا اميرالمؤمنين ). مى گويد در اين صورت وقتى كه حاكم چيزى مى خواهد بدهد، معامله اى است كه يك طرفش مقدارى معاش ، و طرفى ديگر، آبروى انسانى است كه مانند روى خود من كه حاكم اين مردمم ، ماءمور است كه روى خود را فقط در مقابل خدا بر خاك نهد. چرا به من تسليم بشود؟ كه به من پول بدهد تا به آن مقام برسد و من آبروى و لقد كرمنا را ببرم . مساءله اقتصاد در توزيع اين گونه است . از اين جا شما ملاحظه كنيد كه چه خبر است . بعد، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل . ببينيد مديريت اقتصادى جامعه در اسلام چيست . اين هم كه در آن زمان شكست خورده بود. آيا باز حسين قيام نكند؟ در حقيقت ، ستون هاى كاخ باعظمت مكتب ، يكى پس از ديگرى شكسته شده و ويران شده بود. مى خواهم عرض كنم كاخ . اين را جدى عرض مى كنم . اين انتقال فرهنگ ها در جوامع ، گاهى محسوس و مستقيم است . فرض بفرماييد كه از يونان ، فرهنگى به رم منتقل مى شود. يا از مسلمانان ، فرهنگى به غرب منتقل شد، كه خود آن ها (با انصاف هايشان ) هم معترفند. مخصوصا فرهنگ علمى ، در قرن سه و چهار و پنج هجرى . گاهى هم نامحسوس و ناملموس منتقل مى شود. يعنى اين طور نيست كه مردم يك كشور بنشينند و يك وقت ببينند كه فرهنگى در حال باريدن است . نخير، فرهنگ به طور ناملموس مى خزد. يك اصطلاح خزيدن داريم . وقتى كه او از آن طرف خزيدن اشباع شد، سپس علنى و آشكار مى شود و ديگر مانعى پيدا نمى كند.
اين داستان عدالت ورزى حسين و فرهنگ عدالت ، ناملموس در تمام كشورها حركت كرده است . اين نسيم ، محسوس نبود كه از كجا مى وزد. مردم هم اين قدر تحقيق ندارند كه بگويند شهادت حسين براى عدالت ، بهترين تفسيرى بود كه عدالت يعنى چه ؟ در جلوى خيمه ، فرزند خود را در آغوش گرفته بود و مى بوسيد، كه ناگهان تيرى آمد و بچه را شهيد كرد. او هم گفت : خدايا! رضا بقضائك . بيان اين حادثه ، تكرار شده و حادثه را ما بارها شنيده ايم . لذا، در مغز ما امرى عادى شده است . شما همين مورد را تحليل كنيد كه يعنى چه ؟ اين عدالت چيست كه اين طور مثل حسين عاشق دارد؟ اين خزيدن ناملموس در تمام فرهنگ ها اثر گذاشته است ، منتها بعضى جاها با واسطه .
6. نقض خيرخواهى و حق انتقاد.
اين يك حق بسيار مهمى است كه رقابت ها هميشه سازنده باشند، نه تضاد كشنده ، و نه اين كه فقط ((من )) مطرح باشد. رقابت ها هميشه بايد باشد. بيان اين كه اين جريان چنين است ، اگر ((ب )) باشد از راه ((ب )) برويم بهتر است ، ولى بدون مرض و بدون غرض . اين (خير خواهى و حق انتقاد) هم شكست خورده بود. كسى هم نمى توانست به اين يزيد و يزيديان بگويد كه وقتى آيه شريفه مى گويد: وشاورهم فى الامر، تو چرا حق نمى دهى كه يك نفر بحث كند و بگويد: تو كه فردا مى خواهى به مدينه حمله كنى و مدينه را قتل عام كنى ، اين كار درستى نيست ، اين كجاى دين است ؟ و يزيد حمله كرد. سه حادثه را يزيد به وجود آورده است . البته اين را مى بايست از پدرش پرسيد. ان شاءالله بايد مواظب باشيم تا درباره اولادمان مبالغه نكنيم . پدرش (معاويه ) اين كار را كرد، والا او مشغول هوى و هوسش بود. وقتى {معاويه } مرد و هلاك شد، به يزيد گفتند كه پدرت مرد. در آن هنگام يزيد در كجا بود؟ آيا در مسجد بود؟ يا در دانشگاه تدريس مى كرد؟ گفتند مخصوصا پدرت براى تو اين زمامدارى را تهيه كرده است . در صورتى كه امام حسين (عليه السلام) همان روز در مجلس {به معاويه } فرمود: آيا بس ‍ نيست ؟
وقتى معاويه آنان را در مدينه جمع كرد تا براى پسرش بيعت بگيرد، ابن عباس و بسيارى از مهاجرين و انصار بودند. حتى وقتى ابن عباس خواست صحبت كند، امام حسين فرمود ساكت باش و بگذار بگويد. در اين جا بفهميد حسين چه كسى بوده است . به ابن عباس گفت : ساكت باش . از اين جا احساس كنيد كه محبوبيت و شخصيت حسين چه بود كه ابن عباس را ساكت كرد. گفت بنشين و حرف نزن ، بگذار حرفش را بزند. آن وقت حسين برخاست و گفت : ((آيا يك مطلب تاريك را مى خواستى بر ما روشن بسازى ؟ آيا يزيد خودش شخصيت خودش را روشن نكرده است ؟ كيست كه پسر تو يزيد را نشناسد. تو درباره چيزى مى خواهى صحبت كنى ، مثل اين كه فقط تو مى دانى و مى فهمى كه چيست ؟ او (يزيد)، خودش را در جامعه معرفى كرده است . بس است . مشك تو پر شده ، ديگر روزهاى آخر زندگى توست و رو به ابديت و به سراغ مسؤ وليت مى روى ، روز مسؤ وليت تو در پيش است )). آن كس كه خودش ادعا مى كرد كه من بر ادعايى از مؤمنين هستم ، و من كاتب وحى هستم ، اين هم كارش بود.
اين شش مساءله ، ركن يا جزء دوم علل قيام امام حسين (عليه السلام) بود - و همان طور كه ملاحظه مى كنيد - هر يك از اين ها كافى بود كه يك قربانى مثل حسين داشته باشد. چه رسد به اين كه ، هر شش مورد كه عرض كردم ، وجود داشت . اين ها كليات است . خيلى مسائل ديگر مطرح بود كه مجموع آن ها و تك تك آن ها كافى بود كه حسين قيام كند، چه رسد به مجموع آن ها.
من درباره قانون به شما چه عرض كنم ؟ الحمدلله ، خود شما مى دانيد، ان شاءالله فقط اراده كنيم و انجام مى شود. هر يك از ما وقتى با اطرافيانمان ، يا خانواده مان دور هم نشستيم ، بگوييم : ما بايد به قانون عمل كنيم . اين درست نيست كه انسان اگر قدرت دارد، از زير قانون رد شود و {نهايتا} از اين قدرت براى سقوط خويش استفاده كند. عصا را به دست ما داده اند كه راه برويم ، نه اين كه بر سر خودمان بزنيم . انسان از آن قدرت كه مى خواهد استفاده كند - چه قدرت علمى و چه قدرت هاى ديگر - به هزاران شكل مى تواند استفاده كند. اگر كسى از موقعيت خودش استفاده كند براى اين كه خودش را از ميدان در ببرد و مثلا به او نگويند بايد بايستى ! نوبت تو نيست ، بايد چنين كنى ... آيا بايد از قانون فرار كند؟ اين {فرار از قانون } وقيح و ضد قانون است ، تضاد با خود انسان دارد. تضاد با قانون و تضاد با خود انسان است . اصلا زشت است .
خدايا! پروردگارا! ما را از درس هاى سازنده اى كه حسين به ما داده است ، برخوردار بفرما.
خدايا! پروردگارا! به جوانان ما، آن نورانيت را عنايت بفرما كه از حسين درس هايى را فرابگيرند.
خدايا! صفا و پاكيزگى فطرت جوانان ما را تداوم بخش ، و آنان را موفق بدار كه آلوده به كثافات نشوند.
پروردگارا! آنان كه در جامعه ما، تربيت نوباوگان ما را به عهده گرفته اند، در اين مسير الهى موفق و مؤ يد بفرما.
خداوندا! پروردگارا! ما را از اشخاص قانون شكن محسوب مفرما.
پروردگارا! خداوندا! ما از حسينت تحفه مى خواهيم و قطعا مى دهد. خدايا! احترام قانون را بر ما قابل پذيرش بفرما.
يا اباعبدالله ! از خدا بخواه ، درك عظمت قانون و قانون گرايى را بر ما عنايت بفرمايد.
پروردگارا! خداوندا! پدران ، مادران و گذشتگان ما را كه اين شب ها را براى ما آماده كردند و از قرن ها پيش در چنين شب هايى نشستند و چيزهايى فراگرفتند، غريق رحمت بفرما.
((آمين ))
جاذبه هاى حسينى
بحثى كه ان شاءالله با عنايات خداوندى در اين جلسه مى توانيم مطرح كنيم و شايد اين بحث در همين جلسه به جايى برسد، اين مساءله است كه ما در شادى ها و اندوه ها، خنده ها و گريه ها، با رشد فكرى مى توانيم يك مقدار خودمان را بالا بكشيم . يكى از شعراى بسيار خوش ذوق و با فضل عرب به نام اعثم كوفى ، چند بيتى درباره امام حسين (عليه السلام) دارد، كه فقط يك بيت آن مورد بحث ماست . خطابش به امام حسين (عليه السلام ) كه :
يابن النبى المصطفى يابن الولى المرتضى يابن البتول الزاكيه تبكيك عينى لا لاجل مثوبه لكنما عينى لاجلك باكيه
((اى پسر پيامبر، اى پسر على مرتضى ، چشمم گريه مى كند (براى تو ناله مى كنم ، براى تو مى گريم .)
اما نه براى پاداش و نه براى اين كه ثوابى به دست آورم . (با خودت كار دارم . روحم متوجه خود توست ).
گريه فقط براى خود توست .))
اين رشد روحى يك انسان را نشان مى دهد كه خود حقيقت ، او را در جاذبيت خود قرار بدهد، نه لذت و الم ، نه پاداش ، نه ترس از مجازات . اين همان قله اعلى ، يا از قله هاى بسيار باعظمت رشد انسانى است ، كه اگر كمى بالا برويم ، مى فهميم كه معناى خداشناسى يعنى چه . الله اكبر مى گويم فقط براى خودت ! همان طور كه على بن ابى طالب مى گفت : ((من تو را عبادت مى كنم ، نه به طمع بهشت ، نه براى ترس از جهنم ، بلكه تو را شايسته عبادت مى بينم و مى پرستم )). آيا حسين نمى تواند انسان ها را به جاذبه ربوبى بكشد، چون انسان ها را به خودش جلب كرده است ؟ درست است يا نه ؟ شما در ساليان عمرتان ، عاشوراها ديده ايد. اين كه سخنوران ، معلمان ، مربيان بگويند اشك بر حسين اين قدر ثواب دارد، درست است . و روايت بسيار داريم كه گريه بر حسين خيلى ثواب دارد. اما من از شما مى پرسم : در اين ساليان عمر، در چند عاشورا وقتى كه منقلب و متوجه شده بوديد، به كجا متوجه شده بوديد؟ به بهشت يا به خود حسين ؟ اگر گفتيد به خود حسين ، روح شما واقعا در حال ارتباط با حسين به درجه اعلاى اوج خودش رسيده بود. به جهت اين كه ارتباط شما با يك انسان تكامل يافته بود. {حسين } ولى اعظم خدا بود، بدون اين كه شما توقع و انتظارى داشته باشيد كه مثلا به شما دنيايى چنان بدهند. البته بعدا دعا مى كرديد. دعا براى كارهاى دنيوى هم خوب و درست است ، دعا براى كارهاى اخروى هم صحيح است ، اما نمى شود براى خانه گريه كرد. گريه ، آن هم از اعماق روح ، مستند به عميق ترين احساس . چنين گريه اى براى داشتن قاليچه بر نمى آيد. اين نمى شود كه كسى بگويد: من گريه كردم براى حسين (عليه السلام)، خدايا پاداش آن را به من قاليچه بده ! گريه هاى سوزانى كه از اعماق دل آدميان براى حسين بر آمده است ، مقدس تر از همه اين ها بوده است . اگر چه در موقع دعا خوب دعا مى كرديم ، يا مريض هايمان را دعا مى كرديم . درست هم است كه مريض ها را دعا مى كنيم و براى گشايش كارهاى دنيوى دعا مى كنيم . اين ها صحيح است ، اما دقت كنيد، درست مثل اين كه وقتى گفتيد السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ، نماز كه تمام شد، براى كارهاى دنيايى و براى برطرف شدن مشكلات دعا مى كنيد اما اهدنا الصراط المستقيم (272)، صفر بانكى نيست كه يك صفر به ثروت بانكى شما اضافه شود. متن آن غير از اين است ، با اين كه ؛
اياك نعبد و اياك نستعين (273)
(({بارالها} تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم .))
اگر اولاد آدم بداند در اين ((كافِ)) اياك ، چه مفهومى نهفته است ؛ آن را رها نمى كند: ((فقط تو را عبادت مى كنيم )). اگر به او بگويند فقط براى اين به تو پاداش مى دهيم كه تو فهميدى كه مى توانى به او (خدا) بگويى : ((ما با تو روبرو هستيم ))؛ اگر مغزش درست كار كند، قبول نمى كند كه تمام كهكشان ها را به او بدهند و از اياك نعبد دست بردارد. تند تند روزى چندبار مى گويم اياك نعبد.
 
روستايى گاو در آخور ببست   شير گاوش خورد و بر جايش نشست
روستايى شد به آخور سوى گاو   گاو را مى جست شب آن كنجكاو
دست مى ماليد بر اعضاى شير   گاه پهلو گاه پشت و گاه زير
شير گفت ار روشنى افزون بدى   زهره اش بدريدى و دلخون شدى (274)
{شير مى گفت } چه طور گستاخانه با من بازى مى كند و دست به پهلوى من مى زند! دست به يال و سر من مى زند! چون نمى داند با چه كسى طرف است ؛
ما لكم لا ترجون لله وقارا و قد خلقكم اطوارا(275)
(((اى اولاد آدم ) شما را چه شده است كه از شكوه خدابيم داريد (به جاى نمى آوريد)، حال آن كه ، شما را مرحله به مرحله خلق كرده است .))
با اين كه با هستى روبه رو هستيد، با اين كه با شكوه نظم در اين دنيا روبه رو هستيد، با اين كه زيبايى ها شما را با يك صداى رسا به طرف زيباترين زيبايان مى خوانند، اما چه كار مى كنيد؟
به هر حال - همان طور كه عرض كردم - از اين درس حسين واقعا مى توانيد به بالاترين قله اياك نعبد برويد، يعنى طعم آن را آدم مى تواند بچشد. حسين ! فقط براى تو گريه مى كنم . تبكيك عينى لا لاجل مثوبه .
شعراى ما چه حقايقى را كه نگفته اند! تبكيك عينى لا لاجل مثوبه ، لكنما عينى لاجلك باكيه . ((اى پسر فاطمه ، پسر على ، مى گريم . چشمم براى تو گريه مى كند. اشك مى ريزم ، اما فقط براى خودت )). اگر تمام حيات مرا از دستم بگيرند، من تو را اين طور مى بينم . من شايسته مى بينم كه فقط با دريافت جمال و عظمت تو، مقدس ترين اشك ها را به رخسارم جارى كنم . بشر به اين جا هم مى رسد كه بگويد فقط براى تو دارم گريه مى كنم . اگر اين را بگيرد و بالا برود، مى گويد اياك نعبد ((فقط تو را دارم و فقط تو را مى پرستم )). چون در مرحله پايين تر از خدا، حسين و روح خداپرست حسين را ملاحظه كرديد، و مى توانيد بگوييد من براى تو گريه مى كنم .
من به وجدان خودتان استشهاد كردم ، و يقين دارم كه شما در طول عمرتان كه در آن ساليان متمادى ، عاشوراها آمده و رفته است ، فقط براى خود حسين گريه كرده ايد.
اصلا هر زمانى كه حسين براى شما مطرح شده است ، گريه كرديد. حالا روز قيامت چه جزايى مى دهند؟ البته پاداش و عوض خواهند داد، ولى شما اين پاداش را در نظر نداشتيد. اگر كمى بالا بياييد، مى شود توحيد حقيقى . بندگان خدا، اين قدر راه به سوى خدا دور نيست ، خيلى نزديك است . اگر هيچ گونه استعدادش را نداشتيد، در آن صورت حق با شما بود. مى گفتيد ما بايد سال هاى سال بنشينيم ، فلسفه و عرفان و ادبيات بخوانيم تا با فرهنگ توحيد آشنا بشويم . سپس بفهميم كه اياك نعبد، يعنى ((خدايا فقط تو را مى پرستيم ، فقط با تو روبه رو هستيم )).
اين درس حسين (عليه السلام) است . حسين (عليه السلام) اين را به ما تعليم داد. بلى ، مى توان گفت ؛ اياك نعبد. مثل اين كه مى گوييم اياك ابكى . اى حسين ، فقط براى خود تو گريه مى كنم .
بايد عرض كنم : در اين جا قيافه بسيار زيبايى از انسان ها مى بينيم كه باعث اميد و نشاط مى شود. بشر هنوز مى تواند در جاذبه خود حقيقت قرار بگيرد. ماشين هنوز اين قدر بيچاره اش نكرده است . هنوز ماشين او را به شكل دندانه هاى ناآگاه خود در نياورده است و واقعا عظمت را درك مى كند. بشر، حسين را از ته دل مى گويد. اين واقعيت است . ما آن طور كه مى بينيم ، حسين را از ته دل مى گويد. همان جا اگر بپرسيد:
آقا يا خواهر، اين كه مى گويى حسين ، چرا براى او گريه مى كنيد؟ قطعا به شما با تعجب نگاه مى كند، يعنى اين كه چه مى گوييد؟ يعنى من ، ولو هم ناخودآگاه باشم ، اين موضوع در اعماق دل من هست كه بايد بر حسين گريه كرد. البته توضيح خواهم داد كه اين گريه يعنى چه .
دقت بفرماييد كه آيا درسى بالاتر از اين مى شود از حسين فرا گرفت كه ما را كشيد و به كجا برد؟
سلام الله عليك يا اباعبدالله . ارواحنا و ارواح العالمين لك الفداء يا ابا اعبدالله .
چون خيلى قابل تصور است كه انسان از اين (داستان حسين ) بالا برود. اين ها ابواب ، باب الله هستند.
در بارگاه خدا هستند. منظور در فيزيكى نيست ، بلكه جاذبه حقيقت در ذات اين ها، ما را به طرف خودشان مى كشد و به بالا تحويل مى دهد. اميدواريم و از روح پاك امام حسين (عليه السلام) در اين شب هاى حسينى مى خواهيم ، از خدا بخواهد كه واقعا در اين اوج گرفتن ، خودش ما را يارى بفرمايد. {اين مساءله } خيلى مطرح و جدى است .
دوباره آن بيت را عرض كنم ، سپس بحث اشك را معنا مى كنم . يابن النبى المصطفى يابن الولى المرتضى يابن البتول الزاكيه ، تبكيك عينى لا لاجل مثوبه . چشمم براى تو گريه مى كند، ولى نه براى ثواب و پاداش . لكنما عينى لاجلك باكيه . نمى دانم در جاذبيت تو چيست كه براى تو مى گريم . معنايش را هم نمى داند. آيا اشك شوق و اشك اندوه است ؟ آيا اشكى است براى پايمال شدن حقوق انسان هاست ؟
نمى داند. ولى هرچه هست ، مى داند اين حسين است و بايد براى او اشك ريخت .
 
تبطل منكم كربلا بدم ولا   تبطل منى باالد موء الجاريه ؟
ورد الحسين الى العراق و ظنهم   تركوا النفاق اذا العراق كماهيه
((ريگزار كربلا با خون شما رنگين شود، ولى اشك من به آن سرزمين سرازير نشود؟ حسين وارد عراق شد و گمان مى كرد اين ها نفاق را رها كرده اند، {اما} عراق همان بود كه بود.))
البته اين مطلب شاعرانه ، بحث مفصل و طولانى دارد. حالا اين بحث دوم ، ان شاءالله مورد دقت باشد.
اين گريه چيست ؟ ما براى چه گريه مى كنيم ؟ انگيزه ما چيست ؟ تحريك از كجا شروع مى شود؟ غالبا شايد بتوان گفت ، نود درصد، اندوه و مستند به اندوه است . وقتى انسان واقعا درونش گرفته (كدر و ناراحت ) مى شود، يعنى چه ؟
چهل هزار نفر {در مقابل حسين } جمع شوند، بدون اين كه كوچك ترين دليلى داشته باشند. فقط براى اين كه يك نفر در شام در شهوت غوطه ور است . حتى توصيه پدرش (معاويه ) را هم مورد توجه قرار نداد.
{معاويه به يزيد گفته بود:} با حسين كارى نداشته باش . اى هوس باز! كور نشو و كور خواهى شد. اى شهوت ران ، كر نشو! بشنو حرف مرا. خون على بن ابى طالب در رگ هاى اين مرد (حسين ) در جريان است . با اين حال ، (يزيد) نمى بيند و نمى شنود.
 
ترك شهوت ها و لذت ها سخاست   هركه در شهوت فرو شد برنخاست (276)
حب الشى ء يمعى و يصم ، ((دوست داشتن چيزى ، چشم را كور و گوش را كر مى كند)). عشق و علاقه به لذات دنيا و آرمان هاى دنيوى ، چشم را كور و گوش را كر مى كند. والا پدر ماكياولى صفتش (معاويه ) هم گفته بود: ((اين مرد (حسين ) محبوب ترين مردم در نزد مردم است )). مگر شهوت مى گذارد آدم ببيند. مگر شهوت مى گذارد كه آدم بشنود.
اى جوانان عزيز! من قبلا اشاره كردم و بار ديگر جدى مى گويم : همه ما و حتى روان كاوان هم مى گويند: اگر غرايز را رها كنيد، بايد به شخصيتتان زنجير بزنيد. يا شخصيت را رها كنيد، كار كنيد و به غرايز زنجير بزنيد، تا محدود كار كند. من صريحا نظرات مختلف را ديده ام كه شهوت ، اصالت حقيقت را مى كوبد، مگر اين كه مهار و يا به صورت قانونى اش اعمال شود. در غير اين صورت ، در هنگام ارتكاب اين پديده ها، پشيمانى عجيبى در درون انسان موج مى زند.
((براى ما امكان آن هست كه نه از نيكى متاءثر شويم و نه از بدى . ولى گاهى در درون ما يك ارگ ، گويا و مستعد حركت است كه به هيجان در مى آيد و نغمه اى دارد. اين جا تناقض هولناك روحى است كه بر ضد بيهودگى و نيستى سر به طغيان برمى دارد.))(277)
اين چيزى است كه موج زدن در مقابل مصيت ها را همه قبول دارند. منتها بعضى ها تخدير مى شوند كه اگر موج حركت كند و توفان شود، كسى جلودار آن نيست . مثل يك ارگ ، گويا و مستعد حركت است كه هشيار باشيد. اين (يزيد) نه شنيد و نه ديد. يعنى اصلا خاصيت رهايى غريزه اين است . غريزه را بايد به طور قانونى رها كرد تا شخصيت بيچاره بتواند براى كار خودش ميدان داشته باشد. حال ، انگيزه ما از گريه براى امام حسين (عليه السلام) چيست ؟
انگيزه اول - شايد نود درصد آنان كه براى امام حسين (عليه السلام) گريه مى كنند، به خاطر احساس مظلوميت آن بزرگ است كه البته همين طور هم هست ، و مى توان گفت يكى از ابعاد خيلى مهم است . در حقيقت ، با اين اشك هايى كه مى ريزيم ، مدافع مظلوميم و مى خواهيم از مظلوم دفاع و حمايت كنيم . خوشا به حالتان ، چنين ملتى ديگر مرگ و نابودى ندارند، ملتى كه بداند بايد از مظلوم طرفدارى كند. پدر امام حسين (عليه السلام)، على بن ابى طالب (عليه السلام) پس از آن كه ((ابن ملجم )) لعنه الله او را زد، به امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) چنين وصيت فرمود:
... و كونا للظالم خصما، وللمظلوم عونا(278)