سيماى كارگزاران اميرالمومنين على عليه السلام
جلد ۲

حجة الاسلام و المسلمين على اكبر ذاكرى

- پى ‏نوشتها -
- ۱ -


1- عدة الاصول ، ج 1، ص 379، قاموس الرجال ، ج 1، ص 20، چاپ جديد.
2- فرهنگ معين ، ج 6، ص 1989.
3- روضة الكافى ، ص 201، حديث 242، المغازى ، واقدى ، ج 2،ص 855.
4- سوره انعام ، آيه 93.
5- المغازى ، ج 2 ص 865.
6- همان ، ج 2 ص 825.
7- الكامل فى التاريخ ، ج 3 ص 58.
8- الكامل فى التاريخ ، ج 3 ص 135.
9- الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 92.
10- همان ص 135.
11- تاريخ طبرى ، ج 3 ص 370.
12- تاريخ الخلفاء، ص 157.
13- از تاريخ يعقوبى استفاده مى شود كه ابن ابى حذيفه به مدينه رفته و جزو قاتلان عثمان بوده است : تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 175.
14- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2 ص 143 و ج 6 ص 57، ترجمه كامل ابن اثير ج 3، ص 371.
15- تاريخ طبرى ، ج 3 ص 410.
16- ولاة مصر، ص 38، الخطط المقريزيه ، ج 2 ص 67.
17- نهاية الارب ، ج 5 ص 95. مقريزى و كندى قيام محمد را در ماه شوال ذكر كرده اند.
18- اگر اعزام سعد به مصر صحيح باشد، بايد قيام ابن ابى حذيفه در ماه رجب اتفاق افتاده باشد كه عثمان فرصت تصميم گيرى در چنين مسائلى را داشته است و شايد همين امر باعث شده كه قاضى نعمان مصرى مى نويسد: محمد بن ابى حذيفه كارگزار عثمان بر مصر بوده است . شرح الاخبار، ج 2 ص 18.
19- ولاة مصر، ص 39، الخطط المقريزيه ، ج 2 ص 67، ناسخ التواريخ زندگانى حضرت على (ع )، ج 1 ص 49.
20- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 6، ص 60.
21- ولاة مصر، ص 45، الخطط المقريزيه ، ج 2 ص 67، ناسخ التواريخ ، زندگانى حضرت على (ع )، ج 1 ص 50، مطبوعات دينى قم ، تاريخ الاسلام دكتر حسن ابراهيم ، ج 1 ص .
22- سفينة البحار، ج 1 ص 313 .
23- تاريخ طبرى ، ج 4 ص 80، الكامل ، ج 3 ص 136، انساب الاشراف ، ج 2 ص 409 .
24- وقعة صفين ، صص 37 و 44، اخبار الطوال ، ص 157، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 62، الغدير، ج 2، ص 142 و ج 10، ص 293، مجالس المؤ منين ، ج 1، ص 294، اءعيان الشيعه ، ج 9، ص 61.
25- انساب الاشراف ، ج 2، ص 407، شرح نهج البلاغه ابن الحديد، ج 6، ص 101.
26- انساب الاشراف ، ج 2، ص 407، الكامل فى التاريخ ، ج 3، ص 136.
27- انساب الاشراف ، ج 2 ص 408 .
28- از اين فراز سخنان محمد بن ابى حذيفه استفاده مى شود كه اين گفتگو احتمالا بعد از جنگ صفين بوده است .
29- سوره يوسف ، آيه 33.
30- رجال الكشى (اختيار معرفة الرجال )، ص 72، چاپ دانشگاه مشهد.
31- حوارين ، يكى از قريه هاى حلب يا ناحيه اى در حمص است .
32- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 101، ابن ابى الحديد اين جريان را بعد از فتح مصر توسط عمر و عاص و دستگيرى ابن ابى حذيفه را از مداثنى نقل كرده است .
33- اسدالغابه ، ج 5، ص 87، تنقيح المقال ، ج 3، ص 59.
34- رجال الطوسى ، ص 59، رجال ابن داوود، چاپ دانشگاه تهران ، ص 285.
35- سفينة البحار، ج 1، ص 313، رجال الكشى ، ص 70 .
36- اسدالغابة ، ج 5، صص 87، 88.
37- الغدير، ج 9، ص 129 .
38- رجال الكشى ، ص 70 .
39- كتاب الخطط المقريزيه ، ج 2، ص 68. چاپ ، مكتبة احياء العلوم ، لبنان .
40- محمد بن يوسف كندى ، ولاة مصر، تحقيق دكتر حسين نصار، چاپ بيروت ، ص 44 .
41- وى مفتى مصر بوده كه در سال 53 متولد و در سال 128 از دنيا رفت . طبق نقل كندى او جريانات مصر را مستقيما و بلاواسطه نقل مى كند در حالى كه در آن زمان نبوده است ، ديدگاه سياسى او را از سخنى كه سيوطى نقل كرده مى توان دريافت . وى معتقد بود: كسانى كه از مصر براى مخالفت با عثمان رفتند همه جن زده بودند.
تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 319، تاريخ الخلفا، ص 162.
42- طبرى دو قول در اين باره نقل كرده و به نظر مى رسد كه قول به اعزام قيس را در آغاز خلافت على (ع ) ترجيح داده است . تاريخ طبرى ، ج 3، ص 548 .
43- ولاة مصر، صص 54 - 46.
44- كتاب الخطط المقريزية ج 1، ص 46.
45- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 55، الغارات ، ص 127.
46- الغدير، عربى ، ج 2، ص 70 و در ترجمه فارسى ، ج 3، ص 119.
47- الغارات ، ص 125 و منهاج البراعه فى شرح نهج البلاغه ، ج 5، ص 105، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 57.
48- الغارات ، ص 128 و دو جلدى ، ج 1، ص 211، نهج السعاده ، ج 4، ص 25، منهاج البراعة ، ج 5، ص 106، الدرجات الرفيعه ، ص 336، شرح البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 58، جمهرد رسائل العرب ، ج 1، ص 522، تاريخ طبرى (يازده جلدى ) ج 4، ص 548، بحارالانوار، ج 8 قديم ، ص 643 و جديد، ج 33، ص 534، ناسخ التواريخ ، ج 5، ص 262، چاپ امير كبير و چاپ جديد زندگانى حضرت على (ع )، ج 2، ص 222، مضمون اين نامه را بلاذرى نيز آورده است ، انساب الاشراف ، ج 2، ص 389.
49- منهاج البراعة ، ج 5، ص 106.
50- الغارات ، ص 155.
51- امالى مفيد، ص 267.
52- مؤ يد اين نظر سخنى است ، مشابه كه از حضرت در نامه اى كه در اوايل خلافت به حذيفه نوشته است . در موارد ديگر نيز اين دو نامه مشابه هستند و در آن تعبير ((صالحين )) نيست ، و در اين باره مى فرمايد:
ان بعض المسلمين اقاموا بعده رجلين رضوا بهديهما و سيرتهما، فاقاما ماشاءالله ثم توفاهما الله عزوجل ، ثم ولوا بعدهما الثالث فاحدث احداثا...)) پس از مرگ پيامبر عده اى از مسلمانان دو نفر را برگزيدند كه راضى به روش و سيره آنها بودند. عمل كردند آنچه خدا خواست . پس ‍ خداوند آنها را ميراند و بعد از آن دو، سومى را به حكومت رساندند و مسائلى را در دين به وجود آورد... ( به جلد اول اين كتاب صفحه 252 و نهج السعاده ، ج 4، ص 23، مراجعه شود.)
53- الغارات ، ص 129، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 59.
54- الغدير، ج 2، ص 70 و ترجمه آن ، ج 3، ص 120.
55- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 60، الغارات ، ص 130.
56- الغدير، ج 2، ص 98 و ترجمه آن ، ج 3، ص 173، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6. ص 60، الغارات ، ص 131.
57- ((فى ان تسومنى - لا ابا لغيرك - الخروج من طاعة اولى الناس بالامر و اءقولهم بالحق و اءهداهم سبيلا و اقربهم من رسول الله (ص ) وسيلة .))
58- الغدير، ج 2، ص 99 و ترجمه آن ، ج 3، ص 175 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 61 با تفاوت اندك و الغارات ، ج 1، صص 213، 216.
59- كنايه است از كار بيهوده . چون سعد بن عباده بعد از وفات پيامبر گفت : ((اى قريش و مهاجر اميرى از ما باشد و امير و حاكمى از جانب شما)) اما بعد از اينكه با ابوبكر بيعت شد وى را در حوران با تير كشتند و اشعارى را ساخته و گفتند جنيان او را به قتل رسانده اند.
60- الغدير، ج 2، ص 100 و ترجمه آن ، ج 3، ص 176.
61- مروج الذهب ، ج 3، ص 16 و البيان و التبيين جاحظ، ج 2، ص 87.
62- بحارالانوار، ج 44، ص 52 و اءنساب الاشراف ، ج 3، ص 39.
63- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 43.
64- به جلد اول اين كتاب ، صفحه 218، كارگزاران يمن مراجعه شود.
65- الغدير، ج 2، ص 101 و ترجمه آن ، ج 3، ص 133 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 62.
66- سيره ابن هشام ، ج 3، ص 88، تاريخ طبرى ، ج 2، ص 201.
67- سوره نساء، آيه 83.
68- اين حديث به طرق مختلف از پيامبر (ص ) نقل شده است ، سفينة البحار، ج 2، ص 276، بحارالانوار، ج 33، ص 121. مسلم نيز در باب 18 از كتاب فتن خود اين حديث را نقل كرده است : ج 4، ص 2235، حديث 2915، وقعه صفين ، ص 341، الغدير، ج 1، ص 331 و ج 3، ص ‍ 250.
69- نهاية الارب ، ج 5، ص 193.
70- سوره بقره آيه 207.
71- سوره بقره آيه 204.
72- مرحوم شيخ الشريعه اصفهانى (متوفى 1339 ه -.ق -) در رساله گرانسنگ خود به نام ((قاعده لاضرر)) بعد از بررسى حديث لاضرر به بررسى سندحديث مشهور و منسوب به پيامبر ((على اليد ما اخذت حتى تودى )) پرداخته و مى گويد: در جوامع حديثى شيعه كسى اين حديث را نقل نكرده و چون سند آن را بررسى كردم ، متوجه شدم كه تنها از طريق اهل سنت نقل شده و راوى آن حسن بصرى است . و درباره سمرة بن جندب نقل كرده كه وى مردى شقى است كه در برابر خواست پيامبر (ص ) حاضر نشد درخت خرماى خود را بفروشد. سپس ايشان كارهاى خلاف سمره را بر شمرده است كه بدان اشاره مى شود: 1- درگيرى او با پيامبر در ارتباط با درخت خرمايش كه در منزل مردى از انصار بود كه در قاعده لاضرر مطرح است . 2- جعل حديث كه در متن ذكر شد. 3- سمره جانشين سمره بن ابيه در كوفه بود، وقتى زياد در بصره بود جانشين زياد در بصره بود، (زمانى كه وى در كوفه بود) سمره معمولا هر شش ماه در يكى از اين دو شهر حكمران بود در يكى از دفعات كه زياد وى را بر بصره گمارد و خود به كوفه رفت ، وقتى به بصره بازگشت متوجه شد كه سمره هشت هزار نفر را كشته است . زياد به وى گفت : نترسيدى كه كسى را بدون جرم كشته باشى ؟ سمره گفت : اگر برابر اين تعداد را نيز مى كشتم ، هيچ گونه ترسى نداشتم . 4- وى جزو نيروهاى انتظامى ابن زياد بود و مردم را براى جنگ با امام حسين (ع ) تحريص مى كرد، آن گونه كه در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد آمده است . 5- وى از روى عناد، به ناقه پيامبر آسيب رساند.
مرحوم شيخ الشريعه سپس اضافه مى كند: ابوحنيفه از معاويه و عمر و عاص حديث نقل مى كرد و نقل حديث را از سه نفر كه عبارتند از ابوهريره ، انس بن مالك و سمرة بن جندب - ترك كرده بود. ((قاعده لاضرر)) صص 35 و 36.
73- سفينة البحار، ج 1، ص 654.
74- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 73.
75- الغدير، ج 2، ص 102 و ترجمه آن ، ج 3، ص 179 و معجم البلدان ، ج 3، ص 191.
76- الغدير، ج 2، ص 103 و ترجمه آن ، ج 3، ص 181.
77- نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، ص 146، خطبه 56 ، صبحى صالح ، ص 92، خطبه 57.
78- رجال كشى ، اختيار معرفة الرجال ص 102
79- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 63 و الغارات ، ص 136
80- سفينة البحار، ج 2، ص 457.
81- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 63.
82- الغدير، ج 2، ص 71.
83- الغدير، ج 2، ص 69.
84- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 64 و نيز ر. ك : الغدير، ج 2.
85- نهج البلاغه ، فيض الاسلام ، حكمت 313، ص 1239 و صبحى صالح حكمت 321. اين سخن را در هنگام تاءييد پيشنهاد مغيره از سوى ابن عباس م
بنى از ابقاى معاويه فرموده بود.
86- به جلد اول اين كتاب صفحه 382 مراجعه شود.
87- شايد خطبه 141 نهج البلاغه (صبحى صالح ص 197) را در اين مورد فرموده كه در آن آمده است : ((از مردم هر كسى كه برادر خويش را به استوارى ود شناخت بايد به سخنان مردم درباره وى گوش ندهد...)).
رستى راه
88- انساب الاشراف ، ج 2، ص 405.
89- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 64 و انساب الاشراف ، ج 2، ص 392.
90- الغدير، ج 2، ص 73 و انساب الاشرف ، ج 2، ص 300.
91- الغدير، ج 2، ص 73 و ترجمه ، ج 3، ص 124.
92- تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 203 و ترجمه ، ج 2 ص 116، الغدير، ج 2 ص 71، نهج السعاده ، ج 5، ص 148.
93- انساب الاشراف ، ج 2، ص 301 و 398.
94- الغارات ، ص 164.
95- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 301، نهج السعاده ج 5، ص 146 به نقل از تاريخ طبرى و ابن اثير.
96- نهج البلاغه ، صبحى صالحى ، ص 264، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 36.
97- در تاريخ يعقوبى آمده ((فان وافق الحق ما يحبوا سره )) و ممكن است كه اصل جمله اين بوده فان من وافق الحق ما يخبو سره : سر به معناى اصل ا
ست ((موافق حق آن را پنهان نمى كند)).
98- سوره ص ، آيه 26..))
99- الغدير، ج 2، ص 71 و تاريخ يعقوبى ، 290، ص 202 و نهج السعاده ، ج 5، ص 146.
100- انساب الاشراف ، ج 2، ص 161.
101- سيماى كارگزاران على بن ابى طالب اميرالمومنين ، ج 1، ص 467.
102- الغدير، ج 2، ص 71 و ترجمه آن ، ج 3، ص 121.
103- انساب الاشراف ، ج 3، ص 28.
104- رجال الطوسى ، ص 54 و جامع الرواة ، ج 2، ص 25.
105- البته قيس در جنگ جمل شركت نداشته است گر چه از برخى كتب استفاده مى شود كه در مقدمات آن حضور داشته .
106- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، ص 112.
107- مقاتل الطالبيين ، ص 40.
108- به جلد اول اين كتاب ، ص 203، شرح حال عبيدالله بن عباس كارگزار يمن ، مراجعه شود.