اى يك جهان برادر وى نور هر دو ديده
|
چون حال زار خواهر چشم فلك نديده
|
خورشيد برج عصمت شد در حجاب ظلمت
|
پشت سپهر حشمت از بار غم خميده
|
در دانه بانوى دهر بى پرده شهره شهر
|
دوران چه كرده از قهر با ناز پروريده
|
اى لاله دل ما اى شمع محفل ما
|
برنى مقابل ما سر بر فلك كشيده
|
بنگر به حال اطفال در دست خصم پامال
|
چون مرغ بى پر و بال كز آشيان پريده
|
يكدسته دل شكسته بندش به دست بسته
|
يك حلقه زار و خسته خارش به پا خليده
|
گردون شو نگر نسر ديوانه عقل رهبر
|
ليلى اسير و اكبر در خاك و خون تپيده
|
دست سكينه بر دل پاى رباب در گل
|
كافتاده در مقابل اصغر گلو دريده
|
بر بسته دست تقدير بيمار را به زنجير
|
عنقاى قاف و نخجير هرگز كسى شنيده
|
آهش زند زبانه روزانه و شبانه
|
از ساغر زمانه زهر الم چشيده
|
رفتم به كام دشمن در بزم عام دشمن
|
داد از كلام دشمن خون از دلم چكيده
|
كردند مجلس آرا ناموس كبريا را
|
صاحبدلان خدا را دل از كفم رميده
|
گر مو به مو ببويم آرام دل نجويم
|
از آنچه شد نگويم با آن سر بريده
|
زان لعل عيسوى دم حاشا اگر زنم دم
|
كز جان و دل دمادم ختم رسل مكيده
|
علامه غروى كمپانى