فصل دوم: آثار و بركات اخلاقى - تربيتى سيد الشهداء (ع)
1- ايجاد اخلاق جديد در جامعه مسلمين
اگر ديدى كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشنيى گناه است
يكى از آثار و بركات سيدالشهدا (ع) در بعد اخلاقى - تربيتى اين است كه قيام او
باعث گرديد در جامعه مسلمانان نوعى اخلاق جديد بلند نظرانه پديد آيد و نظر انسان را
به زندگى خود و ديگران، دگرگون سازد تا بتواند بدينوسيله جامعه را اصلاح نمايد . و
به عبارت ديگر، با خودسازى به ديگر سازى نيز بپردازد.
آرى، در آن زمانى كه بنياد روانى و اخلاقى مردم در هم ريخته و ويران شده بود و
اين ويرانى شامل رهبران مسلمين و بزرگان آنان نيز شده بود و با اخلاق و شيوهاى
وحشتناك زندگى مىكردند ، امام حسين (ع) يگانه درمان آن حالت بيمار گونه را كه در
مجتمع مسلمانان مورد قبول واقع شده بود، در قيام آشكار و فرياد درآن سكوت مرگبار
ديد. لذا آن حضرت با خون پاك خود و فرزندان و يارانش و با همه اعتبارات احساسى و
تاريخى ، حتى شمشير و عمامه جدش رسول خدا (ص) ، وارد مبارزه گرديد تا همه روزنهها
و راههاى توجيه را فرو بندد.
سيدالشهدا (ع) نيك دريافته بود كه وجدان شكست خورده و اخلاق پست امت را نمىتوان
به وسيله رويارويى ساده دگرگون ساخت، از اين رو با قيام و شهادت خويش ديرى نپاييد
كه اخلاق هزيمت و فرار را به نيرويى عظيم درآورد و اخلاق جديدى به جاى آن جايگزين
نمود. براستى شهادت حسين بن على (ع) تأثير ژرف و شگرفى بر شيعيان ساكن و ساكت بجاى
گذاشت ، و سرنوشت غم انگيز نواده پيامبر اكرم (ص) عواطف اخلاقى و مذهبى مردم را بهم
ريخت.
در اثر قيام و شهادت امام حسين (ع) موجى در روح مسلمين به وجود آمد، حميت و عزت،
شجاعت و صلابت به وجود آمد،و احساسات بردگى و اسارتى كه از اواخر حكومت عثمان و
تمام دوره معاويه بر روح جامعه اسلامى حكمفرما بود، تضعيف شد و ترس آنها را فرو
ريخت ، خلاصه، ابا عبدالله (ع) به اجتماع اسلامى شخصيت داد.
كربلا و قيام سيدالشهدا (ع) نمايشگاه اخلاق عالى اسلامى و انسانى با همه صفات و
طراوت آن بود و اين اخلاق را نه به زبان كه در عمل به خون پاك خويش بر صفحه ماندگار
تاريخ به ثبت رسانيد.
از پا حسين افتاد و ما بر پاى بوديم
زينب اسيرى رفت و ما بر جاى بوديم
2- احساس گناه در بين مسلمين
يكى ديگر از آثار نهضت و شهادت سيدالشهدا (ع) اين بود كه مردم پس از مدت كوتاهى
متوجه عدم توانايى و ضعف نفس خود شدند، لذا احساس عميق ندامت و گناه كرده و چنين
انديشيدند كه براى جبران اين اهمال كارى و غفلت ، و نيز براى طلب بخشايش الهى، بايد
جانبازيهاى مشابهى را انجام دهند. و از جمله كارهاى امام زينالعابدين (ع) اين بود
كه كوشيد اين احساس گناه را شعلهور سازد. از اين رو به گروه انبوهى از مردم كوفه
نهيب زده و فرمود:
«اى مردم، شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا شما فراموش كرديد كه نامهها براى
پدرم نوشتيد و چون به سوى شما آمد، به او خدعه و نيرنگ زديد؟! شما با پدرم عهد و
پيمان بستيد و با وى بيعت كرديد، اما بيعت خود را شكستيد و او را به قتل رسانديد پس
هلاكت بر شما باد و با اين توشهاى كه به آخرت فرستاديد هلاكت بر شما باد . چه رأى
زشت و پليدى را كه براى خود پسنديديد! آنگاه كه به ديدار پيغمبر خدا (ص) مىشتابيد
و به شما بگويد: «عترت مرا كشتيد ، هتك حرمت مرا كرديد.» با چه ديدهاى به او نظر
خواهيد كرد؟ و سرانجام به شما خواهد گفت : «از امت من نخواهيد بود» 15.
اين احساس گناه عامل هميشه شعلهورى بود كه مردم را براى شورش و انتقام جويى
همواره به جلو مىراند.
استاد «عادل اديب» در اين باره مىنويسد: شهادت فجيع امام حسين (ع) در كربلا
موجى شديد از احساس گناه در وجدان هر مسلمانى برانگيخت . آنان پى بردند كه
مىتوانستند او را يارى دهند. اما از آن پس كه با او براى قيام پيمان بستند، او را
يارى نكردند . اين احساس گناه دو جنبه داشت: از يك طرف انسان را وادار مى ساخت كه
گناهى را كه مرتكب شده با كفاره بشويد، و از طرف ديگر نسبت به كسانى كه او را به
ارتكاب چنين گناهى واداشته بودند، احساس كينه و نفرت كند. به طورى كه انگيزه
انقلابهاى متعددى كه در اثر قتل امام (ع) برپا شد، همان كفاره يارى نكردن به حضرت
او، و انتقام گرفتن از امويان بود .
مقدر چنين بود كه آتش اين احساس گناه، پيوسته برافروخته بماند و انگيزه انتقام
از بنى اميه در هر فرصت به انقلاب و قيام بر ضد ستمگران منتهى گردد.
16
بارى ، بر اثر شهادت امام حسين (ع) اين آيه شريفه مصداقى روشن يافت:
«و يوم يعض الظالم على يديه » . 17
و روزى كه ستمكار دستهاى خود را از پشيمانى مىگزد.
3-ازدياد محبوبيت سيد الشهداء (ع) و خاندان وحى
سؤمين اثر مهم تربيتى قيام و شهادت سيدالشهداء (ع) ، بالا بردن محبوبيت خاندان
حضرت على (ع) در اجتماع اسلامى و شناساندن بيشتر و بهتر آنان به مردم بوده است .
مسئله داشتن محبوبيت و قبضه كردن افكار اجتماع از مسائل حياتى و مهمى است كه
همواره مورد نظر حكومتها بوده و هست . حكومتها هر چند به طور اكثر تكيه گاه بزرگى
جز قدرت ندارند، اما به خوبى مى دانند كه نيرومندتر از قدرت نظامى ، جايگاهى است كه
در دلهاى مردم مىباشد، وسعى دارند آن را براى خويش به دست آورند . معاويه نيز با
همه تلاشهاى شيطانى خود به طور كلى مى خواست دو چيزرا به دست آورد: يكى محبوبيت
بخشيدن به خاندان و شجره خبيثه بنى اميه ، و ديگرى سقوط خاندان و شجره طيبه حضرت
على (ع) از محبوبيت . متأسفانه معاويه در اين تلاش خود موفقيت بسيارى هم كسب كرد.
اما با ظهور حماسه حسينى و جانبازيهاى مردان راستين خدا، نفوذ معنوى و اعتبار
روحانى عميقى براى سيدالشهدا و اهل بيت (ع) ايجاد نمود . به طورى كه هر چه از آن
واقعه مى گذشت مردم بيشترى به خاندان حضرت على (ع) جذب مىشدند اين محبوبيت رفته
رفته چنان بالا گرفت كه عدهاى براى خونخواهى و به نام هوا داران از خاندان رسول
خدا (ص) دست به قيام زدند.
آرى ، اگر حسين بن على (ع) پيش از نهضت مردانهاش به عنوان امام وقت و سبط
پيغمبر و فرزند على و فاطمه، و بزرگترين شخصيت از خاندان وحى شناخته مىشد، پس از
قيام با حفظ مقامات سابق، به نام عاليترين و كاملترين نمونه مردانگى و مجاهدت و
فداكارى در راه خدا و حقيقت شناخته شد.
«مسيوماربين آلمانى» در اين خصوص مىنويسد: «مهمترين اثر اين نهضت اين بود كه
رياست روحانى كه در عوالم سياست اهميت شايانى داشت، مجدداً به دست بنىهاشم افتاد،
و به ويژه در بازماندگان حسين (ع) مسلم گرديد، و چندى طول نكشيد كه (حكومت) ظلم و
جور معاويه و جانشيان او منهدم شد و در كمتر از يك قرن قدرت از بنى اميه سلب گرديد.
منهدم شدن (قدرت) بنى اميه به قسمى شد كه امروز نام و نشانى از آنها نمودار نيست و
اگر در متن كتب تاريخى نامى از اين قوم ذكر شده در تعقيب آن هزاران نفرين و ناسزا
هم نوشته شده است، واين نيست مگر به واسطه قيام امام حسين (ع) و ياران با وفاى او »
18.
فصل سوم: آثار و بركات سياسى - اجتماعى سيد الشهدا (ع)
1- بقاى شريعت اسلام
او كشته شد كه دين خدا جاودان شود
جان جهان فداش كه بى مثل و گوهر است
اوضاع عمومى اسلام و مسلمين بسيار ناراحت كننده بود . فعاليتها و تبليغات مسموم
بنى اميه عليه حضرت على (ع) و خاندانش ، و نيز تحريفات و بدعتهايى كه زيركانه در
اسلام داخل كرده بودند، شرايط را جهت نابودى اسلام و محو نام حضرت محمد (ص) آماده
كرده بود. خلافت الهى به حكمت سلطنتى و ديكتاتورى تبديل شده بود . روح شريعت اسلام
يعنى پرهيزگارى و عدالت، در اجتماع ديده نمىشد و از احكام اجتماعى دين فقط جمعه و
جماعت، آن هم به صورت تشريفات وجود داشت؛ و گاهى همين صورت تشريفاتى نيز به بدعت و
بلكه فسق و فجور مىگراييد . اكثر قريب به اتفاق نسل مسلمان كه آن روزها در شبه
جزيره عربستان زندگى مىكرد، در پايان خلافت عمر متولد و در عصر عثمان پرورش يافته
و در آغاز حكومت معاويه وارد اجتماع شده بودند، لذا پيامبر اكرم (ص) را زيارت نكرده
و شايد بتوان گفت مقام و منزلت خاندان وحى را درك نكرده بودند.
در رأس جامعهاى كه دچار بىارادگى و ضعف نفس شده بود، حاكمى فاسق و فاجر چون
يزيد لقب شريف اميرالمؤمنين و خليفه مسلمين را به ناحق با خود يدك مى كشيد. يك جوان
قمار باز و شرابخوار، بىبند و بار و صد در صد اهل دنيا و خوشگذرانيهاى آن بر مردم
حكومت مى كرد يك مغز الكلى كه از نظر افكار ، نسبت به اسلام و مقدسات اسلام كمترين
عقيدهاى نداشت، و ميمون بازى و هوسبازى از كارها و تفريحات روزانهاش بود .
انسانهاى خطرناك و دنيا طلب به فرمان او در تمام استانها و شهرستانها بر اوضاع مسلط
و بر دوش مسلمانان سوار بودند.
در چنين وضع خطرناك و دردناكى ، امام حسين (ع) پاى فشرد و عزم جهاد راسخ كرد و
با تعداد معدودى از ياران ، همراه با زنان و كودكان به استقامت برخاست، و چنين
فرياد كرد: «آيا نمىبينيد كه به حق عمل نمىشود و از باطل نهى نمىشود؟ در اين
هنگام بايد شخص مؤمن حقا و واقعاً طالب لقاى پروردگارش باشد»
19.
اگر ديدى كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشينى گناه است
بارى، مقاومت و پايدارى سيدالشهدا (ع) بود كه شريعت اسلام را بعد از اينكه در
اثر طغيان معاويه و جور و بيداد او رو به اضمحلال گذارده بود، و تغيير و تبديلى كه
او و پسر ناخلفش يزيد در اين دين بنا گذاشته و اساس ديانت را متزلزل بلكه مشرف به
انهدام نموده بودند نجات بخشيد. نهضت اين بزرگوار و قيام نيرومندانهاش، بقاى دين
را باعث گرديده، و با خون خود و اصحاب و يارانش ،گلستان دين را آبيارى و نهال
گلستان شريعت را سرسبز و شاداب نمودند . اگر نهضت مقدس حسين نبود از اسلام به غير
از اسلام اموى و از دين جز دين يزيدى و دين تشريفاتى چيزى باقى نمانده بود .
«مقرم» در كتاب مقتل خود مىنويسد: نهضت حسين (ع) جزء اخير از علت تامه جهت
استحكام مبانى دين بوده، به طورى كه اين نهضت ، بين دعوت حق و حملات باطل، تفرقه و
جدايى انداخته ، حق و باطل را از يكديگر جدا نمود . لذا گفته شده است : دين را وجود
مقدس محمد ى شروع نموده و بقاى آن به واسطه وجود مبارك امام حسين (ع)تداوم يافت .
«الاسلام نبوى الحدوث و حسينى البقاء» 20
اين بركت بزرگ كه به خاطر وجود شريف حضرت سيدالشهدا (ع) است، از تفسير بعضى
احاديث نبوى نيز به دست مىآيد، از جمله اين حديث معروف شريف كه فرمود: «حسين منى و
انا من حسين» 21.
حسين از من است و من نيز از حسينم .
بفرمود احمد شه عالمين
حسين از منست و منم از حسين
بدين معنى كه امام حسين (ع) سبط آن رسول گرامى بوده و از زبان مبارك نبوت و
انگشت ابهام مقام رسالت تغذيه نموده و رشد و نماى او از شيره جان نبى اكرم (ص) بوده
است ، و از طرفى پيامبر از امام حسين است زيرا دين آن رسول خاتم ، به واسطه امام
حسين و فداكارى و جان نثارى او به جهان و جهانيان نفوذ كرده و تجليات و نورافشانى و
گيتى شناسى خود را بعد از وفات پيغمبر معظم، به وسيله شهادت و جانبازى و از مال و
عيال گذاشتن اين بزرگوار به عالميان جلوه و ظهور داده است .
«واشنگتن ايروينك» مورخ آمريكايى گويد: «براى امام حسين (ع) ممكن بود كه زندگى
خود را با تسليم شدن به اراده يزيد نجات بخشد، ليكن مسئوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام
اجازه نمى داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد . او بزودى خود را براى قبول هر
ناراحتى و فشارى به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بنى اميه آماده ساخت. در زير
آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روى ريگهاى تفتيده عربستان روح حسين فنا ناپذير است .
اى پهلوان و اى نمونه شجاعت و اى شهسوار من، اى حسين ».
22
خون او تفسير اسلام مبين
منجى و احياگر شرع است و دين *
2- تفسير و احياى اسلام و امر به معروف و نهى ازمنكر
از جمله آثار مهم سياسى - اجتماعى قيام و نهضت حياتبخش حسينى كه به جاى مانده،
آشكار ساختن اسلام صحيح و احياى امر به معروف و نهى از منكر بود تا بطلان اسلام
انحرافى اموى كه پس از زمان رحلت نبى اكرم (ص) صورت گرفت، روشن شود.
خاندان بنى اميه در تبليغات خود، خويش را از خاندان رسول خدا (ص) قلمداد كرده و
اسلام را وارونه به مردم نشان داده بودند و ايشان را در امور دين به ادعاى اينكه
اولى الامر واجب الاطاعه هستند در حيرت و سرگردانى گذاشته بودند؛ اما امام حسين (ع)
با قيام خود همه اين توطئهها را بهم ريخت و اسلام اموى و دين يزيدى را از اسلام
ناب محمدى جدا ساخت، و با نماز خونين خود در ظهر عاشورا، نماز را اقامه كرده عملاً
معنا نمود.
چنانكه در زيارت وارث مىخوانيم: «اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت
بالمعروف و نهيت عن المنكر».
بنابراين، نهضت و شهادت سيدالشهداء (ع) دو معنى داشت:
1- نفى آنچه به نام اسلام مطرح بود، 2- اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انكار
شده بود - مانند امر به معروف و نهى ازمنكر - و اين هر دو با هم، يعنى «احياى اسلام
محمدى».
پس از شهادت امام حسين (ع)، گروه مكتبى، به حركت تودهاى مخالف تبديل شد كه بدون
استثنا همه مسلمين را در بر گرفت، زيرا مسلمانان به حقيقت اسلام و هدف تفكر مكتبى
پى برده بودند، طرز تفكرى كه از روز اول، شعار حكومتى غير منحرف و صالح را فرياد
مىكرد. در آن زمان، تمام جهان اسلام دريافته بود كه سكوت امت بر انحراف رهبرى،
خطايى فاحش به شمار مىآيد. زيرا اين سكوت به فاجعه كربلا منجر شد. و همين امر
آغازى شد براى انقلابها و امر به معروف و نهى از منكر.
آرى، كار انبيا و اولياى الهى در حقيقت امر به معروف و نهى از منكر و شناساندن
معروف و منكر به مردم بوده است، و در اين راستا، نه تنها به سخن بسنده نكردند كه از
درگيرى و تحمل سختيها و دشواريهاى آن نيز نهراسيدند. در اين بين رسول اكرم (ص) شناب
بيشترى به آن دو امر داده و با تلاش و پيگيرى اسلام را پيروز كرد.
اما بعد از رحلت پيغمبر (ص)، مردم از خط مستقيم محمدى منحرف شدند و نا اهلان را
به خلافت پذيرفتند كه عامل مهم اين مصيبت، جهل مردم و بى توجهى به امر به معروف و
نهى از منكر بود. و امام حسين (ع) با قيام مصلحانه خود احياگر حقيقى اين دو فريضه
الهى است. چنانكه سر قيام خويش را «اصلاح نمودن امت جدش و امر به معروف و نهى از
منكر» معرفى مىنمايد. او با قيام خود به اين دو اصل اسلامى، اعتبار و آبروى شايسته
داد و ارزش آنها را در جهان اسلام بالا برد، يعنى در حالى كه ديگران آن را در مرز
ضرر شخصى متوقف مىكنند و ارزش آن را پايين مىآورند، نهضت حسينى مرزى براى آن
نمىشناسد.
گاهى گفته مىشود: فقهاى شيعه شرايطى را براى امر به معروف و نهى از منكر ذكر
كردهاند كه از آن جمله: ايمنى از ضرر بر جان و مال و ناموس است. پس شهادت حسين (ع)
چگونه امر به معروف و نهى از منكر و يا برانگيزاننده بر آن است؟
در جواب بايد گفت: گاهى اوقات انسان با مسئلهاى مواجه مىشود كه ناچار است بين
از خود گذشتگى براى نجات دين و ميهن از نابودى و هلاكت، و به زندگى خويش پرداختن و
دين و وطن را رها كردن، يكى را انتخاب كند. و ترديدى نيست كه او بايد شهادت و از
خودگذشتگى را اختيار كند. تا عمل كرده باشد به دو قاعده قطعى: «تقديم اهم بر مهم» و
«دفع ضرر اشد به ضرر اخف». و چنانكه مىدانيم كه در زمان خلافت يزيد به جايى رسيده
بود كه قيام امرى واجب و تكليف الهى بود، اگر چه منجر به شهادت حسين (ع) و اسارت
خاندانش گردد. و اگر ايمنى از ضرر، يك واجب مطلق بود و قيدى نداشت، هرگز جهاد در
راه خدا بر مسلمانان واجب نمىگشت بلكه شهادت در راه خدا معصيت محسوب مىشد! و حال
آنكه چنين نيست.
استاد شهيد مطهرى (ره) در اين باره مىفرمايد: «امر به معروف و نهى ازمنكر در
مسائل بزرگ مرز نمىشناسد، هيچ چيزى، هيچ امر محترمى نمىتواند با امر به معروف و
نهى از منكر برابرى كند. نمىتواند جلويش را بگيرد. اين اصل داير مدار اين است كه
موضوع امر به معروف و نهى از منكر چيست. اينجاست كه مىبينيم حسين بن على (ع) ارزش
امر به معروف و نهى از منكر را چقدر بالا برد. همانطور كه اصل امر به معروف و نهى
از منكر را چقدر بالا برد. همانطور كه اصل امر به معروف و نهى از منكر، ارزش نهضت
حسينى را بالا برد، چون حسين بن على (ع) فهماند كه انسان در راه امر به معروف و نهى
از منكر به جايى مىرسد كه مال و آبروى خودش را بايد فدا كند، ملامت مردم را بايد
متوجه خودش كند؛ همانطور كه حسين كرد». 23
آرى، به بركت وجود مقدس حسين و نهضت حياتبخش وى و شهادت مظلومانه و در عين حال
رسواگر او، حقيقت اسلام تفسير شد و امر به معروف و نهى از منكر احيا گرديد.
هرگز فنا نيافت بقاى تو، زانكه يافت
آزادگى، بقاى دگر از فناى تو
3- دميدن روح استقامت و آزاديخواهى
يكى ديگر ازآثار و بركات سياسى - اجتماعى سيدالشهدا (ع) اين بود كه نه فقط با
حرف كه در عرصه عمل هم روح استقامت و پايدارى وآزاديخواهى و حفظ كرامت و عزت نفس را
در كالبد بىروح مسلمين در همه اعصار دميد.
سالار شهيدان در برابر نيروى مهيب ستم و قوه قاهره بنى اميه، بالاترين استقامت و
مهمترين پايدارى و شهادت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت كرده و به انسانها
درس حريت و آزادگى آموخت. آن حضرت در آخرين لحظات حماسه كربلا با بدنى مجروح و
خونين، دشمن را طرف خطاب قرار داده و فرمود: «اى پيروان ابوسفيان، اگر دين نداريد
پس در دنيا آزاد مرد باشيد».
حماسه عاشورا سراسر، شعارهاى آزادىطلبى و استقامت و عزت نفس است. چنانكه آن
حضرت در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشين خود فرياد مىزد: «اين ناپاك و فرزند
ناپاك، مرا بين دو كار مخير ساخت: يا ذلت را بپذيرم و در برابر يزيد تسليم شوم، و
يا اينكه كشته گردم و به حكم شمشير تن دهم! اما از ما خاندان پيغمبر ذلت بدور است،
نه خدا براى ما ذلت مىخواهد و نه پيامبر او و نه مردان پاك دل و مؤمن و نه آن
دامنهاى منزهى كه ما را در ميان خود پرورانده است» 24.
آرى، رمز موفقيت و راز پيروزى انسان در هميشه تاريخ بستگى به استقامت و پايدارى
در مقابل سختىهاى راه دارد و امام حسين (ع) با استقامت خود در برابر بناى شرك و
اساس كفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در اين راه مقدس، باعث دميده شدن روح
پايدارى و آزادگى در بين مردم گشت، به طورى كه در قيامهاى بعد از آن حضرت اين امر
به خوبى مشهود است .
4- قيام حسينى الگوى قيامهاى مقدس ديگر
قيامهاى مقدس بشرى داراى دو مشخصه هستند: اول اينكه آنها براى مقامات عالى
انسانيت و توحيد و عدل و آزادى، و براى رفع ظلم و استبداد صورت مىگيرند. دوم
اينكه، برقى هستند در ظلمتهاى سخت كه معمولاً مورد تصويب «عقلاى قوم!» قرار
نمىگيرند. قيام امام حسين (ع) هر دو مشخصه را دارا بود، و يكى از آثار اين قيام،
جنبه الگويى آن براى ساير نهضتها و قيامهاى به حق و الهى است. تمام انقلابهاى مقدسى
كه در جهان اسلام پس از شهادت حسين (ع) تا زمان ما به وجود آمد، خمير مايه اصلى آن،
قيام آن حضرت بوده و هست و خواهد بود، قيامى كه الهام بخش همه نهضتهاى اصيل رهايى
بخش گرديد. و اين اصلى است كه خود امام حسين (ع) در «بيضه» - يكى از منازل بين مكه
و كربلا - به همراهان و ياران خويش فرمود: «ولكم فيه اسوة»25 در من براى شما نمونه
و الگويى است. و چنانكه مىدانيم اين الگو، قيام بر عليه ظلم و فساد است، همان امرى
كه باعث گرديد خداوند متعال رسولش را در قرآن براى انسانها اسوه و الگو معرفى كند.
و رسول خدا (ص) فرمود: «براى شهادت حسين (ع) حرارتى در دلهاى مؤمنان است كه هرگز
سرد و خاموش نمىشود» 26.
«استاد حسن ابراهيم» در اين رابطه مىگويد: «كشته شدن امام حسين (ع) در تهييج
شيعيان و وحدت بخشيدن به آنها تأثير بسيارى داشت. قبل از اين رخداد، شيعيان پراكنده
بودند؛ زيرا شيعه گرى با خون آميخته گشت و در اعماق قلوب شيعيان، نفوذ كرد و عقيده
راسخ آنان شد» 27.
اثرات نهضت امام حسين از خود دستگاه اموى و دشمنان حضرت شروع شد. درست مثل آبى
كه با حرارت رو به جوشيدن مىرود، پس از به جوش آمدن، نخست حبابهايى از ته ديگ بالا
آمده و در روى آب مىتركد، پس از آن كم كم جوشيدن آغاز مىگردد. انقلاب يك جامعه بر
عليه دستگاه ظلم نيز به همين شكل است، اول انتقادها و فريادهاى عدالتخواهى و تظلم
كه به حكم حبابهاى ته ديگ هستند از گوشه و كنار كشور بر مىخيزند و رفته رفته جان
گرفته و ديگ جامعه جوشيدن آغاز مىكند و دستگاه ستم را آنقدر بالا و پايين مىبرد
كه به صورت كف بىارزشى بر روى زمين مىريزد.
بارى، بعد از شهادت امام حسين (ع) بلافاصله اين فريادها و انتقادها كه مقدمه فرو
ريختن اركان حكومت منحوس بنى اميه بود بلند شد. «سنان بن انس» هنوز از قتلگاه امام
بيرون نرفته بود كه يارانش به او گفتند: تو حسين بن على، پسر پيغمبر، دختر رسول خدا
(ص) را كشتى! تو مردى را كشتى كه از همه عرب بزرگتر است و آمده بود تا حكومت را از
دست بنى اميه بگيرد! اكنون پيش امراى خود برو و پاداش خود را بگير و بدان كه اگر
تمام موجودى خزانههاى خودشان را در برابر كشتن حسين به تو بدهند باز هم كم است.
28
و نيز«حميد بن مسلم »گويد: زنى را از طايفه «بكر بن وائل» كه به همراه شوهرش بود
در ميان اصحاب عمربن سعد ديدم كه چون ديد مردم ناگهان بر زنان و دختران حسين (ع)
تاختند و شروع به غارت و چپاول نمودند، شمشيرى به دست گرفت و رو به خيمه آمد و صدا
زد: «اى مردان قبيله بكر، آيا لباس از تن دختران رسول خدا (ص) به يغما مىرود؟ مرگ
بر اين حكومت غير خدايى، اى قاتلان رسول خدا» در اين هنگام شوهرش دست او را گرفته و
به خيمه برگرداند. 29
اينها و موارد بسيار ديگر، نخستين عكس العملهاى مردم از واقعه جانسور كربلا بود
كه رفته رفته به وسعت آن افزوده مىگشت، تا جايى كه روح انقلاب در مكتب اسلام دميده
شد ومردم هرگاه رهبر لايقى مىيافتند بر عليه حكومت نامشروع و فاسد بنى اميه دست به
قيام مىزدند، و شعار غالب انقلابها «خونخواهى حسين» بود. شمار اين انقلابها زياد
است كه ما در اينجا به چند نمونه اشاره مىكنيم.
1- انقلاب توابين: اين انقلاب در كوفه بر پا گرديد و واكنش مستقيم قتل امام بود،
و انگيزه آن، احساس گناه به علت يارى نكردن امام پس از آنكه كتباً از او دعوت كردند
به كوفه آيد - بود. لذا كوفيان خواستند ننگى را كه مرتكب شده بودند با انتقام از
قاتلان آن حضرت بشويند و دست به قيام زدند. اين واقعه در سال 65 هجرى روى داد.
2- انقلاب مدينه: هدف اين انقلاب خونخواهى نبود بلكه انقلابى بود عليه حكومت
ستمكار بنى اميه. شركت كنندگان در اين قيام يك هزار تن بودند كه به دست سپاهيان شام
و با نهايت وحشيگرى سركوب گرديد.
3- قيام مختار ثقفى: اين قيام در سال 66 هجرى در عراق به انگيزه خونخواهى امام
حسين (ع) و انتقام از قاتلان او صورت گرفت. اين انقلاب به رهبرى مختار توانست در يك
روز دويست و هشتاد تن از قاتلان امام حسين (ع) را به قتل رساند.
4- انقلاب مطرف بن مغيره: وى در سال 77 هجرى بر عليه حجاج بن يوسف شوريد و
عبدالملك بن مروان را از خلافت خلع كرد.
5- انقلاب ابن اشعث: او نيز بر عليه حجاج در سال 81 هجرى شوريد و عبدالملك مروان
را از خلافت خلع كرد. اين شورش تا سال 83 به طول انجاميد . در آغاز، پيروزيهاى
نظامى به دست آورد اما بعدها شكست خورد.
6- انقلاب زيد بن على : وى كه از فرزندان امام زينالعابدين (ع) بود در سال 122
هجرى در كوفه قيام كرد، اما بيدرنگ به وسيله سپاهيان شام كه در آن هنگام در عراق
بودند سركوب گرديد.
7- قيام حسين بن على ، شهيد فخ : «فخ» نام وادى و محلى است در قسمت غربى و يك
فرسخى شهر مكه، و آن جايى است كه حسين بن على (صاحب فخ) بر عليه حكومت عباسى در سال
169 هجرى قيام كرد و با ياران خويش به شهادت رسيد. وى يكى از سادات و علماى اسلام
بود كه براى عظمت تشيع با خون خويش پس از حدود يك قرن از ماجراى كربلا اثرى عميق در
عالم تشيع بجاى گذاشت.
اين انقلابها و انقلابهاى ديگر، نقش مهمى در برابر حكومتهاى ناشايست وقت از نظر
محفوظ ماندن ظواهر اسلام و نام مقدس پيامبر اكرم (ص) و رعايت حقوق مردم ايفا كردند.
و اين نهضتها خود يكى از آثار مهم و ثمرات نهضت ريشهدار و عميق سيدالشهدا (ع) بود
. در زمان كنونى نيز خواستگاه انقلاب اسلامى ايران ،مجالسى بود كه به جهت بزرگداشت
حماسه حسينى و واقعه عاشورا اقامه مىگرديد.
قيام حسينى نه تنها براى مسلمين بلكه براى غير مسلمانان نيز كه به دنبال رهايى
از ظلم و ستم بوده و هستند، سرمشق قرار مى گيرد. «مهاتما گاندى» مى گويد: من زندگى
امام حسين (ع) آن شهيد بزرگ اسلام را به دقت خواندهام و توجه كافى به صفحات كربلا
نمودهام و بر من روشن شده است كه اگر هندوستان بخواهد يك كشور پيروز گردد، بايستى
ازامام حسين (ع) پيروى كرده و سرمشق بگيرد. 30.
حسين ، كشته ديروز و رهبر روز است
قيام اوست ، كه پيوسته نهضت آموز است
خون او تفسير اين اسرار كرد
ملت خوابيده را بيدار كرد
5- بيدارى خفتگان
از جمله آثار و بركات ديگرى كه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) در بعد سياسى -
اجتماعى داشت، بيدار شدن خفتگان و انتقال روح مبازره جويى بر عليه ظلم و ستم بوده و
هست.
براى تنوير ذهن و تصوير مطلب، لازم است به طور اجمال اشارهاى به وضعيت جامعه
اسلامى آن دوران داشته باشيم . مردم آن زمان به چند دسته تقسيم مى شوند:
دسته اول: كه قسمت عمده مردم را تشكيل مى داد، كسانى بودند كه در مقابل فساد
معاويه ، اراده خود را از دست داده بودند و به پستى و خوارى ناشى از فساد كه
پيرامون خلافت اسلامى را فرا گرفته بود تن در داده بودند.
دسته دوم : كسانى بودند كه منافع خصوصى خود را بر رسالت و امامت ترجيح مى دادند.
اين دسته بر خلاف دسته اول فارغ از ظلم و انحراف بنى اميه بودند و آن را احساس
نمىكردند.
دسته سوم : ساده لوحانى كه فريب فرمانروايان بنى اميه را خورده بودند. و اگر
نبود قيام و مقاومت امام حسين و اصحاب راستين پيامبر به رهبرى اهل بيت (ع) ، ساده
لوحان بسيارى فريب خورده و مىگفتند كه اگر اين دستگاه سلطنتى و كارهاى آن قانونى
نبود، صحابه رسول خدا (ص) خاموش نمىنشستند.
دسته چهارم: كسانى بودند كه مىپنداشت امام حسن (ع) خلافت را به معاويه واگذار
كرده و با وى به خاطر اوضاع و احوال پيچيده زمان سازش نموده است ! زيرا اگر چه براى
مردم كوفه و عراق كه از نزديك در جريان بودند، ماجراى صلح تحميلى آشكار بود؛ اما
مسلمانانى كه در گوشه و كنار جهان اسلامى آن روزگار پراكنده بودند - مانند مردم
خراسان - و از دور دستى بر آتش داشتند از ابعاد مسئله بىخبر بودند از اين رو امام
حسين (ع) با قيام خونين خود ثابت كرد كه صلح برادرش به معناى كنارهگيرى از رسالت
اهل بيت (ع) نيست.
گذشته از اين چهار دسته كه در واقع جملگى در خواب خرگوشى مشترك بودند، دو دسته
ديگر يعنى پيروان بنى اميه و ياران حقيقى امام حسين (ع) نيز وجود داشتند . زيرا اگر
چه اصحاب سيدالشهداء بسيار اندك بودند ولى قابل ذكر است كه برخى از شيعيان و
علاقهمندان امام در ساير ايالتهاى اسلامى بودند و پس از اطلاع يافتن از دعوت حضرت،
خواستند به او لبيك گويند ولى مركز كوفه تحت كنترل شديد نظاميان عبيدالله بن زياد
بود و به هيچ وجه نمى گذاشتند كسى از آن خارج يا به آن وارد شود، و بسيارى از
مسلمانان نيز در مناطق دور دست از اين فاجعه به كلى بى خبر بودند كه حساب آنها با
سايرين جدا است .
با توجه به آنچه به طور اجمالى بيان شد، معلوم مى گردد كه مردم كوفه تا چه حدى
در خواب خرگوشى فرو رفته بودند . كه تمام فريادهاى امام و يارانش را نشنيده گرفته و
آسايش و رفاه طلبى ، آنان را از هر نوع كمكى در راه نجات اسلام از انحراف باز مى
داشت .
در آن شرايط ، انقلاب خونين سيدالشهدا (ع) تمام معادلات سياسى دشمنان را بر هم
زد و اوضاع اجتماعى آن زمان را دگرگون ساخت . جانفشانى شخصيت منحصر به فردى چون
امام حسين (ع) كه از نخبگان و برگزيدگان و پيشواى على الاطلاق مسلمانان بود و با
فضيلتترين و نزديكترين آنها به پيامبر اسلام (ص) بود از طرفى خدايى بودن حركت
مصلحانه سيدالشهدا (ع) و گذشتن از همه هستى خود از طرف ديگر، و عمق فاجعه و مظلوميت
آن امام عزيز از ناحيه سوم باعث گرديد زنگ بيدار باش، خواب سنگين مردم را بر هم زند
و مردگان را احيا كند، و درخت اسلام را كه به پژمردگى روى آورده بود، با خون خود
آبيارى كند و آنچنان طراوت و شادابى بخشد كه تا ابد سر سبز و خرم باقى ماند.
در آن عصر قحطى حق جويان و حق مداران ، كه ظلم و شرك و فساد، در پناه سرنيزه و
كشتار، حكومت مىكرد و سكوت بود و سكون ! حسين تازيانه فرياد بلند كرد و بر پيكر
خفته ، بلكه مرده امت فرود آورد و چنان شور و حركتى آفريد كه آن مردم را بيدار بلكه
زنده نمود، و با اين بيدارى از آنها پاسدارى از انقلاب محمد (ص) و عدل على و صبر
حسن (ع) ، و معناى قرآن و رسالت اسلام و خون خويش را طلب نمود.
خون امام حسين (ع) همانند آب حياتى بود كه در كالبدهاى مرده و خشك و مأيوس جريان
پيدا كرد و منشأ قيامهاى بسيارى شد . و براستى مى توان گفت كه عصر عاشورا پايان
نهضت امام حسين (ع) نبود بلكه آغاز حركت و اول بيدارى ملت اسلام خصوصاً شيعيان بود.
«فليپ حتى» در كتاب تاريخ عرب مى نويسد: «فاجعه كربلا، سبب جان گرفتن و بالندگى
شيعه و افزايش هواداران آن مكتب گرديد. به طورى كه مى توان ادعا كرد كه آغاز حركت
شيعه و ابتداى ظهور آن، روز دهم محرم بود».31
و «گيبون» مورخ مشهور گويد: «در طى قرون آينده بشريت و در سرزمينهاى مختلف ،
شرح صحنه حزن آور مرگ حسين (ع) موجب بيدارى قلب خونسردترين قاريان و خوانندگان
خواهد شد». 32
بر لوح فتحنامه او شد شكست او
مرد حق از شكسته شد هم مظفر است
6- شكست يزيدو يزيديان
با توجه به مفهوم پيروزى و شكست ، به اين نتيجه مى رسيم كه پيروزى آن نيست كه
انسان از ميدان نبرد سالم به در آيد و يا دشمن خود را به خاك هلاكت افكند، بلكه
پيروزى آن است كه هدف خود را پيش ببرد و دشمن را از رسيدن به مقصود خود باز دارد.
اميرالمؤمنين (ع) در اين خصوص فرموده است : «ما ظفر من ظفر الاثم به ، و الغالب
بالشر مغلوب» 33 كسى كه گناه بر او پيروز شد، شكست مى خورد و كسى كه از راه بدى بر
دشمن ظفر يافت در واقع مغلوب است ». از اين رو اگر چه امام حسين (ع) و يارانش پس از
يك نبرد خونبار و قهرمانانه به نور عظيم شهادت رسيدند، اما آنها هدف مقدس خود را به
تمام معنى از آن شهادت پر افتخار گرفتند. و هدف اين بود كه به تكليف عمل شده و
ماهيت حكومت ارتجاعى و ضد اسلامى اموى آشكار شود و افكار عمومى مسلمين بيدار گردد،
كه اين هدف به خوبى انجام گرفت .
رسوايى سران اموى و قاتلان امام حسين (ع) به حدى بالا گرفت كه سرانجام پس از
گذشت چند سال نه تنها هيچ كس از آل اميه جرأت نداشت نسبت خود را آشكار سازد بلكه
بدنهاى مردگان آنها را هم از قبر بيرون كشيدند و با آتش سوزاندند . آرى، راه پيشرفت
و پيروزى كه داشت با سرعت فراوان براى آن دودمان كثيف در بين امت هموار مى شد، بعد
از واقعه كربلا يكباره درهم ريخت و با رسوايى بسيار، بساط ابوسفيانيان برچيده گشت.
«استادنيكلسون » گويد: «حادثه كربلا، حتى مايه پشيمانى و تأسف امويان شد، زيرا
اين واقعه، شيعيان را متحد كرد و براى انتقام امام حسين، هم صدا شدند و صداى آنان
در همه جا و مخصوصاً عراق و ايرانيانى كه مىخواستند از نفوذ عربها آزاد شوند
انعكاس يافت».34
يكى ديگر از شواهد شكست يزيديان و بنى اميه ، زمانى است كه امام سجاد (ع) در
كوفه خطبه خواند و ماهيت پليد دشمنان خدا را براى مردم خفته و فريب خورده آشكار
كرد. لذا مردم يك زبان عرض كردند:
«اى فرزند رسول خدا (ص) ، همه ما شنوا و مطيع و حافظ عهد و پيمان تو هستيم ، از
تو روى بر نگردانده و تو را ترك نخواهيم كرد، پس خدا تو را رحمت كند، به ما دستور
بده كه همانا با دشمن تو دشمن و با دوست تو دوستيم ، تا يزيد را بگيريم و از كسانى
كه به تو و ما ظلم نمودند، دورى بجوييم » .35
آرى ، امام حسين را كشتند، اما حسين كه فقط جسم نيست، امام حسين يك مكتب است كه
بعد از مرگش زندهتر شد. و اگر چه در كربلا قيام قامت امام حسين (ع) را در خون
كشيدند ، و ناى حقيقت گوى او را بريدند، اما در حقيقت امام حسين زندهتر شد، او
بزرگ مردى است كه با شهادتش حركتى عظيم و تحولى بزرگ در تاريخ ايجاد كرد و يزيد و
يزيديان را رسوا نمود.
(حسان )، حسين ، به ظاهر اگر چه شد مغلوب
شكست اوست، كه در هر زمانه پيروز است
زخون سرخ قلبت ، نورى جهيدن گرفت
كه ظلمت جهل را ، صاعقه آسا برد*
7- رهايى از جهالت و ضلالت
هفتمين اثر و بركت از آثار و بركات اجتماعى نهضت سيد الشهدا(ع) اين بود كه با
قيام و شهادت خويش مردم را از جهالت و گمراهى نجات بخشيد. او خون دل خويش را در راه
خدا بذل كرد تا امت را از حيرت ضلالت و جهالت كه در اثر تسلط و تبليغات مسموم بنى
اميه پيش آمده بود برهاند. چنانكه در زيارت اربعين امام حسين (ع) مى خوانيم :
«و بذل مهجته فيك ، ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة».
و حسين (ع) خون قلب خود را در راه تو بذل كرد تا بندگانت را از جهالت و حيرت
گمراهى برهاند.
استاد شهيد مطهرى (ره) در توضيح فراز مذكور مى فرمايد: «مقصود از جهالت مردم اين
نبود كه چون مردم بىسواد بودند و درس نخوانده بودند مرتكب چنين عملى شدند، و اگر
درس خوانده و تحصيل كرده مىبودند نمىكردند . نه ، در اصطلاح دين، جهالت، بيشتر در
مقابل عقل گفته مىشود و مقصود آن تنبه عقلى است كه مردم بايد داشته باشند (و به
تعبير ديگر قوه تجزيه و تحليل قضايايى مشهود و تطبيق كليات بر جزئيات است و اين
چندان ربطى به سواد و بىسوادى ندارد . علم، حفظ و ضبط كليات است و عقل قوه تحليل
است). به عبارت ديگر، امام حسين (ع) شهيد فراموشكارى مردم شد، زيرا مردم اگر در
تاريخ پنجاه - شصت ساله خودشان فكر مى كردند و قوه تنبه و استنتاج و عبرت گيرى در
آنها مى بود و به تعبير سيدالشهدا (ع) كه فرمود: «ارجعوا الى عقولكم» اگر به عقل و
تجربه پنجاه - شصت ساله خود رجوع مىكردند و جنايتهاى ابوسفيان و معاويه و زياد در
كوفه و خاندان اموى را اصولا فراموش نمىكردند و گول ظاهر فعلى معاويه را كه دم زدن
از دين به خاطر منافع شخصى است نمى خوردند و عميق فكر مىكردند كه آيا امام حسين
(ع) براى دين و دنياى آنهابهتر بود يايزيد و معاويه و عبيدالله ، هرگز چنين جنايتى
واقع نمى شد...» 36.
آرى ، امام حسين (ع) با نهضت مقدس خويش در آن ظلمت سخت و در ميان يأسها و
نااميديهاى مطلق، و در موقعى كه ستارهاى در آسمان بشريت ديده نمىشد، مانند برقى
درخشيد و مانند شعلهاى حقانى فرا راه آدميان ظاهرگشت . او به خوبى مى دانست كه
تنها مردم نادان و گمراهند كه آلت دست حكومتهاى ستمكار و بيدادگر و فاسد واقع مى
شوند ، به همين خاطر با بذل خون پاك خويش سعى كرد ملت جاهل و گمراه را از آن وضع
خطرناك و دردناك نجات بخشد. لذا امام صادق (ع) در فراز مورد بحث، هدف قيام حسينى را
تنها فدايى امت گنهكار بودن و شفاعت از آنان در قيامت بيان نمىكند ، بلكه
مىفرمايد: هدف، نجات دنياى انسانيت از جهالت و ضلالت بود.