هدايتگران راه نور
زندگانى امام على بن ابيطالب ‏عليه السلام

آية الله سيد محمد تقى مدرسى
مترجم : محمد صادق شريعت

- پى‏نوشت‏ها -


(1) - در برخى از روايات به همين نكته اشاره شده است.
(2) - نهج‏البلاغه، خطبه 234.
(3) - سوره مسد، آيه 1.
(4) - تمام مسلمانان بر اين حديث اجماع دارند.
(5) - سيرة الأئمّة، ص‏229.
(6) - سوره فتح، آيه 18.
(7) - سيرة الأئمّة، ص‏236، به نقل از خصايص نسايى و نيز مستدرك حاكم و برخى‏كتابهاى ديگر.
(8) - سيرة الأئمّة، ص‏253.
(9) - سيرة الأئمّة، ص‏259، به نقل از فضائل الخمسة، ص‏229.
(10) - سوره عاديات، آيه 1 - 5.
(11) - سيرة الأئمّة، 263 - 264، به نقل از مجمع البيان از امام صادق‏عليه السلام.
(12) - سوره مائده، آيه 67.
(13) - سوره مائده - آيه 3.
(14) - سيرة الأئمّة، ص‏276.
(15) - همان مأخذ، ص‏277.
(16) - قضاء أميرالمومنين، ص‏320.
(17) - نهج البلاغة، خطبه 311.
(18) - نهج البلاغة، خطبه 5.
(19) - بحارالانوار، ج‏28، ص‏207.
(20) - بحارالانوار، ج‏28، ص‏191.
(21) - نهج البلاغة، خطبه 74.
(22) - نهج البلاغة، خطبه 97.
(23) - سوره آل عمران، آيه 144.
(24) - سوره توبه، آيه 101.
(25) - سوره توبه، آيه 25.
(26) - سوره مائده، آيه 54.
(27) - ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ج‏1، ص‏131 آورده است : يكى از نامه‏هاى‏معروف معاويه به على‏عليه السلام چنين است : "تو را يادمى‏آورم كه ديروز وقتى با ابوبكربيعت شد تو همسر خود را بر درازگوشى سوار كردى و دست حسن و حسين رامى‏گرفتى و نزد هيچ يك از جنگجويان بدر و سابقان در اسلام نمى‏رفتى جز آنكه‏آنان را به خود مى‏خواندى. تو همراه با همسر و فرزندانت پيش آنان مى‏رفتى و ازآنان مى‏خواستى كه تو را عليه يار رسول خدا ياورى كنند امّا از آن همه جز چهار ياپنج تن دعوت تو را پاسخ نگفتند."
(28) - سوره توبه، آيه 117. (به قرائت امام صادق‏عليه السلام).
(29) - همان سوره به قرائت مشهور كه مصحفهاى امروزين نيز چنين ضبط است.
(30) - ابن اثير در اُسدالغابه گويد : "خالد بن سعيد بن عاص بن امية بن عبدشمس به‏عبدمناف بن قصى قريشى اموى مكنّى به ابوسعيد، سوّمين يا چهارمين كسى بود كه به‏اسلام گرويد. رسول خداصلى الله عليه وآله او را به عنوان گردآوردنه صدقات به يمن فرستاد.برخى نيز او را عامل اخذ صدقات مذحج و نيز صنعاء ذكر كرده‏اند. وى تا زمان‏وفات پيامبرصلى الله عليه وآله همين منصب را عهده‏دار بود. خالد و دو برادرش به نامهاى عمروو ابان بر مسئوليّتهايى كه پيامبر ايشان را بدانها گماشته بود تا زمان وفات‏پيامبرصلى الله عليه وآله باقى بودند. چون پيامبر ديده از جهان فرو بست، آنان از محلهاى‏مسئوليت خود بازگشتد. ابوبكر از ايشان پرسيد : چرا بازگشتيد؟ هيچ كس شايسته‏تراز كسانى نيست كه پيامبر او را به كار گمارده است. به محلهاى خود بازگرديد. آنان‏پاسخ دادند : ما فرزندان ابواحيحه هستيم و هرگز پس از رسول خدا براى هيچ كس‏كارگزار نخواهيم بود. خالد بر يمن و ابان بر بحرين و عمرو بر تيماء و خيبر حكم‏فرماندارى داشتند. خالد و برادرش ابان در بيعت با ابوبكر تعلّل كردند و به بنى هاشم‏گفتند : شما آن درخت برومنديد كه ميوه‏هاى رسيده و شيرين داريد و ما پيروان‏شماييم. هنگامى كه بنى هاشم با ابوبكر بيعت كردند، خالد وابان نيز با وى دست‏بيعت دادند. ما در اين باره، در آينده به طور كامل سخن خواهيم گفت."
(31)
(32) - تاريخ نيز سخن ابوذر را تأييد كرد. زيرا وقتى اعراب شنيدند كه گروهى از ياران‏پيامبرصلى الله عليه وآله قدرت وى را به نفع خود تصاحب كرده‏اند در انديشه شدند كه چرا آنان‏از اين قدرت بهره‏اى نبرند؟! بنابراين بر ابوبكر شوريدند. شورش اينان در تاريخ به‏نام "اهل الردّة" ثبت شده است. بلى اين شورش، ارتداد بود امّا بر چه كسى؟ آيا آنان‏به خدا و پيامبرش مرتد شده بودند؟ يا بر جانشين آن‏حضرت؟ ما در اين باره به‏هنگام نقل "خلاف بنى تميم" و قتل "مالك بن نويره"، مشروحاً سخن خواهيم‏گفت.
(33) - انساب الاشراف - بلاذرى، ج‏1، ص‏380؛ در كتابهاى سيره آمده است كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله ابتدا عمرو بن عاص را به اين مأموريت فرستاد و آنگاه ابوعبيده را براى‏يارى او فرستاد. ابوبكر وعمر نيز در سپاه ابوعبيده شركت داشتند. چون اين سپاه به‏هم ملحق شدند همگى تحت فرمان عمرو بن عاص درآمدند. براى توضيح بيشترمراجعه كنيد به : سيره ابن هشام، ج‏2، ص‏632، اُسدالغابة، ج‏4، ص‏116 ذيل شرح‏زندگى ابن العاص، منتخب كنز العمال، ج‏4، ص‏178، تاريخ طبرى، ج‏3، ص‏32، علاوه‏بر منابع فوق نكات پراكنده ديگرى از زندگى عمرو بن عاص وجود دارد كه براى‏آگاهى از آنها مى‏توانيد به كتاب الغدير، ج‏2، ص‏176 - 120 مراجعه فرماييد.
(34)
(35)
(36) - ابوالفداء در كتاب خود موسوم به المختصر في اخبار البشر حديث سقيفه را نقل‏كرده و گفته است : "آنان به طرف سقيفه بنى ساعده شتاب جستند. آنگاه عمر باابوبكر بيعت كرد و مردم همگى براى بيعت با ابوبكر هجوم آوردند مگر جماعتى ازبنى هاشم و زبير و عتبة بن ابى لهب و خالد بن سعيد بن عاص و مقداد بن عمرووسلمان فارسى و ابوذر و عمار بن ياسر و ابن عازب و ابى بن كعب و ابوسفيان ازبنى‏اميّه كه همگى به خلافت على‏عليه السلام تمايل داشتند."
يعقوبى نيز در تاريخ خود ج‏2، ص‏114 گويد : "گروهى از مهاجران و انصار ازبيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و به سمت على گرايش يافتند. آنگاه وى اسامى‏هواخواهان بيعت با على را ذكر كرده است."
(37) - حديث انصراف ابوبكر از خلافت با اين لفظ در الصواعق المحرقه ص‏30، و درالامامة والسياسة ص‏20 آمده است. "همچنين پس از آنكه حضرت زهرا)س( درگفتگويى به‏وى اظهار داشت كه : به خدا سوگند در هر نمازى كه به‏جاى مى‏آورم لال بر تو نفرين مى‏كنم. ابوبكر درحالى كه مى‏گريست از خانه فاطمه بيرون آمد. مردم به‏سوى او آمدند و ابوبكر به ايشان گفت : هركس از شما شب را درحالى كه همسرخويش را در آغوش گرفته و از اهل خويش مسرور است به سر مى‏آورد. اينك مرا بامصيبت خودم رها كنيد من نيازى به بيعت شما ندارم و بيعت مرا فسخ كنيد."
مؤلف مجمع‏الزوائد در ج‏5، ص‏183 اين روايت را به نقل از طبرانى در كتاب‏الاوسط با اين لفظ نقل كرده است : "ابوبكر فرداى روزى كه با وى بيعت شدبرخاست و براى مردم خطبه‏اى ايراد كرد و گفت : اى مردم! من راى خود را از شمابازپس مى‏گيرم چراكه من بهترين شما نيستم. شما نيز با بهترينتان بيعت كنيد."
ابن ابى الحديد اين روايت را در شرح نهج‏البلاغه ج‏1، ص‏56 نقل كرده و گفته‏است : "روايتها در اين باره مختلف است."
(38) - نهج البلاغة، خطبه 3.
(39) - معنى عبارت آخر على‏عليه السلام اين است كه در غير اين صورت تابع آنان خواهيم شد.
(40) - سيرة الأئمة الاثنى عشر، ص‏394.
(41) - همان مأخذ، ص‏397.
(42) - سيرة الأئمة الاثنى عشر، ص‏380.
(43) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏1، ص‏343.
(44) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏1، ص‏343.
(45) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ج‏1، ص‏425 - 423، به نقل از تاريخ طبرى، ج‏5،ص‏112.
(46) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏348.
(47) - نهج البلاغة، خطبه 92.
(48) - نهج البلاغة، همان خطبه، ونيز في رحاب أئمة اهل البيت، ج‏2، ص‏4، به نقل ازطبرى وابن‏اثير.
(49) - سوره اسراء، آيه 60.
(50) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏2، ص‏11.
(51) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏54.
(52) - فى رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏38.
(53) - فى رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏39، به نقل از ابن ابى الحديد.
(54) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏25.
(55) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏22.
(56) - همان مأخذ، ص‏42.
(57) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏24.
(58) - همان مأخذ، ص‏31.
(59) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏35.
(60) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏37.
(61) - في رحاب أئمة اهل البيت، ص‏55.
(62) - نهج البلاغة، نامه 50.
(63) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏91.
(64) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏93.
(65) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏93.
(66) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏74.
(67) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏84.
(68) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏79.
(69) - في رحاب أئمة اهل البيت، ص‏90.
(70)
(71) - 1 و 2 - في رحاب أئمة اهل البيت، ص‏86، به نقل از مسعودى.
(72)
(73) - 1 و 2 - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏88.
(74) - نهج البلاغة، خطبه 51.
(75) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏153.
(76) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏157.
(77) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏159.
(78) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏168.
(79) - همان مأخذ، ص‏17.
(80) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏17.
(81) - همان مأخذ، ص‏173.
(82) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏193 - 192.
(83) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏194.
(84) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ص‏195.
(85) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ص‏490.
(86) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ص‏491.
(87) - همان مأخذ، ص‏492.
(88) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ص‏499.
(89) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ص‏505.
(90) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ص‏501.
(91) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏2، ص‏255.
(92) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏2، ص‏255.
(93) - في رحاب أئمّة اهل البيت، ج‏2، ص‏255.
(94) - نهج البلاغه - كلمات قصار، شماره 77.
(95) - بحار الانوار، ج‏41، ص‏13.
(96) - غلاله پوششى است نازك كه آن را زير لباس يا زره دربر مى‏كردند.
(97) - سوره عنكبوت، آيه 1.
(98) - بحار الانوار، ج‏41، ص‏7.
(99) - نهج البلاغه، خطبه 122.
(100) - و 2 - بحار الانوار، ج‏41، ص‏10.
(101)
(102) - سيرة الأئمّة الاثنى عشر، ج‏1، ص‏124.
(103) - نهج البلاغة، خطبه 200.
(104) - همان مأخذ، خطبه 37.
(105) - بحار الانوار، ج‏41، ص‏10.
(106) - نهج البلاغه، نامه 53.
(107) - امالى صدوق، ص‏706.
(108) - روضه، ص‏4 - 3.
(109) - سوره قدر، آيه 4.
(110) - عيون اخبار الرضا، ص‏272.
(111) - كشف الغمّة، ص‏40.
(112) - كشف الغمّة، ص‏30.
(113) - همان مأخذ، ص‏113.
(114) - سوره نساء، آيه 69.
(115) - سوره رعد، آيه 29.
(116) - اليقين في امرة أميرالمؤمنين، ص‏62.
(117) - اليقين في امرة أميرالمؤمنين، ص‏62.
(118) - سوره احزاب، آيه 57.
(119) - مى‏توان فاعل جمله دوّم را رسول خدا در نظر گرفت. با اين معنا كه رسول خدا ازملك الارحام و قرأى لوح محفوظ حكايت كرد كه على از زمان تولدش تا كنون‏مرتكب گناهى نشده است.