الگوهاى رفتارى امام على عليه السّلام
جلد يازدهم
( امام على (ع ) و نظارت مردمي )
مرحوم محمّد دشتى
- ۲ -
اءَوَّلَ مَا
تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِاءَيْدِيكُمْ،
ثُمَّ بِاءَلْسِنَتِكُمْ، ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ؛ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ
بِقَلْبِهِ مَعْرُوفا، وَلَمْ يُنْكِرْ مُنْكَرا، قُلِبَ فَجُعِلَ
اءَعْلاَهُ اءَسْفَلُهُ، وَاءَسْفَلَهُ اءَعْلاَهُ.
((اوّلين مرحله از جهاد كه در آن باز مى مانيد،
جهاد با دست هاى شما، سپس در جهاد با زبان ، و آنگاه در جهاد با قلب
هايتان مى باشد، پس كسى كه با قلب معروفى را نشناسد، و مُنكرى را
اِنكار نكند، قلبش واژگون گشته ، بالاى آن پايين ، و پايين قلب او بالا
قرار خواهد گرفت .))(17)
امام على عليه السلام در حكمت 252 به آثار اجتماعى امر به معروف اشاره
مى كنند كه هم عامل بازدارنده و هم عامل رشد فرهنگى و هم عامل سلامت
جامعه است ،
كه فرمود:
فَرَضَ
اللّهُ الاءِيمَانَ تَطْهِيرا مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلاةَ تَنْزِيها
عَنِ الْكِبْرِ، وَالزَّكَاةَ تَسْبِيبا لِلرِّزْقِ، وَالصِّيَامَ
ابْتِلاَ ءً لاِِخْلاصِ الْخَلْقِ، وَالْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ،
وَالْجِهَادَ عِزّا لِلاءِسْلامِ، وَالاءَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ
مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَالنَّهْى عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعا
لِلسُّفَهَاءِ، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنَْماةً لِلْعَدَدِ، وَالْقِصَاصَ
حَقْنا لِلدِّمَاءِ، وَإِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاما لِلْمَحَارِمِ،
وَتَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِينا لِلْعَقْلِ، وَمُجَانَبَةَ
السَّرِقَةِ إِيجَابا لِلْعِفَّةِ، وَتَرْكَ الزِّنَى تَحْصِينا
لِلنَّسَبِ، وَتَرْكَ اللِّوَاطِ تَكْثِيرا لِلنَّسْلِ،
وَالشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَارا عَلَى الُْمجَاحَدَاتِ، وَتَرْكَ
الْكَذِبِ تَشْرِيفا لِلصِّدْقِ، وَالسَّلاَمَ اءَمَانا مِنَ
الَْمخَاوِفِ، وَاْلاَِمَ- امَةَ نِظَاما لِلاُْمَّةِ، وَالطَّاعَةَ
تَعْظِيما لِلاءِمَامَةِ.
خدا ((ايمان )) را براى
پاكسازى دل از شرك ، و ((نماز))
را براى پاك بودن از كبر و خودپسندى ، و ((زكات
)) را عامل فزونى روزى ، و ((روزه
)) را براى آزمودن اخلاص بندگان ، و
((حج )) را براى نزديكى و
همبستگى مسلمانان ، و ((جهاد))
را براى عزّت اسلام ، و ((امر به معروف
)) را براى اصلاح توده هاى ناآگاه ، و
((نهى از منكر)) را براى
بازداشتن بيخردان از زشتى ها، ((صله رحم
)) را براى فراوانى خويشاوندان ، و
((قصاص )) را براى
پاسدارى از خون ها، و اجراى ((حدود))
را براى بزرگداشت محرّمات الهى ، و ترك ((ميگسارى
)) را براى سلامت عقل ، و دورى از
((دزدى )) را براى تحقّق
عفّت ، و ترك ((زنا)) را
براى سلامت نسل آدمى ، و ترك ((لواط))
را براى فزونى فرزندان ، و ((گواهى دادن
)) را براى به دست آوردن حقوق انكار شده ، و ترك
((دروغ )) را براى حرمت
نگهداشتن راستى ، و ((سلام ))
كردن را براى امنيّت از ترس ها، و ((امامت
)) را براى سازمان يافتن امور امّت ، و
((فرمانبردارى از امام ))
را براى بزرگداشت مقام رهبرى ، واجب كرد.))(18)
5 - شرائط نظارت مردمى
در كشورهاى پيشرفته جهان كه اصل ((نظارت
)) و ((مراقبت
)) را بر عهده نيروهاى خاصّى قرار داده اند،
امّا كمتر به شرائط و ويژگى هاى اخلاقى و باورهاى مكتبى آنان توجّه شده
است .
و به همين دليل هم تذكّرات زبانى تاءثير مطلوبى نداشته و نخواهد داشت .
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد :
نظارت مردمى بايد با زبان و قلم و دخالت افراد و اشخاصى انجام گيرد كه
خود را ساخته اند، و خود قانون گريز و قانون شكن نباشند.
حدود شرعى و الهى را كسى مى تواند اجرا كند كه خود مرتكب همان جنايت
نشده باشد.
امام على عليه السلام در حكمت 73 نهج البلاغه فرمود :
مَنْ نَصَبَ
نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاما فَلْيَبْدَاءْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ
تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَاءْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ
تَاءْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَمُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَمُؤَدِّبُهَا
اءَحَقُّ بِالاءِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَمُؤَدِّبِهِمْ.
ضرورت خودسازى رهبران و مديران
((كسى كه خود را رهبر مردم ساخته ، بايد پيش از
آن كه به تعليم ديگران پردازد، خود را بسازد، و پيش از آن كه به گفتار
تربيت كند، با كردار تعليم دهد، زيرا آن كس كه خود را تعليم دهد و ادب
كند، سزاوارتر به تعظيم است از آن كه ديگرى را تعليم دهد و ادب آموزد.))(19)
امر به معروف و نهى از منكر را كسانى بايد بر عهده گيرند كه داراى
شرائط اخلاقى و معنوى لازمى باشند، پاكان و خوبان بايد نظارت كنند،
دخالت كنند،
تذكّر بدهند تا حرفى كه از جان بر مى آيد بر جان نشيند.
كه در خطبه 129/8 فرمود:
لَعَنَ
اللّهَ الاَّْمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ،
وَالنَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ!
((نفرين بر آنان كه امر به معروف مى كنند و خود
ترك مى نمايند، و نهى از منكر دارند و خود مرتكب آن مى شوند.))
(20)
دموكراسى از ديدگاه امام
على عليه السلام
برخى نظارت مردمى و امر به معروف و نهى از منكر مزاحم آزادى و
دموكراسى مى دانند.
و باور دارند كه اصول دموكراسى و آزادى فردى با امر به معروف سازگار
نيست ، امر به معروف ، آزادى هاى فردى را كنترل مى كند.
بنابراين بايد واژه دموكراسى دقيقا برّرسى و ارزيابى گردد تا روشن شود
كه دستورات حكيمانه الهى تا كجا آزادى را مى پذيرد؟
و تا چه مرزهايى آن را تعديل مى كند؟
و كدام جنبه از جوانب آن را به نقد و ردّ مى گذارد؟
و آزادى هاى فردى تا چه حدودى مقدّس است و مزاحم آزادى جامعه نمى باشد؟
نام مقدّس آزادى
آزادى بزرگترين هديه الهى به انسان است ،
و واژه ((آزادى )) همواره
ارزشمند و مقدّس است .
آزادى نعمتى است كه تمام آزادگان جهان براى تحقّق آن ، زجرها كشيدند،
سر بر دار شدند،
و با خون خود نورانيّت اين واژه همواره زيبا را رنگ جاودانه زدند.
تمام پيامبران آسمانى براى ((آزادى انسان
)) تلاش كردند، و انواع مبارزات رهائى بخش را
سامان دادند.
رهبران الهى و آزادى
نعمت آزادى چنان والا و ارزشمند است كه پيامبران الهى نيز در پذيرفتن
يا عدم پذيرش دين نمى توانستند به شيوه هاى زور و فشار متوسّل شوند.
كه خداوند بزرگ فرمود:
((لااِكراهَ فِى الدّين ))
(اجبارى در پذيرش دين نيست )(21)
و تنها به راهنمائى و هشدار انسان ها همّت مى كردند.
كه وحى الهى خطاببه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
((اِنّما عَليكَ الْبَلاغ ))
(همانا بر تو تنها رساندن وحى واجب است )(22)
آزادى انسان آنچنان محترم است كه رهبران معصوم عليهم السلام و حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام با اينكه دشمن خود را مى شناختند امّا پيش
از ارتكاب جُرم ، دست به هيچگونه اقدامى نمى زدند.
دشمن مخالف را فرصت مى دادند، نصيحت مى كردند، و حقوق آنان را كه با
اختيار و انتخاب ، اديان ديگر را باور داشتند رعايت مى كردند،
به آنها آزادى عمل مى دادند و حق انتخاب آنان را محترم مى شمردند.
تا آنجا كه :
طبيب يهودى در مدينه به اجازه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مطب
باز كرده بود،
و امام على عليه السلام به طبيب يهودى اجازه طبابت كردن داد.
و دانشمندان مكاتب و اديانى كه اسلام را انتخاب نكرده بودند، آزاد
بودند و با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و حضرت اميرالمؤ منين
عليه السلام به بحث و مناظره مى پرداختند.
و كارهاى توليدى در دست گرفته ، و در بازار مسلمين فعاليّت هاى تعيين
كننده اى داشتند.
آزادى در حكومت امام على عليه السلام
نه تنها دوستان و ياران حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام در حكومت
اسلامى آزاد بوده و حقوق فردى و اجتماعى آنان رعايت مى گرديد، بلكه
مخالفان امام على عليه السلام و گروه ((خوارج
))(23)
را از تمام حقوق اجتماعى ، انسانى برخوردار بودند.
گاهى (( خوارج )) در مسجد
كوفه ، در گوشه اى جمع مى شدند، و به هنگام نماز جماعت به حضرت
اميرالمؤ منين عليه السلام اقتداء نمى كردند و پس از نماز جماعت امام
على عليه السلام ، با رئيس فرقه خود نماز مى خواندند،
و كسى مزاحم آنان نمى شد.
با همه رفت و آمد داشتند، انتقادها و اعتراضات خود را طرح مى كردند.
با حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به بحث و مناظره هاى طولانى مى
پرداختند.
در مسجد شعارهاى مخالف مى دادند،
و امام على عليه السلام به نقد و ارزيابى شعار آنان مى پرداخت .(24)
روزى جمعى از خوارج وارد مسجد كوفه شدند تا با شعارهاى مداوم ، سخنرانى
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را بر هم زنند،
امام على عليه السلام سرگرم سخنرانى بود كه يكى بلند شد و فرياد زد:
((لا حُكْمِ إِلاّ لِلّه ))
(حكومتى قانونى نيست جز حكومت خدا)
و ديگرى از سوئى ديگر داد زد:
((لا حُكْمِ إِلاّ لِلّه ))
و سوّمى از گوشه ديگر مسجد همين شعار را داد،
سپس گروهى برخاستند، و اين شعار را دادند.
و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با بزرگوارى خاصّى مخالفتهاى آنان را
تحمّل كرد.
آنگاه خطاب به مردم فرمود :
كَلِمَةُ
حَقٍّ يُرادُ بِها الْباطِلْ
((شعار حقّى است كه از آن باطل اراده مى كنند))
سپس خطاب به خوارج در مسجد فرمود:
تا وقتى كه دست به شمشير نبرديد، و با ما هستيد از سه اصل اساسى
برخورداريد:
1- لا
نَمْنَعَكُمْ مَساجِدَ اللّهِ اءَنْ تَذْكُرُوا فيها إِسْمُهُ
((از ورود شما به مسجد براى نماز جلوگيرى نمى
كنيم ))
2- لا
نَمْنَعَكُمْ مِنَ الْفِىْءْ ما دامَتْ اءَيْدِيكُمْ مَعَ اءَيْدِينا
((تا وقتى كه با ما هستيد از حقوق بيت المال شما
را محروم نمى كنيم ))
3- لا
نُقَاتِلُكُمْ حَتَّى تَبْدَؤُنا
(( با شما نمى جنگيم تا شما جنگ را آعاز كنيد))(25)
پس آنچه ديگران نسبت به دموكراسى وآزادى فرد و جامعه (براى احقاق حقوق
) شعار مى دهند و ادّعاى آن را دارند، در قرآن و نهج البلاغه ، و در
حكومت الهى موجود است ،
و انواع آزادى هاى فردى و اجتماعى تنها در مكتب الهى اسلام مطرح و در
جامعه رسول خدا و امام على عليه السلام در تمام اشكال زيباى آن موجود
بود كه دنياى امروز آرزوى آن را دارد.
برخى مى پرسند :
اگر چنين است چرا هم اكنون شعار ((دموكراسى
)) و ((آزادى انسان
)) در همه جا، بار ديگر بر سر زبان هاست ؟
و چرا برخى مى گويند:
((ما دموكراسى نوع غربى آن را مى خواهيم ؟))
مگر آزادى و دموكراسى ، غربى و شرقى دارد؟
تعريف دموكراسى و آزادى
براى پاسخ دادن به پرسش هاى ياد شده بايد واژه ((دموكراسى
)) را به نقد و ارزيابى گذاشت .
و تفاوت برداشت ها را شناخت ،
و آنگاه از ديدگاه نهج البلاغه به برّرسى ((دموكراسى
)) پرداخت .
در فرهنگ نامه هاى روز در تعريف دموكراسى نوشته اند:
اصطلاح دموكراسى از اصطلاحات موضوعه تمدن يونان قديم است و حكومت مردم
را بر مردم ((دموكراسى ))
مى ناميدند.
امّا بعدا ارسطو در تقسيماتى كه در كتاب سياست براى انواع حكومتها قائل
شد حكومت دموكراسى را به نوع فاسد و انحطاط يافته حكومت
((پوليتى )) تعريف كرده و آن را عبارت مى
داند از حكومت طبقه پست و افراطى .
در قرون جديده كه اين اصطلاح و اين فلسفه در كشورهاى باخترى احيا شد به
همان مفهوم نيكوى خود به كار رفت و مورد ستايش و بحث و تحليل فلاسفه
آزاديخواه (ليبرال ) قرار گرفت و در جامعه آمريكائى بواسطه كثرت
استعمال آن از طرف پيشقدمان تشكيل و استقلال دولت كشورهاى متحده آمريكا
بر اهميت آن افزوده گشت .
در اصطلاح قرون جديده عبارت است از حكومت مردم كه معمولا به وسيله توجه
به آراء اكثريت مردم از طريق انتخاب نمايندگان تشكيل مجلس ملى اجرا مى
گردد و اداره امور حكومت در اختيار اكثريت آراء مردمى است كه طبق قانون
حق راءى دادن دارند. در بعضى موارد بسيار مهم و فوق العاده مراجعه به
آراء عمومى مى شود يعنى به طريق مستقيم ، آراء اكثريت به دست مى آيد كه
آنرا((رفراندوم )) يا
مراجعه به آراء عمومى گويند.
ولى در موارد ديگر نمايندگانى به اكثريت آراء انتخاب شده ، مجلس مقننه
را تشكيل مى دهند و وضع قوانين مى كنند و مجلس ملى در نوبت خود رؤ ساى
قوه مجريه را يا از ميان خود يا از افراد نخبه خارج از مجلس انتخاب مى
نمايند.
دموكراسى در طى تاريخ اقسامى داشته و به چند نوع عمل شده .
از جمله ((دموكراسى مستقيم ))
يا ((دموكراسى خالص )) كه
راءى دهندگان مستقيما در كليه مسائل سياسى و اجتماعى و كشورى راءى مى
دهند مانند شهرهاى ايالت ((نيوانگلند))
آمريكاى امروز و كانتون ها سويس و دولت شهر يونان قديم ، اما اجراى اين
نوع دموكراسى در شهرهاى بزرگ و كشورهاى بزرگ غيرممكن است و تنها در
شهرهاى خيلى كوچك تا درجه اى مقدور مى باشد و در شهرهاى بزرگ نوع
((دموكراسى نمايندگى ))
معمول است .
ديگر از اصول مهمّ و اساسى دموكراسى علاوه بر حكومت اكثريت آن است كه
براى اقليت ها نيز حقوقى قائل اند. اكثريت حقوق اقليت را زير پا نمى
گذارد. البته افراد اقليت و اكثريت عموما از لحاظ حقوق كشورى مانند حق
راءى و آزادى نطق و قلم و فرهنگ و اجتماعات و استخدام در مؤ سسات دولتى
و هم از لحاظ حقوق قضائى مانند استفاده از محاكم عرفى متساوى اند
ولى مقصود از حفظ حقوق اقليت كه در بالا اشاره شد آن است كه اكثريت
پارلمانى وجود اقليت را لازم شمرده و احترام مى كند و به انتقاد ايشان
گوش مى دهد و آنها را محروم از ابراز عقيده و مخالفت با نظر اكثريت نمى
كند.
دموكراسى سياسى و دموكراسى اقتصادى
اما در قرن بيستم و زمان معاصر ما اصطلاح دموكراسى به دو مفهوم متضاد و
متباين استعمال شده و مى شود و در مكاتبى كه كليه عقايد آنها در تضاد
با يكديگر قرار گرفته است هر دو اين اصطلاح را به كار برده و هر يك
مدعى است كه دموكراسى حقيقى آن است كه او دارد و طرف ديگر فاقد آن است
:
يكى روسيه كمونيستى شوروى كه با فلسفه ((توتاليته
)) ((اصالت جمع
)) اداره مى شود و مى دانيم كه اين فلسفه در
نقطه مقابل اصالت فرد و آزادى فردى قرار گرفته و ديگر دموكراسيهاى غربى
كه در قرون جديده احيا كننده اين اصطلاح و اين مكتب كهن و پرورش دهنده
آن بوده اند.
توجيهى كه روسيه شوروى از دعوى خود مى نمايد اين است كه دموكراسى را
تجزيه مى كند به دو جزء يكى ((دموكراسى سياسى
)) كه عبارت باشد از سيستم حكومت پارلمانى و
رعايت آزاديهاى فردى و كشورى و ديگرى ((دموكراسى
اقتصادى )) كه آنرا به تساوى اموال و تساوى
استفاده عموم توده ها و مردم از آنچه كه از طبيعت به دست مى آيد معنى
كرده .
و چون طبق فلسفه ماركس و لنين فرماندهى كليه مظاهر حيات انسانى با
اقتصاديات است و كليه آثار و حوادث و تحولات ، تابع مسئله اموال مى
باشد لذا دموكراسى سياسى بدون دموكراسى اقتصادى معنى و مفهومى نداشته و
جز نامى و عنوانى براى فريب مردم نيست .
و دموكراسى اقتصادى به مراتب مقدم بر دموكراسى سياسى است ، بلكه
دموكراسى سياسى را غالب از نويسندگان كمونيسم بدون دموكراسى اقتصادى
مضر دانسته و مى گويند چون دموكراسى اقتصادى اجرا شود دموكراسى سياسى
را بخودى خود متضمن خواهد بود ولى دموكراسى سياسى چنانچه مى بينيم
دموكراسى اقتصادى را در برندارد.
البته اين اظهار محتاج به پاسخ است كه دموكراسى اقتصادى ادعائى كشورهاى
كمونيسم هم تاكنون ديده نشده كه دموكراسى سياسى را در بر داشته باشد
مگر آنكه طبق وعده اى كه داده اند بعدها ظاهر شود و آن محتاج به مرور
زمان و آزمايش است .
در هر حال قدر مسلم آن است كه دموكراسى اقتصادى با توجهى كه كمونيسم
امروزى از آن مى نمايد داراى عناصرى است كه با عناصر اصليه دموكراسى
غربى كه آنرا كمونيست ها ((دموكراسى سياسى
)) خوانده اند تضاد ذاتى دارد.
معهذا جريان امور اجتماعى جهان امروز كه شرح آن در اين مختصر نمى گنجد
فلاسفه باخترى را ناگزير كرده است كه در جستجوى يافتن راه حلى باشند كه
بين اين دو شعبه دموكراسى مفروض يا دو نوع دموكراسى را آشتى دهد و حد
وسطى بين اين دو ايدئولوژى پيدا كنند كه شايد موجب حفظ صلح عالم و
تاءمين آرامش و امنيت جهانى گردد.
براى تكميل مطلب در باب طرق مختلف استعمال اين اصطلاح بايد اضافه كنيم
كه لنين در هنگاميكه از طرف دولت تزارى به يكى از شهرهاى قطبى سيبرى
تبعيد شده بود كتاب طرز عمل ((تريديونيونيسم
)) را كه از آثار فابيانهاى سوسياليسم انگليس
بود در سال 1867 به زبان روسى ترجمه كرده و آنرا ((دموكراسى
صنعتى )) نام نهاد. (رجوع شود به ليبراليسم و
كمونيسم ).(26)
و در فرهنگ اصطلاحات اجتماعى دموكراسى را اينگونه تعريف كرده اند:
دموكراسى از دو واژه ى يونانى DEMOS (مردم ) و KRATOS (قدرت ، حكومت ،
حاكميّت ) مشتق و از كلمه DEMOKRATIA (حاكميّت مردم ) آمده است .
دموكراسى بر ((حكومت مردم بر مردم
)) و نيز در نگرشى ديگر ((حكومت
مردم بر مردم و براى مردم )) اطلاق مى شود.
در دموكراسى به مفهوم واقعى آن ، جنبه ى اعتقاد به ارزش و قابليت هاى
ناشى از آن ، احترام و توجه به شرف انسان ، به عنوان موجودى كه داراى
هدف و غايتى است ، پايگاهى ويژه دارد.
دموكراسى از ديدگاه انديشمندان معروف جهان افلاطون
(27) (348 - 428 ق .م ) دموكراسى را قيام مردم بر ضدظلم
متنفذين پولدار (اليگارشى )(28)
ناميد.
در قرون 15، 16، 17 ميلادى نسبت به حكومت فائق متمركز تاءكيد شد؛ در
قرن 18 بحث اعمال نظارت و قدرت مردم و تفويض آن ، به ميان آمد.
ژان ژاك روسو(29)
(1778 - 1712.م ) معتقد بود كه : چون افراد به تنهايى قادر به رفع
مشكلات زندگى خود نيستند، لذا با ميل و رغبت اختيارات خود را به هياءتى
مى سپرند تا طبق قانون كه نماينده ى اراده ى جميع مردم و تاءمين كننده
ى مصلحت عامه است ، عمل كند.
به نظر او حكومت هاى حقه ، بايد متبنى بر دموكراسى واقعى باشند تا
حاكميت استقرار و تحقق يابد.
او به شكل خاصى از حكومت اصرار نداشت ، فقط به حاكميت مردم عشق مى
ورزيد. مى گفت :
شكل حكومت و قانون اساسى امرى مطلق و ابدى نيست ، بلكه ناشى از حاكميت
جامعه و در تاءثير وتاءثر با شرايط اقتصادى - اجتماعى و سياسى است .
قدرت حكومت ، در جامعه ، از قدرت كسانى كه بر آنان حكمروائى مى شود
منفك نيست . حاكمان و حكومت كنندگان امنائى بشمار مى آيند كه معزول
شدنى هستند. آنان ماءمورين مردم مى باشند نه ارباب مردم
هرگاه مردم اراده كنند، آنان منصوب يا معزول مى گردند.
روبسپير(30)
(1794 - 1758 .م ) پيشرو انقلاب كبير فرانسه مى گفت : دموكراسى حكومتى
است كه در آن ملت ، از طريق قوانينى كه خود وضع كرده است رهبرى مى شود
و آنچه را كه مستقيما قادر است انجام دهد، مى دهد و آنچه را كه نتواند
معمول دارد به وسيله ى نمايندگان خود عمل مى كند.
در انقلاب كبير فرانسه (1789 .م ) شعار دموكراسى عبارت بود از :
آزادى ، برابرى و برادرى .
نيچه
(31) (1900 - 1844 .م ) دموكراسى را روى كار آمدن خصائص
بردگى و اخلاق رذيله مى دانست و آنرا سبب ناديده شدن و ناپديد شدن
مردان بزرگ و خصال قهرمانى مى ناميد.
از نظر او دموكراسى ستايش فرومايگى و نكوهش بلندپايگى است .
ماركس
(32) (1883 - 1818 .م ) معتقد بود: تا زمانيكه مالكيت
ابزار توليد در دست عدّه ى قليلى از ملت يعنى طبقه ى مالك و فئودال است
، سخن از دموكراسى عبث است و صورتى نامناسب و شكلى بى محتوا خواهد بود
و قطعا از آن ، ديكتاتورى بورژوازى (لطفا به اصطلاح بورژوازى نگاه
كنيد) پديد خواهد آمد. به نظر او دموكراسى واقعى ، فقط دموكراسى توده
اى است كه در آن مالكيت از ميان رفته است .
لنين
(33) (1924 - 1870 .م ) نيز، دموكراسى كامل را متكى بر
ديكتاتورى ((پرولتاريا))(34)
(كارگران شاغل و بيكار و محرومين از مالكيت ابزار توليد) دانست و معتقد
بود كه چنانچه مصلحت انقلاب ايجاب كند مى توان انضباط سخت را معمول
داشت .
به نظر او، دموكراسى پيروى اقليت از اكثريت است .
(در كنگره بيست و دوم حزب كمونيست فرانسه ، مساءله ديكتاتورى
پرولتاريا، غيرقابل انطباق با شرايط زمان تلقى شد).
برتراند راسل
(35) (متولد 1872.م ) رياضى دان ، فيلسوف و جامعه شناس
انگليسى و برنده جايزه نوبل (1950) عقيده داشت : دموكراسى ، نظامى
حكومتى است كه در آن اداره ى امور مردم به دست خود مردم انجام مى گيرد
و آزادى فكرو بيان تاءمين مى گردد.
موريس دو ورژه
(36) استاد دانشگاه پاريس ، در كتابش
(37) درباره ى دموكراسى سياسى مى گويد:
در دموكراسى سياسى ، رهبران و فرمانروايان از طريق انتخابات آزاد و
عارى از اعمال نفوذ انتخاب مى شوند و براى اين انتخابات آزاد، لازم است
قبلا مطبوعات ، احزاب ، اجتماعات و مذاهب آزاد باشند.
به نظر او، در دموكراسى اجتماعى ، برابرى برتر از آزادى است و بايد
تبعيضات اقتصادى و نابرابريهاى اجتماعى در كار نباشد و استثمار در هر
شكل و محتوا از ميان برود.
مى گفت :
دموكراسى اجتماعى و دموكراسى سياسى مكمل يكديگرند و به تنهايى وافى به
مقصود نمى شوند.
به عقيده هارولد لسكى
(38) (متولد 1893.م ) فيلسوف انگليسى ، امريكا و انگليس
از مظاهر دموكراسى سياسى و شوروى نماينده ى دموكراسى اقتصادى است و اگر
بتوان اين دو دموكراسى را در يكجا گرد آورد و تاءليف داد، آنگاه
دموكراسى واقعى تحقق يافته است .
بعضى بر ((لسكى )) انتقاد
وارد نموده اند و گفته اند كه حتى در انگليس و امريكا نيز دموكراسى
سياسى واقعيت ندارد زيرا، در شرايط نفوذ و قدرت سرمايه داران و
زدوبندهاى سياسى در سطوح بالاى جامعه ، سخن از دموكراسى واقعى جاهلانه
است .
در شوروى نيز دموكراسى اقتصادى تحقّق نيافته است ، زيرا حاكميت و
مالكيّت بلامنازع حكومتى ، در كار بوده است .
پس در هر دو شاخه ، سيماى بيمارگون دموكراسى ديده مى شود. جدائى اقتصاد
از سياست و برعكس به زيان هر دو آنهاست .
دموكراسى واقعى كدام است ؟
برخى دموكراسى را از ديدگاه حقوقى مطالعه كرده اند كه در آن تفوّق
اراده ى اكثريت و ضرورت آزادى عقيده و بيان و قلم مورد تاءييد واقع شده
است .
بطور كلى مفاهيم دموكراسى واقعى وسيع و پيچيده است و بسيارى از امور و
پديده هاى اجتماعى را در بر مى گيرد.
دموكراسى هم ((شكل و شيوه ى زندگانى جمعى
)) است و هم شكل و ((نحوه
حكومت در جامعه )).
دموكراسى هاى اجتماعى ، اقتصادى و سياسى در رابطه اى تنگاتنگ قرار
دارند. چگونه مى توان به دموكراسى انديشيد، ولى از ارزش ها، اعتقادات و
بسترهاى فرهنگى و تعليم و تربيت غافل بود؟
بى شك ، كارآئى دموكراسى ، با مراتب و مدارج دانائى و آگاهى هاى همه
جانبه مرتبط است . هر قدر دانش اجتماعى ، سياسى و فرهنگى فزونى يابد،
به همان نسبت ضريب اشتباه افكار عمومى و آراء و عقايد اجتماعى - سياسى
، كاستى مى گيرد.
دموكراسى واقعى بر دو ركن ((آزادى و برابرى
)) نسبى استوار مى شود:
(برابرى در مقابل فرصت ها و شرايط و امكانات ).
(فراموش نكنيم ، آزادى مطلق در طبيعت ، در توارث و اجتماعيات وجود
ندارد.)
دموكراسى واقعى ، شرايط مقتضى براى نشو و نماى استعدادها بهره گيرى
معقول و مطلوب از توان مردم فراهم مى آورد. در دموكراسى از مقتضيات
جامعه ها نيز نبايد غفلت كرد، زيرا ممكن است الگوهاى دموكراتيك جامعه
اى با شرايط فرهنگى و بسترهاى اجتماعى جامعه ى ديگر، مناسبت و وفاق
نسبى نداشته باشند.
در دموكراسى ، ((افراد))
به ((اشخاص )) و
((من )) به
((ما)) بدل مى شود و
انسان منزلت و پايگاه اجتماعى ومعنوى برتر كسب مى كند.
بعضى در انتقاد بر دموكراسى ، آنرا مبتنى بر سرشمارى دانسته اند نه
راءى شمارى . زيرا معتقدند كه برابر داشتن آراء افراد، خود نابرابرى
است . زيرا افراد داراى راءى و انديشه و افكار درست ، با افراد بدور از
راءى و افكار درست ، برابر و هم سطح مى گردند.
دموكراسى در شكل حكومت ، ممكن است مستقيم باشد مانند: دموكراسى آتن و
دموكراسى كانتون
(39)هايى سويس .
اما غالبا، دموكراسى در جهان حاضر، غيرمستقيم است و از طريق نمايندگان
ملت (پارلمان )، هدف هاى عمومى تعقيب و تحقق مى پذيرد (دموكراسى معمولى
).
شايد دموكراسى يكى از كهن ترين مفاهيم سياسى - اجتماعى باشد كه ذهن بشر
را مشغول داشته است .
دموكراسى منوط و منحصر به غرب (اروپا و امريكا) نيست .
در بسيارى از نقاط جهان ، حداقل ، تفكر دموكراتيك وجود داشته است .
بستر فرهنگهاى جامعه هاى مختلف از فكر دموكراسى و ارج نهادن به مردم
تهى نبوده است .
دموكراسى در ايران
در ايران ، آزادانديشى و تحمل آراء و رعايت ادب ، عدالت و احترام به
حيثيت انسان ، همواره مورد توجه غالب نويسندگان و متفكران ادبى ، شعرى
و اجتماعى بوده است . گرچه گهگاه از سوى حاكمان و فرمانروايان با زمينه
هاى فكرى و معنوى متناسب با دموكراسى واقعى برخورد خصمانه صورت گرفته
است .
كتب و شواهد علمى ، فلسفى ، اخلاقى و ادبى ثابت مى كنند كه گرچه اين
آثار، ظاهرا توسط اشخاص و بطور شخصى اظهار و نوشته شده است ولى آنان
بدور از جامعه و بيگانه از جامعه نبوده اند و منشاء تكوينى افكارشان از
جامعه اخذ شده و با معتقدات و اوضاع و احوال جامعه به درجاتى در تاءثير
و تاءثر بوده اند.
در نوشته ها و دواوين شعرا و نويسندگان ، نمونه هاى فراوانى از احترام
گزاردن به شيوه ى تحرّى و آزادگى ديده مى شود.(40)
مثلا ابوالفضل بيهقى (470-385 هجرى )(41)
گفته است :
((مردم از مردم كمال مى يابند))
و سعدى
(42) (1290-1184 .م ) نوشته است :
((بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش زيك گوهرند))
و نمونه هاى بسيار كه نياز به پژوهشى مستقل دارد و مؤ لف اين كتاب در
اين زمنيه گامهايى پيموده است .
پس شركت آزادانه ى مردم در حكومت ، محدودترين مفهوم دموكراسى واقعى است
. طرفداران دفاع از حقوق طبيعى و ذاتى انسان ها، به حقانيت مشاركت
اعضاء جامعه در امور زندگانى اقتصادى ، سياسى ، فرهنگى ، تربيتى ،
بهداشتى و... بسيار تاءكيد نموده اند.
موانع و آسيب هاى متعددى را كه در كمين تحقق دموكراسى واقعى كشورهاى در
حال رشد است ، با اندكى مسامحه ، مى توان به دو دسته ى بزرگ تقسيم كرد
:
1 - ريشه كهن استبداد (الجبر يحتمل على الصدق و الكذب ).
2 - تهاجم فرون اخير استعمار، و نابرابرى هاى اقتصادى و فقدان پويايى
فرهنگى كه امكان جوانه زدن دموكراسى را به درجاتى زايل نموده است و به
نظر مى رسد كه هر دو مورد فوق ، بر بستر جهل مى نشينند و تغذيه مى
شوند. گرچه در عصر حاضر حركاتى صورت گرفته است .
معذلك هنوز بشريت با دموكراسى واقعى فاصله دارد و دموكراسى هاى موجود
جهان با محتواى تيموكراسى دست اندركارند. (لطفا به اصطلاح تيموكراسى
رجوع فرمائيد).
(به كسى كه خواستار برابرى مدنى ، حقوقى ، سياسى و اجتماعى مردمان
باشد، اِگاليتاريست
(43) گويند).(44)
نقد و ارزيابى دموكراسى از ديدگاه نهج البلاغه
آنچه از تعاريف فرهنگ نامه ها و تفكّرات انديشمندان غربى و شرقى نسبت
به ((دموكراسى )) مطرح
شده است در موارد زير خلاصه مى شود:
الف - حكومت مردم بر مردم
ب - حكومت محرومان بر ضد سرمايه داران
ج - حاكميّت افراد پست و افراطى
د - دخالت عموم مردم در امور كشور
ه - آزادى فكر و بيان
و - تعيين مديران اجرائى با انتخابات آزاد
ز - مبارزه با تبعيض و نابرابرى هاى اجتماعى
در ميان امامان معصوم عليهم السلام شيعه چون حضرت اميرالمؤ منين عليه
السلام فرصتى به دست آورد كه حكومت و قدرت سياسى جامعه اسلامى را هر
چند كوتاه مدّت اداره كند،
و در حكومت پنج ساله با مشكلات و سختى هاى حكومت و با آفات و خطرات آن
ارتباط مستقيم داشت ،
توانست رهنمودهاى وحى گونه و ارزشمندى را از نظر كاربُردى ارائه فرمايد
كه چون زلال حقيقت هميشه جاودانه است .
از اين رو براى نقد و ارزيابى ، ((آزادى و
دموكراسى )) به گلستان هميشه سرسبز نهج البلاغه
مى رويم و به رهنمودهاى روح بخش مولى الموحّدين ، حضرت اميرالمؤ منين
عليه السلام گوش جان مى سپاريم .
اوّل - حكومت مردم بر مردم
اگر حكومت مردم بر مردم آن است كه مردم در سرنوشت خود دخالت كنند، و به
اكثريّت آراء مردم احترام شود، رهبر را خود انتخاب كنند، ديگر مسئولان
نظام ، قانونگذاران كشور را مردم با رفراندوم و راءى آزادانه خويش
برگزينند.
اينگونه دموكراسى و آزادى مردم مورد قبول امام على عليه السلام است و
به آن سفارش مى فرمايد.
كه حماسه غدير، عاليترين تجلّى آزادى و دموكراسى در امّت اسلامى بود.
درست است كه حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به حق را خدا مى شناخت و
به پيامبر خود نيز معرّفى فرمود امّا مهم راءى مردم بود،
انتخاب عمومى بود،
تحقّق بيعت مردم با ولايت بود،
از اين رو فرشته وحى نازل شد و دستور داد كه در صحراى غدير در آن
اجتماع بزرگ همه مردم با امام على عليه السلام بيعت كنند.
و اين نمونه روشنى از دخالت مردم در سرنوشت خويش است ، و تضادّ و
مخالفتى با نظارت مردمى و امر به معروف و نهى از منكر ندارد.
وقتى معاويه از دستورات حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام سرباز زد، و به
جاى بازگشت به مركز خلافت ، و پذيرش جابجائى در استاندارى شام ، به
حركت آنارشيستى روى آورد، و شورشگرى آغاز كرد، و مشروعيّت خلافت امام
را زير سئوال برد و گفت :
((شما چگونه امام و رهبر امّت اسلامى هستيد))
امام على عليه السلام در نامه 6 نهج البلاغه ، آراء اكثريّت مردم و
رفراندوم عمومى را ملاك ارزيابى قرار داد و نوشت :
إِنَّهُ
بَايَعَنِى الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا اءَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ
وَعُثَْمانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ
لِلشَّاهِدِ اءَنْ يَخْتَارَ، وَلاَ لِلغَائِبِ اءَنْ يَرُدَّ.
وَإِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَالاءَنْصَارِ، فَإِنِ
اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَمَّوْهُ إِمَاما كَانَ ذلِكَ لِلّهِ
رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ اءَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ اءَوْ
بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ اءَبَى قَاتَلُوهُ
عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَوَلا هُ اللّهُ
مَا تَوَلَّى .
وَلَعَمْرِى ، يَا مُعَاوِيَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ
هَوَاكَ لَتَجِدَنِّى اءَبْرَاءَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثَْمانَ،
وَلَتَعْلَمَنَّ اءَنِّى كُنْتُ فِى عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلا اءَنْ
تَتَجَنَّى ؛ فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ! وَالسَّلاَمُ.
((همانا كسانى با من بيعت كرده اند كه با ابابكر
و عمر و عثمان ، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آن كه در بيعت حضور
داشت نمى تواند خليفه اى ديگر برگزيند، و آن كه غايب است نمى تواند
بيعت مردم را نپذيرد، و همانا شوراى مسلمين از آنِ مهاجرين و انصار است
، پس اگر بر امامت كسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى
خدا هم در آن است . حال اگر كسى كار آنان را نكوهش كند يا بدعتى پديد
آورد، او را به جايگاه بيعت قانونى باز مى گردانند، اگر سرباز زد با او
پيكار مى كنند، زيرا كه به راه مسلمانان در نيامده ، خدا هم او را در
گمراهيش وا مى گذارد.
به جانم سوگند! اى معاويه اگر دور از هواى نفس ، به ديده عقل بنگرى ،
خواهى ديد كه من نسبت به خون عثمان پاك ترين افرادم ، و مى دانى كه من
از آن دور بوده ام ، جز اينكه از راه خيانت مرا متّهم كنى ، و حق
آشكارى را بپوشانى . با درود.))(45)
يعنى خلافت حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام با ملاك هاى زير تحقّق يافت
:
الف - راءى اكثريّت مردم ---بايعنى القوم
ب - انتخاب مهاجروانصار---الشّورى للمهاجرين و الانصار
ج - حقّاعتراض نداشتن غائبين درانتخابات ---ولاللغائب اءن يَرُدّ
د - عدم اعتبار مخالفت ---فلم يكن للشّاهد اءن يختار
ه - برخورد با مخالفان ---ردّوه الى ما خرج منه
و - جنگ با شورش گران ---فان اءبى قاتلوه
از ديدگاه نهج البلاغه ، مردم بايد در سرنوشت خود دخالت كنند، رهبر
دلخواه خود را برگزينند، و ديگر مديران اجتماعى را با انتخابات آزاد
تعيين كنند.
امام على عليه السلام همواره در سخنرانى ها و نامه هاى خود، راءى
اكثريّت و بيعت آزاد و عمومى مردم را مطرح مى كرد،
بسيارى در تعريف دموكراسى نوشتند كه :
((دموكراسى يعنى دخالت آزاد مردم در انتخابات
))
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نيز در نامه اوّل نهج البلاغه نوشت كه
:
بايَعَنى
النّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرِهينَ وَلا مُجْبِرينَ
(مردم با من بيعت كردند در حالى كه نه زور و فشارى بر آنها حاكم بود و
نه اجبارى داشتند، بلكه آزادى و اختيار به من راءى دادند.)(46)
و در نامه 54 نهج البلاغه اين حقيقت را مطرح مى فرمايد كه :
من علاقه اى به انتخاب شدن نداشتم ، امّا اكثريّت مردم با شور و هيجان
و علاقه اى كه داشتند به من راءى دادند.
وَلَم
اُيايعهُم حَتّى بايَعُونى
(من رضايت به بيعت ندادم تا آنكه مردم خود با من بيعت كردند.)(47)
برخى از صاحب نظران نسبت به تعريف دموكراسى اظهار داشتند كه :
دموكراسى و آزادى مردم آن است كه مردم بدون زور و فشار، و هر گونه
دخالت قدرتمندان ، افراد مورد علاقه خود را براى اداره جامعه انتخاب
كنند.
امام على عليه السلام در نامه 54 به اين حقيقت اشاره دارد كه نوشت :
وَاِنّ
العامَّة لَم تُبايِعْنى لِسلطانِ غالب
(اكثريّت مردم بدون زور و فشار و دخالت قدرت حاكمى با من بيعت كردند.)(48)
بنابراين اگر دموكراسى به دخالت مردم در سرنوشت خويش مى گردد، با اصل
امر به معروف و نهى از منكر هماهنگ است .
دوّم - حكومت محرومان
برخى ((دموكراسى )) را به
قيام محرومان بر ضد سرمايه داران تفسير كرده اند،
و نوشتند كه دموكراسى يعنى عموم مردم و اقشار جامعه بتوانند با قيام بر
ضد سرمايه داران و سلطه گران ، آنها را كنار زده و خود در سرنوشت خود
دخالت كنند،
اگر تعريف دموكراسى اين است ، پس جايگاه ارزشى آن را تنها در نهج
البلاغه بايد يافت .
وقتى عموم مردم به حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام راءى دادند و حضرت
قدرت را به دست گرفت مواضع فكرى ، سياسى خود را در خطبه 15 به نفع
محرومان اين چنين اعلام فرمود:
وَاللّهِ
لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ، وَمُلِكَ بِهِ
الاءِمَاءُ؛ لَرَدَدْتُهُ؛ فَإِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً.
وَمَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ، فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اءَضْيَقُ!
((به خدا سوگند، بيت المال تاراج شده را هر كجا
كه بيابم به صاحبان اصلى آن باز مى گردانم ، گرچه با آن ازدواج كرده ،
يا كنيزانى خريده باشند،
زيرا در عدالت گشايش براى عموم است ، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد،
تحّمل ستم براى او سخت تر است .))(49)
كه سرمايه داران طّماع قريش را خوش نيامد و در همان آغاز به شورش گرى و
جنگ طلبى روى آوردند.
و امام على عليه السلام در عمل نيز سرمايه هاى آنان را بين فقراء تقسيم
كرد،
زمين هاى غصب شده را بازگرداند،
و حقوق همگان را مساوى پرداخت ،
و آنگاه در يك سخنرانى ارزشمند، شركت عموم محرومان را اينگونه به تصوير
كشيد:
|