فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۲۸ -


رفع نيازهاى علمى عثمان و معاويه

كمكهاى علمى و فكرى امام (ع ) به خلفا به دوران خلافت ابوبكر و عمر منحصرنبود, بلكه وى به عنوان سرپرست و حامى و دلسوز دين , نيازهاى علمى و سياسى اسلام و مسلمانان را در دوره هاى مختلف خلافت برطرف مى كرد. ازجمله , خليفهء سوم نيز پيوسته از افكار بلند و راهنماييهاى داهيانه على (ع ) بهره مى برد.
اينكه عثمان از نظرات امام (ع ) استفاده مى كرد جاى شگفت نيست ; شگفت اينجاست كه معاويه نيز, با تمام عداوت و بغضى كه به امام داشت , در مسائل علمى و مشكلات فكرى دست نياز به سوى آن حضرت دراز مى كرد وافرادى را به صورت ناشناس به حضور امام روانه مى ساخت تا پاسخ بعضى مسائل را از آن حضرت بياموزند.
از جمله , گاهى فرمانرواى روم از معاويه مطالبى را مى پرسيد و پاسخ آن را از او مى خواست . معاويه , براى حفظآبروى خود ـ كه خويش را خليفهء مسلمين معرفى مى كرد ـ افرادى را به نزد على (ع ) گسيل مى داشت تا به گونه اى پاسخ را از امام فرا گيرند و در اختيار معاويه بگذارند.
در اينجا نمونه هايى از مراجعهء خليفهء سوم و معاويه به امام (ع ) را منعكس مى كنيم :
1- از جمله حقوق زن در اسلام اين است كه اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و پيش از آنكه عدهء زن سپرى گردد مرد در گذرد, زن همچون ورثهء ديگر از شوهر خود ارث مى برد; تو گويى كه تا عدهء زن سپرى نشده است پيوندزناشويى برقرار است .
در زمان خلافت عثمان , مردى داراى دو زن بود ـ يكى از انصار و ديگرى از بنى هاشم . از قضا مرد, زن انصارى خودرا طلاق گفت و پس از مدتى درگذشت . زن انصارى نزد خليفه رفت و گفت : هنوز عدهء من سپرى نشده است و من ميراث خود را مى خواهم . عثمان در داورى فرو ماند و جريان را به اطلاع امام (ع ) رسانيد. حضرت فرمود: اگر زن انصارى سوگند ياد كند كه پس از درگذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است مى تواند از شوهر خود ارث ببرد.
عثمان به زن هاشميه گفت : اين داورى مربوط به پسر عمت على است و من در اين باره نظرى نداده ام .
وى گفت : من به داورى على راضى هستم . او سوگند ياد كند وارث ببرد.(1)
اين جريان را محدثان اهل تسنن به گونهء ديگر, كه متن آن با فتاواى فقهاى شيعه تطبيق نمى كند, نيز نقل كرده اند.(2)
2- مردى كه براى اداى فريضهء حج يا عمره احرام بسته است نمى تواند حيوانى را كه در خشكى زندگى مى كندشكار كند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
<و حرم عليكم صيد البر ما دمتم حرما>(مائده : 96
شكار حيوان خشكى بر شما, در حالى كه محرم هستيد, حرام است .
ولى اگر فردى كه محرم نيست حيوانى را شكار كند, آيا فرد محرم مى تواند از گوشت آن استفاده كند؟ اين همان مسئله اى است كه خليفهء سوم در آن از نظر على (ع ) پيروى كرد. قبلاً نظر خليفه اين بود كه محرم مى تواند از گوشت حيوانى كه غير محرم شكار كرده است استفاده كند. اتفاقاً خود او نيز محرم بود و مى خواست دعوت گروهى را كه براى او چنين غذايى ترتيب داده بودند بپذيرد, اما وقتى با مخالفت امام روبرو شد از نظر خود برگشت . على (ع ) ماجرايى ازپيامبر اكرم (ص ) را نقل كرد كه او را قانع ساخت . ماجرا بدين قرار بود كه براى پيامبر گرامى (ص ), در حالى كه محرم بود, مشابه چنان غذايى آوردند. آن حضرت فرمود: ما محرم هستيم . اين غذا را به افرادى بدهيد كه در حال احرام نيستند.
وقتى امام (ع ) اين جريان را نقل كرد دوازده نفر نيز در تأييد آن حضرت شهادت دادند. سپس على (ع ) افزود: رسول اكرم (ص ) نه تنها از خوردن چنين گوشتى ما را بازداشت , بلكه از خوردن تخم پرندگان يا مرغان شكار شده نيز نهى كرد.(3)
3- از عقايد مسلم اسلامى معذب بودن كافر پس از مرگ است . در زمان خلافت عثمان , مردى به عنوان اعتراض به اين اصل عقيدتى جمجمهء كافرى را از قبر بيرون آورد و آن را نزد خليفه برد و گفت : اگر كافر پس از مرگ در آتش مى سوزد, بايد اين جمجمه داغ باشد, در حالى كه من به آن دست مى زنم و احساس حرارت نمى كنم !
خليفه در پاسخ عاجز ماند و در پى على (ع ) فرستاد. امام (ع ), با ايجاد صحنه اى , پاسخى در خور به معترض داد.فرمود كه آهن (آتش زنه ) و سنگ آتش زايى بياورند و سپس آن دو را بر هم زد تا جرقه اى از آن جستن كرد. آن گاه ];ضض4فرمود: به آهن و سنگ دست مى زنيم و احساس حرارت نمى كنيم , در حالى كه هر دو داراى حرارتى هستند كه درشرايط خاصى بر ما ملموس مى شود. چه مانعى دارد كه عذاب كافر در قبر نيز چنين باشد؟
خليفه از پاسخ امام خوشحال شد و گفت : <لو لا على لهلك عثمان >.(4)
اما مواردى كه معاويه به امام (ع ) مراجعه كرده است .
تواريخ اسلامى موارد هفت گانه اى را يادآورى شده است كه معاويه دست نياز به جانب على (ع ) دراز كرده وشرمندگى و سرشكستگى خويش را به وسيلهء علم امام بر طرف كرده است .
اذينه مى گويد: مردى از معاويه مطلبى را پرسيد. معاويه گفت : اين موضوع را از على بپرس . سائل گفت : خوش ندارم از او سؤال كنم ; مى خواهم او تو بپرسم . وى گفت : چرا خوش ندارى از مردى سؤال كنى كه پيامبر درباره اش گفته است : <على نسبت به من به سان هارون نسبت به موسى است جز اينكه پس از من پيامبرى نيست >و عمر مشكلات خود را با او در ميان مى نهاد؟(5)
وقتى خبر شهادت امام (ع ) به معاويه رسيد گفت : <فقه و علم مرد>برادر معاويه به او گفت : اين سخن را مردم شام از تو نشنوند.(6)
اينك فهرست مواردى را كه معاويه از على (ع ) استمداد كرده است : (7)
1- حكم كسى كه مدتها نبش قبر مى كرد و كفنها را مى برد.
2- حكم كسى كه فردى را كشته است و مدعى است كه او را در حالى كشته كه با همسر او مشغول عمل جنسى بوده است .
3- دو نفر دربارهء لباس اختلاف كردند. يكى از آنها دو شاهد آورد كه اين لباس مال اوست و ديگرى مدعى شد كه آن را از ناشناسى خريده است .
4- مردى با دخرى ازدواج كرده است , ولى پدر عروس , به جاى او, دختر ديگرى را به حجله روانه كرده است .
5- يك رشته سؤالاتى كه فرمانرواى روم دربارهء كهكشان وقوس و قزح و... از معاويه كرده بود و او ناشناسى را به عراق فرستاد تا پاسخ سؤالات را از على (ع ) دريافت كند.
6- فرمانرواى روم مجدداً سؤالاتى از قبيل موارد مذكور را از معاويه پرسيد و باجگذارى خود را مشروط به دريافت پاسخ صحيح آنها كرد.
7 براى بار سوم , سؤالى از دربار روم به معاويه رسيد و پاسخ آن را طلبيد عمر و عاص , با حيلهء خاصى , جواب آن را از امام (ع ) دريافت كرد.

پى‏نوشتها:‌


1- مستدرك الوسائل , ج 3 ص 166
2- ر.ك : كنزالعمال , ج 3 ص 178 ذخائر العقبى , ص 80
3- كنزالعمال , ج 3 ص 53 مستدرك الوسائل , ج 2 ص 119
4- الغدير 2148به نقل از كتاب عاصمى به نام <زين الفتى فى شرح سورة هل أتى >.
5- ذخائر العقبى , ص 79
6- الاستيعاب , ج 2 ص 426
7- ر.ك . على و الخلفاء, صص 324ـ 316