گفتگو در محضر اميرالمومنين على (ع )

عباس رحيمى

- ۱ -


مقدمه

از حضرت رضا عليه السلام نقل است كه خداوند رحمت كند، هر كه امر ما را احياء نمايد، سوال شد چگونه امر شما احياء مى شود؟ فرمود: سخنان و علوم ما را ياد گيرد و به ديگران بياموزد، زيرا اگر مردم نيكى هاى كلام ما را بدانند، از ما پيروى خواهيد نمود.
بر مبناى حديث فوق و احاديث بسيار ديگر به اين نتيجه رسيدم كه بهترين كارى كه از ما ساخته است و بهترين راهى كه گرد غربت را از چهره اسلام و اهل بيت عليهم السلام مى زدايد، همان بيان احاديث و مكتب نورانى آنان است .
از اينرو پس از كسب فيض طولانى در حوزه هاى علميه ، نجف اشرف و قم از محضر آيات عظام و علماء اعلام مرحومين حضرت امام خمينى (ره )، خوئى ، حكيم ، شاهرودى و گلپايگانى و نجفى مرعشى و ساير آيات عظام رحمه الله عليهم و نيز بعضى ديگر از آيات عظام زنده كه فعلا حوزه قم از وجودشان بهره مند مى شود و پس از هجرت به قم تصميم گرفتم آنچه از علوم اهل بيت عليهم السلام آموخته ام به ديگران بياموزم ، لذا در قم ماندن را صلاح ندانستم . حوزه و لذتهاى تحصيلى در آن را رها كرده و ديار غربت و سختيهاى هجرت و مشكلات را بر خود تحميل نمودم تا بتوانم نورانيت اسلام عزيز را به تشنگان حقيقت برسانم و در نقاط بد آب و هواى كشور از سيستان و بلوچستان تا كرمان و برازجان و بوشهر تا استهبان و مباركه و نقاط ديگر وظيفه خويش را تا آنجا كه توان بود انجام دادم اميدوارم كه با كرم خويش بپذيرند.
در ادامه آن سياست كلى و حديث نبوى ثقلين كه تمسك به قرآن و عترت را تنها راه گمراه نشدن مى داند، يكى از شيوه هايم در ترويج مكتب اهل بيت استفاده از سخنان خودشان و رساندن سخن اسلام را از زبان عالمان حقيقى يعنى امامان معصوم عليهم السلام به گوش مردم بود.
كتاب حاضر محتوى 500 حديث از سخنان مولا على عليه السلام است كه در موضوعات بسيار متنوع زندگى سياسى ، فرهنگى ، اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى ، جمع آورى و بصورت گفتگو و سوال و جواب مطرح شده تا بهتر در ذهن خواننده جاى گيرد.
اميدوارم اين هديه را بپذيرد و ما را در زمره مورخين مكتبش قبول فرمايد.
والسلام - ملتمس دعا
عباس رحيمى امام جمعه مباركه

در محضر اميرالمومنين عليه السلام

نياز بشر به مسائل اخلاقى ، اجتماعى ، سياسى ، فرهنگى ، آداب معاشرت ، روابط اجتماعى و غيره بيش از حدى است كه بتوان بيان كرد.
بشر محتاج معارف اسلام است . بشر گمشده اى دارد كه دائم به دنبال جستجوى آنهاست و هر چه مى جويد كمتر مى يابد. چون از اهلش ‍ نمى جويد و به بيراهه مى رود. به خصوص جوانان عزيز كه ذهنى سرشار از تفكرات ، سوالات و چراها و در عين حال قلبى مملو از صفا، صميميت و احساسات پاك دارند. معمولا در دنيا موسوم است براى رفع مجهولات و يافتن پاسخ سوالات به بزرگان و دانشمندان مراجعه مى كنند و بصورت مصاحبه پاسخ خود را مى يابند.
ما نيز بر آن شديم تا از طريق مصاحبه به پاسخ پرسشهاى خود برسيم ، اما از چه كس بپرسيم كه داناى بر همه سوالاتمان باشد و پاسخ درست را به ما بگويد و از هر چه پرسش نمائيم او نيز پاسخمان گويد؟
گفتم بروم نزد كسى كه معدن علم و فضل است واحدى در عالم به فضل و كمال او نرسيدم و نخواهد رسيد (به جز پيامبر صلى الله عليه و آله ) كسى كه باب علم پيامبر صلى الله عليه و آله و گوينده سلونى قبل ان تفقدونى است ، يعنى مولا على عليه السلام لذا در پيشگاه با عظمتش زانو زدم و با حال خضوع پرسيدم و او پاسخ گفت اينك بخشى از مصاحبه خود با اميرالمومنين عليه السلام را براى استفاده در اختيار شما قرار مى دهيم اميد است مورد رضايت خداوند و مولاى متقيان عليه السلام قرار گيرد.

بدترين دشمنان

1 - پرسيدم مولاى من ! به عنوان اولين سوال بفرمائيد. بدترين دشمنان آدمى چه كسى است ؟
قال على عليه السلام : اعدا عدو المرء غضبه و شهوته فمن ملكهما عظمت درجته و بلغ غايته .
در پاسخ فرمودند دشمن ترين دشمنان انسان ، خشم و شهوت او است كه اگر بر اين دو پيروز شود و آنها را در اختيار خود گيرد مقام و منزلتش بزرگ گردد و به مراد خويش برسد.
2 - پرسيدم سرورم ، آيا دشمن ديگرى نيز وجود دارد كه انسان مراقب او باشد؟
فرمودند: بله ، دشمن خطرناكى كه اگر مواظب او نباشى نابودت مى كند.
قال عليه السلام : هواك اعدا عليك من كل عدو فاغلبه و الا اهلكك . (1)
حضرت فرمودند: هواى نفس تو از هر دشمنى خطرناكتر است ، سعى كن حتما بر او غالب شوى وگرنه ترا به هلاكت مى رساند. (زيرا منشاء فتنه ها، فسادها، ظلمها، غيبت كردنها، تهمت زدنها، آبروريزيها، جناح بنديها، جنگها، قتلها، اختلافها، همه اينها هواى نفس و خواهشها و تمايلات نفسانى است و لذا مبارزه با همچو دشمنى بر همه لازم است و لحظه اى نبايد از او غافل شد.)
3 - پرسيدم : مولاى من بفرماييد نشانه دشمنان برونى چيست و چگونه بايد آنها را شناخت ؟
قال عليه السلام : من لا يمال فهو عدوك .
كسى كه نسبت به تو و خوشبختى تو بى تفاوت است ؛ او دشمن تو است .
4 - پرسيدم : نشانه ديگرى بيان فرماييد.
قال عليه السلام : من ساتر غيبك و عابك فى عيبك فهو العدو فاحذره . (2)
حضرت فرمود: هر كه عيب تو را از تو پوشاند و در غيابت ، غيبت تو را بگويد او دشمن است از او پرهيز كن .
5 - پرسيدم : اصولا دشمنى كردن با مردم كار درستى است ؟
فرمود: من عادى الناس استثمر الندامه . (3)
(هرگز دشمنى كردن ، به سود انسان نخواهد بود و انسان تا مى تواند نبايد با مردم دشمنى كند زيرا):
هر كه با مردم دشمنى كند، ميوه دشمنى خواهد چيد (غررالحكم )
6 - گفتم با دشمن چگونه بايد برخورد كرد؟
قال عليه السلام : من استصلح عدوه زاد فى عدده . (4)
حضرت پاسخ داد در صدد اصلاح و ساختن او باش زيرا هر كه دشمن خود را اصلاح نمايد بر عده و نيروى خود افزوده است .
7 - گفتم : چگونه دشمن را اصلاح كنم ؟
فقال عليه السلام : الاستصلاح للاعداء بحسن الفقال و جميل الافعال اهون من مغالبتهم بمضيض القتال .
حضرت فرمود بصلاح آوردن دشمنان با نيكى گفتار و زيبايى كردار (است كه اين ) بهتر و آسان تر است از برخورد با آنها و يا غلبه بر آنها با درد و مصيبت جنگ .
8 - گفتم : آيا مى شود به دشمن اطمينان كرد؟
قال عليه السلام : لا تامن عدوا و ان شكر.
آقا فرمودند: هرگز به دشمن اعتماد مكن هر چند اظهار دوستى و سپاسگزارى كند.
9 - پرسيدم : سرورم اگر دشمن ضعيف بود چه ؟
قال عليه السلام : لا مستصغرن عدوا و ان ضعف .
فرمودند: هيچ دشمنى را كوچك مشمار هر چند ضعيف و ناتوان باشد.

تعصبهاى نابجا

10 - پرسيدم مولاى من نظر شما درباره تعصبهاى نابجا چيست ؟
يعنى اينكه فردى يا گروهى از فرد ديگر يا گروه خود يا فاميل و طايفه خود يا حزب و جناح خود طرفدارى بدون قيد و شرط مى كند. هر چند آنها باطل باشند يا باطل بگويند؛ ولى چون حزب او مى گويد يا گروه و جناح او مى گويد طرفدارى مى كند و جناح خود را حق و ديگران را باطل مى داند!
آيا اين تعصب و حمايت و طرفدارى بى جا، درست است يا نادرست ؟
حضرت ضمن رد تعصبهاى بى جا فرمودند: اول كسى كه تعصب ورزيد شيطان بود.
فافتضر على آدم بخلقه و تعصب عليه لاصله فعدو الله امام المتعصبين و سلف المستكبرين الذى وضع اساس العصبيه ... (5)
شيطان بر آدم افتخار نمود و خود را برتر دانست بخاطر خلقت خودش ، پس اين دشمن خدا، پيشواى اهل تعصب و سركرده مستكبرين است كه اساس تعصب غلط را او بنا نهاد. و لذا خداوند چند دسته را بخاطر چند چيز معذب خواهد ساخت ، از جمله العرب بالعصبيه . عربها را به خاطر تعصب و نازيدن به عربيت يا قبيله خود عذاب مى كند.
11 - عرض كردم اماما! آيا پيامبر صلى الله عليه و آله هم از تعصب نهى فرمود؟
فرمودند: بله ، نقل شده كه آن حضرت فرمودند:
من تعصب او تعصب له فقد خلع ربق الايمان من عنقه .
هر كه خود تعصب ورزد يا برايش تعصب ورزند رشته ايمان را از گردن خود جدا ساخته است .
و نيز فرمودند: من كان فى قلبه ، حبه من خردل من عصبيه بعثه يوم القيامه مع اعراب الجاهليه .
هر كه به اندازه دانه خردلى در دلش تعصب نابجا باشد خداوند در قيامت او را با اعراب جاهليت محشور مى كند (كه آنها خود را از همه بهتر و برتر مى دانستند).
12 - عرض كردم پيشواى من آيا هرگونه تعصبى حرام و زشت است ؟ نوع آن ؟
فقال عليه السلام : ان كنتم لا محاله متعصبين فتعصبوا لبنصره الحق و اغاثه الملهوف .
اگر قرار است كه به ناچار تعصب ورزيد پس بايد تعصب شما در يارى كردن حق و فريادرسى گرفتاران باشد.
13 - به حضرت عليه السلام عرض كردم آيا موارد ديگرى هست كه تعصب مذموم نباشد؟
فقال : فان كان لابد من العصبيه فليكن تعصبكم لمكاره الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور فتعصبوا الحلال المحمد من الحفظ للجوار و الوفاء بالذمام و الطاعه للبر و المعصبه للكبر و الاخذ بالفضل و الكف عن البغى و الاعظام للقتل و الانصاف للخلق و الحظم للغيظ و اجتناب الفساد فى الارض . (6)
فرمودند: اگر بناچار بايد تعصب داشته باشيد پس در مورد صفات نيك و كارهاى پسنديده و امور خوب تعصب داشته باشيد. تعصب ورزيدن در اخلاق نيك مانند رعايت كردن حقوق همسايگان و پاى بندى به عهد و پيمان ها و اطاعت از نيكى ، و نافرمانى از تكبر و خودخواهى ، بخشش ‍ نمودن و دورى از ظلم ، خونريزى را گناه شمردن ، انصاف با مردم ، فرو بردن خشم و دورى از فساد در زمين .
و شايسته است كه مردم در اعمال پسنديده ، تعصب ورزيده و به آنها مباهات نمايند؛ و در امور ناپسند و صفات زشت جاهليت مانند تعصب روى جناح يا گروه خاص (هرچند باطل باشند) عملى ناپسند و كفر و شرك محض است . جامعه اسلامى بايد حق را بنگرد و تابع حق و حقيقت باشد؛ هرچند تلخ بوده ، يا به ضرر خود و گروه خود باشد، چنانكه در قرآن فرموده :
يا ايها الذين امنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله ولو على انفسكم اولو الذين و الاقربين (7)
اى مومنين از گروه اقامه كننده عدالت باشيد و براى خدا شهادت دهيد هر چند به زيان خود يا والدين و يا ساير خويشان شما باشد!
تعصب كوركورانه روى عربيت ، كرد بودن ، ترك بودن ، فارس بودن ، سياه بودن ، سفيد بودن ، از فلان فاميل و يا نژاد بودن ، اهل فلاى زبان و فرهنگ بودن و ... تماما غلط، شرك و جاهليت ، و ضد فرهنگ اسلام و قرآن است و همگى مردود مى باشد كه اول متعصبى كه به نژاد خود باليد.
شيطان بود و خداوند درسى به او داد كه همه متعصبين عالم عبرت گيرند.
تنها معيار طرفدارى و حمايت از هر امرى بايد حق باشد و بس .

چپ و راست

14 - عرض كردم سرورم ، اى همه عالم فداى تو، سپاس تو را كه حق بودى و حق گفتى و از حق دفاع كردى و در راه حق به شهادت رسيدى و در راه حق به شهادت رسيدى و در راه حق از هيچ كس و هيچ چيز نهراسيدى . لا تاخذك فى الله لومه لائم .
اينك سوال ديگرى دارم كه اگر رخصت فرمائى به عرض برسانم و آن اينكه نظر مبارك در مورد چپ و راست چيست و اينكه گروهى را متهم به چپ و گروهى را به راست و اصولا در اسلام آيا چيزى به نام چپ و راست وجود دارد؟
فقال عليه السلام : اليمين و الشمال مضله و الطريق الوسطى هى الجاده .
چپ و راست گمراهى است و راه وسط و حد اعتدال (حق ) همان جاده راستى است كه صاحبش را به مقصد مى رساند.

فتنه ها

15 - پرسيدم مولاى من ، در زمانى كه فتنه رخ مى دهد و ميان اهل باطل جنگ و درگيرى به وجود مى آيد تكليف ما چيست ؟
چون هر گروهى مى خواهد از ما به نفع خود و گروه و دسته خود بهره بردارى نمايد در اين صورت تكليف ، ما چيست ؟
فقال عليه السلام : كن فى الفتنه كامن اللعون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب . (8)
در برخورد با فتنه و فتنه جويان مانند بچه شتر دو ساله باش كه نه پشت دارد (توان ) كه بر آن سوار شوند و نه پستانى دارد كه شير دوشند.
(يعنى طورى عمل كن كه فتنه جويان در تو طمع نكنند و تو وسيله و پل براى منافع آنان نگردى .
مخصوصا شرايطى داشته باشى كه در ديگران ايجاد انگيزه نمايد تا بخواهند به طريقى از چهره ، مقام ، شهرت ، يا مسووليتى كه دارى ، سوءاستفاده كنند. بدان كه ، بعضى ها كه اظهار دوستى و مودت مى كنند دوست تو نيستند بلكه دوستدار مقام يا پول تو هستند، و هر زمانى كه مقام يا پول خود را از دست بدهى ، آنان نيز از تو دور مى شوند و هيچگاه سراغت را نمى گيرند!
16 - گفتم : اى پيشواى ، پرهيزكاران و اى باب علم نبى صلى الله عليه و آله كه خود گرفتار فتنه طلحه و زبير و فتنه معاويه و خوارج شدى ، ريشه فتنه ها را در چه مى بينيد و چرا بين مردم فتنه مى شود؟
فقال عليه السلام : انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع و احكام تبتدع يخالف فيها كتاب الله و بتولى رجال رجالا على غير دين الله ... . (9)
فرمودند: ريشه و آغاز فتنه ها در اثر پيروى از هواهاى نفسانى و صدور احكام و قوانين خلاف دين است كه در آن با قرآن مخالفت شده و گروهى . گروهى را بر خلاف دين خدا روى كار مى آورند و به مقام مى رسانند، حق و باطل را ممزوج مى كنند و مردم را به گمراهى مى كشانند ... و چون حق و باطل درهم آميخته است . حقيقت بر همه كس روشن نيست ، بنابراين هر گروه خود را صاحب و ديگران را باطل مى داند و درگيرى بر سر قدرت و مقام و مال و منال به وجود مى آيد و خونها است كه ريخته گردد و خانه هايى كه ويران و زندگى ها تباه گردد و فساد حرث و نسل رخ دهد. عامل همه امور ناپسند هواها و خودپرستى ها و تحريف حقايق است .
17 - گفتم : چه كسى از فتنه ها زيان بيشترى مى بيند؟
فقال عليه السلام : من شب نار الفتنه كان و قودالها . (10)
هركه آتش فتنه بر افروزد خود زودتر در آن مى سوزد و خود هيزم آن فتنه مى شود.
18 - عرض كردم مقتداى من آيا مومن هم در فتنه ها آسيب مى بيند؟
فقال عليه السلام : قد لعمرى يهلك فى لهب الفتنه المومن و يسلم فيها غير المسلم . (11)
به جان خودم قسم (مومن چون مظلوم و تنها است ) در فتنه ها مى سوزد ولى غير مسلمانان بسازند و سالم بمانند (چون راحت مى توانند رنگ عوض كنند و همرنگ فتنه گران شوند.)

درمان اختلافات

19 - عرض كردم اى ساقى كوثر و اى همه عالم را آقا و سرور بفرماييد چه كنيم كه اختلاف از ميان برداشته شود و دلها با هم مهربان گردد و اين همه دم از جدايى زده نشود و امت پيامبر صلى الله عليه و آله شقه شقه نگردد؟
فقال عليه السلام : الانصاف يرفع الخلاف و يوجب الائتلاف . (12)
فرمودند: تنها انصاف ؛ آرى ، اگر انصاف در ميان مردم باشد و هر كس طرف مقابل را با ديده انصاف بنگرد و با ديده انصاف درباره او حرف بزند و با ديده انصاف قضاوت كند اختلافها برطرف گرديده و بجاى آن الفت و يگانگى برقرار خواهد شد.
20 - عرض كردم امرى ديگرى سبب ايجاد الفت در ميان امت مسلمان مى گردد؟
فقال عليه السلام ... و جعل امامتنا اماما من الفرقه . (13)
فرمودند: آرى بزرگترين وسيله الفت و وحدت ملت ، امامت اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله است اگر مردم پيرامون ولايت و شمع وجود امامت گرد آيند هرگز دچار تشتت ، تخاصم ، اختلاف و چند دستگى نخواهند شد. اما افسوس كه ما را رها كردند و بجاى آب سراغ سراب رفتند!
من نيز بعد از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله و دگرگون شدن كارها دست از حكومت كشيدم و براى حفظ وحدت امت و پرهيز از خونريزى و تضعيف اسلام شمشير در غلاف نگاه داشتم كه مبادا بين امت اختلاف افتد و دشمن بر اسلام نوپا بتازد و اساس آنرا نابود كند. آنجا كه لازم بود با شمشير و جنگ اسلام را يارى كنم ؛ در تمام جبهه ها حضور داشتم و با تمام وجود از قرآن و اسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله دفاع كردم و زمانى هم كه ديدم مصلحت در سكوت و غلاف كردن شمشير است براى حفظ اسلام سكوت كردم در حالى كه مانند كسى بودم كه خار در چشم و استخوان در گلو داشته باشد! (14)
هيچ امرى به اندازه حفظ اسلام اهميت ندارد.

مبارزه با فقر

21 - عرض كردم اى پيشواى عدالت گستر و اى حامى مستضعفان در گرفتارى و فقر چه بايد كرد.
فقال عليه السلام : خذاالقصد فى الامور فمن اخذ القصد خفت عليه المئون . (15)
در تمام كارها حد اعتدال و ميانه روى را پيش گير زيرا كسى كه ميانه روى را اتخاذ كند، مخارج بر او سبك خواهد شد ولن يهلك من اقتصد (16) هرگز به هلاكت نمى رسد كسى كه ميانه روى كند.
ولا هلاك مع اقتصاد (17) و با ميانه روى هرگز كسى هلاك نمى شود.
22 - عرض كردم آيا مشكل ملت با صرفه جويى و پرهيز از اسراف و حد اعتدال را پيمودن حل مى شود؟
فقال عليه السلام : عليكم بالقصد فانه اعون شى ء على حسن العيش ... (18).
فرمود: (بله ) بر شما باد به صرفه جويى و ميانه روى كه يارى كننده خوبى بر بهتر شدن زندگى است .
و من صحب الاقتضاد دامت صحبه الغنى له و جبر الاقتصاد فقره و خلله .
هر كه با ميانه روى همراه باشد، دارايى او نيز دايمى خواهد بود و با صرفه جويى و ميانه روى كمبودها و نارساييهايش جبران مى گردد.
(و بدون شك بسيارى از مشكلات اقتصادى حل خواهد شد)
آرى كشور ما يكى از اسراف كارترين كشورها است . اسراف در آب در برق و اسراف در سوخت ، اسراف در خوراك ، در پوشاك ، در خانه و منزل (آنها كه دارند)، اسراف ، در وقت و اسراف در همه چيز و همين باعث شده كه مشكلات دولت فراوان شود. آيا نگاهى به عروسى ها، مهمانى ها و اسراف كارى هاى مردم و هدر دادن سرمايه مملكت كرده ايد؟ آيا دور ريختن نان ، سوزاندن كاه و آلوده كردن محيط زيست ، مصرف بى حساب سوخت و توليدات با كيفيت پايين همه و همه اسراف و آتش زدن سرمايه كشور نيست ؟
پس بياييم با صرفه جويى و پرهيز از اسراف و پيشه كردن قناعت به كشور و دولتمان كمك كنيم و سهم نسل هاى آينده را آتش نزنيم تا به نفرين آنها گرفتار نشويم سرمايه هاى عمومى از آن همه است حتى نسل هايى كه هنوز بدنيا نيامده اند و بلكه ديگران نيز در سرمايه هاى خصوصى و املاك شخصى سهم دارند و كسى مجاز نيست به بهانه اينكه ، دارم و مى توانم خرجهاى بيهوده نمايد كه بايد فرداى قيامت پاسخگو باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود: اترى ان الله اعطى من اعطى من كرامته و منع من منع من هو ان عليه ؟
لا وليكن المال مال الله يضعه عند الرجل و دائع و جوز لهم ان ياكلوا قصدا و يشربوا قصدا و يلبسوا قصدا و ينكحوا قصدا و يركبوا قصدا ...
(19).
يعنى آيا خيال مى كنى آنچه خداوند به افراد داده به خاطر لياقت آنها است ، و اگر به كسى نداده به دليل بى لياقتى او بوده ؟ هرگز، بلكه مال ، امانت خداست كه نزد بعضى ها به امانت گذاشته و اجازه داده در حد اعتدال و نياز به مصرف خوردن ، آشاميدن ، ازدواج ، مركب سوارى برسانند و مابقى آنرا صرف فقراء مسلمين نمايند. پس هر كه از اين امانت درست استفاده نموده و زياده روى نكند آنچه مصرف كرده ، حلال است وگرنه حرام مى باشد، مگر نه اينكه خداوند فرمود: ولا تسرفوا اسراف نكنيد. آيا فكر مى كنى اگر كسى ثروت دارد حق دارد يك مركب سوارى به ده هزار درهم بخرد در صورتى كه با بيست درهم مى توانست يك مركب بخرد؟ و يا اگر پول دارد مى تواند هزار دينار صرف ازدواجش كند با اين كه بيست دينار او را كفايت مى كند؟ هرگز، خداوند فرموده ولا تسرفوا.
يك بار ديگر مضمون حديث فوق را ملاحظه نماييد تا معنى صرفه جويى روشن شود.

وظيفه ثروتمندان

23 - گفتم اى پدر يتيمان ، آيا ثروتمندان در برابر فقيران مسئولند و يا حق دارند هرگونه كه خواستند در مال خود تصرف كنند و فقرا را به حال خود رها سازند؟
فقال عليه السلام : ان الله فرض فى اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما منع غنى و الله سائلهم عن ذلك . (20)
حضرت فرمودند خداوند نان فقرا را در مال ثروتمندان واجب گردانيد (يعنى واجب اس پولدارها خرج و هزينه زندگى فقيران را تامين نمايند) پس ‍ هيچ فقيرى گرسنه نماند مگر بخاطر ممانعت ثروتمندان (كه حق آنها را ندادند) و خداوند در قيامت از آنان مواخذه و سوال خواهد نمود.
(كه چرا در فكر فقيران نبودند و از مالى كه خداوند به آنها عطا كرده است ، حق نيازمندان و بى بضاعتان را ندادند و بجاى رسيدگى به حال ضعفاى جامعه و تقسيم ثروت عادلانه سرگرم اسراف كارى و ولخرجى و ريخت و پاش شدند؟)
24 - عرض كردم فدايت شوم خطاى بزرگ ثروتمندان را در چه مى بينى ؟
فقال عليه السلام : اذا جمعت المال فانت فيه وكيل لغيرك سعد به و مشقى امت . (21)
در ثروتى كه اندوخته اى ، وكيل ديگران (وارث ) هستى پس تو با جمع كردن (از راه نادرست و تضييع حق مستمندان ) بدبخت مى شوى و او با انفاق آن در راه خدا خوشبخت مى گردد.
25 - عرض كردم ثروتمندان چه كنند كه فرداى قيامت روسياه نباشند؟
فقال عليه السلام خذوا من كرائم اموالكم ما يرفع به ربكم سنى اعمالكم .
بهترين اموال خود را به گونه اى بكار گيريد كه بوسيله آن اعمال خوب شما را بالا برد و بلند مرتبه گرداند (زكوه و حقوق فقراء را از آن بيرون كند. از مستمندان دستگيرى كند و باقيات الصالحات بگذارد و تا مى تواند در راه خير و راه خدا مصرف نمايد) اين را بايد توجه كنند كه :
فى خلالها حساب و فى حرامها عقاب و فى شبهاتها عتاب . (22)
مال و ثروت اگر از راه حلال باشد حساب دارد و اگر حرام باشد كيفر و مجازات دارد و اگر از راه شبهه ناك باشد عتاب و سرزنش خواهد داشت . پس بايد در همه امور دقت كنيم كه فرداى قيامت بارمان سنگين نباشد.

آزادى

26 - عرض كردم اى آزاد مرد، كه جهان كسى را به آزادگى تو نديده و نخواهد ديد نظر شما درباره آزادى چيست و آيا انسان آزاد آفريده شده است ؟
فقال عليه السلام : لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا . (23)
هرگز بنده و ذليل ديگرى مشو چه آنكه خداوند تو را آزاد قرار داده است .
(خداوند به تو هديه آزادى كرامت فرموده ، پس با دست خويش ، خود را برده انسانى مثل خودت مساز، آزادى هديه خدا است ولى انسان از آن خوب استفاده نمى كند و به انواع اسارتها دچار مى شود)
27 - پرسيدم : كرامت انسان در چه حد است ؟
فقال عليه السلام : ليس لانفسكم ثمن دون الجنه فلا تبيعوها بغيرها .
ارزش و مقدار شما تا آنجايى است كه بهايى بجز بهشت در برابر آن نشايد. پس خود را به غير از بهشت مفروشيد.
و اكرم نفسك عن كل دنيه و ان ساقتك الى الرغائب . (24)
نفس خود را گرامى بدار و از هر پستى فاصله بگير هر چند تو را به نعمتهاى بى شمار برساند.
28 - عرض كردم مولا جان آيا ممكن است انسان آزاده به هنگام سختى تن به خوارى و ذلت بندگى دهد؟
فقال عليه السلام : الحر حر و ان مسه الضر. (25)
انسان آزاده هميشه و در هر شرايطى خويش را حفظ مى كند و تن به ذلت نمى دهد. هر چند گرفتار گردد.
الحربه منزهه من الغل و المكر. (26)
آزادگى و آزادمنشى از مكر و خيانت پاك و منزه است و خود را به صفات زشت آلوده نسازد.
29 - اى سرور آزادگان ، بى بند و بارى چه در پى دارد؟
قال عليه السلام : من فعل ما شاء لقى ماساء. (27)
هر كه بصورت افسارگسيخته هر چه خواهد بكند طبعا به سرنوشت بد و ناخوشايندى خواهد رسيد. (بى بند و بارى هاى حيوانى از انسان با شرافت ، يك خوك و حيوان درنده و پليد مى سازد)
30 - مولاى من ، آزاد مرد واقعى چه كسى است ؟
قال عليه السلام من ترك الشهوات كان حرا. (28)
هر كه شهوتها و هواهاى نفسانى را ترك كند، او آزاد واقعى است (كه اسير نفس نشده ).
(آنان كه گرفتار دام گناه و فساد و شهوات و دنياپرستى شده اند، خود را فروخته اند و براى هميشه در اسارت نفس در آمده اند كه ديگر رنگ آزادى را نخواهند ديد؛ مگر وقتى كه از دام نفس بگريزند.)

آنچه مايه نگرانى است

31 - اى پيشواى دلسوز، كه هميشه نگران جامعه بودى ، چه چيزى بيشتر مايه نگرانى شما است ؟
فقال عليه السلام : ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهواى و طول الامل . (29)
فرمودند: من از دو چيز بيش از هر چيز بر شما مى ترسم يكى پيروى از تمايلات نفس و ديگر آرزوى دراز.
32 - عرض كردم بعضى ها وقتى كار خلافى مى كنند و اعتراض مى كنى مى گويند دلم مى خواهد آيا عمل به دلخواه درست است ؟
فقال عليه السلام : ان اطعت هواك اصمعك و اعماك . (30)
اگر از هواى (دلخواه ) نفست اطاعت كنى كور و كرت مى كند. (و از شنيدن حقيقت و ديدن واقعيت دورت مى كند).
اذا غلبت عليكم اهوائكم اوردتكم موارد الهلكه .
موقعى كه هواى نفس بر وجودتان حاكم و غالب گردد شما را به پرتگاه تباهى مى كشاند و هلاكتان مى كند.
33 - بعضى از اين آدم هاى بى بند و بار، كه آزادى را در بى بند و بارى مى دانند خود را عاقل هم مى دانند!
قال عليه السلام : ذهاب العقل بين الهوى و الشهوه . (31)
عقل آدمى در كشاكش هاى هواى نفسانى و شهوات از بين مى رود.
و كم من عقل اسير عند هوى امير.
چه بسيار عقلى كه در برابر فرمانروايى هوى و خواهش هاى نفسانى اسير و گرفتار است .
34 - يعنى اين ها كه ادعاى آزادى به معناى بى بند و بارى مى كنند، خود اسيرند؟
قال عليه السلام : عبد الشهوه اسير لا ينفك اسره . (32)
بنده شهوت اسيرى است كه هرگز آزادى نخواهد داشت .
و انكم ان امرتم عليكم الهوى اصمعكم و اعماكم و اردايكم . (33)
براستى اگر هواى نفس را فرمانرواى خود سازيد و بى قيد و شرط اطاعتش ‍ نماييد، شما را كور و كر مى كند و سرانجام مايه سقوط و هلاكت شما خواهد شد.
35 - گفتم : آيا گناه و هواپرستى با ديانت سازگار است ؟
قال عليه السلام : ليمن فى المعاصى اشد من اتباع الشهوه فلا تطيعوها فيشغلكم عن الله . (34)
پيروى شهوت از تمام گناهان نيرومندتر است ؛ به اطاعتش تن در ندهيد كه فكر شما را از خدا باز مى دارد.
(و راه رستگارى و خداجويى را بر شما مى بندد. لذا هر چيزى كه لغو باشد و انسان را از خدا غافل كند حرام و گناهى بزرگ است مانند موسيقى حرام ، قمار، شرابخوارى و ...)

نقش عدالت در جامعه

36 - عرض كردم اى شير عدالت و اى پرچمدار قسط و عدل و راى كسى كه عدالت را به هيچ قيمتى از دست ندادى و با هيچ چيز عوض ‍ نكردى ، و سرانجام بخاطر عدالت كشته شدى ، قدرى برايمان از عدالت صحبت بفرماييد.
فقال عليه السلام : العدل قوام الرعيه و جمال الولاه . (35)
دادگرى و عدالت وسيله قوام و توانمندى رعيت (جامعه ) و جمال و زيبايى حاكمان و كارگزاران است .
و العدل راس الايمان و جماع الاحسان . (36)
عدالت ، ريشه و اساس ايمان و مجمع همه خوبيها است .
37 - عدالت خواهى چه فوايدى براى جامعه دارد؟
قال عليه السلام : بالعدل تخصاعف البركات . (37)
بركتها بوسيله عدالت افزون مى گردد و بالعدل تصلح الرعيه امور مردم با عدالت اصلاح مى گردد.
و من عدل فى البلاد نشر الله عليه الرحمه (38)
كسى كه عدل خود را در شهرها گسترش دهد، خداوند رحمت بر او نازل كند.
38 - عرض كردم : اى سرور حاكمان عادل ، بفرماييد، عمران و آبادى در اثر چه حاصل مى شود؟ و آيا عدالت در آن نقشى دارد؟
قال عليه السلام : ما عمرت البلدان بمثل العدل .
هرگز چيزى بمانند عدل ، شهرها را آباد نمى سازد.
39 - آيا عدالت به دوام حكومت كمك مى كند؟
قال عليه السلام : من عدل تمكن - من عدل عظم قدره - من عدل نفذ حكمه - من عمل بالعدل حصن الله ملكه . (39)
كسى كه عدالت كند با تمكن و قدرت گردد، و حكم عدالت گر نافذ باشد و هر كه عدالت كند قدر و منزلتش بزرگ گردد و خداوند حكومت و سلطنت حاكم عادل را حفظ مى كند.
و فى العدل الاقتداء بسنه الله و ثبات الدول . (40)
عدالت كردن هم عمل به سنت و دستور خداوند است كه فرمود: ان الله يامر بالعدل و الاحسان .
و هم باعث ثبات و دوام دولتها و حكومتها است .
40 - آيا در اجراى عدالت ، فرقى بين افراد هست ؟
قال عليه السلام : عليك بالعدل فى الصديق و العدو . (41)
(هرگز فرقى نيست . همه جا عدل مطلوب است ) بر تو باد به عدالت داشتن چه در حق دوست و چه در حق دشمن .
41 - آيا تشكيل و تاسيس دولت عادل لازم است ؟
فقال عليه السلام : دوله العادل من الواجبات . (42)
تاسيس و تشكيل حكومت عدل از واجبات است (مردم بايد مبارزه كنند تا حكومت عدل الهى بدست آورند)

رمز موفقيت

42 - عرض كردم اى امام ، اى كسى كه يك لحظه از عمرت را هدر ندادى ؛ يا در جهاد بودى ، يا در عبادت ، يا در كار دين بودى ، يا در سياست ، يا در حال خودسازى بودى ، يا در حال خدمت به خلق ؛ بفرماييد ما چه كنيم كه در كارها موفق باشيم ؟
فقال عليه السلام : اوصيكم بتقوى الله و نظم امركم . (43)
بر شما باد داشتن تقواى الهى (كه عمر و اوقات گرانمايه را در امور خلاف و بيهوده و حرامهاى خدا مصرف نكنى ) و نظم در كارهايتان . (در تمام امور نظم داشتن ، و هر كارى را در وقت خود انجام دادن ، و اعتدال را در همه جا رعايت نمودن ، از رموز موفقيت است كه از جمله آنها تقسيم كار است و هر زمانى را براى كار مناسب قرار دادن كه در سوال بعدى خواهيد خواند)
43 - عرض كردم درباره نظم در كارها، يك نمونه بفرمائيد:
فرمودند: تقسيم كار و وقت .
للمومن ثلاث ساعات ساعه يناجى فيها ربه ، و ساعه يبرم معاشمه ، و ساعه يخلى بين نفسه و بين لذاتها فيما يحل و يجمل و ليس للعاقل ان يكون شاخصا الا فى ثلاث مرمه لمعاش او خطوه فى معاد، او لذه فى غير محرم . (44)
براى مومن سه ساعت است (شبانه روز خود را بايد سه قسمت كند) ساعتى را با پروردگارش راز و نياز كند (در كار خدا مصرف نمايد و به فكر اصلاح آخرت باشد. عبادات خود را انجام دهد)
و ساعتى در آن معاش خود را اصلاح نمايد (برآورده كردن نيازهاى زندگى از راه كار و درآمد و رسيدگى به امور خانواده و زندگى معشيت )
و ساعتى هم بين خود و لذت هاى حلال و خواهش هاى غير حرام آزاد بگذارد. (هم به جسم خود برسد و هم به روح خود. تفريح برود، با زن و بچه اش گفتگو و دوستى داشته باشد، لذت هاى حلال داشته باشد تا روحيه بگيرد و به امور ديگر بهتر برسد و سرحال و با نشاط باشد.)
و بالاخره هر خردمند صاحب عقلى نبايد سفر كند و عمر خود را در سفر تلف كند مگر اين كه سفر او براى يكى از سه چيز باشد؛ يا براى اصلاح معاش (و كار تجارت و كسبى ) يا براى امر معاد (حج - زيارت - جهاد و مانند آن مثل تحصيل علم ) و يا لذت و تفريح و خوش گذراندن به شرط اين كه حرام نباشد.
در هر حال مومن و انسان خردمند در تمام امور، هدف درستى را دنبال مى كند و بدون هدف و بدون نظم و بدون تعقل و انديشيدن به هيچ كارى ، دست نمى زند.

ارزش عمر انسان

44 - عرض كردم چرا شما اين قدر نسبت به عمر مومن حساس هستيد و دوست نداريد آن را بيهوده تلف نمايد؟
فقال عليه السلام : ليس شى ء اعز من الكبريت الاحمر الا ما بقى من عمر المومن . (45)
فرمودند: چيزى با ارزشتر از كيمياى سرخ نيست مگر باقيمانده عمر مومن (كه بتواند سعادت خود را تامين كند و جبران گذشته را بنمايد يعنى عمر، بى نهايت ارزشمند است و لذا بايد دقت كرد كه بيهوده مصرف نشود)

زمان شناسى

45 - عرض كردم انسان چگونه با حوادث غيرمترقبه برخورد كند كه غافلگير نشود؟
قال عليه السلام : من عرف الايام لم يغفل عن الاستعداد لها . (46)
كسى كه زمان شناس باشد (و دورانديش و آينده نگر) هرگز از آمادگى براى آينده و حوادث غافل نمى شود (در هر مورد به مقتضاى زمان و مكان و شرايط، پيش بينى لازم را انجام مى دهد.)
46 - گفتم : مولاى من چگونه از بايد از وقت استفاده كرد؟
فقال عليه السلام : اعمل لكل يوم بما فيه ترشد . (47)
كار هر روز را در همان روز انجام بده (و به فردا و روز ديگر موكول نكن ) تا موفق شوى .
47 - عرض كردم : گاهى كارها زياد است و وقت كم مى آيد چگونه بايد از زمان استفاده كرد تا به همه كارها برسيم ؟
فقال عليه السلام : ان ليلك و نهارك لا يستوعبان جميع حاجاتك فاقسمها بين عملك و راحتك . (48)
فرمود: (آرى هرگز) شب و روز تو براى تمام كارهايت كافى نيست .
پس (تنها راه بهره گيرى صحيح اين است كه ) بايد كارها را تقسيم بندى كنى و امور مهم را اول انجام دهى و ضمنا وقتى براى استراحت بگذارى (كه فرسوده نگردى و از پا درنيايى ).
48 - مثلا به چه كارهايى بيشتر بايد اهميت داد؟
فرمودند: به كارهاى اساسى ، زيربنايى و برنامه ريزى شده و نه كارهاى مقطعى و زودگذر و بى نتيجه و تكرارى زيرا:
الاشتغال بالفائت يضيع الوقت .
سرگرم كارهاى مقطعى شدن فقط وقت تلف كردن است . (49)
و شر ما شغل به المرء وقته الفضول .
بدترين راه اتلاف اوقات مفيد سرگرم شدن به كارهاى كم فايده و كم اهميت و بى نتيجه است . (كه فرصت ها را از دست مى گيرد و جوانى و استعداد و عمر آدمى را به هدر مى دهد، و يك روز كه چشم باز مى كند خود را مغبون و عقب افتاده و شكست خورده مى بيند و چاره اى هم براى جبران ندارد. لذا از اول بايد بگونه اى عمل كند كه كارهاى مهم و اساسى و مفيد در اولويت قرار گيرد.)

روزگار

49 - گفتم با دنيا چگونه برخورد كنيم ؟
فقال عليه السلام : الدهر يومان ، يوم لك و يوم عليك فاذا كان لك فلا تبطر و اذا كان عليك فاصبر . (50)
روزگار دو روز (و دو نوع ) است گاهى به كام و نفع و سود تو است و گاهى پشت مى كند به زيان و بدى تو است .
پس هرگاه رو كرد و همه چيز به كامت بود خوشحال مشو (بلند پروازى ، گردن كشى ، طغيان و بدمستى مكن ) و هرگاه پشت كرد (و هر كارى مى كنى به نتيجه نمى رسى و بد مى آورى ) صبر را پيشه كن (و با صبورى و تحمل بر مشكلات فائق آى كه بى صبرى و بى تابى مشكلى را حل نخواهد كرد و بالاخره با زمانه بساز.)

جوانى و جوان

50 - عرض كردم اى پيشواى بزرگى كه در نوجوانى و جوانى بهترين يار اسلام و قرآن بودى و تمام دوران جوانى خود را در راه اعتلاى پرچم اسلام به كار بردى و سربازى فداكار براى پيامبر بودى ، از جوانى برايمان بگو.
قال عليه السلام شيئان لا يعرف فضلهما الا من فقدهما الشباب و العافيه . (51)
دو چيز گرانقدر است كه كسى به ارزش آن پى نمى برد، مگر وقتى آنها را از دست بدهد، يكى جوانى و ديگرى عافيت و سلامتى است (كه تا هست قدرش معلوم نيست و جوان نمى داند چه سرمايه عظيمى در اختيار اوست و لذا بهره بردارى صحيح هم از آن نخواهد كرد.)
51 - مولاى من چه كارى در جوانى بيشتر بايد مورد توجه قرار گيرد؟
فقال عليه السلام : تعلموا صغارا تسودوا به كبارا .
دانش را در جوانى و خردسالى فرا گيريد تا وقتى بزرگ شديد سبب سربلندى و آقايى شما باشد.
من لم يتعلم فى الصغر لم يتقدم فى الكبر . (52)
زيرا كسى كه در بچگى و خردسالى چيزى فرا نگيرد وقتى بزرگ شد جلو نخواهد افتاد (بلكه هميشه عقب مانده است ).

بيكارى

52 - گفتم : چه توصيه ديگرى به جوانان داريد؟
فرمود: بايد مواظب باشد جنون جوانى او را مست نكند و گرفتار غرور و خودخواهى و بدمستى نگردد. از مستى جوانى برحذر باشد.
53 - عرض كردم اى معلم انسانها! به جوانان بيكار چه توصيه اى مى فرماييد؟
فقال عليه السلام : مع الفراغ تكون الصبوه . (53)
(بيكارى بلاى بزرگى است كه مى تواند اساس بسيارى از فتنه ها باشد).
لغزشها و شكستها در اثر بيكارى است . (آدم بيكار سربار جامعه است و شخصيت خود را خردشده مى پندارد).
جوان نبايد از كار كردن ، هر چند سخت باشد شانه خالى كند زيرا:
ان يكن الشغل مجهده فاتصال الفراغ مفسده . (54)
درست است كه كار كردن زحمت دارد ولى بايد دانست كه بيكارى مداوم ، مفسده انگيز خواهد بود.
و ان الله يبغض العبد الفارغ .
و خداوند آدم بيكار را دشمن مى دارد.
(آرى عزت و غناى نفس و استقلال راى يك انسان و شخصيت او، در كار و تلاش و طلب روزى حلال و سربار جامعه نبودن است . هر چند امروزه يافتن كار مشكل شده ، ولى يك انسان داراى هنر و ذوق و همت بلند هرگز بيكار نمى ماند.)
سربار جامعه مورد نفرين خداست . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ملعون من القى كله على الناس . (55)
ملعون است كسى كه بار خود را بر دوش جامعه گذارد و از سفره ديگران بخورد. و پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى جوانى را مى ديدند و از او خوششان مى آمد، از شغل او مى پرسيدند اگر خدمت ايشان عرض ‍ مى كردند كه بيكار است ، مى فرمود: از چشم من افتاد. سقط من عينى . (56)
54 - گفتم : بعضى افراد امروز خيلى توقعشان بالا است و شغلهاى نان و آب دار و پر درآمدى مى خواهند و به كارهاى كم درآمد قانع نيستند؟
فرمود: الحرفه مع العفه خير من الغنى مع الفجور . (57)
اگر حرفه و شغل مختصرى باشد به نحوى كه بتوان زندگى را اداره كرد بهتر است از ثروت زياد كه همراه خيانت و گناه باشد. با به قول پيامبر صلى الله عليه و آله : ما قل و كفى خير مما كثر و الهى .
ثروت اندك ولى با كفايت (و حلال ) بهتر از ثروت زيادى است كه تو را از خدا غافل و سرگرم (دنيا) سازد. (جوانان بايد از بلندپروازى بر حذر باشند، به زندگى ساده و همراه با قناعت و عفت بسازند تن به كار بدهند و از كار كردن هر چند سخت باشد، نهراسند و شانه خالى نكنند.
جوانمردى و نان اندك و حلال خوردن ، زندگى كردن ، بسيار شيرين تر و لذيذتر است از سفره هاى رنگين و با ذلت و خوارى زندگى كردن ، و به قول معروف :
هر كه نان از عمل خويش خورد نت از حاتم طايى نبرد

ادب گرانترين هديه

55 - پرسيدم ، اى پدر همه جهان ، و اى كسى كه بهترين فرزندان را تقديم جامعه كردى ؛ بفرماييد با ارزش ترين هديه يك پدر به فرزندش ‍ چيست ؟
قال عليه السلام : ما نحل والد ولد نحلا افضل من ادب حسن . (58)
هيچ پدرى نتوانسته هديه اى بالاتر و با فضيلت تر از ادب به فرزندش بدهد. (زيرا در ادب نيكو همه چيز هست ولى فرزند بى ادب هيچ ندارد هر چند پدر گنج قارون برايش بگذارد.)
56 - عرض كردم : فدايت شوم . در نحوه برخورد با فرزندان چه مى فرماييد؟
فقال عليه السلام : اعدلوا بين اولادكم كما تحبون ان يعدلوا بينكم . (59)
بين آنان فرق نگذاريد. تبعيض قائل نشويد (چه دختر چه پسر) و با عدالت با آنان برخورد كنيد، همانطور كه دوست داريد آنان بين شما (پدر و مادر) با عدالت رفتار نمايند.

وظيفه فرزند

57 - عرض كردم : وظيفه فرزند در برابر پدر چيست ؟
فقال عليه السلام : حق الوالد على الولد ان يطيعه فى كل شى ء الا فى معصيه الله . (60)
فرمودند: فرزند بايد در تمام كارها از پدر اطاعت نمايد مگر در امورى كه گناه باشد (مطيع محض پدر باشد مگر در معصيت خدا)
58 - عرض كردم چه مسائلى را بايد به فرزند آموخت ؟
فرمود: علموا اولادكم الصلاه و خذوابها اذا بلغوا الحلم . (61)
نماز را به آنان تعليم دهيد و چون بالغ شدند در مورد نماز خواندن سختگيرى كنيد.
59 - عرض كردم آيا در مقام تاديب مى شود فرزند را كتك زد؟
فرمود: (خير) ان العاقل بتعظ بالادب و البهائم لا يتعظ الا بالضرب . (62)
انسان خردمند (نياز به كتك ندارد) و با موعظه و پند و اندرز اصلاح مى شود. اين بهائم هستند كه جز با كتك اصلاح نمى شوند.
60 - يعنى مى فرماييد خشونت اثر ندارد؟
خير، خشونت كارساز نيست . در ادب كردن نصيحت و ارشاد و هدايت و محبت بيشتر نقش دارد؛ مخصوصا محبت .
من قبل ولده كان له حسنه و من فرحه فرحه الله يوم القيامه . (63)
كسى كه فرزند خود را ببوسد (از روى محبت ) خداوند آنرا حسنه به حساب مى آورد و اگر كسى فرزند خود را خوشنود سازد خداوند او را در قيامت خوشحال كند.
61 - مولاى من ، چه كنيم بچه ها به لجاجت و لجبازى دچار نشوند؟
فرمود: الا فراط فى الملامه يشب نيران للجاج . (64)
زياده روى در ملامت و سرزنش آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.
62 - مولاى من گاهى نياز است كه خردسال را توبيخ كنيم و كار زشتش را به او تذكر دهيم ؟
فرمودند: بله ولى زياده روى نكن هميشه جايى براى بازگشت بگذار.
اذا عاتبت الحدث فاترك له موضعا من ذنبه لئلا يحمله الاخراج على المكابره . (65)
موقعى كه جوان نورس را بسبب گناهانى كه مرتكب شده ، نكوهش مى كنى مراقب باش كه قسمتى از لغزشهاى او را ناديده انگارى و او از تمام جهات مورد اعتراض و توبيخش قرار ندهى ، تا جوان ، به عكس العمل وادار نشود و نخواهد از راه كجى و عناد بر شما پيروز گردد.
و اياك ان تكرر العتب فان ذلك يغرى بالذنب و يهون بالعتب .
از توبيخ مكرر پرهيز كن زيرا تكرار سرزنش ، گناهكار را در اعمال ناپسندش ‍ جرى و جسور مى كند، بعلاوه ملامت را آسان و بى اثر مى سازد.