آخرين ديدار

نادر فضلي

- ۳ -


عبادت خالصانه

ثم ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لاشريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين پس از اينها كه گفتم، باز تاكيد مى كنم كه همه ى نماز و عبادت من، سرتاسر زندگيم، حتى مردنم، سراسر براى خداست. همان خدايى كه شريكى ندارد و امر شده ام تا يكتاپرست باشم. من مسلمان هستم.

اين سخن دستورى است كه خداوند نخست به پيامبر خويش نازل فرموده و از آن حضرت خواسته است تا آنچنان باشد كه در اين آيه ى شريفه آمده است. قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له بذلك امرت و انا اول المسلمين [سوره ى انعام، آيه ى 163 -162] گفتنى است كه حضرت على عليه السلام به جاى 'انا اول المسلمين' فرموده است: 'انا من المسلمين'، زيرا كه اول مسلمان حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است. كه در عوالم پيش از اين عالم بر تمام موجودات سبقت گرفت و بر يگانگى خداوند شهادت داد.

او در دامان پيامبر پرورش يافته است و همان سخن را مى گويد، چون مى داند: فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعباده ربه احدا [ سوره كهف آيه 110. ] هر كس كه اميد لقاى پروردگارش را دارد، بايد كه عمل شايسته بجاى آورد و هيچ كس را در پرستش خداوند شريك نگرداند.

منظور و مقصود اصلى در هر دو آيه ى شريفه، خلوص درعبادت خداوند است و نيز اعلام دستور صريح، مبنى بر اينكه بندگان خدا، در تمام دوران زندگى، تمامى كارها را فقط به خاطر خدا انجام دهند و جز او را در نظر نياورند. پيشتر در سخنى ديگر مى فرمود: خوشا به حال كسى كه عبادت و دعايش خالص براى خدا باشد. و دلش مشغول آنچه ديده اش مى بيند، نگردد، ياد خدا را با آنچه كه گوشش مى شنود، فراموش نكند، سينه اش به آنچه كه به ديگران- از مال دنيا- مى دهند مخزون نشود [ عن ابى الحسن الرضا عليه السلام، ان اميرالمومنين صلوات الله عليه كان يقول: طوبى لمن اخلص لله العباده و الدعا و لم يشغل قلبه بما ترى عليناه، و لم ينس ذكر الله بما تسمع اذناه، و لم يحزن صدره بما اعطى غيره. "بحارالانوار ج 67 ص 229". ]

و نيز همان بزرگوار فرموده است: خداوندا، تو را به خاطر ترس از آتش يا طمع به بهشت، عبادت نمى كنم بلكه ازآن رو كه تو را شايسته ى عبادت يافته ام، عبادتت مى كنم [ قال اميرالمومنين عليه السلام: ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك، ولكن وجدتك اهلا للعباده فعبدتك. "بحارالانوار ج 67 ص 234 كتاب الايمان و الكفر، باب الاخلاص و معنى قربه تعالى". ]

از پيامبر خدا هم نقل كرده است كه فرمود: اگر كسى چهل بامداد خدا را خالص عبادت كند، چشمه سارهاى حكمت از قلبش به سوى زبانش جارى مى شود [ عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه. "بحارالانوار ج 67 ص 243". ]

البته ناگفته نماند كه اخلاص در عبادت و عمل، از دشوارترين اعمال دينى است، چنانچه باز از حضرت على عليه السلام نقل است كه فرمود: دنيا يكسره جهل و نادانى است، مگر جايگاههاى دانش. دانش حجتى است عليه آدمى، مگر آن كه به آن عمل شود. عمل نيز بيشتر آلوده به ريا مى شود مگر عملى كه مخلصانه براى خدا باشد. و اخلاص سخت در معرض خطر است تا آن كه بنده به پايان كار خويش چشم بدوزد. [ عن الرضا، عن آبائه عليهم السلام قال: قال اميرالمومنين عليه السلام: الدنيا كلها جهل الا مواضع العلم، و العلم كله حجه الا ما عمل به، و العمل كله رياء الا ما كان مخلصا، و الاخلاص على خطر حتى ينظر العبد بما يختم له. "بحارالانوار ج 67 ص 242". ]

متقى باشيد

آنگاه آن حضرت دو فرزند گرامى خويش را مخاطب ساخته، به آنان فرمود: « اوصيكما بتقوى الله » نور چشمانم شما را به ترس از خدا سفارش مى كنم. سفارش به تقوا پيش از همه و بيش از همه توسط خداوند صورت گرفته است. خداوند خطاب به مسلمانان مى فرمايد: و لقد وصينا الذين اوتوا الكتاب من قبلكم و اياكم ان اتقوا الله شما و پيشينيان شما را- كه كتاب آسمانى به آنها داده ام- به تقوا سفارش مى كنم.

در ميان فرمانهايى كه خداوند در قرآن به مردم و مسلمانان و مومنان داده است بيشترين فرمان امر به تقواست. [ حدود 78 مرتبه در قرآن امر به تقوا شده است. ] آثارى را هم كه خداوند براى تقوا بر شمرده است، شگفت انگيز است. از آن جمله اند:

»» اگر مردم تقوا پيشه كنند درهاى بركات آسمان و زمين بر آنان گشوده مى گردد. [ سوره ى اعراف، آيه ى 96. و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض. ]

»» هر كس تقوا داشته باشد خداوند بينشى به او مى دهد كه تفاوت ميان حق و باطل را به آسانى مى يابد. [ سوره ى انفال، آيه ى 29. يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا. ]

»» هر كس تقوا پيشه كند اگر گرفتار شد، خداوند برايش گريزگاهى قرار مى دهد.[ سوره طلاق، آيه ى 2. و من يتق الله يجعل له مخرجا. ]

»» هر كس تقوا داشته باشد خداوند كارش را آسان قرار مى دهد. [ سوره ى طلاق، آيه ى 4. و من يتق الله يجعل له من امره يسرا. ]

»» دستور خداوند است كه تقوا پيشه كنيد كه خدا به شما علم و دانش عطا مى كند. [ سوره ى بقره، آيه ى 282. و اتقوا الله و يعلمكم الله. ]

»» و نيز فرمان خداست كه توشه ى تقوا برگيريد كه براى جهان آخرت بهترين توشه تقواست. [ سوره ى بقره، آيه ى 197. و تزودوا فان خير الزاد التقوى. ]

عصاره و خلاصه ى زندگى پيامبر و به پيروى از آن حضرت، تمام زندگى او نيز قرين و همراه تقواست. تعابير زيبايى كه او درباره تقوا دارد فراوان و شنيدنى است كه چند مورد را به اشاره مى آوريم:

»» تقوى همانند شتر رام و راه شناسى است كه اگر اهل تقوا زمام امر خويش را به او سپرند به سلامت آنان را به بهشت برين وارد مى كند. [ الا و ان التقوى مطايا ذلل حمل عليها اهلها و اعطو ازمتها، فاوردتهم الجنه. "نهج البلاغه كلام، 16". ]

»» تقوا دژ استوارى است كه هر كس به آن درآيد در امان مى ماند. [ اعلموا عبادالله! ان التقوى دار حصن عزيز. "نهج البلاغه نسخه ى صبحى صالح خطبه ى 156". ]

»» تقوا ريسمانى است كه دستگيره آن بسيار استوار و مطمئن است. تقوا پناهگاهى است كه در بلندايى امن قرار دارد. [ فاعتصموا بتقوى الله، فان لها حبلا وثيقا عروته، و معقلا منيعا ذروته "نهج البلاغه نسخه ى صبحى صالح خطبه 190". ]

»» تقوا داروى بيمارى دل و بينايى كورى درون و شفاى مرض تن و صلاح فساد سينه و پاكيزگى ناپاكى جان... شماست. [ فان تقوى الله دواء داء قلوبكم، و بصر عمى افئدتكم، و شفاء مرض اجساكم، و صلاح فساد صدوركم، و طهور دنس انفسكم... "نهج البلاغه نسخه ى صبحى صالح خطبه ى 198". ]

»» به وسيله ى تقوا آدمى از هر هلاكتى نجات مى يابد. [ ... و نجاه من كل هلكه. "نهج البلاغه نسخه ى صبحى صالح خطبه 230". ]

دل به دنيا مسپاريد

يكى از جلوه هاى بسيار بارز تقوا، دل نسپردن به اين دنياى فانى و فريبنده است. از اين رو در ادامه سفارش به تقوا مى فرمايد: « و ان لا تبغيا الدنياو ان بغتكما و لا تاسفا على شى ء منها زوى عنكما » . به شما سفارش مى كنم كه دنيا را طلب نكنيد هر چند كه دنيا به دنبال شما بيايد. و بر چيزى از اين دنياى گذرا، كه از شما كناره جسته است، افسوس مخوريد.

به همان فراوانى و كثرتى كه آن بزرگوار درباره ى تقوا سخن گفته است، درباره دل نبستن به دنيا بيانات بسيار روشنگر و هشدار دهنده اى دارد: به بزرگى و فخر ظاهرى اين دنيا رغبتى نداشته باشيد و به وسيله زينت و نعمت آن فريفته نشويد و از سختى ها زيانهايش بى تابى نكنيد، چرا كه عزت و فخر اين دنيا تمام شدنى است و زينت و نعمت آن نابود گشتنى است و سختى و زيانش پايان پذير است. هر مدت و دورانى در اين دنيا سرآمدى دارد و هر زنده اى، مردنى... [ فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها، و لا تعجبوا بزينتها و نعيمها، و لاتجزعوا من ضرائها و بوسها، فان عزها و فخرها الى انقطاع، و ان زينتها و نعيمها الى زوال، و ضراءها و بوسها الى نفاد، و كل مده الى انتها، و كل حى الى فناء. "نهج البلاغه نسخه ى صبحى صالح خطبه 96". ]

هان اى مردم! به هوش باشيد كه دنيا خانه اى است كه بايد از آن گذشت و آخرت است كه خانه ماندن است. پس، از اين دنياى گذرا براى آنجا كه محل قرار و آرامش است توشه برگيريد. نزد خداوندى كه اسرار شما را مى داند پرده درى نكنيد. دل ازدنيا بركنيد پيش از آنكه چسم شما از آن خارج شود. شما را در دنيا مى آزمايند در حالى كه شما را براى آخرت آفريده اند.

آنگاه كه كسى مى ميرد، مردم مى گويند:- مال و ثروت از خود- چه به جا نهاد، و فرشتگان گويند:- از اعمال نيك و صالح- چه پيش فرستاد. پدر آمرزيده ها! قسمتى از اموال خويش را پيش فرستيد كه به سود شما خواهد بود، و همه را در اين دنيا نگذاريد كه گريبانگيرتان مى شود. ايها الناس! انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار. فخذوا من ممركم لمقركم، و لا تهتكوا استاركم عند من يعلم اسراركم. و اخرجوا من الدنيا قلوبكم من قبل ان تخرج منها ابدانكم. ففيها اختبرتم، و لغيرها خلقتم.

ان المرء اذا هلك قال الناس: ما ترك؟ و قالت الملائكه: ما قدم؟ لله آباوكم! فقدموا بعضا، يكن لكم، و لا تخلفوا كلا، فيكون عليكم! "نهج البلاغه نسخه ى فيض الاسلام خطبه 194".

آن حضرت در بيانى كاملا گويا در تفسير زهد- كه همان دل بريدن از دنياست- با بهره گيرى از آيه شريفه قرآن، سخنى زيبا فرموده است كه در حقيقت توضيح و تبيين ديگرى است بر همان جمله نخست كه در وصيت خويش آورده است.

تمامى معناى زهد در اين دو كلمه قرآن فراهم آمده است كه مى فرمايد: « لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم ». [ سوره ى حديد، آيه ى 23. ]

تا اينكه بر آنچه از دست مى دهيد دريغ مخوريد و به آنچه كه به دست مى آوريد شادمان نگرديد. آرى آن كس كه بر گذشته افسوس نخورد و بر آينده دل نبست و از آن شادمان نگشت هر دو سوى پارسايى را پاس داشته است. [ الزهد كله بين كلمتين من القرآن: قال الله سبحانه: لكيلا تاسوا على مافاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم، و من لم ياس على الماضى، و لم يفرح بالاتى، فقد اخذ الزهد بطرفيه. "نهج البلاغه نسخه ى صبحى صالح حكمت 439". ]

هميشه حق بگوييد

« و قولا بالحق » هميشه سخن به حق بگوييد. خداوند حق است و هر آنچه كه غير اوست همه باطل: «ذلك بان الله هو الحق و ان ما يدعون من دونه هو الباطل» [ سوره ى حج، آيه ى 62. ] اينچنين است كه حق همان خداوند است و هر آنچه غير او مى خوانند همان باطل است. خلقت آسمانها و زمين و همه ى هستى جز به حق نيست: و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق [ سوره ى حجر، آيه ى 85. ] ما آسمانها و زمين- و هر آنچه ميان آنهاست- را جز به حق نيافريديم. دين اسلام حق است: هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق [ سوره ى توبه، آيه ى 33. ] خداوند پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاد. قرآن حق است:

قل يا ايها الناس قد جاءكم الحق من ربكم [ سوره ى يونس، آيه ى 108. ] بگو: هان اى مردم به راستى كه حق از سوى خدا برايتان آمد. بعثت پيامبر به حق است: انا ارسلناك بالحق بشيرا و نذيرا [ سوره ى فاطر، آيه ى 24. ]

مرگ [ سوره ى ق، آيه ى 19. ] و بعث و حشر [ سوره ى ق، آيه ى 42. ] همه حق است.

خداوند خود به حق سخن مى گويد: و الله يقول الحق و يهدى السبيل [ سوره ى احزاب، آيه ى 4. ] خداوند حق را مى گويد و به راه راست هدايت مى كند. و حق پوشى را زشت مى شمارد: و لا تلبسوا الحق بالباطل و تكتموا الحق و انتم تعلمون [ سوره ى بقره، آيه ى 42. ] حق را با باطل مپوشانيد و آن را كتمان نكنيد در حالى كه خوب مى دانيد حق كدام است. و او كه به خدا و قرآن و پيامبر و تمامى حقايق ايمان دارد چرا پيرو حق نباشد؟ حق جويى و حق پويى و حق گويى شعار هميشه زندگيش بود و حتى به ظاهر آسيب فراوان از آن همه حق جويى بر او وارد شد اما هيچگاه دست از اين راه درست برنداشت. از همين روست كه دو فرزند گرامى و دو نور چشم عزيزش را به پيروى همين راه و روش فرامى خواند.

پيش از اين هم در وصيت ديگرى كه براى فرزند برومندش امام حسن عليه السلام تنظيم كرده بود، به او چنين سفارش فرموده بود: به خاطر حق هر كجا كه باشد دل به درياى سختيها بسپار. [ و خض الغمرات للحق حيث كان. "نهج البلاغه وصيت 35". ] و در يك وصيت عمومى خطاب به اصحاب خويش مى فرمايد: سخن به حق و راستى بگوييد تا به اين ويژگى شناخته شويد و به حق عمل كنيد تا از اهل حق محسوب گرديد. [ قولوا الحق تعرفوا به، و اعملوا الحق تكونوا من اهله. "بحارالانوار ج 75 ص 9". ] و در وصيت ديگرى به جناب كميل مى فرمايد: اى كميل! سخن حق را در همه حال وامگذار. [ يا كميل! قل الحق على كل حال. "بحارالانوار ج 74 ص 269". ]