پيشگفتار
جامعهء انسانى از ديدگاه تحليگران , به مانند دريايى است آرام و بى حركت ;
كه با گذشت زمان , بخشى از آن به خشكى گراييده , چه بس در طولانى مدتى , به كلى
نابود گردد. تنها چيزى كه به اين درياى ساكن و آران , حركت بخشيده , آن را به
خروش وا مى دارد, وزش بادها و طوفانهاى تند و ملايم است . طوفانها و بادها مى
آيند و موجهامى سازند و سرنوشت كشتيها را رقم مى زنند و از اين جاست كه برخى
موجها كشتى شكنند و مرگ آفرين و برخى ديگر, نجات بخش و زندگى ساز.
آرى , مردان بزرگ و شخصيتهاى تاريخ ساز, همان موج آفرينان جوامع بشرى هستند كه
گاه آنها را به هلاكت وبدبختى و گاه به حيات و سعادت هميشگى رهبرى مى كنند.
و بى ترديد, رهبران آسمانى و پيامبران بزرگ خداوند و نمايندگان پاك و وارستهء
آنان , موج فرينانى هستند كه باموج هدايت بى نظير خود, كشتى جامعه را, كه از
طريق پرورش خرد و منطق و دعوت آدميان به ساختن ساى جاويدان , به ساحل نجات و
نيكبختى ابدى رهنمون شده , تمدنى بر اساس پايه هاى الهى و انسانى پى مى ريزند.
اين عظمت آفرينان هميشهء عرصهء پيكار با پليديها و زشتيها, با روش هدايتى
خداگونهء خود, عزت و كرامت را براى جوامع انسانى به ارمغان مى آورند; كه به
گواهى تاريخ , هر آنجا كه نور وحى درخشيده است , منطق و خرد آمدمى شكفتن گرفته
, باعث پيشرفت تمدن بشرى شده است .
پيامبر اسلام (ص ), نورى بود كه در دل ظلمت جهل و بت انسانها درخشيد و جامعهء
عفريت زدهء آن روزگاران را بافرشتهء انسانيت آشنا ساخت و تمدنى را پى نهاد كه
به تصديق همگان , پربارترين و زيباترين تمدنهاست كه تاكنون , دنياهمانند آن را
به خود نديده است . و اگر, و فقط اگر, مسلمانان در مسير كه حضرتش براى جامعهء
اسلامى ترسيم نموده بود, گام بر مى داشتند و از اختلاف و دو دستگى , و انا نيت
و تعصب دست مى كشيدند, به يقين و صديقين , تاكنون , درخلال گذشت اين چهارده قرن
, ميوه هاى شيرينتر و گواراترى از شجرهء مباركهء تمدن شكوهمند اسلامى بر مى
چيند ومجد و عظمت خود را در جهان پر ظلم و فساد, نگهبان مى بودند. اما افسوس و
هزار افسوس كه پس از رحلت جانگدازپيامبر ختمى مرتبت (ص ), جدال و پرخاشگرى , و
هوا پرستى و مقام طلبى , بر بخشى از مسلمانان چيره گشت وانحرافى بزرگ و بس
خطرناك در مسير هدايت الهى پديد آورد و خط مستقيم رهبرى را آسيب فراوان زد.
به راستى , ناخشنودى جامعهء آن روز از چه روى بود؟ و به كدامين علت , طريق
ناسپاسى و طغيانگرى اختياركردند؟
بلى , ناسپاسى و ناخشنودى آنان , به جهت مخالفت با امامى بود كه پيامبر اكرم (ص
), در مناسبتها و رويدادهاى مختلف , به آنان معرفى كرده بود. عالمان و
دانشمندان , سياستمداران و مدبران ,... و خلاصه بزرگترين رهبر الهى بعد
ازپيامبر اكرم (ص ), بيست و پنج سال تمام در كنج خانه نشست و تنها توانست از
تفرق جامعهء اسلامى نوپاى آن روزجلوگيرى به عمل آورد. و به يقين مى توان گفت كه
جهان آن روز, نه تنها على (ع ) را نشناخت , بلكه حتى درك گوشه اى از فضايل آن
امام بزرگ را نيز نداشت .
اما پس از آن بيست و پنج سال گوشه نشينى , كه به تعبير حضرتش به مانند خارى در
چشم و استخوانى در گلو بود,هنگامى كه انحرافات جامعه از خط مستقيم رهبرى پيامبر
(ص ) كاملاً آشكار گشت و مسلمانان آمادگى يافتند تا ازدست رفته ها را به دست
آوردند, به سراغ رهبر واقعى و شخصيت والا و مربى بزرگ خود رفتند تا او, بار
ديگر, به انحرافات پايان بخشيده , حكومت عدل و قسط را همان گونه كه پيامبر (ص )
مى خواست , برپا سازد. اگر چه آنان با اين هدف مقدس , دست بيعت با على (ع )
دادند و ايشان نيز به حكم فرمان خداوند كه <هنگام فراهم شدن زمينه براى
برپاساختن حكومت عدل و قسط, بايد به پا خاست >با آنان بيعت كرد; ولى انحراف در
جامعه اسلامى به قدرى وسيع وگسترده بود كه ترميم آن جز با جهاد و قتال با
منحرفان امكان پذيرنبود.
از اين رو, دوران خلافت آن رادمرد و اسوهء ايمان , صرف پرداختن به جنگهاى داخلى
شد. از نبرد با ناكثان (پيمان شكنان ) آغاز گرديد و با ريشه كن كردن مارقان (از
دين بيرون رفتگان ) خاتمه يافت و سرانجام توسط بقاياى دشمنانان داخلى (خوارج
نهروان ) و به دست شقى ترين فرد هميشهء تاريخ , در خانهء خدا, شربت شهادت
نوشيد, همچنان كه درخانهء خدا ديده به جهان گشوده بود. و زندگى پر بركت و
گرانبهاى خود را در پيمودن راه ميان اين دو معبد مقدس (كعبه و محراب كوفه )
گذراند.
دربارهء اين كتاب
مجموع زندگانى امير مؤمنان , على بن ابى طالب (ع ) را مى توان به
پنج دوره تقسيم نمود:
1- از ولايت تا بعثت .
2- از بعثت تا هجرت .
3- از هجرت تا رحلت پيامبر (ص ).
4- از رحلت پيامبر (ص ) تا خلافت .
5- از خلافت تا شهادت .
فصل بندى كتاب حاضر, مبناى دوره هاى فوق مى باشد. در اين پنج فصل , زندگى عادى
(ص ) به صورت گويا ومستند, بيان شده است . تلاش ما بر آن بوده است كه از هر نوع
مبالغه و حدسهاى بى اساس دورى جوييم . كوشيده ايم كه ارجاع به مصادر اصلى , نه
اطناب ممل باشد و نه ايجاز مخل ; بلكه مصادر و مآخذ را تا جايى كه براى نوع
خوانندگان فارسى زبان ملال آور نباشد, و به قدر كفايت , بيان كرده ايم .
زمانى كه نگارنده از طبع و نشر كتاب فروغ ابديت (دورهء كامل زندگانى پيامبر
اكرم (ص )) فارغ گشت , تصمیم گرفت زندگانى پر افتخار نخستين پيشواى شيعيان جهان
, على بن ابى طالب (ع ) را نيز مطابق با شيوهء همان كتاب , به رشتهء تحرير در
آورد كه خوشبختانه توفيق نيز رفيق گرديد و چهار بخش از زندگانى آن حضرت , در يك
جلد منتشر گشت .ولى پيدايش مكاتب انحرافى والحادى در فضاى باز سياسى انقلاب
اسلامى , فكر نويسنده را متوجه مبارزه با اين آفات , بالاخص مبارزه با ماركسيسم
نمود و او را از ادامهء خدمت در آستان مقدس پيشواى پرهيزگاران , على بن ابى
طالب (ع ) بازداشت . اما, پس از مدتى , بار ديگر توفيقى نصيب گشت و به تأليف
بخش پنجم و ششم از زندگانى آن حضرت كه حساسترين و پرآوازه ترين دوران زندگى
ايشان است , پرداخت و توانست دورهء كامل زندگى آن امام بزرگواررا به صورت
تحليلى و مستند, و در قالب نگارش متناسب با فرهنگ اين روزگار, تقديم آستان مقدس
حضرتش نمايد.
تذكار
در اينجا تذكر نكته اى لازم است :
كتاب حاضر, همان طور كه ذكر شد, زندگى عادى و شخصى امام (ع ) را ترسيم مى كند;
ولى فصول ديگر از زندگى آن حضرت , همچون : علم و دانش , زهد و پارسايى , فضايل
و مناقب , خطبه ها و خطابه ها, رسائل و نامه ها, پندها وكلمات قصار, احتجاجات و
مناظرات , اصحاب و ياران ايشان و سرگذشت آنان , معجزات و كرامات , قضاوتها
وداوريهاى محير العقول و... در اين كتاب مورد بحث و بررسى قرار نگرفته است ; كه
اين موضوعات , هر يك به تنهايى ,مجالى ديگر و كتابى جداگانه مى طلبد.
نگارندهء كتاب فروغ ولايت , با صراحت هر چه تمامتر, معترف است كه نتوانسته است
حتى نيمرخى روشن ازچهرهء نورانى زندگى آن حضرت را در اين اوراق ترسمى نمايد.
ولى , افتخار دارد كه در رديف خريداران يوسف در آمده است , هر چند كه به اين
بهاى اندك , تار مويى از آن يوسف زمان نيز نصيبش نگردد. اما چه مى كند كه :
تجرى
الرياح بما لا تشتهى السفن
ما كل
ما يتمنى المرء يدركه
جعفر
سبحانى
قم ـ مؤسسهء امام صادق (ع )
15جب 1410ه .ق
22بهمن 1368ه. ق