فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۱۳ -


عدالت دشمن پرور

(علي (ع) در اجراى دستور خدا بسيار دقيق و سختگير است و هرگز تملق و مداهنه در زندگى او را ندارد).
پيامبر اكرم (ص )

كسانى كه در زندگى هدف مقدسى را دنبال مى كنند و براى وصول به آن شب و روز مى كوشند, در برابر امورى كه باهدف آنان اصطكاك داشته باشد نمى توانند بى طرف بمانند. اين افراد در طى مسير خود تا هدف , مهر و علاقهء گروهى و قهر و غضب گروه ديگرى را بر مى انگيزند. در اين راه پاكدلان و روشن ضميران فريفتهء دادگرى و سختگيرى اومى شوند, ولى افراد بى تفاوت و غير مسلكى از تضييقات و عدالت او ناراحت مى گردند.
گروهى كه با نيك و بد گرم مى گيرند و با مسلمانان مى سازند و نمى خواهند خشم و كينهء احدى را بر انگيزند,نمى توانند افراد هدفمند و مسلكى باشند. زيرا سازشكارى با تمام طبقات , جز نفاق و دو رويى نيست .
در دوران حكومت اميرمؤمنان (ع ) شخصى فرماندار محل خود را ستود و گفت كه همهء طبقات از او راضى هستند.امام (ع ) فرمود: معلوم مى شود كه وى فرد عادلى نيست , زيرا رضايت همگانى حاكى از سازشكارى و نفاق و عدم دادگرى اوست ; اولاً همهء افراد از او راضى نمى شوند.
امير مؤمنان (ع ) يكى از آن مردان است كه مهر و عاطفهء دادگران پارسا و افتادگان پاكدل را برانگيخت و متقابلاً شعله ءخشم و غضب حريصان و قانون شكنان را در سينه هاشان بر افروخت .
آوازهء عدالت و تقيد شديد امام (ع )به رعايت اصول و قوانين , مخصوص به دوره حكومت او نيست . اگرچه بيشترنويسندگان و گويندگان , هنگامى كه از دادگرى و پارسايى امام سخن مى گويند, غالباً به حوادث دوران حكومت اوتكيه مى كنند, زيرا زمينهء بروز اين فضيلت عالى انسانى در دوران حكومت آن حضرت بسيا مهيا بود اما عدالت ودادگرى امام (ع ) و سختگيرى و تقيد كامل او به رعايت اصول , از عصر رسالت , زبانزد خاص و عام بود. از اين رو, افرادى كه تحمل دادگرى امام را نداشتند, گاه و بيگاه , از حضرت على (ع ) به پيامبر (ص ) شكايت مى بردند و پيوسته با عكس العمل منفى پيامبر, و اينكه حضرت على (ع ) در رعايت قوانين الهى سر از پا نمى شناسد, روبرو مى شدند. درتاريخ زندگانى امام (ع ) در عصر رسالت حوادثى چند به اين مطلب گواهى مى دهد و ما براى نمونه دو حادقه را دراينجا نقل مى كنيم :
1 در سال دهم هجرى كه پيامبر گرامى (ع ) عزم زيارت خانهء خدا داشت حضرت على (ع ) را با گروهى از مسلمانان به يمن اعزام كرد. حضرت على (ع ) مأمور بود در بازگشت از يمن پارچه هايى را كه مسيحيان نجران در روز مباهله تعهدكرده بودند از ايشان بگيرد و به محضر رسول خدا برساند. او پس از انجام مأمورلايت آگاه شد كه پيامبر گرامى (ص )رهسپار خانهء خدا شده است . از اين جهت مسير خود را تغيير داد و رهسپار مكه شد. آن حضرت راه مكه را به سرعت مى پيمود تا هر چه زودتر به حضور پيامبر برسد و به همين جهت پارچه ها را به يكى از افسران خود سپرد و از سربازان خويش فاصله گرفت تا در نزديكى مكه به حضور پيامبر رسيد. حضرت از ديدار او فوق العاده خوشحال شد و چون اورا در لباس احرام ديد از نحوهء نيت كردن او جويا شد. حضرت على (ع ) گفت : من هنگام احرام بستن گفتم بار الها! به همان نيتى احرام مى بندم كه پيامبر احرام بسته است .
حضرت على (ع ) از مسافرت خود به يمن و نجران و پارچه هايى كه آورده بود به پيامبر گزارش داد و سپس به فرمان آن حضرت به سوى سربازان خود بازگشت تا به همراه آنان مجدداً به مكه باز گردد. وقتى امام (ع ) به سربازان خودرسيد, ديد كه افسر جانشين وى تمام پارچه ها را در ميان سربازان تقسيم كرده است و سربازان پارچه ها را به عنوان لباس احرام بر تن كرده اند. حضرت على (ع ) از عمل بى مورد افسر خود سخت نارحت شد و به او گفت : چرا پيش ازآنكه پارچه ها را به رسول خدا (ص ) تحويل دهيم آنها را ميان سربازان تقسيم كردى ؟ وى گفت : سربازان شما اصراركردند كه من پارچه ها را به عنوان امانت ميان آنان قسمت كنم و پس از مراسم حج , همه را از آنان باز گيرم . حضرت على (ع ) پوزش او را نپذيرفت و گفت : تو چنين اختيارى نداشتى . سپس دستور داد كه پارچه هاى تقسيم شده تماماًجمع آورى شود تا در مكه به پيامبر گرامى تحويل گردد.(1)
گروهى كه پيوسته از عدل و نظم و انضباط رنج مى برند و مى خواهند كه امور همواره بر طبق خواسته هاى آنان ];++ّقجريان يابد به حضور پيامبر (ص ) رسيدند و از انضباط و سختگيرى حضرت على (ع ) شكايت كردند. ولى آنان از اين نكته غفلت داشتند كه يك چنين قانون شكنى و انعطاف نابجا, به يك رشته قانون شكنيهاى بزرگ منجر مى شود.
از ديدگاه امير مؤمنان (ع ) يك فرد خطاكار (خصوصاً خطاكارى كه لغزش خود را كوچك بشمارد) مانند آن سواركارى است كه بر اسب سركش و لجام گسيخته اى سوار باشد كه مسلّماً چنين مركب سركشى راكب خود را در دل دره وبر روى صخره ها واژگون مى سازد. (2)
مقصود امام از اين تشبيه اين است كه هر گناهى , هر چند كوچك باشد, اگر ناچيز شمرده شود گناهان ديگرى را به دنبال مى آورد و تا انسان را غرق گناه نسازد و در آتش نيفكند دست از او بر نمى دارد. از اين جهت بايد از روز نخست پارسايى را شيوهء خويش ساخت و از هر نوع مخالفت با اصول و قوانين اسلامى پرهيز كرد.
پيامبر (ص ) كه از كار حضرت على (ع ) و دادگرى او كاملاً آگاه بود يكى از ياران خود را خواست و به او گفت كه ميان اين گروه شاكى برو و پيام زير را برسان :
از بدگويى دربارهء حضرت على (ع ) دست برداريد كه او در اجراى دستور خدا بسيار دقيق و سختگير است و هرگزدر زندگى او تملق و مداهنه وجود ندارد.
2 خالد بن وليد از سرداران نيرومند قريش بود. او در سال هفتم هجرت از مكه به مدينه مهاجرت كرد و به مسلمانان پيوست . ولى پيش از آنكه به آيين توحيد بگرود كراراً در نبردهايى كه از طرف قريش براى برانداختن حكومت نوبنياد اسلام بر پا مى شد شركت مى كرد. هم او بود كه در نبرد احد بر مسلمانان شبيخون زد و از پشت سرآنان وارد ميدان نبرد شد و مجاهدان اسلام را مورد حمله قرار داد. اين مرد پس از اسلام نيز عداوت و دشمنى حضرت على (ع ) را فراموش نكرد و بر قدرت بازوان و شجاعت بى نظير امام رشك مى برد. پس از درگذشت پيامبر (ص ), به دستور خليفهء وقت تصميم بر قتل حضرت على (ع ) گرفت , ولى به عللى موفق نشد.(3)
احمد بن حنبل در مسند خود مى نويسد:
پيامبر اكرم حضرت على را در رأس گروهى كه در ميان آنان خالد نيز بود به يمن اعزام كرد. ارتش اسلام در نقطه اى ];,,غذاز يمن با قبيلهء بنى زيد نبرد پرداخت و بر دشمن پيروز شد و غنايمى به دست آورد. روش امام (ع ) در تقسيم غنايم مورد رضايت خالد واقع نشد و براى ايجاد سوء تفاهم ميان پيامبر (ص ) و حضرت على (ع ) نامه اى به رسول خدانوشت و آن را به بريده سپرد تا هر چه زودتر به حضور پيامبر برساند.
بريده مى گويد: من با سرعت خود را به مدينه رسانيدم و نامه را تسليم پيامبر كردم . آن حضرت نامه را به يكى ازياران خود داد تا براى او بخواند. چون قرائت نامه به پايان رسيد, ناگهان ديدم كه آثار خشم در چهرهء پيامبر (ص ) ظاهرشد.
او مى گويد: پس از خاتمهء كلام من لحظاتى سكوت بر مجلس حكومت كرد. ناگهان پيامبر (ص ) سكوت را شكست و فرمود:
دربارهء على بدگويى مكنيد <فانه منى و انا منه و هو وليكم بعدى >(= او از من و من از او هستم و او زمامدار شما پس از من است ).
بريده مى گويد: من از كردهء خود سخت نادم شدم و از محضر رسول خدا درخواست كردم كه در حق من استغفاركند. پيامبر (ص ) فرمود تا على نيايد و به چنين كارى رضا ندهد هرگز در حق تو طلب آمرزش نخواهم كرد. ناگهان حضرت على (ع ) رسيد و من از او درخواست كردم كه پيامبر (ص ) خواهش كند كه دربارهء من طلب آمرزش كند .(4)
اين رويداد سبب شد كه بريده دوستى خود را با خالد قطع كند و دست ارادت و اخلاص به سوى حضرت على (ع )دراز كند; تا آنجا كه پس از درگذشت پيامبر (ص ), وى با ابوبكر بيعت نكرد و يكى از آن دوازده نفرى بود كه ابوبكر رادر اين مورد استيضاح كرد, و او را به رسميت نشناخت .(5)

پى‏نوشتها:‌


1 . بحار, ج 21 ص 385
2 . الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها اهلها و خلعت لجمها فتقحمت بهم فى النار. نهج البلاغه , خطبهء 16
3 . شرح اين واقعه در بخش چهارم از زندگانى اميرالمؤمنين (ع ) كه مربوط به دوران زندگى امام (ع ) پس از رحلت پيامبر اكرم (ص ) است , آمده است .
4 . اسد الغابة, ج 1 ص 1760 والدرجات الرفيعة, ص 401.
5 . رجال مامقانى , ج 1 ص 199به نقل از احتجاج .