الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد پنجم
( امام على (ع ) و امور اطلاعاتي ، امنيتي )
مرحوم محمّد دشتى
- ۳ -
4 - راه هاى كشف واقعيّت ها
يكى از وظائف نيروهاى اطلاعاتى و حفاظت كشور اسلامى آن است كه از ظن و
گمان بپرهيزند و با شيوه ها و روش هاى كاربردى تلاش كنند تا واقعيّت ها
را كشف كرده به زلال حقيقت برسند.
امام على عليه السلام در برخى از سخنان نورانى خود به شيوه ها و روش
هاى كشف واقعيّت ها اشاره فرمودند كه امروز از نظر كاربردى نقش تعيين
كنندده اى براى نيروهاى حفاظت و اطّلاعات دارد.
مانند:
الف - بررسى رفتارها (رفتار شناسى
از ديدگاه امام على عليه السلام ارزيابى دقيق رفتار و گفتار انسانها
يكى از راه هاى كشف واقعيّت است . زيرا انسانها به آنچه دارند و مى
انديشند زنده اند، و كُنش ها و واكنش هاى آنان به اندوخته هاى مغز و
جانشان بى ارتباط نيست كه نيكو سروده اند:
(( از كوزه همان بُرون
طراود كه در اوست ))
زيرا رفتار و گفتار و حالات ظاهرى يك مجرم با يك انسان نيكو كار متفاوت
است ، كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
مَا اءَضمَرَ
اءَحَدٌ شَيئا إِلا ظَهَرَ فِى فَلَتَاتِ لِسَانِهِ، وَصَفَحَاتِ
وَجهِهِ.
(( كسى چيزى را در دل پنهان نكند جز آن كه در
لغزش هاى زبان ، و رنگ رخسار، آشكار خواهد شد.))
(23)
ب - ارزيابى صحيح اخبار و اطلاعات
همه مى دانيم كه بسيارى از گفته ها و شنيدنى ها، واقعيّت ندارند.
و بسيارى حقائق را با باطل بهم مى آميزند.
و بسيارى براى اغراض شوم و شيطانى خود انواع شايعات را ساخته و پرداخته
و با رواج آن اءذهان عمومى را متزلزل مى سازند.
پس هر خَبرى را نبايد راست پنداشت .
كه نقل كنندگان اخبار فراوانند.
يكى از راه هاى كشف واقعيّت ها، ارزيابى صحيح ، اخبار و اطّلاعات است .
اگر با معيارهاى حساب شده ، و ملاك هاى صحيح اخبار بدست آمده را درست
ارزيابى كنيم و با اصول منطقى ، ارزش هايى كه بر فرد و جامعه حاكم است
را به نقد و برّرسى اخبار بپردازيم ،
هر دروغى را باور نخواهيم كرد،
و هر خبرى را راست نخواهيم پنداشت كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام
فرمود:
اعقِلُوا
الخَبَرَ إِذَا سَمِعتُمُوهُ عَقلَ رِعَايَةٍ لاَ عَقلَ رِوَايَةٍ،
فَإِنَّ رُوَاةَ العِلمِ كَثِيرٌ، وَرُعَاتَهُ قَلِيلٌ.
(( چون خبرى را شنيديد، آن را درك كرده عمل
كنيد، نه بشنويد و نقل كنيد، زيرا راويان علم فراوان ، و عمل كنندگان
آن اندكند.))
(24)
ج - ارزيابى گفتار
يكى ديگر از راه هاى كشف واقعيّت ها بررسى سخنان و گفتار افراد و
شخصيّت هاست كه چه مى گويند؟
و چگونه مى گويند؟
باچه انگيزه هايى حرف مى زنند؟
چه نيكو سروده اند كه :
دددتا مرد سخن نگفته باشد غغغ علم و هنرش نهفته باشددددد
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
تَكَلَّمُوا
تُعرَفُوا، فَإِنَّ المَرءَ مَخبُوءٌ تَحتَ لِسَانِهِ.
(( سخن گوييد تا شناخته شويد، زيرا كه انسان در
زير زبان خود پنهان است .))
(25)
يعنى بايد به افراد فرصت سخن گفتن ، حرف زدن ، تحليل كردن داد كه حرف
بزنند سخن بگويند، تحليل و ارزيابى داشته باشند.
آنگاه مى شود از گفتار و رفتارشان واقعيّت هاى نهفته در جانشان را
شناخت .
د - آزمايش ها
يكى ديگر از راه هاى كشف واقعيّت ها، آزمودن است ، آزمايش كردن است .
انسان ها در آزمايش ها و حوادث سخت ، ماهيّت خود را آشكار مى كنند كه
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
فِى
تَقَلُّبِ الاَحْوَالِ، عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.
(( در دگرگونى روزگار گوهر شخصيّت مردان شناخته
مى شود.))
(26)
و در رهنمود ديگرى فرمود :
براى شناخت افراد، آنها را آزمايش كن ، و چنين رهنمود داد كه :
اخبُر
تَقلِهِ.
(( مردم را بيازماى ، تا دشمن گردى .))
(27)
ه- ارزيابى اشتباهات گذشته
يكى ديگر از راه هاى كشف واقعيّت ها، ارزيابى اشتباهات گذشته افراد است
.
يعنى كسى كه نوعى ضعف و كاستى در او وجود دارد كه عامل بزهكارى يا خطا
و اشتباهى شده است .
چون ريشه ها زنده اند ممكن است دوباره همان خطا و اشتباه را تكرار كند.
جز آنكه توبه واقعى كرده باشد.
يا خود را كاملا ساخته باشد.
يا ريشه هاى انحراف را در خود خشكانده باشد.
كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
إِذَا كَانَ
فِى رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ فَانتَظِرُوا اءَخَوَاتِهَا
(( اگر در كسى خصلتى شگفت ديديد، همانند آن را
انتظار كشيد.))
(28)
و - عمل در سايه علم و يقين
يكى ديگر از راه هاى كشف واقعيّت ها و پيروزى بر مشكلات آن است كه
ابتدا علم و آگاه بدست آوريم و سپس قاطعانه براءساس آن عمل كنيم كه
هرگونه شك و ترديد و تزلزل ، آفت كشف واقعيّت هاست .
برخى با اينكه مى دانند، و سر نخ هاى خوبى هم بدست آوردند امّا در عمل
دچار شك و ترديد بوده شجاعت لازم را از نظر كاربردى ندارند،
اين دسته از افراد در كشف واقعيّت ها ناتوانند هرچند آگاهى لازم را
دارند.
و در آستانه يقين ايستاده اند.
امّا چون قاطعيّت در عمل را ندارند در كشف واقعيّت ها ناتوانند كه حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
لاَ
تَجعَلُوا عِلمَكُم جَهلا، وَيَقِينَكُم شَكّا. إِذَا عَلِمتُم
فَاعمَلُوا، وَإِذَا تَيَقَّنتُم فَاءَقدِمُوا.
(( علم خود را نادانى ، و يقين خود را شك و
ترديد مپنداريد، پس هرگاه دانستيد عمل كنيد، و چون به يقين رسيديد
اقدام كنيد.))
(29)
(امام على عليه السلام و مسائل اطّلاعاتى )
فصل اوّل : ضرورت اطّلاعات
اوّل - اطّلاعات
براى مراقبت از قضات
الف - قاضى يك روزه
امام على عليه السلام بر قضات كشور اسلامى ماءموران مخفى مى گماشت كه
كارهاى آنان را زير نظر داشته باشند.
لذا (( ابو الاءسود دوئلى ))
كه از دوستان امام على عليه السلام بود، در همان روز اوّل قضاوت با
گزارش ماءموران مخفى ، عزل شد، زيرا به حضرت اميرالمؤ منين على عليه
السلام گزارش دادند كه او با مردم تند خوئى مى كند.
غروب وارد مسجد شد و گفت :
يا اميرالمؤ منين عليه السلام قاضى يكروزه هم داشتيم ؟
امام على عليه السلام فرمود :
آرى به من گزارش دادند كه تو در برخورد با مردم خشن هستى .(30)
ب - برخورد با شريح قاضى
وقتى به امام على عليه السلام اطّلاع دادند كه شريح قاضى ، خانه مجلّلى
خريدارى كرد،
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام فورا او را احضار كرد و در خريدارى
خانه اى گران قيمت او را مورد نكوهش قرار داد، و فرمود:
اگر از مال خود خريدى ، اسراف كردى و اگر از بيت المال مسلمين تهيّه
كردى خيانت است .(31)
دوّم - اطّلاعات براى امنيّت اقتصادى
الف - گماردن نيروهاى اطّلاعاتى بر بازار
امام على عليه السلام براى كنترل بازار، ماءمورانى مى گماشت ، تا امور
اقتصادى كشور دچار اختلال نگردد، از اين رو تا ((
ابن هرمه )) در بازار اهواز رشوه گرفت ، محاكمه
و عقوبت شد.(32)
در سيستم حكومتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام ((
كنترل )) و (( نظارت
)) يكى از اءساسى ترين محور مديريّت سياسى به
حساب مى آمد كه كار قضاوت و فرمانداران و استانداران و ديگر كارگزاران
حكومتى را به وسيله نيروهاى مؤ من ارزيابى مى فرمود، و سريع و به موقع
عكس العمل نشان مى داد.
از نظر اقتصادى بازار شهرها را با حضور نيروهاى اطلاّعاتى زير نظر داشت
تا به مردم ستم روا ندارند، و با گران فروشى و احتكار اءساس نظام را
تضعيف نكنند.
ابن هرمه ، از نيروهاى اطّلاعاتى امام على عليه السلام در بازار اهواز
بود كه اسير نفس شد و از بازاريان رشوه گرفت .
وقتى اين خبر به حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام رسيد او را عزل
كرده و به حاكم اهواز نوشت :
او را زندانى كند، موهاى سرش را بتراشد و روزهاى جمعه 35 تازيانه بر او
بزند، و او را در شهر بگرداند.
هركس از او شكايتى دارد رسيدگى كرده و از اموال ((
ابن هرمه )) بپردازد، و چون زندانيان رابه بيرون
زندان براى گردش و هواخورى مى برند او را نبرند و جز به هنگام نماز
زنجير از پاهاى او در نياورند، و دستور فرمود تا حقوق ابن هرمه را از
ديوان دولتى قطع كند.(33)
ب - نظارت بر رفتار متولى بازار (ضدّ اطّلاعات
از گزارش هاى تاريخى و نيز اخبار و روايات ، به دست مى آيد كه متولّى
بازار فقط مسئول برقرارى امنيّت و آرامش نبود، بلكه اموال بازرگانان
و پيشه وران بازار هم ، تحت نظر او بوده است ، از همين رو على عليه
السلام رفتار نيروهاى اطّلاعاتى بازار را هم به شدّت كنترل مى كرده است
.
و اگر خطايى از آنان سر مى زد، به هيچ وجه ، چشم پوشى نمى كرد.
چنان كه (( على بن اصمع ))
را بر منطقه اى به نام (( بارجاه
)) گماشت و چون خيانت كرد، دستش را بريد.
اين مرد، آن قدر زيست تا زمان حجاج را درك كرد،
روزى به حجّاج گفت :
- خانواده ام به من بدى كرده اند.
حجّاج گفت : چگونه ؟
على ابن اصمع گفت : چون نام (( على
)) بر من نهاده اند!
حجّاج گفت : چه زيبا گفتى !
آنگاه امارت محلّى را به او واگذار كرد و گفت :
اگر مطّلع شوم كه خيانتى كرده اى ، آن اندازه از دستت را كه على بن
ابيطالب باقى گذاشته ، قطع مى كنم .(34)
همچنين نحوه برخورد آن حضرت عليه السلام با ((
ابن هرمه )) حكايت از بكارگيرى نيروهاى
اطّلاعاتى دارد كه نظارت دقيق آن بزرگوار بر امر تجارت و بازار را
تحقّق مى بخشيد، كه توضيح آن چنين است :
ابن هرمه ، متولّى و مراقب بازار اهواز بود، او مرتكب خيانتى شد،
هنگامى كه خبر خيانت وى به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام رسيد، فورا
نامه اى به اين مضمون براى (( رفاعة بن شدّاد))
حاكم اهواز نوشت :
(( وقتى كه نامه ام به دستت رسيد، فورا
(( ابن هرمه )) را از
مسئوليّت بازار، عزل مى كنى ، به خاطر حقوق مردم ، او را زندانى كن
وهمه را از اين كار باخبر نما تا اگر شكايتى دارند بگويند.
اين حكم را به همه كارمندان زير دستت ، گزارش كن تا نظر مرا بدانند.
در اين كار، نسبت به (( ابن هرمه
)) نبايد غفلت و كوتاهى شود، والاّ نزد خدا هلاك خواهى شد ومن
هم به بد ترين وجه تو را از كار بركنار مى كنم ، و تو را به خدا پناه
مى دهم از اين كه در اين كار، كوتاهى كنى .
اى رفاعه ! روزهاى جمعه ، او را از زندان خارج كن وسى و پنج تازيانه بر
او بزن و او را در بازار بگردان .
پس اگر كسى از او شكايتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قَسَم بِده ، آن
وقت حق او را از مال (( ابن هرمه
)) بپرداز.
سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و بر پايش زنجير بزن ،
فقط هنگام نماز زنجير را از پايش در آور و اگر براى او خوردنى و
نوشيدنى و يا پوشيدنى آوردند، مانع نشو و به كسى هم اجازه نده كه بر او
داخل شود تا راه مخاصمه و طريق نجات را به او بياموز.
و اگر به تو گزارش رسيد كه كسى در زندان چيزى به او ياد داده كه
مسلمانى از آن ضرر مى بيند آن كس را بزن و زندانى كن تا توبه كند و از
عمل خود پشيمان شود.
اى رفاعه ! همه زندانيان را براى تفريح به حياط زندان بياور، غير از او
(( ابن هرمه )) ، مگر آن
كه براى جانش ، بيمناك باشى كه در اين صورت ، او را با زندانيان ديگر
به صحن زندان مى آورى .
اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاّق بر بدنش مى زنى و قضيّه
را براى من بنويس و نام جانشين او را هم گزارش كن و حقوق
(( ابن هرمه )) را قطع كن
.))
(35)
سوم - اطّلاعات براى مراقبت از كارگزاران و
فرماندهان
1 - اطّلاع از ارتباط معاويه با زياد
امام على عليه السلام براى نظارت دقيق بر جريان امور كشور اسلامى و روش
برخورد كارگزاران با مردم ، از نيروهاى اطّلاعاتى ، بيشترين استفاده را
مى كرد.
در بازار نيروهاى اطّلاعاتى داشت .
نيروهاى اطّلاعاتى بر امور قضات نظارت داشتند.
از نامه هاى سرّى دشمن به كارگزاران حكومتى با خبر بود،(36)
نيروهاى اطّلاعاتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام حتّى در خاك
دشمن حضور داشته ، اخبار لازم را به مركز حكومت مى رساندند.(37)
و از رفت و آمد و ميهمانى هاى فرمانداران به خانه هاى سرمايه داران با
خبر بود كه با عثمان بن حنيف برخورد شديد كرد، كه چرا سر سفره سرمايه
داران بصره حاضر مى شود.(38)
امام على عليه السلام پس از آگاهى از نامه معاويه به زياد به او نوشت
كه :
وَقَد
عَرَفتُ اءَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيكَ يَستَزِلُّ لُبَّكَ وَ
يَستَفِلُّ غَربَكَ فَاحذَرهُ، فَإِنَّما هُوَ الشَّيطانُ، يَاءتِى
المَرءَ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَل فِهِ وَ عَن يَمي نِهِ وَ عَن
شِمالِهِ
(39)
(( من اطّلاع يافتم كه معاويه نامه اى برايت
نوشته ، تا عقلت را بدزدد وعزم و تصميمت را در هم بشكند، از او برحذر
باش كه شيطان است . از هر طرف به سراغ انسان مى آيد.))
2 - اطّلاع از رفتار خشن عمر بن ابى سلمه ارحبى
ابن ابى سلمه ، يكى از فرمانداران حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام
بود كه اخلاق مديريّت اسلامى را رعايت نمى كرد و با قساوت و خشونت با
مردم برخورد مى نمود كه بلافاصله توسّط مردم و نيروهاى اطّلاعاتى در
خدمت امام على عليه السلام افشاء شد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در نامه اى خطاب به او نوشت :
اءَمَّا
بَعدُ، فَإِنَّ دَهَاقِينَ اءَهلِ بَلَدِكَ شَكَوا مِنكَ غِلظَةً
وَقَسوَةً، وَاحتِقَاراوَجَفوَةً وَنَظَرتُ فَلَم اءَرَهُم اءَهلا
لاَِن يُدنَوا لِشِركِهِم ، وَلاَ اءَن يُقصَوا وَيُجفَوالِعَهدِهِم
فَالبَس لَهُم جِلبَابا مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ
الشِّدَّةِ، وَدَاوِل لَهُم بَينَالقَسوَةِ والرَّاءفَةِ، وَامزُج
لَهُم بَينَ التَّقرِيبِ وَالاِدْنَاءِ ، وَالاِبْعَادِ وَالاِقْصَاءِ.
إِنْ شَاءَ اللّهُ.
هشدار از بَدرفتارى با مردم
پس از نام خدا و درود. همانا دهقانان مركز فرمانداريت ، از خشونت
وقساوت و تحقير كردن مردم و سنگدلى تو شكايت كردند، من درباره آنها
انديشيدم ، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم ، زيرا كه مشركند،و نه
سزاوار قساوت و سنگدلى و بدرفتارى هستند زيرا كه با ما هم پيمانند.
پس در رفتار با آنان ، نرمى و درشتى را بهم آميز، رفتارى تواءم با شدّت
و نرمش داشته باش ، اعتدال و ميانه روى را در نزديك كردن يا دور نمودن
، رعايت كن .)(40)
3 - اطّلاع از خيانت يكى از فرمانداران
امام على عليه السلام پس از اطّلاع از خيانت يكى از فرمانداران در نامه
اى به او نوشت :
اءَمَّا
بَعدُ، فَقَد بَلَغَنِى عَنكَ اءَمرٌ، إِن كُنتَ فَعَلتَهُ فَقَد
اءَسخَطتَ رَبَّكَ، وَعَصَيتَ إِمَامَكَ، وَاءَخزَيتَ اءَمَانَتَكَ.
بَلَغَنِى اءَنَّكَ جَرَّدتَ الاَرْضَ فَاءَخَذْتَ مَا تَحْتَ
قَدَمَيْكَ، وَاءَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ، فَارْفَعْ إِلَيَّ
حِسَابَكَ، وَاعْلَمْ اءَنَّ حِسَابَ اللّهِ اءَعظَمُ مِن حِسَابِ
النَّاسِ، وَالسَّلاَمُ.(41)
نكوهش يك كارگزار
پس از ياد خدا و درود! از تو خبرى رسيده است كه اگر چنان كرده باشى ،
پروردگار خود را به خشم آورده ، و امام خود را نافرمانى كردى ،و در
امانت خود خيانت كردى .
بمن خبر رسيده كه كشت زمينها رابرداشته ، و آنچه را كه مى توانستى
گرفته ، و آنچه در اختيار داشتى بخيانت خورده اى ، پس هرچه زودتر حساب
اموال را براى من بفرست و بدان كه حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سخت
تر است . با درود.(42)
4 - اطّلاع از خيانت و فرار مصقله (يكى از
فرمانداران فارس
خيانت يكى از فرمانداران فارس به نام مصقلة بن هبيره از چشم اطّلاعات
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مخفى نماند و بلافاصله به اطّلاع
امام على عليه السلام رسيد.
حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام در نامه اى خطاب به او نوشت :
بَلَغَنِى
عَنكَ اءَمرٌ إِن كُنتَ فَعَلتَهُ فَقَد اءَسخَطتَ إِلهَكَ، وَعَصَيتَ
إِمَامَكَ: اءَنَّكَ تَقسِمُ فَي ءَ المُسلِمِينَ الَّذِي حَازَتهُ
رِمَاحُهُم وَخُيُولُهُم ، وَاءُرِيقَت عَلَيهِ دِمَاؤُهُم ، فِيمَنِ
اعتَامَكَ مِن اءَعرَابِ قَومِكَ.
فَوَالَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ، وَبَرَاءَ النَّسَمَةَ، لَئِن كَانَ
ذلِكَ حَقّا لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَانا، وَلَتَخِفَّنَّ عِندِي
مِيزَانا، فَلاَ تَستَهِن بِحَقِّ رَبِّكَ، وَلاَ تُصلِح دُنيَاكَ
بِمَحقِ دِينِكَ، فَتَكُونَ مِنَ الاَخْسَرِينَ اءَعْمَالا.
اءَلا وَإِنَّ حَقَّ مَن قِبَلَكَ وَقِبَلَنَا مِنَ المُسلِمِينَ فِى
قِسمَةِ هذَا الفَي ءِ سَوَاءٌ: يَرِدُونَ عِندِي عَلَيهِ،
وَيَصدُرُونَ عَنهُ.
(گزارشى از تو به من دادند كه اگر چنان كرده باشى ، خداى خود را به خشم
آوردى ، و امام خويش را نافرمانى كردى ، خبر رسيد كه تو غنيمت مسلمانان
را كه نيزه ها و اسبهاشان گرد آورده ، و با ريخته شدن خونهايشان به دست
آمده ، به اَعرابى كه خويشاوندان تواند، و تو را برگزيدند، مى بخشى .
به خدايى كه دانه را شكافت ، و پديده ها را آفريد، اگر اين گزارش درست
باشد، در نزد من خوار شده ، و منزلت تو سبك گرديده است ، پس حق
پروردگارت را سبك مشمار، و دنياى خود را با نابودى دين آباد نكن ، كه
زيانكارترين انسانى ، آگاه باش ، حق مسلمانانى كه نزد من يا پيش تو
هستند در تقسيم بيت المال مساوى است ، همه بايد به نزد من آيند و سهم
خود را از من گيرند.)(43)
5 - اطّلاع از گرايش فرماندار بصره به سرمايه
داران
پس از آن كه عثمان بن حنيف فرماندار امام على عليه السلام در بصره از
ارزشها فاصله گرفت و به سرمايه داران و سفره هاى رنگين آنان روى آورد،
و از فقراء و مستمندان دور ماند، حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام
در نامه اى خطاب به او نوشت :
اءَمَّا
بَعدُ، يَابنَ حُنَيفٍ: فَقَد بَلَغَنِى اءَنَّ رَجُلا مِن فِتيَةِ
اءَهلِ البَصرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَاءدُبَةٍ فَاءَسرَعتَ إِلَيهَا
تُستَطَابُ لَكَ الاَلْوَانُ، وَتُنقَلُ إِلَيكَ الجِفَانُ.
وَمَا ظَنَنتُ اءَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَومٍ، عَائِلُهُم
مَجفُوُّ، وَغَنِيُّهُم مَدعُوُّ. فَانظُر إِلَى مَا تَقضَمُهُ مِن
هذَا المَقضَمِ، فَمَا اشتَبَهَ عَلَيكَ عِلمُهُ فَالفِظهُ، وَمَا
اءَيقَنتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَل مِنهُ. اءَلاَ وَإِنَّ لِكُلِّ
مَاءمُومٍ إِمَاما، يَقتَدِى بِهِ وَيَستَضِى ءُ بِنُورِ عِلمِهِ.
اءَلاَ وَإِنَّ إِمَامَكُم قَدِ اكتَفَى مِن دُنيَاهُ بِطِمرَيهِ،
وَمِن طُعمِهِ بِقُرصَيهِ. اءَلاَ وَإِنَّكُم لاَ تَقدِرُونَ عَلَى
ذلِكَ، وَلكِن اءَعِينُونِى بِوَرَعٍ وَاجتِهَادٍ وَعِفَّةٍ وَسَدَادٍ.
فَوَاللّهِ مَا كَنَزتُ مِن دُنيَاكُم تِبرا، وَلاَ ادَّخَرتُ مِن
غَنَائِمِهَا وَفرا، وَلاَ اءَعدَدتُ لِبَالِى ثَوبِى طِمرا، وَلاَ
حُزتُ مِن اءَرضِهَا شِبرا، وَلاَ اءَخَذتُ مِنهُ، وَلَهِيَ فِي عَينِي
اءَوهَى وَاءَهوَنُ مِن عَفصَةٍ مَقِرَةٍ(44)
پس از ياد خدا و درود! اى پسر حُنيف ، به من گزارش دادند كه مردى از
سرمايه داران بصره ، تو را به مهمانى خويش فراخواند و تو به سرعت به
سوى آن شتافتى ، خوردنيهاى رنگارنگ براى تو آوردند، و كاسه هاى پر از
غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى كردم مهمانى مردمى را به
پذيرى كه نيازمندانشان باستم محروم شده ، و ثروتمندانشان بر سر سفره
دعوت شده اند، انديشه كن در كجايى ؟
و بر سر كدام سفره مى خورى ؟
پس آن غذايى كه حلال و حرام بودنش را نمى دانى دور بيافكن ، و آنچه را
به پاكيزگى و حلال بودنش يقين دارى مصرف كن .
آگاه باش هر پيروى را امامى است كه از او پيروى مى كند، و از نور دانشش
روشنى مى گيرد، آگاه باش ! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده ،
و دو قرص نان رضايت داده است ، بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را
نداريد امّا با پرهيزكارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى ، مرا يارى
دهيد.
پس سوگند به خدا، من از دنياى شما طلا و نقره اى نياندوخته ، و از
غنيمتهاى آن چيزى ذخيره نكرده ام ، بر دو جامه كهنه ام جامه اى
نيافزودم ، و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم و دنياى شما در
چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است .(45)
6 - اطّلاع از برخوردهاى منافقانه ابوموسى اشعرى
در كوفه
امام على عليه السلام به وسيله نيروهاى اطّلاعاتى و چشم هاى بازى كه در
كوفه داشت ، از تمام تحوّلات سياسى و امور جارى كوفه با خبر بود و از
مخالفت ها و حركت هاى منافقانه (( ابوموسى اشعرى
)) آگاهى داشت كه در آستانه جنگ جمل براى خاتمه
دادن به حركات موذيانه فرماندار كوفه خطاب به او چنين نوشت :
مِن عَبدِ
اللّهِ عَلِيٍّ اءَمِيرِ المُؤ مِنِينَ إِلَى عَبدِ اللّهِ بنِ قَيسٍ.
اءَمَّا بَعدُ، فَقَد بَلَغَنِي عَنكَ قَولٌ هُوَ لَكَ وَعَلَيكَ،
فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِي عَلَيكَ فَارفَع ذَيلَكَ، وَاشدُد مِئزَرَكَ،
وَاخرُج مِن جُحرِكَ وَاندُب مَن مَعَكَ.
فَإِن حَقَّقتَ فَانفُذ، وَإِن تَفَشَّلتَ فَابعُد ! وَايمُ اللّهِ
لَتُؤ تَيَنَّ مِن حَيثُ اءَنتَ، وَلاَ تُترَكَ حَتَّى يُخلَطَ زُبدُكَ
بُخَاثِرِكَ، وَذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ، وَحَتَّى تُعجَلَ عَن
قِعدَتِكَ، وَتَحذَرَ مِن اءَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِن خَلفِكَ، وَمَا
هِيَ بِالهُوَينَى الَّتِي تَرجُو، وَلكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الكُبرَى
، يُركَبُ جَمَلُهَا، وَيُذَلَّلُ صَعبُهَا، وَيُسَهَّلُ جَبَلُهَا.
فَاعقِل عَقلَكَ، وَاملِك اءَمرَكَ، وَخُذ نَصِيبَكَ وَحَظَّكَ.
فَإِن كَرِهتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيرِ رَحبٍ وَلاَ فِى نَجَاةٍ،
فَبِالحَرِيِّ لَتُكفَيَنَّ وَاءَنتَ نَائِمٌ، حَتَّى لاَ يُقَالَ:
اءَينَ فُلاَنٌ ؟
وَاللّهِ إِنَّهُ لَحَقُّ مَعَ مُحِقٍّ، وَمَا اءُبَالِى مَا صَنَعَ
المُلحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ .(46)
از بنده خدا على اميرمؤ منان به عبداللّه بن قيس (ابوموسى اشعرى )
پس از ستايش پروردگار و درود! سخنى از تو بمن رسيد كه هم به سود،و هم
به زيان تو است ، چون فرستاده من پيش تو آيد، دامن همّت كمرزن ، كمرت
را براى جنگ محكم ببند، و از سوراخ خود بيرون آى ، ومردم را براى جنگ
بسيج كن ، اگر حق را در من ديدى بپذير، و اگر دودل ماندى كناره گير.
به خدا سوگند هرجا كه باشى تو را بياورند و به حال خويش رها نكنند، تا
گوشت و استخوان و تر و خشكت درهم ريزد، ودر كنار زدنت از حكومت شتاب
كنند، چنانكه از پيش روى خود همانگونه بترسى كه از پشت سرت هراسناكى
حوادث جارى كشور آنچنان آسان نيست كه تو فكر مى كنى ، بلكه حادثه بسيار
بزرگى است كه بايد بر مركبش سوار شد، و سختى هاى آن را هموار كرد، و
پيمودن راه هاى سخت و كوهستانى آن را آسان نمود.
پس فكرت را بكارگير، و مالك كار خويش باش ، و سهم و بهره ات رابردار،
اگر همراهى با ما را خوش ندارى كناره گير، بى آنكه مورد ستايش قرار
گيرى يا رستگار شوى ، كه سزاوار است تو در خواب باشى و ديگران مسئوليّت
هاى تو را برآورند، و از تو نپرسند
كه كجا هستى ؟ وبكجا رفته اى ؟
به خدا سوگند! اين راه حق است و به دست مرد حق انجام مى گيرد، و باكى
ندارم كه خدانشناسان چه مى كنند؟ با درود.
7 - اطّلاع از خيانت منذر به بيت المال
منذر بن جارود وقتى به دنيا گرائى روى آورد و از پست فرماندارى دست به
غارت بيت المال زد خيانت هاى اقتصادى او از چشم هاى باز نيروهاى
اطّلاعاتى حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام مخفى نماند، كه امام على
عليه السلام بلافاصله پس از آگاهى از خيانت منذر در نامه اى خطاب به او
نوشت :
|