بخش يكم:
در زمان پيغمبر(ص)
1ـولادت و حسب و نسب.
2ـتربيت اوليه.
3ـعلى عليه السلام هنگام بعثت.
4ـنقش على عليه السلام در هجرت.
5ـخدمات نظامى على عليه السلام.
6ـنص بر امامت آنحضرت
ولدته فى حرم الا له امه و البيت حيث فنائه و المسجد بيضاء طاهرة
الثياب كريمة طابت و طاب وليدها و المولد
(سيد حميرى)
1ـولادت و حسب و نسب
كعبه امروز تماشاگه اهل نظر است
كز سراپرده حق نور خدا جلوهگر است
آمد از قبله برون قبله نمائى كه در اوست
آنچه منظور دل مردم صاحب نظر است
مگر از طرف چمن بوى گل آورد نسيم
كه فضا غاليه افشان چو نسيم سحر است
مگر آهوى حرم نافه مشگين بگشود
كه پراكنده در آفاق همه مشگتر است
عاشقان را ز شعف بزم و بساط دگريست
عارفان را ز طرف و جدو نشاط دگر است
آسمان را ز فروزنده كواكب گوئى
اشك شوق است كه بر چهره روان از بصر است
پسرى فاطمه بنت است زاد چون شير
رو بهان را همه انديشه از آن شير نر است
آمد آن شمع فروزنده كانون وجود
كاتش عشق رخش در همه جا شعلهور است
داد خواهان جهان را ز حرم مژده رسيد
كه عيان موكب مسعود شه دادگر است
چه جمالى كه فروزنده چو خورشيد بروز
چه جبينى كه درخشنده بشب چون قمر است
قدر برتر ز فلك،علم فزونتر ز نجوم
نعمتش بيحد وجود و كرمش بى شمر است
سر تسليم نهد بر خط فرمان قضا
آنكه خود بنده فرمان مطاعش قدر است
كيست شايسته او رنگ خلافت جز او
كز همه برتر و داناتر و شايستهتر است
پشت اسلام ز بازوى على گشت قوى
نخل توحيد ز شمشير على بار ور است
سر به محراب پى بندگى آورد فرود
كى ز شمشير جفا شير خدا را حذر است
ز ادب چهره بر آن قبله حاجات بنه
كه شهان را چو گدا جبهه بر آن خاك در است (1)
بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در
سال سىام عام الفيل (2) بطرز عجيب و بيسابقهاى در درون كعبه يعنى
خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:
اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست
بطحا صدف گوهر يكدانه تست
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب
اى نجل خليل خانه خود خانه تست
پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و
مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف
هاشمى نسب است (3)
اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى
نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و
با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا
مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را
مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل
با ساير مواليد فرق بسيار دارد.
شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كردهاند كه گفت
من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم
كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد
مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو
آمدهاند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت
عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من
است ولادت او را بر من آسان گردان،يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه
كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و
ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم
كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در
حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى
گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز
از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از
خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد
كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا
شدم و از ميوههاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى
ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى
فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض
علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام
خانهام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و
فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. (4)
و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت
در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در
آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و
اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:
و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله
تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. (5)
يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او
واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه
بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.
در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده
است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را
گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.
يا رب هذا الغسق الدجى
و القمر المبتلج المضىء
بين لنا من حكمك المقضى
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى (6)
هاتفى ندا كرد:
خصصتما بالولد الزكى
و الطاهر المنتجب الرضى
فاسمه من شامخ على
على اشتق من العلى (7)
علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كردهاند و
محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد
كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.
يا اهل بيت المصطفى النبى
خصصتم بالولد الزكى
ان اسمه من شامخ العلى
على اشتق من العلى (8)
و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از
اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و
هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت
آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود:
انا الذى سمتنى امى حيدرة
ضرغام اجام و ليث قسورة (9)
و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او
اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو
رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.
همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات
گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود
بدرگاه خدا استغاثه نمودهاند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و
بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن
خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازهاش نماز خواند و خود در قبر او قرار
گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. (10)
و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و
آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة
مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا
آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:
و قد علموا ان ابننا لا مكذب
لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل
يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و
سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل
اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و
خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثلابوطالب مثل
اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش
(يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. (11)
اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله
مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت
خطاب نموده و گويد:
و دعوتنى و علمت انك ناصحى
و لقد صدقت و كنت قبل امينا
و ذكرت دينا لا محالة انه
من خير اديان البرية دينا (12)
بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده
است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:
ألم تعلموا انا وجدنا محمدا
نبيا كموسى خط فى اول الكتب (13)
شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:
و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر
بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب.
(14)
يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله
عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود
و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده
است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينىنوشته شده و كتابهاى
مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .
بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را
جلوه تازهاى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سرودهاند كه در
خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.
ولدته فى حرم الاله امه
و البيت حيث فنائه و المسجد
بيضاء طاهرة الثياب كريمة
طابت و طاب وليدها و المولد
فى ليلة غابت نحوس نجومها
و بدت مع القمر المنير الاسعد
ما لف فى خرق القوابل مثله
الا ابن امنة النبى محمد (15)
مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه
او بود.
آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و
مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.
در شبى كه ستارههاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه
ماه پديد آمده بود .
قابلههاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشايندهاند(يعنى
هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و
آله و سلم.
پىنوشتها:
(1) از ديوان دكتر قاسم رسا.
(2) حبشىهاى فيل سوار كه باصحاب فيل سوار كه باصحاب فيل مشهورند
تحت فرماندهى ابرهه براى ويران كردن كعبه بمكه آمده بودند كه خداوند همه آنها
را هلاك نمود و خود ابرهه نيز آخرين نفر بود كه بهلاكت رسيد چنانكه در قرآن
كريم فرمايد: (ألم تر كيف فعل ربك باصحاب الفيل؟) اعراب حجاز آن سال را مبارك
شمرده و نامش را عام الفيل گذاشتند و ولادت نبى اكرم نيز در همانسال بوده است
تا 71 سال پس از آنواقعه يعنى تا سال 18 هجرى عام الفيل مبدأ تاريخ مسلمين بود
ولى در سال مزبور كه ششمين سال خلافت عمر بود برهنمائى حضرت امير از عام الفيل
صرفنظر و سال هجرت نبوى مبدأ تاريخ مسلمانان قرار گرفت.
(3) ابوطالب پيش از ولادت على عليه السلام داراى سه پسر ديگر هم
بود كه به ترتيب عبارتند از طالب،عقيل،جعفر.
(4) امالى صدوق مجلس 27 حديث 9ـروضة الواعظين جلد 1 ص 76ـبحار
الانوار جلد 35 ص 8ـكشف الغمه ص .19
(5) فصول المهمه ص .14
(6) اى پروردگار صاحب شب تاريك و ماه نور دهنده از حكم مقضى خود
براى ما آشكار كن كه اسم اين كودك را چه بگذاريم.
(7) شما دو نفر (ابوطالب و فاطمه) اختصاص يافتيد بفرزند پاكيزه و
برگزيده و پسنديده پس نام او على است و على از نام خداوند على الاعلى مشتق شده
است.
(8) ينابيع المودة باب 56 ص 255ـكفاية الطالب ص .406
(9) من آنكسم كه مادرم نام مرا حيدر نهاد،شير بيشهام چنان شيرى
كه زورمند و پنجه افكن باشد.
(10) اعلام الورىـاصول كافى جلد 2 ابواب تاريخـامالى صدوق مجلس 51
حديث .14
(11) امالى صدوق مجلس 89 حديث 12 و 13ـروضة الواعظين جلد 1 ص 139
12) بحار الانوار جلد 35 ص 124ـمرا(بدين خود) دعوت كردى و من
دانستم كه يقينا تو خير خواه منى و تو از اين پيش راستگو و امين بودى و دينى را
بمردم عرضه داشتى كه آن بهترين اديان است.
(13) اصول كافى جلد 2 باب ابواب التاريخـآيا ندانستيد كه ما
محمد(ص) را مانند موسى به پيغمبرى يافتيم كه در كتابهاى گذشته نامش نوشته شده
است.
(14) ينابيع المودة باب 52 ص .152
(15) روضة الواعظين جلد 1 ص .81