فصل سوم: اميرالمومنين عليه السلام از ديدگاه روايات
روايتي در باب ايمان اميرالمؤمنين«ع»
فصل سوّم در مورد روایاتی است که دربارهي امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»وارد شده
است. این روایات ـ که متجاوز از هزار روايت است ـ در کتب متعدّدی از شیعه و سنّي
ضبط شده است. در اين فصل به جهت رعايت اختصار، به ده روايت اشاره ميشود.
روایت اوّل روایتی است که هم شیعه نقل کرده است و هم اهل سنّت. جالب است بدانید که
راوی این روایت عمر بن خطاب است. او میگوید: شهادت ميدهم که از پیامبر خدا«صلی
الله علیه و آله و سلم» شنیدم که ميفرمودند:
لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وُضِعَتَا فِي كِفَّةٍ وَ وُضِعَ إِيمَانُ
عَلِيٍّ فِي كِفَّةٍ لَرَجَحَ إِيمَانُ عَلِي [1]
اگر تمام آسمانها و زمين را در يک کفهي ترازو قرار دهند و ايمان علي را در کفهي
ديگر، ايمان علي سنگينتر است.
خود امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» میفرمايند:
لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِينا [2]
بسیاری از چیزها را نمیتوان با چشمِ سر دید؛ مثل خداوند متعال، روز قیامت و امثال
اینها. حضرت میفرمایند: اگر پردهها کنار برود و دیدنِ این چیزها با چشمِ سر هم
ممکن شود، باز برای من تفاوتی ندارد؛ ذرّهای به ايمان و یقینی که الآن به این امور
دارم، افزوده نمیشود.
روايتي در باب اعمال اميرالمؤمنين«ع»
روایت دوّم هم شبیه روایت اوّل، امّا مربوط به اعمال امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»
است.
در جنگ خندق، وقتی «عمرو بن عبدود» سردار سپاه دشمن توانست از خندق عبور کند و کسی
جز امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» توان رویارویی با او را نداشت و همان موقع بود که
پیامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» فرمودند:
بَرَزَ الْإِيمَانُ كُلُّهُ إِلَى الشِّرْكِ كُلِّه [3]
امروز تمام ايمان در برابر تمام شرک ظاهر شده است.
کنایه از این که اگر علي«سلام الله علیه» شکست بخورد، دیگر اسلامی باقی نخواهد ماند
و از آن طرف، اگر عمرو کشته شود، دیگر کفّار توان مقابله با اسلام را ندارند. و
وقتی امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» با رشادتِ تمام، توانست عمرو را به هلاکت
برساند، پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»فرمودند:
أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَلَوْ وُزِنَ الْيَوْمَ عَمَلُكَ بِعَمَلِ جَمِيعِ أُمَّةِ
مُحَمَّدٍ لَرَجَحَ عَمَلُكَ عَلَی عَمَلِهِمْ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ لَمْ يَبْقَ
بَيْتٌ مِنْ الْمُشْرِكِينَ إِلَّا وَ قَدْ دَخَلَهُ ذُلٌّ مِنْ بِقَتْلِ عَمْرٍو
وَ لَمْ يَبْقَ بَيْتٌ مِنْ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا وَ قَدْ دَخَلَهُ عِزٌّ بِقَتْلِ
عَمْرٍو [4]
بشارت بر تو باد ای علی، که اگر عملِ امروز تو یا عمل تمامی امت محمّد مقایسه شود،
عمل تو بر عمل آنان ترجیح خواهد داشت؛ چرا که با قتل عمرو، خانهای از مشرکین باقی
نماند مگر آن که خواری در آن وارد شد و خانهای از مسلمین باقي نماند مگر آن که عزت
بدان راه یافت.
همچنین فرمودند:
لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْن [5]
ضربهي علی در این روز از عبادت جن و انس بالاتر بود.
یعنی یک عمل امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» در مقایسه با تمامی عبادتها و اعمال جن
و انس ترجیح دارد، چه رسد به آن که بخواهيم تمامی اعمال آن حضرت را با اعمال جن و
انس بسنجیم.
حديث منزلت
روایت سوّم از روایات متواتر میان شیعه و سنی است و به «حدیث منزلت» مشهور است.
داستان این روایت از این قرار است که پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» خبردار
شدند که روم که یکی از دو ابر قدرت آن زمان بود، آمادهي جنگ با مسلمانان است. از
طرف دیگر از طریق وحی خبردار شدند که منافقین قصد دارند در غیاب آن حضرت، در مدینه
عليه حکومت اسلامي دست به کودتا بزنند؛ لذا برای مقابله با این توطئهي منافقین،
امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» را که در تمامی جنگها حضور فعال داشت و از فرماندهان
سپاه اسلام بود، به جای خود در مدینه گذاشتند. منافقین هم که میدانستند با حضور
امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» در مدينه به مقصود خود نمیرسند، شروع به شایعه
پراکنی کردند. میگفتند: حتماً کدورتی میان پیامبر و علی هست که او را در این جنگ
همراه خود نمیبرد. پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» وقتی از این شایعه خبردار
شدند، خیال همه را با این سخن راحت کردند. البته این سخن را در مواقع دیگر هم
فرموده بودند. خطاب به امیرالمؤمنین«سلام الله علیه»فرمودند:
أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ
بَعْدِي [6]
تو برای من به منزلهي هارون هستی برای موسی، جز این که پیامبری پس از من نیست.
اگر تو را الآن به جای خودم در مدینه میگذارم، به این خاطر است که تو وصی و جانشین
من هستی؛ همان طور که موسی«سلام الله علیه» وقتی از میان بنی اسرائیل خارج میشد،
برادرش هارون را به جای خود میگذاشت. امّا تنها تفاوتی که میان تو و هارون است،
این است که هارون به مقام نبوّت هم رسید، امّا چون من آخرین پیامبرم، بعد از من به
مقام نبوّت نخواهي رسيد.
قبلاً هم گذشت که پیامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»زمانی که به غار حرا میرفتند،
به امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» فرمودند:
إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَى مَا أَرَى إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ
وَ لَكِنَّكَ لَوَزِير [7]
هرچه من میشنوم تو هم میشنوی. هرچه من میبینم، تو هم میبینی. تنها تفاوت من و
تو این است که من پیامبرم و تو وزیر من هستی.
همچنین در موارد متعدّدی میفرمودند:
عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه [8]
علی از من است و من هم از او هستم.
شبیه این جمله در مورد امام حسین«سلام الله علیه» نیز گفته شده است [9].
همچنین در مورد حضرت زهرا «سلام الله علیها» هم فرمودند:
فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي [10]
فاطمه پارهي تن من است.
در دعای ندبه هم میخوانیم:
أَنَا وَ عَلِيٌّ مِنْ شَجَرَةٍ وَاحِدَةٍ وَ سَائِرُ النَّاسِ مِنْ شَجَرٍ شَتَّى
.... أَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي لَحْمُكَ لَحْمِي وَ دَمُكَ دَمِي ....
وَ الْإِيمَانُ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي [11]
من و علی از یک ریشه و درختیم و بقیهي مردم از درختان دیگر ... (ای علی) تو برادر
و وصی و وارث من هستی. گوشت تو از گوشت من و خون تو از خون من است ... و ایمان آن
چنان که با گوشت و خون من آمیخته شده، با گوشت و خون تو نیز آمیخته شده است.
قبلاً هم در مورد شخصیت امیرالمؤمنین«سلام الله علیه» عرض کردم که در روایات متعددی
وارد شده است که پیامبر «صلی الله علیه و آله و سلم» و امیرالمؤمنین «سلام الله علیه»
از یک نور بودهاند تا این که به عبدالمطلب رسیدند و از آنجا به بعد از هم جدا
شدند. بهترين سند براي اثبات اين حقيقت، آيهي مباهله است که به آن پرداختيم.
و تمامي آن چه ذکر شد، دلالت میکند که میان این دو وجود مقدّس هیچ تفاوتی نیست
الاّ در نبوّت، و در بقیّهي فضائل یکسان هستند.
روايت «علي مع الحق»
روايت چهارم که متواتر ميان شيعه و اهل سنّت است، روايتي است از پيامبراکرم«صلی
الله علیه و آله و سلم»که فرمودند:
عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ [12]
علي با حقّ است و حق با علي. هر کجا علي باشد، حق هم آن جاست. حق به دور علي
ميگردد، نه اين که علي به دنبال حق باشد. ما اگر بخواهيم حق بودن چيزي را بفهميم،
اگر امام علي«سلام الله علیه» گفت: حقّ است، ما هم ميگوييم: حقّ است و اگر او آن
را قبول نداشته باشد، ميگوييم: ناحق است.
نکتهي مهمّ اين روايت همين است که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»، علي«سلام
الله علیه» را محور قرار دادهاند، نه حق را. گاهي ميگوييم: هر کجا حق حضور داشته
باشد، علي آن جاست، امّا گاهي بالاتر از اين را ميگوييم؛ مرکز و محور را علي«سلام
الله علیه» قرار ميدهيم و حق را دنبالهروي او معرفي ميکنيم.
بزرگان شيعه از اين روايت عصمت اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»را استنباط کردهاند و
همين طور هم هست. شيعه معتقد است علاوه بر اين که هر پيامبري بايد معصوم باشد، وصي
او هم بايد معصوم باشد. قبلاً در مورد آيهي «تطهير» بيان شد که عصمت دو معنا دارد.
يکي عصمت از گناه ولو صغيره که غير از انبياء و اوصياء هم اين مقام را داشتند.
معناي دوّمي که شيعه در مورد انبياء و ائمّه طاهرين«سلام الله علیهم»، به اين معنا
معتقد است، عصمت از گناه و خطا و نسيان و انحراف فکري است.
برخي از علما قائل به سهو النّبي بودند [13]، امّا بسيار کم و بقيّه هم آنان را تخطئه
کردهاند. علماي شيعه، هم به استناد آيات و روايات و هم به استناد عقل، هر نوع
اشتباه و سهوي را از ساحت اين بزرگواران دور ميدانند. اگر پيامبر«صلی الله علیه و
آله و سلم»اشتباه و سهو داشته باشد، اطمينان از او سلب ميشود و وقتي ميگويد: اين
آيه را خداوند نازل کرده، احتمال ميدهيم اين طور نباشد. در اين صورت، ديگر سنگ روي
سنگ بند نميشود. پس بايد مصون از اشتباه و گناه باشد.
همين روايت هم اين مطلب را ثابت ميکند؛ چون اشتباه و گناه همگي جزء باطلند و در
اين روايت حق دنبالهروي اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» معرفي شده است. نتيجه آن که،
هيچ اشتباه و گناهي در مورد اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» راه ندارد.
علي«ع»، قسمت کنندهي بهشت و جهنّم
روايت بعدي هم روايتي است که هم شيعه و هم اهل سنّت آن را از پيامبراکرم«صلی الله
علیه و آله و سلم» نقل کردهاند که فرمودند:
لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ سَائِرِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ إِلَّا بِجَوَازٍ مِنْ
عَلِي [14]
اگر کسي روز قيامت بخواهد وارد بهشت شود، جز با جواز و اجازهي علي نميتواند.
اين روايت با عبارات و مضامين ديگري هم نقل شده است [15].
از جمله، در روايتي از پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» آمده است که خطاب به
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» فرمودند:
إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يُؤْتَى بِكَ ـ يَا عَلِيُّ ـ عَلَى نَجِيبٍ مِنْ
نُورٍ وَ عَلَى رَأْسِكَ تَاجٌ قَدْ أَضَاءَ نُورُهُ وَ كَادَ يَخْطِفُ أَبْصَارَ
أَهْلِ الْمَوْقِفِ فَيَأْتِي النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ
أَيْنَ خَلِيفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَتَقُولُ هَا أَنَا ذَا قَالَ
فَيُنَادِي يَا عَلِيُّ أَدْخِلْ مَنْ أَحَبَّكَ الْجَنَّةَ وَ مَنْ عَادَاكَ
النَّارَ فَأَنْتَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ قَسِيمُ النَّارِ [16]
در روز قيامت، تو را بر اسبى نجيب از نور بياورند و بر سرت تاجى باشد كه نورش
درخشان بتابد كه نزديك است ديدهي اهل محشر را بربايد. ندا از طرف خداى جل جلاله
ميرسد كه كجاست خليفهي محمّد رسول اللَّه؟ تو ميگويي: من اكنون حاضرم. سپس منادي
صدا ميزند: اى على، هر كه را دوستت دارد، به بهشت ببر و هر كه را دشمنت دارد، به
دوزخ، تويى قسمت کنندهي بهشت، و تويى قسمت کنندهي دوزخ.
و به اين مضمون روايات فراواني وارد شده است که خلاصهي آنها اين است که همه کاره
در روز قيامت، اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» است.
روايت «أنا مدينة العلم و علي بابها»
روايت بعدي که آن هم از روايات متواتر ميان شيعه و اهل سنّت است، روايتي است از
پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» که فرمودند:
أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ
فَلْيَأْتِ الْبَابَ [17]
من شهر علمم و علي درِ آن شهر است. هر که دنبال علم است، بايد از اين در وارد شود.
قسمت اوّل روايت، حتّي از نظر لفظ هم جزء روايات متواتر است، ولي ذيل آن ـ که در
دعاي ندبه هم آمده [18]ـ در آن حدّ نيست.
در هر حال اين روايت نشان دهندهي فضيلت بسيار بالايي براي اميرالمؤمنين«سلام الله
علیه»است.
معناي اين روايت شريف آن است که اگر چيزي به نام تفسير قرآن داريم، اگر چيزي به نام
اعتقادات داريم، اگر چيزي به نام احکام و اخلاق داريم، همه و همه بايد از وجود
مقدّس اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و ساير ائمّه«سلام الله علیه» سرچشمه بگيرد و
همهي اينها نيز به پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»
بر ميگردد. اعتقاد ما شيعيان اين است که هر روايتي که از ائمّهي طاهرين«سلام الله
علیهم» نقل شده، از پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» است. استاد بزرگوار ما،
حضرت آيت الله بروجردي«ره»بارها اين روايت را ميخواندند و ميفرمودند: امام
باقر«سلام الله علیه» فرمودهاند که اگر من روايتي را نقل ميکنم، از خودم نيست،
بلکه آن را از پدرم نقل ميکنم و پدرم از جدم و او از رسول الله و رسول الله از
جبرئيل و او نيز از خداوند متعال [19].
در صفحات قبل هم آمد که ميان روايات و قرآن تفاوتي نيست، جز اين که لفظ قرآن هم از
جانب خداوند متعال است، امّا لفظ روايات از خود ائمّه«سلام الله علیهم»يا روات است.
لذاست که شيعه اعتقاد دارد تمامي رواياتي که احکام شرعيه از آن استخراج شده، از
جانب خداوند متعال است، امّا بسياري از رواياتي که در کتب اهل سنّت حتّي در «صحاح
ستّه» وجود دارد، به پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
نميرسد و به اصحاب آن حضرت امثال ابوهريرهها و کعب الأحبارها متوقّف ميشود.
امّا متأسّفانه برخي از متعصّبين از اهل سنّت که در مقابل اين حديث شريف حرفي براي
گفتن نداشتند، چارهاي نديدند جز اين که شبيه اين روايت را براي خلفاي سه گانهي
خودشان جعل کنند. از جمله در کتب خودشان آوردهاند که پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم» فرمودند: أنا مدينة العلم و أبوبکر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و علي
بابها [20]. حال اگر اساس اين شهر ابوبکر باشد و ديوار آن عمر و سقف آن عثمان و درِ
آن اميرالمؤمنين«سلام الله علیه»، نميدانم ديگر چه جايي براي پيامبر«صلی الله علیه
و آله و سلم» در اين شهر وجود دارد. ديگر چيزي در اين شهر باقي نميماند؛ لذا بايد
بگويند: پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در اين شهر هيچ کاره است!!
روايت «ثقلين»
از جمله رواياتي که شايد پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» در بيست و سه سال
دوران نبوت، بيش از هزار مرتبه نسبت به آن تذکر دادهاند، روايت «ثقلين» است. مرحوم
علامهي اميني در «الغدير» پانصد و چهار طريق براي اين حديث نقل ميکند که بسياري
از رجال آن از اهل سنّتاند. از آخرين مواردي که يامبراکرم«صلی الله علیه و آله و
سلم» اين حديث را فرمودند، در آخرين خطبهي آن حضرت در مسجد مدينه بود که فرمودند:
إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ أَمْرَيْنِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي مَا إِنْ
تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّ
اللَّطِيفَ الْخَبِيرَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى
يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ مُسَبِّحَتَيْهِ ـ وَ
لَا أَقُولُ كَهَاتَيْنِ ـ وَ جَمَعَ بَيْنَ الْمُسَبِّحَةِ وَ الْوُسْطَى ـ
فَتَسْبِقَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى فَتَمَسَّكُوا بِهِمَا لَا تَزِلُّوا وَ لَا
تَضِلُّوا وَ لَا تَقَدَّمُوهُمْ فَتَضِلُّوا [21]
من همانا دو چيز در ميان شما ميگذارم كه پس از من هرگز گمراه نشويد، مادامى كه به
آن دو چنگ زنيد: كتاب خدا، و عترتم كه اهل بيت و خاندان مناند؛ زيرا خداى لطيف و
آگاه به من سفارش كرده كه آن دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند،
مانند اين دو انگشت (كه با هم برابرند) ـ و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند ـ و
نميگويم مانند اين دو انگشت ـ و انگشت سبابه و وسطى را به هم چسباند ـ تا يكى بر
ديگرى پيش باشد و جلو افتد. پس به هر دوى اينها چنگ زنيد تا نلغزيد و گمراه نشويد،
و بر ايشان جلو نيفتيد كه گمراه ميشويد.
در کتب معتبر شيعه و سنّي آمده است که پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
پس از اين خطبه که در آن خبر رحلت خود را نيز به مردم داده بودند، به منزل رفتند.
برخي از نزديکان و اصحاب، دور ايشان جمع شده بودند. پيامبر«صلی الله علیه و آله و
سلم» وقتي ديدند اين افراد جمع شدهاند، فرمودند:
ايتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ
أَبَداً [22]
براي من مرکب و استخواني [23] بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم که پس از آن هرگز
گمراه نشويد.
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» در طول عمرشان چيزي ننوشتند، حتّي قرآن را
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» و ديگران مينوشتند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرّس شد
بنا بود پيامبر نه بخواند و نه بنويسد، و الا اگر ميخواست بنويسد، بدون شک
ميتوانست. امّا در اين مورد خاص به جهت اهميّت فوقالعادّهي آن، ميفرمايند: براي
شما بنويسم.
به هر حال، وقتي پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» چنين درخواستي کردند، عدهاي از
اطرافيان، مانع اين کار شدند و گفتند: درد بر پيامبر غالب شده و قرآن براي شما کافي
است [24] يا گفتند: پيامبر ـ نعوذ بالله ـ هذيان ميگويد [25] که همين سخنان موجب بروز
اختلاف ميان اطرافيان شد و پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» نيز به آنان دستور
دادند از آن جا خارج شوند و همگي به جز اهل بيت خارج شدند و پس از آن نيز
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» از دنيا رفتند.
به هر ترتيب، معلوم ميشود که اين روايت از مهمترين روايات است و مطالب مهمي از آن
فهميده ميشود.
مطلب اوّل اين که خلافت بلافصل پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم» متعلّق به
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» است و هيچ کس حق ندارد خود را به جاي ايشان خليفهي
مسلمين بپندارند.
مطلب مهم ديگري که اين حديث بر آن دلالت دارد، اين است که بعد از اميرالمؤمنين«سلام
الله علیه» و تا روز قيامت نيز بايد از عترت پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»، يک
نفر به عنوان خليفهي مسلمين و در کنار قرآن باشد؛ چرا که تا روز قيامت اين دو بايد
در کنار هم باشند. حتّي روزي که امام زمان به شهادت ميرسند، دوباره ائمّهي سابق
رجعت ميکنند و تشکيل حکومت ميدهند.
روايت سفينه
روايت هشتم روايتي است که به نام روايت «سفينه» مشهور شده است. اين روايت نيز از
روايات متواتر است و هم شيعه آن را نقل کرده و هم اهل سنّت. پيامبراکرم«صلی الله
علیه و آله و سلم» بارها اين روايت را فرمودهاند:
إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمثلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا
نَجَی وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ [26]
مَثَل اهل بيت من در ميان شما، مَثَل کشتي نوح است که هر که سوار آن شد، نجات يافت
و هر که از آن جا ماند، غرق شد.
در زمان حضرت نوح«سلام الله علیه»، پس از آن که کشتي را ساخت، خطاب به قوم خود
فرمود:
«وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها [27]»
نوح گفت: در آن سوار شويد. حرکت و لنگر انداختنش به نام خداست.
حتّي به پسر خود هم هشدار داد که اگر سوار کشتي نشود، چيزي جز هلاکت به سراغ او
نخواهد آمد:
«وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ في مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا
تَكُنْ مَعَ الْكافِرينَ ! قالَ سَآوي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُني مِنَ الْماءِ قالَ
لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا
الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقين [28]»
و نوح پسرش را که در کناري بود، صدا زد که: اي پسرک من، با ما سوار شو و با کافرين
مباش * پسر گفت: به زودي به کوهي پناه ميبرم که مرا از آب در امان نگاه دارد. نوح
گفت: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگاه دارندهاي نيست مگر کسي که خدا بر او رحم
کند. و موج ميان آن دو قرار گرفت و پسر از غرق شدگان گرديد.
پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» نيز اميرالمؤمنين علي«سلام الله علیه» و
حضرت فاطمه زهرا«سلام الله علیها» و همچنين يازده فرزند گرامي آن دو بزرگوار را به
اين کشتي تشبيه کردهاند و معناي اين تشبيه حضرت ختمالمرسلين«صلی الله علیه و آله
و سلم» اين است که تا روز قيامت، هر کس سوار کشتي اهل بيت«سلام الله علیهم» شد،
هرکس متمسّک به علي و ساير ائمّهي معصومين«سلام الله علیهم» شد، اهل نجات است و
عاقبت هر کس که حضرت علي«سلام الله علیه» و اولاد آن حضرت«سلام الله علیه» را رها
کرد، چيزي جز هلاکت نيست؛ حتّي اگر نزديکترين افراد به اين خاندان باشد. [29]
اين روايت براي شيعه روايت ارزشمندي است. و اگر به آن توجّه ميشد، مسلمانان
مشکلات کنوني را نداشتند. امّا متأسفانه عدّهاي با اين توجيه که ما بهتر از
پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم»، صلاح اسلام و مسلمين را تشخيص ميدهيم،
اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» را خانه نشين کردند و موجب ورود اين همه مصائب به
اسلام و مسلمين شدند.
روايت حبّ آل محمّد«ص»
روايت نهم که براي شيعه مايهي چشم روشني است و اهل سنّت نظير زمخشري آن را نقل
کردهاند، روايتي است از پيامبراکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» که فرمودند:
مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى
حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ مَغْفُوراً لَهُ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ
مُحَمَّدٍ مَاتَ تَائِباً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ
مُؤْمِناً مُسْتَكْمِلَ الْإِيمَانِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ
بَشَّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنْكَرٌ وَ نَكِيرٌ أَلَا وَ مَنْ
مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ يُزَفُّ إِلَى الْجَنَّةِ كَمَا تُزَفُّ
الْعَرُوسُ إِلَى بَيْتِ زَوْجِهَا أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ
فُتِحَ لَهُ فِي قَبْرِهِ بَابَانِ إِلَى الْجَنَّةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى
حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ
أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ عَلَى السُّنَّةِ وَ
الْجَمَاعَةِ أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ جَاءَ يَوْمَ
الْقِيَامَةِ مَكْتُوبٌ بَيْنَ عَيْنَيْهِ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ أَلَا وَ
مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ كَافِراً أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى
بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ [30]
هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، شهيد از دنيا رفته. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد،
در حال توبه از دنيا رفته. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، با ايمان کامل از دنيا
رفته است. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، ابتدا فرشته مرگ و سپس نکير و منکر، او
را به بهشت بشارت ميدهند. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، همچون عروس که به خانه
شوهرش ميرود، وارد بهشت ميشود. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، در قبرش دو در به
سوي بهشت گشوده ميشود. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، خداوند قبرش را زيارتگاه
فرشتگان رحمت قرار ميدهد. هر کس بر دوستي آل محمّد بميرد، مطابق با سنّت پيامبر و
جماعت مسلمين از دنيا رفته است.
امّا هر کس بر دشمني آل محمّد بميرد، روز قيامت در حالي که ميان دو چشمش نوشته شده:
«نا اميد از رحمت خدا»، محشور ميشود. هر کس بر دشمني آل محمّد بميرد، در حال کفر
از دنيا رفته و هر کس بر دشمني آل محمّد بميرد، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد.
پاورقى:
[1]. الأمالي (للطوسي)، ص 575؛ مناقب آل أبي طالب، ج 2، ص 370؛ تاريخ مدينة دمشق، ج
42، ص 341؛ المناقب (للخوارزمي)، ص 130؛ الرياض النضرة في مناقب العشرة المبشرين
بالجنة، ج 3، ص 181؛ نزهة المجالس و منتخب النفائس، ج 2، ص 207؛ کفاية الطالب في
مناقب علي بن أبي طالب، ص 258.
جهت اطلاع بيشتر از مصادر اين روايت در کتب اهل سنّت ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق
الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص 613 ـ 618؛ ج 16، صص 406 ـ 410؛ ج 21، صص 580 ـ 585؛ ج
31، صص 54 ـ 55.
- شبيه اين روايت در جاي ديگري نيز از عمر نقل شده است که گفت: از پيامبر «صلی الله
علیه و آله و سلم»شنيدم که ميفرمود:
لو وزن إيمان علي بإيمان أمتي لرجح إيمان علي علی إيمان أمتي إلی يوم القيامة
اگر ايمان علی را با ايمان امتم بسنجند، ایمان علی بر ايمان آنان تا روز قيامت،
برتری خواهد داشت. (مناقب آل أبي طالب، ج 2، ص 9)
يعنی تمام امّت پيامبر از علما و خلّصين و غيره را تا روز قيامت جمع کنيد، باز
ايمان علی% بر ايمان آنان برتری دارد.
[2]. مناقب آل أبي طالب، ج 2، ص 38. جهت اطلاع از مصادر اين روايت در کتب اهل سنّت
ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 7، صص 605 ـ 607.
[3]. کنز الفوائد، ج 1، ص 297؛ شرح نهج البلاغة، ج 19، ص 61.
[4]. کنز الفوائد، ج 1، ص 298.
[5]. الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، ج 2، ص 519؛ همچنين ن. ک: المستدرک علی
الصحيحين، ج 3، ص 34؛ تاريخ بغداد، ج 13، ص 19؛ المناقب، ص 107.
[6]. الکافي، ج 8، ص 107؛ الأمالي (للصدوق)، ص 174؛ الأمالي (للطوسي)، ص 253؛ صحيح
مسلم، ج 4، ص 1870؛ فضائل الصحابة، ج 2، ص 633؛ سنن الترمذي، ج 5، ص 641؛ سنن ابن
ماجة، ج 1، ص 45؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 164؛ تاريخ بغداد، ج 10، ص 45؛ خصائص
أميرالمؤمنين، ص 127.
جهت اطلاع بيشتر از مصادر اين روايت در کتب شيعه و سنّي ن. ک: بحار الأنوار الجامعة
لدرر أخبار الائمّة الأطهار، ج 37، باب 53 از ابواب نصوص دال بر امامت
اميرالمؤمنين، صص 254 ـ 273؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص 132 ـ
234 و ج 16، صص 1 ـ 97 و ج 21، صص 150 ـ 220 و ج 22، صص 387 ـ 408 و ج 23، صص 60 ـ
75 و ج 30، صص 455 ـ 519.
همچنين مرحوم مير حامد حسين ! تمامي جلد يازدهم کتاب شريف عبقات را به بحث پيرامون
سند و دلالت اين حديث بر امامت اميرمؤمنان«سلام الله علیه» اختصاص داده است.
[7]. نهج البلاغة، خطبهي 192، ص 301.
[8]. الأمالي (للصدوق)، ص 9 ، 89 و 659؛ الأمالي (للمفيد)، ص 56؛ الأمالي (للطوسي)،
صص 50 ، 271 و 335؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 231؛ صحيح البخاري، ج 2، ص 960؛ سنن
الترمذي، ج 5، ص 635؛ سنن ابن ماجة، ج 1، ص 44. جهت اطلاع بيشتر از مصادر و
نقلهاي مختلف اين روايت، ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص
274 ـ 317 و ج 16، صص 136 ـ 167 و ج 21، صص 122 ـ 149 و ج 22، صص 577 ـ 587 و ج 23،
صص 158 ـ 164 و ج 31، صص 86 ـ 102.
[9]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 127.
[10].الأمالي (للصدوق)، ص 104؛ الأمالي (للمفيد)، ص 259؛ الأمالي (للطوسي)، ص 24.
[11]. إقبال الأعمال، ص 296.
[12]. اين حديث به عبارات مختلفی نقل شده است؛ همچون «رحم الله علياً اللهم أدر
الحق معه حيث دار»، «علي مع الحق و الحق مع علي اللهم أدر الحق مع علي حيثما دار»،
«علي مع الحق و الحق مع علي و لن يفترقا حتی يردا علي الحوض يوم القيامة»، «علي مع
الحق و الحق مع علي حيث کان» و ....
الأمالي (للصدوق)، ص 89؛ الجمل، ص 81؛ الأمالي (للطوسي)، ص 548؛ کفاية الأثر في
النص علی الأئمة الإثنی عشر، ص 20؛ سنن الترمذي، ج 5، ص 633؛ الإمامه و السياسه، ج
1، ص 98؛ المستدرک علی الصحيحين، ج 3، ص 135؛ تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 448؛
المناقب، ص 104.
جهت اطلاع بيشتر از مصادر اين حديث، ن. ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن،
ج 5، صص 623 ـ 638 و ج 16، صص 384 ـ 397 و ج 21، صص 390 ـ 395 و ج 23، ص 307 و ج
30، صص 229 ـ 230؛ موسوعة الغدير في الکتاب و السنه و الأدب، ج 4، صص 251 ـ 255.
در برخی از روايات اين باب به نقل از اهل سنّت آمده است: «و الحق يدور حيثما دار
علي» که صريحاً اميرالمؤمنين«سلام الله علیه» را محور معرفی کرده است.
[13]. من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 359. شيخ مفيد در پاسخ به ايشان رسالهای نوشتهاند
به نام «عدم سهو النّبي» که در ضمن جلد دهم از مجموعه مصنّفات شيخ مفيد چاپ شده
است.
[14]. تفسير منسوب به امام حسن عسکري«سلام الله علیه» ص 441.
[15]. ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، باب أنه قسيم الجنة و
النار و جواز الصراط، ج 39، صص 193 ـ 210؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن،
ج 4، صص 259 ـ 264 و ج 7، صص 114 ـ 121 و ج 15، صص 185 ـ 190 و ج 17، صص 158 ـ 162
و ج 20، صص 391 ـ 395 و ج 21، صص 517 ـ 521 و ج 22، صص 221 ـ 222 و ج23، صص 627 ـ
628.
[16]. الأمالي (للصدوق)، ص 361.
[17]. اين روايت به عبارات مختلفی همچون «أنا مدينة الحکمة و علي بابها فمن أراد
الحکمة فليأت الباب» يا «أنا خزانة العلم و علي مفتاحه فمن اراد الخزانة فليأت
المفتاح» يا «أنا مدينة العلم و علي بابها و هل تدخل المدينة إلا من بابها» و ....
نقل شده است. جهت اطلاع از مصادر اين روايت، ر. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار
الأئمة الأطهار، باب أنه% باب مدينة العلم و الحكمة، ج 40، صص 200 ـ 207؛ إحقاق
الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 5، صص 468 ـ 504 و صص 505 ـ 515 و ج 16، صص 277
ـ 300 و صص 303 ـ 309 و ج 21، صص 409 ـ 428 و ج 22، صص 554 ـ 556 و ج 23، صص 559 ـ
561 و ص 572 و ج 31، صص 103 ـ 108 و صص 156 ـ 157 و صص 167 ـ 170؛ موسوعة الغدير في
الکتاب و السنة و الأدب، ج 7، صص 87 ـ 117.
همچنين مرحوم مير حامد حسين هندي تمامي مجلدات 14 و 15ام کتاب عبقات را به بحث
پيرامون سند و دلالت اين حديث اختصاص داده است.
[18]. إقبال الاعمال، ص 296.
[19]. عَنْ جَابِرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ«سلام الله علیه» إِذَا
حَدَّثْتَنِي بِحَدِيثٍ فَأَسْنِدْهُ لِي فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي
عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص عَنْ جَبْرَئِيلَ عَنِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ
كُلُّ مَا أُحَدِّثُكَ بِهَذَا الْإِسْنَاد. (الأمالي (للمفيد)، ص 42)
[20]. الصواعق المحرقة في الرد علی أهل البدع و الزندقة، ص 34.
خود ابن حجر در کتاب الفتاوی الحديثية (ص 269) به ضعف اين نقل اشاره کرده است؛
همچنين سخاوی در المقاصد الحسنة (ص 124) و محمّد بن درويش الحوت در أسنی المطالب في
أحاديث مختلفة المراتب (ص 137).
[21]. اين متن از روايت به نقل از شيخ کلينی است. (الکافي، ج 2، ص 415) اين روايت به
عبارات مختلفی نقل شده که مهمترين دليل اختلاف عبارات آن، تعدّد صدور آن در مواقع
مختلف است. جهت اطلاع از مصادر روايت ن. ک: بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة
الأطهار، ج 23، ص 106 ـ 152؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 9، صص 309 ـ
375 و ج 18، صص261 ـ 289 و ج 24، صص161ـ 236 و ج33، صص 39 ـ50.
همچنين مرحوم مير حامد حسين هندي تمامي مجلدات «18 تا 21»ام کتاب عبقات را به بحث
پيرامون سند و دلالت اين حديث اختصاص داده است.
[22]. الإرشاد إلی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 184؛ صحيح البخاري، ج 4، ص
1612 و ج 5، ص 2146 و ج 6، ص 2680؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1259؛ مسند أحمد بن حنبل، ج
1، ص 719.
[23]. کتف، استخوان پهنی است که در اصل از استخوان کتف حيوان بوده و به جهت نبودِ
کاغذ در قديم، بر روی آن مینوشتند. (لسان العرب، ج 9، ص 294)
[24]. الأمالي (للمفيد)، ص 36؛ صحيح البخاري، ج 4، ص 1612 و ج 5، ص 2146 و ج 6، ص
2680؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1259؛ مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 719.
[25]. الإرشاد إلی معرفة حجج الله علی العباد، ج 1، ص 184؛ صحيح مسلم، ج 3، ص 1259؛
مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 760؛ الطبقات الکبری، ج 2، ص 243.
در نقل شيخ مفيد آمده است: پس از اين جريان، عدهای تصميم گرفتند آن چه را
پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
فرموده، حاضر کنند. خدمت پيامبر«صلی الله علیه و آله و سلم»
آمدند و گفتند: آيا دوات واستخوان را بياوريم. پيامبر فرمودند:
أَ بَعْدَ الَّذِي قُلْتُمْ لَا وَ لَكِنَّنِي أُوصِيكُمْ بِأَهْلِ بَيْتِي خَيْرا
آيا پس از آن چه گفتيد؟ (کنايه از اين که با آن سخن، ديگر نوشتن اين مطلب چه
فايدهای دارد؟) نه، اما شما را به خوبی با اهل بيتم سفارش میکنم.
[26]. کمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 239؛ الأمالي (للطوسي)، ص 60؛ المستدرک علی
الصحيحين، ج 3، ص 163؛ ينابيع المودة لذوي القربی، ج 1، ص 94.
جهت اطلاع بيشتر از مصادر اين روايت در کتب شيعه و اهل سنّت، ن. ک: بحار الأنوار
الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 23 ، باب 7 از کتاب الإمامة، صص 119 ـ 126؛
إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، ج 9، صص 270 ـ 293؛ ج 18، صص 311 ـ 322؛ ج
24، صص 494 ـ 507؛ ج 33، صص 51 ـ 54.
همچنين مرحوم مير حامد حسين «ره» جلد بيست و سوّم کتاب شريف عبقات را به بحث
پيرامون سند و دلالت اين حديث بر امامت امير مؤمنان«سلام الله علیه» اختصاص
دادهاند.
[27]. هود / 41.
[28]. هود / 42 و 43.
[29]. حکيم ابوالقاسم فردوسي در اين زمينه شعر زير را سروده است:
خردمـند، گيتي چـو دريـا نـهـاد *** برانگيـخته مــوج از او تنـد بـاد
چو هفتـاد کشتي در او ساخـتـه *** همـه بادبــانهــا بــر افـراخـته
ميانه يکـي خوب کشتي عـروس *** بر آراسـتـه همـچو چشم خروس
پيـمبر بـدو انـدرون بـا عـلــي *** همــه اهــل بيــت نبيّ و وصي
اگر خلد خواهي به ديـگر سراي *** به نـزد نبــيّ و وصـي گـير جاي
گرت زين بد آيـد گناه من است *** چنين دان و اين راه، راه من است
بر اين زادم و هم بر ايـن بگذرم *** يقيــن دان کــه خاک پي حيدرم
[30]. الکشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج 4، ص 220 و
221.