على و زمامداران

على محمد ميرجليلى

- ۱۱ -


5- اقامه نماز تمام در سفر توسط عثمان و اعتراض امام على (ع)
در شرع مقدس اسلام براى انسان مسافر تخفيفى در اقامه نمازهاى پنجگانه داده شده است ، بطورى كه براى شخص مسافر، نمازهاى چهار ركعتى ، به دو ركعت تقليل يافت و اين را در اصطلاح ، نماز قصر گويند.(774)
البته نماز قصر شرايطى دارد كه در كتب فقهى به تفصيل آمده است . پيامبر خدا (ص) و نيز خليفه اول و دوم ، در سفر نماز را دو ركعتى برگزار مى كردند و از آنجمله در مراسم حج در منطقه ((منى )) به همين شيوه نماز مى گزاردند. عثمان نيز در اوايل خلافت خود به اين سنت پاى بند بود ولى بعد از گذشت پنج سال از زمامدارى خود، بر خلاف قرآن و سنت پيامبر، نماز را در ((منى )) تمام خواند و چهار ركعتى كرد.(775) صحابه پيامبر (ص) به مخالفت با وى پرداختند و به تعبير ابن عباس ، اولين انتقاد مردم از عثمان ، اقامه نماز چهار ركعتى در منى بود. برخى از صحابه نزد وى آمده و علت تغيير روش وى را جويا شدند. يكى از آنها امام على (ع) بود كه نزد خليفه آمد و فرمود: ((حادثه جديدى پيش نيامده (تو قصد ندارى در مكه ساكن گردى ) و زمان زيادى نيز از دوران پيامبر (ص) نگذاشته است و خود نيز به ياد دارى كه پيامبر (ص) و ابابكر و عمر در منى نماز را دو ركعت مى خواندند و تو نيز در اوايل زمامدارى ، چنين بودى . نمى دانم چه چيز سبب شده است كه از روش سابق دست بردارى ؟)) عثمان كه جوابى در مقابل سخنان منطقى امام على (ع) نداشت پاسخ داد: ((راى رايته : اين نظر خود من است .))(776) و چون در همان منى عثمان مريض شد و از امام (ع) خواسته شد كه به جاى وى امامت جماعت را بپذيرد، امام حاضر گرديد به شرط آنكه به شيوه پيامبر (ص) نماز را دو ركعتى بخواند؛ ولى اطرافيان خليفه از امام (ع) خواستند كه نماز را به شيوه عثمان (چهار ركعتى ) اقامه نمايد. امام (ع) اين پيشنهاد را رد كرد؛ زيرا خليفه حاضر به اقامه نماز بر طبق سنت پيامبر (ص) نگرديد.(777) گروهى ديگر از صحابه از نظر علمى با امام (ع) هم نظر بوده و به مخالفت لفظى با خليفه پرداختند؛ ولى در عمل جراءت مخالفت با عثمان را نداشتند و به تبعيت از وى نماز را در منى تمام مى خواندند.
عبدالرحمن ابن عوف نزد خليفه آمد و با ياد آورى زمان پيامبر (ص) و ابابكر و عمر و صدر خلافت شخص سوم به وى اعتراض نمود. عثمان سه توجيه براى كار خود مطرح ساخت : 1- گروهى از مردم يمن در سال گذشته ، از نماز دو ركعتى من ، چنين برداشت كرده اند كه نماز انسان در وطن خودش ، قصر است و گفته اند كه عثمان ، امام است و با آنكه اهل مكه مى باشد، نماز را دو ركعتى مى خواند، پس نماز در وطن دو ركعتى است . 2- من در مكه ازدواج كرده ام و همسر من اهل مكه است . 3- اموالى در شهر طائف دارم و چه بسا بعد از مراسم حج ، به آنجا رفته و در آن مدتى اقامت گزينم . عبدالرحمن ابن عوف دلايلش را غير موجه دانست و به عثمان گفت : اما اولى جوابش آن است كه پيامبر (ص) و ابابكر و عمر نيز در منى نماز را شكسته مى خواندند و عمر تا زمان مرگ ، در مكه نماز را دو ركعتى بجا مى آورد. اگر برداشت اشتباه مردم موجب قصر نماز است ؛ پس آنها نيز مى بايست نماز را شكسته بخوانند. دومى نيز قابل قبول نيست ؛ زيرا همسر تو در مدينه است و او در محل سكونت تابع توست ، به همراه تو به مكه مى آيد و با تو از آن خارج مى گردد. سومى نيز مردود است ؛ زيرا تو اهل طائف نيستى و طائف از مكه به اندازه پيمودن راه در سه شب ، فاصله دارد (بيش از حد مسافت شرعى است ). هنگامى كه خليفه پاسخ صحيح عبدالرحمن را شنيد، جواب داد: ((هذا راءى راءيته : اين نظر خود من است .))(778)
عبدالله ابن مسعود نيز از كسانى بود كه بر عثمان خرده مى گرفت و به سنت پيامبر (ص) و ابوبكر و عمر روش خود عثمان در اوايل حكومتش ‍ استدلال مى كرد؛ ولى در عين حال به تبعيت از خليفه نماز را چهار ركعتى خواند و چون مورد اعتراض مردم قرار گرفت كه چگونه بر خليفه ايراد مى گرفتى ؛ ولى خود نماز را چهار ركعتى مى خوانى ؟ تنها پاسخش اين بود: ((الخلاف شر: مخالفت كردن (با خليفه ) بدتر است .)) و طبق نقل برخى پاسخ داد: ((الان هم حديث پيامبر (ص) را مبنى بر دو ركعتى بودن نماز در منى ، براى شما بازگو مى كنم ؛ ولى چون عثمان امام است من با او مخالفت نمى كنم ؛ زيرا مخالفت كردن با خليفه را صلاح نمى دانم .))(779) عبدالرحمن ابن عوف نيز كه ادله عثمان را قابل قبول ندانست ، بعد از آنكه از مجلس خليفه بيرون آمد با ابن مسعود برخورد نمود و استدلال ((الخلاف شر)) را از وى پذيرفت و قول داد كه از اين به بعد، در منى نماز را تمام بخواند.(780)
عبدالله بن عمر نيز در منى نماز را به جماعت و چهار ركعتى برگزار مى كرد و سپس در منزل ، آن را دو ركعتى اعاده مى نمود.(781) اين عمل وى در واقع تصديق خليفه در بدعت خود و ابقاء مردم در جهل بود؛ زيرا خودش از پيامبر (ص) روايت كرده است : ((الصلوة فى السفر ركعتان ، من خالف السنة فقد كفر.)) ((نماز در سفر دو ركعت است . هر كس با اين سنت مخالفت كند كافر است .))(782) و همو گويد: ((پيامبر (ص) هنگامى كه از مدينه خارج مى شد تا زمان بازگشت ، نمازها را دو ركعتى مى خواند. من با ايشان در سفرها بودم و شاهد بودم كه بيش از دو ركعت نمى خواند.))(783) و نيز نقل كرده است من با پيامبر (ص) و ابابكر و عمر در ((منى )) نماز را دو ركعت مى خواندم .
معاويه نيز در عصر خود هنگامى كه وارد مكه شد، نماز ظهر را شكسته خواند. بعد از نماز، مروان و عمرو (فرزند عثمان ) به معاويه اعتراض ‍ كردند تو پسر عمويت عثمان را مفتضح ساختى ؛ زيرا بر خلاف وى ، نماز را دو ركعتى اقامه نمودى . معاويه پاسخ داد: من با پيامبر (ص) و ابابكر و عمر به همين نحو نماز مى خواندم . آن دو گفتند: چون عثمان نماز را تمام خوانده است مخالفت تو، براى او عيب است . به همين جهت معاويه نماز عصر را چهار ركعت اقامه نمود.(784) و همو مى گفت : ((من طبق راءى خود در مورد كلاله سخن مى گويم ، اگر صحيح باشد، همان حكم خداست و گر نه از من و از شيطان است .))(785)
و خليفه ثانى حج تمتع و متعه نساء را حرام مى كند با آنكه خود معترف است در زمان پيامبر (ص) مشروع بوده است و او اول كسى است كه آن را تحريم مى كند. برخى از صحابه هم با علم به بدعت بودن آن و حتى با وجود مشاجره لفظى ، در عمل با خلفا همكارى نموده و با استدلال به اينكه مخالفت كردن صلاح نيست ، بر اين بدعتها مهر تصديق زدند. اين منطق نمى تواند مورد قبول باشد، نمى توان پذيرفت كه مخالفت با خليفه بدتر از مخالفت با قرآن و پيامبر صلى الله عليه و آله و تغيير سنت باشد. بدعتهاى خلفاى ثلاثه و سكوت اكثر صحابه در مقابل آن ، سبب شد تا حاكمان بعدى نظير معاويه و مروان ، بى پروا به مخالفت با سنت پيامبر (ص) بپردازند چنانكه به آن اشاره خواهيم كرد.
در اين ميان فقط امام على (ع) هم در سخن و هم در عمل با اين بدعتها مخالفت مى نمود و حاضر به مسامحه در اين زمينه نمى گرديد و در مقابل خليفه با قاطعيت مى فرمود: ((من راءى هيچكس را بر سنت پيامبر (ص) ترجيح نمى دهم و از آن دست بردار نيستم .))
6- خريدن ملك وقف توسط عثمان و اعتراض امام على (ع)
به امام (ع) خبر رسيد خليفه آب و ملكى كه در آن از وقف پيامبر (ص) سهمى وجود داشت خريده است . بعد از نماز نزد خليفه آمد و در حالى كه عصاى خود را در دست داشت عثمان را مورد عتاب قرار داد و فرمود: چرا آب و ملكى كه وقف پيامبر (ص) در آن شريك است ، خريده اى ؟ و اضافه نمود: مى دانستم غير از تو كسى جراءت خريدن آن را ندارد. عثمان بلند شد و بحث بين او و امام در گرفت تا آنجا كه خليفه امام را با تازيانه تهديد كرد و حضرت نيز عصاى خود را بالا برد. عباس عموى پيامبر (ص) به ميان آنها آمد و به مشاجره آن دو پايان داد.(786)
ظاهرا خليفه با علم به وقف بودن اين مالك ، اقدام به خريدن آن نموده است و گر نه در جواب امام (ع) لازم نبود خليفه ناراحت شود و تازيانه خود را پيش كشد؛ بلكه جواب مى داد: من نمى دانستم ، الان آن را بر مى گردانم . هنگامى كه به سخن امام (ع) توجه كنيم كه فرمود: ((مى دانستم جز تو كسى جراءت خريدن آن را ندارد)) اين مطلب روشن تر خواهد شد. از سياق اين حديث بر مى آيد كه امام (ع) در مخالفت با بدعتهاى خلفا از تهديدهاى آنها هراسى به دل راه نمى داد؛ بلكه خليفه را با عصا نيز تهديد مى كرد.
7- تقديم خطبه بر نماز عيد توسط عثمان و اعتراض امام على (ع)
سنت پيامبر (ص) در نماز عيد فطر و قربان بر آن بود كه اول نماز را مى خواندند و سپس به ايراد خطبه مى پرداختند. در عصر خليفه اول و دوم نيز به اين سنت عمل مى شد.(787) اولين فردى كه خطبه را بر نماز عيد مقدم داشت ، عثمان بود(788) برخى در مقام توجيه اين بدعت گفته اند عثمان در يكى از اعياد مشاهده كرد كه مردم به نماز نرسيدند، از اينرو نماز را به تاءخير انداخت تا همه توفيق شركت بيابند. اين سخن قابل قبول نيست ؛ زيرا همين امر در زمان پيامبر (ص) نيز وجود داشت و بر حضرت مخفى نبود، در عين حال ، نماز را قبل از خطبه اقامه مى نمود؛ چرا كه مصلحت تشريع مهم تر از اين امور است . اگر قرار باشد اجتهاد در مقابل نص نموده و احكام الهى را طبق آراء و افكار خود تغيير دهيم ، ديگر حكمى از احكام پا برجا نخواهد ماند. امام على (ع) با اين بدعت نيز مخالفت نمود و در عصر خليفه سوم هنگامى كه نماز عيد را اقامه نمود، بعد از خواندن نماز به ايراد خطبه پرداخت و اين جريان در اواخر حكومت عثمان و در زمانى بود كه خانه وى توسط مردم محاصره شده بود.(789)
عمل خليفه سوم سبب شد بنى اميه كه بعد از وى بر سر كار آمدند به اين بدعت ، ادامه دهند و تا آنجا پيش رفتند كه در جواب اعتراض صحابه پيامبر (ص) به اين بدعت ، شعار: ((سنت پيامبر متروك و نابود شده است .)) سر مى دادند. ابوسعيد الخدرى آورده است مروان (790) در عصر معاويه خطبه را قبل از نماز خواند. شخصى فرياد زد و گفت : ((يا مروان خالفت السنة : اى مروان با سنت پيامبر مخالفت نمودى و خطبه را قبل از نماز ايراد كردى .))(791)
مروان با كمال خونسردى پاسخ داد: سنت متروك گرديده است . ابوسعيد نيز به وى گفت : شما سنت پيامبر (ص) را تغيير داديد در حالى كه بهتر از روش شما بود و به همين جهت ((ابن زبير)) بعد از اقامه نماز به ايراد خطبه پرداخت و گفت : تمام سنت هاى پيامبر (ص) مورد تغيير قرار گرفته تا جايى كه نماز نيز از آن مصون نمانده است .(792)
انگيزه بنى اميه در تقديم خطبه بر نماز اين بود كه مردم را مجبور به شنيدن سخنان خود نمايند و چون آنها در نماز به بدگوئى از اهل بيت پيامبر (ص) و به ويژه على (ع) و سب ايشان مى پرداختند، مردم حاضر نبودند گوش به ياوه گوييهاى آنها بسپارند. از اين رو به محض اتمام نماز، مردم از مصلى بيرون مى رفتند. براى جلوگيرى از خروج مردم ، نماز را به تاءخير انداختند.(793) مردمى كه از پيامبر خود شنيده بودند: ((هر كس على (ع) را دشنام دهد مرا دشنام داده است و دشنام به من دشنام به خداست .))(794) نمى توانستند سب امام على (ع) را از زبان افرادى نظير مروان و امثال او تحمل نمايند. لذا مؤ لف ((نيل الاوطار)) تصريح مى كند و مردم به مخالفت با بنى اميه پرداخته و عمل آنها در تقديم خطبه را بدعت شمرده و آن را مخالف سنت پيامبر (ص) قلمداد كردند و از فقهاء بزرگى نظير شافعى و نووى نقل مى كند كه فتوى به بطلان نماز عيد در صورت تقديم خطبه داده اند.(795)