91 قلب الاحمق فى فمه .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : قلب نادان در دهانش است .
يعنى با احمق همنشينى مكن و بترس كه رازت را بر او ظاهر كنى ، چون
نمىتواند رازها را حفظ كند چون قلبش در كرانه زبانش مىباشد ، پس هر گاه زبان
حركت كند هر چه در طرف اوست آشكار شود ، و نگهداشتن رازها كار آزادگان و
نيكوكاران است ، چنان كه گويند : سينه آزادگان گور رازهاست .
92 لسان العاقل فى قلبه .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : زبان خردمند در قلب اوست .
يعنى هر گاه آسايش و سلامتى بخواهى با خردمند همنشين شو زيرا زبان
عاقل در قلبش جاى دارد ، رازت را آشكار نمىسازد و پردهات را نمىدرد ، و به
همين سبب گفته مىشود : دشمن عاقل بهتر از دوست نادان و بى خرد است .
93 من جرى فى عنان امله عثر باجله .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هر كه با افسار آرزوى خويش برود ناگاه به اجل خويش در افتد .
شارح گويد : عنان به كسر افسار است و به فتح ( عين ) براى ابر است
، و عثور هر گاه با ( ب ) به كار رود به معناى سقوط است ، و هر گاه با ( على )
به كار رود به معناى اطلاع است . يعنى هر كه به افسار آرزويش چنگ بزند و بر طبق
خواهش آن حركت كند به شبكه اجل دست در آويخته و سقوط مىنمايد و براى او رسيدن
به آرزويش ممكن نمىشود .
94 اذا وصلت اليكم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشّكر .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون كرانههاى نعمت به شما برسد غايت و
انتهاى آن را با كم سپاسى مرمانيد .
شارح گويد : يعنى هر گاه كرانهاى از نعمت به دستت افتد پس براى
به دست آوردن كرانه ديگر با سپاسگزارى زياد تلاش كن زيرا سپاسگزارى ، نعمت
پيشين را باقى و نعمت آينده را جلب مىكند ، به دليل فرموده خداوند : اگر
سپاسگزارى كنيد نعمت شما را افزون كنم
[ 75 ] .
اگر كسى اشكال كند كه اين آيه دلالت دارد بر اين كه سپاس نعمت
موجب زياد شدن نعمت بعد است و دلالت نمىكند بر اين كه شكر موجب باقى ماندن
نعمت پيشين است ؟
در جواب گوييم : اين سخن مردود است چون زياد شدن نعمت بعد مستلزم
آن است كه نعمت قبلى باقى باشد ، بنابر اين دلالت كردن بر زياد شدن نعمت مستلزم
دلالت بر باقى ماندن نعمت قبلى است ، دقت كن .
95 اذا قدرت على عدوك فاجعل العفو شكر القدرة عليه .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : چون بر دشمنت قدرت يافتى پس بخشيدن او
را شكر قدرت يافتن بر او قرار بده .
شارح گويد كه : قدرت يافتن بر شكست دشمن نعمتى است ، و شكر بر
نعمت واجب است ، و چون عفو كردن از امورى است كه شارع امر فرموده سپاس نعمت
محسوب مىشود ، پس اگر خواستى بر اين نعمت شكر كنى پس سزاوارتر آن است كه با
بخشيدن او شكر نعمت كنى ، چون بخشيدن دشمن كارى است كه ذاتا مطلوب است ، و موجب
بلند شدن مقام صاحب عفو مىشود چنان كه آوردهاند كه داود پيامبر ( ع )
در آخر زندگانيش سخنى از فرزندانش پرسيد و آن سؤال اين بود كه : هر گاه كسى
گناهى كند چگونه او را كيفر مىدهيد ؟ پس هر يك از پسرانش پاسخى داد و گفت : او
را به مقدار گناهش كيفر مىكنيم ، آنگاه از سليمان ( ع ) در آن مورد پرسيد پس
پاسخ داد كه او را مىبخشم پس داود پرسيد و گفت : اگر دوباره گناه كرد چه
مىكنى ؟ جواب داد : او را عفو مىكنم پس گفت :
اگر مجددا گناه كرد چه مىكنى ؟ جواب داد : او را مىبخشم سپس بعد
از چند بار سؤال و جواب سليمان گفت : او را مىبخشيم تا حيا كند كه آن گناه را
تكرار كند پس داود ( ع ) براى سليمان دعا كرد و فرمود : تو براى حكومت و سلطنت
شايستهتر و براى نشستن بر تخت خلافت سزاوارترى ، و خدا داناتر به حق است .
96 ما اضمر احد شيئا الاّ ظهر فى فلتات لسانه و صفحات وجهه .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : هيچ كس چيزى را در دل پنهان نداشت مگر
كه آن چيز در گفتنهاى ناخودآگاه زبانش و گونههاى چهرهاش پديد آمد .
شارح گويد كه : مپندار كه چيزى را در قلبت پنهان مىكنى و هيچ كس
بر آن مطلع نمىشود چون اين كارى است كه هيچ كس بر آن توانايى ندارد زيرا گاهى
در ظاهر صورت او آشكار مىشود و در خلال الفاظ و سخنانش به صورت ناخودآگاه از
كرانه زبانش در عبارتهايى كه بيان مىكند دانسته مىشود .
97 البخيل مستعجل الفقر يعيش فى الدّنيا عيش الفقرا ، و يحاسب فى
الآخرة حساب الاغنياء .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بخيل در ، درويشى شتاب مىكند در دنيا
همچون درويشان زيست مىنمايد و در آخرت مانند توانگران مورد محاسبه واقع مىشود
.
شارح گويد كه : از بخل بپرهيز كه بخيل همواره از درويش شدن
مىترسد و اندوهش هميشگى است ، در دنيا با خوارى و ندارى زندگى مىكند و گرسنه
و تشنه است ، در گرد آوردن دنيا فرو مىرود تا در رنج و مشقت بميرد . پس
مىميرد و مالش را براى وارثان بجاى مىگذارد و در روز رستاخيز مانند كسى كه
صاحب مالهاى بسيار است محاسبه مىشود ، امّا شخص بخشنده در دنيا در وسعت و
راحتى مىزيد و مردم او را به نيكى و ستايش ياد مىكنند ، و در آخرت اگر محاسبه
شود به خواست خدا آسان محاسبه گردد ، خداوند با لطف خويش ما را از كيفر بخل در دنيا و عذاب آتش در آخرت
حفظ كند كه او پناهگاه جهانيان است .
98 لسان العاقل وراء قلبه .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : زبان خردمند در پشت دل اوست .
شارح گويد : وراء به معناى پشت سر است و گاهى به معناى قدّام
[ 76
] ( پيش رو مىباشد ) و اين لغت معانى ضدّ هم دارد و هر گاه او را به ( كلمه
بعد ) اضافه نكنى گويى :
لقتيه من وراء « او را از پشت سر ديدم » پس او را به عنوان غايت
رفع مىدهى مثل اين كه گويى : من قبل ، در مختار الصّحاح چنين آمده است .
معناى كلمه اين است كه : شخص خردمند سخنى نگويد مگر پس از آنى كه
در آن بيانديشد . چون زبانش پشت و پس قلبش است پس اوّل مىانديشد آنگاه سخن
مىگويد ، و زبان احمق چنان نيست چون زبان او در جلو قلبش است و به همين سبب
پيش از انديشيدن سخن مىگويد و موجب پشيمانى و سرگردانيش مىشود .
99 قلب الاحمق وراء لسانه .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : قلب احمق پشت زبانش است .
شارح گويد كه : احمق از روى انديشه و تامّل سخن نمىگويد بلكه هر
چه را شنيده خواه خير باشد خواه شرّ به نفع باشد يا به ضرر بدان تكلّم مىكند ،
زيرا قلبش كه جاى تفكر و انديشه است در پشت زبان اوست كه جاى سخن گفتن است ، پس
در آن فرو رفته و در زير زبانش پنهان است ، بنابر اين نمىتواند بيانديشد بلكه
تنها وظيفه و كارش سخن گفتن است پس برايش سزاوارتر آن است كه جز در هنگام لزوم
هرگز سخن نگويد .
100 اللّهم اغفر رمزات اللحاظ ، و سقطات الالفاظ ، و شهوات
الجنان ، و هفوات اللسان .
امير مؤمنان ( ع ) فرمود : بار خدايا گناهانى را كه بر چشمهاى ما
و لفظهاى ما و دلها و زبانهايمان رفته است بيامرز .
شارح گويد : اصل اللّهم در نزد علماى بصره يا اللّه بوده و ميم (
آخر آن ) بجاى حرف ندا ( يا ) مىباشد ، و لذا با هم جمع نمىشوند و آن ( ميم )
از ويژگيهاى اين اسم است مثل اين كه داخل شدن ( يا ) بر آن با لام ( حرف )
تعريف و همزه قطع و ( تاى ) قسم مخصوص اللّه مىباشد بنابر اين زيّدم ، رحمانّم گفته نمىشود چنان كه ، يا
الرحمن و تا الرحمن نمىگويند ، و اصل اللّه در نزد علماى كوفه يا اللّه امنّا بخير بوده است ،
يعنى نسبت به ما قصد خير كن پس حرف ندا حذف شده و همزه از « امّ » جدا شده و «
ميم » به « ها » متصل شده است پس دو مفعولى كه متعلّق به ( امّ ) بوده و عبارت
از ضمير و بخير است به منظور سبك شدن و به سبب استعمال زياد حذف شدهاند ، غفر به معناى پوشاندن و از باب ضرب يضرب است ، رمزات جمع رمزة و عبارت از اشاره كردن به دو لب و دو ابروست و
مقصود در اين جا به قرنيه اضافه مطلق اشاره كردن است ، لحاظ به فتح لام انتهاى
چشم است ، و سقطات جمع سقطه به فتح و به معناى لغزيدن و افتادن است ، و الفاظ
جمع لفظ و اسم است نه مصدر ، شهوات جمع شهوت است و مشهور است ، جنان به فتح (
جيم ) قلب ، و هفوات جمع هفوه به معناى لغزش مىباشد .
معناى كلمه چنين است : خدايا به فضل و بخشش عامت و لطف بسيارت
عيبهايى كه از چشم و زبان سر مىزند و نقصانى كه شايسته نيست بر قلب وارد شود و
داخل مىشود بپوشان همانا تو بسيار مهربان بخشنده احسان كننده و نعمت بخشى ،
محتمل است كه اين دعا ويژه خود آن حضرت باشد و يا همگانى باشد و شامل آن حضرت و
همه مسلمانان شود ، و عام بودن دعا با ظاهر سخن آن حضرت مناسبتر است و با مقام والاى
او هم موافقتر و با مرام مهمّش سازگارتر است ، چون از اوصاف آن حضرت خير رساندن
به ديگران است و معروف است كه به تمام مسلمين قصد بهره رساندن دارد ، و شايد
دليل اين كه اين اعضا را به خصوص ياد كرده آن باشد كه اين اعضا به منزله اصل و
مدار براى ديگر اعضاست به اين دليل كه قلب مدار براى درست بودن و فاسد بودن بدن
است چه آن كه گفته پيامبر ( ص ) بر آن دلالت مىكند كه : در بدن پاره گوشتى است
هر گاه آن درست باشد بدن نيز درست است و چون فاسد گردد بدن هم فاسد شود ، آگاه
باشيد كه آن پاره گوشت قلب مىباشد ، و زبان با آن كه جرمش كوچك است جرمش بزرگ
است ، چون گناهان بزرگ به صراحت از آن سر مىزند و از غير زبان بر حسب دلالت ،
و چشم براى ديگر اعضا به منزله جاسوس
[ 77 ] است نسبت به آنها تجسّس و جست و جو مىكند و هر كارى كه باقى اعضا
انجام مىدهند به وسيله چشم
[ 78 ] انجام مىدهند ، و خدا به حقيقت داناتر است
. و به خير و صلاح سخن را قطع مىكنيم و به خدا اميد داريم كه ما را موفق بدارد
و به رستگارى برساند چه او بسيار بخشنده و گشايشگر است ، و او را شكر و سپاس
كامل مىكنيم كه او در دادن نعمت مورد سپاسگزارى است ، و از او مىخواهيم كه به
فضل و كرمش سر انجام ما را به خوشبختى برساند ، و درود و سلام كامل بر سرورمان
محمد ( ص ) و تمامى خاندان و يارانش نثار باد .
مؤلف و نويسنده اين مطالب عبد الوهاب ( رحمه اللّه ) فرزند خوجه
امير ادنه كه ابراهيم بن پير پاشاست ، به پايان رسيد ( شرح صد كلمه ) سپس تصحيح
آن در شب 23 ماه مبارك رمضان كه ( شب جهنّى مىباشد ) در سال 1387 هجرت
پيامبرمان صلى اللّه عليه و آله و سلّم خاتمه يافت .
مير جلال الدين حسينى ارموى محدّث با ستايش خداوند مقتدر بخشنده ،
چاپ كتاب در پنجم جمادى الاولى سال 1390 هجرى قمرى مطابق با 18 تير ماه 1349
هجرى شمسى ، پايان يافت
و بايد دانسته شود كه من نسخه اين شرح ( شرح عبد الوّهاب ) را در
ميان مجموعهاى كه در كتابخانهام بود يافتم و بى آن كه تصرّفى در آن كنم آن را
چاپ كردم و چون من نسبت به شارح شناخت ندارم و صفحه آخر اين نسخه اسم شارح را
داشت رمزهاى اين صفحه را در آخر كتاب قرار دادم شايد آن كه در آن بنگرد بيشتر
از آنچه ما از آن استفاده كردهايم آگاهى به دست آورد ، و درود بر كسانى كه از
هدايت حق پيروى كنند .