پرتوی از فضائل اميرمؤمنان، علی عليهالسلام در حديث
آيت اللّه العظمى لطف الله صافى گلپايگانى
- پىنوشتها -
(1) -
بحار الانوار، ج5، ص84.
(2) -
فرائد السمطين، ج1، ص19؛
كفاية الطالب، ج1، ص18.
(3) -
بحار الانوار، ج38، ص197.
(4) -
[المناقب خوارزمي، ص37؛ المقتل، 42؛ طبع نجف، ينابيع المودة،
ص82.
(5) -
اسد الغابة، 4، ص23.
(6) -
شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، 15، ص194.
(7) -
نك نهج البلاغه، كلمات قصار، 74.
(8) -
نهج البلاغه، نامه45.
(9) -
[خطبه قاصعه، نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه 192]
(10) -
اين عدد معادل نام شريف علي ـ عليه السلام ـ به حسب حروف
ابجد است. البته با محاسبة احاديثي كه در پانوشت بدان افزودم بيش از اين
شمار شده است. و الحمدلله.
(11) -
رشفة الصادي في بحر فضائل بني النبي الهادي، ابوبكر حضرمي،
ص75.
(12) -
گروهي از ارباب صحاح اهل سنت و مسانيد و جوامع روايي آنان به
طرق بسيار و صحيح كه متجاوز از حد تواتر است نقل كردهاند: پيامبر اكرم
صلياللهعليهوآله بگاه مراجعت از «حجة الوداع» در مكاني به نام «غدير خم»
توقف كرده و خطبهاي ايراد كرد و مسلمانان را به چنگ زدن به دو گوهر
گرانبها (يعني كتاب خدا و خاندان پيامبر) توصيه فرمود و افزود كه اين دو
هيچگاه از يكديگر جدا نميشوند تا در كنار حوض كوثر بر رسول خدا
صلياللهعليهوآله درآيند، آنگاه بازوي علي عليهالسلام را گرفت و فرمود:«هر كس را كه من مولاي اويم علي نيز مولاي اوست... .»
عقيده نگارنده اين است كه: احاديث «غدير»، «ولايت»، «ثقلين»، «منزلت»،
«ائمه اثناعشر»، «طير»، «كساء»، «مباهله»، و احاديث ديگر از اين قبيل تمامي
از مشهورترين روايات با صحيحترين اسناد، و طرق فراوان ميباشند كه جمعي از
ياران رسول خدا صلياللهعليهوآله به نقل آنها پرداختهاند و احدي قادر
نيست در بين روايات، احاديثي را كه قابل سنجش با احاديث ياده شده از حيث
اعتبار و تواتر و شهرت را بيابد مگر خيلي كم. و ضبط كليه اسناد و الفاظ اين
روايات فوق العاده دشوار است به نحوي كه براي آنها تكنگاريهايي در دست
است و گاه برخي از آنها چند مجلد را تشكيل ميدهد كه در اين دفتر فهرست و
از باب تبرّك و تيمّن آنها را نقل ميكنيم.
و سپاس ويژة خداوندي است كه ما را از متمسكين به ولايت امير المؤمنين و
ائمه از فرزندانش تا امام عصر حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ
قرار داد.
(13) -
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، ج2، ص412/923.
نيز نك: الدر المنثور، ج4، ص45؛ تفسير روح المعاني، ج13، ص97؛ تفسير
طبري، ج3، ص72.
اين حديث از روايات مشهور است. سيوطي در الدر المنثور درباره آن گويد:
اين حديث را ابن جرير و ابن مردوبه، و ابو نعيم در المعرفة، و ديلمي، و ابن
عساكر و ابن نجار نقل كردهاند.
چون آيه: «اِنَّما اَنت مُنذر و لكلّ قومٍ هاد» [سوره رعد، آيه7] (همانا
تو بيم دهندهاي و براي هر قومي هدايتكنندهاي است) فرو فرستاده شد،
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله دست مبارك خويش به سينه نهاد و گفت: «من
بيم دهندهام.» آنگاه با دست خود به شانه علي اشاره كرده فرمود: «يا علي!
تو هدايت كنندهاي و هدايت شوندگان پس از من توسط تو راه مييابند.»
و مانند همين را از ابي برزه، ابن مردويه، ضياء در المختاره از ابن عباس
و از عبدالله بن احمد در زوائد المسند ابن ابي حاتم و طبراني در الاوسط و
حاكم نقل نموده و آن را صحيح تلقي كرده است.
و ابن مردويه و ابن عساكر از علي بن ابيطالب نقل كردهاند كه در خصوص
آيه: « اِنَّما اَنت مُنذر و لكلّ قومٍ هاد » فرمود: «رسول خدا
صلياللهعليهوآله بيم دهنده است و من هدايتكنندهام.»
(14) -
الفردوس، ج1، ص44/106؛ المتسدرك (حاكم)، ج3، ص126؛ تاريخ
بغداد، ج2، ص277 و ج4، ص348؛ مجمع الزوائد، ج9، ص114؛ تهذيب تاريخ دمشق،
ج3، ص38؛ اللآليالمصنوعة (سيوطي)،ج1، ص329؛ اسد الغابة، ج4، ص22.
دركتاب فتح الملك العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي، ص164 اين گونه
آمده است:
حافظ سيوطي در الجامع الكبير ميگويد: مدتي بود كه در مقام پاسخگويي به
اين پرسش كه سند اين حديث چگونه است ميگفتم: حسن است تا از حسن اتفاق
مواجه شدم با تصحيح ابنجرير در رابطه با نقل حديث از علي از كتاب تهذيب
الآثار به همراه تصحيح حاكم نيشابوري نسبت به نقل اين روايت از ابن عباس،
آنگاه استخاره كردم و مطمئن شدم به ارتقاء مرتبه حديث از «حسن» به «صحيح».*
نيز رجوع شود به كتاب «مناقب سيّدنا عليّ»، ص25 و كتاب المستدرك علي
الصحيحين، ج3، ص126.
ترمذي در كتاب الجامع الصحيح، ج5، ص637/3723 از علي عليهالسلام نقل
كرده كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرموده است: «من خانه حكمتم و علي باب
آن است.»
و ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، ج2،
ص459/990 و ابونعيم اصفهاني در كتاب حلية الاولياء، ج1، ص64 همين حديث را
ثبت كردهاند.
و رجوع نماييد به كتاب فتح الملك العلي بصحة حديث باب مدينة العلم علي
عليهالسلام كه در آن علم فراواني خواهيد يافت.
نيز از سلمان فارسي از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايت شده كه حضرت
فرمودند: «داناترين امتم بعد از من علي بن ابيطالب است.»
الفردوس، ج1، ص370/1491؛ جمع الجوامع/3794؛ كنز العمال/32977.
سعيد بن مسيب گويد: «در ميان اصحاب رسول خدا صلياللهعليهوآله تنها
كسي كه مدعي «سلوني» (از من پرسش كنيد) شده، علي بن ابيطالب بود.»
توضيح الدلائل، ص211؛ الاستيعاب (چاپ شده در حاشية الاصابه)، ج3، ص40،
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، ج3، ص31/1054.
از سفيان نقل است كه گفت: «احدي با علي احتجاج نداشت جز آن كه علي با
براهين، استدلال اورا بر هم زدو بر او چيره شد.» مناقب ابن مردويه، 87/77.
ابن مردويه گويد: براي صحابه پيامبر اقدس اكرم صلياللهعليهوآله
پيشامد ناگواري رخ داد ازاين رو عمر آنها را فرا خواند به علي گفت: «تو راه
حل بده كه بهترين و داناترين آناني.»
كتاب ملحقات احقاق الحق، 8 : 233. و عبارتي نزديك به ابن مضمون در ذخائر
العقبي، ص81 نقل شده است. و نيز در نقلها فراوان آمده است كه عمر هميشه
ميگفت: «اگر علي نبود، عمر هلاك ميشد.»
رجوع شود به كتاب الاستيعاب (چاپ شده در حاشية الاصابه) 3: 39.
به طور خلاصه بايد گفت: «در كتاب الغدير صد و چهل و سه مصدر براي اين
حديث ذكر كرده. و علامه لكهنوي درباره اين حديث و مباحث پيرامون آن دو جلد
كتاب قطور تصنيف كرده كه صفحات آن بالغ بر 1345 خواهد بود.»
[* حديث صحيح عبارت است از حديث مسندي كه اسناد آن به نقل عادل با قدرت
ضبط و حفط قوي از افراد مانند خود روايت كرده باشند و تحت عنوان شاذ و معلل
قرار نگيرد. نك: ارشاد طلاب الحقائق الي معرفة سنن خير الخلائق.]
(15) -
الفردوس، 1/44/107؛ كشف الخفاء، 1/236.
(16) -
الفردوس، 2: 244/3151؛ الجامع الصغير، 1: 665/4332؛ كنز
العمال، 11 / 601 / 32894؛ مناقب علي ابيطالب (ابن مغازلي)، 206/243.
(17) -
الفردوس، 1: 46/115؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، 3: 163ـ174/ 1178 و 1185؛ كنز العمال، 32968.
از ابن عمر روايت است كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «مردم از
درختهاي متعددند و من و علي از يك درخت آفريده شدهايم.»
نيزنك: توضيح الدلائل از شهاب الدين، ايجي/123.
(18) -
الفردوس 1: 46/115، تاريخ دمشق(ترجمة الامام علي عليهالسلام
) 3: 163 ـ 174/ 1178 و 1185؛ كنز العمال / 32968.
انس از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايت كرده كه حضرت فرمود: «علي پس
از من آنچه را كه مردم از تأويل قرآن نميدانند را به آنها تعليم ميدهد.»
شواهد التنزيل، 1: 39/28.
(19) -
عترت ثقل كبير، ص196.
(20) -
الفردوس، 1: 52/135؛ تنزيه الشريعة، 1: 14؛ تهذيب تاريخ
دمشق، 4/231.
و عبدالرحمن بن عوف از رسول خدا صلياللهعليهوآله اين گونه روايت كرده
است كه حضرت فرمود:
«من درختم، و فاطمه تنه و فرع آن، و علي موجب باروري آن است و حسن و
حسين ميوة آن، و شيعيان ما برگ آنند. و اصل آن درخت در بهشت عدن قرار دارد
و باقيماندة اجزايش در ديگر جاهاي بهشت است.» المستدرك علي الصحيحين، 3:
174/4755.
(21) -
ميزان الاعتدال ذهبي، 3/76.
و از انس روايت آورده كه گفت: در حضور رسول خدا صلياللهعليهوآله بودم
ناگهان علي را ديدم كه از روبرو ميآيد حضرت فرمود: «انس!» عرضه داشتم: بلي
يا رسولالله. فرمود: «اين كه از مقابل ميآيد حجت من است بر امتم در
رستاخيز.» جواهر المطالب، ج1، ص193؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، ج2، ح800 و مابعد آن.
(22) -
الفردوس، 1: 152/552.
(23) -
مجمع الزوائد، ج2، ص112 به نقل از طبراني.
(24) -
الصواعق، 97، (چاپ مصر) سال 1308؛ ذخائر العقبي (چاپ مصر)
سال 1356 و غير آن دو.
(25) -
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 2: 337/846؛
ذخاير العقبي، 89؛ الرياض النضرة، 2/209؛ جواهر المطالب، 1/227.
(26) -
الفردوس، 2: 85/2459؛ كنز العمال 33031؛ تاريخ دمشق (ترجمة
الامام علي عليهالسلام )، 2: 218/182؛ مقتل الحسين (ع) خوارزمي،2: 97.
(27) -
الفردوس،2: 100/2530، تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، 2/178، 182/666؛ جواهر المطالب، 1: 227؛ فرائد السمطين، 1:
292.
انس درضمن حديثي روايت كرده كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله به علي
عليهالسلام فرمود:
«به خدا سوگند تو نخستين آنهايي» و اين را سه مرتبه بيان فرمود. علي
سؤال كرد: پدر و مادرم به فدايت آن سه تن كياناند؟ جواب داد: «مقداد و
سلمان و ابوذر ـ رضوان الله عليهم ـ » مجمعالزوائد، 9/117.
و از ابن عباس روايت شده كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «از هيچ
آسماني نگذشتم جز آنكه اهل آن را در آرزوي ديدار علي بن ابيطالب يافتم. و
هيچ پيامبري در بهشت نيست جز آنكه مشتاق علي بن ابيطالب است».
جواهرالمطالب، 1/257.
(28) -
الفردوس، 2/132/2674؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )،2: 271/797. نيز نك: مناقب ابن مغازلي، 47/70.
عمّار بن ياسر و ابو ايوب انصاري گفتهاند: رسول خدا صلياللهعليهوآله
فرمود: «حق علي بر مسلمانان همان حق پدر است بر فرزند.» جواهر المطالب، 1:
91؛ الرياض النضرة، 2: 117.
(29) -
الفردوس، 142/2722؛ تنزيه الشريعه، 1: 355؛ الفوائد
المجموعة،367.
(30) -
الفردوس، 2: 142/2723.
(31) -
الفردوس، 2: 142/2725.
(32) -
المناقب خوارزمي، 68/41. اين حديث را ابن مردويه طبق آنچه
شهاب الدين ايجي شافعي در توضيح الدلائل 178 آورده، نقل نموده است.
و نيز محب الدين طبري در ذخائر العقبي، ص72 از عائشه نقل ميكند كه چون
رحلت رسول خدا صلياللهعليهوآله نزديك شد فرمود: «حبيب مرا به نزدم
بياوريد.» ابوبكر را حاضر كردند حضرت به او نگريست دوباره سر خود را بر
بالين نهاد، و بار ديگر همان را تكرار فرمود. عمر را فرا خواندند. همين كه
رسول خدا صلياللهعليهوآله او را مشاهده كرده سر بر زمين نهاد و باز
فرمود: حبيب مرا بگوييد بيايد. علي را دعوت كردند. چون رسول خدا
صلياللهعليهوآله او را ديد همراه با خود او را داخل پارچهاي كرد كه
رويش انداخته بودند، همچنان او را در آغوش داشت تا جان به جان آفرين تسليم
كرد.
و نيزاين حديث در تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )
3/17/1036؛ جواهرالمطالب، 1/175 نقل شده است.
از عبدالله بن عمر روايت است كه رسول اكرم صلياللهعليهوآله هنگام
بيماريش فرمود: «برادرم را نزد من فرا خوانيد.» ابوبكر را گفتند، حضرت از
او روي برگرداند آنگاه فرمود: «بگوييد برادرم بيايد.» عمر را گفتند آمد.
رسول خدا صلياللهعليهوآله از او نيز روي گردانيده آنگاه فرمود: «برادرم
را بگوييد بيايد.» عثمان را گفتند آمد پس حضرت از او نيز روي برگرداند. پس
علي را فراخواندند پيامبر پارچهاي رويش بود برداشت و علي را در زير آن
پارچه داخل نمود، هنگامي كه علي از حضور پيامبر خارج شد. از ايشان سؤال شد
رسول خدا چه چيزي در زير پارچه به تو فرمود؟ گفتند: رسول خدا مرا هزار باب
آموخت كه از هر بابي هزار باب گشوده ميشود.
مسند ابي يعلي موصلي؛ سير اعلام النبلاء، 8: 22؛ تاريخ دمشق (ترجمة
الامام علي عليهالسلام ) 2: 483/1012؛ كفاية الطالب، 133.
(33) -
الاصابة في تمييز الصحابة، ابن حجر عسقلاني (چاپ قاهره، 1328
هـ، ط1) 4: 403، ترجمه ليلي الغفاريه. و نيز ابن اثير جزري در اسدالغابة
(چاپ بيروت، دار احياء التراث العربي) 5: 547.
(34) -
الفردوس، 3: 61/4172، و 2: 358/3599؛ انساب الاشراف بلاذري،
2: 182 و در ذيل صفحه از تاريخ دمشق، 38: 41/851 .
از جابر بن عبدالله روايت شده ما در خدمت پيامبر اكرم
صلياللهعليهوآله نشسته بوديم كه علي از روبرو به سوي ما آمد، هنگامي كه
چشم پيامبر صلياللهعليهوآله به او افتاد فرمود: «قسم به آن كسي كه جانم
در دست قدرت اوست اين و شيعيانش روز رستاخيز پيروزمند و رستگارند.» و آيه
98 سوره بيّنه نازل شد (كساني كه ايمان آوردهآند و كارهاي شايسته انجام
دادهاند، آنان بهترين مردم هستند.) مجمع الزوائد، 9: 131.
و گنجي با اسناد خود از ابو سعيد خدري روايت كرده كه پيامبر
صلياللهعليهوآله به علي نگاه كرد و فرمود: «اين و پيروانش رستگاران روز
رستاخيز هستند.» در ادامه ميفرمايد: من اين حديث را از گروه بسيار و طرق
گوناگون شنيدم. كفاية الطالب، 175.
و مناوي اين حديث را اين گونه نقل كرده است: «شيعيان علي رستگارانند».
كنوز الحقائق، 1: 2515/17.
(35) -
الفردوس، 2: 403/3793.
(36) -
الفردوس، 2: 421/3866؛ جمع الجوامع/11083؛ فيض القدير، 5148
از ابن عباس و 5149 همان؛ الدر المنثور، 3: 262؛ تفسير القرطبي، 15: 306؛
كنز العمال/32897 و 32989، المناقب خوارزمي، 310/307؛ تاريخ دمشق (ترجمة
الامام علي عليهالسلام )، 2: 282/812؛ الجامع الصغير، 2: 115/5148؛
الصواعق المحرقه،ابن حجر، 125.
نيز رجوع فرماييد به: الدر المنثور، 6: 154؛ فتح القدير، 4: 151؛ تفسير
روح المعاني، 27: 114 در تفسير آيه: «و السّابقون السابقون» و فضائل اثرابن
حنبل، 131 و 170.
(37) -
جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابيطالب عليهالسلام
:1، 181.
(38) -
الفردوس، 3: 61/4171.
مسند احمد، 4، ص165؛ سنن الترمذي /3719؛ سنن ابن ماجه /119؛ المعجم
الكبير، 4: 19و20؛ خصائص نسايي، 166/90.
نيز رجوع فرماييد به: ارحج المطالب، 548، و ابن اثير در اسد الغابة، ج4،
ص27 حديث را اين گونه روايت كرده است: «همانا علي از من است و من از علي و
اوست سرپرست هر مؤمني و پس از من»؛ كنز العمال، 11: 612/32961.
(39) -
الفردوس، 3: 62/4173؛ المعجم الكبير طبراني، ج2، ح2035؛
الجامع الصغير سيوطي، ح5597.
ابن عبدالبر در استيعاب (چاپ شده در حاشية الاصابه) در ترجمه امام علي
بن ابيطالب عليهالسلام، ج3، ص35 مينويسد: اين كلام رسول خدا
صلياللهعليهوآله كه به علي فرمود: تو نسبت به من همچون موسي عليهالسلام
هستي به هارون (پيامبر) جمعي از ياران رسول اكرم صلياللهعليهوآله روايت
كردهاند و اين از حيث سند از جمله بهترين آثار ثبت شده و صحيحترين آنها
ست.
خوارزمي در كتاب مقتل الحسين عليهالسلام، 1، ص48 گفته است: اين حديث را
جماعتي از صحابيان روايت كردهاند كه عبارتند از: علي، عمر، عامر بن سعد،
سعد بن ابي وقاص، امّسلمه، ابو سعيد، ابن عباس، جابر،ابوهريرة، جابر بن
سمره، جشي بن جناده، انس، مالك بن جويرث، ابوايوب، يزيد بن أبي أوفي، ابو
رافع، زيد بن أرقم، براء، عبدالله بن ابي أوفي، معاوية بن ابيسفيان، ابن
عمر، بريدة بن حصيب، خالد بن عرفطه، حذيفة بن اسيد، ابوالطفيل، اسماء بنت
عميس، فاطمه دخت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و فاطمه دخت حمزة بن
عبدالمطلب.
گنجي شافعي دركفاية الطالب (باب 70، ص283) مينويسد: حاكم نيشابوري گفته
است: اين حديث در حد تواتر است.
حاكم حسكاني در شواهد التنزيل، 1، ص152 مينويسد: اين همان حديث منزلت
است كه شيخ ما ابو حازم دربارة آن ميگويد: آن را با پنج هزار سند تخريج
نمودهام.
سيوطي در الدر المنثور، 3/266؛ ابن عساكر درتاريخ دمشق (ترجمة الامام
علي عليهالسلام )، 1: 307/336 و ابن حجر در الاصابه(2/905) از سعد بن أبي
وقاص نقل كردهاند: علي بن ابيطالب همراه رسول خدا صلياللهعليهوآله از
مدينه بيرون رفت وقتي به حجة الوداع رسيد و پيامبر عازم تبوك بود گريست و
به پيامبر چنين گفت: «مرا ميان زنان و اطفال نهاده و خود به تبوك ميرويد.»
رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «آيا راضي نيستي موقعيتت نسبت به من
همچون موقعيت هارون به موسي باشد جز در نبوت؟!»
نيز رجوع شود به كنز العمال، 13/171/36517؛ مجمع الزوائد، 9/110.
(40) -
الفردوس، 3: 62/4174؛ فيض القدير /5596؛ زهر الفردوس، 2: 316
به گونه مسند؛ مناقب خوارزمي، 144/167 و 148/174، و ابن مغازلي در المناقب،
92/135 از رسول خدا صلياللهعليهوآله نقل كرده كه فرمود: «علي نسبت به من
همچون سر است به بدنم.» و با سند ديگري به شماره 136 از رسول اكرم
صلياللهعليهوآله نقل كرده كه حضرت فرمود: «علي نسبت به من مانند سرم است
به تنم.»
نيز مراجعه شود به: الجامع الصغير سيوطي، 2، ص177/5596؛ كنز العمال، 1:
603 / 32914.
(41) -
الفردوس: 63/4178؛ فيض القدير، 5599؛ زهر الفردوس، 2: 315؛
الجامع الصغير سيوطي، ح5599.
(42) -
الفردوس، 3: 64/4179؛ فيض القدير، 5592؛ كنز العمال/32910؛
زهر الفردوس، 2: 315 به نقل از ابن عمر. الجامع الصغير، 2: 96.
(43) -
الفردوس، 3: 64/4180. نيز مراجعه شود به طبقات الحنابله، 1:
32؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 2: 253/775.
دار قطني در العلل الواردة (6: 273/1132) از ابوذر روايت كرده كه رسول
اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: «علي تقسيمگر آتش دوزخ است، دوستانش را به
بهشت و دشمنانش را به دوزخ ميافكند.»
در طبقات الحنابله (1: 320/448) محمد بن منظور طوسي ميگويد: نزد احمد
بن حنبل بوديم كه مردي به وي گفت: اي اباعبدالله! چه گويي دربارة اين حديثي
كه علي گفته است: «من تقسيمكننده آتش دوزخم.»
احمد گفت: چه انكاري در اين حديث داريد؟ مگر براي ما از پيامبر روايت
نشده كه به علي فرمود: «جز مؤمن تو را دوست نميدارد، و جز منافق تو را
دشمن نميدارد؟»گفتم: [چرا.] گفت: [جاي] مؤمن كجاست؟ گفتيم: بهشت .گفت:
[جاي] منافق در كجاست؟ پاسخ داديم،در آتش. گفت بنابراين علي تقسيمگر آتش
دوزخ است.
(44) -
كنز العمال، 12: 639/37613 به نقل از مستدرك حاكم و صواعق و
ذخائر العقبي و غير آن.
(45) -
اسد الغابة، 4: 30. در آن آمده است اين حديث رابيش از يك
راوي از انس روايت كردهاند. البداية و النهاية، 7: 354و 388؛ العلل
المتناهية، 1: 323/367 و 234/373و 375 و 236 /376 و377 ؛ تاريخ دمشق،
2/131/639 و در موارد متعدد ديگر اين كتاب اين حديث نقل شده است.
خوارزمي در مقتل الحسين عليهالسلام، ص46 مينويسد: حافظ ابن مردويه اين
حديث را با صد و بيست سند روايت كرد:
و ابو عبدالله حافظ گويد: حديث طير را اگر چه مسلم و بخاري دركتاب خود
نياوردهاند صحيح است اگر خواهان اطلاعات گستردهتر در اين زمينه هستيد به
كتاب العبقات مراجعه فرماييد.
(46) -
المعجم الصغير، طبراني، 2: 88، و در كنز العمال (11:
619/3309) آمده: رسول خدا صلياللهعليهوآله به علي فرمود: «مرحبا به آقاي
مسلمانان، و امام پرواپيشگان.»
ابو نعيم اصفهاني دركتاب حلية الاولياء (1: 63) از انس نقل روايت ميكند
كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «انس! آب جهت وضو ساختن برايم
بياور.» آنگاه برخاست و دو ركعت نماز گزارد سپس فرمود: «اي انس! نخستين
كسي كه از اين در در آيد، امير مؤمنان و آقاي مسلمانها و پيشواي سفيد
رويان درخشان چهره و خاتم وصيان است.»
انس گفت: «عرضه داشتم: خدايا! مردي از انصار باشد؛ و اين خواسته را از
رسول خدا صلياللهعليهوآله پوشيده داشتم.» آنگاه علي آمد. پيامبر سؤال
كرد: «انس! كيست؟» گفتم: «علي.» پيامبر با شادماني برخاست و او را در آغوش
گرفت، سپس بنا كرد عرق چهرهاش را به صورت علي ماليد و عرق چهرة علي را به
رخسار خود ميماليد.
علي گفت: «اي رسول خدا ـ صلياللهعليهوآله ـ! كاري كرديد كه پيش از
اين با من نميكرديد؟!»
حضرت فرمود: «چرا نكنم درحالي كه تو آنچه بر من است ادا خواهي كرد و
آواي مرا به ايشان ميرساني و آنچه را كه بعداز من در آن اختلاف كنند، حق
را براي آنان بيان ميكني.»
ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 486/1014
و در مستدرك 3: 127 چنين ثبت شده است به من سه چيز دربارة علي وحي شده است:
او سيد مسلمانان و ... است.
حاكم مينويسد: اين حديث داراي اسناد صحيحي ميباشد ولي مسلم و بخاري آن
را نياوردهاند.
(47) -
الفردوس، 3/4284 از عمر. و سيوطي در اللآلي براي آن طريق
ديگري ذكر كرده است (يعني غير از طريقي كه تضعيف كردهاند. گرچه تضعيفشان
هم چون به دليل آن است كه راوي از محبان اهل بيت عليهم السلام بوده، اين
تضعيف بيوجه است. و آن را طبراني از ابن موسي نقل كرده كه او گفت: رسول
خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «من و علي و فاطمه و حسن و حسين در قيامت در
قبهاي تحت عرش قرار داريم. و اين طريق هم بدون اشكال نيست و مؤيد طريق
ديگر خواهد شد.»
(48) -
الفردوس، 3: 227/4666. و ابو نعيم در الحلية،1: 64ـ65 آن را
تخريج كرده؛ الجامع الكبير، 2: 550.
(49) -
الفردوس، 3: 230/4678؛ مناقب سيد ناعليّ، 38؛ مجمع الروائد،
9/134. همچنين رجوع شود به المناقب خوارزمي، 176/214؛ توضيح الدلائل: 209؛
المستدرك علي الصحيحين، 3: 124؛ كنز العمال، 11: 603/32912؛ الجامع الصغير،
ح5594؛ مجمع الزوائد، 9: 134 باب؛ الحق مع علي عليهالسلام .
(50) -
الفردوس، 3: 65/418؛ زهر الفردوس، 2: 316 ـ 317، به صورت
مسند؛ كنز العمال، 12: 212 و 6: 156؛ القول الجلي ح38 و غير آنها. و مانند
آن چيزي است كه روايت كردهاند در المستدرك، 36؛ كنوز الحقائق، ص188؛ حلية
الاولياء، 1: 63.
(51) -
الفردوس، 3: 283/4851. نيز نك: مناقب سيدنا علي، 21؛ ينابيع
المودة، 118؛ المناقب خوارزمي، 145/170؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )،1: 151/186؛ كفايةالطالب، 315، ب87؛ المناقب، ابن معازلي،
78/130 ـ 132.
(52) -
سورة اعراف، آيه 172.
(53) -
الفردوس، 3: 354/5066.
(54) -
الفردوس، 3: 363/5100؛ كنز العمال،/32993؛ المناقب خوارزمي،
131/146. و نزديك به آن را در تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )،
2: 364/87 نقل كرده است؛ ذخائرالعقبي، 100.
(55) -
الفردوس، 3: 364/5103؛ تنزيه الشريعة، 1، ص398؛ المناقب
خوارزمي، 67/40.
(56) -
[مترجم گويد: چه زيبا سروده شاعر
عبادت بيتـولاي علـي هيـچ نواي عشق بينام علي هيچ
اگر عمر دو صد نوحت ببخشند تمام عمر، منهاي علي هيچ]
(57) -
الدر المنثور، 3: 209 و 210 همان؛ كنز العمال، 2: 422؛ فتح
القدير، 2: 334؛ فضائل الصحابة از احمد بن حنبل، 2: 562، ح 964.
(58) -
الفردوس، 1: 429/1751؛ امالي شجري، 1: 134؛ كنز العمال،
32953. و آن را هيثمي در مجمع الزوائد، 9: 108 نقل كرده است.
(59) -
الفردوس، 3: 373/5130.
ابن مردويه با اسناد خود از امّ ايمن نقل كرده كه رسول خدا
صلياللهعليهوآله [صبحگاه عروسي فاطمه و علي] به او فرمود: «اي ام ايمن،
برادرم را بگو بيايد.» ام ايمن گفت: مرادتان كيست؟ فرمود: «علي.» امّ ايمن
باتعجب پرسيد: چگونه علي برادر تو است در حالي كه دخترت را به عقد او در
آوردهاي؟!
حضرت فرمود: «اين چنين است به خدا قسم فاطمه را به ازدواج هم شأني
درآوردم كه دراين سرا و سراي ديگر شرافتمند است.»
مناقب ابن مردويه، 101/104. و نزديك آن رادر المستدرك علي الصحيحين، 3:
159 ميتوان ديد.
(60) -
الفردوس، 3: 373/5135.
(61) -
مجمع الزوائد هيثمي، 9: 12؛ لسان الميزان، 2: 414. نيز رجوع
شود به المناقب ابنمغازلي، 65/93. او به اسناد خود نقل ميكند كه رسول
اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: «اي علي! تو آقاي مسلمانان، پيشواي پروا
پيشگان و رهبر نامدار وسپيدان و خسرو ديني.» تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام ) ح119 و آنچه پيرامون حديث نقل كردهاند.
(62) -
الفردوس، 3: 455/5406؛ المستدرك علي الصحيحين، 3: 194.
(63) -
الفردوس، 3: 508/5579 و 5: 321/8316. از جابر و او از رسول
اكرم صلي الله عليه و آله روايت كرده كه حضرت فرمود: «اي علي! چنانكه
امتم با تو دشمني ورزيد، خداوند آنان را با نوك بينيشان در آتش
مياندازد.» تنزيه الشريعه: 360. اللآلي المصنوعة، 1/190.
و در كتاب الفردوس، 5: 330/8339 و زهر الفردوس، 4: 312 به صورت مسند از
بهز بن حكيم از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايت كرده كه فرمود: «اي علي!
باكي ندارم هر كس با دشمني تو دنيا را ترك گويد، يهودي بميرد يا نصراني.»
اين حديث را ابن مغازلي در المناقب ((50/74) از معاوية بن حيده نقل كرده
است.
و از ابن هارون نقل شده كه گفت: با ابن عمر در جايي نشسته بوديم كه نافع
بن ارزق به ما نزديك شد و بالاي سر ابن عمر ايستاد و سوگند ياد كرد و گفت:
به خدا سوگند كه بغض علي را در دل نهفته دارم. رواي گويد: ابن عمر سربلند
كرد و گفت: خدايت دشمن بدارد، بغض شخصيتي را در دل ميگيري كه يكي از
سوابقش ازدنيا و هر چه در آن است برتر و بهتر است.
المصنف،ابن ابي شيبة، 6: 160؛ شواهد التنزيل، 1: 20/12.
(64) -
الفردوس، 3: 542/5689؛ فيض القدير، 8736؛ مسند احمد بن حنبل،
5: 323؛ المستدرك علي الصحيحين، 3: 130؛ مجمع الزوائد،9: 130؛ الجامع
الصغير، ح 8736 ؛ خوارزمي در كتاب المناقب (136/154) از سعيد بن جيبر نقل
كرده كه گفت: ابن عباس مطلع شد جمعي به بدگويي علي عليهالسلام مشغولند. به
فرزند خود (علي بن عبدالله) گفت: «دستم را بگير و مرا به مجمع آنها ببر.»
فرزندش اطاعت كرد. وقتي به آنها رسيد گفت: «كدام يك از شما داشت به خدا
ناسزا ميگفت؟» همه با تعجب گفتند: «سبحان الله! كسي كه به خدا ناسزا بگويد
مشرك است.»
پس پرسيد: «كدام فرد از شما داشت به رسول خدا صلياللهعليهوآله ناسزا
ميگفت؟» باز گفتند: «اين چه حرفي است هر كس رسول ناسزا بگويد كفر ورزيده
است.»
پس از آن گفت: «كدام يك شما علي را دشنام ميداد؟»
گفتند: «اين را گفتيم.»
ابن عباس به آنان گفت: گواه باشيد از رسول اكرم صلياللهعليهوآله
شنيدم فرمود: «هر كس علي را ناسزاگويد به من دشنام داده وهركس مرا دشنام
دهد به خدا ناسزاگفته و هر كس به خدا ناسزا بگويد خدا وي را با صورت درآتش
سرنگون خواهدفرمود.» اينمطلب را محب الدين طبري در الرياض النضرة، 3: 122،
و متقي هندي در كنز العمال 11: 602/32903 نقل نمودهاند.
(65) -
الفردوس، 4: 123/ 6380 و2: 257/3195؛ كنز العمال/36435؛
توضيح الدلائل، 208؛ حلية الاولياء، 7: 251؛ تاريخ بغداد، 7/387.
ابن عباس از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايت كرده كه حضرت فرمود:
«شبي كه به معراج برده شدم، مشاهده كردم بر سر در بهشت نگاشته شده: خدايي
جز خداي يگانه نيست، محمد فرستاده پروردگارت و علي حبيب او و حسن و حسين
برگزيدهاش، و فاطمه، منتخبش، و لعنت حق نثار دشمنانشان.»
تاريخ بغداد، 1: 209؛ تهذيب تاريخ دمشق، 4: 322؛ المناقب
خوارزمي،302/297؛ و در مجمع الزوائد، 9/11 چنين آمده است: خدايي جز خداي
يكتا نيست، محمد فرستاده خدا و علي برادرپيامبر است دوهزار سال قبل از
آفريدن آفرينش.
(66) -
الفردوس، 4: 134/6417.
(67) -
الفردوس، 4: 294/6865 و 6866؛ النهاية ابن اثير 5: 77 (مادة:
نظر). ابن اثير در اين كتاب حديث را چنين ترجمه كرده است: هر گاه علي در
جمع مردم ظاهر ميشد مردم شگفتزده ميگفتند لا اله الا الله، چه رخسار
نيكو و نوراني دارد.و لا اله الا الله چقدر اين جوان مرد دانا است، لا اله
الا الله چه مقدار اين جوان مرد گرامي و بزرگوار است. يعني چقدر پروا پيشه
است، لا اله الا الله چقدر اين جوان مرد دلاور است، از اين رو اين ديدار
مردم را به زبان راندن كلمه توحيد وا ميداشت.
نيز رجوع كنيد به حلية الاولياء، 26/183 و 5: 85؛ مجمع الزوائد،9: 119؛
تاريخ بغداد، 2: 51 از ابوهريره نقل كرده گفت: ديدم معاذ بن جبل نگاه كردن
به رخسار علي بن ابيطالب را ادامه ميدهد، در يكي از اوقات به او گفتم:
سبب چيست نگاهت را به سيماي علي طولاني ميكني و چنان نگاهش ميكني كه گويي
تا به حال او را نديدهاي؟ او حديث ياد شده را خواند.
اين حديث را ابن مردويه طبق نقل سيوطي كه در اللآلي المصنوعة، 1: 345
آورده، روايت كرده است و حاكم در المستدرك، 3: 141 و خوارزمي در المناقب،
361/673 ـ 375؛ و ابن مغازلي در المناقب: 211 /254 و 206/245 و سيوطي در
تاريخ الخلفاء، 172 و ابن حجر در الاصابة 4: 403 در ترجمة ليلي غفاريه، و
ابو نعيم اصفهاني درالحلية، 2: 182 و ابن كثير در البداية و النهاية،7:
358؛ الصواعق، 108 اين روايت را كرده كه بسياري از صحابيان نقل كردهاند كه
برخي از آنها سند نقل را به 12 تن از صحابه منتهي كردهاند. مجمع الزوائد،
9: 119 باب نگاه افكندن به سيماي علي. دراين كتاب مؤلف از طليق بن محمد
روايت كرده كه گفت: عمران بن حصين را ديدم دقيق به سيماي علي مينگرد در
اين خصوص از او سؤال شد. گفت: از پيامبر صلياللهعليهوآله شنيدم كه
فرمود: «نظر به رخسار علي عبادت است.»
(68) -
الفردوس،4: 343/6993؛ كنز العمال، 34293؛ زهر الفردوس، 4:
134.
(69) -
جواهر المطالب في مناقب الامام علي بن ابيطالب عليهالسلام
از باعوني شافعي، 1: 88؛ اخبار اصبهان، از ابو نعيم اصفهاني، 1: 341 حديث
را ابو الخير طالقاني در باب 26، ح33 از كتابش الأربعين المنتقي كه در مجله
وزين تراثنا، ش1، ص119 منتشر شده، آورده است.
ابن مغازلي در المناقب، 119 /153 از ابن عباس روايت كرده كه رسول خدا
صلياللهعليهوآله فرمود: «در روز رستاخيز علي عليهالسلام مشرف بر حوض
كوثر ايستاده است. احدي به بهشت در نيايد جز آنكه پروانهاي از علي بن
ابيطالب با او باشد.» نيز اين مطلب را از انس در حديث، 289 ص242 نقل كرده
است.
براي اين حديث منابع فراواني وجود دارد كه آنها را در فرائد السمطين، 1:
289/228؛ غايةالمرام، 262؛ الرياض النضرة،2: 122؛ ذخائر العقبي، ص71،
ميتوان ديد.
(70) -
الفردوس، 5: 315/8299.
ابن عساكر از حبه بن جوين عربي نقل كرده، كه گفت: شنيدم علي بن ابيطالب
ميگويد: نخستين كس هستم كه به رسول خدا صلياللهعليهوآله گرويد ـ يا با
او نماز گزارد ـ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 1/58/85. و
مفاد حديث ياد شده به تواتر ثابت است.
(71) -
كنز العمال، ج13 از طبراني از مسند رافع بن خديج، ح 36449.
(72) -
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 2: 259/784.
از سالم غلام حذيفه نقل است كه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله امر كرد
تا به علي بن ابيطالب اين گونه سلام دهيم. «يا امير المؤمنين و رحمة الله
و بركاته». مناقب سيدنا علي از عيني، چاپ هند، حيدر آباد، 1352 هـ 18. و در
صفحه 61 آن از انس نقل روايت شده كه انس گفت: رسول خدا صلياللهعليهوآله
فرمود: «اي انس! اولين شخصي كه ازاين در بر تو درآيد امير مؤمنان و آقا و
سرور مسلمانان و خاتم وصيين است.»
اين مطلب را ابن عساكر در تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )،
2، ص259 /783 در ضمن حديثي از انس چنين نقل كرده: «اي انس! نخستين كسي كه
ازاين در درآيد امير مؤمنان و پيشواي نامي روسپيدان، وسرور مؤمنان علي
است.»
نيز رجوع كنيد به المناقب خوارزمي، 322/329.
تفتازاني در شرح المقاصد (5: 259) المبحث الرابع من الفصل الرابع اين
گونه آورده: قول پيامبر صلياللهعليهوآله كه فرمود: «سلّموا عليه (يعني
بر علي) بامرة المؤمنين.»
(73) -
الفردوس، 5: 316/8304؛ كشف الخفاء،2: 537.
(74) -
الفردوس، 5: 317/8305؛ مجمع الزوائد،9: 135؛ المعجم
الصغير/1014 و طبراني در المعجم الاوسط(6: 71/5149) از عبدالله بن اجارة بن
قيس نقل كرده كه گفت: شنيدم علي بر فراز منبر ميگفت: «با دستان كوتاه خويش
كفار و منافقان را از حوض رسول خدا صلياللهعليهوآله دور ميسازم آنسان
كه آب دهندگان شتر (ساربانان)، شترهاي بيگانه را از حوضهايشان دور
ميكنند.»
و در المعجم الكبير (1: 319/948) از ابو رافع نقل شده كه رسول خدا صلي
الله عليه وآله فرمود: «تو و پيروانت برمن در كنار حوض كوثر وارد
ميشويد در حالي كه از آب حوض سيراب گشتهايد و رخسارتان سفيداست. اما
دشمنانت با چهرهاي كريه و قبيح المنظر و لب تشنه بر من وارد خواهند شد.»
و در المعجم الكبير: 319/948 از ابو رافع نقل شده كه نبي مكرم
صلياللهعليهوآله به علي عليهالسلام فرمود: «تو و پيروانت در حالي بر من
در كنار حوض در آييد كه از آب بهرهور شده و سيراب گشتهايد و رويتان سپيد
است. اما دشمنانت در حالي بر من وارد آيند كه تشته كام و سيمايشان زشت و
بدمنظر است.»
نيز رجوع شود به: مجمع الزوائد، 9: 131/8310؛ كنز العمال، 13: 157/3684؛
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، ج1، ح329؛ جواهر المطالب از
باعوني، 1: 75/233.
(75) -
الفردوس، 5: 319/8310؛ تنزيه الشريعة، 1، ص411.
(76) -
مقتل الحسين عليهالسلام خوارزمي،1: 97؛ فضائل امير
المؤمنين عليهالسلام، ابن عقده، 32/28 خوارزمي مانند آن را از عمر بن خطاب
نقل كرده است. (المناقب، 329/348).
(77) -
مناقب ابن مردويه، 81/66؛ الأنباء المستطابة از ابن سيد
الكل: 64؛ التدوين في اخبار قزوين، از رافعي، 3: 389.
و از حسين بن علي عليهما السلام نقل است كه پدرم (علي بن ابيطالب) در
حالي كه با دست، يك تار موي او را گرفته بود، اين حديث را برايم ذكر كرد كه
جدم رسول خدا صلياللهعليهوآله در حالي كه با دست يك تار موي او را گرفت
فرمود: «هر كس به يك تار مويت آزار رساند، مرا آزرده است. هر كس مرا آزرده
باشد، در حقيقت خدا را آزرده، و هر كس خدا را آزار دهد خدا به حجم زمين و
آسمان به او لعنت فرستد.» توضيح الدلائل، شهاب الدين ايجي، 193.
(78) -
مجمع الزوائد، 9: 114 باب فتح بابه في المسجد.
گفتني است كه حديث فتح باب و سدّ ابواب، حديثي مشهور و ثابت است.
(79) -
المعجم الكبير طبراني، ج2، ح2036؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام
علي عليهالسلام) ج1، ح209؛ جواهر المطالب، 1، 182.
از انس نقل است كه رسول خدا صلياللهعليهوآله مكتوب برائت از مشركان
مكه را در اختيار ابوبكر گذاشت و او را به طرف مكه اعزام كرد. چندي بعد او
را باز خواند و فرمود: «شايسته نيست اين نامه را برساند مگر مردي از
وابستگان نزديك من.» آنگاه علي را فرا خواند و نامه ياد شده را به او سپرد
تا به مكه ببرد.
الدر المنثور، 3: 209؛ فتح القدير 2: 334. و نزديك به اين مضمون در كنز
العمال، 2: 422 و از ابن عباس نقل شد، كه گفت: «علي حامل عَلَم رسول خدا
صلياللهعليهوآله در جنگ بدر و كليه نبردها بود.»
جواهر المطالب، 1: 189. نيز نك: الطبقات ابن سعد، 3: 14.
و از ابن عباس نقل است كه گفت: دست علي در نبرد اُحد، آسيب ديد و پرچم
از دستش به زمين افتاد. رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «بيرق را در
دست چپ او بگذاريد زيرا او در هر دو جهان پرچمدار من است.»
الرياض النضره، 2: 138؛ جواهر المطالب، 1: 190.
(80) -
المعجم الكبير طبراني، ج2، ح2037.
و نيز از عمّار نقل است كه گفت: من و علي بن ابيطالب در غزوة ذي
العشيره با يكديگر رفيق و همسنگر بوديم، رسول اكرم صلياللهعليهوآله
فرمود: «آيا با دو تن از بدبختترين مردم شما را آشنا سازم؟»
گفتم: «آري.» فرمود: «(مردك سرخ روي) كودن قوم ثمود همان كه ناقه صالح
را پي كرد. و اي علي! دومي كسي است كه ضربتي بر فرق سر تو ميزند كه تا
محاسنت به خون، رنگين ميشود.»
الجامع الكبير، 16: 255/7864؛ كنز العمال، 13: 140/36442، مجمع الزوائد،
9: 136 به نقل از ابن سمرة.
نيز مراجعه شود: به المناقب خوارزمي 387/402؛ البداية و النهاية، 7،
ص324؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 351/1401.
(81) -
حلية الاولياء،1: 71؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام ) 2: 212/715؛ مناقب اميرالمؤمنين علي عليهالسلام، 105/148 و
دراسد الغابة4: 13 مانند آن ثبت شده است.
و نزديك به اين مضمون در الفردوس، 5: 319/8311 و جمع الجوامع، 1: 968
آمده است. طبراني در المعجم الاوسط (3: 89 ـ 90/2178) از عمّار بن ياسر نقل
كرده كه گفت: از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله شنيدم به علي عليهالسلام
فرمود: «خداوند متعال تو را به زيوري آراسته است كه هيچ يك از بندگان را به
زيوري مانند آن، نياراسته. خداوند متعال دوستي بينوايان و در كنار آنان
بودن را مورد علاقه تو قرار داده و تو را به پيشوايي آنان برگزيده كه تو به
آنان خشنودي و برايت پيرواني در نظر گرفته كه آنان به پيشوايي تو خرسندند.
پس خوشا بر آنان كه تو را دوست بدارند و تو را ميپذيرند و واي بر آنهايي
كه با تو دشمني ورزند.»
و خوارزمي در المناقب (117/128) از عمر بن عبد العزيز نقل كرده كه گفت:
«بعد از رسول خدا صلياللهعليهوآله در ميان امت آن حضرت كسي را زاهدتر
از علي بن ابيطالب سراغ نداريم.»
نيز نك: تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 3: 252/1269.
و در خصوص مصاديق زهد ايشان نك: همان كتاب، 3: 239/256 و 232/142 و
230/1238 و ساير كتابها.
(82) -
المعجم الأوسط الطبراني، 1/152/162؛ كنوز الحقائق، 2، ص17.
(83) -
مناقب خوازمي، 53/18؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )،21: 81/114. و در كتاب مناقب آل ابيطالب، 1/291 از ابوذر
نقل شده كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود:
«فرشتگان الهي هفت سال بود كه بر من و علي درود نثار ميكردند قبل از آن
كه فردي به اسلام گرويده باشد.» و از ابن عباس نقل شده كه رسول اكرم
صلياللهعليهوآله فرمود: «اولين مردي كه با من نماز گزارد علي بود.»
الفردوس، 1: 27/39؛ كنز العمال، 3992؛ الخصائص نسائي، 16.
و در كتاب اسد الغابة، 4: 18 از ابو ايوب انصاري نقل شده كه رسول خدا
صلياللهعليهوآله فرمود: «در حقيقت ملائكه هفت سال بر من و علي درود و
صلوات فرستادند زيرا كه از مردان جز او همراه من كسي نماز نگزارده بود.»
[تعبير «رجل» در روايت قابل تأمل است گويا از ابتداي اسلام علي تا زماني
كه بر او اطلاق رجل شده يعني پانزده سالگي، غير از او احدي مسلمان نشده
است. نيز نك: شرح سنن ابنماجه،ج1، ص75 و 258.]
(84) -
ترمذي درسنن، 5: 636/7320 از ابن عمر روايت ميكند كه رسول
خدا صلياللهعليهوآله ميان اصحابش پيمان برادري بست (علي در اين موقع
تنها ماند) در اين لحظه با ديدگان اشك آلود حضور پيامبر صلياللهعليهوآله
رسيد و گفت: «يا نبيالله! بين ملا زمان و همراهنتان پيوند اخوت ايجاد كردي
ولي ميان من و كسي پيوند برادري برقرار نفرمودي.» حضرت فرمود: «تو برادر من
در اين جهان و سراي ديگر هستي.»
حاكم در مستدرك، 3: 14 و سيوطي در الجامع الصغير، ح5589. و در كتاب
مناقب سيدنا علي عليهالسلام از زيد بن ارقم نقل است كه رسول خدا
صلياللهعليهوآله به علي عليهالسلام فرمود: «تو برادر و رفيق مني.» و در
فردوس الاخبار، 3: 15/4182 از آن سرور صلياللهعليهوآله نقل است كه
فرمود: «علي برادر و عموزاده من است».
ابن عساكر از عباس روايت آورده كه رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود:
«بهترين برادرانم علي، بهترين عموهايم حمزه است.» تاريخدمشق (ترجمة الامام
علي عليهالسلام) 1: 138 و رجوع شود به مجمع الزوائد، 9/111 باب منزلته و
مؤاخاته. گفتني است كه حديث مؤاخات از احاديث مشهور بين فريقين است. و
ايجاد پيوند برادري بيش از يك نوبت انجام شده است.
در حديث ديگر از مسند زيد بن ابي اوفي در باب مؤاخات چنين آمده است:
وقتي علي عليهالسلام از تأخير پيوند بر ادرياش شِكوه كرد، نبيّ مكرّم
صلياللهعليهوآله فرمود: «قسم به خدايي كه مرا به حق مبعوث فرمود [پيمان]
تو را به عقب نينداختم مگر براي اين كه تو را برادر خود كنم. تو برادر مني
و نسبت به من چون هارون نسبت به موسايي با اين فرق كه پس از من پيامبري
نخواهد بود و تو برادر و وارث من هستي.»
علي گفت: «از تو چه چيزي به ارث ميبرم يا رسول الله؟»
فرمود: «آنچه را پيامبران پيش از من ارث گذاشتند.»
پرسيد: «انبياي پيشين چه چيزي به ارث گذاشتند؟»
فرمود: «كتاب خدا و سنت پيامبرانشان و تو با مني در قصرم در بهشت با
دخترم فاطمه و تو برادر و رفيق مني.»
اين حديث را احمد در كتاب مناقب علي آورده. كنز العمال، 13: 105ـ 106
ح36345.
ميگويم:چه قدر شايسته است كه دوستدار علي عليهالسلام به هنگام ذكر
احاديث «پيوند برادري» كه رواياتش متواتر است به ترنم اين اشعار كه منسوب
به امير مؤمنان عليهالسلام است بپردازد. ترجمه اشعار طبق نقل كنز العمال،
13: 112 چنين است:
«رسول خدا صلياللهعليهوآله برادر و پدر خانم من است و حمزة سيد
الشهدا عمويم ميباشد.»
و جعفر طيّار كه (در بهشت) بامداد و شامگاه همراه فرشتگان پرواز ميكند
برادر من است.
و فاطمه دخت محمد صلياللهعليهوآله همسر و آرام جان من است كه گوشتش
با گوشت و خونم در آميخته است.
و نوادههاي پيامبر صلياللهعليهوآله (حسنين عليهما السلام) دو فرزند
من از فاطمهاند، چه كسي از شما را نصيبي همچون نصيب من هست؟
بر تمام شما در ايمان به خدا و پيامبر پيشتازم در حالي كه هنوز خُرد
بودم و به مرز بلوغ جسمي نرسيده بودم.
(85) -
المواقف في علم الكلام نوشته ايجي، 409 و در ص25 آن از نبي
اكرم صلي الله عليه و آله آمده است.
و از بريده ـ همان طور كه در منابع آتي نيز خواهد آمد ـ نقل است كه رسول
اكرم صلياللهعليهوآله فرمود: «براي هر پيامبر، وصي و وارثي بود و علي
وصي و وارث من است.»
الفردوس، 3: 336/5009؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 3:
5/1021 و 1022؛ مناقب خوارزمي، 84/74؛ المناقب ابن مغازلي 200/238؛ فتح
الباري، 8/150.
و در كتاب مناقب سيد نا علي 29 به نقل از ربيعه آمده كه رسول خدا
صلياللهعليهوآله به علي فرمود: «تو برادر و همراه و وصي مني.» و از
سلمان نقل است: عرض كردم: «اي رسول خدا! براي هر پيامبري وصياي بود، وصي
شما كيست؟» حضرت جواب مرا نداد. روز بعد كه مرا ديد فرمود: «يا سلمان!» با
عجله خود را به حضرت رساندم و عرض كردم: «بلي.»
حضرت فرمود: «ميداني وصي موسي كه بود؟»
گفتم: «آري، يوشع بن نون.»
پرسيد: «چرا او وصي موسي بود؟»
عرض كردم: «چون در آن روزگار داناترين آنان بود.»
فرمود: «وصي و محل راز من و بهتر فردي كه پس از خود ميگذارم كه
وعدههاي مرا وفا ميكند و دين مرا ميپردازد علي بن ابيطالب است.»
المعجم الكبير: 221/6063؛ مجمع الزوائد، 9: 113. و نيز رجوع شود به
المناقب خوارزمي، 67/38؛ كنز العمال،13: 611/32956؛ مناقب سيدنا علي، 39.
(86) -
المعيار و الموازنه اسكافي، 119.
و در تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 3: 153/1172 از ابو
ثابت غلام ابوذر نقل شده كه گفت: روزي نزد امّ سلمه رفتم ديدم علي را ياد
كرده ميگريست و ميگفت: از رسول خدا صلياللهعليهوآله شنيدم كه فرمود:
«علي با حق و حق با علي است و اين دو هرگز از يكديگر جدا نميشوند تا در
قيامت در كنار حوض بر من وارد آيند.»
از عبدالرحمن بن سعيد نقل است كه گفت: ما به اتفاق گروهي از مهاجران در
حضور پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله شرفياب بوديم كه علي از آنجا گذشت.
پيامبر فرمود: «حق با اين است.»
اين سخن را هيثمي درمجمع الزوائد، 7: 234 و ابن عساكر در تاريخ دمشق
(ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 3: 153/1171 نقل كردهاند:
و از ابوموسي اشعري نقل است كه رسول اعظم صلياللهعليهوآله به علي
عليهالسلام فرمود:
«تو با حقي و حق با تو است.»
به روايت جناب عيني در مناقب سيدنا علي،29 و ابن ابي الحديد در شرح نهج
البلاغه، 18/24. مانند اين كلام از عايشه در كتاب مناقب سيدنا علي، 15، نقل
شده است.
و در مجمع الزوائد، 9: 134 هيثمي از امّ سلمه نقل كرده كه او هماره
ميگفت: «علي بر محور حق بود، هر كسي كه از او تابعيت نمود، از حق پيروي
نمود و كسي كه او را رها ساخت، حق را رها كرد. اين ميثاقي است كه پيش از
اين گرفته شده است.»
نيز نك: الامامة و السياسة از دينوري، 1: 78؛ صحيح ترمذي، 5: 133/3114؛
المستدرك علي الصحيحين، 3: 124؛ مجمع الزوائد، 7: 233.
(87) -
مسند ابي يعلي، 1: 285/561؛ تاريخ بغداد،12: 398؛ تاريخ
دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 321/827 ـ 831؛ فضائل الصحابة
ابن حنبل، 2، ص652/1102.
(88) -
مسند ابي يعلي، 4: 318/4558؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، 3: 285/1376.
(89) -
سنن ترمذي، 5: 641/37733؛ مسند احمد بن حنبل،1: 168/576؛
فضائل الصحابة، 2: 964/1185؛ تاريخ بغداد، 13: 287؛ تاريخ دمشق (ترجمة
الامام علي عليهالسلام )، 52/95 و 96؛ اسد الغابة، 4: 29.
(90) -
المعجم الاوسط، 2: 348/2191؛ المناقب خوارزمي، 77/59؛ مجمع
الزوائد، 10/246.
(91) -
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 204/695.
و از عمران بن حصين نقل است كه رسول خدا صلياللهعليهوآله به علي
فرمود: «دوستي تو را جز مؤمن بر نميگزيند و جز منافق، دشمني تو را به دل
ندارد.»
المعجم الاوسط طبراني، 4: 264/4151. و از امّ سلمه نقل شده كه نبي اكرم
صلي الله عليه و آله به علي فرمود: «هيچ مؤمني تو را دشمن نميدارد و
منافق هرگز دوستدار تو نخواهد شد.» مسند ابن حنبل، 10: 176/26569؛ سنن
ترمذي، 5: 635/3717؛ البداية و النهاية، 7: 355؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام
علي عليهالسلام )، 2: 208/99.
و از ابو سعيد خدري نقل شده كه گفت: «ما ـ گروه انصار ـ هماره منافقان
را به دشمني آنها نسبت به علي بن ابيطالب ميشناختيم.»
سنن ترمذي، 5: 635/3717؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )،
2: 220/718؛ تاريخ الخلفاء، 202؛ فضائل الصحابة ابن حنبل، 2: 639/1086.
از ابن مسعود نقل است كه گفت: شنيدم نبي مكرم صلياللهعليهوآله
ميفرمود: «كسي كه گمان كرده است به من و آنچه آوردهام ايمان آورده در
حالي كه با علي دشمني ميكند، دروغگو و مؤمن نيست.» تاريخ دمشق (ترجمة
الامام علي عليهالسلام ) 2: 210/712.
نيز مراجعه شود به كتب: صحيح مسلم، 1: 86/78؛ صحيح ترمذي، 5: 643/3736؛
سنن ابنماجه، 1: 42/114؛ مسند ابن حنبل، 1: 84 و 204/731؛ فضائل الصحابة
ابن حنبل، 2: 564/948؛ سنن نسائي، 8/117؛ تاريخ بغداد، 2: 255 و 14؛ تاريخ
دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 191/683، و 1: 63/91.
(92) -
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 225/730.
از محبوب بن ابي الزناد نقل است كه گفت: انصار گفتند: ما فرزندان
نامشروع را به سبب دشمني با علي بن ابيطالب داشتند ميشناختيم. تاريخ دمشق
(ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 224/729 و 728؛ و به سند ديگر در ح
737.
و از شافعي نقل است كه گفت: شنيدم مالك بن انس گفت: «ما ميزاني براي
شناخت فرزندتان نامشروع جز بغض و دشمني آنان با علي بن ابيطالب در دست
نداشتيم.»
مناقب علي بن ابيطالب، ابن مردويه، 76/57.
و انس گويد: «پس از جنگ خيبر، عادت چنان شده بود كه مرد، فرزند خود را
به دوش ميگرفت و سر راه علي ميايستاد، چون چشمش به آن حضرت ميافتاد
صورتش را به سوي علي مينمودو با انگشت به سوي او اشاره ميكرد و به فرزند
خود ميگفت: «فرزندم! آيا اين مرد كه ميآيد دوست داري؟» اگر كودك ميگفت
آري، او را در بر ميگرفت و ميبوسيد، و اگر ميگفت: نه، او را بر زمين
گذاشته و ميگفت: برو به (قوم) مادرت بپيوند. من فرزندي كه علي را دوست
ندارد نميخواهم.»
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2: 224/837.
(93) -
المعجم، 3: 88/2749؛ حلية الاولياء، 1، ص63.
زيد بن ارقم، گويد: رسول خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «آيا شما را
راهنمايي كنم بر چيزي كه اگر درباره آن پرسش كنيد به هلاكت نميافتيد؟
همانا وليّ شما خدا است و امامتان علي بن ابيطالب، پس بر اين خيرخواهي
كنيد و تصديقش نماييد كه جبرئيل چنين فرماني برايم آورد.»
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، 3: 98؛ مناقب ابن مردويه، 120/147.
(94) -
سورة توبه، آية36.
(95) -
الدر المنثور 6: 203؛ شواهد التنزيل، 1: 534/568 و در مناقب
ابن مردويه 99/98 مردي از ابنعمر تقاضا كرد برايش از علي بن ابيطالب
گويد: او گفت: «ميخواهي موقعيت و منزلتش را نزد نبي اكرم
صلياللهعليهوآله بداني؟ به خانهاش بنگر كه وسط خانههاي پيامبر
صلياللهعليهوآله واقع شده است.»
و نسايي در الخصائص، 204/107 از سعد بن عبيده نقل كرده كه گفت: مردي نزد
ابن عمر آمد و از او درباره علي پرسش كرد. وي در پاسخ گفت:«درباره علي از
من سؤال نكن، به خانهاش بنگر كه نسبت به بيوت پيامبر صلياللهعليهوآله
چه موقعيتي دارد.»
(96) -
حلية الاولياء، 1: 86؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام ) 2: 95/596؛ كنزالعمال، 6/217؛ منتخب كنز العمال (چاپ شده در
حاشيه المسند، 945 و غير آن مثل فرائدالسمطين، كفاية الطالب؛ مسند احمد،
مناقب علي عليهالسلام و ... .
نك: كتاب ديگر ما به نام امان الأمة من الضلال و الاختلاف و در كنز
العمال نيز مانند آن از زياد بن مطرف، 6/55 نقل شده است.
(97) -
تاريخ بغداد، 1: 133 و 8: 433؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، 2: 366/873؛ خصائص علي عليهالسلام از نسايي، 85/31.
(98) -
شواهد التنزيل، 1: 400/422.
نيز رجوع كنيد: توضيح الدلائل، 161؛ تفسير القرآن قرطبي، 9: 236.
(99) -
فضائل الصحابة احمد بن حنبل، 2: 654/1113.
و در روايت ديگري فرمود: «سپاس خداوندي را كه در بين اهل بيت كسي را
قرار داد كه به طريقة داود عليهالسلام به قضاوت ميپردازد.»
مناقب ابن مردويه، 92/90.
نيز رجوع شود: المسند، حميدي، 2: 345/785؛ الجامع الكبير، 15: 636/406.
(100) -
مسند احمد بن حنبل، 3: 446/9704؛ المستدرك علي الصحيحين،
3: 161/473 و 4714؛ تاريخ بغداد، 7: 137؛ المعجم الكبير، 3: 40/2621؛
البداية و النهاية، 8: 36.
از زيد بن ارقم نقل است كه گفت: رسول خدا صلياللهعليهوآله در
بيمارياي كه به رحلتش منجر شد با مهرباني رو به سوي علي و فاطمه و حسن و
حسين كردو فرمود: «من در جنگم با كسي كه با شما بجنگد، و صلحم با كسي كه با
شما از در آشتي درآيد.» تهذيب تاريخ دمشق، 319.
نيز رجوع فرماييد به: سنن ترمذي، 5: 699/3870؛ سنن ابن ماجه، : 52/145.
از ابو سعيد خدري نقل است كه گفت: بعد از ازدواج علي با فاطمه، نبي مكرم
صلياللهعليهوآله چهل روز صبحگاهان به در خانه فاطمه ميآمد و ميفرمود:
«من سرا پا جنگم با هر كه با شما بجنگد و سرا پا دوستم با فردي كه با شما
دوستي نمايد.» فضائل سيدة النساء از ابوحفص عمر بن شاهين،29.
و در كنزالعمال از زيد بن ارقم نقل است كه پيامبر اعظم
صلياللهعليهوآله به فاطمه و علي و حسن و حسين فرمود:
«من در نبردم با كسي كه با شما بستيزد و در صلح و آشتيام با كسي كه با
شما در صلح و صفا باشد.»
متقي هندي اين روايت را از شماري از كتابهاي عامه نقل كرده است: 13:
640/37618.
(101) -
شواهد التنزيل، 1: 89/202.
ميگويم: «ايشان نخستين امام از امامان دوازده گانه است و دومين آنها
حسن و حسين تا امام دوازدهم حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ كه
زمين را آكنده از عدل و داد خواهد كرد پس از آن كه پر از ظلم و جور شده
باشد.
ائمه دوازدهگانه همانان هستند كه رسول خدا صلياللهعليهوآله در نصوص
معتبر به امامتشان تصريح فرموده براي دريافت اطلاع گسترده به كتاب منتخب
الاثر، ج1، مراجعه فرماييد.»
(102) -
ينابيع المودة، 2: 333/973؛ مقتل الحسين عليهالسلام،
خوارزمي، 1: 60.
(103) -
مجمع الزوائد، 9: 102 به نقل از طبراني.
(104) -
تاريخ بغداد، 4: 392/2280.
(105) -
تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 2:
444/962/963؛ كنز العمال، 11: 625/33045؛ و در الفردوس، 3: 62/3175 چنين
ثبت شده است: «علي بهترين انسان است هر كس در اين شك نمايد كافر است.»
ابن عساكر از عطاء نقل كرده است كه گفت: از عايشه دربارة علي
عليهالسلام پرسيدم، او گفت: « او بهترين بشر است و در آن شك نميكند مگر
كافر.» در همان منبع (تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي عليهالسلام ) 2:
488/972)
نيز مراجعه شود به موضح اوهام الجمع و التفريق، 1: 394.
كنوز الحقائق، به نقل از ابو يعلي: «علي بهترين بشر است، كسي كه در آن
شك نمايد كافر است» و در كفاية الطالب، اثر گنجي شافعي، ص119 از عطاء نقل
است كه از عايشه از علي پرسيدم، گفت:ذلك خيرا لبشر لا يشك فيه الا كافر (او
بهترين بشر است و در آن شك نميكند مگر كافر.)
و محدث بزرگ و امين ابو محمد جعفر بن احمد بن علي قمي ساكن ري كتابي
مستقل در اين زمينه دارد به نام (نوادر الاثر في علي عليهالسلام خير البشر
صلوات الله عليه) و در اين كتاب نزديك به هفتاد و پنج طريق براي اين حديث
نوشته است.
(106) -
تاريخ بغداد، 2: 81؛ المناقب ابن مغازلي،16/22؛ الفردوس،
1/41/93؛ المستدرك علي الصحيحين،3/147/4662؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام ) 1: 82/115. و از عمر نقل شده كه گفت من و ابو عبيده و ابوبكر
و گروهي از انصار با يكديگر بوديم كه رسول خدا صلياللهعليهوآله دست بر
شانه علي زد و فرمود: «اي علي! تو نخستين گروندهاي كه ايمان آورد و مسلم
نخستي كه اسلام را برگزيد و تو نسبت به من منزلت هارون نسبت به موسي را
داري.»
مراجعه شود به جواهر المطالب اثر باعوني شافعي، 1: 37.
(107) -
تفسير ابن كثير2: 68؛ كنز العمال،12: 103/34195، و 13:
639/37616؛مقتل الحسين عليهالسلام، خوارزمي، 141/67، سيوطي در مسند علي
بن ابيطالب عليهالسلام، 1: 350،مسند فاطمه سلام الله عليه، 69؛ الجامع
الكبير 16: 305/8070 حديث را روايت كرده. المناقب ابن مغازلي، 247/295.
(108) -
المستدرك، 3: 121. حاكم نيشابوري ميگويد: «اين حديث، سندش
صحيح است و نويسنده كنز العمال از ابوذر چنين نقل كرده كه رسول اكرم
صلياللهعليهوآله فرمود: هر كس از تو جدا شود، از من جدا شده و هر كس از
من جدا شود در حقيقت از خدا جدا شده است.» 60: 156.
(109) -
كنز العمال 13، ح36595 به نقل از ابن جرير. نيز رجوع
فرماييد به ح36493 و 36496.
ميگويم: «اين احاديث از روايات متواتر و قطعي الصدور است.»
(110) -
شواهد التنزيل، 2: 52/672؛ نيز رجوع فرماييد به المناقب
ابن مغازلي، 302/346؛ المستدرك علي الصحيحين، 3: 188/4802؛ المناقب
خوارزمي، 63/32؛ فضائل الصحابه ابن حنبل، 2: 577/978؛مسند ابن حنبل، 6:
45/16985؛ المصنف از ابن ابي شبيه،7: 501/40. سنن ترمذي، 5: 663/3787 و
غير آنها.
احاديثاين باب بسيار و در حد تواتر ميباشد و در غير مصادر ياد شده در
مجاميع روايي و تفاسير و كتب تاريخي نقل شده است.
(111) -
المعجم الكبير، 24: 134/312، و 22: 412/1022؛ المصنف از
عبدالرزاق، 5 479 / 9782.
(112) -
ظاهراً متشكل از هفت طايفه بودهاند.
(113) -
المستدرك علي الصحيحين،3: 123/4652؛ مسند احمد بن حنبل، 1:
708/3062؛ خصائص الامام امير المؤمنين عليهالسلام، 70/23؛ تاريخ دمشق
(ترجمة الامام علي عليهالسلام )، 1: 185/250.
(114) -
صحيح مسلم، 4: 1871/32؛ سنن ترمذي،5: 225/2999؛ مسند ابن
حنبل، 1: 391/ 1608؛ المستدرك علي الصحيحين، 3: 163/4719؛ السنن الكبري،
7: 101/13392؛ الدر المنثور، 2: 233؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، 1: 207/271.
اين حديث از احاديث متواتر است.
(115) -
الحاقة: 12. و گوشهاي شنوا آن را نگهداري ميكنند.
(116) -
حلية الاولياء، 1: 67؛ كنز العمال 6: 408/616 و مانند آن در
تفسير طبري، 29/35. نيز الدرالمنثور،در تفسير آيه 12 الحاقة؛ اسباب النزول
واحدي،329؛ المناقب ابن مغازلي، ص265، ح312و ص319، ح364 و باب النقول،
225. و رجوع شود به كشاف وروح المعاني 43:9، مجمع الزوائد،1: 131؛ كنز
العمال،6: 398، 408. براي دريافت اطلاع بيشتر نك: شواهد التنزيل.
(117) -
الصواعق المحرقه، ص124. و در روايت ديگري كه حاكم نيشابوري
آن را به شرط شيخين صحيح دانسته مانند اين روايت نقل شده است كه در آن بعد
از آن پيامبر فرموده: «اهل بيتي عترتي» سپس فرمود: «آيا ميدانيد من نسبت
به مؤمنان از خود آنها شايستهترم؟» ـ و اين سخن را سه بار تكرار كرد ـ
گفتند: «آري.»
فرمود: «هر كس را كه من اولاي به نفس و مولايم علي مولاي او است.»
المستدرك، 3/109.
و آنچه نسايي از زيد بن ارقم صحابي نقل كرده اين گونه آمده است كه رسول
خدا صلياللهعليهوآله فرمود: «خدا مولا و سرپرست من است و من اولاي به
نفس و مولاي هر مؤمنم.» آنگاه دست علي را در دست گرفت و فرمود: «هر كس را
كه من مولاي او بودم اين ولي اوست. خداوندا كسي كه پذيراي ولايت علي شد
دوست بدار و با هر كه بااو خصومت داشت دشمن باش.»
خصائص امير المؤمنين عليهالسلام از نسايي، ص21.
(118) -
مناقب سيدنا علي عليهالسلام،28 به نقل از ابن مردويه.
مناقب ابن مردويه، 111/129.
(119) -
اساس البلاغه از زمخشري،155 و مانندش در ربيع الابرار در
باب خير و صلاح و ذكر اخبار صلحا ثبت شده است و در نظم د رر السمطين، ص243
در حديثي چنين است و امت خود را به چنگ زدن به اهل بيتش سفارش نمود، و
توضيح داد كه خاندانش دامن پيامبرشان را (در رستاخيز) خواهند گرفت و ... .
(120) -
كنز العمال، ح36438، ص139، ح13 به نقل از طبراني. و ابن
مغازلي در المناقب، 125 / 164 از جابر نقل كرده است كه رسول خدا
صلياللهعليهوآله در جنگ طائف با علي در گوشي سخن گفت و اين گفتگو به
درازا كشيد. يكي از آن دو مرد گفت: «جدّ اً رازگويي درازي با پسرعمّش
داشت.»
اين كلام به آن حضرت رسيد فرمود: «من با او راز نگفتم بلكه خدا بود كه
با او راز گفت.»
و مانند اين از انس نقل شده است. مناقب سيدنا علي عليهالسلام، 34. نيز
مراجعه فرماييد به سنن ترمذي، 5/639.
(121) -
الجامع الصغير، ج2، 160 به نقل از المستدرك (به طور صحيح).
و در همان اثر ص173، ح2 چنين ثبت است: «هركه به علي ناسزا گويد به من ناسزا
گفته و هر كه به من ناسزا گويد در حقيقت به خدا ناسزا گفته است.» از احمد
در المسند و حاكم نيشابوري در المستدرك (به طور صحيح). ودر كتاب كنوز
الحقائق، ج2، ص193 به نقل از طبراني چنين آمده است. «يا علي، محب تو
دوستدار من است و دشمنت دشمن من خواهد بود.»
(122) -
مناقب سيدنا علي عليهالسلام، 49؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام
علي عليهالسلام)، 2: 280/811؛ ذخائر العقبي 93 به نقل از ابي حمراء؛ شرح
نهج البلاغه ابن ابي الحديد، 9/168.
(123) -
[مطابق رواياتي كه از طريق شيعه رسيدهاند اين ندا در غزوة
احد بلند شد كه شمشير علي عليهالسلام شكست و جبرئيل ذوالفقار را آورد و
اين ندا را هم سر داد.]
(124) -
المناقب خوارزمي، 167/200؛ تاريخ دمشق (ترجمة الامام علي
عليهالسلام )، 1: 158197.
و ابن هشام در السيرة النبويه،2: 100، ابن جوزي درتذكرة الخواص، 30. در
اين اثر روايت است كه حسان بن ثابت (شاعر رسول خدا صلياللهعليهوآله) از
حضرت، اجازه خواست دراين خصوص شعري بسرايد. ايشان اجازه فرمود و اشعاري
سرود كه ترجمه آن چنين است: « جبرئيـل آشكــار نــدا داد، در حالي كه خودش
ديده نميشد؛و مسلمانان حلقه زده بودند، به گِرد پيامبر فرستاده؛ شمشيري جز
ذوالفقار،و جوانمردي جـز علي نيست»
(125) -
[در تاريخ بغداد، به جاي «رحمت»، «جنت» آمده است]
(126) -
حلية الاولياء، 1: 66؛ المناقب خوارزمي، 311/311.
نيز مراجعه شود به مناقب سيدنا علي عليهالسلام،ص62.
(127) -
المناقب خوارزمي، 177/215؛ الجامع الصغير سيوطي، ح5591.
حاكم در المستدرك، 3: 129 از جابر بن عبدالله نقل كرده است كه گفت:
شنيدم رسول خدا صلياللهعليهوآله در حالي كه بازوي علي بن ابيطالب را
گرفته بود با صداي بلند فرمود: «اين علي امير ابرار، كُشنده فاجران است؛
كسي كه به يارياش برخيزد پيروز و كسي كه او را خوار كند خوار خواهد شد.»
و در الجامع الصغير، 2: 66 آمده است: «علي امام ابرار، قاتل تبهكاران
است؛ كسي كه به او كمك كند ياري ميشود و هر كس او را سرافكنده كند،
افكنده خواهد شد.»
به نقل از حاكم (به عنوان حديث حسن)
(128) -
مناقب سيد نا علي،25؛ محمع الزوائد، 9/131؛ كنز العمال،13:
156/36483.
(129) -
تاريخ بغداد، 1: 316 ـ 317 ح 206. خطيب بغدادي اين حديث را
از منصور از پدرش محمد بن علي از پدرش علي بن عبدالله از پدرش عبدالله بن
عباس و از جابر اين گونه روايت كرده است: «خداوند ذريه هر پيامبري را در
پشت همان پيامبر قرار داد و ذريه مرا درصلب علي بن ابيطالب نهاده است.»
الفردوس، 1: 172/643؛ كنز العمال،32892؛ امالي شجري، 1: 152.
|