شرح بر صد كلمه أمير المؤمنين

عبد الوهاب

- ۱۰ -


91 قلب الاحمق فى فمه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : قلب نادان در دهانش است .

يعنى با احمق همنشينى مكن و بترس كه رازت را بر او ظاهر كنى ، چون نمى‏تواند رازها را حفظ كند چون قلبش در كرانه زبانش مى‏باشد ، پس هر گاه زبان حركت كند هر چه در طرف اوست آشكار شود ، و نگهداشتن رازها كار آزادگان و نيكوكاران است ، چنان كه گويند : سينه آزادگان گور رازهاست .

92 لسان العاقل فى قلبه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : زبان خردمند در قلب اوست .

يعنى هر گاه آسايش و سلامتى بخواهى با خردمند همنشين شو زيرا زبان عاقل در قلبش جاى دارد ، رازت را آشكار نمى‏سازد و پرده‏ات را نمى‏درد ، و به همين سبب گفته مى‏شود : دشمن عاقل بهتر از دوست نادان و بى خرد است .

93 من جرى فى عنان امله عثر باجله .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر كه با افسار آرزوى خويش برود ناگاه به اجل خويش در افتد .

شارح گويد : عنان به كسر افسار است و به فتح ( عين ) براى ابر است ، و عثور هر گاه با ( ب ) به كار رود به معناى سقوط است ، و هر گاه با ( على ) به كار رود به معناى اطلاع است . يعنى هر كه به افسار آرزويش چنگ بزند و بر طبق خواهش آن حركت كند به شبكه اجل دست در آويخته و سقوط مى‏نمايد و براى او رسيدن به آرزويش ممكن نمى‏شود .

94 اذا وصلت اليكم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشّكر .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون كرانه‏هاى نعمت به شما برسد غايت و انتهاى آن را با كم سپاسى مرمانيد .

شارح گويد : يعنى هر گاه كرانه‏اى از نعمت به دستت افتد پس براى به دست آوردن كرانه ديگر با سپاسگزارى زياد تلاش كن زيرا سپاسگزارى ، نعمت پيشين را باقى و نعمت آينده را جلب مى‏كند ، به دليل فرموده خداوند : اگر سپاسگزارى كنيد نعمت شما را افزون كنم [ 75 ] .

اگر كسى اشكال كند كه اين آيه دلالت دارد بر اين كه سپاس نعمت موجب زياد شدن نعمت بعد است و دلالت نمى‏كند بر اين كه شكر موجب باقى ماندن نعمت پيشين است ؟

در جواب گوييم : اين سخن مردود است چون زياد شدن نعمت بعد مستلزم آن است كه نعمت قبلى باقى باشد ، بنابر اين دلالت كردن بر زياد شدن نعمت مستلزم دلالت بر باقى ماندن نعمت قبلى است ، دقت كن .

95 اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو شكر القدرة عليه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون بر دشمنت قدرت يافتى پس بخشيدن او را شكر قدرت يافتن بر او قرار بده .

شارح گويد كه : قدرت يافتن بر شكست دشمن نعمتى است ، و شكر بر نعمت واجب است ، و چون عفو كردن از امورى است كه شارع امر فرموده سپاس نعمت محسوب مى‏شود ، پس اگر خواستى بر اين نعمت شكر كنى پس سزاوارتر آن است كه با بخشيدن او شكر نعمت كنى ، چون بخشيدن دشمن كارى است كه ذاتا مطلوب است ، و موجب بلند شدن مقام صاحب عفو مى‏شود چنان كه آورده‏اند كه داود پيامبر ( ع ) در آخر زندگانيش سخنى از فرزندانش پرسيد و آن سؤال اين بود كه : هر گاه كسى گناهى كند چگونه او را كيفر مى‏دهيد ؟ پس هر يك از پسرانش پاسخى داد و گفت : او را به مقدار گناهش كيفر مى‏كنيم ، آنگاه از سليمان ( ع ) در آن مورد پرسيد پس پاسخ داد كه او را مى‏بخشم پس داود پرسيد و گفت : اگر دوباره گناه كرد چه مى‏كنى ؟ جواب داد : او را عفو مى‏كنم پس گفت :

اگر مجددا گناه كرد چه مى‏كنى ؟ جواب داد : او را مى‏بخشم سپس بعد از چند بار سؤال و جواب سليمان گفت : او را مى‏بخشيم تا حيا كند كه آن گناه را تكرار كند پس داود ( ع ) براى سليمان دعا كرد و فرمود : تو براى حكومت و سلطنت شايسته‏تر و براى نشستن بر تخت خلافت سزاوارترى ، و خدا داناتر به حق است .

96 ما اضمر احد شيئا الاّ ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت مگر كه آن چيز در گفتنهاى ناخودآگاه زبانش و گونه‏هاى چهره‏اش پديد آمد .

شارح گويد كه : مپندار كه چيزى را در قلبت پنهان مى‏كنى و هيچ كس بر آن مطلع نمى‏شود چون اين كارى است كه هيچ كس بر آن توانايى ندارد زيرا گاهى در ظاهر صورت او آشكار مى‏شود و در خلال الفاظ و سخنانش به صورت ناخودآگاه از كرانه زبانش در عبارتهايى كه بيان مى‏كند دانسته مى‏شود .

97 البخيل مستعجل الفقر يعيش فى الدّنيا عيش الفقرا ، و يحاسب فى الآخرة حساب الاغنياء .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بخيل در ، درويشى شتاب مى‏كند در دنيا همچون درويشان زيست مى‏نمايد و در آخرت مانند توانگران مورد محاسبه واقع مى‏شود .

شارح گويد كه : از بخل بپرهيز كه بخيل همواره از درويش شدن مى‏ترسد و اندوهش هميشگى است ، در دنيا با خوارى و ندارى زندگى مى‏كند و گرسنه و تشنه است ، در گرد آوردن دنيا فرو مى‏رود تا در رنج و مشقت بميرد . پس مى‏ميرد و مالش را براى وارثان بجاى مى‏گذارد و در روز رستاخيز مانند كسى كه صاحب مالهاى بسيار است محاسبه مى‏شود ، امّا شخص بخشنده در دنيا در وسعت و راحتى مى‏زيد و مردم او را به نيكى و ستايش ياد مى‏كنند ، و در آخرت اگر محاسبه شود به خواست خدا آسان محاسبه گردد ، خداوند با لطف خويش ما را از كيفر بخل در دنيا و عذاب آتش در آخرت حفظ كند كه او پناهگاه جهانيان است .

98 لسان العاقل وراء قلبه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : زبان خردمند در پشت دل اوست .

شارح گويد : وراء به معناى پشت سر است و گاهى به معناى قدّام [ 76 ] ( پيش رو مى‏باشد ) و اين لغت معانى ضدّ هم دارد و هر گاه او را به ( كلمه بعد ) اضافه نكنى گويى :

لقتيه من وراء « او را از پشت سر ديدم » پس او را به عنوان غايت رفع مى‏دهى مثل اين كه گويى : من قبل ، در مختار الصّحاح چنين آمده است .

معناى كلمه اين است كه : شخص خردمند سخنى نگويد مگر پس از آنى كه در آن بيانديشد . چون زبانش پشت و پس قلبش است پس اوّل مى‏انديشد آنگاه سخن مى‏گويد ، و زبان احمق چنان نيست چون زبان او در جلو قلبش است و به همين سبب پيش از انديشيدن سخن مى‏گويد و موجب پشيمانى و سرگردانيش مى‏شود .

99 قلب الاحمق وراء لسانه .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : قلب احمق پشت زبانش است .

شارح گويد كه : احمق از روى انديشه و تامّل سخن نمى‏گويد بلكه هر چه را شنيده خواه خير باشد خواه شرّ به نفع باشد يا به ضرر بدان تكلّم مى‏كند ، زيرا قلبش كه جاى تفكر و انديشه است در پشت زبان اوست كه جاى سخن گفتن است ، پس در آن فرو رفته و در زير زبانش پنهان است ، بنابر اين نمى‏تواند بيانديشد بلكه تنها وظيفه و كارش سخن گفتن است پس برايش سزاوارتر آن است كه جز در هنگام لزوم هرگز سخن نگويد .

100 اللّهم اغفر رمزات اللحاظ ، و سقطات الالفاظ ، و شهوات الجنان ، و هفوات اللسان .

امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بار خدايا گناهانى را كه بر چشمهاى ما و لفظهاى ما و دلها و زبانهايمان رفته است بيامرز .

شارح گويد : اصل اللّهم در نزد علماى بصره يا اللّه بوده و ميم ( آخر آن ) بجاى حرف ندا ( يا ) مى‏باشد ، و لذا با هم جمع نمى‏شوند و آن ( ميم ) از ويژگيهاى اين اسم است مثل اين كه داخل شدن ( يا ) بر آن با لام ( حرف ) تعريف و همزه قطع و ( تاى ) قسم مخصوص اللّه مى‏باشد بنابر اين زيّدم ، رحمانّم گفته نمى‏شود چنان كه ، يا الرحمن و تا الرحمن نمى‏گويند ، و اصل اللّه در نزد علماى كوفه يا اللّه امنّا بخير بوده است ، يعنى نسبت به ما قصد خير كن پس حرف ندا حذف شده و همزه از « امّ » جدا شده و « ميم » به « ها » متصل شده است پس دو مفعولى كه متعلّق به ( امّ ) بوده و عبارت از ضمير و بخير است به منظور سبك شدن و به سبب استعمال زياد حذف شده‏اند ، غفر به معناى پوشاندن و از باب ضرب يضرب است ، رمزات جمع رمزة و عبارت از اشاره كردن به دو لب و دو ابروست و مقصود در اين جا به قرنيه اضافه مطلق اشاره كردن است ، لحاظ به فتح لام انتهاى چشم است ، و سقطات جمع سقطه به فتح و به معناى لغزيدن و افتادن است ، و الفاظ جمع لفظ و اسم است نه مصدر ، شهوات جمع شهوت است و مشهور است ، جنان به فتح ( جيم ) قلب ، و هفوات جمع هفوه به معناى لغزش مى‏باشد .

معناى كلمه چنين است : خدايا به فضل و بخشش عامت و لطف بسيارت عيبهايى كه از چشم و زبان سر مى‏زند و نقصانى كه شايسته نيست بر قلب وارد شود و داخل مى‏شود بپوشان همانا تو بسيار مهربان بخشنده احسان كننده و نعمت بخشى ، محتمل است كه اين دعا ويژه خود آن حضرت باشد و يا همگانى باشد و شامل آن حضرت و همه مسلمانان شود ، و عام بودن دعا با ظاهر سخن آن حضرت مناسبتر است و با مقام والاى او هم موافقتر و با مرام مهمّش سازگارتر است ، چون از اوصاف آن حضرت خير رساندن به ديگران است و معروف است كه به تمام مسلمين قصد بهره رساندن دارد ، و شايد دليل اين كه اين اعضا را به خصوص ياد كرده آن باشد كه اين اعضا به منزله اصل و مدار براى ديگر اعضاست به اين دليل كه قلب مدار براى درست بودن و فاسد بودن بدن است چه آن كه گفته پيامبر ( ص ) بر آن دلالت مى‏كند كه : در بدن پاره گوشتى است هر گاه آن درست باشد بدن نيز درست است و چون فاسد گردد بدن هم فاسد شود ، آگاه باشيد كه آن پاره گوشت قلب مى‏باشد ، و زبان با آن كه جرمش كوچك است جرمش بزرگ است ، چون گناهان بزرگ به صراحت از آن سر مى‏زند و از غير زبان بر حسب دلالت ، و چشم براى ديگر اعضا به منزله جاسوس [ 77 ] است نسبت به آنها تجسّس و جست و جو مى‏كند و هر كارى كه باقى اعضا انجام مى‏دهند به وسيله چشم [ 78 ] انجام مى‏دهند ، و خدا به حقيقت داناتر است . و به خير و صلاح سخن را قطع مى‏كنيم و به خدا اميد داريم كه ما را موفق بدارد و به رستگارى برساند چه او بسيار بخشنده و گشايشگر است ، و او را شكر و سپاس كامل مى‏كنيم كه او در دادن نعمت مورد سپاسگزارى است ، و از او مى‏خواهيم كه به فضل و كرمش سر انجام ما را به خوشبختى برساند ، و درود و سلام كامل بر سرورمان محمد ( ص ) و تمامى خاندان و يارانش نثار باد .

مؤلف و نويسنده اين مطالب عبد الوهاب ( رحمه اللّه ) فرزند خوجه امير ادنه كه ابراهيم بن پير پاشاست ، به پايان رسيد ( شرح صد كلمه ) سپس تصحيح آن در شب 23 ماه مبارك رمضان كه ( شب جهنّى مى‏باشد ) در سال 1387 هجرت پيامبرمان صلى اللّه عليه و آله و سلّم خاتمه يافت .

مير جلال الدين حسينى ارموى محدّث با ستايش خداوند مقتدر بخشنده ، چاپ كتاب در پنجم جمادى الاولى سال 1390 هجرى قمرى مطابق با 18 تير ماه 1349 هجرى شمسى ، پايان يافت

و بايد دانسته شود كه من نسخه اين شرح ( شرح عبد الوّهاب ) را در ميان مجموعه‏اى كه در كتابخانه‏ام بود يافتم و بى آن كه تصرّفى در آن كنم آن را چاپ كردم و چون من نسبت به شارح شناخت ندارم و صفحه آخر اين نسخه اسم شارح را داشت رمزهاى اين صفحه را در آخر كتاب قرار دادم شايد آن كه در آن بنگرد بيشتر از آنچه ما از آن استفاده كرده‏ايم آگاهى به دست آورد ، و درود بر كسانى كه از هدايت حق پيروى كنند .