سيماى امام على (ع) در قرآن
(ترجمه كتاب شواهد التنزيل لقواعد التفضيل)

حاكم ابوالقاسم حسكانى
از علماى اهل سنت در قرن پنجم
ترجمه يعقوب جعفرى

- ۲ -


بسم الله الرحمن الرحيم

سپاس خداوندى را كه هر كدام از اولياى خود را كه بخواهد با انواع كرامت ها گرامى مى دارد و او را با افزونى در مقام و منزلت و بالا بردن درجه ها، نعمت مى بخشد و بهترين درودها و صلوات بر پيامبر برگزيده او و خاندانش باد.

خبر داد مرا شيخ بزرگوار علىّ بن حمزة بن رشكى كه عمرش طولانى باد، گفت: خبر داد مرا پسر مصنف وهب الله بن على حسكانى حذاء، گفت: امام حاكم حسكانى كه خدا از او راضى باشد مى گويد:

اما بعد، برخى از كسانى كه رياست بر عوام پيدا كرده اند و از اصحاب «ابن كرام»(1) هستند، در اين روزها در مجلس خود نشسته و گروه بسيارى گرد او جمع شده اند و او با عيبجويى درباره نقيب و سرپرست علويان، آن گروه را گمراه مى سازد و تا جايى غلوّ كرده و در پايين آوردن مقام پدران او پيش رفته كه گفته است: هيچ يك از مفسران نگفته اند كه سوره «هل اتى على الانسان» و نه چيز ديگرى از قرآن درباره على و اهل بيت او نازل شده است.

من جرئت او را نكوهيدم و دروغ و بهتان او را بزرگ شمردم و منتظر شدم كه از علما و بزرگان كسى پاسخگوى او باشد ولى كارى صورت نگرفت جز از طرف قاضى امام عماد الاسلام ابوالعلا صاعدبن محمد (قدس روحه) كه فقط برخى از خواص خود را كه در آن مجلس حاضر شده بودند، مورد عتاب قرار داده و از اين كار زشت چشم پوشى كرده است، با اينكه مدعى بود كه به امر به معروف و نهى از منكر اهتمام خاصى دارد. اين بود كه بر خود لازم ديدم كه اين شبهه را از ياران دفع كنم و به همين جهت به گردآورى اين كتاب مبادرت نمودم و در آن همه آياتى را كه گفته شده در حق اهل بيت نازل گشته و يا درباره آنان تفسير گرديده و يا بر آنان حمل شده است، آوردم و از نقد اسانيد روايات اعراض كردم و اين به جهت انبوهى و فراوانى آن بود و از باب تهوّر نبود و آن را «شواهد التنزيل لقواعد التفضيل» ناميدم و خدا ما را بس است و او توفيق دهنده و نگهبان خوبى است.

پيش از آوردن آياتى كه درباره اين خاندان نازل شده است، چند فصل را كه ارتباط تنگاتنگى با مطالب كتاب دارد ذكر مى كنيم:

فصل اول:در كثرت خصايص اميرالمؤمنين

به نقل از سخن پيشينيان از جمله عبدالله بن عباس دانشمند امت رضى الله عنه كه ابوالطفيل ما را از آن خبر داده است:

1 ـ عن ابن عباس قال: لقد كانت لعلىّ بن ابى طالب عليه السلام ثمانية عشر منقبه لو لم يكن له إلاّ واحدة منهنّ لنجا بها. و قال جدّي ـ رحمه الله ـ لقد كان علىّ بن ابى طالب ثمانية عشر منقبة لو لم يكن إلاّ واحدة لنجا بها، ولقد كانت له ثلاثة عشر منقبة لم تكن لأحد من هذه الأمة.

ابن عباس گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) هيجده منقبت وجود دارد كه اگر فقط يكى از آنها بود به وسيله آن نجات پيدا مى كرد. و جدّ من رحمه الله گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) هيجده منقبت وجود دارد كه اگر فقط يكى از آنها بود به وسيله آن نجات پيدا مى كرد و براى او سيزده منقبت است كه هيچ يك از اين امت آنها را نداشت.(2)

2 ـ عن مجاهد و عبدالله بن شدّاد قالا: ذكر علىّ عند ابن عباس فقال: لقد كانت لعلىّ ثمانية، عشر منقبة، و أنّ خمساً منها لو لم يكن له إِلاّ واحدة منها كان نجا بها، و إِنّ ثلاثة عشر منها ما كانت لأحد في هذه الأمّة.

مجاهد و عبدالله بن شداد گفتند: نزد عبدالله بن عباس سخن از على به ميان آمد او گفت: علىّ بن ابى طالب(ع) هيجده منقبت دارد كه پنج تا از آنها به گونه اى است كه اگر جز يكى از آنها نبود به وسيله آن نجات مى يافت و سيزده تاى آن در هيچ يك از اين امت وجود ندارد.

3 ـ عن ابن عباس قال: لقد كان لعلىّ ثمانية عشرة منقبة لو كان واحدة منها لرجل من هذه الأمة لنجا بها، ولقد كانت له اثنا عشر منقبة ما كانت لأحد من هذه الأمّة.

ابن عباس گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) هيجده منقبت بود كه اگر يكى از آنها براى كسى از اين امت بود به وسيله آن نجات مى يافت و دوازده منقبت براى او بود كه هيچ يك از اين امت آن را نداشت.

سخن مجاهد بن جبر از بزرگان تابعين و مفسرين درباره او:

4 ـ قال مجاهد: إِنّ لعلىّ عليه السلام سبعين منقبة ما كانت لأحد من أصحاب النبىّ صلى الله عليه وسلم مثلها و ما من شيء من مناقبهم إلاّ وقد شركهم فيها.

مجاهد گفت: براى على(ع) هفتاد منقبت بود كه هيچ يك از اصحاب پيامبر(ص) مانند آنها را نداشت و آنان هيچ منقبتى نداشتند مگر اينكه على با آنان شريك بود.

سخن سليمان بن طرخان تيمى عابد از زهاد تابعين درباره وى:

5 ـ محمّد بن المعتمر، عن أبيه عن جدّه قال كان لعلىّ بن ابى طالب عشرون و مائة منقبة لم يشترك معه فيها أحد من أصحاب محمد صلى الله عليه و آله وسلم وقد اشترك في مناقب الناس.

محمد بن معمتر از جدش نقل مى كند كه گفت: براى علىّ بن ابى طالب(ع) يكصدوبيست منقبت بود كه كسى از اصحاب محمد(ص) با او در آنها شركت نداشت ولى او در مناقب مردم شركت داشت.(3)

سخن بعضى از صحابه در تفضيل على(ع):

6 ـ عن أبي الطفيل: عن بعض أصحاب النبي صلى الله عليه وآله وسلم قال لقد سبق لعلىّ بن ابى طالب عليه السلام من المناقب ما لو أن واحدة منها قسمت بين الخلق وَسِعَتْهم خيراً.

ابوالطفيل از بعضى از اصحاب پيامبر نقل مى كند كه گفت:براى علىّ بن ابى طالب (ع) منقبت هايى فراهم شده كه اگر يكى از آنها را ميان مردم تقسيم كنند، از لحاظ نيكى همه را در بر مى گيرد.(4)

سخن احمد بن حنبل بغدادى پيشواى اهل حديث:

7 ـ عن محمد بن منصور قال: سمعت أحمد بن حنبل يقول ما جاء لأحد من أصحاب رسول الله من الفضائل أكثر ممّا لعلىّ بن ابى طالب.

محمد بن منصور گفت از احمد بن حنبل شنيدم كه گفت: براى هيچ يك از اصحاب پيامبر خدا(ص) فضايلى بيشتر از آنچه براى علىّ بن ابى طالب آمده ، نقل نشده است.(5)

8 ـ همين مضمون با سند ديگرى هم نقل شده است.

9 ـ حمدان الوراق يقول: سمعت أحمد بن حنبل يقول: ما روي لأحد من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم من الفضائل الصحاح ما روي لعلىّ بن ابى طالب.

حمدان وراق گفت: از احمد بن حنبل شنيدم كه گفت: براى هيچ يك از اصحاب پيامبر خدا(ص) از فضائل صحيح آنچه براى علىّ بن ابى طالب(ع) روايت شده، نقل نشده است.

اين روايت را يزيد بن هارون از فطر نيز نقل كرده است.

10 ـ قال ابوالطفيل: كان بعض أصحاب النبي صلى الله عليه وسلم يقول: لقد كان لعلىّ بن ابى طالب عليه السلام من السوابق ما لو أن سابقة منها قسمت بين الخلائق لأوسعتهم خيراً.

ابوالطفيل گفت: بعضى از اصحاب پيامبر(ص) مى گفت: براى علىّ بن ابى طالب (ع) سابقه هايى بود كه اگر يكى از آنها را ميان مردم تقسيم مى كردند، از لحاظ خير همه آنها را فرا مى گرفت.

اين روايت را محمد بن عيسى نيز از فطر نقل كرده و نام آن صحابى را هم بيان كرده است:

11 ـ عن ابن عباس قال: لقد سبقت لعلىّ من السوابق ما لو أنّ واحدةً منها قسمت بين جميع الخلائق لأوسعتهم خيراً.

ابن عباس گفت: براى علىّ بن ابى طالب سابقه هايى بود كه اگر يكى از آنها ميان خلايق تقسيم مى شد همه آنها را خير فرامى گرفت.

سخن عبدالله بن عمر بن خطاب در تفضيل على(ع)

12 ـ خلف بن خليفة قال: سمعت أبا هارون العبدى قال: كنت جالساً مع ابن عمر، إِذ جاء نافع بن الأزرق فقال: والله إِني لأبغض علياً. قال: أبغضك الله تبغض رجلاً سابقة من سوابقه خير من الدنيا و ما فيها.

خلف بن خليفه گفت: از ابو هارون عبدى شنيدم گفت: با ابن عمر نشسته بودم كه نافع بن ازرق آمد و گفت: به خدا قسم كه على را دشمن مى دارم، او گفت: خدا تو

را دشمن بدارد، كسى را دشمن مى دارى كه فضيلتى از فضايل او از دنيا و آنچه در آن است بهتر است.

سخن عكرمه غلام ابن عباس در تفضيل على(ع)

13 ـ عن عكرمة عن ابن عباس قال: ما في القرآن آية: (الذين آمنوا و عملوا الصالحات) إلاّ و علي أميرها و شريفها، و ما من أصحاب محمّد رجل إلاّ وقد عاتبه الله و ما ذكر عليّاً إلاّ بخير.

ثم قال عكرمة: إني لأعلم أنّ لعلي منقبة لو حدّثت بها لنفذت أقطار السماوات و الأرض. أو قال: الأرض.

عكرمه از ابن عباس نقل مى كند كه گفت: در قرآن آيه اى به اين تعبير «الذين آمنوا و عملوا الصالحات = كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند» وجود ندارد مگر اينكه على امير آن و شريف آن است و از اصحاب محمد(ص) كسى نيست مگر اينكه خداوند او را مورد عتاب قرار داده اما على را جز به نيكى ياد نكرده است.(6)

آنگاه عكرمه مى گويد: همانا من مى دانم كه براى على منقبتى است كه اگر آن را حديث كنم از اطراف آسمانها و زمين نفوذ مى كند. يا گفت: زمين.

سخن غلام عايشه در تفضيل على(ع)

14 ـ عبدالرحمان قاضي الري قال: قلت لأبي عبدالرحمان ـ مكاتب كان لعائشة ـ: حدّثنا بمناقب علي. قال: ما أحدّثك و هي أكثر من أن تحصى.

عبدالله بن عبدالرحمان قاضى رى گفت: به ابو عبدالرحمان غلام عايشه گفتم: از مناقب على به من حديث كن، گفت: چه حديث كنم در حالى كه آن بيشتر از آن است كه شمارش شود.

حديث مزبور در مسند مالك بن حريرث از مسند كبير نيز نقل شده است.
 


پى‏نوشتها:

1) منظور از وى بنيان گذار فرقه كراميه است كه مكتب كلامى خاص دارند.
2) اين روايات را هيثمى در مجمع الزوايد ج 9 ص 120 نيز نقل كرده است.
3) اين روايت را ابن عساكر نيز در تاريخ دمشق ج 3 ص 312 نقل كرده است.
4) اين حديث را ابن عسا كر از ابوالطفيل نقل كرده: تاريخ دمشق ج 3 ص 82.
5) اين سخن را حاكم نيز از ابن حنبل نقل كرده: المستدرك ج 3، ص 107.
6) اين روايت را متقى هندى نيز آورده: كنز العمال ج 15 ص 94.