( 71 )
و از سوره ابراهيم نازل شده است:
أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَة
طَيِّبَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِى السَّمآءِ تُؤْتى أُكُلَها كُلَّ حين
بِاِذْنِ رَبِّها
آيا نديدى كه خدا چگونه سخنى نيكو را به درختى نيكو مَثَل زد كه ريشه آن ثابت و
شاخه آن در آسمان است، خوردنى خود را همواره با اجازه پروردگارش مى دهد.
(سوره ابراهيم آيات 24 ـ 25)
428 ـ عن سلام الخثعمي قال: دخلت علي أبي جعفر محمد بن علي عليه السلام فقلت:
يابن رسول الله قول الله تعالى: (أصلهاثابت و فرعها في السماء) قال: يا سلام الشجرة
محمد، والفرع عليّ أمير المؤمنين، والثمر الحسن والحسين والغصن فاطمة، وشعب ذلك
الغصن الأئمة من ولد فاطمة عليها السلام، والورق شيعتنا ومحبّونا أهل البيت، فإذا
مات من شيعتنا رجل تناثر من الشجرة ورقة، وإذا ولد لمحبّينا مولود أخضرّ مكان تلك الورقة ورقة. فقلت: يا ابن رسول الله قول
الله تعالى: (تؤتي أكلها كلّ حين بإذن ربها) ما يعني؟ قال: يعني الأئمّة تفتي
شيعتهم في الحلال والحرام في كلّ حجّ وعمرة.
سلام خثعمى مى گويد: بر ابوجعفر محمد بن على (ع) وارد شدم و گفتم: اى پسر پيامبر
منظور از سخن خداوند: «اصلها ثابت و فرعها فى السماء» چيست؟ گفت: اى سلام! درخت
محمد(ص) و شاخه على اميرالمؤمنين(ع) و ميوه حسن و حسين(ع) و شاخه فرعى فاطمه و
شعبه هاى اين شاخه امامان از فرزندان فاطمه و برگ اين درخت شيعيان و دوستداران ما
هستند، پس چون شخصى از شيعيان ما مى ميرد از اين درخت برگى مى افتد و چون براى
دوستداران ما مولودى به دنيا مى آيد به جاى آن برگ، برگى سبز مى شود. گفتم: اى پسر
پيامبر! منظور از سخن خداوند: «تؤتى اكلها كلّ حين باذن ربها» چيست؟ گفت: يعنى
امامان كه در هر حج و عمره اى در حلال و حرام به شيعيان خود فتوا مى دهند.
429 ـ عن مينا مولى عبدالرحمان بن عوف قال: قال عبد الرحمان: يا مينا ألا أحدّثك
حديثاً قبل أن تشاب الأحاديث بالأباطيل؟ سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم
يقول: أنا شجرة وفاطمة فرعها و عليّ لقاحها، وحسن و حسين ثمرها، ومحبوهم من أمتي
ورقها ثمّ قال: هم في جنّة عدن والذي بعثني بالحقّ.
مينا غلام عبدالرحمان بن عوف گفت: عبدالرحمان گفت: اى مينا آيا به تو حديثى
بگويم پيش از آنكه احاديث به اباطيل مخلوط شود؟ از رسول خدا شنيدم كه مى گفت: من
درخت هستم و فاطمه شاخه آن و على پيوند آن و حسن وحسين ميوه آن و دوستداران آنان از
امت من برگ هاى آن. سپس گفت: سوگندبه كسى كه مرا به حق مبعوث كرده آنان در بهشت
جاويدان هستند.
430 ـ 432 ـ همين مضمون باسه سند ديگر نيز نقل شده است.
433 ـ عن أبي جعفر قال: مثلنا أهل البيت كمثل شجرة قائمة على ساق، من تعلق بغصن
من أغصانها كان من أهلها. قلت: من الساق؟ قال علي.
ابوجعفر گفت: مَثَل ما اهل بيت مثل درختى است كه بر ساق خود ايستاده است، هر كس
به شاخه اى از شاخه هاى آن بياويزد، از اهل آن مى شود. راوى گفت: پرسيدم: آن ساق
كيست؟ گفت: على.
( 72 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِى الْحَياةِ
الدُّنْيا وَ فِى الْآخِرَةِ
خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند در دنيا و آخرت در عقيده ثابت نگه مى دارد.
(سوره ابراهيم آيه 27)
434 ـ عن ابن عبّاس قال: في قوله تعالى (يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت)
قال: بولاية علىّ بن ابى طالب عليه السلام.
...ابن عباس درباره سخن خداوند: «يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت» گفت: به
ولايت علىّ بن ابى طالب(ع).
( 73 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ اجْنُبْنى وَ بَنِىَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ
من و فرزندانم را از اينكه بت ها را بپرستيم، دور كن.
(سوره ابراهيم آيه 35)
435 ـ عن عبدالله بن مسعود، قال رسول الله صلى الله عليه و آله: أنا دعوة أبي
إبراهيم. قلنا: يا رسول الله وكيف صرت دعوة أبيك إبراهيم؟ قال: أوحى الله عزّوجلّ
إلى إبراهيم أنّي جاعلك للناس إماماً. فاستخفّ إبراهيم الفرح فقال: يا ربّ ومن ذريتي أئمة مثلي. فأوحى الله عزّوجلّ إليه أن يا إبراهيم إني لا أعطيك عهداً
لا أفي لك به. قال: يا رب ما العهد الذي لا تفي لي به؟ قال: لا أعطيك لظالم من
ذريّتك. قال: يا ربّ ومن الظالم من ولدي الذي لا يناله عهدك؟ قال: من سجد لصنم من
دوني لا أجلعه إماماً أبداً، ولايصلح أن يكون إماماً. قال إبراهيم عندها: (واجنبني
وبنيّ أن نعبد الأصنام، ربّ إنَّهنّ أضللن كثيراً من الناس) قال النبي(ص): فانتهت
الدعوة إليّوإلى أخي عليّ، لم يسجد أحد منا لصنم قط فاتّخذني الله نبياً، وعلياً
وصياً.
عبدالله بن مسعود گفت: پيامبر خدا فرمود: من نتيجه دعاى پدرم ابراهيم هستم.
گفتيم: يا رسول الله تو چگونه نتيجه دعاى پدرت ابراهيم شدى؟ فرمود: خداوند به
ابراهيم وحى كرد كه من تو را پيشوا قرار مى دهم. شادى ابراهيم را فراگرفت و گفت:
پروردگارا از خاندانم نيز پيشوايانى مانند من (قرار بده) پس خداوند به او وحى كرد
كه اى ابراهيم من به تو تعهدى نمى دهم كه به آن وفا نكنم. گفت: پروردگارا آن تعهدى
كه به آن وفا نكنى چيست؟ گفت: درباره كسى از خاندان تو كه ستمگر باشد، آن تعهد را
به تو نمى دهم. گفت: پروردگارا كسى كه از خاندان من ستمگر است و عهد تو به او
نمى رسد، كيست؟ گفت: هر كس به جاى من به بتى سجده كند، هرگز او را پيشوا قرار
نمى دهم و شايسته آن نيست كه پيشوا باشد، در اين هنگام ابراهيم گفت: «واجنبنى وبنّى
ان نعبدالاصنام» پيامبر گفت: اين دعا به من و برادرم على رسيد، هيچ يك از ما هرگز
به بتى عبادت نكرديم، پس خدا مرا پيامبر وعلى را وصى قرار داد.
( 74 )
و از سوره حجر درباره آنان نازل شده است:
وَ نَزَعْنا ما فى صُدُورِهِمْ مِنْ غِلّ اِخْوانًا عَلى سُرُر مُتَقابِلينَ
و كينه اى كه در سينه هاى آنان بود كنديم و آنان برادرانى (شدند) كه برتخت ها رو
بروى يكديگر قرار دارند.
(سوره حجر آيه 47)
436 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ إخواناً على سرر
متقابلين) قال: نزلت في علىّ بن ابى طالب و حمزة، وجعفر و عقيل وأبي ذرّ، وسلمان و
عمّار والمقداد، والحسن والحسين عليهم السلام.
ابن عباس راجع به سخن خداوند: «ونزعناما فى صدورهم من غلّ» گفت: اين آيه درباره
علىّ بن ابى طالب(ع) وحمزه وجعفر وعقيل و ابوذر وسلمان و عمّار و مقداد و حسن وحسين
نازل شده است.
437 ـ عن عبدالله بن مليل قال: سمعت علياً يقول: نزلت هذه الآية: (ونزعنا ما في
صدورهم من غلّ إخواناً على سرر متقابلين) في ثلاث بطون من قريش: بني هاشم، وبني تيم
بن مرّة، وبني عديّ بن كعب منهم.
عبدالله بن مليل گفت: از على شنيدم كه مى گفت: آيه: «ونزعناما فى صدور هم من
غلّ» درباره سه تيره از قريش، بنى هاشم و بنى تيم بن مره و بنى عدىّ بن كعب نازل
شده است.
438 ـ عن أبي موسى قال: قال الحسين: قرأ عليّ عليه السلام هذه الآية: (ونزعنا ما
في صدورهم من غلّ إخواناً على سرر متقابلين) فقال: فينا والله نزلت أهل بدر خاصّة.
ابوموسى از حسين نقل مى كند كه علىّ بن ابى طالب آيه: «ونزعناما فى صدور هم من
غلّ اخوانا على سرر متقابلين» را خواند وگفت: به خدا سوگند درباره ما نازل شده است،
اهل بدر فقط.
439 ـ عن ربعي بن حراش قال: إنّي لعند علي جالس إذ جاء ابن طلحة فسلّم على علي
فرحّب به، فقال: ترحّب بي يا أميرالمؤمنين وقد قتلت والدي وأخذت
مالي! قال: أمّا مالك فهو ذي معزول في بيت المال فَاغْدُ إلى مالك فخذه، وأمّا
قولك: قتلت أبي فإنّي أرجو أن أكون أنا و أبوك من الذين قال الله: (ونزعنا ما في
صدورهم من غلّ إخواناً على سرر متقابلين) فقال رجل من همدان: الله أعدل من ذلك.
فصاح عليه صيحة تداعى له القصر، قال: فمن إذاً إذا لم نكن نحن أولئك؟
ربعى بن حراش گفت: نزد على نشسته بودم كه پسر طلحه آمد و به على سلام داد و على
به او خوشامد گفت، او گفت: يا اميرالمؤمنين به من خوشامد مى گويى در حالى كه پدرم
را كشتى و مالم را گرفتى؟ گفت: اما مال تو در بيت المال كنار گذاشته شده فردا برو و
مال خود را بگير و اما اينكه گفتى پدرم را كشتى، اميدوارم كه من و پدرت از كسانى
باشيم كه خداوند گفته: «ونزعناما فى صدور هم من غلّ اخوانا» مردى از قبيله همدان
گفت: خداوند عادل تر از اين است، پس بر او صيحه اى زد كه قصر به صدا درآمد، گفت:
اگر ما اينان نباشيم پس چه كسى است؟
440 ـ همين مضمون با تغيير اندكى با سند ديگرى هم نقل شده است.
441 ـ عن قبيصة قال: سمعت سفيان يقول في هذه الآية: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ
إخواناً) نزلت في أبي بكر و عمر و عليّ و عثمان و ابن مسعود رضي الله عنهم.
سفيان راجع به آيه: «ونزعناما فى صدور هم من غلّ» گفت: درباره ابوبكر و عمر وعلى
وعثمان و ابن مسعود نازل شده است.
442 ـ عن الكلبي في قوله: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ) قال: أبوبكر و عمر و
عثمان و علي وطلحة والزبير و عبدالرحمان وسعد و سعيد و عبد الله بن مسعود.
كلبى راجع به سخن خداوند: «ونزعناما فى صدور هم من غلّ» گفت: ابوبكر و عمر و
عثمان و على و طلحه وزبير و عبدالرحمان و سعد و سعيد وعبدالله بن مسعود.
443 ـ عن الحسن، عن علىّ بن ابى طالب عليه السلام إنّه قال: فينا نزلت: (ونزعنا
ما في صدورهم من غلّ) أهل بدر.
حسن از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: «ونزعناما فى صدور هم من غلّ»
درباره ما اهل بدر نازل شده است.
444 ـ عن علىّ بن ابى طالب قال: فينا والله نزلت: (ونزعنا ما في صدورهم من غلّ).
علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: به خدا سوگند آيه: «ونزعناما فى صدور هم من غلّ»
درباره ما نازل شده است.
( 75 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
اِنَّ فى ذلِكَ لَآيات لِلْمُتَوَسِّمينَ
همانا در آن نشانه هايى براى هوشياران است.
(سوره حجر آيه 75)
445 ـ عن الحكم في قوله تعالى: (إنّ في ذلك لآيات للمتوسمين) قال: كان والله
محمد بن عليّ منهم.
حكم درباره سخن خداوند: «انّ فى ذلك لآيات للمتوسّمين»گفت: به خدا سوگند كه
محمدبن على از آنان بود.
446 ـ عن عبدالله بن بنان قال: سألت جعفر بن محمد عن قوله: (إنّ في ذلك لآيات
للمتوسمين) قال: رسول الله أولهم، ثم أمير المؤمنين ثم الحسن ثم الحسين ثم علىّ بن
الحسين ثم محمد بن علي ثم الله أعلم. قلت: يا ابن رسول الله فما بالك أنت؟ قال: إن
الرجل ربما كنّى عن نفسه.
عبدالله بن بنان گفت: از جعفر بن محمد درباره سخن خداوند: «انّ فى ذلك لآيات
للمتوسّمين» پرسيدم، گفت: اول آنها پيامبر اسلام بود و پس از او اميرالمؤمنين سپس
حسن سپس حسين سپس علىّ بن الحسين سپس محمد بن على بودند وسپس خدا داناتر است.
گفتم :اى پسر پيامبر تو خودت چطور؟ گفت: اى بسا انسان از خودش با كنايه ياد مى كند.
447 ـ عن أبي جعفر قال: بينما أميرالمؤمنين في مسجد الكوفة إذ أتته امرأة تستعدي
على زوجها، فقضى لزوجها عليها، فغضبت فقالت: والله ما الحق فيما قضيت، ولا تقضي
بالسوية، ولا تعدل في الرعية، ولا قضيّتك عندالله بالمرضيّة! فنظر إليها مليّاً ثمّ
قال: كذبت يا بذية يا بذية، يا سلقلقه ـ أو يا سلقلقى ـ فولّت هاربة، فلحقها عمرو
بن حريث فقال: لقد استقبلت عليّاً بكلام ثمّ أنه نزعك بكلمة فولّيت هاربة؟ قالت:
إنّ علياً والله أخبرني بالحقّ وشيء أكتمه من زوجي منذ ولي عصمتي. فرجع عمرو إلى
أميرالمؤمنين فأخبره بما قالت وقال: يا أميرالمؤمنين ما نعرفك بالكهانة. فقال: ويلك
إنّها ليست بكهانة منّي ولكن الله أنزل قرآناً: (إنّ في ذلك لآيات للمتوسمين) فكان
رسول الله هو المتوسّم وأنا من بعده والأئمة من ذريتي بعدي هم المتوسمون، فلمّا
تأمّلتها عرفت ما هي بسيماها.
ابوجعفر گفت: در آن هنگام كه اميرالمؤمنين در مسجد كوفه بود زنى نزد او آمد و از
شوهر خود شكايت كرد، پس اميرالمؤمنين به نفع شوهر او حكم داد، آن زن خشمناك شد و
گفت: به خدا سوگند كه آنچه قضاوت كردى مطابق حق نبود و تو به طور مساوى حكم نكردى و
در ميان رعيت عدالت را رعايت ننمودى و داورى تو نزد خداوند پذيرفته نيست. امام
نگاهى به او كرد آنگاه گفت: دروغ گفتى اى بد زبان اى بد زبان اى فحاش، پس آن زن
فرار كرد، عمروبن حريث به او رسيد و گفت: تو با على آنچنان سخن گفتى، سپس او تو را
بايك كلمه از جا كند و تو فرار كردى؟ گفت: به خدا سوگندكه على از حقيقتى و چيزى خبر
داد كه من آن را از وقتى كه ازدواج كرده ام، از شوهرم پنهان مى كردم. عمرو به سوى
اميرالمؤمنين برگشت و از سخنان آن زن خبر داد و گفت: يا اميرالمؤمنين ما تو را به
كهانت نمى شناختيم. على(ع) گفت: واى بر تو، آن ناشى از كهانت من نيست بلكه خدا در
قرآن چنين نازل كرده
است: «ان فى ذلك لايات للمتوسمين» پيامبر خدا هوشيار بود و پس از او من و امامان
پس از من هوشيارانند، وقتى آن سخنان را از آن زن شنيدم از سيمايش آنچه را كه در او
بود دانستم.
448 ـ همين مضمون با اسناد ديگرى هم نقل شده است.
449 ـ عن الحكم بن عُتَيبة في قوله: (إنّ في ذلك لآيات للمتوسمين) قال:
المتفرسين وكان أبوجعفر منهم.
حكم بن عقيبه درباره سخن خداوند: «ان فى ذلك لآيات للمتوسّمين» گفت: منظور
هوشيارانند و ابو جعفر از آنان بود.
450 ـ عن أبي جعفر في قول الله تعالى: (إنّ في ذلك لآيات للمتوسّمين) قال: هم
الأئمة، قال رسول الله صلى الله عليه وآله: اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ينظر بنور
الله.
ابوجعفر درباره سخن خداوند: « ان فى ذلك لآيات للمتوسّمين» گفت: آنان امامان
هستند، پيامبر خدا فرمود: از هوشيارى مؤمن بر حذر باشيد كه او با نور خدا نگاه
مى كند.
451 ـ حديث شماره 447 باسند ديگرى هم نقل شده است.
( 76 )
و نيز دراين سوره نازل شده است:
فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعينَ عَمّا كانُوا يَعْمَلُونَ
پس به پروردگارت سوگند كه از همه آنان از آنچه انجام داده اند، پرسش خواهيم كرد.
(سوره حجر آيه 92)
452 ـ عن السّدي في قوله تعالى (فوربّك لنسألنهم أجمعين) قال: عن ولاية عليّ،
ثمّ قال: (عمّا كانوا يعملون) فيما أمرهم به وما نهاهم عنه وعن أعماالهم فى الدنيا
ثمّ قال: (فاصدع بما تؤمر) قال السدي: قال أبوصالح: قال ابن عباس:
أمرهالله أن يظهرالقرآن.
سدّى درباره سخن خداند: «فوربك لنسألنهم اجمعين» گفت: از ولايت على (پرسيده
خواهد شد) سپس گفت: «عما كانوا يعلمون» از آنچه كه انجام داده اند در آنچه آنان را
به سوى آن فرمان داده و آنچه آنان را از آن نهى كرده، و از كارهاى آنان در دنيا.
سپس گفت: فاصدع بماتؤمر= «آنچه را كه مأموريت دارى آشكارا بيان كن» سدّى از ابوصالح
نقل مى كند كه ابن عباس گفت: خداوند او را فرمان داده بود كه قرآن را آشكار كند و
فضايل اهل بيت خود را نيز آشكار كند همانگونه كه قرآن را آشكار كرد.
( 77 )
و از سوره نحل درباره آنان نازل شده است:
وَ عَلامات وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ
نشانه هايى، و به وسيله ستاره آنان راه يابى مى كنند.
(سوره نحل آيه 16)
453 ـ محمد بن يزيد، عن أبيه قال: سألت أبا جعفر عن قوله تعالى: (وبالنجم هم
يهتدون) قال: النجم علي.
محمد بن يزيد از پدرش نقل مى كند كه از ابوجعفر راجع به سخن خداوند: «وبالنجم هم
يهتدون» پرسيدم، گفت: ستاره على است.
454 ـ عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي جعفر محمّد بن علي قول الله تعالى:
(وعلامات وبالنجم هم يهتدون) قال: النجم: محمد و (العلامات) الأوصياء عليهم السلام.
ابان بن تغلب گفت: به ابوجعفر محمدبن على درباره آيه: « وعلامات و بالنجم هم
يهتدون» گفتم، گفت: ستاره محمد است و نشانه ها اوصياء هستند.
( 78 )
و نيز دراين سوره نازل شده است:
وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوهآ اِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ
و اگر نعمت خدا را بشماريد، آن را نمى توانيد به شمارش در آوريد، همانا خداوند
آمرزنده مهربان است.
(سوره نحل آيه 18)
455 ـ عن ابن عبّاس قال: كنّا مع رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في
دارالندوة إذ قال لعليّ: أخبرني بأوّل نعمة أنعمها الله عليك. قال: أن خلقني
ذَكَراً ولم يخلقني أنثى. قال: فالثانية. قال: الإسلام. قال: فالثالثة. قال: فتلا
عليّ هذه الآية: (وإن تعدّوا نعمة الله لا تحصوها) فضرب النبي(ص) بين كتفيه وقال:
لايبغضك إلاّ منافق.
ابن عباس گفت: با پيامبر خدا در دارالندوه نشسته بوديم كه به على گفت: به من خبر
بده كه نخستين نعمتى كه خدا به تو داده چيست؟ گفت: اينكه خدا مرا مرد آفريد و زن
نيافريد. گفت: دومى، گفت: اسلام، گفت: سومى، پس على اين آيه را تلاوت كرد: «و ان
تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» پس پيامبر ميان دو كتف او زد و فرمود: تو را دشمن
نمى دارد مگر منافق.
( 79 )
ونيز در اين سوره نازل شده است:
وَ اِذا قيلَ لَهُمْ ماذآ أَنْزَلَ رَبُّكُمْ قالُوا أَساطيرُ الْأَوَّلينَ
و چون به آنان گفته شود كه پروردگارتان چه چيزى نازل كرده است؟ مى گويند:
افسانه هاى پيشينيان.
(سوره نحل آيه 14)
456 ـ عن أبي حمزة الثمالي عن جعفر الصادق عليه السلام قال: قرأ جبرئيل على محمد
هكذا: (وإذا قيل لهم ما ذا أنزل ربكم) في عليّ (قالوا: أساطير الأوّلين).
ابو حمزه ثمالى از جعفر بن محمد نقل كرد كه گفت: جبرئيل بر محمد (ص) چنين قرائت
كرد: وقتى به آنان گفته شود كه پروردگارتان درباره على چه چيزى نازل كرده است؟
مى گويند: افسانه هاى پيشينيان.
( 80 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لا يَبْعَثُ اللّهُ مَنْ يَمُوتُ
و قاطعانه سوگند خوردند كه خداوند كسى را كه مرده زنده نخواهد كرد.
(سوره نحل آيه 38)
457 ـ بُريد بن أصرم قال: سمعت علياً يقول: (وأقسموا بالله جهد أيمانهم لا يبعث
الله من يموت) قال: قال عليّ: فيّ أنزلت.
بريدبن اصرم گفت: شنيدم كه على گفت: «واقسموا بالله جهد ايمانهم لايبعث الله من
يموت» درباره من نازل شده است.
( 18 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ الَّذينَ هاجَرُوا فِى اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ
فِى الدُّنْيا
حَسَنَةً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ
و كسانى كه در راه خدا هجرت كردندپس از آنكه مورد ستم واقع شدند، در دنيا جايگاه
خوبى به آنان مى دهيم و البته پاداش آخرت بزرگتر است.
(سوره نحل آيه 41)
458 ـ عن عبدالله بن عباس في قوله تعالى (والذين هاجروا في الله مِنْ بَعْدِ ما
ظُلِمُوا) قال: هم جعفر و علىّ بن ابى طالب و عبدالله بن عقيل ظلمهم أهل مكة
وأخرجوهم من ديارهم حتى لحقوا بحبشة.
عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «والذين هاجروا فى الله من بعد ما ظلموا»
گفت: آنان جعفر و على بن ابى طالب و عبدالله بن عقيل هستند، اهل مكه به آنان ستم
كردند و آنان را از خانه هايشان بيرون كردند تا اينكه آنان به حبشه رفتند.
( 82 )
ونيز در اين سوره نازل شده است:
وَ مآ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلاّ رِجالاً نُوحى اِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا
أَهْلَ الذِّكْرِ اِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ
و پيش از تو نفرستاديم مگر مردانى را كه به آنان وحى كرديم، پس از آگاهان بپرسيد
اگر نمى دانيد.
(سوره نحل آيه 43)
459 ـ عن السدى عن الحارث قال: سألت علياً هذه الآية: (فأسلوا أهل الذكر)؟ فقال:
والله إنّا لنحن أهل الذكر، نحن أهل العلم، ونحن معدن التأويل والتنزيل، ولقد سمعت
رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم يقول: أنا مدينة العلم وعليّ بابها، فمن أراد
العلم فليأته من بابه.
سدّى از حارث نقل مى كند كه از على درباره اين آيه پرسيدم: «فاسألوا اهل الذكر»
پس گفت: به خدا سوگند كه ما اهل ذكر هستيم، ما اهل دانش هستيم و ما مركز تأويل
وتنزيل هستيم و از پيامبر خدا شنيدم كه مى گفت: من شهر علم هستم و على دروازه آن
است، پس هركسى علم بخواهد، از دروازه آن وارد شود.
460 ـ عن أبي جعفر في قوله: (فأسألوا أهل الذكر) قال: نحن أهل الذكر.
ابوجعفر درباره سخن خداوند: «فاسألوا اهل الذكر» گفت: ما اهل ذكر هستيم.
461 ـ 462 ـ همين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.
463 ـ عن محمد بن علي قال: لما نزلت هذه الآية: (فاسألو أهل الذكر إن كنتم لا
تعلمون) قال علي عليه السلام: نحن أهل الذكر الذي عنانا الله جلّ وعلا في كتابه.
محمد بن على گفت: چون اين آيه نازل گرديد: «فاسألوا اهل الذكر ان كنتم لاتعملون»
على گفت: ما همان اهل ذكر هستيم خدا در كتاب خود ما را اراده كرده است.
464 ـ عن أبى جعفر فى قوله تعالى: (فأسألوا أهل الذكر) قال: نحن هم.
ابوجعفر درباره سخن خداوند:«فاسألوا اهل الذكر» گفت: ما آنها هستيم.
465 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
466 ـ عن أبي جعفر في قوله تعالى: (فاسألوا أهل الذكر) قال: هم الأئمة من عترة
رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم، وتلا (وأنزلنا عليكم ذكرا رسولا)
ابوجعفر درباره سخن خداوند: «فاسألوا اهل الذكر» گفت: آنان امامان از عترت
پيامبر خدا هستند و اين آيه را تلاوت كرد: « و انزلنا عليكم ذكرا رسولا(2)».
( 83 )
واز سوره بنى اسرائيل نازل شده است:
وَ آتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ وَ لا
تُبَذِّرْ تَبْذيرًا
به خويشاوند و تهيدست و مانده در راه، حق او را بده و اسراف نكن
(سوره بنى اسرائيل آيه 26)
467 ـ عن أبي سعيد قال: لمّا نزلت: (وآت ذا القربى حقّه) أعطى رسول الله صلى
الله عليه و آله فاطمة فدكاً.
ابوسعيد گفت: چون آيه «وآت ذاالقربى حقه» نازل شد، پيامبر خدا فدك را به فاطمه
داد.
468 ـ 671 ـ همين مضمون با چهار سند ديگر نيز نقل شده است.
472 ـ عن أبي سعيد الخدري قال: لمّا نزلت علي رسول الله: (وآتِ ذا القُرْبَى
حَقَّهُ) دعا فاطمة فأعطاها فدكاً والعوالي وقال: هذا قسم قسمه الله لك ولعقبك.
ابو سعيد خدرى گفت: چون آيه «وآت ذاالقربى حقه» بر پيامبر خدا نازل شد، فاطمه را
خواند و فدك و عوالى را به او داد و گفت: اين قسمتى است كه خداوند بر تو و نسل تو
روزى كرده است.
473 ـ عن عليّ قال: لمّا نزلت: (وَآتِ ذا القُرْبى حَقَّهُ) دعا رسول الله فاطمة
عليهما السلام فأعطاها فدكاً.
علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: چون آيه «وآت ذاالقربى حقه» نازل شد، پيامبر خدا فاطمه
را خواند و فدك را به او عطا كرد.
( 84 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
أُولئِكَ الَّذينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلى رَبِّهِمُ الْوَسيلَةَ
آنان كسانى هستند كه مى خوانند در حالى كه به سوى پروردگارشان وسيله مى جويند.
(سوره بنى اسرائيل آيه 57)
474 ـ عن عكرمة في قوله: (أولئك الذين يدعون يبتغون إلى ربّهم الوسيلة) قال: هم
النبي وعليّ وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.
عكرمه درباره سخن خداوند: «اولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيله» گفت:
آنان پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين هستند.
( 85 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِمْ
بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِكْهُمْ فِى الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ وَ عِدْهُمْ
وَ ما يَعِدُهُمُ الشَّيْطانُ اِلاّ غُرُورًا
هركدام از آنها را كه مى توانى با صدايت تحريك كن و لشكر سواره و پياده ات را بر
آنها گسيل دار و در ثروت و فرزندانشان شركت جوى و آنان را با وعده ها سرگرم كن، ولى
شيطان جز فريب وعده اى به آنان نمى دهد.
(سوره بنى اسرائيل آيه 64)
475 ـ عن جابر بن عبدالله الأنصاري قال: كنا مع النبي صلى الله عليه وآله وسلم
إذ أبصر برجل ساجد راكع متطوّع متضرع فقلنا: يا رسول الله ما أحسن صلاته؟ فقال: هذا
الذي أخرج أباكم آدم من الجنة فمضى إليه عليّ غير مكترث فهزّه هزّاً أدخل أضلاعه
اليمنى في اليسرى واليسرى في اليمنى ثم قال: لأقتلنّك إن شاء الله. فقال: إنّك لن
تقدر على ذلك، إنّ لي أجلا معلوماً من عند ربّي، مالك تريد
قتلي؟ فوالله ما أبغضك أحد إلا سبقت نطفتي في رحم أمه قبل أن يسبق نطفة أبيه!
ولقد شاركت مبغضك في الأموال والأولاد، وهو قول الله تعالى في محكم كتابه: (وشاركهم
في الأموال والأولاد، وعدهم ومايعدهم الشيطان إلاّ غروراً) فقال النبيّ صلى الله
عليه وآله وسلم: صدقك والله يا علي لا يبغضك من قريش إلا سفاحياً، ولا من الأنصار
إلاّ يهودّياً، ولا من العرب إلاّ دعيّاً ولا من سائر الناس إلا شقيّاً، ولا من
النساء إلاّ سلقلقيّة وهي التي تحيض من دبرها. أطرق مليّاً فقال: معاشر الأنصار
اغدو أولادكم على محبّة عليّ.
قال جابر: كنّا نبور أولادنا في وقعة الحرّة بحبّ عليّ فمن أحبّه علمنا أنه من
أولادنا، ومن أبغضه أشفينا منه.
جابربن عبدالله انصارى گفت: نزد پيامبر بوديم مردى را ديديم كه در حال سجده و
ركوع و در حال طاعت و تضرع بود، گفتيم: يا رسول الله چه نيكوست نماز او؟ فرمود: اين
همان كسى است كه پدرتان آدم را از بهشت بيرون كرد، پس على بى پروا به سوى او رفت و
او به چنان لرزه اى افتاد كه پهلوى راست او به پهلوى چپش و پهلوى چپ او به پهلوى
راستش داخل شد، سپس گفت: اگر خدا بخواهد تو را خواهم كشت، او گفت: تو توانايى اين
كار را ندارى زيرا كه براى من از جانب پروردگارم مهلت تعيين شده است، تو را چه شده
كه مى خواهى مرا بكشى؟ به خدا سوگند كسى تو را دشمن نمى دارد مگر اينكه نطفه من در
رحم مادر او پيش از نطفه پدرش قرار مى گيرد و من دشمن تو را در اموال و اولاد شريك
مى شوم و اين همان سخن خداوند در كتاب محكم اوست: «وشاركهم فى الاموال و الاولاد و
عدهم و ما يعدهم الشيطان الاّغرورا»
پيامبر فرمود: راست گفت تو را، يا على به خدا سوگند كه از قريش كسى تو را دشمن
نمى دارد مگر زناكار و از انصار كسى تو را دشمن نمى دارد مگر يهودى و از عرب كسى تو
را دشمن نمى دارد مگر بدخواه و از زنان كسى تو را دشمن نمى دارد مگر «سلقلقى» و او
كسى است كه از پشت حيض مى بيند. آنگاه مقدارى تأمل كرد
سپس گفت: اى گروه انصار فرزندان خود را به محبت على وادار كنيد.
جابر گفت: در واقعه حرّه اولاد خود را با محبت على مى آزموديم پس هر كدام كه او
را دوست مى داشت، مى دانستيم كه او از اولاد ماست و هر كس او را دشمن مى داشت، از
او دور مى شديم.
476 ـ سمعت علىّ بن ابى طالب يقول: دخلت علي رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم
في وقت كنت لا أدخل عليه فيه، فوجدت رجلا جالساً عنده مشوّه الخلقه لم أعرفه قبل
ذلك، فلمّا رآني خرج الرّجل مبادراً قلت: يا رسول الله من ذا الذي لم أره قبل ذي؟
قال: هذا إبليس الأبالسة سألت ربيّ أن يرينيه، وما رآه أحد قط في هذه الخلقة غيري
وغيرك. قال: فعدوت فى أثره فرأيته عند أحجار الزيت فأخذت بمجامعه وضربت به البلاط
وقعدت على صدره، فقال: ما تشاء يا عليّ؟ قلت: أقتلك. قال: إنّك لن تسلّط عليّ. قلت:
لم؟ قال: لأنّ ربّك أنظرني إلى يوم الدين، خلّ عنّي يا عليّ فإنّ لك عندي وسيلة لك
ولأولادك. قلت: ما هي قال: لا يبغضك ولايبغض ولدك أحد إلاّ شاركته في رحم أمّه،
أليس الله قال: (وشاركهم في الأموال والأولاد)
علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: نزد پيامبر رفتم در زمانى كه در آن وقت نزد او
نمى رفتم، مردى را ديدم كه نزد او نشسته و قيافه به هم ريخته اى دارد و او را پيش
از آن نمى شناختم، چون مرا ديد به سرعت بيرون شد، گفتم: يا رسول الله او چه كسى است
كه من پيشتر او را نديده بودم؟ گفت: اين ابليس، بزرگ ابليس هاست. از پروردگارم
خواستم كه او را به من نشان بدهد و او را جز من و تو كسى در اين قيافه نديده است،
مى گويد: او را دنبال كردم و او را نزد سنگ هاى روغن ديدم پس او را گرفتم و به آن
سنگ زدم و بر سينه اش نشستم، گفت: ياعلى چه مى خواهى؟ گفتم: مى خواهم تو را بكشم،
گفت: تو بر من تسلّطى ندارى، گفتم: چرا؟ گفت: چون پروردگارت تا روز قيامت به من
مهلت داده است، مرا رها كن يا على كه تو را نزد من وسيله اى براى تو و فرزندانت
وجود دارد، گفتم: آن چيست؟ گفت: هيچ كسى تو و
فرزندانت را دشمن نمى دارد مگر انيكه من در رحم مادرش شركت مى كنم، آيا خداوند
نگفته است: «وشاركهم فى الاموال و الاولاد»
477 ـ عن جعفر بن محمّد عليهما السلام قال: سمعته وهو يقول: إذا دخل أحدكم على
زوجته في ليلة بنائه بها فليقل: اللهمّ بأمانتك أخذتها، وبكلمتك استحللت فرجها،
اللهمّ فإن جعلت في رحمها شيئاً فاجعله بارّاً تقيّاً مؤمناً سويّاً ولا تجعل فيه
شركاً للشيطان.
فقلت له: جعلت فداك وهل يكون فيه شرك للشيطان؟ قال: نعم يا عبدالرحمان أما سمعت
الله تعالى يقول لإبليس: (وشاركهم في الأموال والأولاد) الآية، قلت: جعلت فداك
بأيّش تعرف ذلك؟ قال: بحبّنا وبغضنا.
جعفربن محمد گفت: هنگامى كه يكى از شما در شب زفاف پيش همسرش وارد مى شود،
بگويد: خدايا به امانت تو او را گرفتم و با سخن تو فرج او را بر خود حلال كردم،
خدايا اگر در رحم او چيزى قرار مى دهى او را نيكوكار و پرهيزگار و مؤمن و سالم قرار
بده و شيطان را در آن شركتى قرار نده. (راوى مى گويد) پس گفتم: فدايت گردم آيا در
آن، شيطان هم شريك مى شود؟ فرمود:آرى اى عبدالرحمان، آيا سخن خداوند را خطاب به
ابليس نشنيدى: «وشاركهم فى الاموال و الاولاد»؟ گفتم: فدايت گردم اين كار با چه
چيزى شناخته مى شود؟ فرمود: با محبت و بغض ما.
478 ـ عن ابن عباس قال: بينا رسول الله صلى الله عليه و آله جالس إذ نظر إلى
حيّة كأنها بعير، فهمّ عليّ بضربها بالعصا، فقال له النبي صلى الله عليه وآله وسلم:
مه إنه إبليس وإني قد أخذت عليه شروطاً .لا يبغضك مبغض إلا شاركه في رحم أمه و ذلك
قوله تعالى: (وشاركهم في الأموال والأولاد).
ابن عباس گفت: هنگامى كه رسول خدا نشسته بود، نگاهش به مارى افتاد كه به اندازه
شتر بود، على خواست او را با عصا بزند، پيامبر به او گفت: دست نگهدار كه او ابليس
است و من با او شرط كرده ام كه كسى تو را دشمن ندارد مگر اينكه در رحم مادرش شركت
كند و اين است سخن خداوند:«وشاركهم فى الاموال و الاولاد»
( 86 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْق وَ أَخْرِجْنى مُخْرَجَ صِدْق وَ
اجْعَلْ لى مِنْ لَدُنْكَ سُلْطانًا نَصيرًا
و بگو پروردگارا مرا با راستى وارد كن و با راستى خارج كن و براى من از جانب
خودت حجتى يارى كننده قرار بده.
(سوره بنى اسرائيل آيه 80)
479 ـ عن عبدالله بن عباس في قوله تعالى: (وقل رب أدخلني مدخل صدق وأخرجني مخرج
صدق واجعل لي من لدنك سلطاناً نصيراً) قال ابن عباس: والله لقد استجاب الله لنبيّنا
دعاءه فأعطاه علىّ بن ابى طالب سلطاناً ينصره على أعدائه.
ابن عباس درباره آيه: «واجعل لى من لدنك سلطانا نصيرا» گفت: به خدا سوگند خداوند
دعاى پيامبر را مستجاب كرد و علىّ بن ابى طالب(ع) را به او عطا نمود كه حجتى بود كه
پيامبر را در برابر دشمنانش يارى مى كرد.
( 87 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ قُلْ جآءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقًا
و بگو حق آمد و باطل از بين رفت، همانا باطل از بين رفتنى است.
(سوره بنى اسرائيل آيه 81)
480 ـ عن أبي هريرة قال: قال لي جابر بن عبدالله: دخلنا مع النبي صلى الله عليه
وآله مكة وفي البيت وحوله ثلاث مائة وستون صنماً يُعبد من دون الله، فأمر بها رسول
الله صلى الله عليه وآله وسلم فألقيت كلّها لوجهها، وكان على البيت صنم
طويل يقال له: هُبل، فنظر رسول الله إلى أميرالمؤمنين وقال له: يا عليّ تركب
عليّ أو أركب عليك لألقي هبل عن ظهر الكعبة. قلت: يا رسول الله بل تركبني. فلما جلس
على ظهري لم استطع حمله لثقل الرسالة، فقلت: يا رسول الله بل أركبك، فضحك ونزل
فطأطأ لي ظهره واستويت عليه، فوالذي فلق الحبة وبرأ النسمة لو أردت أن أمسّ السماء
لمسستها بيدي فألقيت هبل عن ظهر الكعبة فأنزل الله تعالى: (وقل جاء الحقّ) يعني
قول: لا إله إلا الله، محمد رسول الله (وزهق الباطل) يعني وذهب عبادة الأصنام (إنّ
الباطل كان زهوقاً) يعني ذاهباً. ثمّ دخل البيت فصلّى فيه ركعتين.
ابوهريره گفت: جابربن عبدالله انصارى به من گفت: همراه پيامبر وارد مكه شديم و
در بيت و اطراف آن سيصد و شصت بت بود كه به جاى خدا آنها را عبادت مى كردند، پيامبر
دستور داد و من همه آنها را سرنگون كردم و روى بيت بت درازى بود كه هبل نام داشت،
رسول خدا به اميرالمؤمين نگاه كرد و به او گفت: ياعلى يا تو بر دوش من سوار شو يا
من بر دوش تو سوار شوم تا هبل را از كعبه برداريم (على مى گويد) به او گفتم: يا
رسول الله تو سوار شو و چون پيامبر بر پشت من نشست به خاطر سنگينى رسالت نتوانستم
اورا حمل كنم و گفتم: يا رسول الله بگذار من سوار شوم، پيامبر خنديد و پايين آمد و
پشت خود را به طرف من كرد و من بر آن قرار گرفتم، سوگند به كسى كه دانه را شكافت و
انسان را آفريد، اگر مى خواستم آسمان را با دستانم لمس كنم مى توانستم، پس هبل را
از پشت كعبه انداختم و خداوند اين آيه را نازل كرد: وقل جاءالحق» يعنى قول لااله
الا الله محمد رسول الله «وزهق الباطل» يعنى عبادت بت ها از ميان رفت «ان الباطل
كان زهوقا» يعنى باطل رفتنى است. آنگاه پيامبر داخل بيت شد و در آن دو ركعت نماز
خواند.(3)
481 ـ عن عبدالله بن مسعود قال: حمل رسول الله الحسن والحسين على ظهره ثم مشى وقال: نعم المطيّ مطيّكما و نعم الراكبان أنتما، وأبوكما خير منكما.
عبدالله بن مسعود گفت: پيامبر خدا، حسن و حسين را بر پشت خود سوار كرد و راه
افتاد و گفت: چه خوب مركبى است مركب شما و چه خوب سوارانى هستيد شما دو نفر، و
پدرتان از شما بهتر است.
( 88 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنّاسِ فى هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَل فَأَبى
أَكْثَرُ النّاسِ اِلاّ كُفُورًا
همانا در اين قرآن براى مردم هر گونه مثلى آورديم پس بسيارى از مردم نخواستند جز
اينكه كفران كنند.
(سوره بنى اسرائيل آيه 89)
482 ـ عن أبي جعفر محمد بن علىّ بن الحسين في قوله تعالى: (فأبى أكثر الناس إلاّ
كفوراً) قال: بولاية عليّ يوم أقامه رسول الله(ص).
ابوجعفر محمدبن علىّ بن الحسين درباره سخن خداوند: «فابى اكثر الناس الا كفورا»
گفت: يعنى به ولايت على، در آن روزى كه پيامبر او را بلند كرد.
483 ـ عن أبي حمزة الثمالي قال: سألت أبا جعفر عن قول الله: (ولقد صرّفنا) قال:
يعني ولقد ذكرنا علياً في كلّ القرآن وهو الذكر، (فما يزيدهم إلا نفوراً).
ابوحمزه ثمالى گفت: از ابوجعفر درباره سخن خداوند «لقد صرّفنا» پرسيدم، گفت: على
را در كلّ قرآن ذكر كرديم و آن همان ذكر است «فما يزيد هم الاّ نفورا = پس براى
آنان جز نفرت اضافه نكرد.»
484 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
( 89 )
و از سوره كهف نازل شده است:
اِنّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها
همانا ما آنچه را كه در زمين است، براى آن زينت قرار داديم.
(سوره كهف آيه 7)
485 ـ عن عبدالله بن مسعود في قوله تعالى: (إنّا جعلنا ما على الأرض زينة لها)
قال: زينة الأرض الرجال وزينة الرجال علىّ بن ابى طالب.
عبدالله بن مسعود درباره سخن خداوند: «انا جعلنا ما على الارض زينة لها» گفت:
زينت زمين مردان است و زينت مردان علىّ بن ابى طالب(ع) است.
486 ـ عن عمّار بن ياسر قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول
لعليّ: يا علي إن الله زيّنك بزينة لم يزيّن العباد بأحسن منها، بغّض إليك الدنيا،
وزهّدك فيها، وحبّب إليك الفقراء فرضيت بهم أتباعاً ورضوا بك إماماً.
عمار ياسر گفت: شنيدم كه پيامبر خدا به على گفت: يا على خداوند تو را با زينتى
آراسته كرده كه هيچ كس از بندگان را با زينتى نيكوتر از آن نياراسته است، دنيا را
براى تو مبغوض كرده و تو را در آن زاهد نموده و فقرا را در نظر تو محبوب كرده و تو
آنان را به عنوان پيروان قبول كردى و آنان تو را به عنوان رهبر پذيرفته اند.
( 90 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوابًا وَ خَيْرٌ عُقْبًا
در آنجا ثابت شد كه ولايت از آن خداوند بر حق است، اوست كه بهترين ثواب و بهترين
عاقبت را دارد.
(سوره كهف آيه 44)
487 ـ عن أبي جعفر محمد بن عليّ في قول الله تعالى: (هنالك الولاية لله
الحقّ) قال: تلك ولاية أميرالمؤمنين التي لم يبعث نبيّ قطّ إلاّ بها.
ابوجعفر محمد بن على درباره سخن خداوند: «هنا لك الولاية لله الحق هو خير ثوابا
و خير عقبا» گفت: اين ولايت اميرالمؤمنين است كه هيچ پيامبرى جز به آن مبعوث نشده
است.
( 91 )
و نيز در سوره مريم نازل شده است:
وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْق عَلِيًّا
و براى آنان نام نيك و مقام بلندى داديم.
(سوره مريم آيه 50)
488 ـ عن علىّ بن ابى طالب قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ليلة عرج بي
إلى السماء حملني جبرئيل على جناحه الأيمن فقيل لي: من استخلفته على أهل الأرض؟
فقلت خير أهلها لها أهلاً: علىّ بن ابى طالب أخي وحبيبي وصهري يعني ابن عمي. فقيل
لي: يا محمّد أتحبّه؟ فقلت: نعم يا رب العالمين. فقال لي أحبّه ومر أمّتك بحبّه،
فإنّي أنا العلىّ الأعلى اشتققت له من اسمائي اسماً فسميته عليّاً، فهبط جبرئيل
فقال: إن الله يقرأ عليك السلام ويقول لك: إقرأ. قلت: وما أقرأ؟ قال: (ووهبنا لهم
من رحمتنا، وجعلنا لهم لسان صدق علياً).
علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: پيامبر فرمود: آن شب كه مرا به معراج بردند، جبرئيل
مرا با بال راست خود حمل كرد، به من گفته شد كه چه كسى را جانشين خود براى اهل زمين
قرار دادى؟ گفتم: بهترين اهل آن علىّ بن ابى طالب(ع) برادرم و دوستم و دامادم و پسر
عمويم را. گفته شد: اى محمد آيا او را دوست دارى؟ گفتم: آرى اى پروردگار جهانيان.
به من گفته شد: او را دوست بدار و امت خود را به دوست داشتن او امر كن، همانا من
على اعلى هستم و نام او را از نام هاى خود مشتق
كردم و او را على ناميدم، پس جبرئيل فرود آمد و گفت: خداوند بر تو سلام مى رساند
و به تو مى گويد: بخوان. گفتم: چه بخوانم؟ گفت: «ووهبنالهم من رحمتنا و جعلنا لهم
لسان صدق عليا».
( 92 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ
وُدًّا
كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند، به زودى خداى رحمان
براى آنان محبتى قرار خواهد داد.
(سوره مريم آيه 19)
489 ـ عن جابر بن عبدالله قال: قال رسول الله(ص) لعلىّ بن ابى طالب: يا عليّ قل
رب اقذف لي المودّة في قلوب المؤمنين، رب اجعل لي عندك ودّاً. فأنزل الله تعالى:
(إنّ الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمانم ودّاً). فلا تلقى مؤمناً ولا
مؤمنة إلا وفي قلبه ودّ لأهل البيت عليهم السلام.
جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا به علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: يا على بگو
پروردگارا محبت مرا در دل هاى مؤمنان بيانداز، پروردگارا براى من نزد خود پيمانى
قرار بده، پروردگارا براى من نزد خود محبتى قرار بده، پس اين آيه نازل شد: «ان
الذين آمنوا و عملواالصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: اين آيه درباره على نازل
شده است.
490 ـ عن البراء بن عازب قال: قال رسول الله(ص) لعلىّ بن ابى طالب: يا عليّ قل:
اللهمّ اجعل لي عندك عهداً، واجعل لي في صدور المؤمنين مودّة. فأنزل الله: (إنّ
الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: نزلت في علي عليه
السلام.
براء بن عازب گفت: پيامبر خدا به علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: يا على بگو: خدايا
براى من نزد خودپيمانى قرار بده و براى من در دل هاى مؤمنان محبتى قرار بده، پس
خداوند نازل كرد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمان ودّا» گفت:
اين آيه درباره على نازل شده است.
491 ـ 495 ـ اين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.
496 ـ عن محمد بن عبيدالله بن أبي رافع، عن أبيه عن جدّه قال: قال رسول الله صلى
الله عليه وآله: يا على قل: اللهم ثبّت لي الودّ في قلوب المؤمنين، واجعل لي عندك
ودّاً وعهداً. فقالها عليّ فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ثبتت وربّ
الكعبة. ثمّ نزلت: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات ـ إلى قوله ـ قوماً لدّاً).
فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: قد نزلت هذه الآية فيمن كان محالفا لرسول
الله ولعليّ.
ابورافع گفت: پيامبر خدا فرمود: يا على بگو: خدايا محبتى براى من در دل هاى
مؤمنان ثابت كن و مرا نزد خود پيمان و محبتى قرار بده; و على اين ها را گفت: پيامبر
فرمود: سوگند به پروردگار كعبه كه چنين شد، آنگاه اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا
و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودّا» پيامبر فرمود: اين آيه درباره كسى كه هم
پيمان با محمد و على است نازل شده است.
497 ـ 498 ـ مضمون حديث 490 با دو سند ديگر نيز نقل شده است.
499 ـ عن ابن عبّاس في قوله: (سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: محبّة لعلي، لاتلقى
مؤمناً إلاّ وفي قلبه محبّة لعلي.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: محبت على، هيچ مؤمنى
را ملاقات نمى كنى مگر اينكه در قلب او محبتى براى على وجود دارد.
500 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم
الرحمان ودّاً) قال: محبّةً في قلوب المؤمنين قال: نزلت في علي.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن
ودّا» گفت: محبت در دل هاى مؤمنان. گفت: اين آيه درباره على نازل شده است.(4)
501 ـ عون بن سلام الهاشمي قال: نزلت هذه الآية في علىّ بن ابى طالب: (إنّ الذين
آمنوا سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: محبّة في قلوب المؤمنين.
عون بن سلام هاشمى گفت: آيه «سيجعل لهم الرحمن ودّا» درباره علىّ بن ابى طالب
(ع) نازل شده است. گفت: محبتى در دل هاى مؤمنان.
502 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (سيجعل لهم الرحمان وُدّاً) قال: حبّ علىّ بن
أبي طالب في قلب كل مؤمن.
ابن عباس راجع به سخن خداوند: «سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: محبت علىّ بن
ابى طالب (ع) در دل هر مؤمنى.
503 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: نزلت في
علىّ بن ابى طالب عليه السلام خاصّة (لتبشّر به المتّقين) نزلت في عليّ خاصّة
(وتنذر به قوماً لدّاً) نزلت في بني أميّة وبني المغيرة.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «سيجعل لهم الرحمن ودا» گفت: در خصوص علىّ بن
ابى طالب(ع) نازل شده و «لتبشر به المتقين» نيز در خصوص على نازل شده و «وتنذر به
قوما لدّا» درباره بنى اميه و بنى مغيره نازل شده است.
504 ـ عن أبي سعيد الخدري قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله لعليّ: يا أبا
الحسن قل اللهم اجعل لي عندك عهداً، واجعل لي عندك ودّاً، واجعل لي في صدور
المؤمنين مودّة فنزلت هذه الآية: (إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات سيجعل لهم
الرحمان ودّاً) قال: لا تلقى رجلا مؤمناً إلاّ في قلبه حبّ لعلىّ بن ابى طالب عليه
السلام.
ابوسعيد خدرى گفت: پيامبر خدا به على فرمود: اى ابوالحسن بگو: خدايا براى من نزد
خودت پيمانى قرار بده و براى من نزد خودت محبتى قرار بده و براى من در سينه هاى
مؤمنان دوستى قرار بده، پس اين آيه نازل شد: «ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات
سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت: هيچ مؤمنى را ملاقات نمى كنى مگر اينكه در دل او محبتى
براى علىّ بن ابى طالب(ع) است.
505 ـ عن محمد بن الحنفية في قوله تعالى: (سيجعل لهم الرحمان ودّاً) قال: لا
تلقى مؤمناً إلا وفي قلبه مودّة لعلي وذريته.
محمد بن حنفيه راجع به آيه: «سيجعل لهم الرحمن ودّا» گفت هيچ مؤمنى را ملاقات
نمى كنى مگر اينكه در دل او محبتى براى على و اولاد اوست.
506 ـ 509 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز از محمد حنفيه نقل شده است.
( 93 )
و نيز از سوره طه نازل شده است:
وَ اجْعَلْ لى وَزيرًا مِنْ أَهْلى هارُونَ أَخِى اُشْدُدْ بِه أَزْرى وَ
أَشْرِكْهُ فى أَمْرى
و براى من وزيرى از خاندانم قرار بده، هارون برادرم را، كمر مرا با او محكم كن و
او را در كار من شركت بده.
(سوره طه آيه 29 ـ 33)
510 ـ عن حذيفة بن أسيد قال: أخذ النبي صلى الله عليه وآله وسلم بيد علىّ بن
ابى طالب فقال: أبشر وأبشر، إنّ موسى دعا ربّه أن يجعل له وزيراً من أهله هارون،
وإنّي أدعو ربي أن يجعل لي وزيراً من أهلي عليّ أخي أشدد به ظهري وأشركه في أمري.
حذيفة بن اسيد گفت: پيامبر خدا دست علىّ بن ابى طالب(ع) را گرفت و گفت: مژده باد
و مژده باد، موسى از پروردگارش خواست كه از خاندانش، هارون را وزير او قرار بدهد و
من از پروردگارم مى خواهم كه از خاندانم على را وزير من قرار بدهد (خدايا) به وسيله
او كمر مرا محكم كن و او را در كار من شركت بده.
511 ـ أسماء بنت عميس تقول: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول:
اللهمّ إنّي أقول كما قال أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري ـ إلى قوله: ـ بصيراً».
اسماء بنت عميس گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه گفت: پروردگارا همان گونه كه برادرم
موسى گفت، من نيز مى گويم: خدايا براى من از خاندانم وزيرى قرار بده، على برادرم
را، به وسيله او كمرم را محكم كن و او را در كار من شركت بده، تا آخر آيه.(5)
512 ـ 513 ـ همين مضمون با چند سند ديگر نيز از اسماء بنت عميس نقل شده است.
در تثبيت اين وزارت براى على و تحقق آن روايات بسيارى از صحابه نقل شده كه از
جمله آنها روايت ابن عباس از علىّ بن ابى طالب(ع) است:
514 ـ عن عبدالله بن عباس عن علىّ بن ابى طالب قال: لما نزلت هذه الآية على رسول
الله صلى الله عليه وآله وسلم: (وأنذر عشيرتك الأقربين) ]214/الشعراء [دعاني رسول
الله صلى الله عليه وآله فقال: يا عليّ إنّ الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين،
فضقت بذلك ذرعاً وعرفت أنيّ متى أمرتهم بهذا الأمر أرى منهم ما أكره، فصمتّ عليها
حتي جاء جبرئيل فقال: يا محمد إنك لئن لم تفعل ما أمرت به يعذّبك الله لذلك فاصنع
ما بدا لك. يا علي اصنع لنا صاعاً من طعام واجعل فيه رجل شاة وأملأ لنا عسّاً من
لبن، ثمّ اجمع لي بني عبدالمطلب حتى أكلمهم وأبلغهم ما أمرت به ـ وساق الحديث إلى قوله:
ثمّ تكلّم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال: يا بني عبدالمطلب إني والله
ما أعلم أحداًمن العرب جاء قومه بأفضل ممّا جئتكم به، إني قد جئتكم بأمر الدنيا
والآخرة وقد أمرني الله أن أدعوكم إليه، فأيّكم يوازرني على أمري هذا، على أن يكون
أخي ووصيّي ووليّي وخليفتي فيكم؟ قال: فأحجم القوم عنها جميعاً، فقلت ـ وإني
لأحدثهم سنّاً، وأرمصهم عيناً وأعظمهم بطناً وأحمشهم ساقاًـ: أنا يا نبيّ الله أكون
وزيرك عليه. فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب: قد أمرك أن تسمع و تطيع لعليّ.
عبدالله بن عباس از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: وقتى اين آيه «وانذر
عشيرتك الاقربين = و خويشان نزديك خود را بيم بده»(6) نازل شد، پيامبر خدا مرا
خواند و گفت: يا على خداوند به من فرمان داده كه خويشان نزديك خود را بيم دهم و اين
كار خوش آيند من نبود، چون مى دانستم كه هر وقت آنان را به اين كار بخوانم از آنها
چيزى مى بينم كه آن را دوست ندارم، و من از اين كار ساكت شدم تا اينكه جبرئيل آمد و
گفت: اى محمد اگر تو آنچه را كه به آن مأمور شدى انجام ندهى خداوند به خاطر آن تو
را عذاب خواهد كرد، پس آنچه بر تو آشكار شده انجام بده. يا على طعامى آماده كن و
پاچه گوسفندى در آن قرار بده و براى ما كاسه بزرگى از شير آماده كن آنگاه فرزندان
عبدالمطلب را پيش من جمع كن تا با آنها سخن بگويم و مأمـوريت خودم را برسـانم. حديث
را ادامه داد تا آنجا كه گفت:
آنگاه پيامبر خدا صحبت كرد و گفت: اى فرزندان عبدالمطلب به خدا سوگند كسى از
عرب ها را نمى شناسم كه به قوم خود بهتر از آنچه من براى شما آورده ام آورده باشد،
همانا من براى شما كار دنيا و آخرت را آورده ام و خداوند مرا مأمور كرده كه شما را
به سوى آن بخوانم، چه كسى از شما مرا در اين كار يارى مى كند تا او برادر و وصى و ولى و جانشين من پس از من باشد؟ مى گويد: آن قوم همگى ساكت شدند و
من كه از همه آنها كم سن و سال تر بودم و چشمم از همه آنها بيشتر آب مى ريخت و شكمم
از همه آنها بزرگتر بود و ساقم از همه آنها باريكتر بود، گفتم: اى پيامبر خدا من
وزير تو مى شوم. آن قوم بلند شدند در حالى كه مى خنديدند و به ابوطالب مى گفتند: تو
را فرمان مى دهد كه حرف على را گوش كنى و از او فرمان ببرى!
515 ـ عن أنس بن مالك أنّ النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال: إنّ أخي ووزيري
وخليفتي في أهلي وخير من أترك بعدي يقضي ديني وينجز موعدي علىّ بن ابى طالب.
انس بن مالك گفت: پيامبر گفت: برادرم و وزيرم و جانشينم در خانواده ام و بهترين
كسى كه پس از خود بر جاى مى گذارم كه قرض مرا بدهد و به وعده هاى من عمل كند،
علىّ بن ابى طالب است.
516 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز از انس نقل شده است.
517 ـ عن عبدالله بن مليل قال: سمعت عليّاً يقول: قال رسول الله صلى الله عليه
وآله وسلم: إنّه لم يكن نبيّ إلا قد أعطي سبعة رفقاء نجباء وزراء، وإني قد أعطيت
أربعة عشر: حمزة وجعفر و عليّ وحسن وحسين وأبوبكر وعمر وعبدالله بن مسعود و اَبوذر
والمقداد وحذيفة وعمّار، وسلمان وبلال.
عبدالله بن مليل گفت: شنيدم على مى گفت: پيامبر خدا فرمود: هيچ پيامبرى نيست مگر
اينكه خداوند به او هفت نفر رفيق نجيب و وزير داده است ولى براى من چهارده نفر را
داده: حمزه و جعفر و على و حسن و حسين و ابوبكر و عمر و عبدالله بن مسعود و ابوذر و
مقداد و حذيفه و عمار و سلمان و بلال.
( 94 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ اِنّى لَغَفّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحًا ثُمَّ اهْتَدى
همانا من بسيار آمرزنده ام براى كسى كه توبه كند و ايمان بياورد و عمل صالح
انجام دهد آنگاه هدايت شود.
(سوره طه آيه 82)
518 ـ عن جابر الجعفي عن أبي جعفر في قوله تعالى: (ثمّ اهتدى) قال: إلى ولايتنا
أهل البيت.
جابر جعفى درباره سخن خداوند: «ثم اهتدى» از ابوجعفر نقل مى كند كه گفت: به
ولايت ما خاندان (هدايت مى شود)
519 ـ همين مضمون با سند ديگرى از جابر نقل شده است.
520 ـ عن ثابت البناني في قوله: (وإنّي لغفّار لمن تاب وآمن وعمل صالحاً ثم
اهتدى) قال: إلى ولاية أهل بيته.
ثابت بنانى درباره سخن خداوند: «وانى لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثم
اهتدى» گفت: به ولايت اهل بيت او.
521 ـ عن أبي جعفر محمد بن عليّ الباقر، عن أبيه عن جدّه قال: خرج رسول الله صلى
الله عليه وآله وسلم ذات يوم فقال: إنّ الله تعالى: يقول: (وإنّي لغفّار لمن تاب
وآمن وعمل صالحاً ثم اهتدى) ثمّ قال لعلىّ بن ابى طالب: إلى ولايتك.
ابوجعفر از پدرانش از جدش نقل مى كند كه گفت: روزى رسول خدا بيرون آمد و فرمود:
خد اوند مى فرمايد: «انى لغفار لمن تاب و عمل صالحا ثم اهتدى» آنگاه به علىّ بن
ابى طالب گفت: به ولايت تو (هدايت مى شود).
522 ـ عن أبي ذرّ في قول الله تعالى: (وإنّي لغفّار لمن تاب) الآية، قال: لمن
آمن بما جاء به محمد، وأدّى الفرائض (ثم اهتدى) قال: اهتدى إلى حبّ آل محمّد.
ابوذر درباره سخن خداوند: «انى لغفار لمن تاب» گفت: خداوند آمرزنده است
براى كسى كه به آنچه محمد آورده ايمان داشته باشد و واجبات را انجام دهد «ثم
اهتدى» سپس به محبت آل محمد راه پيدا كند.
( 95 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرى فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ
يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى
و هر كس از ياد من رويگردان شود، همانا براى او زندگى تنگى است و او را در روز
قيامت نابينا محشور مى كنيم.
(سوره طه آيه 124)
523 ـ عن عليّ عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله للمهاجرين
والأنصار: أحبّوا عليّاً لحبّي وأكرموه لكرامتى، والله ما قلت لكم هذا من قبلي
ولكنّ الله تعالى أمرني بذلك، ويا معشر العرب من أبغض علياً من بعدي حشره الله يوم
القيامة أعمى ليس له حجّة.
علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: رسول خدا به مهاجرين و انصار فرمود: على را به سبب
محبت من دوست داشته باشيد و او را به خاطر گرامى داشت من گرامى بداريد، به خدا
سوگند اين سخن را از پيش خود نمى گويم بلكه خداوند مرا به آن مأمور كرده است و اى
گروه عرب، هر كس پس از من على را دشمن بدارد، خداوند او را در روز قيامت كور محشور
مى كند و حجتى براى او نيست.
524 ـ عن جابربن عبدالله قال: خطبنا رسول الله(ص) فسمعته يقول: من أبغضنا أهل
البيت حشره الله يوم القيامة يهودياً.
وهذا مختصر الحديث.
جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا براى ما خطبه خواند و شنيدم كه مى گفت:
هركس ماخاندان را دشمن بدارد، خداوند او را در روز قيامت يهودى محشور مى كند. و
اين مختصر آن حديث بود.(7)
525 ـ عن ابن عبّاس في قول الله تعالى: (ومن أعرض عن ذكري فإنّ له معيشة ضنكاً،
ونحشره يوم القيامة أعمى) أنّ من ترك ولاية عليّ أعماه الله واصمّه.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم
القيامة اعمى» گفت: هر كس ولايت على را ترك نمايد، خداوند او را كور و كر مى كند.
( 96 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلوةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها
و خاندانت را به نماز فرمان بده و بر آن مقاومت كن.
(سوره طه آيه 132)
526 ـ قال أبوالحمراء خادم النبي صلى الله عليه وآله: لمّا نزلت هذه الآية:
(وأمر أهلك بالصّلاة واصطبر عليها) كان النبي صلى الله عليه وآله وسلم يأتي باب
عليّ وفاطمة عند كل صلاة فيقول: الصلاة رحمكم الله (إنّما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس أهل البيت) الآية ]33 / الأحزاب [.
ابوالحمراء خادم پيامبر خدا گفت: چون آيه: «وأمر اهلك بالصلوة واصطبر عليها»
نازل شد، پيامبر در هر نمازى به در خانه على و فاطمه مى آمد و مى گفت: نماز! خدا
شما را رحمت كند. همانا خداوند اراده كرده كه از شما خاندان پليدى را بردارد.(8)
( 97 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِىِّ وَ مَنِ اهْتَدى
بزودى خواهيد دانست كه چه كسى اصحاب راه راست است و چه كسى هدايت شده است.
(سوره طه آيه 135)
527 ـ عن ابن عبّاس قال: أصحاب الصّراط السويّ هو والله محمد وأهل بيته،
والصّراط: الطريق الواضح الذي لاعوج فيه، (ومن اهتدى) فهم أصحاب محمد صلى الله عليه
وآله وسلم.
ابن عباس گفت: به خدا سوگند كه اصحاب راه راست، محمد و اهل بيت اويند و «صراط»
همان راه روشنى است كه كجى در آن نباشد «و من اهتدى» اصحاب محمد(ص) هستند.
( 98 )
و از سوره انبياء نازل شده است:
اِنَّ الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى أُولئِكَ عَنْها مُبْعَدُونَ
لا يَسْمَعُونَ حَسيسَها وَ هُمْ فى مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ
لا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ وَ تَتَلَقّاهُمُ الْمَلاِئكَةُ هذا
يَوْمُكُمُ الَّذى كُنْتُمْ تُوعَدُونَ
همانا كسانى كه از ما نيكى بر آنان مقرر شده، آنان از آن (دوزخ) دور هستند، صداى
آن را هم نمى شنوند و ايشان در آنچه دل هاشان بخواهد، جاويدانند. آن بيم بزرگ آنان
را اندوهگين نمى سازد و فرشتگان به پيشواز آنان آيند، اين همان روز شماست كه وعده
داده مى شديد.
(سوره انبياء آيه 100)
528 ـ عن جعفر بن محمد، عن أبيه عن آبائه: عن علي قال: قال لي رسول الله: يا
عليّ فيكم نزلت هذه الآية: (إن الذين سبقت لهم منّا الحسنى أولئك عنها مبعدون).
جعفر بن محمد از پدرانش از علىّ بن ابى طالب(ع) نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا
به من گفت: يا على اين آيه درباره شما نازل شده است: «ان الذين سبقت لهم منا الحسنى
اولئك عنها مبعدون».
529 ـ قال رسول الله صلى الله عليه وآله: يا علي فيكم نزلت (لايحزنهم الفزع
الأكبر) أنت وشيعتك تطلبون في الموقف وأنتم في الجنان تتنعمون.
پيامبر خدا فرمود: يا على آيه: «لايحزنهم الفزع الاكبر» درباره شما نازل شده
است، تو و شيعيان تو در موقف قيامت قرار مى گيريد و شما در بهشت از نعمت ها
برخوردار مى شويد.
530 ـ عن أبي عمر النعمان بن بشير قال: تلا علىّ عليه السلام ليلة هذه الآية:
(إنّ الذين سبقت لهم منّا الحسنى (أولئك عنها مبعدون) فقال: أنا منهم و أبوبكر منهم
و عمر منهم و عثمان منهم و طلحه منهم و الزبير منهم وسعد منهم و عبدالرحمان بن عوف
منهم. قال: ثمّ أقيمت الصلاة فقام علي عليه السلام وهو يقول: (لا يسمعون حسيسها).
نعمان بن بشير گفت: شبى علىّ بن ابى طالب(ع) اين آيه را تلاوت كرد: «ان الذين
سبقت لهم منا الحسنى» و گفت: من از آنها هستم و ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير
و سعد و عبدالرحمان بن عوف از آنهاست، سپس نماز اقامه شد و على به پاخاست و گفت:
«لايسمعون حسيسها»(9)
531 ـ همين مضمون با سند ديگرى از نعمان بن ثابت نقل شده است.
( 99 )
و از سوره حج نازل شده است:
هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فى رَبِّهِمْ
اين دو نفر دو دشمن هستند كه درباره پروردگارشان با هم ديگر ستيز كردند.
(سوره حج آيه 19)
532 ـ عن قيس بن عبّاد: عن علىّ بن ابى طالب أنّه قال: أنا أوّل من يجثو بين يدي
الرحمان للخصومة يوم القيامة. قال قيس: وفيهم أنزلت هذه الآية: (هذان خصمان اختصموا
في ربه م) قال: هم الذين بارزوا يوم بدر، علىّ و حمزة و عبيدة ـ أو أبو عبيدة ـ ابن
الحرث، وشيبة بن ربيعة وعتبة بن ربيعة والوليد بن عتبة.
قيس بن عبّاد گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) گفت: در روز قيامت من نخستين كسى هستم كه
جهت خصومت، در برابر خداوند قرار مى گيرم. قيس گفت: درباره آنها نازل شده است:
«هذان خصمان اختصموا فى ربهم» گفت: آنان كسانى هستند كه در روز بدر با يكديگر
مبارزه كردند و عبارت بودند از: على و حمزه و عبيده (يا ابوعبيده) فرزند حرث كه در
برابر شيبة بن ربيعه و عتبة بن ربيعه و وليدبن عقبه قرار گرفتند.
533 ـ 534 ـ همين مضمون را بخارى در دو مورد از صحيح خود آورده است.
535 ـ 540 ـ اين مضمون با چندين سند ديگر نيز نقل شده و در صحيح مسلم نيز آمده
است.
541 ـ عن حارثة بن مضرب: عن علي عليه السلام قال: لما قدمنا المدينة أصبنا من
ثمارها فاجتويناها وأصابنا بها وعك وكان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم
يستخبر عن بدر، فلما سار رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم إلى بدر ـ وبدر بئرـ سبقنا إليها رجلان من المشركين: رجل من قريش ومولى لعقبة بن أبي معيط،
فأخذنا المولى وتفلّت القرشي فجعلنا نسأله عن القوم فيقول: هم والله كثير عددهم،
شديد بأسهم، فجعلوا يهددونه إذا قال ذلك و ضربوه حتى انتهوا به إلى النبىّ صلى الله
عليه وآله وسلم فقال دعوه ثمّ قال كم القوم؟ فقال: هم والله كثير عددهم، شديد
بأسهم. ثمّ سأله فقال له مثل ذلك، فلمّا أن أعياهم أن يخبرهم قال: كم ينحرون كل يوم
من الجزور؟ قال: عشرة. فقال رسول الله: القوم ألف لكل جزور مائة وتبها فلما
انتهيناإلى بدر وقد بات رسول الله ليلهُ يدعو يقول: اللهمّ إن تهلك هذه الفئة
لاتعبد في الأرض.
فلما أن طلع الفجر قال رسول الله صلى الله عليه و آله وسلم: إلىّ يا عباد الله
فأقبلنا من تحت الشجر والحجر، فصلى ثم حثّ على القتال وأمر به وقال: جمع قريش عند
هذا الضلع الأحمير من الجبل فلما أقبل المشركون إذا منهم رجل يسير على الجمل أحمر
فقال رسول الله (ص): يا على ناد يا حمزة من صاحب الجمل؟ و مايقول لك؟ فإن يك أحداً
فيه خير أو يأمر بخير فعسى أن يكون صاحب الجمل. فناداهم حمزة: من صاحب الجمل؟
قالوا: عتبة بن ريبعة وهو ينهي عن القتال و يقول: يا قوم أرى قوماً مستميتين، يا
قوم لا تصلوا إليهم حتّى تهلكوا، فَلْيَلِ قتالهم غيركم فاعصبوها برأسي فقالوا
خيراً.
فبلغ ذلك أبا جهل فقال: لقد مُلِئَتْ رِئَتُكَ وَ جَوْفُكَ رُعْباً من محمّد
وأصحابه. فقال عتبة: تصبر يا مصفّر أسته ليقتلنّكم القوم إني أجبن؟ فثنّى رجله و
نزل واتبعه أخوه شبية بن ربيعة والوليد فقال: من يبارزنا؟ فانبرز له شباب من
الأنصار فقال: لا حاجة لنا في قتالكم إنا نريد بني عمّنا!! فقال رسول الله صلى الله
عليه و آله: قم يا علىّ قم يا حمزة قم يا عبيدة. فقتل حمزة عتبة، قال علىّ: وعمدت
إلى شيبة فقتلته واختلف الوليد و عبيدة ضربتين فأثخن كلّ واحد منهما صاحبه، وملنا
على الوليد فقتلناه وأسرنا منهم سبعين، وقتلنامنهم سبعين، فجاء رجل من الأنصار
بالعبّاس بن عبدالمطلب أسيراً فقال العبّاس: يا رسول الله إن هذا والله أسرني بعدما
أسرني رجل أجلح من أحسن الناس وجهاً، على فرس أبلق ما أراه في القوم. فقال الأنصاري
أنا أسرته يا رسول الله. فقال: أسكت لقد أيّدك الله عزّوجلّ بملك كريم.
حارثة بن مضرب نقل مى كند كه على گفت: چون به مدينه آمديم، از ميوه هاى آن
برخوردار شديم و آنهارا چيديم و گرماى شديدى روى آورد و پيامبر از بدر خبر مى گرفت،
چون پيامبر به بدر كه چاهى بود رسيد، پيش از ما دو نفر از مشركان در آنجا بودند، يك
نفر از قريش و غلام عقبة بن ابى معيط، ما آن غلام را گرفتيم و قريشى فرار كرد، ما
پيوسته از او راجع به آن قوم (لشكر قريش) مى پرسيديم، او گفت: به خدا سوگند كه آنان
بسيارند و توانايى بسيارى دارند، وقتى او چنين مى گفت، او را تهديد مى كردند و
مى زدند، تا اينكه او را نزد پيامبر آوردند، فرمود: او را رها كنيد، سپس از او
پرسيد: آنان چند نفرند؟ گفت: به خدا سوگند كه آنان زيادند و توانايى بسيارى دارند،
باز پيامبر همان سؤال را تكرار كرد و او همان جواب را گفت.
چون او نخواست درست خبر بدهد، پيامبر گفت: آنان در هر روز چند شتر مى كشند؟ گفت:
ده شتر، پيامبر فرمود: آنان هزار نفرند براى هر صد نفر يك شتر، و چون به بدر
رسيديم، پيامبر شب هنگام چنين دعا كرد: خدايا اگر اين گروه (گروه مؤمنان) را هلاك
سازى، در زمين پرستيده نمى شوى.
چون صبح شد پيامبر فرمود: سوى من آييد اى بندگان خدا! ما از زير هر درخت و سنگى
نزد او جمع شديم، او نماز خواند، آنگاه مردم را تشويق به جنگ كرد و به آن فرمان داد
و گفت: قريش نزد اين قسمت سرخ از كوه اجتماع كرده اند، پس چون مشركان رسيدند، مردى
از آنها بود كه بر شتر سرخ رنگى سوار بود. پيامبر فرمود: يا على از حمزه بپرس صاحب
اين شتر كيست و چه مى گويد؟ پس اگر كسى باشد كه در او خير است يا امر به خير
مى كند، شايد همين صاحب شتر باشد. پس حمزه ندا داد صاحب اين شتر كيست؟ گفتند: او
عتبة بن ربيعه است و او از جنگ نهى مى كند و مى گويد: اى قوم شما را قومى مى بينم
كه خود را در معرض مرگ قرار داده ايد، اى قوم شما به آنان نمى رسيد مگر اينكه هلاك شويد، جنگ با آنان را به ديگران
واگذاريد و آن را به سر من ببنديد (يعنى مراباعث آن بدانيد) گفتند: نيكو مى گويد.
اين مطلب به ابوجهل رسيد پس گفت: درون تو از خوف محمد و اصحابش پر شده است. عتبه
گفت: اى كسى كه از پايينش باد بيرون مى آيد! تو درنگ مى كنى آنان شما را بكشند و من
مى ترسم؟ در اين هنگام پاهاى خود را راست كرد و از شتر پياده شد و برادرش شيبة بن
ربيعه و وليد نيز او را دنبال كردند، پس گفت: چه كسى با ما مبارزه مى كند؟ جوانى از
انصار به مصاف او رفت، او گفت: ما را به جنگ با شما رغبتى نيست، ما پسر عموهايمان
را مى خواهيم. پيامبر فرمود: به پاخيز اى على، به پاخيز اى حمزه، به پاخيز اى
عبيده، پس حمزه عتبه را كشت و على مى گويد: من نيز به شيبه حمله كردم و او راكشتم و
وليد و عبيده دو ضربت به همديگر زدند و هر كدام از آنها ديگرى را مجروح كرد و ما بر
وليد حمله برديم و او را كشتيم و از آنان هفتاد نفر را اسير كرديم و هفتاد نفر را
كشتيم.
مردى از انصار عباس بن عبدالمطلب را به صورت اسير آورد، عباس گفت: يا رسول الله
اين مرد پس از آن مرا اسير كرد كه مردى زيبا روى بر روى اسبى ابلق مرا اسير كرده
بود او را ميان اين قوم نمى بينم، انصارى گفت: يا رسول الله من او را اسير كرده ام،
پيامبر گفت: ساكت باش، خداوند تو را با فرشته اى بزرگوار يارى كرده است.
542 ـ عن قيس بن عبّاد: عن علىّ قال: فينا نزلت هذه الآية، و في مبارزتنا يوم
بدر (هذان خصمان اختصموا في ربّهم ـ إلى قوله ـ الحريق).
قيس بن عباد از على نقل مى كند كه گفت: اين آيه درباره ما و مبارزه ما در روز
بدر نازل شده است: «هذان خصمان اختصموا فى ربّهم»
543 ـ هيمن حديث را بخارى نيز در جامع خود آورده است.
544 ـ عن محمّد بن عبدالرحمان قال: برز حمزة لعتبة فقتله، وبرز علىّ للوليد
فقتله وبرز عبيدة لشيبة فقتله.
محمد بن عبدالرحمان گفت: حمزه با عتبه مبارزه كرد و او را كشت و على با وليد مبارزه كرد و او را كشت و عبيده با شيبه مبارزه كرد واو را كشت.
545 ـ عن جابر بن عبدالله قال: لمّا قتل عتبة بن ربيعه يوم بدر ،ندبته ابنته
هند، وندبت عمّها شيبة، وندبت أخاها الوليد، وهجت بني هاشم فلمّا جاء هجاؤها
المدينة أراد حسّان أن يجيبها، فأرسلت إليه عمرة أخت عبدالله بن رواحة; دعني حتّى
أجيبها. فكان هجاوها: (الاشعار).
جابربن عبدالله گفت: چون عتبة بن ربيعه در روز بدر كشته شد دخترش هند براى او و
عمويش شيبه و برادرش وليد گريه كرد و بنى هاشم را هجو گفت، چون هجو او به مدينه
رسيد، حسّان خواست كه او را پاسخ گويد، عمرة خواهر عبدالله بن رواحه به او سفارش
فرستاد كه بگذار من به او پاسخ بگويم و او را با قصيده اى هجو كرد.
مطلع هجو هند چنين بود:
انى رأيت نساء بعداصلاح فى عبد شمس فقلبى غير مرتاح
و مطلع هجو عمره خواهر عبدالله در پاسخ هجو هند چنين بود:
يا هند صبرا فقد لاقيت مهبلة يوم الاعنّة و الارماح فى الراح(10)
( 100 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
اِنَّ اللّهَ يُدْخِلُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ جَنّات تَجْرى
مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَب وَ
لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ وَ هُدُوا اِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَ
هُدُوا اِلى صِراطِ الْحَميدِ
همانا خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند به
بهشت هايى وارد مى كند كه از زير درختان آن جوى ها روان است و در آنجا با
دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت داده مى شوند و لباس آنها در آنجا حرير است، و به
سوى سخنان پاكيزه هدايت مى شوند و به سوى راه خداوند شايسته حمد هدايت مى شوند.
(سوره حج آيات 23ـ24)
546 ـ عن جعفر بن محمّد، عن أبيه، عن جدّه في قوله تعالى: (إنّ الله يدخل الذين
آمنوا ـ إلى قوله ـ صراط الحميد) قال: ذالك علىّ وحمزة وعبيدة بن الحارث وسلمان و
أبوذرّ والمقداد.
جعفر بن محمد از پدرانش از جدش درباره سخن خداوند: «ان الله يدخل ـ تا ـ صراط
الحميد» نقل مى كند كه آنان على و حمزه و عبيدة بن حارث و سلمان و ابوذر و مقداد
هستند.
پيشتر در روايت ابوذر غفارى و ابوسعيد خدرى گذشت كه اين آيه درباره همين افراد
نازل شده است.
547 ـ عن ابن عبّاس قي قوله: (هذان خصمان اختصموا في ربّهم فالذين كفروا قطعّت
لهم ثياب من نار) (فالذين آمنوا) علىّ وحمزة و عبيدة (والذين كفروا) عتبة وشيبة
والوليد تبارزوا يوم بدر.
و قوله: (إن الله يدخل الذين آمنوا ـ إلى قوله ـ ولباسهم فيها حرير) قال: هم
علىّ و حمزة و عبيدة.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «هذان خصمان اختصموا فى ربهم» گفت: «فالذين آمنوا»
على و حمزه و عبيده «والذين كفروا» عتبه و شيبه و وليد است كه در جنگ بدر با هم
مبارزه كردند. و درباره اين سخن خداوند: «ان الله يدخل الذين آمنوا ـ تا ـ لباسهم
فيها حرير» گفت: آنان على و حمزه و عبيده هستند.
548 ـ عن الأصبغ بن نباتة وأبي مريم أنّهما سمعا عمّار بن ياسر بصفّين يقول:
سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول لعلىّ: إنّ الله زيّنك بزينة لم يتزيّن
العباد بزينة هي أحبّ إلى الله منها، وهي زينة الأبرار عندالله، جعلك لاتنال من
الدنيا شيئاً، وجعلها لا تنال منك شيئاً ووهب لك حبّ المساكين.
اصبغ بن نباته و ابو مريم گفتند كه هر دو از عمار ياسر شنيدند كه در جنگ صفين
گفت: از پيامبر خدا شنيدم كه به على مى گفت: همانا خداوند تو را با زينتى زينت داده
كه بندگان را با زينتى بهتر از آن زينت نداده است. و آن زينت نيكان نزد خداوند است،
تو را طورى قرار داده كه از دنيا چيزى به دست نمى آورى و دنيا را طورى قرار داده كه
از تو چيزى به دست نمى آورد و محبت فقرا را به تو عطا كرده است.
549 ـ شبيه اين مضمون با سند ديگرى از عمار ياسر نقل شده است.
( 101 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتينَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ
الصّابِرينَ عَلى مآ أَصابَهُمْ وَ الْمُقيمِى الصَّلوةِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ
يُنْفِقُونَ
و مژده بده متواضعان را همان هايى كه چون خدا ياد شود دلهايشان مى ترسد و صبر
كنندگان بر آنچه به آنان مى رسد و اقامه كنندگان نماز و آنها كه از آنچه به آنان
روزى داديم انفاق مى كنند.
(سوره حج آيه35)
550 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (وبشّر المخبتين) قال: نزلت في عليّ و سلمان.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «وبشّر المخبتين» گفت: راجع به على و سلمان نازل شده است.
( 102 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلى
نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ
به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل گرديده اجازه جهاد داده شد چرا كه آنان مورد ستم
واقع شده اند و همانا خداوند به يارى آنان تواناست.
(سوره حج آيه 39)
551 ـ عن زيد بن علىّ عليهما السّلام أنّه قرأ: (أذن للذين يقاتلون بأنّهم
ظلموا) الآية، وقال: نزلت فينا.
زياد مدينى از زيد بن على نقل كرد كه آيه: «اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا» را
تلاوت كرد و گفت: درباره ما نازل شده است.
( 103 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
الَّذينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقّ اِلاّ أَنْ يَقُولُوا
رَبُّنَا اللّهُ
كسانى كه بدون حق از خانه هايشان اخراج شده اند، جز اينكه مى گفتند: پروردگار ما
خداست.
(سوره حج آيه 40)
552 ـ محمّد بن زيد عن أبيه قال: سألت أبا جعفر محمّد بن علىّ قلت له: أخبرتي عن
قوله تعالى: (الذين أخرجوا من ديارهم بغير حقّ) قال: نزلت في علىّ وحمزة وجعفر، ثم
جرت في الحسين عليهم السلام.
محمد بن زيد از پدرش نقل مى كند كه از ابوجعفر محمد بن على پرسيدم كه مرا از اين سخن خداوند: «الذين اخرجوا من ديارهم بغير حق» خبر بده، گفت: اين آيه
درباره على و حمزه و جعفر نازل شده و درباره حسين نيز جريان پيدا كرد.
553 ـ عن زيد بن علىّ في قوله تعالى: (أذن للذين يقاتلون بأنّهم ظلموا ـ إلى ـ
الذين أخرجوا من ديارهم) قال: نزلت فينا.
زيد بن على درباره سخن خداوند: «اذن للذين يقاتلون ـ تا ـ الذين اخرجوا من
ديارهم» گفت: درباره ما نازل شده است.
( 104 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
الَّذينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَ آتَوُا
الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ
كسانى كه اگر به آنان در زمين قدرت بدهيم نماز را به پا مى دارند و زكات را
مى پردازند و به نيكى امر مى كنند و از بدى باز مى دارند.
(سوره حج آيه 41)
544 ـ عن أبان تغلب: عن أبي محمّد بن علىّ عليه السلام في قوله تعالى: (الذين إن
مكناهم في الأرض) الآية قال: فينا والله نزلت هذه الآية.
ابان بن تغلب از ابوجعفر محمد بن على درباره سخن خداوند: «الذين ان مكناهم فى
الارض» نقل مى كند كه گفت: به خدا سوگند كه اين آيه درباره ما نازل شده است.
555 ـ عن ابى خليفه قال: دخلت أنا وأبو عبيدة الحذّاء على أبي جعفر فقال: يا
جارية هلمّي بمرفقة. قلت: بل نجلس. قال: يا أبا خليفة لا تردّ الكرامة، إنّ الكرامة
لا يردّها إلاّ حمار. فقلت له: كيف لنا بصاحب هذا الأمر حتّى نعرفه؟ فقال: قول الله
تعالى: (الذين إن مكنّاهم في الأرض أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة وأمروا بالمعروف
ونهوا عن المنكر) إذا رأيت هذا الرجل منّا فاتبّعه فإنّه هو صاحبه.
ابوخليفه گفت: من و ابوعبيده حذّاء بر ابوجعفر وارد شديم گفت: اى كنيز بالش
بياور، گفتيم: مى نشينيم، گفت: اى ابوخليفه احسان را رد مكن كه جز الاغ كسى آن را
رد نمى كند. گفتم: صاحب اين امر را چگونه بشناسيم؟ گفت: با سخن خداوند: «الذين ان
مكناهم في الارض اقاموا الصلوة وآتوا الزكوة وامروا بالمعروف ونهوا عن المنكر» هر
وقت چنين مردى را از ما ديدى از او پيروى كن كه او صاحب امر است.
556 ـ عن زيد بن علىّ قال: أذا قام القائم من آل محمّد يقول: يا أيّها الناس نحن
الذين وعدكم الله في كتابه: (الذين إن مكنّاهم في الأرض).
زيد بن على گفت: چون قائم آل محمد قيام كند، مى گويد: ما همان هايى هستيم كه
خداوند در كتابش به شما وعده داده است: «الذين ان مكّنّاهم فى الارض»
( 105 )
و از سوره مؤمنون نازل شده است:
وَ اِنَّ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناكِبُونَ
و كسانى كه به آخرت ايمان ندارند، از راه منحرف هستند.
(سوره مؤمنون آيه 74)
557 ـ عن الأصبغ بن نباتة عن علىّ عليه السلام في قول الله تعالى: (وإنّ الذين
لايؤمنون بالآخرة عن الصراط لناكبون) قال: عن ولايتنا.
اصبغ بن نباته از على درباره سخن خداوند: «وان الذين لايؤمنون بالاخره عن الصراط
لناكبون» نقل كرد كه گفت: از ولايت ما.
558 ـ شبيه همين مضمون با سند ديگرى از اصبغ نقل شده است.
( 106 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
قُلْ رَبِّ اِمّا تُرِيَنّى ما يُوعَدُونَ رَبِّ فَلا تَجْعَلْنى فِى الْقَوْمِ
الظّالِمينَ وَ اِنّا عَلى أَنْ نُرِيَكَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُونَ
بگو پروردگارا عذاب هايى كه به آنان وعده داده شده به من نشان بده، پروردگارا
مرا در ميان گروه ستمگر قرار مده، البته ما توانايى آن را داريم كه آنچه را كه به
آنان وعده داده ايم به تو نشان بدهيم.
(سوره مؤمنون آيات 93 ـ 95)
559 ـ عبدالله بن عباس وجابر بن عبدالله أنهما سمعا رسول الله (ص) يقول في حجّة
الوداع ـ وهو بمنى ـ: لا ترجعوا بعدي كفّاراً يضرب بعضكم رقاب بعض وأيم الله لئن
فعلتموها لتعرفنّي في كتيبة يضاربونكم. فغمز جبرئيل من خلفه منكبه الأيسر، فالتفت
فقال: أو علىّ أو علىّ. فنزلت هذه الآية: (قل ربّ إمّا ترينّي ما يوعدون ـ إلى قوله
ـ لقادرون).
عبدالله بن عباس و جابربن عبدالله گفتند كه هر دو از پيامبر خدا شنيدند كه در
حجة الوداع در منى فرمود: پس از من كافر نشويد به طورى كه بعضى از شما گردن بعضى را
بزند و سوگند به خدا كه اگر چنين كنيد مرا در لشكرى خواهيد ديد كه با شما مى جنگد،
در اين حال جبرئيل از پشت سر او شانه چپش را فشار داد و پيامبر به سوى او برگشت پس
گفت: يا على را، يا على را، پس اين آيه نازل شد: «قل رب اما ترينى ما يوعدون»
560 ـ عن جابر قال: أخبر الله نبيّه محمداً أن أمته ستفتتن من بعده، ثم أنزل
عليه: (قل ربّ إما ترينّي ما يوعدون) قال جابر: سمعت النبي صلى الله عليه وآله وسلم
يقول في حجّة الوداع وركبتي تمسّ ركبته وهو يقول: لا ترجعوا بعدي كفّاراً يضرب
بعضكم رقاب بعض، أمالئن فعلتم لتعرفنّي في جانب الصف أقاتلكم مرّة أخرى. فغمزه
جبرئيل فالتفت إليه فقال: يا محمّد أو علىّ. فأقبل علينا بوجهه فقال: أو عليّ.
جابر گفت: خداوند پيامبرش محمد را خبر داد كه امت او پس از او دچار فتنه خواهند شد سپس اين آيه نازل شد: «قل رب اما ترينى ما يوعدون» جابر گفت: از
پيامبر شنيدم كه در حجة الوداع در حالى كه ران من به ران او چسبيده بود گفت: پس از
من به حالت كفر برنگرديد به طورى كه بعضى از شما گردن بعضى ديگر را بزند. اگر چنين
كنيد مرا در صفى خواهيد ديد كه بار ديگر با شما مى جنگد، پس جبرئيل او را فشار داد
و گفت: اى محمد يا على را. پس صورت خود را به سوى ما برگردانيد و گفت: يا على را.
561 ـ 562 ـ همين مضمون با دو سند ديگر هم نقل شده است.
563 ـ عن جابر بن عبدالله قال: أخبر جبرئيل عليه السلام النبي صلى الله عليه
وآله وسلم وقال له: انّ أمتك سيختلفون من بعدك، فأوحى الله إلى النبي (ص): (قل ربّ
إمّا ترينّي ـ إلى قوله ـ الظالمين) قال: هم أصحاب الجمل، فقال ذلك النبي صلى الله
عليه وآله، فأنزل الله: (وإنا على أن نريك ما نعدهم لقادرون) فلما نزلت هذه الآية
جعل النبي صلى الله عليه وآله لا يشكّ أنّه سيرى ذلك، قال جابر: بينما أنا جالس إلى
جنب النبي صلى الله عليه وآله وسلم وهو بمنى يخطب الناس فحمد الله وأثنى عليه و
قال: أيّها الناس أليس قد بلغتكم؟ قالوا: بلى. قال: الا لا ألفينّكم ترجعون بعدي
كفّاراً يضرب بعضكم رقاب بعض، أما لئن فعلتم ذلك لتعرّفني في كتيبة أضرب وجوهكم
فيهابالسيف. فكأنه غمز من خلفه فالتفت ثم أقبل علينا فقال: أو علىّ بن ابى طالب.
فأنزل الله عليه: (فإمّا نذهبنَّ بك فإنّا منهم منتقمون) (أو نرينّك الذي وعدناهم
فإنّا عليهم مقتدرون) قال: وقعة الجمل.
جابر بن عبدالله گفت: جبرئيل به پيامبر خبر داد و گفت: امت تو پس از تو اختلاف
خواهند كرد، پس خدا به او وحى كرد: «قل رب اما ترينى ـ تا ـ الظالمين» گفت: آنان
اصحاب جمل هستند، پيامبر آن را گفت و خدا چنين نازل كرد: «وانا على ان نريك ما
نعدهم لقادرون» وقتى اين آيه نازل شد، پيامبر شك نداشت كه به زودى آن را خواهد ديد.
جابر گفت: در آن هنگام كه در منى در كنار پيامبر نشسته بودم و او به مردم خطبه
مى خواند، خدا را حمد و ثنا كرد و گفت: اى مردم آيا به شما نرساندم؟ گفتند: آرى.
گفت: شما را چنين نيابم كه پس از من به كفر بر مى گرديد و بعضى از شما گردن بعضى
ديگر را بزند، آگاه باشيد كه اگر چنين كنيد، مرا در لشكرى خواهيد ديد كه صورت هاى
شما را با شمشير مى زنم. گويا كه از پشت، او را فشار دادند، سپس روى به سوى ما كرد
و گفت: يا علىّ بن ابى طالب(ع) را. پس خداوند به او نازل كرد: «فاما نذهبن بك فانا
منتقمون» «او نرينك الذى وعدنا هم فانّا عليهم مقتدرون» گفت: وقعه جمل.
( 107 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
فَاِذا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ وَ لا
يَتَسآءَلُونَ
پس وقتى كه در صور دميده شد در آن روز هيچ پيوند خويشاوندى ميانشان نخواهد بود و
آنان پرسيده نمى شوند.
(سوره مؤمنون آيه 101)
564 ـ عن عبدالله بن عبّاس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم كلّ حسب
ونسب يوم القيامة منقطع إلاّ حسبي ونسبي إن شئتم اقرأوا: «فإذا نفخ في الصور فلا
أنساب بينهم يومئذ ولا يتساءلون».
عبدالله بن عباس گفت: پيامبر خدا فرمود: هر حسب و نسبى در روز قيامت قطع مى شود
به جز حسب و نسب من، اگر خواستيد بخوانيد: «فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم
يومئذ و لا يتسائلون»
( 108 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
اِنّى جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِما صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفآئِزُونَ
همانا من امروز آنان را به سبب شكيبايى شان پاداش دادم كه آنان همان رستگارانند.
(سوره مؤمنون آيه 111)
565 ـ عن عبد الله بن مسعود في قول الله تعالى: (انّي جزيتهم اليوم بما صبروا)
يعني جزيتهم بالجنّة اليوم بصبر عليّ بن أبي طالب وفاطمة والحسن والحسين فى الدنيا
على الطاعات وعلى الجوع والفقر وبما صبروا على المعاصي وصبروا على البلاء لله في
الدنيا (انهم هم الفائزون) والناجون من الحساب.
عبدالله بن مسعود درباره سخن خداوند: «انّى جزيتهم اليوم بماصبروا» گفت: يعنى
امروز بهشت را به آنان پاداش دادم به سبب صبر علىّ بن ابى طالب و فاطمه و حسن و
حسين در دنيا بر طاعات و گرسنگى و فقر و صبرشان بر گناهان و صبرشان بر امتحان الهى
در دنيا«انهم هم الفائزون» آنان نجات يافتگان از حساب هستند.
( 109 )
و از سوره نور نازل شده است:
فى بُيُوت أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ
لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ* رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ
عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ اِقامِ الصَّلوةِ وَ ايتآءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْمًا
تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ
در خانه هايى كه خدا اجازه داده كه بلند شود و نام او در آنجا برده شود. هر صبح
و شام در آن مردانى تسبيح مى گويند كه تجارت و دادوستد، آنها را از ياد خدا و اقامه
نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد، آنان از روزى كه دل ها و چشم ها در آن دگرگون
مى شود، مى ترسند.
(سوره نور آيه 36)
566 ـ عن أبي برزة قال: قرأ رسول الله صلى الله عليه وآله: (في بيوت أذن الله أن
ترفع و يُذكر) وقال: هي بيوت النبي. قيل: يا رسول الله أبيت عليّ وفاطمة منها؟ قال:
من أفضلها.
ابوبرزه گفت: پيامبر خدا آين آيه را قرائت كرد: «فى بيوت اذن الله ان ترفع» و
گفت: آن خانه هاى پيامبر است. گفته شد: آيا خانه على و فاطمه هم از آنهاست؟ گفت: از
بهترين آنهاست.
567 ـ عن أنس بن مالك وعن بريدة قالا: قرأ رسول الله صلى الله عليه وآله هذه
الآية: (في بيوت أذن الله أن ترفع ـ إلى قوله والأبصار) فقام رجل فقال: أيّ بيوت
هذه يا رسول الله؟ فقال: بيوت الأنبياء. فقام إليه أبوبكر فقال: يا رسول الله هذا
البيت منها؟ ـ لبيت عليّ وفاطمة ـ قال: نعم من أفضلها.
انس بن مالك و بريده گفتند: پيامبر اين آيه را قرائت كرد: «فى بيوت اذن الله ان
ترفع ـ تا ـ والابصار» مردى بلند شد و گفت: يا رسول الله اينها كدام خانه ها هستند؟
فرمود: خانه هاى پيامبران. ابوبكر بلند شد و گفت: يا رسول الله خانه على و فاطمه هم
از آنهاست؟ فرمود: آرى از بهترين آنهاست.
568 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز از انس و بريده نقل شده است.
( 110 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ
هُمُ الْفآئِزُونَ
و هر كس خدا و پيامبر او را اطاعت كند و از خدا بترسد و پروا نمايد آنان همان
نجات يافتگان هستند.
(سوره نورآيه 52)
569 ـ عن ابن عبّاس في قول الله تعالى: (ومن يطع الله ورسوله ويخش الله) فيما
سلف من ذنوبه «ويتّقه» ـ فيما بقي ـ «فأوليك هم الفائزون» بالجنة قال: أنزلت في
علىّ بن ابى طالب.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «و من يطع الله و رسوله و يخش الله و يتّقه» گفت:
«يخش الله» يعنى از گناهان گذشته بترسد و «يتقه» يعنى در آينده از گناه پرهيز
كند«فاولئك هم الفائزون» گفت: درباره علىّ بن ابى طالب نازل شده است.
( 111 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ
خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده اند وكارهاى شايسته انجام داده اند، وعده
داده است كه آنان را در زمين حكومت مى دهد.
(سوره نور آيه 55)
570 ـ عن حنش أن علياً عليه السلام قال: إنّي أقسم بالذي فلق الحبّة وبرأ النسمة
وأنزل الكتاب على محمّد صدقاً وعدلاً لتعطفنّ عليكم هذه الآية: (وعد الله الذين
آمنوا وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الأرض).
حنش گفت: على گفت: همانا من به كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد و كتاب را
بر اساس راستى و عدل بر محمد نازل كرد، سوگند مى خورم كه (وعده) اين آيه بر شما
خواهد آمد: «وعدالله الذين آمنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنّهم فى الارض»
571 ـ عن ابن عبّاس في قوله: (وعد الله الذين آمنوا) إلى آخر الآية; قال: نزلت
في آل محمد(ص).
ابن عباس درباره سخن خداوند: «وعدالله الذين آمنوا» گفت: درباره آل محمد نازل
شده است.
572 ـ عبدالله بن محمد يقول: (وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات) قال:
هي لنا أهل البيت.
عبدالله بن محمد گفت: آيه: «وعدالله الذين آمنوا» درباره ما اهل بيت است.
( 112 )
و از سوره فرقان نازل شده است:
وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا
و او كسى است كه از آب بشرى آفريد و او را نسب و سبب قرار داد.
(سوره فرقان آيه 54)
573 ـ عن السدي في قوله: (وهو الذي خلق من الماء بشراً) قال: نزلت في النبي صلى
الله عليه وآله وسلم وعليّ، زوّج فاطمة عليّاً وهو ابن عمّه وزوج ابنته، كان نسباً
وكان صهراً.
سدّى درباره سخن خداوند: «وهو الذى خلق من الماء بشرا» گفت: اين آيه در مورد
پيامبر و على نازل شده كه پيامبر دخترش فاطمه را به على داد و او هم پسر عموى
پيامبر بود و هم با دخترش ازدواج كرده بود، هم نسبت خويشاوندى داشت و هم داماد او
بود.
574 ـ ابن سيرين يقول: «فجعله نسباً وصهراً» قال: هو علىّ بن ابى طالب.
ابن سيرين گفت: «فجعله نسباو صهرا» علىّ بن ابى طالب است.
( 113 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّّياتِنا
قُرَّةَ أَعْيُن وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقينَ اِمامًا
وكسانى كه مى گويند پروردگارا براى ما از همسران وفرزندانمان روشنى چشم ببخش و
ما را براى پرهيزگاران پيشوا قرار بده.
(سوره فرقان آيه 74)
575 ـ عن أبان بن تغلب قال: سألت جعفر بن محمد، عن قول الله تعالى: (الذين
يقولون: ربّنا هب لنا من أزواجنا و ذرّياتنا قرّة أعين واجعلنا للمتقين إماماً)
قال: نحن هم أهل البيت.
ابان بن تغلب گفت: از جعفر بن محمد از سخن خداوند: «وجعلنا للمتقين اماما»
پرسيدم، گفت: آنان ما خاندان هستيم.
576 ـ عن أبي سعيد في قوله تعالى: (هب لنا) الآية قال: قال النبي صلى الله عليه
وآله و سلم قلت: يا جبرئيل من أزواجنا؟ قال: خديجة. قال: ومن ذرّياتنا؟ قال:
فاطمة.: وقرّة أعين؟ قال: الحسن والحسين. قال: (واجعلنا للمتّقين إماماً)؟ قال:
عليّ عليه السلام.
ابوسعيد درباره آيه «هب لنا» گفت: پيامبر فرمود: گفتم: اى جبرئيل منظور از
همسران ما كيست؟ گفت: خديجه. و منظور از فرزندان ما؟ گفت: فاطمه. و منظور از نور
چشم ما؟ گفت: حسن و حسين. گفت: «واجعلنا للمتقين اماما» علىّ بن ابى طالب.
( 114 )
و از سوره شعرا نازل شده است:
اِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّمآءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ
لَها خاضِعينَ
اگر بخواهيم براى آنان نشانه اى از آسمان مى فرستيم، پس گردن هاى آنان بر آن
خضوع كننده است.
(سوره شعرا آيه 2)
577 ـ عن عبدالله بن عبّاس قال: نزلت هذه الآية فينا وفي بني أميّة، سيكون لنا
عليهم الدولة فتذلّ لنا أعناقهم بعد صعوبة وهوان بعد عزّة ثمّ قرأ (إن نشأ ننزّل
عليهم من السماء آية فظلّت أعناقهم لها خاضعين).
عبدالله بن عباس گفت: اين آيه درباره ما و بنى اميه نازل شده است، به زودى ما را
بر آنان حكومت خواهد بود، پس گردن هايشان در برابر ما پس از دشوارى ذليل خواهد شد و
پس از عزت خوار خواهد گشت، سپس قرائت كرد: «ان نشاء ننزّل عليهم من السماء آية فظلت
اعناقهم لها خاضعين».
( 115 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
فَما لَنا مِنْ شافِعينَ وَ لا صَديق حَميم
براى ما شفاعت كننده اى و نه دوست پر محبّتى وجود ندارد.
(سوره شعرا آيه 101 ـ 102)
578 ـ عن جعفر، عن أبيه قال: نزلت هذه الآة فينا وفي شيعتنا: (فما لنا من شافعين
ولاصديق حميم) وذلك إنّ الله يفضّلنا ويفضّل شيعتنا بأن نشفع فإذا رأى ذلك من ليس
منهم قال: فما لنا من شافعين.
جعفر از پدرش نقل مى كند كه گفت: اين آيه: «فما لنا من شافعين و لا صديق حميم»
درباره ما و شيعيان ما نازل شده است به اين جهت كه خدا به ما و شيعيان ما عنايت
مى كند تا شفاعت كنيم و چون كسانى كه از آنان نيست اين را مى بينند، مى گويند: ما
را شفاعت كننده اى نيست.
579 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
( 116 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ
و خويشاوندان نزديك خود را بيم بده.
(سوره شعراء آيه 214)
580 ـ عن البراء قال: لما نزلت: (وأنذر عشيرتك الأقربين) جمع رسول الله صلى الله
عليه وآله بني عبدالمطلب وهم يومئذ أربعون رجلا، الرجل منهم يأكل المسنّة ويشرب
العسّ، فأمر علياً برجل شاة فآدمها ثم قال: ادنوا بسم الله. فدنا القوم عشرة عشرة
فأكلوا حتى صدروا، ثم دعا بقعب من لبن فجرع منه جرعة ثم قال لهم: اشربوا ببسم الله.
فشرب القوم حتّى رووا فبدرهم أبو لهب فقال: هذا ما أسحركم به الرجل! فسكت النبي صلى
الله عليه وآله وسلم يومئذ فلم يتكلم، ثم دعاهم من الغد على مثل ذلك من الطعام
والشراب ثم أنذرهم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال: يا بني عبدالمطلب إنّي
أنا النذير إليكم من الله عزّوجلّ، والبشير بما لم يجيء به أحد، جئتكم بالدنيا
والآخرة فأسلموا وأطيعوني تهتدوا، ومن يواخيني منكم و يوازرني؟ ويكون وليّي و وصيّي
بعدي وخليفتي في أهلي ويقضي ديني؟ فسكت القوم، وأعاد ذلك ثلاثاً كلّ ذلك يسكت القوم
ويقول عليّ: أنا. فقال: أنت. فقام القوم وهم يقولون لأبي طالب: أطع ابنك فقد أمّره
عليك!
براء گفت: وقتى آيه: «و انذر عشيرتك الاقربين» نازل شد، پيامبر خدا فرزندان
عبدالمطلب را جمع كرد و آنان در آن روز چهل مرد بودند و هر كدام از آنان گوشت شترى
را مى خوردند و ظرف بزرگى آب مى نوشيدند، پيامبر به على فرمان داد كه پاچه گوسفندى
را آماده كند، سپس گفت: به نام خدا نزديك شويد، آن قوم ده نفر ده نفر نزديك شدند و
خوردند و سير شدند، سپس كاسه شيرى را خواست و جرعه اى از آن نوشيد و به آنان گفت:
به نام خدا بياشاميد و آن قوم نوشيدند و سيراب شدند، ابولهب سخن آغاز كرد و گفت:
اين چيزى است كه اين مـرد بـا آن شما را جــادو كرده است! پيامبر سـاكت گرديد و در
آن روز چيزى نگفت.
فرداى آن روز هم آنان را به خوردن و آشاميدن دعوت كرد آنگاه آنان را بيم داد و
گفت: اى فرزندان عبدالمطلب همانا من از سوى خداوند، بيم دهنده و مژده دهنده به شما
هستم با چيزى كه هيچ كس آن را نياورده است و من دنيا و آخرت را براى شما آورده ام،
پس تسليم شويد و از من پيروى كنيد تا هدايت شويد. كيست از شما كه با من برادرى كند
و وزير من شود و ولىّ و وصىّ من پس از من و جانشين من در خاندانم باشد و قرض مرا
ادا كند؟ همه آنان ساكت شدند و پيامبر اين سخن را سه بار تكرار كرد و هر بار آنان
ساكت بودند وعلى مى گفت: من. پيامبر گفت: تو. پس مردم بلند شدند و به ابوطالب
مى گفتند: از پسرت اطاعت كن كه او را امير تو كرد.(11)
( 117 )
و از سوره نمل نازل شده است:
مَنْ جآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَع يَوْمَئِذ
آمِنُونَ وَ مَنْ جآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النّارِ هَلْ
تُجْزَوْنَ اِلاّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ
و هر كس كار نيكويى بكند، براى او بهتر از آن داده مى شود و آنان از ناراحتى آن
روز در امان خواهند بود و هر كس كار بدى كند، به رو در آتش سرنگون شوند، آيا جز
آنچه مى كرديد سزا داده مى شويد؟.
(سوره نمل آيات 89 ـ 90)
581 ـ عن ابوجعفر يقول: دخل أبو عبدالله الجدلي على أمير المؤمنين فقال له: يا
أبا عبدالله ألا أخبرك بقول الله تعالى: (من جاء بالحسنة ـ إلى قوله ـ تعملون)؟
قال: بلى جعلت فداك. قال: الحسنة حبّنا أهل البيت والسيئة بغضنا.
ابوجعفر گفت: ابوعبدالله جدلى بر اميرالمؤمنين وارد شد، به او گفت: اى
ابوعبدالله آيا خبر دهم به تو از اين سخن خداوند: «من جاء بالحسنة ـ تا ـ تعملون»
گفت: آرى فدايت گردم. گفت: حسنه دوست داشتن ما اهل بيت وسيئه دشمنى ما اهل بيت است.
582 ـ عن أبي عبدالله الجدلي قال: دخلت على علىّ بن ابى طالب عليه السلام فقال:
يا أبا عبدالله ألا أنبّئك بالحسنة التي من جاء بها أدخله الله الجنة، وبالسيئة
التي من جاء بها أكبّه الله في النار، ولم يقبل له معها عملاً؟ قلت: بلى يا
أميرالمؤمنين قال: الحسنة: حبّنا، والسيئة: بغضنا.
ابوعبدالله جدلى گفت: بر علىّ بن ابى طالب وارد شدم، گفت: اى ابوعبدالله به تو
خير بدهم از حسنه اى كه هر كس آن را بياورد خدا او را وارد بهشت مى كند و از
سيئه اى كه هر كس آن را بياورد، خداوند او را به صورت در آتش سرنگون مى كند و هيچ
عملى را از او نمى پذيرد؟ گفتم: آرى يا اميرالمؤمنين. گفت: حسنه دوستى ما و سيئه
دشمنى ماست.
583 ـ عن جابر، قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يا عليّ لو أنّ
أمتي صاموا حتى صاروا كالأوتاد، وصلّوا حتى صاروا كالحنايا، ثم أبغضوك لأكّبهم الله
على مناخرهم في النار.
جابر گفت: رسول خدا فرمود: يا على اگر امت من آن قدر روزه بگيرند كه مانند ميخ
(لاغر) شوند و آن قدر نماز بخوانند كه مانند گياه شوند آنگاه تو را دشمن بدارند،
خداوند آنان را بر روى دماغ در آتش سرنگون مى كند.
584 ـ عن أبي سعيد، قال: قتل قتيل بالمدينة على عهد النبي عليه السلام فصعد
المنبر خطيباً وقال: والذي نفس محمد بيده لا يبغضنا أهل البيت أحد إلا أكبّه الله
عزّوجلّ في النّار على وجهه.
ابوسعيد گفت، در زمان پيامبر در مدينه كسى كشته شد، پيامبر بر منبر رفت و خطبه
خواند و گفت، سوگند به كسى كه جان محمد در دست اوست، كسى ماخاندان را دشمن نمى دارد مگراينكه خداوند او را به رو در آتش سرنگون مى كند.
585 ـ عن جابربن عبدالله وأنس بن مالك قالا: قال رسول الله (ص): يا عليّ لو أنّ
أمّتي أبغضوك لأكبّهم الله على مناخرهم في النار.
جابربن عبدالله و انس بن مالك گفتند: پيامبر خدا گفت: يا على اگر امت من تو را
دشمن بدارند، خداوند آنهارا با دماغ هايشان در آتش سرنگون مى كند.
586 ـ عن ابن عبّاس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يا بني هاشم
إنّي سألت الله لكم ثلاثاً، سألت الله أن يعلّم جاهلكم وأن يثبّت قائلكم ويجعلكم
جوبا نجباء رحماء، فلو أنّ رجلا صفن بين الركن والمقام ثمّ لقى الله مبغضاً لبني
هاشم لأكبّه الله على وجهه في النار.
ابن عباس گفت: پيامبر خدا فرمود: اى بنى هاشم از خدا درباره شما سه چيز را طلب
كردم: از او خواستم كه نادان شما را دانا كند و گوينده شما را ثبات بدهد و شما را
جواب دهنده و نجيب و مهربان سازد. اگر مردى در ميان ركن و مقام بايستد آنگاه خدا را
درحال دشمنى با بنى هاشم ملاقات كند، خداوند او را به رو در آتش سرنگون مى سازد.
در اين باره از گروهى از اصحاب رواياتى وارد شده و هر كس بخواهد كه از آنها آگاه
شود به كتابى كه تحت عنوان (اثبات النفاق لاهل النصب و الشقاق) جمع آورى كرده ام،
مراجعه كند.
587 ـ مضمون حديث شماره 582 با سند ديگرى نيز نقل شده است.
588 ـ عن أبي أمامة الباهلي قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: إنّ
الله خلق الأنبياء من شجر شتّى وخلقني وعليّاً من شجرة واحدة، فأنا أصلها وعليّ
فرعها والحسن والحسين ثمارها و أشياعنا أوراقها، فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا،
ومن زاغ هوى، ولو أنّ عابداً عبدالله ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ لم يدرك
محبّتنا أهل البيت أكبّه الله على منخريه في النار. ثم تلا: (قل لا أسألكم عليه
أجراً إلاّ المودّة في القربى) ]23 / الشورى [.
ابوامامه باهلى گفت: پيامبر خدا گفت: همانا خداوند پيامبران را از درختان
گوناگونى خلق كرده و من و على را از يك درخت آفريده است، من ريشه آن درخت وعلى شاخه
آن و حسن وحسين ميوه هاى آن وپيروان ما برگ هاى آن هستند، پس هر كس به شاخه اى از
شاخه هاى آن آويزان شود نجات مى يابد و هر كس بلغزد مى افتد و اگر عابدى هزار سال
سپس هزار سال سپس هزار سال خدا را عبادت كند ولى محبت مااهل بيت را درنيابد، خداوند
او را به روى دو دماغش در آتش سرنگون خواهد كرد. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «قل
لا اسألكم عليه اجرا الاّ المودة فى القربى» بگو براى آن از شما مزدى نمى خواهم مگر
دوست داشتن خويشان.(12)
( 118 )
واز سوره قصص نازل شده است:
وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَ
نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ
و اراده كرديم بر كسانى كه در زمين ضعيف شده اند، منت نهيم و آنان را پيشوايان
قرار بدهيم وايشان را وارثان (زمين) كنيم.
(سوره قصص آيه 4)
589 ـ عن المفضل بن عمر،سمعت جعفر بن محمد الصادق يقول:ان رسول الله نظر الى على
و الحسن والحسين فبكى و قال:انتم المستضعفون بعدى.
قال المفضل:فقلت له:ما معنى ذلك يا ابن رسول الله؟قال معناه:انكم الائمة بعدى ان
الله تعالى يقول: (و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و
نجعلهم الوارثين) فهذه الاية فينا جارية الى يوم القيامة.
مفضل بن عمر گفت:از جعفر بن محمد الصادق شنيديم كه گفت: پيامبر خدا به على و حسن و حسين نگاه كرد وگريست و گفت: شما مستضعفانِ پس از من هستيد. مفضل
مى گويد: به او گفتم اى پسر پيامبر معناى اين سخن چيست؟ گفت: معنايش اين است كه شما
امامان پس از من هستيد، چون خداوند مى فرمايد: «و نريد ان نمنّ على الذين استضعفوا
فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» اين آيه تا روز قيامت درباره ما جريان
دارد.
590 ـ عن ربيعة بن ناجد، قال: قال عليّ: ليعطفنّ علينا الدنيا عطف الضروس على
ولدها. ثم قرأ (ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا في الأرض)
ربيعة بن ناجذ گفت: علىّ بن ابى طالب گفت: دنيا بر ما روى مى آورد مانند روى
آوردن ماده شتر بر بچه اش، آنگاه قرائت كرد: «و نريد ان نمنّ على الذين استضعفوا فى
الارض».
591 ـ عن حنش عن عليّ قال: من أراد أن يسأل عن أمرنا و أمر القوم فإنّا و
أشياعنا يوم خلق الله السماوات والأرض على سنّة موسى و أشياعه و إنّ عدوّنا يوم خلق
السماوات والأرض على سنّة فرعون و أشياعه; فليقرأ هؤلاء الآية: (إنّ فرعون علا في
الأرض). (ونريد أن نمنّ على الذين استضعفوا ـ إلى قوله: ـ يحذرون. فأقسم بالذي فلق
الحبّة; وبرأ النسمة وأنزل الكتاب على موسى صدقاً وعدلاً; ليعطفنّ عليكم هؤلاء
الآيات عطف الضّروس على ولدها.
حنش از على نقل مى كند كه گفت: هر كس بخواهد از امر ما و اين قوم بپرسد، ما و
پيروان ما از روزى كه خداوند آسمان ها و زمين را آفريد، بر سنّت موسى و پيروان او
هستيم و دشمنان ما از روزى كه خداوند آسمان ها و زمين را آفريده بر سنت فرعون و
پيروان او هستند، اينان آيه: «ان فرعون علا» «و نريدان نمّن على الذين استضعفوا» را
بخوانند، سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد و كتاب را براساس راستى
و عدل بر موسى فرستاد، اين آيات بر شما روى خواهد آورد مانند روى آوردن ماده شتر به
بچه خود.
593 ـ عن أبي صادق قال: قال عليّ: هي لنا ـ أو فينا ـ هذه الآية: (ونريد أن نمنّ
على الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين).
ابوصادق از على نقل مى كند كه گفت: اين آيه: «و نريد ان نمنّ على الذين استضعفوا
فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين» براى ما يا درباره ما نازل شده است.
594 ـ اين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
595 ـ مضمون حديث 590 به طريق ديگرى نيز نقل شده است.
596 ـ عن جابربن عبدالله قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: يا بني
هاشم أنتم المستضعفون المقهورون المستذلّون بعدي.
جابر بن عبدالله گفت: پيامبر خدا فرمود: اى بنى هاشم شما مستضعفان و ستمديدگان و
خوارشدگان پس از من هستيد.
597 ـ عن فاطمة بنت الحسين، عن أبيها الحسين بن عليّ عليهم السلام قال: نحن
المستضعفون، ونحن المقهورون، ونحن عترة رسول الله فمن نصرنا فرسول الله نصر، ومن
خذلنا فرسول الله خذل، ونحن وأعداؤنا نجتمع (يوم تجد كلّ نفس ما عملت من خير
محضراً).
حسين بن على گفت: ما مستضعفان و ستمديدگان هستيم و ما عترت پيامبر خدا هستيم، پس
هر كس ما را يارى كند رسول خدا را يارى كرده است و هر كس ما را خوار سازد رسول خدا
را خوار كرده است و ما و دشمنان ما (در روز قيامت) به هم خواهيم رسيد: «يوم تجد كل
نفس ما عملت من خير محضرا» روزى كه هر نفسى هر خوبى كه كرده است حاضر خواهد يافت.
( 119 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخيكَ
به زودى بازويت با برادرت نيرومند خواهيم كرد.
(سوره قصص آيه 35)
598 ـ عن أنس عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال: بعث النبي مصدّقاً إلى قوم
فعدوا على المصدّق فقتلوه فبلغ ذلك النبي صلى الله عليه وآله وسلم فبعث علياً فقتل
المقاتلة وسبى الذرية، فبلغ ذلك النبي صلى الله عليه وآله وسلم فسره; فلما بلغ عليّ
أدنى المدينة تلقّاه رسول الله صلى الله عليه وآله فاعتنقه وقبّل بين عينيه وقال:
بأبي أنت وأمي من شدّ الله عضدي به كما شدّ عضد موسى بهارون.
انس از پيامبر نقل مى كند كه پيامبر مبلّغى را به سوى قومى فرستاد و آنان آن
مبلّغ را كشتند، اين خبر به پيامبر رسيد، على را براى جنگ با آن قوم فرستاد و او
جنگجويان آنها را كشت و فرزندنشان را اسير كرد، چون على به نزديكى مدينه رسيد،
پيامبر به ملاقات او رفت و با او معانقه كرد و ميان دو چشم او را بوسيد و گفت: پدر
و مادرم فداى تو باد كه خداوند بازوى مرا به وسيله تو نيرومند كرد همانگونه كه
بازوى موسى را به وسيله هارون قوت داد.
( 120 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
أَفَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لاقيهِ كَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ
الْحَياةِ الدُّنْيا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيامَةِ مِنَ الْمُحْضَرينَ
آيا كسى كه به او وعده نيكو داديم و به آن خواهد رسيد، همانند كسى است كه به او
متاع زندگى دنيا داده ايم؟ سپس او در روز قيامت از احضار شدگان خواهد بود.
(سوره قصص آيه61)
599 ـ عن مجاهد في قوله تعالى: (أفمن وعدناه وعداً حسناً فهو لاقيه) قال: نزلت
في علي وحمزة وأبي جهل.
مجاهد درباره سخن خداوند: «افمن و عدناه و عدا حسنا فهو لاقيه» گفت: درباره على
و حمزه و ابوجهل نازل شده است.
شعبه مى گويد: از سدى پرسيدم، گفت: درباره آنهاست.
600 ـ اين مضمون با طريق ديگرى هم نقل شده است.
601 ـ عن عبدالله بن عباس في قول الله تعالى: (أفمن وعدناه) قال: نزلت في حمزة
وجعفر وعلي، وذلك إن الله وعدهم في الدنيا الجنة على لسان نبيه صلى الله عليه وآله
وسلم فهاؤلاء يلقون ما وعدهم الله في الآخرة، ثم قال: (كمن متّعناه متاع الحياة
الدنيا) وهو أبو جهل بن هشام (ثم هو يوم القيامة من المحضرين) يقول: من المعذبين.
عبدالله بن عباس راجع به سخن خداوند: «افمن وعدناه» گفت: درباره على و حمزه و
جعفر نازل شده به اين صورت كه خداوند در دنيا از زبان پيامبر خود به آنان وعده بهشت
داد و اينان در آخرت به آنچه خداوند وعده كرده، خواهند رسيد.سپس فرمود: «كمن متعناه
متاع الحيوة الدنيا» او ابوجهل بن هشام است «ثم هو يوم القيامة من المحضرين» گفت:
از معذبان خواهد بود.
( 121 )
و از سوره عنكبوت نازل شده است:
الم أَحَسِبَ النّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا
يُفْتَنُونَ
آيا مردم گمان دارند كه رها مى شوند به اينكه بگويند ايمان آورديم و آنان امتحان
نمى شوند؟.
(سوره عنكبوت آيه 1)
602 ـ عن الحسين بن عليّ، عن عليّ عليهم السلام قال: لمّا نزلت (آلم أحسب الناس)
الآية، قلت: يا رسول الله ما هذه الفتنة؟ قال: يا علي إنك مبتلى و مبتلى بك.
حسين بن على از على نقل مى كند كه گفت: چون آيه: «الم احسب الناس» نازل شد،
گفتم: يا رسول الله اين امتحان چيست؟ فرمود: تو امتحان مى شوى و به وسيله تو امتحان
مى شوند.
603 ـ عن أبي معاذ البصري قال: لما افتتح علىّ بن ابى طالب البصرة صلى بالناس
الظهر; ثم التفت إليهم فقال: سلوا. فقام عبّاد بن قيس قال: فحدثنا عن الفتنة هل
سألت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عنها؟ قال: نعم لمّا أنزل الله (آلم أحسب
الناس أن يتركوا) إلى قوله تعالى: (الكاذبين) جثوت بين يدي النبي صلى الله عليه
وآله وسلم فقلت: بأبي أنت وأمي فما هذه الفتنة التي تصيب أمتك من بعدك؟ قال: سل عما
بدا لك فقلت: يا رسول الله على ما أجاهد من بعدك؟ قال: على الاحداث يا علي فقلت: يا
رسول الله صلى فبيّنها لي. قال: كلّ شيء يخالف القرآن وسنتي.
ابومعاذ بصرى گفت: چون علىّ بن ابى طالب(ع) بصره را فتح كرد نماز ظهر را با مردم
خواند، آنگاه به سوى آنان توجه نمود و گفت: بپرسيد. عبّادبن قيس بلند شد و گفت: به
ما از فتنه خبر بده، آيا از پيامبر خدا راجع به آن پرسيده اى؟ فرمود: آرى، چون آيه:
«الم احسب الناس ان يتركوا ـ تا ـ الكاذبين» نازل شد، مقابل پيامبر خدا نشستم و
گفتم پدر و مادرم فداى تو اين فتنه (آزمايش) كه به امت تو پس از تو خواهد رسيد
چيست؟ فرمود: بپرس از آنچه براى تو پيش آمده است، گفتم: يا رسول الله پس از تو در
برابر چه چيزى جهاد كنم؟ فرمود: در برابر حادثه ها يا على. گفتم: يا رسول الله آن
حادثه ها را براى من بيان كن، فرمود: هر چيزى كه مخالف قرآن و سنت من باشد.
( 122 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
أَمْ حَسِبَ الَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ أَنْ يَسْبِقُونا سآءَ ما
يَحْكُمُونَ مَنْ كانَ يَرْجُوا لِقآءَ اللّهِ فَاِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَآت وَ هُوَ
السَّميعُ الْعَليمُ وَ مَنْ جاهَدَ فَاِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِه اِنَّ اللّهَ لَغَنِىٌّ عَنِ
الْعالَمينَ
آيا كسانى كه اعمال بد انجام مى دهند، گمان كردند كه بر ما چيره خواهند شد؟ چه
بد داورى مى كنند، كسى كه به ملاقات خدا اميدوار است (بايد اطاعت كند) چون سرآمدى
كه خدا تعيين كرده خواهد رسيد و او شنوا و داناست، و كسى كه جهاد مى كند براى خدا
جهاد مى كند همانا خداوند از جهانيان بى نياز است.
(سوره عنكبوت آيات 4 ـ 8)
604 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (أم حسب الذين يعملون السيّئآت) قال: نزلت في
عتبة وشيبة والوليد بن عتبة، وهم الذين بارزوا علياً وحمزة وعبيدة. وفي قوله تعالى:
(من كان يرجو لقاء الله فإنّ أجل الله لآت وهو السميع العليم، ومن جاهد فإنمّا
يجاهد لنفسه) قال: نزلت في عليّ وصاحبيه حمزة وعبيدة.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام حسب الذين يعملون السيئات» گفت: راجع به عتبه و
شيبه و وليدبن عتبه نازل شده كه با على و حمزه و عبيده مبارزه كردند. و اين سخن
خداوند: «من كان يرجو لقاءالله فان اجل الله لات و هو السميع العليم و من جاهد
فانمّا يجاهد لنفسه» راجع به على و دو يار او حمزه و عبيده است.
605 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (والذين آمنوا و عملوا الصالحات قال: يعني
عليّاً وعبيدة وحمزة (لنكفّرنّ عنهم سيئاتهم) يعني ذنوبهم (ولنجزينّهم ـ من الثواب
في الثواب في الجنّة ـ أحسن الذي كانوا يعملون) في الدنيا.
ابن عباس گفت: «و الذين آمنوا و عملواالصالحات» يعنى على و عبيدة و حمزه
«لنكفّرنّ عنهم سيئاتهم» يعنى گناهانشان را مى بخشيم «و لنجزينهم احسن الذى كانوا
يعملون» يعنى در برابر كارهايى كه در دنيا انجام داده اند در بهشت ثواب مى دهيم.
( 123 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا
و كسانى كه در راه ما جهاد كردند به راه هاى خود هدايت مى كنيم.
(سوره عنكبوت آيه 69)
606 ـ عن أبي جعفر في قوله تعالى: (والذين جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا) قال:
فينا نزلت.
ابوجعفر درباره سخن خداوند: «والذين جاهدوا فينا» گفت: درباره ما نازل شده است.
607 ـ اين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
( 124 )
و از سوره روم نازل شده است:
فَاتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْكينَ وَ ابْنَ السَّبيلِ ذلِكَ خَيْرٌ
لِلَّذينَ يُريدُونَ وَجْهَ اللّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
و به خويشاوند حق او را بده و به مسكين و درمانده در راه.اين براى كسانى كه تقرب
به خدا را مى خواهند، بهتر است وآنان همان رستگارانند.
(سوره روم آيه 38)
608 ـ عن ابن عبّاس قال: لمّا أنزل الله (وآت ذا القربى حقّه) دعا رسول الله صلى
الله عليه وآله فاطمة وأعطاها فدكاً وذلك لصلة القرابة. (والمسكين): الطّوّاف الذي
يسألك، يقول: أطعمه. (وابن السبيل) وهو الضّيف، حثّ على ضيافته ثلاثة أيّام، وإنّك
يا محمد إذا فعلت هذا فافعله لوجه الله (وأولئك هم المفلحون) يعني أنت ومن فعل هذا
من الناجين في الآخرة من النار الفائزين بالجنة.
ابن عباس گفت: چون آيه: «آت ذا القربى حقه» نازل شد، پيامبر خدا فاطمه را خواند
وفدك را به او داد و اين به سبب پيوند خويشاوندى بود. و منظور از «مسكين»
دوره گردى است كه از تو سؤال مى كند، مى گويد: او را طعام بده. و «ابن السبيل»
همان مهمان است، سه روز از او پذيرائى كن و تو اى محمد اگر چنين كردى آن را براى
خدا انجام بده «و اولئك هم المفلحون» يعنى تو و هر كس كه چنين كند در آخرت از نجات
يافته گان از آتش و وارد شدگان در بهشت خواهد بود.
( 125 )
و نيز از سوره لقمان نازل شده است:
وَ مَنْ يُسْلِمْ وَجْهَهُ اِلَى اللّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ
بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقىوَ اِلَى اللّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ
و هر كس روى خود را به سوى خدا آورد در حالى كه از نيكوكاران است، همانا به
ريسمان محكمى چنگ زده است وپايان كارها به سوى خداوند است.
(سوره لقمان آيه 22)
609 ـ عن أنس بن مالك في قوله تعالى: (ومن يسلم وجهه إلى الله) قال: نزلت في
علىّ بن ابى طالب; كان أوّل من أخلص لله الإيمان، وجعل نفسه وعلمه لله. (وهو محسن)
يقول: مؤمن مطيع (فقد استمسك بالعروة الوثقى) هي قول: لا إله إلا الله (وإلى
الله ترجع الأمور).
انس بن مالك راجع به سخن خداوند: «و من يسلم وجهه الى الله» گفت: درباره علىّ بن
ابى طالب(ع) نازل شده است، او نخستين كسى بود كه ايمان را براى خدا خالص گردانيد و
خود و علم خود را در راه خدا قرار داد «و هو محسن» يعنى مؤمن فرمانبردار «فقد
استمسك بالعروة الوثقى» آن گفتن لا اله الاّ الله است «والى الله ترجع الامور»
( 126 )
و نيز از سوره سجده نازل شده است:
أَفَمَنْ كانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كانَ فاسِقًا لا يَسْتَوُونَ
آيا كسى كه مؤمن است مانند كسى است كه فاسق است؟ آنان مساوى نيستند.
(سوره سجده آيه 18)
610 ـ عن ابن عبّاس قال: نزلت: (أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً لايستوون) يعني
بالمؤمن علياً وبالفاسق الوليد بن عقبة.
ابن عباس گفت: آيه: «افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا لايستوون» منظور از مؤمن على
ومنظور از فاسق وليدبن عقبه است.
611 ـ عن ابن عبّاس قال: انتدب عليّ والوليد بن عقبة فقال الوليد لعلى:انا احدّ
منك سنانا واسلط منك لساناً و املأ منك حشوا فى الكتيبة.فقال له عليّ: اسكت يا فاسق
فأنزل الله تعالى هذه الآية.
ابن عباس گفت: على و وليدبن عقبه با همديگر به گفتگو پرداختند، وليد به على گفت:
نيزه من تيزتر از تو و زبان من گوياتر از توست و در لشكر بيشتر از تو جا را پر
مى كنم. على به او گفت: ساكت باش اى فاسق، پس خدا اين آيه را نازل كرد.
611 ـ 612 ـ اين مضمون با چند سند ديگر نيز نقل شده است.
613 ـ عن ابن عباس قال: نزلت هذه الآية: (أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً) في
علىّ بن ابى طالب والوليد بن عقبة.
ابن عباس گفت: اين آيه: «افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا» راجع به علىّ بن
ابى طالب (ع) و وليدبن عقبه نازل شده است.
614 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (أفمن كان مؤمناً) قال هوعلىّ بن ابى طالب
(كمن كان فاسقاً) الوليد بن عقبة بن أبي معيط.
وقوله تعالى: (فلهم جنات المأوى) نزلت في علي. وقوله: (فمأواهم النار) نزلت في
الوليد بن عقبة.
مضمون حديث قبلى با سند ديگرى نيز از ابن عباس نقل شده به اضافه اينكه ابن عباس
گفت: سخن خداوند: «فلهم جنات المأوى» درباره على است و سخن خداوند: «فمأ واهم
النار= جايگاه آنان آتش است» درباره وليدبن عقبه نازل شده است.
615 ـ عن ابن عباس في قول الله عزوجلّ: (أفمن كان مؤمناً كمن كان فاسقاً،
لايستوون) قال: أما المؤمن فعلىّ بن ابى طالب، والفاسق عقبة بن أبي معيط، وذلك
لسباب كان بينهم فأنزل الله عزّوجلّ ذلك.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا» گفت: مؤمن على ابن
ابى طالب و فاسق وليدبن عقبة بن ابى معيط است و اين بدانجهت بود كه ميان آنها سخنان
دشنام گونه اى ردوبدل شد و خدا اين آيه را نازل كرد.
616 ـ 619 ـ همين مضمون با اندك تفاوتى از سليمان بن حسين و سدّى و عبدالرحمان
بن ابى ليلى و محمدبن مغيره نيز نقل شده است.
620 ـ عن عطاء بن يسار قال: نزلت سورة السجدة بمكّة، إلاّ ثلاث آيات منها نزلت
بالمدينة في عليّ والوليد بن عقبة; وكان بينهما كلام فقال الوليد: أنا أبسط منك
لساناً وأحدّ سناناً. فقال عليّ: أسكت فإنَّك فاسق. فأنزل الله فيهما: (أفمن كان
مؤمناً كمن فاسقاً).
عطاء بن يسار گفت: سوره سجده در مكه نازل شده مگر سه آيه از آن كه در مدينه و
درباره على و وليدبن عقبه نازل شد و ميان آن دو سخنى بود، وليد گفت: زبان من گوياتر
و نيزه من تيزتر از توست، على گفت: ساكت باش كه تو فاسق هستى و خدا اين آيه را
درباره آن دو نازل كرد: «افمن كان مؤمنا كمن كان فاسقا».
621 ـ 623 ـ شبيه مضمون حديث 613 از طريق كلبى و سدّى و محمدبن سيرين نيز نقل
شده است.
( 127 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ كانُوا
بِآياتِنا يُوقِنُونَ
و از آنان پيشوايانى قرار داديم كه با امر ما به سبب صبرى كه كردند هدايت
مى كردند و آنان به آيات ما يقين داشتند.
(سوره سجده آيه 24)
624 ـ عن أبي جعفر في قوله: (وجعلنا منهم أئمّةً يهدون بأمرنا) قال: نزلت في ولد
فاطمة عليها السلام.
ابوجعفر درباره آيه: «وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا» گفت: اين آيه راجع به
فرزندان فاطمه نازل شده است.
625 ـ عن أبي جعفر في قوله تعالى: (وجعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا) قال: نزلت في
ولد فامطة خاصّة، جعل الله منهم أئمة يهدون بأمره.
ابوجعفر درباره سخن خداوند: «وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا» گفت: درخصوص
فرزندان فاطمه نازل شده و خدا از آنان پيشوايانى قرار داد كه با امر او هدايت
مى كنند.
626 ـ عن ابن عباس في قول الله تعالى: (أفمن كان مؤمناً) قال: نزلت هذه الآية في
علي عليه السلام يعني كان علي مصدّقاً بوحدانيتي (كمن كان فاسقاً) يعني الوليد بن
عقبة بن أبي معيط. وفي قوله: (وجعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا) قال جعل الله لبني
إسرائيل بعد موت هارون وموسى، من ولد هارون سبعة من الأئمة، كذلك جعل من ولد علي
سبعة من الأئمة، ثم اختار بعد السبعة من ولد هارون خمسة فجعلهم تمام الأثني عشر
نقيباً، كما اختار بعد السبعة من ولد علي خمسة فجعلهم تمام الإثني عشر.
ابن عباس راجع به آيه: «افمن كان مؤمنا» گفت: اين آيه درباره على نازل شد، يعنى
على وحدانيت خدا را تصديق مى كرد «كمن كان فاسقا» يعنى وليد بن عقبه بن ابى معيط. و
درباره سخن خداوند: «وجعلنا منهم ائمة يهدون بامرنا» گفت: خداوند پس از مرگ هارون و
موسى از فرزندان هارون هفت پيشوا براى بنى اسرائيل قرار داد، همچنين از فرزندان على
هفت تن از امامان را قرار داد آنگاه بعد از آن هفت نفر، از فرزندان هارون پنج تن را
امام قرار داد كه جمعاً دوازده نفر نقيب شدند و به همين گونه، پس از هفت نفر از
فرزندان على پنج نفر ديگر را امام قرار داد و آنان دوازده نفر شدند.
پايان جلد اول از كتاب شواهد التنزيل.
( 128 )
و نيز از سوره احزاب نازل شده است:
مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ
مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً
و از مؤمنان مردانى هستند كه آنچه را كه با خدا بر آن پيمان بسته اند به راستى
انجام مى دهند، برخى از آنان از دنيا رفته اند و برخى ديگر منتظر هستند و هرگز
(پيمان الهى را) تغيير نداده اند.
(سوره احزاب آيه 23)
627 ـ عن عليّ عليه السلام قال: فينا نزلت (رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه)
الآية فأنا والله المنتظر وما بدّلت تبديلاً.
على(ع) گفت: آيه: «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه» درباره ما نازل شده و به خدا
سوگند، كسى كه منتظر است من هستم و هرگز تغيير نداده ام.
628 ـ عن عبدالله بن عبّاس في قول الله تعالى: (من المؤمنين رجال صدقوا ما
عاهدوا الله عليه) يعني علياً وحمزة وجعفر (فمنهم من قضى نحبه) يعني حمزة وجعفراً
(ومنهم من يننتظر) يعني عليّاً عليه السلام كان ينتظر أجله والوفاء لله بالعهد
والشهادة في سبيل الله، فوالله لقد رزق الشهادة.
عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله
عليه» گفت: يعنى على و حمزه و جعفر «فمنهم من قضى نحبه» يعنى حمزه و جعفر «ومنهم من
ينتظر» يعنى على(ع) كه منتظر مرگ خود و وفا كردن به پيمان خدا و شهادت در راه خدا
بود و به خدا سوگند كه شهادت روزى او شد.
( 129 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ كَفَى اللّهُ الْمُؤْمِنينَ الْقِتالَ
و خداوند مؤمنان را از جنگيدن كفايت كرد.
(سوره احزاب آيه 25)
629 ـ عن عبدالله بن مسعود إنّه كان يقرأ (وكفى الله المؤمنين القتال بعليّ بن
أبي طالب)
عبدالله بن مسعود اين آيه را چنين مى خواند: «وكفى الله المؤمنين القتال
بعلىّ بن ابى طالب » يعنى خداوند به وسيله علىّ بن ابى طالب(ع) مؤمنان را از جنگيدن
كفايت كرد.(13)
630 ـ 632 ـ همين مضمون با سه سند ديگر نيز روايت شده است.
633 ـ عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (وكفى الله المؤمنين القتال) قال: كفاهم الله
القتال يوم الخندق بعلي بن أبي طالب حين قتل عمرو بن عبدودّ.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «وكفى الله المؤمنين القتال» گفت: خداوند آنها را
در جنگ خندق به وسيله علىّ بن ابى طالب(ع) از جنگيدن كفايت كرد و آن هنگامى بود كه
او عمروبن عبدودّ را كشت.
634 ـ عن حذيفة، قال:لمّا كان يوم الخندق عبر عمروبن عبدود، حتى جاء فوقع على
عسكر النبي صلى الله عليه وآله وسلم فنادا البراز. فقال رسول الله: أيكم يقوم إلى
عمرو؟ فلم يقم أحد إلا عليّ بن أبي طالب فإنه قام فقال له النبي: اجلس، ثم قال
النبي(ص): أيكم يقوم إلى عمرو؟ فلم يقم أحد، فقام إليه علي فقال: أنا له. فقال
النبي: اجلس، ثم قال النبي(ص) لأصحابه: أيكم يقوم إلى عمرو؟ فلم يقم أحد، فقام علي
فقال: أنا له. فدعاه النبي صلى الله عليه وآله فقال: إنه عمروبن عبدود. قال: وأنا عليّ بن أبي طالب فألبسه درعه ذات الفضول وأعطاه سيفه ذا
الفقار وعمّمه بعمامته السحاب على رأسه تسعة أكوار ثم قال له: تقدّم، فقال النبي(ص)
لما ولى: اللهم احفظه من بين يديه ومن خلفه و عن يمينه و عن شماله و من فوق رأسه و
من تحت قدميه.
فجاء حتى وقف على عمرو فقال: من أنت؟ فقال عمرو: ما ظننت أني أقف موقفاً أجهل
فيه، أنا عمروبن عبدودّ; فمن أنت؟ قال: أنا علي بن أبي طالب فقال: الغلام الذي كنت
أراك في حجر أبي طالب؟ قال: نعم. قال: إنّ أباك كان لي صديقاً وأنا أكره أن أقتلك،
فقال له عليّ: لكنّي لاأكره أن أقتلك، بلغني أنك تعلقت بأستار الكعبة وعاهدت الله
عزّوجلّ أن لا يخيّرك رجل بين ثلاث خلال إلا اخترت منها خلّة؟ قال: صدقوا. قال إمّا
أن ترجع من حيث جئت. قال: لا، تحدّث بها قريش. قال: أو تدخل في ديننا فيكون لك
مالنا و عليك ما علينا. قال ولا هذه. فقال له علي فأنت فارس وأنا راجل فنزل عن فرسه
وقال: ما لقيت من أحد ما لقيت من هذا الغلام! ثم ضرب وجه فرسه فأدبرت، ثم أقبل إلى
علي، وكان رجلاً طويلاً ـ يداوي دبر البعيرة وهو قائم ـ وكان علي في تراب دق لايثبت
قدماه عليه، فجعل علي ينكص إلى ورائه يطلب جلداً من الأرض يثبت قدميه ويعلوه عمرو
بالسيف وكان في درع عمرو قصر فلمّا تشاك بالضربة تلقّاها علي بالترس فلحق ذباب
السيف في رأس عليّ، حتى قطعت تسعة أكوار حتّى خطّ السيف في رأس عليّ، وتسيّف علي
رجليه بالسيف من أسفل فوقع على قفاه فثارت بينهما عجاجة فسُمِع علىٌّ يكبّر، فقال
رسول الله صلى الله عليه وآله: قتله والذي نفسي بيده.
فكان أوّل من ابتدر العجاج عمربن الخطاب فإذا عليّ يمسح سيفه بدرع عمرو، فكبّر
عمربن الخطّاب فقال: يا رسول الله قتله. فحزّ عليّ رأسه ثم أقبل يخطر في مشيته،
فقال له رسول الله صلى الله عليه وآله: يا علي إن هذه مشبة يكرهها الله عزّ وجلّ
إلاّ في هذا الموضع. فقال رسول الله صلى الله عليه وآله لعليّ: ما منعك من سلبه فقد
كان ذا سلب؟ فقال: يا رسول الله: إنه تلقاني بعورته. فقال النبي(ص): أبشر يا علي فلو وزن اليوم عملك بعمل أمة محمد لرجح عملك بعملهم وذلك إنه لم يبق
بيت من بيوت المشركين إلا وقد دخله وهن بقتل عمرو، ولم يبق بيت من بيوت المسلمين
إلا وقد دخله عزّ بقتل عمرو.
حذيفه گفت: چون جنگ خندق پيش آمد، عمروبن عبدودّ از خندق گذشت تا اينكه نزديك
سپاه پيامبر آمد و مبارز طلبيد. پيامبر فرمود: كدام يك از شما پاسخ عمرو را مى دهد؟
هيچ كس بلند نشد جز علىّ بن ابى طالب(ع) كه بلند شد ولى پيامبر به او فرمود: بنشين،
بار ديگر پيامبر فرمود: كدام يك از شما پاسخ عمرو را مى دهد؟ كسى بلند نشد جز
علىّ بن ابى طالب(ع) كه بلند شد و گفت: من پاسخ او را مى دهم. پس پيامبر فرمود:
بنشين، باز پيامبر به اصحاب خود فرمود: كدام يك از شما پاسخ عمرو را مى دهد؟ هيچ كس
بلند نشد و على بلند شد و گفت: من پاسخ او را مى دهم. پس پيامبر او را دعا كرد و
گفت: او عمروبن عبدودّ است، گفت: من هم علىّ بن ابى طالب هستم!
پيامبر زره خود را به على پوشانيد و شمشيرش ذوالفقار را به او داد و عمامه مخصوص
خود را نه دور بر سر او پيچانيد آنگاه گفت: پيش برو! و چون على رفت گفت: خدايا او
را از سمت جلو و سمت عقب و از راست و چپ و از بالاى سر و زير قدم ها حفظ كن، على
آمد و مقابل عمرو ايستاد و گفت: تو كيستى؟ گفت: من علىّ بن ابى طالب هستم، عمرو
گفت: تو همان كودكى هستى كه در آغوش ابوطالب مى ديدم؟ گفت: آرى، گفت: پدر تو دوست
من بود و من نمى خواهم تو را بكشم، على گفت: ولى من مى خواهم تو را بكشم، به من خبر
رسيده كه تو به استار كعبه آويختى و با خدا پيمان بستى كه هيچ كس از تو سه تا
درخواست نمى كند مگر اينكه يكى از آنها را برآورده كنى، گفت: راست گفته اند، گفت:
يا از آنجا كه آمدى برگرد، گفت: هرگز، چون قريش همواره از آن سخن مى گويند، گفت: يا
در دين ما داخل شو و آنچه به نفع ماست به نفع تو و آنچه به ضرر ماست به ضرر تو
باشد، گفت: اين درخواست را نيز نمى پذيرم، على گفت: تو سواره اى و من پياده، در اين
هنگام از اسب خود پياده شد و گفت: آنچه از اين كودك ديدم از هيچ كس نديدم، پس بر صورت اسب
خود زد و اسب پشت نمود، آنگاه به سوى على آمد.
او مردى بلند قد بود به طورى كه پشت شتر ايستاده را مداوا مى كرد و على بر روى
خاك نرمى ايستاده بود و قدم هاى او بر زمين ثابت نبود و شمشير عمرو بالاى سر على
بود و زره عمرو كوتاه بود، وقتى عمرو ضربه خود را فرود آورد، على سپر خود را مقابل
آن قرار داد ولى انتهاى شمشير به سر على اصابت كرد، به گونه اى كه آن نه دور عمامه
را بريد و به سر على رسيد، على دوپاى عمرو را از پايين با شمشير زد و عمرو به پشت
خود بر زمين افتاد و ميان آنان گردى برخاست و شنيدند كه على تكبير مى گويد، پيامبر
خدا فرمود: سوگند به كسى كه جانم در دست اوست كه او را كشت.
نخستين كسى كه به طرف آن گرد و غبار رفت عمربن خطاب بود كه على را ديد كه شمشيرش
را به زره عمرو مى كشد، پس عمربن خطاب تكبير سرداد و گفت: يا رسول الله او را كشته
است، پس على سر او را از بدن جدا كرد سپس به راه افتاد در حالى كه در راه رفتن حالت
مخصوصى به خود گرفته بود. پيامبر به او گفت: يا على اين نوع راه رفتن را خداوند
دوست ندارد مگر در اين موضع. آنگاه پيامبر به على گفت: چه باعث شد كه چيزهاى قيمتى
او را برنداشتى؟ گفت يا رسول الله او با عورت خود مانع از اين كار شد، پيامبر
فرمود: مژده باد بر تو يا على! اگر عمل امروز تو را با عمل امت محمد مقايسه كنند،
عمل تو به عمل آنان ترجيح داده مى شود و اين بدان جهت است كه خانه اى از خانه هاى
مشركان نيست مگر اينكه با كشته شدن عمرو، سستى بر آن وارد شد و خانه اى از خانه هاى
مسلمانان نيست مگر اينكه با كشته شدن عمرو، عزت بر آن وارد شد.
635 ـ عن علي قال: خرج عمرو بن عبدودّ يوم الخندق معلّماً مع جماعة من قريش
فأتوا نقرة من نقر الخندق فأقحموا خيلهم فعبروه وأتوا النبي(ص) ودعا عمرو البراز
فنهضتُ إليه، فقال رسول الله(ص): يا علي إنه عمرو. قلت: يا رسول الله وإني علي! فخرجت إليه ودعوت بدعاء علّمنيه رسول اللهن صلى الله عليه وآله
وسلم: اللهم بك أصول وبك أجول و بك أدرء في نحره. فنازلته وثار العجاج فضربني ضربة
في رأسي فعملت فضربته فجندلته وولّت خيله.
على(ع) گفت: روز خندق، عمروبن عبدودّ با گروهى از قريش كنار قسمتى از خندق آمدند
و با اسب هايشان از آن گذشتند و نزديك پيامبر آمدند و عمرو مبارز طلبيد، پس من براى
دفع او برخاستم، پيامبر فرمود: يا على او عمرو است. گفتم: يا رسول الله من هم على
هستم! پس بيرون شدم و دعايى را كه پيامبر به من ياد داده بود خواندم، «پروردگارا به
مدد تو حمله مى كنم و به مدد تو جولان مى دهم و به مدد تو گلويش را مى شكافم، پس بر
او فرود آمدم و غبارى برخاست و ضربتى بر سر من زد، من نيز دست به كار شدم و ضربتى
بر او زدم و بر زمين انداختم و سپاه او شكست خورده فرار كردند.
636 ـ عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جده عن النبي(ص) أنه قال: لمبارزة علي بن أبي
طالب لعمروبن عبدودّ يوم الخندق أفضل من عمل أمتي إلى يوم القيامة.
بهزبن حكيم از پدر و جدّ خود نقل مى كند كه پيامبر فرمود: مبارزه علىّ بن
ابى طالب (ع) با عمرو بن عبدودّ در روز خندق از عمل امت من تا روز قيامت افضل
است.(14)
( 130 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ
يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا
همانا خداوند اراده كرده است كه از شما خاندان پليدى را بر دارد و شما را پاكيزه
كند پاكيزه كردنى.
(سوره احزاب آيه 33)
637 ـ عن أنس بن مالك: أنّ رسول الله صلى الله عليه وآله سلم كان يمرّ بباب
فاطمة ستة أشهر إذا خرج إلى صلاة الفجر يقول: الصلاة يا أهل البيت (إنما يريد الله
ليذهب عنكم الرّجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً).
انس بن مالك گفت: پيامبر خدا(ص) شش ماه هر روز كه به نماز صبح مى رفت از مقابل
در خانه فاطمه مى گذشت و مى گفت: وقت نماز است اى اهل بيت: «انما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
638 ـ 644 ـ همين مضمون با هفت سند ديگر نيز نقل شده است.
645 ـ عن البراء بن عازب قال: جاء عليّ وفاطمة والحسن والحسين إلى باب النبي
فخرج النبي صلى الله عليه وآله وسلم فقال بردائه فطرحه عليهم وقال: اللهم هؤلاء
عترتى.
براء بن عازب گفت: على و فاطمه و حسن و حسين به در خانه پيامبر آمدند، پس پيامبر
بيرون آمد و رداى خود را خواست و در برابر آنان پهن كرد و گفت: خداوندا اينان عترت
من هستند.
646 ـ همين مضمون با سند ديگرى هم نقل شده است.
647 ـ عن جابر بن عبدالله: أن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم دعا علياً
وابنيه وفاطمة فألبسهم من ثوبه ثم قال: اللهم هؤلاء أهلي; هؤلاء أهلي.
جابربن عبدالله گفت: پيامبر خدا على و دو فرزندش و فاطمه را خواند و لباس خود را
بر آنان پوشانيد و گفت: خدايا اينان خاندان من هستند، اينان خاندان من هستند.
648 ـ عن جابر قال: نزلت هذه الآية على النبي صلى الله عليه وآله وسلم وليس في البيت إلاّ فاطمة والحسن والحسين وعلي: (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس
أهل البيت ويطهركم تطهيراً) فقال النبي صلى الله عليه وآله: اللهم هؤلاء أهلي.
جابر گفت: اين آيه بر پيامبر نازل شد در حالى كه در خانه كسى جز فاطمه و حسن و
حسين و على نبود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
پيامبر گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند.
649 ـ عن زاذان عن الحسن بن عليّ قال: لمّا نزلت آية التطهير جمعنا رسول الله
صلى الله عليه وآله وسلم وإياه في كساء لأمّ سلمة خيبري ثمّ قال: اللهم هؤلاء أهل
بيتي وعترتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.
حسن بن على گفت: چون آيه تطهير نازل شد. پيامبر خدا ما را در زير عباى خيبرى كه
مال ام سلمه بود جمع كرد و گفت: خدايا اينان اهل بيت و عترت من هستند، پس پليدى را
از آنان بردار و آنان را پاكيزه كن.
650 ـ عن أبي جميلة قال: خرج الحسن بن علي يصلّي بالناس وهو بالكوفة، فطعن بخنجر
في فخذه فمرض شهرين، ثمّ خرج فحمد الله وأثنى عليه ثمّ قال: يا أهل العراق اتّقوا
الله فينا فإنّا أمراؤكم وضيفانكم وأهل البيت الذين سمّى الله في كتابه (إنّما يريد
الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً).
ابوجميله گفت: حسن بن على در كوفه براى خواندن نماز با مردم بيرون آمد، پس خنجرى
به ران او زدند و او دو ماه مريض بود تا اينكه بيرون آمد و خدا را با حمد و ثنا ياد
كرد و گفت: اى مردم عراق درباره ما از خدا بترسيد همانا ما اميران شما و مهمانان
شما و همان اهل بيت هستيم كه خداوند در كتاب خود از آنان نام برده است: «انما يريد
الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
651 ـ 653 ـ همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.
654 ـ عن عامر بن سعد، عن سعد أنه قال لمعاوية بالمدينة: لقد شهدت من رسول
الله(ص) في عليّ ثلاثاً لأن يكون ليواحدة منها أحبّ إليّ من حمر النعم، شهدته وقد
أخذ بيد ابنيه الحسن والحسين وفاطمة وقد جأر إلى الله عزّوجلّ وهو يقول: اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرّجس وطهرهم تطهيراً.
عامر بن سعد از پدرش نقل مى كند كه گفت: سعد در مدينه به معاويه گفت: از پيامبر
خدا درباره على سه چيز را مشاهده كردم كه اگر يكى از آنها در حق من بود، براى من
محبوب تر از داشتن گله اى چارپا بود، او را ديدم كه دست دو فرزندش حسن و حسين و
فاطمه را گرفته و با خدا راز و نياز مى كند و مى گويد: پروردگارا اينان اهل بيت من
هستند، پليدى را از آنان بردار و آنان را پاكيزه كن.
655 ـ قال سعد: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لعلي ثلاثاً لأن يكون لي
واحدة منهنّ أحبّ إلي من حمر النعم، نزل على رسول الله الوحي فأدخل علياً وفاطمة
وابنيها تحت ثوبه ثم قال: اللهم هؤلاء أهلي وأهل بيتي.
سعد گفت: پيامبر خدا به علىّ بن ابى طالب(ع) سه چيز گفت كه اگر يكى از آنها در
حق من بود براى من محبوب تر از داشتن گله اى چارپا بود، بر رسول خدا وحى نازل شد پس
او على و فاطمه و دو پسر او را زير لباس خود گرفت آنگاه گفت: خدايا اينان خاندان من
و اهل بيت من هستند.
656 ـ عن عامر بن سعد، عن أبيه قال: مرّ معاوية بسعد فقال: ما يمنعك أن تسبّ
أباتراب؟! فقال سعد: أمّا ما ذكرت ثلاثاً قالهنّ له رسول الله فلا أسبّه، لأن يكون
لي واحدة منهنّ أحبّ إليّ من حمر النعم، سمعت رسول الله يقول له وخلّفه في بعض
مغازيه فقال عليّ: يا رسول الله أتخلّفني مع النساء والصبيان؟ فقال رسول الله صلى
الله عليه وآله: أما ترضى أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلاّ أنّه لا نبيّ
بعدي. وسمعته يقول: لأعطينّ الراية غداً رجلا يحبّ الله ورسوله ويحبّه الله ورسوله،
فتطاولنا لها فقال رسول الله: ادعوا علياً. فأتي به أرمد فبصق في عينيه ودفع إليه
الراية ففتح الله عليه، ولما نزلت هذه الآية: (إنّما يريد الله) الآية، دعا رسول
الله علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً وقال: اللهمّ هؤلاء أهلي.
عامر بن سعد گفت: معاويه با سعد روبرو شد و گفت: چه چيزى مانع شده كه ابوتراب را
دشنام دهى؟ سعد گفت: سه چيز را به ياد دارم كه پيامبر خدا به او گفته است و لذا او را دشنام نمى دهم، اگر يكى از آنها در حق بود براى من محبوب تر از
گله اى چارپا بود، شنيدم كه رسول خدا كه او را در يكى از جنگ ها جانشين خود (در
مدينه) كرده بود و على گفته بود كه يا رسول الله آيا مرا با زن ها و كودكان رها
مى كنى؟ پيامبر به او گفت: آيا راضى نمى شوى كه تو نسبت به من به منزله هارون از
موسى باشى جز اينكه پس از من پيامبرى نيست. و نيز شنيدم كه فرمود: فردا پرچم را به
مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند، سپس
پيامبر فرمود: على را بخوانيد، على آمد در حالى كه چشم او درد مى كرد و پيامبر از
آب دهان خود به چشم او زد و پرچم را به او داد و خدا به وسيله او فتح كرد. و نيز
هنگامى كه اين آيه نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» پيامبر،
على و فاطمه و حسن و حسين را خواند و گفت: خدايا اينان خاندان من هستند.
657 ـ عن أبي سعيد الخدري في قول الله عزّوجلّ: (إنما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً) قال: جمع رسول الله صلى الله عليه وآله علياً
وفاطمة والحسن والحسين; ثم أدار عليهم الكساء فقال: هؤلاء أهل بيتي اللهمّ أذهب
عنهم الرّجس وطهرهم تطهيراً.
ابوسعيد خدرى راجع به سخن خداوند:«انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت
ويطهر كم تطهيرا» گفت: پيامبر خدا، على و فاطمه و حسن و حسين را خواند، آنگاه عبا
را دور آنان قرار داد و فرمود: اينان اهل بيت من هستند، خدايا پليدى را از آنان
بردار و آنان را پاكيزه كن.
658 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
659 ـ عن عمران بن ابى مسلم قال: سألت عطية عن هذه الآية: (إنما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً) فقال: أحدثك عنها بعلم، حدثني أبو سعيد
الخدري أنها نزلت في رسول الله وفي الحسن والحسين وفي فاطمة وعلي، وقال رسول الله:
اللهمّ هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. وكانت أم سلمة بالباب فقالت: وأنا. فقال رسول الله: إنّك بخير
وإلى خير.
عمران بن ابى مسلم گفت: از عطيه درباره اين آيه پرسيدم: «انما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا» او گفت: از روى آگاهى درباره آن با تو سخن
مى گويم: ابوسعيد خدرى به من گفت: اين آيه راجع به رسول خدا و حسن و حسين و فاطمه و
على نازل شده است و پيامبر خدا گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند پس پليدى را از
آنان بردار و آنان را پاكيزه كن. ام سلمه كه بر در خانه بود گفت: و من؟ پيامبر
فرمود: تو برخير و به سوى خير هستى.
660 ـ 664 ـ شبيه اين مضمون با پنج سند ديگر از ابوسعيد خدرى نقل شده است.
665 ـ عن عطية عن أبي سعيد قال: جاء رسول الله(ص) وسلم أربعين صباحاً إلى باب
عليّ بعد ما دخل بفاطمة فقال: السلام عليكم أهل البيت ورحمة الله وبركاته، الصلاة
رحمكم الله (إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً) أنا حرب
لمن حاربتم وسلم لمن سالمتم.
عطيه از ابوسعيد نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا پس از عروسى فاطمه با على، چهل
بامداد به در خانه على مى آمد و مى گفت: سلام بر شما خاندان و رحمت و بركات خدا بر
شما باد، وقت نماز است خدا شما را رحمت كند، «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت ويطهركم تطهيرا» من دشمن كسى هستم كه با شما دشمنى كند و دوست كسى هستم كه با
شما دوستى كند.
666 ـ شبيه اين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
667 ـ عن أبي سعيد الخدري قال: لمّا نزلت هذه الآية: (وأمر أهلك بالصلاة) كان
يجيء نبي الله(ص) إلى باب عليّ صلاة الغداة ثمانية أشهر، ثم يقول: الصلاة رحمكم
الله (إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً).
ابوسعيد خدرى گفت: وقتى اين آيه نازل شد: «وأمرا هلك بالصلوة(15) = و خاندان خود
را به نماز فرمان بده» پيامبر خدا هشت ماه در وقت نماز صبح به در خانه على مى آمد و
مى گفت: خدا شما را رحمت كند، وقت نماز است: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت ويطهركم تطهيرا».
668 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
669 ـ عن ابن عباس قال: قال رسول الله(ص) إن الله تبارك وتعالى قسّم الخلق قسمين
فجعلني في خيرهم قسماً، فذلك قوله: (وأصحاب اليمين ما أصحاب اليمين و أصحاب الشمال
ما أصحاب الشمال) فأنا من أصحاب اليمين، وأنا خير أصحاب اليمين، ثم جعل القسمين
أثلاثاً فجعلني في خيرها ثلثاً، فذلك قوله: (فأصحاب الميمنة ما أصحاب الميمنة
وأصحاب المشأمة ما أصحاب المشأمة والسابقون السابقون أولئك المقربون) فأنا من
السابقين وأنا خير السابقين. ثم جعل الأثلاث قبائل فجعلني في خيرها قبيلة فذلك
قوله: (وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا) الآية 13 / الحجرات، فأنا أتقى ولد آدم
وأكرمهم على الله ولا فخر، ثم جعل القبائل بيوتاً فجعلني في خيرها بيتاً فذلك قوله:
(إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً).
ابن عباس گفت: پيامبر خدا فرمود: خداوند مردم را دو قسم كرده و مرا از بهترين
آنان قرار داده و اين است سخن خداوند: «واصحاب اليمين ما اصحاب اليمين و اصحاب
الشمال ما اصحاب الشمال(16) = ياران راست و چيست ياران راست و ياران چپ و چيست ياران
چپ» و من از ياران راست هستم و من بهترين ياران راست هستم، سپس خداوند اين دو قسم
را سه قسم قرار داده و مرا بهترين سومى قرار داده و اين است سخن خداوند: «فاصحاب
الميمنة ما اصحاب الميمنة و اصحاب المشأمة و ما اصحاب المشأمة والسابقون السابقون
اولئك المقربون(17) = ياران راست، چيست ياران راست و ياران چپ، چيست ياران چپ، و پيشى گرفتگان پيشى گرفتگان، آنان مقربان هستند» و من
از سابقان و بهترين سابقان هستم، سپس خداوند آن سه گروه را به صورت قبيله هايى قرار
داده و مرا در بهترين قبيله قرار داده است و اين است سخن خداوند: «وجعلناكم شعوبا و
قبائل لتعارفوا(1) = و خدا شما را تيره تيره و قبيله قبيله قرار داده تا شناخته
شويد» و من با تقواترين و گرامى ترين فرزندان آدم نزد خدا هستم و خودستايى نمى كنم،
سپس قبيله ها را به صورت خاندان ها قرار داده و مرا از بهترين خاندان قرار داده است
و اين است سخن خداوند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا»
670 ـ عن ابن عبّاس قال: دعا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الحسن والحسين و
علياً وفاطمة و مدّ عليهم ثوباً ثم قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي وحامّتي فأذهب عنهم
الرجس وطهرهم تطهيراً.
ابن عباس گفت: پيامبر خدا حسن و حسين و على و فاطمه را خواند و لباسى بر آنان
پهن كرد سپس گفت: خدايا اينان اهل بيت من و نزديكان من هستند، پس پليدى را از آنان
بردار و آنان را پاكيزه كن.
671 ـ عن أبي صالح، عن ابن عبّاس في قوله تعالى: (إنّما يريد الله) قال: نزلت
في رسول الله وعلي وفاطمة والحسن والحسين. والرجس الشك.
ابن عباس راجع به سخن خداوند: «انما يريد الله» گفت: درباره پيامبر خدا و على و
فاطمه و حسن و حسين نازل شده است و منظور از پليدى شرك است.
672 ـ عن علي عليه السلام قال: جمعنا رسول الله في بيت أمّ سلمة أنا وفاطمة
وحسناً وحسيناً، ثم دخل رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في كساء له، وأدخلنا معه
ثمّ ضمّنا ثمّ قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. فقالت
أمّ سلمة: يا رسول الله فأنا ـ ودنت منه ـ فقال: أنت ممّن أنت منه و أنت على خير. أعادها رسول الله ثلاثاً يصنع ذلك.
على(ع) گفت: پيامبر خدا من و فاطمه و حسن و حسين را در خانه ام سلمه جمع كرد سپس
پيامبر وارد عباى خود شد و ما را هم وارد كرد و ما را به هم چسبانيد سپس گفت:
پروردگارا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدى را از آنان بردار و آنان را پاكيزه كن.
پس ام سلمه در حالى كه به پيامبر نزديك شد گفت: و من؟ پيامبر فرمود: تو از كسى هستى
كه متعلق به او هستى و تو برخيرى، سه بار چنين مى كرد و پيامبر اين سخن را اعاده
مى نمود.
673 ـ عن إسماعيل بن عبدالله بن جعفر الطيار، عن أبيه قال: لما نظر النبي صلى
الله عليه وآله وسلم إلى جبرئيل هابطاً من السماء قال: من يدعو لي؟ فقالت زينب: أنا
يا رسول الله. فقال: ادعي لي علياً وفاطمة وحسناً وحسيناً، فجعل حسناً عن يمينه و
حسيناً عن يساره وعلياً وفاطمة تجاههم ثم غشّاهم بكساء خيبري وقال: اللهم إن لكل
نبي أهلاً، وإن هؤلاء أهلي فأنزل الله تالى: (إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل
البيت) الآية فقالت زينب: يا رسول الله ألا أدخل معكم؟ قال: مكانك فإنّك على خير إن
شاء الله.
عبدالله بن جعفر طيار گفت: چون پيامبر به جبرئيل نگاه كرد كه از آسمان فرود
مى آيد، گفت: چه كسى به سوى من مى خواند؟ زينب گفت: من يا رسول الله، پس فرمود: على
و فاطمه و حسن و حسين را پيش من بخوان، پس حسن را در طرف راست خود و حسين را در طرف
چپ خود و على و فاطمه را در برابر خود قرار داد و عباى خيبرى را به روى آنان كشيد و
گفت: خدايا هر پيامبرى خاندانى دارد و اينان خاندان من هستند، پس خداوند چنين نازل
فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» زينب گفت: يا
رسول الله آيا من هم داخل شوم؟ فرمود: در جاى خود باش كه تو ان شاءالله برخير
هستى.(19)
674 ـ 675 ـ شبيه همين مضمون با دو سند ديگر نيز از عبدالله بن جعفر نقل شده
است.
676 ـ عن صفية بنت شيبة قال: قالت عائشة: خرج النبي غداة وعليه مرط مرحل من شعر
أسود، فجاء الحسن بن علي فأدخله ثم جاء الحسين فدخل معه، ثم جاءت فاطمة فأدخلها، ثم
جاء عليّ فأدخله ثم قال: (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم
تطهيراً).
صفيّه دختر شيبه از عائشه نقل مى كند كه گفت: صبحگاهى پيامبر بيرون آمد در حالى
كه بر او جامه اى از موى سياه بود، پس حسن بن على آمد او را وارد آن كرد سپس حسين
آمد او را نيز وارد آن كرد سپس فاطمه آمد او را نيز وارد آن كرد سپس على آمد او را
نيز وارد آن كرد، سپس گفت: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم
تطهيرا».
677 ـ 681 ـ همين مضمون با پنج سند ديگر از عايشه نقل شده است.
672 ـ عن جميع بن عمير قال: إنطلقت مع أمّي إلى عائشة فسألتها أمي عن عليّ.
قالت: ما ظّنك برجل كانت فاطمة تحته والحسن والحسين ابنيه، ولقد رأيت رسول الله(ص)
التفّ عليهم بثوبه وقال: اللهمّ هؤلاء أهلي أذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. فقلت:
يا رسول الله ألست من أهلك؟ قال: إنّك على خير.
جميع بن عمير گفت: با مادرم نزد عايشه رفتم، مادرم از او درباره على پرسيد، او
گفت: چه گمان مى برى درباره كسى كه فاطمه همسر او و حسن و حسين دو پسر او بودند؟ و
من پيامبر خدا را ديدم كه با لباس خود آنان را پوشانيد و گفت: خدايا اينان اهل بيت
من هستند پليدى را از آنان ببر و آنان را پاكيزه كن، پس من گفتم: يا رسول الله آيا
من از خاندان تو نيستم؟ فرمود: تو برخير هستى.
683 ـ 685 ـ همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.
686 ـ واثلة بن الأسقع الليثي قال: جئت أريد عليّاً فلم أجده فقالت فاطمة: انطلق
إلى رسول الله يدعوه فاجلس. قال: فجاء مع رسول الله صلى الله عليه وآله فدخلا ودخلت
معهما، فدعا رسول الله حسناً وحسيناً فأجلس كلّ واحد منهما على فخذه وأدنى فاطمة من
حجره و زوجها; ثم لفّ عليهم ثوبه وأنا منتبذ فقال: (إنّما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً) اللهم هؤلاء أهلي، اللهم هؤلاء أهلي وأهلي أحقّ.
قال واثلة: قلت: يا رسول الله وأنا من أهلك؟ قال: وأنت من أهلي. قال واثلة إنه
لمن أرجا ما أرجو.
واثلة بن اسقع گفت: به قصد ديدار على آمدم و او را نيافتم، فاطمه گفت: او نزد
پيامبر رفته كه او را بخواند، تو بنشين. گفت: او با پيامبر آمد و وارد شدند، من نيز
وارد شدم، پيامبر خدا حسن و حسين را خواند و هر كدام را روى يك زانوى خود نشاند و
فاطمه و همسرش را نزديك خود قرار داد و لباس خود را بر آنان پوشانيد و من در كنارى
بودم پس فرمود: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» خدايا
اينان خاندان من هستند، خدايا اينان خاندان من هستند و خاندان من شايسته ترند.
واثله گفت: گفتم: يا رسول الله من نيز از خاندان تو هستم؟ فرمود: تو از خاندان
منى، واثله گفت: اين سخن از اميدوار كننده ترين چيزهايى بود كه من آرزو داشتم.
687 ـ 688 ـ همين مضمون با دو سند ديگر نيز نقل شده است.
689 ـ عن شدّاد أبي عمّار; قال: دخلت على واثلة وعنده قوم فذكروا علياً فشتموه
فشتمته معهم فلمّا قاموا قال: شتمت هذا الرجل؟ قلت: رأيت القوم شتموه فشتمته معهم.
قال: ألا أخبرك بما رأيت من رسول الله؟ قلت: بلى. قال أتيت فاطمة أسألها عن عليّ
فقالت: توجّه إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فجلست أنتظره حتّى جاء رسول
الله ومعه عليّ وحسن و حسين أخذ كلّ واحد منهما بيده حتّى دخل، فأدنى عليّاً وفاطمة
فأجلسهما بين يديه، وأجلس حسناً وحسيناً كلّ واحد منهما على فخذه ثمّ لفّ عليهم ثوبه أو كساءه ثمّ تلا هذه الآية: (إنّما
يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت) ثمّ قال: اللهم هؤلاء أهل بيتي وأهل بيتي
أحق.
شداد ابوعمار گفت: نزد واثله رفتم و نزد او گروهى بودند كه على را دشنام مى
دادند، من نيز دشنام دادم، پس چون آنان رفتند به من گفت: تو هم اين مرد را دشنام
دادى؟ گفتم: ديدم كه اينان دشنام مى دهند من نيز چنين كردم، گفت: آيا به تو خبر
ندهم آنچه را كه از رسول الله ديدم؟ گفتم: آرى . گفت: نزد فاطمه رفتم و از او على
را پرسيدم، گفت: او نزد پيامبر خدا رفته است، پس نشستم و منتظر شدم تا اينكه پيامبر
خدا آمد و على و حسن و حسين با او بودند و هر كدام از يك دست پيامبر گرفته بودند تا
اينكه وارد شد و على و فاطمه را نزديك خود آورد و آن دو را رو به روى خود نشاند و
حسن و حسين را روى زانوى خود قرار داد، سپس لباس يا عباى خود را به آنان پوشانيد
آنگاه اين آيه را خواند: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم
تطهيرا» سپس گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند و اهل بيت من شايسته ترند .
690 ـ 693 ـ شبيه اين مضمون با چهار سند ديگر نيز از واثله نقل شده است.
694 ـ عن أبي الحمراء خادم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال: كان رسول
الله صلى الله عليه وآله و سلم يجىء عند كلّ صلاة فجر فيأخذ بعضادة هذا الباب; ثم
يقول: السلام عليكم يا أهل البيت ورحمة الله وبركاته. فيردّون عليه من البيت و
عليكم السلام ورحمة الله وبركاته فيقول: الصلاة رحمكم الله (إنّما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً). قال: فقلت: يا أبا الحمراء من كان في
البيت؟ قال: عليّ وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام.
ابوالحمراء خادم پيامبر خدا گفت: پيامبر خدا در هر نماز صبح مى آمد و دو طرف اين
در را مى گرفت و مى گفت: سلام بر شما اى اهل بيت و رحمت و بركات خدا بر شما باد و
آنان از دورن خانه پاسخ سلام را مى دادند و مى گفتند: سلام و رحمت و بركات خدا برتو
باد، پس مى فرمود: وقت نماز است خدا شما را رحمت كند «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» راوى گفت: از
ابوالحمراء پرسيدم در آن خانه چه كسانى بودند؟ گفت: على و فاطمه و حسن و حسين.
695 ـ شبيه اين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
696 ـ عن أبي الحمراء قال: رابطنا النبي صلى الله عليه وآل وسلم ستة أشهر يجيء
إلى باب فاطمة وعليّ فيقول: السلام عليكم (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل
البيت و يطهركم تطهيراً).
ابوالحمراء گفت: شش ماه پيامبر را نگاهبانى مى دادم و او به در خانه فاطمه و على
مى آمد و مى گفت: سلام بر شما «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم
تطهيرا» اين مطلب با عبارت هاى ديگرى هم نقل شده است.
697ـ 703 ـ حديث ابوالحمراء با هفت سند ديگر با عبارت هاى مختلف نقل شده است و
در يكى از آنها (روايت 702) چنين اضافه شده است: ام سلمه گفت: اين آيه در خانه من
نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» و در خانه،
پيامبر خدا و على و حسن و حسين و فاطمه بودند و من نيز بر در خانه نشسته بودم،
گفتم: يا رسول الله آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: تو از همسران پيامبرى.
704 ـ عن فاطمة ابنة رسول الله صلى الله عليه وآله أنها أتت النبي(ص) فبسط لها
ثوباً فأجلسه معها ثمّ جاء عليّ فأجلسه معهم ثمّ ضمّ عليهم الثوب ثمّ قال: اللهم
هؤلاء منّي وأنا منهم اللهمّ ارض عنهم كما أنا عنهم راض.
از فاطمه دختر پيامبر خدا نقل شده كه او نزد پيامبر رفت و پيامبر لباسى را پهن
كرد و او را روى آن نشاند، سپس پسرش حسن آمد او را نيز همراه فاطمه نشاند سپس حسين
آمد او را نيز همراه آنان نشاند سپس على آمد او را نيز با آنان نشاند آنگاه لباس را
بر آنان پيچيد سپس گفت: خدايا اينان از من هستند و من از آنان هستم، خدايا از آنان
خوشنود باش همانگونه كه من از آنان خشنود هستم.
705 ـ ربعي بن حراش قال: بلغني أنّ عليّاً دخل على النبي صلى الله عليه وآله
وسلم فأخذ النبي شملة كساء له فبسطها فقعد عليه علي وفاطمة وحسن و حسين فأخذ
بمجاميعها فعقد ـ أو فعقدها ـ فقال اللهم هؤلاء مني وأنا منهم فارض عنهم كما أنا
عنهم راض.
ربعى بن حراش گفت: به من رسيده است كه على(ع) بر پيامبر وارد شد پس پيامبر عباى
خود را پهن كرد و على و فاطمه و حسن و حسين بر آن نشستند و پيامبر اطراف آن را گرفت
و گره زد و گفت: خدايا اينان از من هستند و من از آنان هستم، از آنان خوشنود باش
همانگونه كه من از آنان خوشنود هستم.
706 ـ عن أبي سعيد قال: قالت أم ّ سلمة نزلت هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس أهل البيت) وأنا جالسة على باب البيت فقلت: يا رسول الله ألست من أهل
البيت؟ قال: أنت إلى خير، أنت من أزواج النبي.
ابوسعيد گفت: ام سلمه گفت: اين آيه نازل شد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس
اهل البيت» و من بر در خانه نشسته بودم، گفتم: يا رسول الله من نيز از اهل بيت
هستم؟ گفت: تو برخير هستى، تو از همسران پيامبر هستى.
707 ـ عن أبي سعيد، قال: حدّثتني أمّ سلمة أنّ هذه الآية نزلت في بيتها: (إنّما
يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم تطهيراً) قالت: وفي البيت رسول الله
صلى الله عليه وآله و علي وفاطمة و حسن و حسين، قالت: وأنا جالسة على الباب فقلت:
يا رسول الله ألست من أهل البيت؟ قال: إنّك إلى خير إنك من أزواج النبي.
ابوسعيد گفت: ام سلمه گفت: اين آيه در خانه من نازل شد: «انما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» گفت: در خانه، پيامبر خدا و على و فاطمه و
حسن و حسين بودند، گفت: و من بر در خانه نشسته بودم، گفتم: يا رسول الله آيا من از
اهل بيت نيستم؟ گفت: تو بر خير هستى، تو از همسران پيامبرى.
709 ـ 739 ـ همين مضمون با عبارات گوناگونى با سندهاى مختلف نيز نقل شده است.
740 ـ عن عبدالواحد بن عمر قال: أتيت شهر بن حوشب فقلت: إني سمعت حديثاً يروى
عنك فأحببت أن أسمعه منك. فقال: ابن أخي وما ذاك؟ فقد حدّث عني أهل الكوفة ما لم
أحدّث به قلت: هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ـ وهي في
قراءة عبدالله هكذا ـ ويطهركم تطهيراً). قال: نعم أتيت أمّ سلمة زوج النبي فقلت
لها: يا أمّ المؤمنين إنّ أناساً من قبلنا قد قالوا في هذه الآية أشياء قالت:
وماهي؟ قلت ذكروا هذه الآية: (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهركم
تطهيراً) فقال بعضهم: في نسائه، وقال بعضهم: في أهل بيته.
قالت: يا شهر بن حوشب والله لقد نزلت هذه الآية في بيتي هذا: وفي مسجدي هذا،
أقبل النبي صلى الله عليه وآله وسلم ذات يوم حتى جلس معي في مسجدي هذا، على مصلاي
هذا، فبينا هو كذلك إذ أقبلت فاطمة معها خبز لها ومعها ابناها الحسن والحسين تمشي
بينهما فوضعت طعامها قدّام النبي فقال لها النبي: أين بعلك يا فاطمة؟ قالت: بالأثر
يا رسول الله; يأتي الآن. فلم يلبث أن جاء عليّ فجلس معهم إذ أحسّ النبي بالروح،
فسلّ مصلاي هذا من تحتي فتجافيت له عنها حتى سلّه فإذا عباءة قطوانية فجلّل بها
رؤسهم ثم أدخل رأسه معهم ويده فوق رؤسهم فقال: اللهم هؤلاء أهل بيتي قد اجتمعوا
(إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت). قالها ثلاثاً، قلت: يا رسول الله
أدخل رأسي معكم؟ قال: يا أم سلمة: إنك على خير. قالت: فبينا النبي كذلك إذ أحسّ
بالروح.
عبدالواحد بن عمر گفت: نزد شهربن حوشب رفتم و گفتم: من حديثى را شنيدم كه از تو
نقل مى كنند، دوست دارم كه آن را از تو بشنوم، گفت: پسر برادرم آن حديث چيست؟ اهل
كوفه چيزهايى را از من نقل مى كنند كه من نگفته ام. گفتم: راجع به اين آيه: «انما
يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهّركم تطهيرا» (در قرائت ابن مسعود و
يطهركم تطهيرا) گفت: آرى نزد ام سلمه همسر پيامبر رفتم و به او گفتم: اى مادر مؤمنان مردمى از ما درباره اين آيه چيزهايى گفته اند، گفت: آن چيست؟ گفتم: اين
آيه را: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» ذكر كرده اند و بعضى از آنان
گفته اند كه درباره همسران پيامبر نازل شده و بعضى از آنان هم گفته اند كه درباره
اهل بيت او نازل شده است.
ام سلمه گفت: اى شهر بن حوشب! به خدا سوگند كه اين آيه در همين خانه من و همين
محل سجده من نازل شده است، روزى پيامبر آمد و با من در همين محل سجده من و محل نماز
من نشست، در اين حال فاطمه آمد در حالى كه همراه او نانى بود و دو پسرش حسن و حسين
با او بودند و او ميان دو پسرش راه مى رفت، غذاى خود را مقابل پيامبر گذاشت. پيامبر
به او گفت: شوهرت كجاست يا فاطمه؟ گفت: دنبال من بود اكنون مى آيد، مدتى نگذشت كه
على آمد و با آنان نشست، در اين حال پيامبر نزول جبرئيل را احساس كرد، پس سجاده مرا
از زيرم كشيد و من بر خاستم تا آن را بكشد و آن عبايى بلند بود سرهاى آنان را با آن
پوشانيد و سر خود را نيز داخل آن كرد و دستش روى سر آنان بود، پس گفت: خدايا اينان
اهل بيت من هستند كه جمع شده اند «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» و آن
را سه بار تكرار كرد، گفتم: يا رسول الله من هم سر خود را با شما وارد كنم؟ گفت: اى
ام سلمه تو بر خير هستى. ام سلمه گفت: در آن زمان كه پيامبر در اين حالت بود، احساس
به نزول جبرئيل كرد.
741 ـ شهر بن حوشب قال: سمعت أم سلمة ـ حين جاء نعي الحسين بن علي ـ: لعنت أهل
العراق. فقالت: قتلوه قتلهم الله، غرّوه وذلّوه لعنهم الله، وإني رأيت رسول الله
جاءته فاطمة غدية ببرمة لها قد صنعت له فيها عصيدة تحملها في طبق لها حتى وضعتها
بين يديه، فقال لها: أين ابن عمك؟ قالت: هو في البيت. قال اذهبي فادعي به وائتيني
بابنيه، فجاءت تقود ابنيها كلّ واحد منهما بيد; وعليّ يمشي في أثرهم، حتى دخلوا على
رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فأجلسهما في حجره و جلس عليّ على يمينه وفاطمة
على يساره، فاجتبذ من تحتي كساءاً خيبرياً كان بساطاً لنا على المنامة بالمدينة، فلفّه رسول الله عليهم جميعاً فأخذ بشماله
بطرفي الكساء وألوى بيده اليمني إلى ربّه وقال: اللهم إنّ هؤلاء أهلي أذهب عنهم
الرجس وطهرهم تطهيراً، قاله ثلاث مرّات، قلت: يا رسول الله ألست من أهلك؟ قال: بلى.
فأدخلني في الكساء، فدخلت في الكساء بعدما قضى دعاؤه لابن عمه وابنيه وابنته فاطمة
عليهم السلام.
شهربن حوشب گفت: هنگامى كه خبر كشته شدن حسين بن على رسيد، شنيدم كه ام سلمه به
اهل عراق لعنت كرد و گفت: خدا آنان را بكشد كه او را كشتند، او را فريب دادند و
خوار كردند خدا بر آنان لعنت كند، من ديدم كه صبحگاهى فاطمه ديكى را نزد پيامبر
آورد كه در آن حلوايى درست كرده بود و در طبقى حمل مى كرد، تا اينكه آن را مقابل
پيامبر گذاشت پيامبر به او گفت: پسر عمويت كجاست؟ گفت: او در خانه است. گفت: برو او
و دو پسرش را نزد من بياور، پس فاطمه آمد و دو پسرش را كه هر كدام از يك دست او
گرفته بودند با خود آورد و على پشت سر آنان قدم برمى داشت تا اينكه وارد بر پيامبر
شدند پيامبر آن دو پسر را در آغوش خود نشانيد و على در طرف راست او و فاطمه در طرف
چپ او نشستند، پس عبايى را كه خيبرى بود و در مدينه فرش ما بود از زير من كشيد و آن
را روى همه آنان كشيد و با دست چپ خود دو طرف عبا را گرفت و با دست راست خود به سوى
پروردگار اشاره كرد و گفت: خدايا اينان خاندان من هستند، پليدى را از آنها دور كن و
آنها را پاكيزه گردان. اين سخن را سه بار تكرار كرد. گفتم: يا رسول الله آيا من از
خاندان تو نيستم؟ گفت: آرى پس مرا زير آن عبا وارد كرد و من وقتى زير عبا رفتم كه
دعاى او در حق پسر عمو و دو فرزندش و دخترش فاطمه تمام شده بود.
742 ـ 746 ـ همين مضمون با پنج سند ديگر نيز نقل شده است.
747 ـ عن شهر بن حوشب، عن أمّ سلمة أنّ رسول الله(ص) قال لفاطمة: يا بنيّة
ائتيني بزوجك وابنيه فجاءت بهم فألقى رسول الله عليهم كساءاً فدكياً ثمّ وضع يده
عليهم ثمّ قال: اللهم إنّ هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتك على محمد و آل محمد; فإنك حميد مجيد.
قالت أمّ سلمة: فرفعت الكساء لأدخل معهم فجذبه من يديّ فقال: إنك على خير.
شهر بن حوشب از ام سلمه نقل مى كند كه رسول خدا به فاطمه گفت: دخترم همسرت و دو
پسرت را نزد من آور، او آنها را آورد، پس پيامبر عباى فدكى را روى آنان انداخت و دو
دستش را روى آنان گذاشت سپس گفت: خدايا اينان آل محمد هستند، پس صلوات خود را بر
محمد و آل محمد قرار بده كه تو ستوده و بزرگوار هستى. ام سلمه گفت: من عبا را بلند
كردم تا من هم داخل شوم پيامبر آن را از دست من گرفت و گفت: تو بر خير هستى.(20)
748 ـ 750 ـ همين مضمون با سه سند ديگر نيز نقل شده است.
751 ـ عن شهر بن حوشب قال: كنت و أنا شاب بالمدينة، فقتل الحسين، فأتينا أم سلمة
فدخلنا عليها و بيننا و بينها حجاب فقالت: ألا أخبركم بشيء سمعته من رسول الله
وشهدته؟ قلنا: بلى يا أم المؤمنين قالت: إني قرّبت إلى رسول الله طعاماً فأعجبه
فقال: لو كان هنا علي وفاطمة والحسن والحسين. قالت فأرسلنا إليهم فجاؤا فقربت
الطعام، فلما فرغنا جعل النبي صلى الله عليه وآله وسلم يدعو لهم، فتناول كساءاً كان
تحتي أصبناه من خيبر، وأثاره على عليّ وفاطمة والحسن والحسين وهو يقول: (إنّما يريد
الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً).
شهر بن حوشب گفت: من در مدينه بودم و جوان بودم كه حسين كشته شد، نزد ام سلمه
آمديم و وارد بر او شديم و ميان ما و او پرده اى بود، گفت: آيا به شما خبر بدهم از
چيزى كه از رسول خدا شنيدم و آن را مشاهده كردم؟ گفتيم: آرى اى مادر مؤمنان! گفت:
من نزد پيامبر خدا غذايى بردم كه از آن خوشش آمد و گفت: كاش على و فاطمه و حسن و حسين اينجا بودند، مى گويد: پيش آنان كس فرستاديم و آنها
آمدند و طعام را نزد آنان بردم، پس چون فارغ شديم، پيامبر به آنان دعا كرد و عبايى
را كه زير من بود و آن از خيبر به ما رسيده بود برداشت و آن را روى على و فاطمه و
حسن و حسين كشيد در حالى كه مى گفت: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و
يطهركم تطهيرا»
752 ـ عن شهر، عن أم سلمة زوج النبي صلى الله عليه وآله أن رسول الله صلى الله
عليه وآله وسلم قال لفاطمة: ائتيني بزوجك وابنيك. فجاءت بهم فألقى عليهم رسول الله
صلى الله عليه وآله وسلم كساءاً كان تحتي خيبرياً أصبناه من خيبر، ثم قال: اللهم
هؤلاء آل محمد فاجعل صلواتك وبركاتك على آل محمد كما جعلتها على آل إبراهيم إنك
حميد مجيد. قالت أم سلمة: فرفعت الكساء لأدخل معهم فجذبه رسول الله من يدي وقال:
إنك على خير.
شهر از ام سلمه همسر پيامبر نقل مى كند كه رسول خدا به فاطمه گفت: همسر و دو
پسرت را نزد من آور، پس آنها را آورد و پيامبر عبايى را كه زير من بود و آن از خيبر
به ما رسيده بود، روى آنان انداخت و گفت: خدايا اينان آل محمد هستند، پس صلوات و
بركات خود را بر آل محمد قرار بده همانگونه كه آن را بر آل ابراهيم قرار دادى همانا
تو ستوده و بزرگوارى. ام سلمه گفت: پس من عبا را بالا زدم تا من هم در آن داخل شوم،
پيامبر آن را از دست من گرفت و گفت: تو بر خير هستى.
753 ـ عن عمر بن أبي سلمة قال: لمّا نزلت: (إنّما يريد الله) الآية قالت أمّ
سلمة: أنا منهم يا رسول الله؟ قال: اجلسي مكانك فإنك على خير.
عمر بن ابى سلمه گفت: چون آيه: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت»
نازل شد، ام سلمه گفت: يا رسول الله آيا من هم از آنان هستم؟ پيامبر فرمود: در جاى
خود بنشين كه تو بر خير هستى.
754 ـ عن عمر بن أبي سلمة قال: نزلت هذه الآية: (إنّما يريد الله) في بيت أمّ
سلمة فدعا عليّاً وفاطمة والحسن والحسين فأجلسهم بين يديه، ودعا علياً فأجلسه خلف ظهره، ثم جلّلهم بالكساء ثم قال: اللهم هؤلاء أهل البيت فأذهب عنهم
الرجس وطهرهم تطهيراً.
ثم قالت أمّ سلمة: قلت: اجعلني فيهم يا رسول الله. قال: مكانك و أنت على خير.
عمر بن ابى سلمه گفت: اين آيه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس» در خانه
ام سلمه نازل گرديد، پيامبر، على و فاطمه و حسن و حسين را خواند و آنان را مقابل
خود نشانيد و على را خواند و او را پشت سر خود نشانيد آنگاه آنان را با عبايى
پوشانيد سپس گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پليدى را از آنان بردار و آنان را
پاكيزه كن، ام سلمه مى گويد: گفتم يا رسول الله مرا هم در ميان آنان جاى ده، گفت:
در جاى خود باش و تو بر خير هستى.
755 ـ همين مضمون با سند ديگر نيز نقل شده است.
756 ـ عن حكيم بن سعد، عن أم سلمة في هذه الآية: (إنما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس أهل البيت) قالت: إنّها نزلت في رسول الله وعلي وفاطمة والحسن والحسين عليهم
السلام.
حكيم بن سعيد از ام سلمه درباره اين آيه: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت» نقل مى كند كه گفت: آن راجع به رسول خدا و على و فاطمه و حسن و حسين نازل
شده است.
757 ـ عن عمرة بنت أفعى، عن أمّ سلمة قالت: نزلت هذه الآية في بيتي: (إنّما يريد
الله) وفي البيت سبعة جبرئيل و ميكائيل و رسول الله وعليّ وفاطمة والحسن والحسين،
وأنا على باب البيت فقلت: يا رسول الله: ألست من أهل البيت؟! فقال: إنّك إلى خير
اءنّك من أزواج النبي. وما قال: إنّك من أهل البيت.
عمره دختر افعى از ام سلمه نقل مى كند كه گفت: اين آيه «انما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس» در خانه من نازل شد و در آن خانه هفت نفر بودند، جبرئيل و ميكائيل و
پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين، و من هم بر در خانه بودم، پس گفتم: يا رسول الله آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود: تو بر خير هستى و تو از همسران
پيامبر هستى و نگفت كه تو از اهل بيت هستى.
758 ـ امّ سلمة تقول: أنّ النبي كان في بيتي على منامة و عليها كساء خيبري فأتته
فاطمة بقدر لها فيه خزيرة وقد صنعته، فقال لها: ادعي لي بعلك. فدعت علياً واجتمع
النبي صلى الله عليه وآله، وعلي وحسن وحسين وفاطمة، فأصابوا من ذلك الطعام، قالت أم
سلمة: وأنا في الحجرة أصلّي فنزلت هذه الآية: (إنما يريد الله) فأخذ فضل الكساء
فغشّاهم الكساء جميعاً وهو معهم ثم أخرج احدى يديه وألوى بإصبعه إلى السماء، ثم
قال: هؤلاء أهل بيتي وحامّتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. قالت أم سلمة:
فأدخلت رأسي في البيت فقلت: يا رسول الله وأنا معكم؟ قال: أنت إلى خير; إنّك على
خير.
ام سلمه گفت: پيامبر در خانه من بر منامه بود و عبايى خيبرى بر تن داشت، پس
فاطمه با ديكى كه در آن حريره بود آمد و او آن را درست كرده بود. پيامبر به او گفت:
شوهرت را نزد من بخوان و او على را خواند و پيامبر و على و حسن و حسين و فاطمه در
آنجا جمع شدند و از اين طعام خوردند، ام سلمه مى گويد: و من در حجره بودم و نماز
مى خواندم، پس اين آيه نازل شد: «انما يريد الله» پيامبر اضافه عبا را گرفت و همه
آنها را با عبا پوشانيد و خود او هم با آنان بود، سپس يكى از دست هاى خود را بيرون
آورد و به آسمان اشاره كرد، آنگاه گفت: اينان اهل بيت من و خاندان من هستند، پس
پليدى را از آنان ببر و آنان را پاكيزه كن. گفتم: يا رسول الله آيا من هم با شما
هستم؟ فرمود: تو بر خير هستى، تو بر خير هستى.
759 ـ 761 ـ همين مضمون با چند سند ديگر و گاهى با اندك تغييرى نيز از ام سلمه
نقل شده است.
762 ـ 763 ـ مضمون حديث 757 با دو سند ديگر نيز نقل شده است.
764 ـ عن ابى معاوية البجلى، عن عمرة الهمداية أنّها دخلت على أمّ سلمة زوج
النبي وقالت: يا أمّتاه ألا تخبريني عن هذا الرجل الذي قتل بين أظهرنا فمحبّ و مبغض له. قالت لها أم سلمة: أتحبينه؟ قالت: لا أحبّه ولا أبغضه ـ تريد
علي بن أبي طالب ـ فقالت لها أم سلمة: أنزل الله تعالى: (إنما يريد الله ليذهب عنكم
الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً) ومافي البيت إلا جبرئيل ورسول الله وعلي وفاطمة
والحسن والحسين وأنا، فقلت: يا رسول الله أنا من أهل البيت؟ فقال رسول الله: أنت من
صالح نسائي .فلو كان قال: نعم كان أحبّ إليّ مما تطلع عليه الشمس وتغرب.
ابومعاويه بجلى گفت: عمره همدانى بر ام سلمه همسر پيامبر وارد شد و گفت: اى مادر
آيا به من درباره اين مردى كه در ميان ما كشته شد خبر نمى دهى؟ چون بعضى ها او را
دوست دارند و بعضى ها دشمن او هستند. ام سلمه به او گفت: آيا تو او را دوست دارى؟
گفت: نه دوست دارم و نه دشمن او هستم (منظور علىّ بن ابى طالب(ع) بود) ام سلمه به
او گفت: خداوند نازل كرده: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم
تطهيرا» و اين در حالى بود كه در خانه جز جبرئيل و پيامبر خدا و على و فاطمه و حسن
و حسين و من كس ديگرى نبود و من به پيامبر گفتم: يا رسول الله آيا من هم از اهل بيت
هستم؟ پيامبر فرمود: تو از نيكان زنان من هستى. اگر مى گفت: آرى، براى من دوست
داشتنى تر از همه آن چيزهايى بود كه خورشيد بر آنها طلوع و غروب مى كند.
765 ـ عن ام سلمة قالت:اتى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم منزلى فقال لى:
لاتأذنى لاحد علىّ.فجاءت فاطمة فلم استطع ان احجبها عن ابيها،ثم جاء الحسن فلم
استطع ان احجبه عن أمه وجدّه، ثمّجاء الحسين فلم أستطع أن أحجبه عن أمّه وجدّه
وأخيه ثمّ جاء عليّ فلم أستطع أن أحجبه عن زوجته وابنيه، قالت: فجمعهم رسول الله
حوله و تحته كساء خيبرى فجلّلهم رسول الله جميعا ثمّ قال: اللهم هؤلاء اهل بيتى
فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا. فقلت: يا رسول الله وأنا معهم؟ فوالله ما قال:
وأنت معهم ولكنّه قال: إنّك على خير، وإلى خير. فنزلت عليه: (إنّما يريد الله ليذهب
عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيراً).
ام سلمه گفت: پيامبر به منزل من آمد و به من گفت: كسى را اجازه ورود بر من مده،
پس فاطمه آمد و نتوانستم او را از پدرش منع كنم، سپس حسن آمد و نتوانستم او را از
مادر و جدش منع كنم، سپس حسين آمد و نتوانستم او را از مادر و جد و برادرش منع كنم
سپس على آمد و نتوانستم او را از همسر و دو فرزندش منع كنم. مى گويد: پيامبر خدا
همه آنها را دور خود جمع كرد و عباى خيبرى زير او بود پس آنها را با آن عبا پوشانيد
آنگاه گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدى را از آنان ببر و آنان را پاك
كن. گفتم: يا رسول الله آيا من هم از آنان هستم؟ به خدا سوگند: نفرمود كه تو هم از
آنان هستى بلكه گفت: تو بر خير و به سوى خير هستى و اين آيه بر او نازل شد: «انما
يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا»
766 ـ عن أبي سعيد الخدري عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال حين نزلت (وأمر
أهلك بالصلاة) 132 / طه. كان النبي يجيء إلى باب عليّ صلاة الغداة ثمانية أشهر;
يقول: الصلاة رحمكم الله (إنّما يريد الله ليذهب عنكم الرجس)
ابوسعيد خدرى گفت: وقتى كه اين آيه نازل شد: «وامر اهلك بالصلوة = و خاندان خود
را به نماز امر كن»(21) پيامبر خدا هشت ماه در نماز صبح به در خانه على مى آمد و
مى گفت: نماز، خدا شما را رحمت كند «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و
يطهركم تطهيرا»
767 ـ عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية في نبي الله وعلي وفاطمة
والحسنوالحسين عليهم السلام.
ابو سعيد گفت: اين آيه «انما يريد الله» درباره پيامبر خدا و على و فاطمه و حسن
و حسين نازل شد.
768 ـ عن أبي سعيد، قال: لمّا نزلت الآية: (إنّما يريد الله) في نبي الله وعليّ
وفاطمة والحسن والحسين جلّلهم رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بكساء خيبرى
فقال: اللهمّ هؤلاء أهل بيتي فأذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً. وأمّ سلمة على باب
البيت فقالت: وأنا؟ قال: وأنت إلى خير.
ابوسعيد گفت: چون اين آيه «انما يريد الله» درباره پيامبر خدا و على و فاطمه و
حسن و حسين نازل شد، پيامبر آنان را با عباى خيبرى پوشانيد و گفت: خدايا اينان اهل
بيت من هستند، پس پليدى را از آنان ببر و آنان را پاكيزه كن. ام سلمه بر در خانه
بود و گفت: و من؟ پيامبر گفت: تو بر خير هستى.
769 ـ عن أبي سعيد قال: قال رسول الله: نزلت هذه الآية في خمسة: فيّ وفي علي
وحسن و حسين وفاطمة (إنّما يريد الله) الآية.
ابوسعيد گفت: پيامبر فرمود: اين آيه درباره پنج نفر نازل شد، من و على و حسن و
حسين و فاطمه «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت»
770 ـ همين مضمون با سند ديگرى نيز نقل شده است.
771 ـ أبا الحمراء يقول: حفظت من رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم سبعة أشهر ـ
أو ثمانية ـ يجيء عند وقت كلّ صلاة إلى باب فاطمة وحسن و حسين فيقول: الصلاة يرحكم
الله (إنما يريد الله) الآية.
ابوالحمراء گفت: از پيامبر هفت يا هشت ماه مراقبت كردم، وقت هر نمازى به در خانه
فاطمه و حسن و حسين مى آمد و مى گفت: نماز، خدا شما را رحمت كند «انما يريد الله»
772 ـ عن أبي الحمراء قال: رابطت المدينة سبعة أشهر مع رسول الله كيوم واحد،
فسمعت النبي صلى الله عليه وآله وسلم إذا طلع الفجر جاء إلى باب عليّ وفاطمة فقال:
الصلاة ثلاثاً: (إنّما يريد الله) الآية.
ابوالحمراء گفت: هفت ماه در مدينه نگهبانى رسول خدا را به عهده داشتم كه چون يك
روز بود، شنيدم كه در هر طلوع فجرى پيامبر به در خانه على و فاطمه مى آمد و سه بار مى گفت: نماز «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت»
773 ـ عن أنس إن رسول الله كان يمرّ ببيت فاطمة بعد أن بنى بها عليّ ستة أشهر
فيقول: الصلاة (إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت) الآية.
انس بن مالك گفت: پس از ازدواج على و فاطمه، پيامبر تا شش ماه از كنار خانه
فاطمه مى گذشت و مى گفت: نماز «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت»
774 ـ عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية (إنّما يريد الله) في النبي
وفاطمة والحسن والحسين وعلي فألقى عليهم الكساء وقال: اللهم هؤلاء أهل بيتي فاذهب
عنهم الرجس وطهرهم تطهيراً.
ابوسعيد خدرى گفت: آيه: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت» درباره
پيامبر و فاطمه و حسن و حسين و على نازل شد، پيامبر عبايى بر روى آنان انداخت و
گفت: خدايا اينان اهل بيت من هستند، پس پليدى را از آنان ببر و آنان را پاكيزه كن.
( 131 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
اِنَّ الَّذينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِى الدُّنْيا
وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذابًا مُهيناً وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ
الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا
بُهْتانًا وَ اِثْمًا مُبينًا
همانا كسانى كه خدا و پيامبر او را اذيت مى كنند، خدا در دنيا و آخرت به آنان
لعنت مى كند و براى آنان عذابى دردناك آماده كرده است. و كسانى كه مؤمنين و مؤمنات
را بى آنكه كارى انجام داده باشند اذيت مى كنند، بهتان و گناه آشكارى را متحمل
مى شوند.
(سوره احزاب آيات 57 ـ 58)
775 ـ عن مقاتل بن سليمان البلخي بتفسيره وفيه: (والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير ما اكتسبوا ـ يعني بغير جرم ـ فقد احتملوا بهتاناً ـ وهو ما لم
يكن ـ إثماً مبيناً) يعني بيّناً، يقال: نزلت في عليّ بن أبي طالب، وذلك إنّ نفراً
من المنافقين كانوا يؤذونه ويكذبون عليه، وإنّ عمر بن الخطاب في خلافته قال لأبي بن
كعب: إنّي قرأت هذه الآية فوقعت منّي كلّ موقع، والله إنّي لأضربهم وأعاقبهم. فقال
له أبيّ: إنّك لست منهم إنّك مؤدّب معلّم.
فإن ثبت النزول فيه خاصّة فقد ثبت، وإلا فالآية متناولة له بالاخبار المتظاهرة
عن النبي صلى الله عليه وآله وسلم على الخصوص، منها الحديث المسلسل، وفي بعض
رواياته: (من آذى شعرة منك) فهو خاصّ له ـ وفي بعضها: (شعرة مني) وهي متناولة له
لقوله صلى الله عليه وآله وسلم في عِدّة أخبار: (أنت مني وأنا منك) ومنها رواية عمر
وجابر وسعد وأم سلمة وابن عباس وأبي هريرة وأبي سعيد وعمروبن شاس.
مقاتل بن سليمان بلخى در تفسير خود گفت: «والذين يؤذون المؤمنين والمؤمنات بغير
ما اكتسبوا» يعنى بدون اينكه گناهى از آنان سرزند. آنان را اذيت مى كنند «فقد
احتملوا بهتانا» يعنى آنچه واقع نشده است «واثما مبينا» گناهى آشكار. گفته شده كه
اين آيه درباره علىّ بن ابى طالب(ع) نازل شده است و اين زمانى بود كه جمعى از
منافقان او را اذيت مى كردند و بر او دروغ مى بستند. عمر بن خطاب در زمان خلافت خود
به ابىّ بن كعب گفت: من اين آيه را خواندم و در من تأثير كلى گذاشت، به خدا سوگند
آنان را خواهم زد و شكنجه خواهم كرد. پس ابىّ به او گفت: تو از آنان نيستى و تو
تعليم دهنده ادب و علم هستى.
اگر ثابت شود كه اين آيه در خصوص على است، كه ثابت شده وگرنه اين آيه با توجه به
اخبار بسيارى كه از پيامبر رسيده، شامل على هم مى شود. از جمله آن اخبار حديث
مسلسلى است كه در برخى از روايات آن آمده: «هر كس مويى از تو را اذيت كند» كه در
اين صورت مخصوص على مى شود، و در بعضى از روايات آمده: «مويى از مرا» اين تعبير نيز
شامل او مى شود، چون پيامبر در چندين خبر گفته است: «تو از منى و من از تو هستم» از جمله اين روايات، روايت هاى عمر و جابر و سعد و
ام سلمه و ابن عباس و ابوهريره و ابوسعيد و عمروبن شاس است.
776 ـ قال علي بن أبي طالب وهو أخذ بشعره، قال: حدّثني رسول الله وهو أخذ بشعره
فقال: من آذى شعرة منك فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى الله، ومن آذى الله فعليه لعنة
الله.
علىّ بن ابى طالب(ع) در حالى كه موى خود را گرفته بود گفت: پيامبر در حالى كه
موى خود را گرفته بود فرمود: هر كس به مويى از تو اذيت كند، مرا اذيت كرده است و هر
كس مرا اذيت كند، خدا را اذيت كرده و هر كس خدا را اذيت كند، لعنت خدا بر اوست.
777 ـ عن جابر قال: سمعت النبي صلى الله عليه وآله وسلم يقول لعلي: من آذاك فقد
آذاني.
جابر گفت: از پيامبر شنيدم كه به على مى گفت: هر كس تو را بيازارد مرا آزرده
است.
778 ـ عن أم سلمة زوج النبي صلى الله عليه وآله وسلم قالت: قد سمعت رسول الله
يقول لعلي بن أبي طالب: انت اخي وحبيبي من آذاك فقد آذاني.
ام سلمه همسر پيامبر گفت: از رسول خدا شنيدم كه علىّ بن ابى طالب(ع) مى گفت: تو
برادر من و دوست من هستى، هر كس تو را بيازارد مرا آزرده است.
( 132 )
و از طوره فاطر نازل شده است:
اِنَّما يَخْشَى اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمآءُ
همانا از خدا، دانشمندان از بندگان او مى ترسند.
(سوره فاطر آيه 27)
779 ـ عن ابن عباس في قوله تعالى: (انما يخشى الله من عباده العلماء) قال: يعني
عليّاً كان يخشى الله ويراقبه.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «انما يخشى الله من عباده العلماء» گفت: منظور على
است كه از خدا مى ترسيد و او را مراقب خود مى دانست.
780 ـ عن ابن عباس قال: في قوله تعالى: (إنما يخشى الله من عباده العلماء)
العلماء بالله الذين يخافونه عزوجل.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «انما يخشى الله من عباده العلماء» گفت: دانشمندان
الهى كسانى هستند كه از خدا مى ترسند.
( 133 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ ما يَسْتَوِى الْأَعْمى وَ الْبَصيرُ وَ لاَ الظُّلُماتُ وَ لاَ النُّورُ وَ
لاَ الظِّلُّ وَ لاَ الْحَرُورُ وَ ما يَسْتَوِى الْأَحْيآءُ وَ لاَ الْأَمْواتُ
كور و بينا مساوى نيستند و نه تاريكى ها و نور و نه سايه و گرماى آفتاب و زندگان
و مردگان نيز مساوى نيستند.
(سوره فاطر آيات 19 ـ 20)
781 ـ عن ابن عباس في قوله الله تعالى: (وما يستوي الأعمى) قال: أبو جهل ابن
هشام «والبصير» قال: عليّ بن أبي طالب، ثم قال: ولا الظلمات» يعني أبوجهل المظلم
قلبه بالشرك «ولا النور» يعني قلب علي المملوء من النور، ثم قال: «ولا الظل» يعني
بذلك مستقر علي في الجنة «ولا الحرور» يعنى به مستقر أبي جهل في جهنم، ثم جمعهم
فقال: «وما يستوي الأحياء» علي و حمزة وجعفر و حسن و حسين و فاطمة و خديجة «ولا
الاموات» كفار مكة.
ابن عباس درباره سخن خداوند «و ما يستوى الاعمى» گفت: او ابوجهل بن هشام بود «والبصير» او علىّ بن ابى طالب بود. سپس گفت: «ولا الظلمات» يعنى ابوجهل كه
به سبب شرك قلبش تاريك بود «ولا النور» يعنى قلب على كه پر از نور بود. سپس گفت:
«ولا الظلّ» يعنى جايگاه على در بهشت «ولا الحرور» يعنى جايگاه ابوجهل در جهنم، سپس
همه را يك جا جمع كرد و فرمود: «ومايستوى الاحياء و لا الاموات» يعنى كفار مكه.
( 134 )
و نيز در اين سوره نازل شده است :
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ
ظالِمٌ لِنَفْسِه وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ
بِاِذْنِ اللّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ
سپس كتاب را به آن بندگان خود كه برگزيديم به ميراث داديم ، سپس برخى از آنان
ستم كننده به نفس خود هستند و برخى از آنان ميانه روند و برخى با امر خداوند در
كارهاى نيك پيشرو هستند، اين توفيق بزرگى است.
(سوره فاطر آيه 32)
782 ـ عن أبي حمزة الثمالي عن على بن الحسين، قال: إنّي لجالس عنده إذ جاءه
رجلان من أهل العراق فقالا: يا ابن رسول الله جئناك كي تخبرنا عن آيات من القرآن.
فقال: وما هي؟ قالا: قول الله تعالى: (ثم أورثنا الكتاب الذين اصطفينا) فقال: يا
أهل العراق وأيّش يقولون؟ قالا: يقولون: إنّها نزلت في أمّة محمد(ص) فقال لهم عليّ
بن الحسين: أمّة محمد كلّهم إذاً في الجنّة! قال: فقلت من بين القوم: يا ابن رسول
الله فيمن نزلت؟ فقال: نزلت والله فينا أهل البيت ـ ثلاث مرات ـ قلت: أخبرنا من
فيكم الظالم لنفسه؟ قال: الذي استوت حسناته و سيئاته ـ وهو في الجنّةـ فقلت:
والمقتصد؟ قال: العابد لله في بيته حتّى يأتيه اليقين. فقلت: السابق بالخيرات؟ قال:
من شهر سيفه ودعا إلى سبيل ربّه.
ابوحمزه ثمالى گفت: نزد علىّ بن الحسين(ع) نشسته بودم كه دو نفر از اهل عراق
آمدند و گفتند: اى پسر پيامبر نزد تو آمده ايم تا درباره آياتى از قرآن به ما خبر
بدهى، گفت: كدام آيات؟ گفتند: سخن خداوند: «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا» گفت:
اى اهل عراق، مردم در اين خصوص چه مى گويند؟ گفتند: آنها مى گويند كه اين آيه
درباره امت محمد(ص) نازل شده است. علىّ بن الحسين گفت: در اين صورت همه امت محمد در
بهشت هستند!
مى گويد: من از ميان آنها گفتم: اى پسر پيامبر اين آيه درباره چه كسانى نازل شده
است؟ گفت: درباره ما اهل بيت نازل شده است (اين جمله را سه بار تكرار كرد) گفتم: به
من خبر بده كه در ميان شما «الظالم لنفسه = ستم كننده به نفس خويش» چه كسى است؟
گفت: او كسى است كه نيكى ها و بدى هاى او مساوى باشد و البته در بهشت خواهد بود.
گفتم: «المقتصد = ميانه رو» كيست؟ گفت: كسى كه در خانه اش خدا را عبادت مى كند تا
وقتى كه مرگ فرا رسد. گفتم: «السابق بالخيرات = پيشگام در نيكى ها» چه كسى است؟
گفت: كسى كه شمشير برگيرد و به سوى راه خدا بخواند.
783 ـ عن زيد بن عليّ في قوله تعالى: (ثم أورثنا الكتاب) وساق الآية إلى آخرها
وقال: (الظالم لنفسه) المختلط منّا بالناس (والمقتصد) العابد (والسابق) الشاهر سيفه
يدعو إلى سبيل ربّه.
زيد بن على درباره آيه: «واورثنا الكتاب الذين اصطفينا» گفت: «الظالم لنفسه» كسى
از خاندان ماست كه با مردم مختلط شود و «المقتصد» يعنى عابد و «السابق بالخيرات»
كسى است كه شمشير خود را كشيده و به راه خدا دعوت مى كند.
784 ـ عن عبد خير عن عليّ قال: سألت رسول الله(ص) عن تفسير هذه الآية فقال: هم
ذرّيتك و ولدك; إذا كان يوم القيامة خرجوا من قبورهم على ثلاثة أصناف: ظالم لنفسه
يعني الميّت بغير توبة، ومنهم مقتصد استوت حسناته و سيئاته من ذريتك، ومنهم سابق
بالخيرات من زادت حسناته على سيئاته من ذرّيّتك.
عبدخير از على(ع) نقل مى كند كه گفت: از پيامبر خدا از تفسير اين آيه پرسيدم،
گفت: آنان ذريّه و فرزندان تو هستند، وقتى قيامت برپا شد، آنان به صورت سه گروه از
قبرهايشان برمى خيزند، ستمگر بر خود، يعنى كسى كه بدون توبه مرده است و برخى از
آنان ميانه روند يعنى نيكى ها و بدى هاى آنان مساوى است و از ذريّه توهستند. و برخى
از آنان هم پيشگام در خيرات هستند و او كسى است كه نيكى هاى او بر بدى هايش افزون
است و از ذريه توست.
( 135 )
و نيز از سوره صافات نازل شده است:
وَ قِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ
آنان را نگهداريد كه آنان مورد پرسش خواهند بود.
(سوره صافات آيه 24)
785 ـ عن مندل العنزي يرفعه إلى النبي صلى الله عليه وآله وسلم في قوله: (وقفوهم
إنَّهُمْ مسئولون) قال: عن ولاية علي.
مندل عنزى از پيامبر (ص) درباره سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون» نقل مى كند كه
از ولايت على پرسيده مى شوند.
786 ـ عن أبي سعيد الخدري فى قوله: (وقفوهم انهم مسئولون) قال: (عن إمامة عليّ
بن أبي طالب.
ابوسعيد خدرى راجع به سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون» گفت: از امامت على
پرسيده مى شوند.
787 ـ 788 ـ همين مضمون با سندهاى ديگرى از ابوسعيد خدرى نقل شده است.
789 ـ عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: إذ
ا كان يوم القيامة أوقف أنا و عليّ على الصراط، فما يمّربنا أحد إلا سألناه عن ولاية علي، فمن كانت معه وإلاّ ألقيناه في النار، وذلك قوله: (وقفوهم إنّهم
مسئولون).
سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا فرمود: وقتى روز قيامت
شود من و على بر صراط مى ايستيم و كسى از كنار ما عبور نمى كند مگر اينكه از ولايت
على از او مى پرسيم پس هر كس با على باشد (به بهشت مى رود)وگرنه او را به آتش
مى اندازيم و اين است معناى سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون»
790 ـ عن الشعبي عن ابن عباس في قوله تعالى: (وقفوهم إنّهم مسئولون) قال: عن
ولاية علي ّ بن أبي طالب.
شعبى از ابن عباسى نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «وقفوهم انهم مسؤلون» گفت:
از ولايت على پرسيده مى شوند.
همين مضمون از ابوجعفر نيز نقل شده است.
( 136 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
سَلامٌ عَلى اِلْياسينَ (22)
درود بر خاندان ياسين.
(سوره صافات آيه 37)
791 ـ عن ابن عبّاس في قوله: (سلام على آل ياسين) قال: على آل محمد.
ابن عباس راجع به سخن خداوند: «سلام على آل ياسين» گفت: سلام بر آل محمد(ص)
792 ـ همين مضمون با طرق ديگر نيز از ابن عباس نقل شده است.
793 ـ عن جعفر بن محمد عن آبائه: عن عليّ عليهم السلام في قوله: (سلام على آل
ياسين) قال: ياسين محمد و نحن آل ياسين.
جعفر بن محمد از پدرانش از على نقل مى كند كه راجع به سخن خداوند: «وسلام على آل
ياسين» گفت: ياسين محمد است و ما آل ياسين هستيم.
794 ـ عن سليم بن قيس العامري قال: سمعت علياً يقول: رسول الله ياسين و نحن آله.
سليم بن قيس عامرى گفت: از على شنيدم كه مى گفت: پيامبر خدا ياسين است و ما
خاندان او هستيم.
795 ـ عن ابن عباس في قوله: (وإنّ إلياس لمن المرسلين ـ إلى قوله: ـ سلام على آل
ياسين) يقول: سلام على آل محمد.
ابن عباس راجع به به سخن خداوند: «سلام على آل ياسين» گفت: سلام بر آل محمد(ص)
796 ـ عن عبدالله بن عباس في قوله الله تعالى: (سلام على آل ياسين) يعني على آل
محمد، وياسين بالسريانية: يا إنسان يا محمد.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «سلام على آل ياسين» گفت: يعنى آل محمد و «ياسين»
در زبان سريانى: اى انسان اى محمد.
797 ـ عن أبي مالك الغفارى في قوله: (سلام على آل ياسين) قال: هو محمّد، وآله
أهل بيته.
ابومالك غفارى درباره سخن خداوند: «سلام على آل ياسين» گفت: آنان محمد و اهل بيت
او هستند.
( 137 )
و نيز در سوره ص نازل شده است:
أَمْ نَجْعَلُ الّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدينَ فِى
الْأَرْضِ * أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقينَ كَالْفُجّارِ
آيا كسانى را كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده اند مانند مفسدان
قرار مى دهيم؟ يا پرهيزگاران را مانند فاجران؟
(سوره ص آيه 28)
798 ـ عن ابن عباس قال: وأمّا قوله: (أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات)
الآية قال: نزلت هذه الآية في ثلاثة من المسلمين وهم المتّقون الذين عملوا
الصالحات، وفي ثلاثة من المشركين و هم المفسدون الفجّار، فأما الثلاثة من المسلمين
فعليّ بن أبي طالب، و حمزة بن عبدالمطلب، و عبيدة بن الحارث بن عبدالمطلب; وهم
الذين بارزوا يوم بدر; فقتل عليّ الوليد، وقتل حمزة عتبة، وقتل عبيدة شيبة.
ابن عباس گفت: و اما سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات» اين
آيه درباره سه نفر از مسلمانان كه همان پرهيزگارانى بودند كه كارهاى شايسته انجام
مى دادند و سه نفر از مشركان كه همان مفسدان فاجر بودند، نازل شده است. آن سه نفر
از مسلمانان عبارت بودند از: علىّ بن ابى طالب(ع) و حمزة بن عبدالمطلب و عبيدة بن
حارث بن عبدالمطلب كه در روز بدر مبارزه كردند، على وليد را و حمزه عتبه را و عبيده
شيبه را كشت.
799 ـ عن عليّ في قوله تعالى: (أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين
في الأرض أم نجعل المتقين كالفجّار) قال: نزلت في حمزة وعلي و عبيدة بن الحارث بن
عبدالمطلب، وفي عتبة وشيبة.
على (ع) درباره سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات كالمفسدين فى
الارض ام نجعل المتقين كالفجار» گفت: درباره حمزه و على و عبيدة بن حارث بن
عبدالمطلب و نيز عتبه و شيبه و وليد بن عتبه نازل شده است.
800 ـ عن ابن عبّاس في قوله: (أم نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات) يقول:
الطاعات فيما بينهم و بين ربهم و هم علي و حمزة و عبيدة بن الحارث (كالمفسدين في
الأرض) يعني شيبة و عتبة والوليد بن المغيرة، (أم نجعل المتقين) الشرك وهم عليّ و
حمزة و عبيدة (كالفجّار) يعني عتبة و شيبة والوليد وهؤلاء الذين تبارزوا يوم بدر،
فقتل علي الوليد، وقتل حمزة عتبة، وقتل عبيدة شيبة.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا و عملوا الصالحات، گفت:
صالحات يعنى طاعات ميان آنان و پروردگارشان، و آنان على و حمزه و عبيدة بن حرث
بودند «كالمفسدين فى الارض» يعنى شيبه و عتبه و وليد بن مغيره. «ام نجعل المتقين»
پرهيزگاران از شرك يعنى على و حمزه و عبيدة «كالفجار» يعنى عتبه و شيبه و وليد،
اينان كسانى بودند كه در روز بدر با يكديگر مبارزه كردند على وليد را كشت و حمزه
عتبه را و عبيده شيبه را.
801 ـ عن ابن عباس قال: إنّها نزلت في عتبة وشيبة ابني ربيعة، والوليد بن عتبة;
وهم الذين بارزوا بني هاشم عليّاً وحمزة و عبيدة بن الحارث فقتلهم الله وأنزل فيهم:
(أم حسب الذين يعملون السيئات أن يسبقونا ـ أي يعجزونا بالنقمة ـ ساء ما يحكمون)
لأنفسهم فقتلوا يوم بدر، ونزلت في الثلاثة من المسلمين علي و حمزة و عبيدة (من كان
يرجو لقاء الله) يقول: يخاف البعث بعد الموت، فإن البعث لآت أي لكائن.
ابن عباس گفت: اين آيه درباره عتبه و شيبه فرزندان ربيعه و وليد بن عتبه نازل
شده كه با بنى هاشم يعنى على و حمزه و عبيدة بن حارث مبارزه كردند كه خداوند آنها
را كشت و درباره آنها اين آيه را نازل كرد: «ام حسب الذين يعملون السيئات ان
يسبقونا» يعنى ما را به وسيله نقمت ناتوان سازند «ساءما يحكمون» بد است آنچه برخود داورى مى كننند. آنان در روز بدر كشته شدند همچنين اين آيه درباره سه نفر
از مسلمانان على و حمزه و عبيدة بن حارث نازل شده است «من كان يرجو لقاء الله» يعنى
از برانگيخته شدن پس از مرگ مى ترسد و اينكه رستاخيز واقع خواهد شد.
802 ـ 803 ـ شبيه اين مضمون با دو سند ديگر نيز از ابن عباس نقل شده است.
804 ـ عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جدّه في قوله: (أم نجعل) الآية قال نزلت في
علي بن أبي طالب عليه السلام.
جعفر بن محمد از پدرانش نقل مى كند كه سخن خداوند: «ام نجعل الذين آمنوا» درباره
علىّ بن ابى طالب(ع) نازل شده است.
( 138 )
و نيز از سوره زمر نازل شده است:
قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ اِنَّما
يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
بگو آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند يكسان هستند؟ همانا خردمندان
پند مى گيرند.
(سوره زمر آيه 9)
805 ـ عن جابر: عن أبي جعفر في قول الله تعالى: (قل هل يستوي الذين يعلمون)
الآية، قال: (الذين يعلمون) نحن (والذين لايعلمون) عدوّنا (إنما يتذكر أولو
الألباب) قال: شيعتنا.
جابر از ابوجعفر نقل مى كند كه درباره سخن خداوند: «قل هل يستوى الذين يعلمون»
گفت: «كسانى كه مى دانند» ما هستيم و «كسانى كه نمى دانند» دشمنان ما هستند. و
«خردمندان» شيعيان ما هستند.
806 ـ عن ابن عبّاس في قوله: (هل يستوي الذين يعلمون) قال: يعني بالذين يعلمون،
عليّاً وأهل بيته من بنى هاشم (والذين لايعلمون) بني أميّة و (أولو الألباب)
شيعتهم.
ابن عباس درباره سخن خداوند: «هل يستوى الذين يعلمون» گفت: منظور از «كسانى كه
مى دانند» على و اهل بيت او از بنى هاشم هستند و منظور از «كسانى كه نمى دانند» بنى
اميّه هستند و «خردمندان» شيعيان اهل بيت هستند.
( 139 )
و نيز در آنجا نازل شده است:
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَكآءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَمًا
لِرَجُل هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً
خداوند مثالى زده است: مردى را كه مملوك شريكانى است كه درباره او اختلاف
مى كنند و مردى را كه تنها تسليم يك نفر است، آيا اين دو يكسانند؟
(سوره زمر آيه 29)
807 ـ عن محمد بن الحنفية عن عليّ عليه السلام في قوله تعالى: (ورجلا سلماً
لرجل) قال: أنا ذلك الرجل السليم لرسول الله صلى الله عليه وآله و سلم.
محمد بن حنفيه از على(ع) درباره سخن خداوند: «و رجلا سلما لرجل» نقل مى كند كه
گفت: من همان مردى هستم كه تسليم پيامبر خدا بودم.
808 ـ عن أبي جعفر قال: الرجل السالم لرجل علي وشيعته.
ابوجعفر گفت: آن مرد كه براى يك نفر تسليم بود، على و شيعه او هستند.
809 ـ عن عبدالله بن عباس في قول الله تعالى: (ضرب الله رجلا فيه شركاء) فالرجل
هو أبوجهل، والشركاء آلهتهم التي يعبدونها، كلهم يدّعيها يزعم أنه أولى بها (ورجلا) يعني عليّاً (سلماً) يعني سلماً دينه لله يعبده وحده لا يعبد غيره
(هل يستويان مثلا) في الطاعة والثواب.
عبدالله بن عباس درباره سخن خداوند: «ضرب الله رجلا فيه شركاء» گفت: آن مرد
ابوجهل است و شريكان، خدايانى است كه آنها را عبادت مى كردند و هر كدام از آنها
درباره آن معبودها ادعا مى كردند و گمان داشتند كه او مال آنهاست «ورجلا سلما» يعنى
على كه دين او خالص براى خدا بود و تنها او را پرستش مى كردو چيز ديگرى را پرستش
نمى كرد «هل يستويان مثلا» يعنى در طاعت و ثواب.
( 140 )
و نيز در اين سوره نازل شده است:
وَ الَّذى جآءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِه أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ
كسى كه سخن راست بياورد و كسى كه آن را تصديق كند، آنان همان پرهيزگاران هستند.
(سوره زمر آيه 33)
810 ـ عن عبدالوهاب بن مجاهد، عن أبيه في قول الله تعالى: (والذي جاء بالصدق
وصدّق به) قال: الذي جاء بالصدق رسول الله (ص) والذي صدّق به عليّ.
مجاهد درباره سخن خداوند: «والذى جاء بالصدق و صدّق به» گفت: آن كس كه سخن راست
آورده پيامبر خداست و آن كس كه آن را تصديق كرده على است.
811 ـ 812 ـ همين مضمون با سه سند ديگر از مجاهد نقل شده است.
813 ـ عن ابن عبّاس في تفسير قوله تعالى: (والذي جاء بالصدق وصدّق به) قال: هو
النبيّ جاء بالصدق، والذي صدّق به عليّ بن أبي طالب.
ابن عباس در تفسير سخن خداوند: «والذى جاء بالصدق و صدّق به» گفت: او پيامبر است
كه سخن راست آورد و كسى كه آن را تصديق كرد علىّ بن ابى طالب(ع) بود.
814 ـ همين مضمون با سند ديگرى از ابن عباس نقل شده است.
815 ـ عن أبي الطفيل عن علي قال: والذي جاء بالصدق رسول الله. وصدّق به أنا;
والناس كلّهم مكذّبون كافرون غيري و غيره.
ابوالطفيل از على(ع) نقل مى كند كه گفت: آن كس كه سخن راست آورد پيامبر خدا بود
و آن كس كه آن را تصديق كرد من هستم و اين در حالى بود كه همه مردم تكذيب مى كردند
و كافر بودند جز من و او.