فروغ ولايت

استاد آيةالله شيخ جعفر سبحانى

- ۳ -


نخستين كسى كه اسلام آورد

بخش دوم از زندگانى حضرت على (ع ) را دوران پس از بعثت و قبل از هجرت تشكيل مى دهد. اين دوره از سيزده سال تجاوز نمى كند و حضرت على (ع ) در تمام اين مدت در محضر پيامبر بود و تكاليفى را بر عهده داشت .
نقاط جالب و حساس اين دوره , يك رشته افتخارات است كه نصيب امام شد افتخاراتى كه در طول تاريخ نصيب كسى جز حضرت على (ع ) نشده , احدى بر آنها دست نيافته است .
نخستين افتخار وى در اين بخش از زندگى , پيشگام بودن وى در پذيرفتن اسلام , و به عبارت صحيح تر, ابراز واظهار اسلام ديرينهء خويش بود.(1)
پيشقدم بودن در پذيرفتن اسلام و گرويدن به آيين توحيد از امورى است كه قرآن مجيد بر آن تكيه كرده , صريحاًاعلام مى دارد كسانى كه در گرايش به اسلام پيشگام بوده اند, در كسب رضاى حق و نيل به رحمت الهى نيز پيشقدم هستند.(2)
توجه خاص قرآن به موضوع <سبقت در اسلام >به حدى است كه حتى كسانى را كه پيش از فتح مكه ايمام آورده وجان و مال خود را در راه خدا ايثار كرده اند بر افرادى كه پس از پيروزى بر مكيان ايمان آورده و جهاد كرده اند برترى داده است (3); چه رسد به مسلمانان صدر اسلام و گرايش به اسلام پيش از مهاجرت به مدينه .
توضيح اينكه : فتح مكه در سال هشتم هجرت انجام گرفت و پيامبر (ص ) هجده سال پس از بعثت دژ محكم بت پرستان را گشود. علت برترى ايمان مسلمانان پيش از فتح مكه اين است كه آنان در زمانى ايمان آوردند كه اسلام درشبه جزيره به قدرت و حكومت نرسيده بود و هنوز پايگاه بت پرستان به صورت يك دژ شكست ناپذير باقى بود وجان و مال مسلمانان را خطرات بسيار تهديد مى كرد. اگر چه مسلمانان , بر اثر مهاجرت پيامبر از مكه و گرايش اوس وخزرج و قبايل مجاور مدينه به اسلام , از يك قدرت نسبى برخوردار بودند و در بسيارى از برخوردهاى نظامى پيروز مى شدند, ولى خطر به كلى مرتفع نشده بود.
در موقعيتى كه گرويدن به اسلام و بذل جان و مال از ارزش خاصى برخوردار باشد, قطعاً ابراز ايمان و تظاهر به اسلام در آغاز كار كه قدرتى جز قدرت قريش و نيروى دشمن نبود بايد ارزش بالاتر و بيشترى داشته باشد. از اين نظر,سبقت به اسلام در مكه و ميان ياران پيامبر (ص ) از افتخاراتى محسوب مى شد كه هيچ فضيلتى با آن برابرى نمى كرد.
عمر در يكى از ايام خلافت خود از خباب , ششمين مسلمان زجر كشيدهء صدر اسلام , پرسيد كه رفتار مشركان مكه با او چگونه بود. وى پيراهن خود را از تن بيرون كرد و آثار زجر و سوختگى پشت خود را به خليفه نشان داد و گفت :بارها زره آهنى بر او مى پوشاندند و ساعتها در زير آفتاب سوزان مكه نگاهش مى داشتند; و گاه آتشى بر مى افروختند و اورا به روى آتش مى افكندند و مى كشيدند تا آتش خاموش شود.(4)
بارى , مسلّماً بزرگ و برترى معنوى از آن افرادى است كه در راه اسلام هر زجر و شكنجه اى را به جان مى خريدند واز صميم دل مى پذيرفتند.

كسى پيشگامتر از حضرت على (ع ) نبود

بسيارى از محدثان و تاريخ نويسان نقل مى كنند كه پيامبر اكرم (ص ) روز دوشنبه به رسالت مبعوث شد و حضرت على (ع ) فرداى آن روز ايمان آورد.(5) در اسلام تصريح كرد و در مجمع عمومى صحابه چنين فرمود:
نخستين كسى كه در روز رستاخير با من در حوض (كوثر) ملاقات مى كند پيشقدمترين شما در اسلام , على بن ابى طالب است .(6)
ما گنى قرواــپ ن احاديث و روايات منقول از پيامبر اكرم (ص ) و امير مؤمنان (ع ) و پيشوايان بزرگ ما, و نيز آراء محدثان و مورخان دربارهء سبقت امام (ع ) بر ديگران به اندازه اى زياد است كه صفحات كتاب ما گنجايش نقل همهء آنها را ندارد. (7)از اين نظر, تنها به سخنان خود امام و نقل يك داستان تاريخى در اين زمينه اكتفا مى كنيم .
اميرمؤمنان مى فرمايد:
<انا عبدالله و اخو رسول الله و انا الصديق الاكبر, لايقولها بعدى الا كاذب مفترى و لقد صليت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنين و انا اول من صلى معه >(8)
من بندهء خدا و برادر پيامبر و صديق بزرگم ; اين سخن را پس از من جز دروغگويى افترا ساز نمى گويد. من با رسول خدا هفت سال پيش از مردم نماز گزارده ام و اولين كسى هستم كه با او نماز گزارد.
امام در يكى از سخنان ديگر خود مى فرمايد:
در آن روز, اسلام جز به خانهء پيامبر (ص ) و خديجه راه نيافته بود و من سومين شخص اين خانواده بودم (9).
در جاى ديگر امام (ع ) سبقت خود را به اسلام چنين بيان كرده است :
<اللهم انى اول من اناب و سمع و اجاب , لم يسبقنى الا رسول الله (ص ) بالصلاة>(10)
خدايا, من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشت و پيام تو را شنيد و به دعوت پيامبر تو پاسخ گفت , و پيش ازمن جز پيامبر خدا كسى نماز نگزارد.

نقل عفيف كندى

عفيف كندى مى گويد:
در يكى از روزها براى خريد لباس و عطر وارد مكه شدم و در مسجد الحرام در كنار عباس بن عبدالمطلب نشستم .وقتى كه خورشيد به اوج بلندى رسيد, ناگهان ديدم مردى آمد و نگاهى به آسمان كرد و سپس رو به كعبه ايستاد.چيزى نگذشت كه نوجوانى به وى ملحق شد و در سمت راست او ايستاد. سپس زنى وارد مسجد شد و در پشت سرآن دو قرار گرفت آنگاه هر سه با هم مشغول عبادت و نماز شدند. و من از ديدن اين منظره كه در ميان بت پرستان مكه سه نفر حساب خود را از جامعه جاد كرده و خدايى جز خداى مردم مكه را مى پرستند در شگفت ماندم . رو به عباس كردم و گفتم : <امر عظيم >او نيز همين جمله را تكرار كرد و سپس افزود: آيا اين سه نفر را مى شناسى ؟ گفتم : نه . گفت :نخستين كسى كه وارد شد و جلوتر از دو نفر ديگر ايستاد برادر زادهء من محمد بن عبدالله است و دومين نفر برادر زاده ء];ديگر من على بن ابى طالب است و سومين شخص همسر محمد است و او مدعى است كه آيين وى از جانب خداوندبر او نازل شده است و اكنون در زير آسمان خدا كسى جز اين سه از اين دين پيروى نمى كند.(11)
در اينجا ممكن است پرسيده شود كه : اگر حضرت على (ع ) نخستين كسى بود كه پس از بعثت پيامبر اسلام (ص ) به او ايمان آورد, در اين صورت وضع حضرت على پيش از بعثت چگونه بوده است ؟
پاسخ اين سؤال , با توجه به نكته اى كه در آغاز بحث بيان شد, روشن است و آن اينكه مقصود از ايمان در اينجاهمان ابراز ايمان ديرينه اى است كه پيش از بعثت جان حضرت على (ع ) از آن لبريز بوده و لحظه اى از آن جدا نمى شده است . زيرا بر اثر مراقبتهاى ممتد و مستمر پيامبر اكرم (ص ) از حضرت على (ع ) ريشه هاى ايمان به خداى يگانه دراعماق روح و روان او جاى گرفته , وجود او سراپا ايمان و اخلاص بود.
از آنجا كه پيامبر تا آن روز به مقام رسالت نرسيده بود, لازم بود حضرت على (ع ) پس از ارتقاى رسول خدا به اين مقام , پيوند خود را به رسول خدا استوارتر سازد و ايمان ديرينهء خود را به ضميمهء پذيرش رسالت وى ابراز و اظهارنمايد.
در قرآن مجيد ايمان و اسلام به معنى اظهار عقيدهء ديرينه بسيار بكار رفته است . مثلاً آنجا كه خداوند به ابراهيم دستور مى دهد كه اسلام بياورد او نيز مى گويد: <براى پروردگار جهانيان تسليم هستم >(12)
در قرآن كريم از قول پيامبر اسلام (ص ) دربارهء خود چنين آمده است :
<و امرت ان اسلم لرب العالمين >(مؤمن : 66.
<به من امر شده است كه در برابر پروردگار جهانيان تسليم گردم >.
مسلماً مقصود از اسلام در اين موارد و متشابه آنه , اظهار تسليم و ابراز ايمانى است كه در جان شخص جايگزين بوده است , و هرگز مقصود از آن تحصيل ابتدايى ايمان نيست . زيرا پيامبر اسلام پيش از نزول اين آيه و حتى پيش ازبعثت , يك فرد موحد و پيوسته تسليم درگاه الهى بوده است . بنابراين بايد گفت ايمان دو معنى دارد:
اظهار ايمان درونى كه قبلاً در روح و روان شخص جايگزين بوده است . مقصود از ايمام آوردن على (ع ) در روزدوم بعثت همين است و بس .
تحصيل ايمان و گرايش ابتدايى به اسلام . ايمان بسيارى از صحابه و ياران پيامبر از اين دست بوده است .

مناظرهء مأمون با اسحاق

مأمون در دوران خلافت خود, بنا به مصالح سياسى و يا شايد از روى عقيده , به تشيع خود و قبول برترى حضرت على (ع ) تظاهر مى كرد. روزى در يك انجمن علمى كه چهل تن از دانشمندان عصر خود و از آن جمله اسحاق راگردآورده بود, رو به آنان كرد و گفت :
روزى كه پيامبر خدا مبعوث به رسالت شد بهترين عمل چه بود؟
اسحاق در پاسخ گفت : ايمان به خدا و رسالت پيامبر او.
مأمون مجدداً پرسيد: آيا سبقت به اسلام و عداد بهترين عمل نبود؟
اسحاق گفت : چرا ; در قرآن مجيد مى خوانيم :<و السابقون السابقون اولئك المقربون > و مقصود از سبقت در آيه همان پيشقدمى در پذيرش اسلام است .
مأمون باز پرسيد: آيا كسى بر على در پذيرش اسلام سبقه جسته است يا اينكه على نخستين كس از مردان است كه به پيامبر ايمان آورده است ؟
اسحاق گفت : على نخستين فردى است كه به پيامبر ايمان آورد, اما روزى كه او ايمان آورد كودكى بيش نبود ونمى توان براى چنين اسلامى ارزش قائل شد; اما ابوبكر, اگر چه بعدها ايمان آورد, ولى روزى كه به صف خداپرستان پيوست فرد كاملى بود و لذا ايمان و اعتقاد او در آن سن ارزش ديگرى داشت .
مأمون پرسيد: على چگونه ايمان آورد؟ آيا پيامبر او را به اسلام دعوت كرد يا اينكه از طرف خدا به او الهام شد كه آيين توحيد و روش اسلام را بپذيرد؟ هرگز نمى توان گفت كه اسلام حضرت على (ع ) از طريق الهام از جانب خدا بوده است , زيرا لازمهء اين فرض اين است كه ايمان وى بر ايمان پيامبر برترى داشته باشد, به دليل اينكه گرويدن پيامبر به توسط جبرئيل و راهنمايى او بوده است نه اينكه از جانب خدا به وى الهام شده باشد.
حال , چنانچه ايمان حضرت على (ع ) در پرتو دعوت پيامبر بوده , آيا پيامبر از پيش خود اين كار را انجام داده يا به دستور خدا بوده است ؟ هرگز نمى توان گفت كه پيامبر اكرم (ص ) حضرت على (ع ) را بدون امر و اذن خد به اسلام ];ّّدعوت كرده است و قطعاً بايد گفت كه دعوت حضرت على (ع ) به اسلام از جانب پيامبر به فرمان خدا بوده است . آياخداى حكيم دستور مى دهد كه پيامبرش كودك غير مستعدى كه ايمان و عدم ايمان او يكسان است دعوت به اسلام كند؟ لذا بايد گفت كه شعور و درك امام در دوران كودكى به حدى بوده كه ايمان وى با ايمان بزرگسالان برابرى مى كرده است (13).
جا داشت كه مأمون در اين باره پاسخ ديگر نيز بگويد. اين پاسخ براى كسانى مناسب است كه در بحثهاى ولايت وامامت اطلاعات گسترده اى داشته باشند و خلاصهء آن اين است :
هرگز نبايد به اولياى الهى از ديد يك فرد عادى نگريست و دوران صباوت آنان را همانند دوران كودكى ديگران دانست و از نظر درك و فهم يكسان انگاشت . در ميان پيامبران نيز كسانى بودن كه در كودكى به عاليترين درجه از فهم وكمال و درك حقايق رسيده بودند و در همان ايام صباوت شايستگى داشتند كه خداوند سبحان سخنان حكيمانه ومعارف بلند الهى را به آنان بياموزد. دربارهء حضرت يحيى (ع ) قرآن كريم چنين آورده است :
<يا يحيى خذ الكتاب بقوة و آتيناه الحكم صبياً>(مريم : 12
اى يحيى ! كتاب را با كمال قدرت (كنايه از عمل به تمام محتويات آن ) بگير; و ما به او حكمت داديم در حالى كه كودك بود.
برخى مى گويند كه مقصود از حكمت در اين آيه <نبوت >است و برخى ديگر احتمال مى دهند كه مقصود از آن معارف الهى است . در هر صورت , مفاد آيه حاكى است كه انبيا و اولياى الهى با يك رشته استعدادهاى خاص وقابليتهاى فوق العاده آفريده مى شوند و حساب دوران كودكى آنان با كودكان ديگر جداست .
حضرت مسيح (ع ) در نخستين روزهاى تولد خود, به امر الهى , زبان به سخن گشود و گفت :
من بندهء خدا هستم ; به من كتاب داده شده و پيامبر الهى شده ام .(14)
در حالات پيشوايان معصوم نيز مى خوانيم كه آنان در دوران كودكى پيچيده ترين مسائل عقلى و فلسفى و فقهى راپاسخ مى گفتند .(15) بارى , كار نيكان را نبايد با كار خود قياس كنيم و ميزان درك و فهم كودكان خود را مقياس ادراك دوران كودكى پيامبران و پيشوايان الهى قرار دهيم .(16)

پى‏نوشتها:‌


1 . توضيح اين مطلب را در پايان بحث مى خوانيد.
2 . آنجاكه مى فرمايد: <والسابقون السابقون اولئك المقربون >.(واقعه : 10و 11.
3 . <لايستوي منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجة من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا>.(حديد: 10.
4 . اسد الغابة, ج 2 ص 99
5 . بعث النبى يوم الاثنين و اسلم على يوم الثلثاء ـ مستدرك حاكم , ج 2 ص 112 الاستيعاب , ج 3 ص 32
6 . اولكم وارداعلى الحوض اولكم اسلاماً على بن ابى طالب . ـ مستدرك حاكم , ج 3ص 136
7 . مرحوم علامهء امينى متون احاديث و كلمات بسيارى از محدثان و مورخان اسلامى را پيرامون پيشقدم بودن على (ع ) درايمان به پيامبر اكرم (ص ) در جلد سوم الغدير, صفحات 191تا 213(چاپ نجف ) آورده است . علاقه مندان مى توانند به آنجامراجعه كنند.
8 . تاريخ طبرى , ج 2 ص 213 سنن ابى ماجه , ج 1 ص 57
9 . نهج البلاغه عبده , خطبهء 187
10 . همان , خطبهء 127
11 . تاريخ طبرى , ج 2 ص 212 كامل ابن أثير, ج 2 ص 22 استيعاب , ج 3 ص 330و...
12 . بقره : 131
13 . عقدالفريد, ج 3 ص 43 پس از اسحاق , جاحظ در كتاب العثمانية اين اشكال را تعقيب كرده است و ابوجعفر اسكافى دركتاب نقض العثمانية به طور گسترده پيرامون اشكال به بحث و پاسخ پرداخته است . و تمام گفتگوها را ابن ابى الحديد در شرح خود بر نهج البلاغه (ج 13 ص 218تا 295 آورده است .
14 . مريم : 30
15 . از باب نمونه سؤالهاى پيچيده اى كه ابوحنيفه از حضرت كاظم (ع ) و يحى ابن اكثم از حضرت جواد (ع ) مى كردند وپاسخهايى كه مى شنيدند در كتابهاى حديث و تاريخ ضبط شده است .
16 . اميرالمؤمنين مى فرمايد: <لا يقاس بآل محمد (ص ) من هذه الامة احد>: هيچ فردى از افراد اين امت با فرزندان و خاندان پيامبر اسلام برابرى نمى كند. نهج البلاغه ,