الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام

جلد يازدهم
( امام على (ع ) و نظارت مردمي )

مرحوم محمّد دشتى

- ۷ -


دانستم كه تا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ميان ماست آزمايش نمى گرديم . پرسيدم : اى رسول خدا! اين فتنه و آزمايش كدام است كه خدا شما را بدان آگاهى داده است ؟ فرمود، اى على ! پس ازمن امّت اسلامى به فتنه و آزمون دچار مى گردند. گفتم : اى رسول خدا مگر جز اين است كه در روز ((اُحُد)) كه گروهى از مسلمانان به شهادت رسيدند، و شهادت نصيب من نشد و سخت بر من گران آمد، تو به من فرمودى ، اى على ! مژده باد تو را كه شهادت در پى تو خواهد آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به من فرمود : (همانا اين بشارت تحقّق مى پذيرد، در آن هنگام صبر تو چگونه است ؟). گفتم : اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم چنين موردى جاى صبر و شكيبايى نيست بلكه جاى مژده شنيدن و شكرگذارى است . و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: (اى على ! همانا اين مردم به زودى با اموالشان دچار فتنه و آزمايش مى شوند، و در ديندارى بر خدا منّت مى گذارند، با اين حال انتظار رحمت او را دارند، و از قدرت و خشم خدا، خود را ايمن مى پندارند، حرام خدا را با شبهات دروغين ، و هوسهاى غفلت زا، حلال مى كنند، ((شراب )) را به بهانه اينكه ((آب انگور)) است و رشوه را كه ((هديه )) است و ربا را كه ((نوعى معامله )) است حلال مى شمارند). گفتم : اى رسول خدا، در آن زمان مردم را در چه پايه اى بدانم ؟ آيا در پايه ارتداد؟ يا فتنه و آزمايش ؟. پاسخ فرمود: (در پايه اى از فتنه و آزمايش )
2 - پرهيز از غيبت و عيب جوئى
خطبه 141 نهج البلاغه
1 - التحذير من سماع الغيبة
اءَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ اءَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَسَدَادَ طَرِيقٍ، فَلاَ يَسْمَعَنَّ فِيهِ اءَقَاوِيلَ الرِّجَالِ.
اءَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِى الرَّامِى ، وَتُخْطِئُ السِّهَامُ، وَيُحِيلُ الْكَلاَمُ، وَبَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَاللّهُ سَمِيعٌ وَشَهِيدٌ. اءَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ إِلا اءَرْبَعُ اءَصَابِعَ.

2 - معرفة الحق و الباطل
فسئل عليه السلام ، عن معنى قوله هذا، فجمع اءصابعه ووضعها بين اءذنه و عينه ثم قال :
الْبَاطِلُ اءَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ، وَالْحَقُّ اءَنْ تَقُولَ رَاءَيْتُ!
ترجمه خطبه 141
اى مردم ! آن كس كه از برادرش اطمينان و استقامت در دين ، و درستى راه و رسم را سراغ دارد، بايد به گفته مردم درباره او گوش ندهد.
آگاه باشيد! گاهى تيرانداز، تير افكند و تيرها به خطا مى رود، سخن نيز چنين است ، درباره كسى چيزى مى گويند كه واقعيّت ندارد و گفتار باطل تباه شدنى است ، و خدا شنوا و گواه است .
بدانيد كه ميان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نيست .
(پرسيدند: معناى آن چيست ؟
امام عليه السلام انگشتان خود را ميان چشم و گوش گذاشت و فرمود:)
باطل آن است كه بگويى شنيدم ، و حق آن است كه بگويى ديدم .
3 - اعتراض به خليفه سوم
خطبه 164 نهج البلاغه
لما اجتمع الناس إ ليه وشكوا ما نقموه على عثمان وساءلوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم ، فدخل عليه فقال :
تحذير عثمان
إِنَّ النَّاسَ وَرَائِى وَقَدِ اسْتَسْفَرُونِى بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ، وَوَاللّهِ مَا اءَدْرِى مَا اءَقُولُ لَكَ! مَا اءَعْرِفُ شَيْئا تَجْهَلُهُ، وَلاَ اءَدُلُّكَ عَلَى اءَمْرٍ لاَ تَعْرِفُهُ. إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ. مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَلاَ خَلَوْنَا بِشَيْءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ.
وَقَدْ رَاءَيْتَ كَمَا رَاءَيْنَا، وَسَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَصَحِبْتَ رَسُولَ اللّهِ -صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ- كَما صَحِبْنا وَمَا ابْنُ اءبِى قُحَافَةَ ولاابْنُ اَلْخَطَّابِ بِاَوْلَىِ بِعَمَلِ الحَقِّ مِنْكَ وَاَنْتَ اَقْرَبُ اِلى اَبِى رُسُول اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا؛ وَقَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالاَ.
فَاللّهَ اللّهَ فِى نَفْسِكَ! فَإِنَّكَ - وَاللّهِ - مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى ، وَلاَ تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَإِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَإِنَّ اءَعْلاَمَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ.
فَاعْلَمْ اءَنَّ اءَفْضَلَ عِبَادِ اللّهِ عِنْدَ اللّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِى وَهَدَى ، فَاءَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَاءَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً.

ترجمه خطبه 164
(مردم در اطراف امام جمع شده و از خليفه سوم شكايت كردند و از او خواستند كه با خليفه سوم صحبت كند تا از اشتباهات خود دست بردارد)
همانا مردم پشت سر من هستند، مرا ميان تو و خودشان ميانجى قرار دادند، به خدا نمى دانم با تو چه بگويم ؟ چيزى را نمى دانم كه تو ندانى ، تو را به چيزى راهنمايى نمى كنم كه نشناسى ، تو مى دانى آن چه ما مى دانيم ، ما به چيزى پيشى نگرفته ايم كه تو را آگاه سازيم ، و چيزى را در پنهانى نيافته ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم .
ديدى چنان كه ما ديديم ، شنيدى چنانكه ما شنيديم ، با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بودى چنان كه ما بوديم ، پس ابوقحافه (ابابكر) و پسر خطّاب ، در عمل به حق ، از تو بهتر نبودند، تو به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در خويشاوندى از آن دو نزديكترى ، و داماد او شدى كه آنان نشدند. پس خدا را خدا را پروا كن ، سوگند به خدا! تو كور نيستى تا بينايت كنند، نادان نيستى تا تو را تعليم دهند، راه ها روشن است ، و نشانه هاى دين برپاست ، پس بدان كه برترين بندگان خدا در پيشگاه او رهبر عادل است كه خود هدايت شده و ديگران را هدايت مى كند، سنّت شناخته شده را برپا دارد، و بدعت ناشناخته را بميراند،
وَإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا اءَعْلاَمٌ، وَإِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا اءَعْلاَمٌ. وَإِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَضُلَّ بِهِ، فَاءَمَاتَ سُنَّةً مَاءْخُوذَةً، وَاءَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً.
وَإِنِّى سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله و سلم يَقُولُ :
((يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالاءِمَامِ الْجَائِرِ وَلَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَلا عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فى نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ، ثُمَّ يَرْتَبِطُ فى قَعْرِهَا)).
وَإِنِّى اءَنْشُدُكَ اللّهَ اءَلا تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الا ءمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ فِى هذِهِ الا ءمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَالْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَيَلْبِسُ اءُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَيَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلاَ يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ؛ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجا، وَيَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجا. فَلاَ تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلاَلِ السِّنِّ وَتَقَضِّى الْعُمُرِ.
فَقَالَ لَهُ عُثَْمانُ: ((كَلِّمِ النَّاسَ فى اءَنْ يُؤَجِّلُونى ، حَتَّى اءَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ))
فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلاَ اءَجَلَ فِيهِ، وَمَا غَابَ فَاءَجَلُهُ وُصُولُ اءَمْرِكَ إِلَيْهِ.

سنّت ها روشن و نشانه هايش آشكار است ، بدعت ها آشكار و نشانه هاى آن برپاست . و بدترين مردم نزد خدا رهبر ستمگرى كه خود گمراه و مايه گمراهى ديگران است ، كه سنّت پذيرفته را بميراند، و بدعت ترك شده را زنده گرداند.
من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه گفت :
((روز قيامت رهبر ستمگر را بياورند كه نه ياورى دارد و نه كسى از او پوزش خواهى مى كند، پس او را در آتش جهنم افكنند، و در آن چنان مى چرخد كه سنگ آسياب ، تا به قعر دوزخ رسيده به زنجير كشيده شود))
من تو را به خدا سوگند مى دهم كه امام كشته شده اين امّت مباشى ، چرا كه پيش از اين گفته مى شد:
((در ميان اين امّت ، امامى به قتل خواهد رسيد كه درِ كشتار تا روز قيامت گشوده خواهد شد و كارهاى امّت اسلامى با آن مشتبه شود، و فتنه و فساد در ميانشان گسترش يابد، تا آنجا كه حق را از باطل نمى شناسند، و به سختى در آن فتنه ها غوطه ور مى گردند)).
براى مروان چونان حيوان به غارت گرفته مباش كه تو را هر جا خواست براند، آن هم پس از ساليانى كه از عمر تو گذشته و تجربه اى كه به دست آوردى .
(خليفه سوم گفت ((با مردم صحبت كن كه مرا مهلت دهند تا از عهده ستمى كه به آنان رفته برآيم )))
امام عليه السلام فرمود : آن چه در مدينه است به مهلت نياز ندارد، و آن چه مربوط به بيرون مدينه باشد تا رسيدن فرمانت مهلت دارند.
4 - شكوه از مسخ ارزش ها
خطبه 108 نهج البلاغه
( وهى من خطب الملاحم )
1 - معرفة اللّه
الْحَمْدُ لِلّهِ الْمُتَجَلِّى لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، وَالظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ. خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ إِلا بِذَوِى الضَّمَائِرِ وَلَيْسَ بِذِى ضَمِيرٍ فِى نَفْسِهِ. خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ السُّتُرَاتِ، وَاءَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِيرَاتِ.
و منها فى ذكر النبى صلى الله عليه و آله و سلم :
2 - خصائص النبى صلى الله عليه و آله و سلم
اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الاءَنْبِيَاءِ، وَمِشْكَاةِ الضِّيَاءِ، وَذُؤَابَةِ الْعَلْيَاءِ، وَسُرَّةِ الْبَطْحَاءِ، وَمَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ، وَيَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ.
و منها : طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ اءَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ، وَاءَحْمَى مَوَاسِمَهُ، يَضَعُ ذلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ، مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ، وَآذَانٍ صُمٍّ، وَاءَلْسِنَةٍ بُكْمٍ؛ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَمَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ.

3 - علل انحراف بنى اميّة
لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِاءَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ؛ وَلَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ؛ فَهُمْ فِى ذلِكَ كَالاءَنْعَامِ السَّائِمَةِ، وَالصُّخُورِ الْقَاسِيَةِ.
ترجمه خطبه 108
ستايش خداى را سزاست كه با آفرينش مخلوقات ، بر انسان ها تجلّى كرد، و با برهان و دليل خود را بر قلبهايشان آشكار نمود، مخلوقات را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد، كه فكر و انديشه مخصوص كسانى است كه دلى درون سينه داشته باشند،واوچنين نيست كه علم خداوندى ژرفاى پرده هاى غيب را شكافته ، و به افكار و عقايد پنهان احاطه دارد.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از درخت تنومند پيامبران ، از سرچشمه نور هدايت ، از جايگاه بلند بى همانند، از سرزمين بطحاء، از چراغ هاى برافروخته در تاريكيها، و از سرچشمه هاى حكمت برگزيد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم طبيبى است كه براى درمان بيماران سيّار است ، مرهم هاى شفابخش او آماده ، و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته ، براى شفاى قلب هاى كور، و گوش هاى ناشنوا، و زبان هاى لال ، آماده است و با داروى خود در پى يافتن بيماران فراموش شده و سرگردان است .
بنى اميّه ، با نور حكمت ، جان و دل خود را روشن نساخته ، و با شعله هاى فروزان دانش ، قلب خود را نورانى نكرده اند، چونان چهارپايان صحرايى و سنگهاى سخت و نفوذناپذيرند،
قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لاَِهْلِ الْبَصَائِرِ، وَوَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقِّ لِخَابِطِهَا، وَاءَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَظَهَرَتِ الْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا.
4 - توبيخ اهل الكوفة
مَا لِى اءَرَاكُمْ اءَشْبَاحا بِلاَ اءَرْوَاحٍ، وَاءَرْوَاحا بِلاَ اءَشْبَاحٍ، وَنُسَّاكا بِلاَ صَلاَحٍ، وَتُجَّارا بِلاَ اءَرْبَاحٍ، وَاءَيْقَاظا نُوَّما، وَشُهُودا غُيَّبا، وَنَاظِرَةً عَمْيَاءَ، وَسَامِعَةً صَمَّاءَ، وَنَاطِقَةً بَكْمَاءَ!
رَايَةُ ضَلاَلٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا، وَتَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا، تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا، وَتَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا. قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ، قَائِمٌ عَلَى الضِّلَّةِ.

5 - الا خبار عن عَسف بنى اميّة
فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلا ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ الْقِدْرِ، اءَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ الْعِكْمِ، تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ الاءَدِيمِ، وَتَدُوسُكُمْ دَوْسَ الْحَصِيدِ، وَتَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اسْتِخْلاَصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَبِّ.
6 - التاكيد على طاعة اهل البيت عليهم السلام
اءَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ، وَتَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ وَتَخْدَعُكُمُ الْكَوَاذِبُ؟ وَمِنْ اءَيْنَ تُؤْتَوْنَ، وَاءَنَّى تُؤْفَكُونَ؟
فَلِكُلِّ اءَجَلٍ كِتَابٌ، وَلِكُلِّ غَيْبَةٍ إ يَابٌ.

به تحقيق رازهاى درون براى صاحبان آگاهى آشكار، و راه حق براى گمراهان نيز روشن است ، و رستاخيز نقاب از چهره برانداخت ، و نشانه هاى خود را براى زيركان و آنان كه طالب حقّند نماياند.
مردم كوفه ! چرا شما را پيكرهاى بى روح ، و روح هاى بدون جسد مى نگرم ؟ چرا شما را عبادت كنندگانى بدون صلاحيّت ، و بازرگانانى بدون سود و تجارت ، و بيدارانى خفته ، و حاضرانى غايب از صحنه ، بينندگانى نابينا، شنوندگانى كر، و سخن گويانى لال ، مشاهده مى كنم ؟ پرچم گمراهى در جاى خود برافراشته شده ، و طرفداران آن پراكنده شده اند، شما را با پيمانه خود مى سنجند و سركوب مى كنند، پرچمدارشان (معاويه )، از ملت اسلام خارج و بر راه گمراهى ايستاده است .
پس آن روز كه بر شما دست يابند جز تعداد كمى از شما باقى نگذارند، چونان باقيمانده غذايى اندك در ته ديگ ، يا دانه هاى غذاى چسبيده در اطراف ظرف ، مانند پوستهاى چرمى شما را به هم پيچانده مى فشارند، و همانند خرمن شما را به شدّت مى كوبند، و چونان پرنده اى كه دانه هاى درشت را از لاغر جدا كند، اين گمراهان ، مؤ منان را از ميان شما جدا ساخته نابود مى كنند.
با توجه به اين همه خطرات ، روش هاى گمراه كننده شما را به كجا مى كشاند؟ تاريكى ها و ظلمتها، تا كى شما را متحيّر مى سازد؟ دروغ پردازيها تا چه زمانى شما را مى فريبد؟ از كجا دشمن در شما نفوذ كرده به اينجا آورده و به كجا باز مى گرداند؟ آگاه باشيد كه هر سرآمدى را پرونده اى ، و هر غيبتى را بازگشت دوباره ايست .
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ، وَاءَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ، وَاسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ. وَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ اءَهْلَهُ، وَلْيَجْمَعْ شَمْلَهُ، وَلْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ، فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الاءَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ، وَقَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ.
7 - الا خبار عن مسخ القيّم فى حكومة بنى اميّة
فَعِنْدَ ذلِكَ اءَخَذَ الْبَاطِلُ مَاَّخِذَهُ، وَرَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ، وَعَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ، وَقَلَّتِ الدَّاعِيَةُ، وَصَالَ الدَّهْرُ صِيَالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ، وَهَدَرَ فَنِيقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ،
وَتَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ، وَتَهَاجَرُوا عَلَى الدِّينِ، وَتَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ، وَتَبَاغَضُوا عَلَى الصَّدْقِ.
فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ الْوَلَدُ غَيْظا وَالْمَطَرُ قَيْظا وَتفِيضُ اللِّئَامُ فَيْضَا وَتَغيضُ الْكِرَامُ غَيْضا، وَكَانَ اءَهْلُ ذلِكَ الزَّمَانِ ذِئَابا، وَسَلاَطِينُهُ سِبَاعا، وَاءَوْسَاطُهُ اءُكَّالا، وَفُقَرَاؤُهُ اءَمْوَاتا؛ وَغَارَ الصِّدْقُ، وَفَاضَ الْكَذِبُ، وَاسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَتَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَصَارَ الْفُسُوقُ نَسَبا، وَالْعَفَافُ عَجَبا، وَلُبِسَ الاءِسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوبا.

مردم !به سخن عالم خداشناس خود گوش فرادهيد، دل هاى خود را در پيشگاه او حاضر كنيد، و با فريادهاى او بيدار شويد، رهبر جامعه بايد با مردم به راستى سخن گويد، و پراكندگى مردم را به وحدت تبديل ، و انديشه خود را براى پذيرفتن حق آماده گرداند، پيشواى شما چنان واقعيّت ها را براى شما شكافت چونان شكافتن مهره هاى ظريف ، و حقيقت را از باطل چون شيره درختى كه از بدنه آن خارج شود، بيرون كشيد.
پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلط يابند، باطل بر جاى خود استوار شود، و جهل و نادانى بر مركبها سوار، و طاغوت زمان عظمت يافته ، و دعوت كنندگان به حق اندك و بى مشترى خواهند شد. روزگار چونان درنده خطرناكى حمله ور شده ، و باطل پس از مدّتها سكوت ، نعره مى كشد، مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مى گذارند، و در جدا شدن از دين متّحد مى گردند، و در دروغ پردازى با هم دوست و در راستگويى دشمن يكديگرند و چون چنين روزگارى مى رسد، فرزند با پدر دشمنى ورزد، و باران خنك كننده ، گرمى و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر مى كنند، نيكان و بزرگواران كمياب مى شوند، مردم آن روزگار چون گرگان ، و پادشاهان چون درندگان ، تهيدستان طعمه آنان ، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستى از ميانشان رخت بر مى بندد، و دروغ فراوان مى شود، با زبان تظاهر به دوستى دارند اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار مى كنند، و از پاكدامنى به شگفت مى آيند، و اسلام را چون پوستينى واژگونه مى پوشند.
دوّم - برخورد عملى
1 - برخورد عملى (مصادره اموال )
خطبه 15 نهج البلاغه
( فيما رده على المسلمين من قطائع عثمان )
المنهج الاقتصادى للامام عليه السلام
وَاللّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ، وَمُلِكَ بِهِ الاءِمَاءُ؛ لَرَدَدْتُهُ؛ فَإِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً.
وَمَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اءَضْيَقُ!

ترجمه خطبه 15
(درباره اموال فراوان بيت المال كه خليفه سوم به بعضى از خويشاوندان خود بخشيده بود، ابن عباس مى گويد روز دوّم خلافت اين سخنرانى را ايراد فرمود:)
به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را هر كجا كه بيابم به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم ، گرچه با آن ازدواج كرده ، يا كنيزانى خريده باشند، زيرا در عدالت گشايش براى عموم است ، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحّمل ستم براى او سخت تر است .
2 - بدرقه يك آمر به معروف
خطبه 130 نهج البلاغه
( لا بى ذر رحمه اللّه لما اءخرج إ لى الربذة )
التوجّه إ لى اللّه فى الجهاد
يَا اءَبَا ذَرٍّ، إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ.
إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ، وَخِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِى اءَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ، وَاهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ؛ فَمَا اءَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ، وَمَا اءَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ!
وَسَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَدا، وَالاءَكْثَرُ حُسَّدا.
وَلَوْ اءَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالاءَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقا، ثُمَّ اتَّقَى اللّهَ، لَجَعَلَ اللّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجا! لاَ يُؤْنِسَنَّكَ إِلا الْحَقُّ، وَلاَ يُوحِشَنَّكَ إِلا الْبَاطِلُ، فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لا ءحَبُّوكَ، وَلَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لا ءمَّنُوكَ.

ترجمه خطبه 130
(وقتى كه خليفه سوم ، حضرت اباذر را به بيابان خشك ربزه تبعيد كرد، به هنگام بدرقه او فرمود:)
اى اباذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى ، پس اميد به كسى داشته باش كه به خاطر او غضبناك شدى ، اين مردم براى دنياى خود از تو ترسيدند، و تو بر دين خويش از آنان ترسيدى ، پس دنيا را كه به خاطر آن از تو ترسيدند به خودشان واگذار، و با دين خود كه براى آن ترسيدى از اين مردم بگريز، اين دنياپرستان چه محتاجند به آن كه تو آنان را ترساندى ، و چه بى نيازى از آن چه آنان تو را منع كردند
و به زودى خواهى يافت كه چه كسى فردا سود مى برد؟ و چه كسى بر او بيشتر حسد مى ورزند؟
اگر آسمان و زمين درهاى خود را بر روى بنده اى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از ميان آن دو براى او خواهد گشود، آرامش خود را تنها در حق جستجو كن ، و جز باطل چيزى تو را به وحشت نياندازد، اگر تو دنياى اين مردم را مى پذيرفتى ، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن برمى گرفتى دست از تو بر مى داشتند.
سوم - ارزش و اهميّت امر به معروف و نهى از منكر
1 - برترى امر به معروف از جهاد
مراتب الا مر بالمعروف و النّهى عن المنكر
وفى كلام آخر له يجرى هذا المجرى : فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ؛
وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَمُضَيِّعٌ خَصْلَةً؛
وَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ، وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَلِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِى ضَيَّعَ اءَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاَثِ، وَتَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ،
وَمِنْهُمْ تَارِكٌ لاِِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَيَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الاءَحْيَاءِ.
وَمَا اءَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَالْجِهَادُ فِى سَبِيلِ اللّهِ، عِنْدَ الاءَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلا كَنَفْثَةٍ فِى بَحْرٍ لُجِّيٍّ. وَإِنَّ الاءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ لا يُقَرِّبَانِ مِنْ اءَجَلٍ، وَلاَ يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ، وَاءَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ.

و درود خدا بر او فرمود : (و همانند حكمت گذشته ، سخن ديگرى از امام نقل شد)
گروهى ، مُنكر را با دست و زبان و قلب انكار مى كنند، پس آنان تمامى خصلت هاى نيكو را در خود گرد آورده اند.
گروهى ديگر، مُنكر را با زبان و قلب انكار كرده ، امّا دست به كارى نمى بَرند، پس چنين كسى دو خصلت از خصلتهاى نيكو را گرفته و ديگرى را تباه كرده است .
و بعضى مُنكر را تنها با قلب انكار كرده ، و با دست و زبان خويش اقدامى ندارند، پس دو خصلت را كه شريف تر است تباه ساخته و يك خصلت را به دست آورده اند.
و بعضى ديگر مُنكر را با زبان و قلب و دست رها ساخته اند كه چنين كسى از آنان ، مرده اى ميان زندگان است .
و تمام كارهاى نيكو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منكر، چونان قطره اى بر درياى موّاج و پهناور است ، و همانا امر به معروف و نهى از منكر، نه اجلى را نزديك مى كنند، و نه از مقدار روزى مى كاهند، و از همه اينها برتر، سخن حق در پيش روى حاكمى ستمكار است .
2 - ره آورد شوم ترك نظارت مردمى
خطبه 27 نهج البلاغه
1 - فضل الجهاد
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ اءَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللّهُ لِخَاصَّةِ اءَوْلِيَائِهِ.
وَهُوَ لِبَاسُ التَّقْوى ، وَدِرْعُ اللّهِ الْحَصِينَةُ، وَجُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ.
فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ اءَلْبَسَهُ اللّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ، وَشَمِلَهُ الْبَلاَءُ، وَدُيِّثَ بِالصِّغَارِ وَالْقَمَاءَةِ، وَضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالاءِسْهَابِ، وَاءُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَسِيمَ الْخَسْفَ، وَمُنِعَ النَّصَفَ.

2 - الدّعوة الى الجهاد
اءَلاَ وَإِنِّى قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لَيْلا وَنَهَارا، وَسِرَّا وَإِعْلاَنا، وَقُلْتُ لَكُمْ :
اغْزُوهُمْ قَبْلَ اءَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَاللّهِ مَا غُزِى قَوْمٌ قَطُّ فى عُقْرِ دَارِهِمْ إِلا ذَلُّوا.
فَتَوَاكَلْتُمْ وَتَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ، وَمُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الاءَوْطَانُ.
وَه -ذَا اءَخُو غَامِدٍ وَقَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاءَنْبَارَ، وَقَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ، وَاءَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا.

ترجمه خطبه 27
(وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار،و سُستى مردم به امام ابلاغ شد فرمود:)
پس از ستايش پروردگار، جهاد در راه خدا، دَرى از درهاى بهشت است ،كه خدا آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است . جهاد، لباس ‍ تقوا، و زره محكم ، و سپر مطمئن خداوند است ، كسى كه جهاد را ناخوشايند دانسته و ترك كند، خدا لباس ذّلت و خوارى بر او مى پوشاند، و دچار بلا و مصيبت مى شود، و كوچك و ذليل مى گردد، دل او در پرده گمراهى مانده ، و حق از او روى مى گرداند، به جهت ترك جهاد، به خوارى محكوم و از عدالت محروم است .
آگاه باشيد! من شب و روز، پنهان و آشكار، شما را به مبارزه با شاميان ، دعوت كردم و گفتم پيش از آن كه ، آنها با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد، به خدا سوگند، هر ملّتى كه درون خانه خود مورد هجوم قرار گيرد، ذليل خواهد شد، امّا شما سُستى بخرج داديد، و خوارى و ذّلت پذيرفتيد، تا آنجا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سرزمين هاى شما را تصّرف نمود، و اينك ، فرمانده معاويه ، (مرد غامدى ) با لشگرش وارد شهر انبار شده و فرماندار من ، ((حسّان بن حسّان بكرى )) را كشته و سربازان شما را از مواضع مرزى بيرون رانده است .
وَلَقَدْ بَلَغَنِى اءَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْاءَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَالا ءخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَقُلْبَهَا وَقَلاَئِدَهَا وَرُعُثَهَا، مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلا بِالاِْسْتِرْجَاعِ وَالاِْسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَلا اءُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ اءَنَّ امْرَاءً مُسْلِما مَاتَ مِنْ بَعْدِ ه -ذَا اءَسَفا مَا كَانَ بِهِ مَلُوما، بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِى جَدِيرا.
فَيَا عَجَبا! عَجَبا - وَاللّهِ - يُمِيتُ الْقَلْبَ وَيَجْلِبُ الْهَمَّ مِن اجْتَِماعِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَتَفَرُّقِكُمْ عَن حَقِّكُمْ!
فَقُبْحا لَكُمْ وَتَرَحا، حِينَ صِرْتُمْ غَرَضا يُرْمى !
يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَلاَ تُغِيرُونَ؟ وَتُغْزَوْنَ وَلاَ تَغْزُونَ؟ وَيُعْصَى اللّهُ وَتَرْضَوْنَ؟ فَإِذَا اءَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِى اءَيَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ: ه -ذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ، اءَمْهِلْنَا يُسَبَّخُ عَنَّا الْحَرُّ، وَإِذَا اءَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِى الشِّتَاءِ قُلْتُمْ: ه -ذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ، اءمْهِلْنا يَنْسَلِخْ عَنّا الْبَرْدُ؛ كُلُّ هذَا فِرَارَا مِنَ الحَرِّ والْقُرِّ؛؛ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَالْقُرِّ تَفِرُّونَ؛ فَاءَنْتُمْ وَاللّهِ مِنَ السَّيْفِ اءَفَرُّ!

3 - مظلوميّة الامام و اءسباب هزيمة الكوفيّين
يَا اءَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ! حُلُومُ الاءَطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ اءَنِّى لَمْ اءَرَكُمْ وَلَمْ اءَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً -وَاللّهِ- جَرَّتْ نَدَما، وَاءَعَقَبَتْ سَدَما.
به من خبر رسيد كه مردى از لشگر شام به خانه زن مسلمان و زنى غير مسلمان كه در پناه حكومت اسلام بود وارد شد، و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره هاى آنها را بغارت برد، در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع ، جز گريه و التماس كردن ، نداشتند. لشگريان شام با غنيمت فراوان رفتند بدون اينكه حتّى يك نفر آنان ، زخمى بردارد، و يا قطره خونى از او ريخته شود، اگر براى اين حادثه تلخ ، مسلمانى از روى تاءسّف بميرد، ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار است . شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيّت قلب انسان را مى ميراند و دچار غم و اندوه مى كند كه شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرّقيد. زشت باد روى شما و از اندوه رهايى نيابيد كه آماج تير بلا شديد. به شما حمله مى كنند، شما حمله نمى كنيد؟ با شما مى جنگند، شما نمى جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا مى شود و شما رضايت مى دهيد؟. وقتى در تابستان فرمان حركت به سوى دشمن مى دهم ، مى گوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه كه در زمستان فرمان جنگ مى دهم ، مى گوييد هوا خيلى سرد است بگذار سرما برود. همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود؟ وقتى شما از گرما و سرما فرار مى كنيد، به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر گريزانيد.
اى مرد نمايان نامرد! اى كودك صفتان بى خرد، كه عقل هاى شما به عروسان حجله آراى ، شباهت دارد، چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى ديدم و هرگز نمى شناختم ، شناسايى شما سوگند به خدا كه جز پشيمانى حاصلى نداشت ، و اندوهى غم بار سرانجام آن شد.
قَاتَلَكُمُ اللّهُ! لَقَدْ مَلاَءتُمْ قَلْبِى قَيْحا، وَشَحَنْتُمْ صَدْرِى غَيْظَا، وَجَرَّعْتُمُونِى نُغَبَ التَّهْمَامِ اءَنْفَاسا، وَاءَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَاءْيى بِالْعِصْيَانِ وَالْخِذْلاَنِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ:
إِنَّ ابْنَ اءَبِى طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَلكِنْ لاَ عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ.
لِلّهِ اءَبُوهُمْ! وَهَلْ اءَحَدٌ مِنْهُمْ اءَشَدُّ لَهَا مِرَاسا، وَاءَقْدَمُ فِيهَا مَقَاما مِنِّى ! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيهَا وَمَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَه -ااءَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّينَ!
وَلكِنْ لاَ رَاءْى لِمَنْ لاَ يُطَاعُ!

خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون ، و سينه ام از خشم شما مالامال است ، كاسه هاى غم و اندوه را، جُرعه جُرعه به من نوشانديد، و با نافرمانى و ذّلت پذيرى ، راءى و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت : ((بى ترديد پسر ابيطالب مردى دلير است ولى دانش ‍ نظامى ندارد))
خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يكى از آنها تجربه هاى جنگى سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيكار توانست از من پيشى گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده ، كه در ميدان نبرد حاضر بودم ، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام .
امّا دريغ ، آن كس كه فرمانش را اجراء نكنند، راءيى نخواهد داشت .