امام على، آفتاب اسلام متمدن

محمد حسين طهماسبي

- ۸ -


به طورى كه قبلاً گفته شد قسمت جنوبى ايران، در زمان خليفه ى دوم، عمربن خطاب، به دست مسلمانان گشوده شد. هرمزان والى خوزستان با غلام جوانش ابولؤلؤ به عنوان غنايم جنگى به مدينه فرستاده شدند. اين غلام جوان به مغيره كه مردى با نفوذ و در تمام عربستان به سياستمدارى معروف بود، بخشيده شد.

ابولؤلؤ شكايتى بر عليه صاحبش نزد عمر طرح كرد ولكن عمر به دادخواهى او توجهى نكرد و عاقبت خليفه به دست او كشته شد.

عبيدالله فرزند عمر، هرمزان را به اتهام دست داشتن در قتل پدر بدون اينكه دفاعيات او را گوش كند به قتل رسانيد.

امام على "ع" از اين عمل به خشم آمد و به عثمان اصرار فرمود تا انتقام قاتل هرمزان را از كشندگانش بگيرد ولى عثمان به بهانه اينكه خانواده عمر از مرگ پدر داغدار هستند و براى آنها غيرقابل تحمّل است تا دوباره داغدار شوند، اقدامى به عمل نياورد.

اما امام على "ع" قصد خود را بر عليه فرزند عمر بروز مى داد و مى فرمود: 'من نمى توانم زير بار اين بى عدالتى بروم، اگر بر فرزند عمر مسلط شدم طبق قانون شريعت و به قدر لازم او را تنبيه خواهم كرد.'

عثمان فكر مى كرد اسلام يعنى برترى عرب بر غيرعرب اما برعكس امام على "ع" عقيده داشتند، كه 'اسلام دين كامل و براى تمام بشر ايده آل است و آن منادى بى طرفى و تساوى حقوق انسانها مى باشد.'

طبق قاعده كلى چيزهاى ضد يكديگر با هم جمع نمى شوند و به ندرت اتفاق مى افتد كه شخصى با يك يا دو خصلت پسنديده با صفات اختصاصى ديگرى مشهور شود زيرا همه طبيعتى قبول نمى كند تا چند صفت انسانى را در خود پرورش دهد و هر صفتى يك ميزان رشد مخصوص به خود دارد و همچنين هر طبيعت انسانى زمينه ويژه اى براى ظهور صفات ويژه خود دارد، بنابراين هيچ گونه توافقى براى رشد و ظهور صفات مختلف بين آنها نيست و اين ناسازگارى اجازه نمى دهد صفات ديگرى رشد و نمو نمايند.

اصولاً فرماندهان بى باك و شجاع اغلب بى رحم هستند و ما با چشم خود مى بينيم وقتى فرماندهى وارد شهر فتح شده مى شود، آن را به آتش كشيده بدون رعايت حال سالمندان و كودكان با خاك يكسان مى كند، اما امام على "ع" كه بى باكى و شجاعتش تا آن اندازه بود كه جنگجويى جرأت روبه رو شدن با او نداشت، در همان حال براى زنى كه چيز سنگينى را بر دوش گرفته يا بر مرد پيرى كه عذاب مى كشد تا امرار معاش كند احساس رقّت مى كند و به كمك آنها مى شتابد.

حضرت امام حسن به اتفاق جمعى از يارانش از كوچه هاى كوفه عبور مى كرد كه ناگهان ناله اى از خرابه اى شنيد، حضرت وارد خرابه گرديد. پيرمرد زمين گيرى كه سخت گرسنه بود مشاهده نمود. او گفت يك مرد خوش خُلق و مهربانى هر روز مى آمد و با خوشخويى مرا غذا مى داد. امروز سه روز است كه او سراغ مرا نگرفته است. امام حسن فرمود: آن مرد مهربان پدر من حضرت امام على بود و امروز سه روز است كه به قتل رسيده است.

آرى، او هم نترس و بى باك بود، هم نسبت به فقرا مهربان. امام على "ع" كليه ى صفات متضاد را با هم داشت، مثل بزرگى با تواضع و فروتنى، جرأت با دورانديشى و احتياط، شجاعت با گذشت و اغماض، سخاوت و بخشندگى با ميانه روى و عفو و بخشش با قدرت و توانايى.

و مهمتر آنكه كردار را با گفتار وفق مى داد به طورى كه او خودش فرموده است: 'آنچه كه من به شما مى گويم انجام دهيد من خودم اول پيش از شما انجام مى دهم و آنچه را كه من از شما نهى مى كنم من اول آن را براى خودم قدغن مى نمايم.'

قرآن مى گويد: 'شما كه ايمان داريد چرا چيزها گوييد كه نمى كنيد و نزد خدا سخت مورد غضب است كه آنچه نمى كنيد بگوييد. "سوره ى صف، آيات 2 و 3"'.

آرى امام على "ع" آنچه مى گفت عملى مى كرد.

او در يكى از خطبه هايش مى فرمايد: 'من شما را با عدالتم به لباس ايمنى و اطمينان پوشاندم و با گفتار و كردارم فرش فضيلت و تقوا را براى شما گسترانيدم.'

در زمينه ى صفت پسنديده او كه مورد تحسين خدا واقع شد، حديث معتبرى نقل شده است: حضرت امام حسن و امام حسين در طفوليت دچار تب شديدى گرديدند. والدين آنها امام على "ع" و حضرت فاطمه "س" و همچنين كمك كارِ خانه به نام فِضّه نذر كردند كه سه روز روزه بگيرند به اميد اينكه خدا آنها را شفا بخشد. در شب هنگامى كه آنها خواستند روزه را به موقع افطار نمايند، مرد فقيرى درب خانه را كوبيد و تقاضاى كمك نمود، آنها آن خوراك مختصرى را كه خودشان محتاج آن بودند به فقير دادند. به همين طريق، دو شب بعد غذاى افطارى خودشان را به يك نفر يتيم و يك نفر اسير بخشيدند. بنابراين چند آيه از قرآن اين چنين نازل گرديد: 'آنها "نيكوكاران" به نذر وفا كنند و از روزى كه شرّ آن انكارپذير است "روز قيامت" بيم دارند، غذا را با آنكه احتياج دارند به مستمند و يتيم و اسير دهند... پس پروردگارشان از شرّ اين روز نگاهشان دارد و آسانى و شادمانى پيششان آرد و براى آنكه صبر كردند بهشت و

لباسهاى ابريشمى پاداششان دهد. "سوره ى دهر، آيات 11 و8 و7 و 12".'

تمام مفسّرين اسلامى چه سنّى و چه شيعه اين حديث را زير آيه هاى مذكور نقل كرده اند.

او هميشه به سربازانش مى فرمود: نه فرارى را تعقيب كنيد و نه زخمى را در ميدان جنگ بكشيد.

يك روز در مسجد چنان با حرارت و فصاحت كامل جهت ترغيب مردم براى جهادِ در راه خدا صحبت مى كرد كه يكى از دشمنانش از خوارج با تعجب بسيار گفت: 'دريغا كه اين بى دين چقدر دانشمند است.' بعضى از پيروان امام خواستند او را مجازات كنند، امام مانع شد و فرمود: 'او فقط به من ناسزا گفت، من شخصاً بايستى مجازات كنم يا او را ببخشم.'

پرهيزكارى و ديندارى امام على

عمرابن عبدالعزيز خليفه ى اموى گفته است: 'در دنيا شخص ديندار و پارسايى چون حضرت على هرگز به وجود نيامده است.'

تمام محقّقين اسلامى به سادگى خوراك و لباس او اعتراف مى كنند، يكى از دوستانش مى گويد در آن زمان كه امام خليفه بود، من به ملاقات او رفتم كه در حال خوردن يك قطعه نان خشك با مقدارى شير بود. من گفتم: اى اميرالمؤمنين چگونه با اين قوت بخور و نمير زندگى مى كنيد؟ جواب فرمود: حضرت پيغمبر "ص" نانِ كهنه تر از اين مى خورد و لباسش هم خشن تر از مال من بود.

آن مافوق شجاعت است كه كسى بتواند راحت زندگى كند ولكن خود را از خوشى ها محروم كرده و با يك خوراك ساده رضايت دهد.

اما آنها كه با او موافق نبودند و نمى توانستند زير بار عدالت او بروند و در جستجوى زندگى راحت و لذت بخش بودند به مردم فشار آورده، آنها را از حق خودشان محروم مى كردند تا در زندگى كوتاه خودشان لذت ببرند.

او به فرماندار بصره مى نويسد: 'به خاطر داشته باش، هر كسى دنباله رو راه پيشواى خودش است و از او سرمش مى گيرد، بدان كه امام تو با دو تكه نان خشك و دو جامه كهنه و مندرس براى لباس قانع است. مسلماً تو نمى توانى اينگونه باشى، اما لااقل مرا در پرهيزكارى و درستى و عدالت كمك كن به خدا قسم من از اين دنيا نه طلايى ذخيره كرده ام و نه پولى جمع آورى نموده ام.'

او اغلب مى گفت: 'چگونه راضى باشم كه مرا اميرالمؤمنين بخوانند و در سختيها و گرفتاريهاى مردم شركت نكنم و در مشكلات نظير آنها نباشم. آيا با شكم سير استراحت كنم و اطراف من شكمهاى گرسنه باشند؟ من بايستى در پايين ترين درجه زندگى به سر برم تا اينكه فقرا به آسانى بتوانند فقر را تحمل كنند.'

او براى ملاقات با يكى از اصحابش به نام علاءبن زياد به منزل او رفت. وقتى كه خانه ى وسيع و باشكوه او را ديد فرمود: 'تو در آخرت به خانه ى بزرگتر از اين احتياج دارى، اگر اين طور مى خواهى تو بايستى در اين خانه مردم را پذيرايى كنى و رعايت حال اقوام و خويشان خود بنمايى و حقوق خدا "زكات و صدقات" را به اين طريق بپردازى.'

سپس علاء گفت: 'اى اميرالمؤمنين من از برادرم عاصم شكايت دارم كه خانواده اش را ترك كرده و براى عبادت از خانه دورى مى كند.' امام على "ع" كسى را سراغ او فرستاد. وقتى كه حاضر شد فرمودند: 'اى كسى كه دشمن خودت هستى، مطمئناً شيطان تو را گمراه كرده است. آيا به زن و بچه هايت رحم نمى كنى؟ آيا فكر مى كنى كه اگر آنچه را خدا براى تو حلال كرده است مورد استفاده قرار دهى، خدا تو را دوست نخواهد داشت. اگر تو خانه و خانواده را ترك كنى، نسبت به خدا ناسپاس خواهى بود.' او گفت: 'اى اميرالمؤمنين تو هم لباس زبر و خشن مى پوشى و خوراك ساده مى خورى.' امام فرمود: 'لعنت بر تو، تو مثل من نيستى. خدا براى پيشوايان عادل واجب كرده است كه خود را در سطح مردم پايين قرار دهند، به طورى كه فقرا از فقر و ندارى ناله نكنند.'

از اين رو او با دست خود كفشهايش را تعمير و لباس خود را وصله مى زد.

حكايت مى كنند كه امام على نخلستانى كه حاصل كوشش خودش بود، به معرض فروش گذاشت تا پولش را صرف خيرات نمايد. همين كه فقراى مدينه آگاه مى شدند، در مسجد، اطراف او را محاصره و او تمام پول را ميان آنها تقسيم مى كرد و اغلب دست خالى به خانه مى رفت، در حالى كه خانواده ى خودش بسيار محتاج بودند.

اين صفات برجسته ى امام على "ع" و رويه و خطمشى آن حضرت كه در رفتار و گفتارش به آنها اشاره شد گوشه اى از ماهيّت همان اسلام متمدّن "پيشرو" است كه مورد بحث مى باشد.

وسعت دانش امام على

شيعيان بر اين عقيده هستند كه دانش پيشوايان مذهبى و پيغمبران سرّى و پوشيده است و خدا آن را به وسيله ى وحى جهت آنها آشكار مى سازد و هر پيغمبرى در دم مرگش آن علوم را به جانشين خود واگذار مى كند.

امام على "ع" خودش مى فرمايد: 'پيغمبر اسلام در دم واپسين هزار باب علم در گوشى به من آموخت كه هر باب شامل هزار باب ديگر از نوع خودش بود.'

البته نظريه هاى او درباره ى توحيد "يكتاپرستى" و خلقت انسان، آسمانها، كره ى زمين، ستارگان، خورشيدها، ابرها، رعد و برق آسمان، فلسفه ى تاريخ، تكامل نژادى، چگونگى رشد و نمو گياهان، خلقت طاوس، خفاش و علاوه بر اينها شرح و تفسير قرآن مؤيد گفته ى اوست كه در بالا ذكر شد.

تمام سخنرانى و نامه هايش خطاب به مأمورين دولتى و فرمانداران در كتابى به نام "نهج البلاغه" جمع آورى گرديده كه در حقيقت دومى قرآن است "از لحاظ هدايت مردم به راه راست بعد از قرآن قرار داد" قرآن كلام خداست و قسمت اعظم آن شامل شاخه هايى از علوم است مثل الهيات، علم الاجتماع "علم پيدايش و رشد جامعه، اقتصاد و غيره است". اين كتاب مقدّس "قرآن" لازم است توسط مردى ديندار و دانشمند تفسير و تعبير گردد و نهج البلاغه كار بزرگ امام على است كه قسمتى از مفاهيم بزرگ قرآن را بيان مى كند.

آن پايين تر از كلام خدا و مافوق كار بشر است. امام على "ع" پدر عرفان بود و بسيارى از متصوفين اسلامى مرامهاى اخلاقى خود را بر دانش امام على "ع" استوار ساخته اند.

قضاوت ها و احكام دينى صادره از او مورد پيروى و اطاعت خلفاى سابق بود، به طورى كه خليفه ى دوم عمر اغلب مى گفت: 'هر آينه على نبود من گمراه شده بودم.' [ [
الف- قاضى فضل الله ابن روزبهان، در كتاب ابطال الباطل،

ب- ابن حجر عسقلانى، در كتاب التهذيب، صفحه ى 337، چاپ دكن حيدرآباد،

ج- ابن حجر، در كتاب اسابه، جلد دوم، صفحه ى 509، چاپ مصر،

د- حاج احمد افندى، در كتاب هدايت المرتاب، صفحات 146 و 152،

ه- امام احمد حنبل، در كتابهاى مسند و فضائل،

و- حافظ ابو نعيم اصفهانى، در كتاب حلية الاولياء. ] ]

زمانى كه از او پرسيده شد كه كدام عدد بر اعداد بين يك و ده قابل تقسيم است، او فوراً جواب داد: تعداد روزهاى سال را در روزهاى هفته ضرب كنيد، حاصل ضرب شماره ى مطلوب است: 2520=7360.

دفعه ى ديگر سه نفر آمدند و گفتند تعداد هفده نفر شتر بايستى به اين طريق ميان ما سه نفر تقسيم گردد كه نصف آن به يكى و ثلث آن "يك سوم" به ديگرى و يك نهم شترها به نفر سومى تقسيم شود. چگونه شترها را زنده ميان خودمان تقسيم كنيم؟

امام على يكى از شترهاى خودش را به شتر آنها اضافه كرد و فرمود: حالا نصف شترها كه نه نفر است و يك سوم آنها كه شش نفر است و يك نهم شترها كه دو نفر است بين خود تقسيم نماييد "17=2+6+9". سپس شتر خودش را پس گرفت.

البته آن در حقيقت يك شاهكار علمى بود اما دانش الهيات به او اهميت بيشترى داده است، زيرا دانش مبنى بر توحيد، با اخلاق و پرهيزكارى به هم پيوسته است و به نداى وجدان متأثر شده و در نتيجه وعده و اميدوارى صلح و آرامش مى دهد آن علم نه مخرّب است و نه خانه برانداز زيرا اساس آن بر روى ماديات بنا نشده است.

البته اسلام اينگونه آموزش و پرورش "آموزش و پرورشى كه براى روشن كردن فكر باشد نه براى مقاصد مادى" را پيشنهاد مى نمايد و در وهله ى اول انسان از صفات زشت پاك مى شود و سپس به او علم و حكمت آموخته شده تا به نوع بشر خوبى كند.

قرآن مى گويد: 'اوست كه ميان بدويان "مردم بى سواد و عامى" پيغمبرى از خودشان فرستاد كه اول آيه هاى وى بر ايشان بخواند و پاكشان كند و سپس كتاب و حكمت به آنها آموزد و اگرچه از پيش در گمراهى آشكار بوده اند "سوره ى جمعه، آيه ى 2".'

اخيراً از آمريكا خبر مى رسد كه چند تن از دانش آموزان 14 و 15 ساله با تفنگ به همشاگرديهاى خود در كلاس درس حمله ور شده و تعدادى را كشته اند و دادستان از كشيش محل خواسته است تا براى اصلاح وضع موجود چاره اى بيانديشد زيرا مقامات دولتى نمى توانند جلو آن را بگيرند.

اگرچه به علت شيوع بيش از حدّ فحشا و ميخوارگى و آزادىِ بى بندوبار ميان مردم،اصلاح اين وضع دير شده است اما دير باشد به از اين كه هيچ نباشد.

به منظور تخفيف يافتن چنين اعمال شرارت آميز ميان نوجوانان اولاً مربيان آموزش و پرورش لازم است انديشه ها و فرهنگ اديان الهى را از لحاظ قيود اخلاقى و صفات انسانى در برنامه ى مدارس داخل كنند و ثانياً فيلم سازان و مديران روزنامه ها بايستى در ساختن فيلمهاى مهيّجِ شهوت و نوشتن داستانهاى انحرافى تجديد نظر نمايند.

زيرا تلويزيون و مجلات در حقيقت مربيان جامعه هستند و نقش مهمى در آموزش و پرورش مردم بازى مى كنند.

همان طور كه اروپا در اثناى جنگهاى صليبى از تمدن اسلام بهره كافى برد، دنياى غرب در حال حاضر چاره اى ندارد تا با مراكز روحانى جهان در تماس بوده و چاره ى آن را جويا شود.

در حال حاضر آغاز كار تبادل نظر بين تمدنهاست، به جرأت مى توان گفت كه گفتار و كردار امام على "ع" بهترين راهنما براى گسترش عدالت و آرامش در جهان مى باشد.

اينجانب تعدادى از كلمات علمى و موجز امام على را تقديم مى كنم تا همه او را بهتر شناخته و به پيروى از آن حضرت رغبت نمايند.

1- امام على فرمود: 'هر كس كه متصدى امور مردم باشد و آن را ضايع گذارد، خداوند او را ضايع خواهد كرد.'

2- 'بدترين مردم، كاسب و پيشه ور خائن و متقلّب است.'

3- 'فقر مرگى است بزرگتر و كمى اولاد آسايش است. نيمى از زندگى اقتصاد و ميانه روى است و كسى كه بر اقتصادش نظارت كند، دچار فقر نخواهد شد.'

4- از پر خورى بپرهيزيد زيرا موجب امراض و ناخوشى مى گردد.'

5- 'سستى و اظهار ناتوانى براى ملت مصيبت است و در برابر درد و رنج صبر كردن و بر عليه مشكلات مبارزه كردن جرأت و شهامت است.'

6- 'از شهوات پست و زشت خود را پاك كنيد تا نزد خدا به درجات عالى برسيد.'

7- 'تساوى با يكديگر را حفظ كنيد و آتش اختلاف را با يكديگر دامن نزنيد زيرا قلبها هميشه آمادگى دارند تا اختلاف كنند.'

8- 'مردم را از روى ميل بپذيريد، با خوشرويى و اطمينان با آنان برخورد كنيد و نسبت به آنها متواضع باشيد.'

9- 'نادانى با شش خصلت شناخته مى شود "آشكار مى گردد":

1" خشم بدون تقوى و پرهيزكارى "انسان پرهيزكار خشم خود را فرو مى خورد"
2" سخن بيهوده گفتن
3" بى جا بخشش نمودن
4" نتواند با دوست از دشمن صحبت كند.
5" اسرار را فاش كردن
6" به همه كس اطمينان داشتن

10- 'مزد كارگر را قبل از اينكه عرقش بخشكد بپردازيد.'

11- 'بزرگترين گناه، ظلم و تعدّى است.'

12- 'بالاترين فضيلت انسان دورى كردن از آزار و اذيت مردم و با آنها به مهربانى رفتار كردن است.'

13- 'كسى كه به روز جزا ايمان دارد، به مال دنيا حرص نمى ورزد.'

14- 'هر چيزى مى تواند عوض شود جز عادت.'

15- 'كسى كه تنبلى كند حقوق شخصى و اجتماعى خود را از دست خواهد داد.'

16- 'دين با بوالهوسى موافق نيست و بوالهوسى دشمن مسلّط بر عقل و خرد است.'

17- 'از امام على پرسيده شد، نيكويى در چيست؟ او فرمود: نيكويى كثرت مال و اولاد نيست، بلكه زيادى علم است.'

18- 'بى عدالتى قضات "داوران دادگاهها" ننگين ترين رفتار است.'

19- 'بالاترين شفقت و دلسوزى برابر بودن با شرايط و ثروت برادران است.'

20- 'كجايند ديكتاتورها و فرزندان ديكتاتورها؟'

21- 'مال و ثروت سرچشمه ى همه ى گناهان است.'

22- كسى كه تو را از گناه برحذر مى دارد، مثل كسى است كه به تو نويد مى دهد.'

23- 'كسى كه پيشواى مردم مى گردد بايستى خودش را تعليم و آموزش دهد بعد سايرين را، تعليم و تدريس او بايستى با عمل باشد نه با زبان، كسى كه آموزش مى دهد و به خودش دستور مى دهد شايسته ترين كس براى احترام است از كسان ديگرى كه آموزش مى دهند و مردم را امر مى نمايند.'

24- 'هيچ ثروتى سودمندتر از عقل و خرد نيست.'

25- 'هيچ تنهايى غم انگيزتر از تكبر و جاه فروشى نيست.'

26- 'هيچ فهم و ادراكى به خوبى كاردانى و سليقه نيست.'

27- 'هيچ بزرگمنشى چون پرهيزكارى و دورى از گناه نيست.' يا مطابق روايت ديگرى: 'هيچ جرأت و شهامتى چون دورى از گناه نيست.'

28- 'هيچ مهربانى مثل خوش خلقى نيست.'

29- 'هيچ ارثى چون ادب نيست.'

30- 'هيچ راهنمايى جز لطف خدا و بهره اى چون عاقبت به خيرى نيست.'

31- 'هيچ تجارتى مثل نيكوكارى نيست.'

32- 'هيچ سودى چون پاداش الهى نيست.'

33- 'هيچ تقوايى مثل كراهت از چيزهاى مشكوك نيست.'

34- 'هيچ دانشى مثل تفكر و انديشه نيست.'

35- 'هيچ عبادتى چون انجام احكام دينى نيست.'

36- 'هيچ عقيده اى مثل حيا و شكيبايى نيست.'

37- 'هيچ آقايى و بزرگى چون فروتنى نيست.'

38- 'هيچ افتخارى چون دانش نيست و هيچ مددكارى مثل مشورت با دوستان دانا نيست.'

39- 'ارزش هر مرد به قدر خوبى اوست.'

40- 'دانش را از هر كجا كه ممكن است فرا گيريد.'

41- 'هر چيز حساب كردنى "ماديات" از ميان مى رود و هر چه را انتظار مى كَشى سرانجام مى رسد.'

42- 'زن چون عقرب است، اما نيش او شيرين و عزيز است.'

43- زبان چون حيوان درنده خوى و وحشى است، هرگاه از بند آزاد شود.'

44- 'زمان مرگ نزديك است و دوستى با رفقا كوتاه.'

45- 'پرهيز از گناه آسانتر از بعداً توبه كردن است.'

46- 'هر كس كه در پى ثروت است، همه چيز را انكار مى كند و هر كس كه فقط به فكر و عقيده ى خود عمل مى كند، خود را به هلاكت مى اندازد. وقتى كه او با ديگران مشورت مى كند، در فهم و ادراك آنها سهيم شده است.'

47- 'نزد من عقيده و فكر يك مرد با تجربه تحسين برانگيزتر از يك جوان زبردست و ماهر است.'

48- 'من خدا را با تغيير تصميمات و شكستن اراده ها و حل شدن مشكلات به خودى خود شناختم "يك قدرت غيرطبيعى در بالا بر امور ما نظارت دارد".'

49- 'مبادا نعمتهاى خدا را رها كنيد "قدر نشناسيد" زيرا هر چيز كه شما ناديده بگيريد دوباره برنمى گردد.'

50- 'آن مايه ى تعجب من است كه چگونه بخيل به سوى فقر مى شتابد در حالى كه از فقر دورى مى كند "با امساك، از فقر فرار مى كند وليكن مثل فقرا بسر مى برد" و ثروتى كه جوياى آن است از دست مى دهد. او مثل فقرا در اين دنيا زندگى مى كند و مثل ثروتمندان در قيامت بازخواست خواهد شد و همچنين متحيرم از مرد خودپسند و خودرأى كه ديروز چون قطره ى گنديده آب منى بود و فردا لاشه اى متعفن خواهد شد و باز متحيرم از مردى كه شك مى كند در وجود خدا، در صورتى كه او بر مخلوقاتش نظاره مى كند و باز مايه ى تعجب من است كه انسان مى بيند هر كسى به راهى مى رود كه همه مى روند "مى ميرند" اما مرگ خودش را فراموش مى كند و تعجب مى كنم از كسى كه دنياى بعد را انكار مى كند، در صورتى كه دنياى اول را ديده است و باز تعجب من از كسى است كه در اين دنياى زودگذر سرگرم زياد كردن ثروت است و غافل از دنياى جاودان آينده است.'

51- 'در طول مدت پاييز خود را از سرما حفظ كنيد و در آخر زمستان از سرما خوب استقبال كنيد زيرا همان طور كه در اوّل، سرما بر روى تنه ى درختان اثر مى گذارد در پايان سرما "بهار" به درختان شادابى مى بخشد "بر روى بدن انسان هم همانگونه اثر مى گذارد".'

52- 'من طورى اسلام را توضيح مى دهم كه كس ديگرى قبلاً توضيح نداده باشد. اسلام همان تسليم است و تسليم ثبات و استوارى در دين است و ثبات در دين عقيده خود را آشكار كردن است و اظهار به ديندارى، انجام تعهد و پيمان با خداست و انجام تعهد همان "عمل" است.'

53- 'از دست دادن فرصت سبب غم و اندوه است.'

54- 'هر كس در زندگى ميانه روى كند هرگز فقير نمى شود.'

55- 'وقتى كه خدا در نظر بگيرد يكى را خوار و ذليل كند، او را از دانش و علم دريغ مى دارد "توفيق كسب دانش به او نمى دهد".'

56- 'مردم دشمن نادانى خود هستند "چون نادان هستند همه چيز را انكار مى كنند".'

57- 'كسى كه چند عقيده و نظريه را فرا مى گيرد "بر اثر مشورت با ديگران" جاهاى فريب و تقلب را درك مى كند "محلهاى نادرستى و غلط را مى شناسد".'

58- 'بدكار و شرير را با نيكى كردنِ به نيكوكار تنبيه كنيد.'

59- 'لجاجت تدبير و رأى را باطل مى كند.'

60- 'نتيجه ى سهل انگارى تأسف است و نتيجه ى دورانديشى و احتياط سلامت و ايمنى است.'

61- 'هر آيينه دو دعوت مختلف به عمل آيد يكى از آنها گمراهى است.'

62- 'وقتى كه حق به من معرفى شد، من درباره ى آن شك نكردم.'

63- 'هر كس از حق پا را فراتر گذاشت به هلاكت مى افتد.'

64- 'اگر صبر و شكيبايى به كسى تسكين و آرامش ندهد، بى صبرى او را خواهد كشت.'

65- 'اى فرزند آدم، آنچه كه تو بيش از لزوم به دست آورى، تو فقط براى وارث نگه دارى مى كنى.'

66- 'هر ظرفى با آنچه كه در آن قرار مى دهى پر مى شود، جز ظرف دانش كه وسعت مى گيرد.'

67- 'هر درختى كه تنه ى آن صاف است، شاخه هاى زخيمى دارد.'

68- 'حسادت يك دوست حاكى از عدم حقيقت اوست.'

69- 'آن عدالت نيست كه به واسطه ى احتمالات حكم داده شود.'

70- 'ظلم بر مردم بدترين زاد و توشه روز داورى است.'

71- 'بهترين عمل يك فرد كريم آن است كه هر چه مى داند ناديده بگيرد "عيب و نقص مردم را پنهان دارد".'

72- 'نتيجه ى سكوتِ زياد هيبت است، عدالت پيوستگى ها و ارتباطات را زياد مى كند، سخاوت و بخشش منزلت و احترام را بالا مى برد، وفور نعمت، با فروتنى و با مقاومت با سختيها، سيادت و بزرگى حاصل مى شود، مخالفِ با رفتار خوب از قدرت مى افتد و صبر و تحمل بر يك مرد احمق، دوستان زياد مى شوند.'

73- 'كميل بن زياد از اصحاب خاص حضرت امام على "ع" بود. او مى گويد: "روزى حضرت امام مرا به خارج از شهر برد و پس از اينكه آه عميقى كشيد فرمود: اى كميل، قلبها ظرف دانش هستند و بهترين آنها قلبهايى هستند كه خوب محتواى خود را حفظ كنند. بنابراين به آنچه من مى گويم دقت كن:

مردم بر سه دسته هستند: يكى آنكه عالم ربانى است "دانشمندى كه خداى بزرگ علم را بر او الهام مى كند" كه آزاد از شهوانيت و ماديات هستند و پس از آن جستجوكنندگان علم هستند كه در راه رستگارى و نجات قدم مى زنند. سپس مردم معمولى هستند كه دنبال هر دعوت كننده اى مى دوند و در مسير هر صدايى قرار مى گيرند. آنها نور دانش را جويا نيستند و هيچ حمايت قابل اعتمادى را كسب نمى كنند.

اى كميل! بدان كه دانش مسلماً بر ثروت ترجيح دارد، تو به وسيله ى علم نگهدارى مى شوى، در صورتى كه تو مجبورى از مال و ثروت پاسدارى كنى، ثروت با خرج كردن كم مى شود و علم با صرف كردن زياد مى شود و كسى كه در خانواده ى ثروتمند رشد مى كند، وقتى كه ثروت تمام شود او نمى تواند سختيها را تحمل كند.

اى كميل! تحصيل دانش يكى از پايه هاى دين است و دين بر مدار دانش مى چرخد. يك انسان دانشمند، با آگاهى در راه دين قدم مى گذارد و با آن در تمام عمر و بعد از مرگش نيز كسب شهرت مى كند، دانش حكمفرمايى مى كند و به ثروت فرمان داده مى شود.

اى كميل! ثروتمندان اگر چه روزگار درازى عمر كنند خواهند مرد ولى دانشمندان تا زمانى كه دنيا برپا است باقى مى مانند. بدنهاى آنها خاك مى شود وليكن شخصيت آنها براى هميشه در دلها قرار مى گيرد".

سپس حضرت به سينه اش اشاره كرد و فرمود ": اين جا مملوّ از دانش است و اى كاش مى توانستم كسى پيدا كنم كه آن را حمل كند "تحمل فراگرفتن آن را داشته باشد". آرى من آن كس را به دست آوردم، ولى من نمى توانم به او اعتماد كنم زيرا او ممكن است كه از دين در راه خواسته هاى دنيايى سؤاستفاده كند و او لطف و بخشش خدا را بر عليه بندگانش به كار گيرد و بدين وسيله بر مردم مسلط شود و يا ممكن است پيرو حقيقت باشد اما هيچ بصيرتى در قلبش نباشد و در نتيجه موقعى كه شك و ترديدى ظاهر شود آن را در مغز خود كم كم تلقين مى كند و بالاخره جانب آن را مى گيرد. بنابراين نه اين و نه آن، به قدر كافى خوب نيستند و به آسانى در شهوات فرو مى روند و حريص ثروت شده مال اندوزى مى كنند. هر دو آنها به هيچ وجه پيرو دين نيستند، به اين طريق دانش با مرگِ آورنده اش ناپديد مى شود.

اما زمين هرگز از آن كسان كه دلايل و حجتهاى خدا را آشكارا و در نظر مردم پاسدارى مى نمايند "پيشوايان ما شيعيان "ع' و يا ايشان براى اينكه خواسته هاى خدا "واجبات و قوانين شرعى" باطل و براى هميشه متوقف نگردد آن دلايل را پنهان مى دارند.

آنها چند نفرند و در كجا هستند؟ اگرچه نفرات كمى هستند اما در نظر خدا بسيار ارجمند مى باشند.

خداوند نشانه ها و دلايل خود را به وسيله ى آنها حفظ مى كند و آنها آن دانشها را "همان گونه كه به خودشان سپرده شده است" به ديگران مى سپارند تا تخم دانش را در قلب آنها درو كنند.

دانش، آنها را به درك و فهم حقيقى كشانده است و در نتيجه آنها راهنماى روح ايمانِ محكم به خدا خواهند بود.

آنها آنچه را كه مردم لاابالى "بى بندوبار" سخت مى گيرند، آسان فرض مى كنند و آنچه را كه نادان، بيگانه مى پندارد، آنها با آن آشنا مى گردند.

آنها با بدنهايشان در اين دنيا زندگى مى كنند، اما روح آنها با آسمانها پيوستگى دارد "با خدا ارتباط دارند".

آنها مظهر و جانشين خدا بر روى زمين هستند و مردم را به دين خدا مى خوانند. چقدر من مشتاق ديدار آنها هستم. اى كميل حالا هر كجا كه مى خواهى برو".'