اى مالك ! انصاف و داد و عدل ، سر
لوحه برنامه حكومت الهى است . با خود و خانواده و افراد اجتماعت به انصاف و عدالت
رفتار كن . اگر عدل و داد پيشه خود نسازى ، قهرا ظلم و ستم روا خواهى داشت . هر
آنكه بر بندگان الهى ظلم و ستم روا دارد ، علاوه بر انتقام متقابل بندگان ، خداوند
متعال ، خود نيز خصم او خواهد بود . و هر آن كس كه طرف
حسابش خداوند باشد ، كارش ساخته است . بدان كه هيچ امرى در تباهى نعمت ها و خسران
و بدبختى ، نظير ظلم و بيداد نيست . ظلم خانه ها را ويران مى كند . خداوند هميشه
در كمين بيدادگران و ستمكاران است . پسنديده ترين و بهترين روش براى هر زمامدارى آن
است كه ميشه در زندگى اجتماعى و سياسى ، معتدل و ميانه رو باشد و عدل و داد او
همانند باران رحمت سراسر كشور را زير پوشش خود قرار دهد و رضايت همگان را فراهم
سازد . در صورت اصطكاك و برخورد منافع خواص خود با عامه مردم ، هميشه خشنودى و
رضايت خواص و نزديكان خود را فداى رضايت و خشنودى عامه اى مردم بدار . درست است كه
جلب رضايت آنان هرگز با رنجش تودههاى مردم قابل مقايسه نيست و نارضايى آنان با
خشنودى عمومى قابل گذشت است .
هيچ گروهى مانند خواص نسبت به حكومت ، پر توقع تر
و سنگينبارتر نيست چاپلوسان ثناگو را از خود دور بدار ، زيرا آن ناكسان هميشه طالب
نعمت و آسايش هستند و در روز سختى به آسانى تو را به چنگ بلا مى سپارند و خود به
گرد ديگرى حلقه مى زنند . آن كه موقع نعمت و آسايش كنار توست و هنگام بلا مزاحم تو
، آنكه در برابر نعمت سپاس نگزارد و در ميدان پيكار سست و هراسان باشد ، چنين فردى
هر قدر كه به تو نزديك باشد ، دشمن جان تو و آفت حكومت توست . زنهار ، چنين كسى را
از خود دور كن ، چنان كه خداوند او را از فضيلت انسانيت دور كرده است . پس با تمام
وجود ، در جلب رضايت اكثريت و خشنودى جامعه بكوش زيرا اكثريت است كه نگهبان مملكت و
حصار كشور است . هميشه با عامهء مردم باش ، با شادى آنان شادى كن و با غم و
اندوهشان غمگين و اندوهناك باش !
اى مالك ! از آن زير دست بپرهيز كه عيوب و
زشتىهاى ديگران را در محضر تو بازگو مى كند و سعى و كوشش دارد كه هميشه از معايب
ديگران داد سخن دهد . درست است كه مردم عيوب و نارسايىهايى دارند ولى حكمران ،
شايسته ترين فردى است كه آنها را بپوشاند و بر شرمسارى آنان رضايت ندهد . هرگز در
اسرار محرمانه مردم ، آنچه را كه مربوط به مصالح عمومى كشور نيست ، دخالت نكن و بر
كشف راز مردم اصرار نداشته باش ! زيرا وظيفه تو حفظ اجتماع و نظم بخشيدن به مسائل
معاشرت و زندگى آنان است . با روش و رفتار خود عقده و كينههاى مردم را بگشا .
اى مالك ! اكنون كه پاى در
مسند فرمانروايى ، گذاشته اى خواه ناخواه بايد اغراض شخصى را كنار بگذارى و آن
افراد سخن چين كه گرد حاكم جديد به سعايت و سخن چينى حلقه مى زنند و مى خواهند كه
قدرت حكومت را آلت اجراى هدفهاى شخصى خود نمايند ، وظيفه توست كه فتنه انگيزى و
مطالب شخصى آنان را تشخيص دهى و با شهامت و در نهايت دقت ، در مورد گفتههايشان
ارزيابى كنى . به هوش باشد كه گاهى سخن چينى ، در لباس حكما و مصلحين جلوه گر مى
شود . هرگز نصيحت اين گروه را به گوش مگير به سخنان آنان اثر مده .
اى مالك !
بدترين وزيران تو كسى است كه قبل از تو نيز در دوران تبهكاران و ستمگران ، وزارت
آنان را نيز به عهده داشته است . و در گناه و تبهكارىهاى آنان سهيم و شريك بوده
است . هرگز خود را با پذيرفتن چنين وزرايى و به كار گماردن آنان ، به آلودگى و
تباهى نزديك نكن ، چرا كه آنان از آنجا كه با طيب خاطر و رضاى باطن مدتها همكاران و
ياران گروه ستمگران و بيداد گستران بوده اند ، ديگر نمى توانند ترك عادت باطنى
كنند ، و از خواص و هم رازان تو گردند . تو از ميان خردمندان و انديشمندان ، وزيران
كار آزموده و لايق انتخاب كن كه دامنشان به خون شهيدان و بى گناهان آلوده نشده باشد
و دست پرهيز و تقواى آنان به مال مستمندان هرگز دراز نشده باشد . وزيران تو بايد از
كسانى باشند كه نه خود ستم كرده اند و نه ستمگر را با دست و زبان يارى داده اند .
نه افرادى كه خود خون يتيمان را خورده اند و خونابه از ديده بيوه زنان و پدر مردگان
افشاندهاند .
اى مالك ! تو را به استفاده و بهره بردارى از انديشه خير خواهان و
عناصر صالح و كاردان توصيه مى كنيم . هرگز با فرد بخيل و تنگ نظر مشورت مكن ، چنين
كسى پيوسته از تنگ نظرى و گدايى دم مى زند و تو را از رادمردى و گشاده دستى و دريا
دلى باز مى دارد . فرد ترسو هم مى كوشد كه پايهء تصميم و ارادهء اصحاب مشورت را
سست و ناچيز سازد .
اى مالك ! هرگز با بخيلان و آزمندان و طعمكاران همنشين مباش !
اين جماعت همواره سخن از سود شخصى خود مى زنند و تو را به ظلم و ستم در راه كسب مال و
ذخيرهء زر ، تشويق مى كنند . بخيلان و آزمندان ، مردمى ضعيف النفس هستند كه بر
عظمت و قدرت الهى تكيه ندارند ، و از كمك پروردگار خويش نا اميد و آشفته خاطر و
بدگمان هستند . بخل ، ترس ، حرص و طمع ، سه غريزه مختلف هستند و يك واژه آنها را
گرد هم مى آورد و آن عدم اعتماد به خدا و سوء ظن و بدگمانى به مبدأ آفرينش و ايزد
دانا و توانا است . تو مى توانى از ميان خردمندان ملت ، وزيران كار آزموده اى كه
دست به جنايت و خيانت نيالودهاند ، و همكار و معاون ستمگران نشده اند ، انتخاب كنى
. آنان از نظر هزينه و مخارج زندگى با صرفه ترند ( چون عادت به عيش و نوش و ولخرجى
ندارند ) . از نظر همكارى مفيدترند ، و از نظر روابط مهربانتر ، و غير از تو ، انيس
و آشنايى ندارند . اين چنين افرادى هستند كه آزار و ناراحتى ندارند ، و از تملق و
چاپلوسى بدورند . در زندگى سياسى و اجتماعى ، تا مى توانى با پرهيزكاران در آميز و
در معاشرت و صحبت ، عناصر شايسته را مورد مشاوره خود قرار بده و سعى و كوشش كن آنان
نيز تو را به عجب و خودستايى وا ندارند .
مالك ! سعى و كوشش كن كه در حكومت تو خادم
و خائن يكسان نباشند . اگر آنان هر دو به يك ديده نگريسته شوند ، و خدمتگزار صديق و
واقعى در برابر خدمت خود پاداش مناسب يا تشويق شايسته نبيند ، دلسرد و سست مى گردد
و در مقابل آن ، خائنى كه جزاى خيانت خود را كاملا نبيند ، كردار زشت خويش را با
جرأت بيشترى تكرار مى كند . تو بايد هر كدام را با سزاى عمل خويش مجازات نمايى .
هيچ چيزى نسبت به جلب نظر و توجه به ملت ، بهتر از آن نيست كه در حق آنان نيكى و
احسان شود و هزينه ها و گرفتاريهاى آنان سبك گردد و بارى از دوش آنان برداشته شود .
و آنان به كارى كه از عهده شان ساخته نيست ، اكراه و اجبار نگردند . با زير دستان
خود با حسن ظن و نيت خوش مدارا كن . حسن ظن جلوى بسيارى از توهمات را مى گيرد .
بهترين فردى كه مى توانى بيشتر به او حسن نظر نشان دهى ، كسى است كه آزمايشات و
امتحانات از او بيشتر صورت گرفته است و سزاوار سوء ظن تو فردى است كه امتحان و
آزمايش خوبى پيش تو نداده است .
اى مالك ! آن سنن و قوانينى نيكوست كه از گذشتگان اين ملت به يادگار مانده و
پشينيان به آن عمل مى كردند و عامل جلب محبت و دوستى بوده است . اين قوانين و سنن
را پايمال مكن و از ميان مبر و از پيش خود روش ها و سليقههايى كه لطمه به اين سنت
ها مى زند و اثر عملى ندارد بوجود نياور . چون در اين صورت ، پاداش نيك از آن كسى
خواهد بود كه آنها را بوجود آورده بوده است و تنها و بال و بدبختى و محروميت آن
عايد و نصيب تو خواهد بود . تا جايى كه توان و قدرت دارى ، با دانشمندان و علماى
پاكدامن و بى غرض معاشرت داشته باش و از حكمت و اندرزهاى حكماى كشور ، به حد كافى ،
استفاده كن و در راه تثبيت پايههاى اساسى كشور و مبانى مملكت ، از فضل و دانش آنان
بهره گير و از تجربيات و اندوختههاى حكما ، در راه حفظ و نگهدارى اصول پيشينيان
استفاده كن .
اى مالك ! مردم از گروههاى مختلف تشكيل يافته اند ، كه هىچكدام از
آنان بى نياز از ديگرى نيستند ، و امور آنان جز با همكارى و هميارى يكديگر عملى و
قابل اصلاح نيست . گروهى سرباز و ارتشى هستند كه در راه خدا گام بر مى دارند ،
شمشير مى زنند و اسلحه به كار مى گيرند . گروهى از آنان ، دبيران و نويسندگان و
كاركنان امور دولتى هستند . گروهى قضات دادگر و دادستان حقوق ضعفاء هستند . گروهى
كارگران و كارمندان هستند . گروهى جزيه دهندگان و ماليات پردازان ، از اقليتهاى
مذهبى و مسلمانان ، و گروهى هم تجارت پيشگان و بازرگانان و اهل صنف و حرفه هستند .
و گروههايى هم در اجتماع هستند كه نيازمند و فقيرند ، و از نظر در آمد در سطح
پائين ترى قرار گرفته اند . خداوند مهربان ، در قرآن مجيد ، حقوق و حدود همه را
تعيين فرموده است و همگان از پرتو قرآن و سنت نبوى حقى دارند كه در عهده و پيمان
الهى است و پيش ما محفوظ و محترم است .
اى مالك ! سپاهيان و پاسداران ، به فرمان
الهى ، دژهاى محكم ملت ، زينت و اعتبار فرمانروايان ، مايهء عزت و سربلندى كشور ، و
وسيله ايمنى و امنيت مملكت هستند . ملت هرگز از آنان بى نياز نيست . و تداوم عمل و
بقاى وجودى پاسداران هم بسته به خراج و مالياتى است كه از خراج دهندگان و ماليات
پردازان دريافت مى شود و پايههاى معيشتى آنان را فراهم مى سازد و آنان را در مبارزه با دشمن نيرو و قدرت مى بخشد
. و احتياج و نيازمنديهاى آنان را اشباع و مسدود مى سازد . پاسداران و ارتشيان هم
در ادامه وجود خود ، بستگى تمام به وجود دادرسان و قضات و كارمندان و دبيران دارند
، تا پيمان ها و قراردادها را محكم سازند و منافع كشور را منظور و محفوظ دارند .
دبيران و نويسندگان ، آنچه كه مربوط به حكومت است مى نويسند و ميان مردم رواج مى
دهند و ملت را با آن اصول آشنا مى سازند . گروهايى كه از آنان نام برده شد ، به
نوبت خود ، باز نياز كامل به تجار و صنعتگران و صاحبان حرفه ها دارند ، و اين طبقه
وظيفه دارند گرد هم بيايند ، و براى تجارت و كسب و كار ، بازارها تشكيل دهند ، و
نيازمنديها و احتياجات مردم را تأمين سازند و از وسايل آسايش و راحتى ، آنچه در
دسترس همگان نيست ، در اختيار مردم قرار دهند . طبقات فقير و نيازمند اجتماع ، در
موقعيتى قرار دارند كه بايد مورد مساعدت قرار گيرند . خداوند متعال براى همه گروه
ها و طبقات ، حدودى قائل شده است و فرماندار نيز وظيفه دارد تا در اصلاح امور طبقات
و گروهها سعى و تلاش كند . او وظيفهء سنگين و مهمى به عهده دارد كه جز با همت و
استقامت در برابر مشكلات و ناروايىها نمى تواند وظيفهء خود را انجام دهد .
سرپرستى و فرماندهى پاسداران و سپاه را به فردى بسپار كه خلوص نيت و فداكارى او ،
در راه خدا و رسول و پيشوايت ثابت ومسلم شده باشد . چنين فردى بايد با تقوى صاحب
فضيلت ، و با تدبير باشد ، تا بتواند آتش خشم را به موقع فرو نشاند . اگر تقصير
كارى از او عذر خواست ، بپذيرد و نسبت به ضعفا مهربان و نسبت به زورگويان و قوى
پنجگان بيگانه باشد . زود تحت تأثير قرار نگيرد و ضعف و ناتوانى از خود نشان ندهد .
اى مالك ! از ميان سران ارتش ، فردى را انتخاب كن و به خودت نزديك گردان ، كه افراد
سپاه را به يك چشم نگاه كند و از امكانات خود در راه تأمين نيازهاى ارتش صرف نظر
كند . و در حل گرفتاريها و مشكلات آنان كوشا وجدى باشد . او بايد با چنين اعمال
انسانى و شايسته خود ، ميان افراد ارتش ارتباط و جوشش خاصى بوجود آورد كه در نتيجه
تلاش او همهء افراد سپاه يكسان و يكدست باشند و هدفشان در بر افكندن دشمن مشترك ،
يگانه و متحد و متفق گردد . تو خود نيز در مورد همه مهربان و صميمى
باش ، چون محبت و صفا و صميميت تو ، دلهاى آنان را به سوى تو جلب مى كند . بهترين
چيزى كه مى تواند موجب چشم روشنى و سرافرازى واليان و فرمانداران شود ، اين است كه
: در شهرها و ايالات ، عدالت حكمفرما شود ، تا كينه ها فرو نشسته و موجب شكوفايى
محبت و مودت ملت گردد . و آن ، هنگامى است كه سينه ها از كينهء فرماندار خالى گردد
و او را با محبت احاطه كنند و از هر گزندى دور و مصونش دارند . نه آنكه فرمانروايى
را بر خود تحميلى بپندارند ووجود او را سنگين و غير قابل تحمل احساس كنند و آرزو
داشته باشند هر چه زودتر ، دوران حكومتش سپرى شود . تو ، به تجلى آمال و آرزوهاى
آنان فرصت و ميدان بده ! در تحسين و تشويق و شكوفاندن استعدادهايشان سعى و كوشش كن
. گرفتاريهاى مردم را حل كن و بدان كه تشويق و تعريف از كارهاى نيك ملت ، باعث
تحريك روح شجاعت مى گردد و براى افراد تنبل و تن پرور نيز محرك و برانگيزاننده مى
شود . و در مورد هركس رنج و زحمتى را كه متحمل شده است در نظر بگير . رنج كسى را
به ديگرى نسبت مده و از هر كسى به اندازهايى كه زحمت كشيده است قدردانى كن . هرگز
نبايد شرف و بزرگوارى يا شهرت فردى ، تو را وادارد كه بيش از اندازهء فعاليت او ،
تقديرش كنى ، يا گمنامى و ضعف ظاهرى كسى باعث شود كه كار و فعاليت او را كوچك و
ناچيز به حساب آورى .
اى مالك ! براى حكومت و قضاوت در ميان مردم ، فردى را برگزين
كه بهترين و شايسته ترين مردم باشد . كسى كه كارها را در تنگنا قرار ندهد ، و سر و
صدا و مجادلات طرفين دعوى ، او را به بد خلقى و از دست دادن تعادل خود و اندارد .
اگر لغزشى از او سر زد ، زود متوجه شود و بر اشتباه خود اصرار نورزد . هنگامى كه
حق را شناخت ، در پذيرفتن آن عناد ولجاج به خرج ندهد و خود را در محظور نبيند . نفس
خود را در معرض طمع ورزى و پشت همتى قرار ندهد . مسائل را سرسرى و بى اهميت تلقى
نكند ، بلكه دقت و عمق بيشترى در مسائل به خرج دهد . در امور شبهه آور ، آن قدر
توقف كند كه حقيقت بر او روشن شود ، و پيش از آن اقدام ، خوددارى كند . از مراجعه
به طرفين دعوى هيچ گاه دلتنگ و خسته نشود و در كشف حقيقت بسيار بردبار باشد . قاضى بايد فردى باشد كه تملق و چاپلوسى در روح او أثر نگذارد ، و تشويق و تقدير ،
از مسير واقعى منحرفش نسازد .
اى مالك ! كار قضاوت را مرتبا در نظر بگير ، و مورد
بازرسى قرار بده . به قاضى آن قدر حقوق بده كه به خوبى و در كمال رفاه احتياجش را
بر آورد و از مردم بى نيازش سازد . قدر و مقام او را آن قدر بالا ببر ، كه نزديكان
تو به خود حق ندهند پشت سر او نزد تو سخن چينى كنند ، و مطمئن باشد كه هيچ گاه
غافلگير نخواهد شد و كسى قدرت بدگويى از او را نخواهد داشت . در امور قضايى ، با
دقت و عمق بيشتر توجه كن . زيرا در حكومت قبلى ، اسلام زير دست اشرار قرار گرفته
بود ، زير دست كسانى كه هوى و هوس خويش را در آن اعمال مى كردند و مى خواستند آن
را وسيله دنيا اصناف و كسبه گفته شد ، بايد به اين نكته هم توجه داشته باشى كه عده
اى از آنان در داد و ستد سختگير و تنگ نظر و داراى صفت بخل هستند . و جمعى نيز
وجود دارند كه مواد غذايى مردم را ، به اميد گرانى بيشتر ، احتكار و ذخيره مى كنند
تا در بازار كمياب شود و آنگاه آن را به بهاى گران تر بفروشند . و نيز در اين ميان
عده اى زورگو و اجحاف كننده متعدى به حقوق ديگران ، هستند . باتوجه به اين معايب ،
تلاش كن كه جلوى اجحاف و گرانفروشى را بگيرى و مخصوصا هرگز اجازهء احتكار به كسى
ندهى ، رسول خدا (صلى الله عليه وآله) احتكار را قدغن فرموده است . داد و
ستد ، بايد بر اساس ميزان عدل و داد باشد ، و از تعدى و تجاوز به حقوق ديگران
خوددارى شود . بايد مراقبت كرد كه در قيمت ها ، اجحاف و تعدى نسبت به هىچكدام از دو
طرف معامله ( خريدارى و فروشنده ) صورت نگيرد .
پس از آنكه دستور قدغن بودن
احتكار را صادر كردى ، اگر باز فردى اقدام به احتكار كرد ، بايد او را به سزاى عمل
خود برسانى و مورد عقوبت قرارش دهى و البته مجازات بايد متناسب با عمل ارتكابى هركس
باشد ، نه بيش و نه كم . (27)
6 . در ميان مردم حاجتمند
على (عليه السلام)
، در زندگى خود ، از اين
دنياى خاكى فانى ، به هيچ چيز دلبستگى نداشت . او از پوشاك به دو جامه كهنه و بى
ارزش ، از خوراك به دو قرص نان در شبانه روز اكتفا مى كرد . در مقام جانشينى
پيغمبر ، امير مؤمنان و پيشواى مسلمانان ، نه تنها قصر و كاخى نداشت ، بلكه در كلبه
اى كوچك و محقر زندگى مى كرد كه تنگدست ترين افراد نيز از زندگى در آن اكراه
داشتند . هميشه دم از مسكينان و نيازمندان و محرومان و مستمندان مى زد و خود عملا
همه جا همه وقت با آنان همگان و همراه بود . روش و سيرهء على (عليه السلام)
، همواره مالامال از سعى و كوشش در رفع نيازمنديهاى مردم محروم بود . او خود زهد مى
ورزيد ، و از دنيا به حد اقل مظاهر آن اكتفا داشت ، ولى راضى نبود كه مردم نيز
همانند او با محروميت بسر برند . بلكه مى خواست همگان به حق طبيعى و مشروع خود
برسند و آسايش و راحتى خود را در آسايش و راحتى ديگران جستجو كنند و به دست آورند .
او تصريح دارد كه مى تواند از غذاهاى گوارا و لذيذ ، و از پوشاك نرم و لطيف ، و از
مسكن زيبا و باشكوه استفاده كند ، ولى از آنها بدين جهت نفرت دارد كه در اجتماع ،
گروهى بينوا و فقير وجود دارند كه قادر نيستند از اين مواهب الهى بهرهمند شوند . و
مايل است همگان با هم و به طور يكسان توانايى استفاده از اين مواهب را پيدا كنند .
مى فرمايد :
آيا به همين دل خوش دارم كه مرا پيشواى مسلمانان بنامند ، ولى در
سختى ها و ناگوارىهاى فقر و تنگدستى ، با مردم شريك و سهيم و همدم نباشم ؟
. و
باز مى فرمايد :
اين لنگه كفش وصله دار ، در نزد من از حكومت در شما بهتر است ،
اگر حق را برپا نگهدارم و باطل را از ميان نبرم
. از سخنان معروف اوست كه :
به
خدا ايمان نياورده است كسى كه شب ، خود را كاملا سير كند و همسايهء او گرسنه باشد
. على (عليه السلام)
، پيشواى بزرگ جهان اسلام كه نمونه كامل يك انسان
متعهد و دلسوز در تاريخ بشريت است ، مى فرمايد :
من چگونه مى توانم شب با شكم سير بخوابم و
سفرهء خود را با انواع غذاها رنگين سازم ، در حالى كه شايد در نقاط دور دست حجاز و
آفريقا افراد گرسنه و بى طعام وجود داشته باشند ؟ او براى تأمين اين نياز درونى و
ايمانى خود در تمام عمر ، به اين برنامه انسانى وفادار ماند و سادگى غذاى او ،
مخصوصا در دوران خلافت و حكومت ، گاهى از قرص نان جوينى تجاوز نمى كرد . و اين نوع
رفتار با آن همه امكانات و اختيارات ، هر بيننده اى را به حيرت وامى داشت و كاملا
احساس مى كرد كه اين پيشواى عظيم الشأن ، مسئوليت پيشوا بودن را ، چگونه در مكتب
خود متجلى كرده است . شخصيت دوم جهان اسلام ، تا آخرين لحظات زندگى ، درباره تأمين
نيازمنديهاى مستمندان ، طرح و نقشه مى ريخت و فكر مى كرد و بارها در سخنان ارزنده و
توصيههاى خود آنان را سفارش مى فرمود . در يكى از سخنان خود به دو نور چشم خود ،
امام حسن و امام حسين ( عليهما السلام ) ، مى فرمايد : خدا را ، خدا را ، درباره
مستمندان مبادا حقوق آنان را فراموش كنيد ! .
او با عشق عميق و دلبستگى كامل
، در باره احسان و دستگيرى از مستمندان ، وحفظ و حراست حقوق آنان ، سخن مى گويد .
گفتههاى او از يك سوزش خاص درونى حكايت دارد و بر همين اصل بر دلها مى نشيند .
فرق است ميان آنكه روى مبلهاى نرم و گرم قصر مجلل خود نشسته ، زير نسيمهاى روح
انگيز وسائل تهويه در تابستان ، و در مجاورت حرارتهاى ملايم شوفاژ در زمستان ، با
كلكسيونهايى از انواع لباس و پوشاك ، و با شكم انباشته از غذاها و طعامها و خورشهاى
گوناگون ، دربارهء مستمندان و نيازمندان حرف بزند ووجود آنان را نردبان وصول به
هدفها و آرمانهاى شخصى و سياسى خود قرار دهد ، با آن فرد متعهد و دلسوز كه با تمام
وجود و انديشه ، فقر و نياز را لمس و حس كند ، و هرگز پا روى معتقدات و پندارهاى
خود نگذارد ، و هميشه تابلوى گرسنگان يمامه و حبشه و اوضاع دلخراش يتيمان و پير
زنان را ، در صفحهء خاطر ، در برابر چشمان خود داشته باشد و در حل و بازگشائى و
مشكلات آنان دمى نياسايد . اين است رمز بقاء و جاودانگى على (عليه السلام)
. با توجه به اين انديشههاى انسانى و الهى است كه در مورد مستمندان و نيازمندان نيز نكته اى را از چشم فرو نمى گذارد و در باره آنان انسانى
ترين دستورها را خطاب به فرماندار انتخاب خود ، مالك اشتر ، صادر مى كند .
7 . على (عليه السلام)
و مستمندان اجتماع
اى مالك ، خدا را در نظر بگير و
در مورد بيچارگان و مستمندان و نيازمندان ، و افرادى كه با گرفتارى شديد فقر گرسنگى
پيكار دارند ، يا افرادى كه مريض و درمند هستند و بخصوص گرفتار بيمارىهاى مزمن اند
، آنچه خداوند رعايت آن را خواست رعايت كن . قسمتى از عوايد بيت المال كه در اختيار
توست ، و قسمتى از محصولات زمينهايى را كه متعلق به مسلمانان است ، به رفاه حال
عمومى آنان اختصاص بده اين وظيفه را در تمام نواحى و مناطق شهرها و آبادى ها رعايت
كن و به زير دستان نيز ، رعايت اين امور را تذكر بده ! دورى و نزديكى محل زندگى و
كار و اقامت فرد مستمند ، در انجام وظيفه انسانى تو ، تفاوتى ايجاد نكند . دورترين
آنان همان حقى را دارد كه نزديكترينشان بايد داشته باشد .
زنهار ، زنهار ، غرور
فرمانروايى باعث نشود كه از اين وظيفه غفلت ورزى ، از تو پذيرفته نخواهد بود كه
تمام فكرت به امور مهم كشورى مصروف گردد ، ولى به امور جزئى توجهى نكنى . اهميت
اينان ، خيلى بيشتر است ، هرگز اهميت و توجه خود را از اين طبقه بر مگردان ، و
چهرهء خود را از روى تكبر و خود پسندى ، از آنان متاب
.
تو وظيفه دارى كه رفتار
اطرافيانت را ، در مورد بى نوايان ، مورد توجه قرار دهى ، چون امكان دارد آنان در
اثر فقر و نيازى كه دارند ، به چشم اطرافيان تو ، حقير و كوچك جلوه كنند و بديدهء
حقارت بر آنان بنگرند ، آنها را هرگز فراموش نكن وضع و مشكلاتشان را مورد رسيدگى
كامل قرار بده
. و دربارهء يتيمان و سال خوردگان ، امام بزرگوار ، چنين مى
فرمايد : مالك ! به وضع يتيمان و سالخوردگان و از كار افتادگان ، و آنان كه در
زندگى ، راهى و وسيله اى جز تو ندارند ، و اهل سؤال و تكدى هم نيستند ، توجه كن .
هر چند رعايت اين وظايف بر حاكم و والى سنگين است و انجام وظيفه همه وقت سنگين و
دشوار مى نمايد ، ولى خداوند متعال انجامه اين وظايف را ، به افرادى ، كه آن را به
اميد پاداش آخرت انجام مى دهند ، آسان و سبك مى سازد
.
8 . برنامه ملاقاتهاى عمومى
اى مالك ! قسمتى از اوقات خود را به حاجتمندان و
مراجعان و دردمندان اختصاص بده تا بتوانى ، خود شخصا به گرفتاريهاى آنان رسيدگى كنى
. اين وظيفه را در يك مجلس عمومى كه درهاى آن بر روى همه مردم باز باشد و همگان
بتوانند به آسانى از آن وارد شوند ، انجام بده . در آن مجلس عمومى ، محض رضايت و
خشنودى الهى كه تو را خلق كرده است ، با مردم فروتن و متواضع باش . سپاهيان ،
محافظان و پاسداران و دربانان را از خود دور كن ، تا هركس كه با تو رازى و درد دلى
دارد ، بدون ترس و شرم و واهمه و لكنت زبان ، حرفش را در ميان بگذارد ، من خود از
پيامبر (صلى الله عليه وآله) چندين بار شنيدم كه مى فرمود : ملتى كه در
محيط آنان ضعيف نتواند بدون واهمه و گرفتگى زبان ، حق خود را از قوى بگيرد ، هرگز
روى سعادت و خوشبختى را نخواهد ديد . در آن مجلس عمومى ، بايد تند خويى و احساسات
ارباب رجوع را تحمل كنى ، خسته و رنجيده نشوى ، سنگدلى و خود خواهى را از خود دور
سازى ، تا بتوانى مشمول رحمت خدا شوى و پاداش فرمانبردارى او را نصيب ببرى . سعى كن
آنچه را كه عطا مى كنى با گشاده رويى باشد ، و اگر امكان بر آوردن حاجت فردى را
ندارى ، با عطوفت و مهربانى عذر بخواه . كارهايى هست ، كه به عنوان يك حاكم و
فرمانروا ، خود بايد انجام بدهى : نامه ها و دستورهائى كه نويسندگانت از نوشتن و
انجام آنها عاجزند ، يكى از اين كارها است . و ديگرى پاسخ مقتضى دادن به
درخواستهاى مردم است زيرا در همان روز و همان وعدهايى كه داده اى ، شايد بر اعوان
و اطرافيان تو مشكل باشد كه همان وقت ، پاسخ مناسب بدهند . در هر روز ، كار همان
روز را انجامه بده ، چه كارهاى هر روز ، به همان روز تعلق دارد . وقت خاصى را ميان
خود و خدا اختصاص بده كه بهترين و عالى ترين اوقات باشد ، هر چند كه خدمت به خلق
خدا و اوقاتى كه صرف انجام گرفتاريها آنان شود ، همه و همه مخصوص خدا و در راه
خداست . در آن اوقات اختصاصى كه ميان خدايت و خود ، دارى ، به انجام فرايض الهى
بپرداز و آنها را به قصد قربت و بدون خدشه و دور از هر عيب و نقص انجام بده ، هر
چند بدنت در رنج باشد . در آن هنگام كه به نماز جماعت مى ايستى ، در انجام آن حد
وسط و اعتدال را رعايت كن . نماز را نه آن قدر طول بده كه مردم از نماز جماعت برمند و فرار كنند و نه آن قدر شتاب و عجله كن كه
به اركان نماز لطمه اى وارد آيد ، و آداب و شرايط آن رعايت نشود . بسيار طبيعى است
كه در ميان افرادى كه در نماز به تو اقتداء كرده اند اشخاص پير و بيمار ناتوان
باشند ، يا كسانى كارهاى فورى و فوتى داشته باشند . از اين رو رعايت اعتدال را بكن
. هنگامى كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) مرا به يمن فرستاد از آن حضرت
پرسيدم كه در آنجا نماز جماعت را با مردم چگونه برگزار كنم ؟ فرمود :
ضعيف ترين
آنان را در نظر بگير و مانند او نماز بخوان و با مؤمنان به مهربانى و محبت رفتار كن
.
9 . در ميان توده ها
اى مالك ، زنهار و مبادا ميان خود و مردم اهل درد ، پرده و
حائل داشته باشى و مدتى طولانى ، خود را از آنان مستور و پنهان سازى ! پنهان بودن
فرمانروا ، باعث بى اطلاعى او از اوضاع و موجب نوعى سختگيرى و ايجاد مشقت و ناراحتى
براى مردم خواهد شد . در چنين صورتى حاكم از امور جارى بى اطلاع خواهد ماند و
گزارشهاى ناروا به گوش او خواهد رسيد . كه پيش آمدهاى بزرگ را كوچك ، حوادث كوچك و
محقر را بزرگ ، بد را خوب ، خوب را بد و حق را آميخته به باطل جلوه گر خواهد ساخت .
از آنجا كه فرمانروا هم بشرى است كه امور پنهانى و مخفى را نمى تواند تشخيص دهد ،
و حق نيز نشانههاى آشكارى ندارد كه بتوان آن را از باطل تميز داد ، پس تنها راه
تميز و تشخيص آن همين است كه در ميان مردم و در جمع آنان باشى . دليلى نيست كه تو
از مردم خود را كناره گيرى ، ضعف شخصى و خصوصيت اخلاقى تو از دو صورت خارج نيست يا
عادت به بذل و بخشش در راه خدا و حقيقت ، تو را در پرداخت حق واجب مردم مانع مى
شود ، يا تو فردى هستى كه به محروم كردن مردم و خوددارى از احسان عادت كرده اى .
در اين صورت نيز در پرده و خفا بودن تو معنى نخواهد داشت ، زيرا تنها با مردم و در
ميان مردم است كه به اخلاق و خصوصيات تو پى پرده مى شود و از برو آورده نشدن
حاجتشان به نوميدى و يأس دچار مى شوند ، و به زودى از اطراف تو پراكنده مى گردند
تازه اغلب نيازمنديهاى مردم ، امورى است كه مستلزم هزينه اى براى تو نخواهد بود :
گاهى شكايت از ستمگر و متعدى حقوق ، و گاهى درخواست دادخواهى در معامله و داد و ستدى
است كه در هر حال نيازى به صرف هزينه و خرج پول ندارد .
10 . عدالت و دادگسترى
در مكتب على (عليه السلام)
در منطق و مكتب انسان ساز
علوى ، چاپلوسى و تملق موقوف ، و برابرى و مساوات انسانها در مقابل قانون و اصول
عدل اسلامى و الهى ، يك اصل ثابت و تغيير ناپذير است . در اين مكتب ، هر كسى در
حدود خدمت يا خيانت خود ، مورد تشويق يا تنبيه قرار مى گيرد . زمامدار حق ندارد با
خود كامگى و استبداد رأى ، امور كشور را اداره كند . تنها نحوهء ادارهء كشور از راه
مشاوره و مراجعه به افكار عمومى ملت يا نمايندگان واقعى آنهاست . فرد خودكامه و
مستبد بنابر تعبير امام ششم (عليه السلام)
بر لبهء پرتگاه ايستاده است و به
سقوط نزديك است و چنين شخصى هرگز روى سعادت و رستگارى را نخواهد ديد . (28)
روزى يكى از افراد عادى ملت ، در يك موضوع شخصى ، با على (عليه السلام)
اختلافى پيدا كرد و شكايت او را نزد عمر بن خطاب ، رئيس حكومت وقت برد . عمر هر دو
را احضار كرد . سپس رو به على كرد و گفت :
يا ابا الحسن ! در كنار شاكى بايست ! .
. .
. ناگهان چهرهء على دگرگون شد وآثار خشم و ناراحتى در سيماى او آشكار گرديد .
عمر پرسيد : على از اينكه در كنار دشمن و طرف اختلاف خود بايستى نارحت شدى ؟ على
(عليه السلام) گفت : نه ، هرگز ، من از اينكه تو بين من و او مساوات و برابرى
قائل نشدى و مرا با كنيه ام و با احترام و تعظيم مورد خطاب قرار دادى ، اما با طرف
اختلاف من ، چنين رفتار نكردى و نام ساده اش را بر زبان آوردى ناراحت و متأثر شدم .
( به كار بردن كنيه ، در زبان عرب ، نشانهء تعظيم و احترام و بزرگداشت و اكرام نسبت
به مخاطب است و همين تبعيض در مخاطب قرار دادن ، امام را خشمگين كرد )
مؤلف
.
على (عليه السلام)
در نهج البلاغه مى فرمايد : به خدا سوگند ، اگر هفت
اقليم را با هرچه آسمانهايشان دارند به من بدهند ، كه بر خدا ، در مورد مورچهايى
عصيان ورزم و پوست جوينى را كه او به آشيانه خود مى برد ، از او بگيرم ، هرگز
نخواهم كرد . و به راستى و حقيقت قسم ، دنياى شما در نزد من كوچك تر و پست تر از برگى است كه در دهان ملخى
قرار گرفته باشد
. (29)
احترام به مساوات در برابر قانون ، نزد على (عليه السلام)
، ايجاب مى كند
درخواست برادر تنى خود
عقيل
را - كه مى خواست از خوانهء بيت المال ، نسبت به
ديگران حقوق و مزاياى بيشترى برايش قائل شود و از فقر و فلاكت نجاتش دهد - نپذيرد ،
و او را با شيوه اى هشدار دهنده و آگاه كننده به اين مسألة واقف سازد كه بيچارگان و
نيازمندانى در مانده تر و نيازمندتر از او در كشور اسلامى وجود دارند ، كه چنين
تبعيضى ظلم به آنان و موجب خشم خداوند است.
على بن ابى رافع
، يكى از دوستان و
شاگردان على (عليه السلام)
، كه در دوران خلافت امام مسئول و متصدى بيت
المال بوده است مى گويد :
من متصدى امور بيت المال بودم . گردن بند مرواريدى از
بصره به انبار بيت المال منتقل شده و در اختيار من بود كه يكى از دختران على
(عليه السلام) ، طلبى قرار دهند و دين را ملعبه و آلت دست خود كرده بودند
.
11 . كارگزاران حكومت اسلامى
كارمندان و خدمتگزاران دولت ، مهرههاى اصلى گردش
امور مملكت هستند ، در صلاح و فساد و آبادى و ويرانى مملكت سهم ارزنده و مشكلات
حساس و اساسى دارند ، اگر آنان كمر همت ببندند و با دشواريها و مشكلات ، در راه
پيشرفت كشور ، دمساز و متحمل باشند ، مى توانند آسايش عمومى و سربلندى مملكت را
فراهم آورند . يا به عكس ، سهل انگارى و عدم احساس مسئووليت آنان ، رشتههاى ارتباط
و هماهنگى انتظام عمومى را از هم مى گسلد . پيرامون نقش سازنده و اهميت كار و
مسؤوليت خطير آنان ، و اين كه با كدام خصوصيت و ويژگى ها مى توان كارمند درستكار و
سالم را آماده كار ساخت ، به سخنان ارزنده ، كلمات انسان ساز ، و گفتار متعالى
درخشان على (عليه السلام)
گوش فرا دهيم و از منبر وحى گونه اش ، آنجا كه با
مالك اشتر نخعى ، درباره مردم و پيرامون چگونگى رفتار با ملت اسلامى سخن مى گويد ، بهره ها گيريم :
اى مالك ! در امور كارمندان و كارگزاران
دولت ، دقت و سعى كامل و كافى مبذول دار . از ميان مردم افرادى را كه داراى تجربه و
سابقه كار وحسن شهرت باشند برگزين . كسانى را به شغل ها و مناصب حساس كشور انتخاب
كن كه داراى سوابق نيك در اسلام و از خاندانهاى اصيل و شريف باشند . گزينش تو بر
اساس امتحان و آزمايش و متكى بر اصول و پايههاى استخدامى صحيح باشد ، نه براساس
خود رأيى و ميل شخصى و توصيه دوستان . اگر انتخاب تو بر اين دو اساس باشد به ظلم و
ناروائى در حق مردم مرتكب شده اى .
افراد بى غرض ، كم طمع ، دور انديش و آينده
نگر ، صلاحيت انتخاب و استخدام را دارند . پس از استخدام ، حقوق كافى به آنان
بپرداز ، چون اين امر به آنان نيرو مى بخشد كه امور داخلى خود را اصلاح كنند و هر
گز به فكر برداشت و سوء استفاده از اموال عمومى مردم كه در اختيار آنهاست نمى
افتند . به كار شكنى و مخالفت با تو بر نمى خيزند و در امانت خيانت نمى كنند .
پس از انتخاب و استخدام ، امور آنان را تنها به خودشان وامگذار ، بلكه با دقت كافى
عمليات آنان را مورد بررسى قرار بده و بازرسان مخفى ، كه به تو راستگو و وفادار
باشند ، براى بررسى كارهاى آنان بگمار ، اثر اين بازرسى پنهانى ، آن است كه آنها را
به امانت دارى و مدارا با مردم ، بيشتر وادار و تشويق مى كند و راه مهربانى و
خوشرفتارى با ملت را مى آموزد .
كمال مراقبت و آگاهى را در مورد مقربان و نزديكان
و اصحاب راز و اسرار خود به كار ببند . هرگاه يكى از آنان ، مرتكب خيانتى شد ، و
گزارشهاى متعدد بازرسان مخفى اين خيانت را تأييد كرد ، از نظر گواه و شاهد كافى
است كه تو او را به كيفر اعمال خود برسانى و به اندازه خيانتى كه مرتكب شده است
مجازاتش كنى . مقام او را خوار و خيانتش را آشكار و بر ملا ساز و ننگ و عار خيانت
پيشگى را ، همانند قلاده بر گردنش بيفكن تا مايه عبرت ديگران باشد
.
12 . ماليات و درآمدهاى عمومى
در مورد خراج و ماليات و درآمدهاى عمومى ، دقت
بيشترى انجام بده ، و امور آن را انتظام ببخش و اصلاح كن . ترتيب وصول و پرداخت آن را چنان تنظيم كن كه بتواند
مصلحت ماليات پردازان و مصالح عمومى كشور را تأمين سازد . اگر وضع ماليات اصلاح
نپذيرد ، ديگر امور نيز مختل و پاشيده خواهد شد . در اصلاح امور دارايى ، با در نظر
گرفتن مصلحت خراج پردازان است كه صلاح عمومى ديگران هم تأمين مى شود ، و اصلاحات
عمومى ديگر ، بستگى به امور دارايى دارد . طبقات مختلف مردم همگى وابسته و طفيلى
خراج و ماليات هستند .
توجه دارى كه گرفتن ماليات ، خود به خود كارى نيست كه تلاش
و عنايت تو تنها بدان مصروف شود . بلكه عنايت و توجه به عمران و آبادانى كشور ، در
تو ، بايد بيش از توجه به وصول ماليات باشد . چون با آباد بودن سرزمين است كه مى
توان ماليات و خراج را از مردم مطالبه كرد . هر آن كس كه از مردم كشور ويران و
غيرآباد ، ماليات طلب كند ، در حقيقت كشور را بيش از پيش ويران كرده است و بندگان
خدا را به هلاك و تباهى كشانيده است . فرمانروايى چنين فردى ، خيلى زود سپردى مى
شود و به پايان مى رسد . اگر خراج گزاران و ماليات پردازان ، از سنگينى آن
ناليدند و به زبان آمدند ، يا اگر از پيدايش آفات زمينى و آسمانى ، از بى آبى و
نيامدن باران ، از جريان سيل يا خسارات زراعت و غير آن ، تو شكايت آوردند ، به
اندازه اى كه در كارشان اصلاح و گشايش پديد آيد ، به آنها تخفيف بده ! و از
مالياتشان كم كن . نبايد اين كم كردن به نظر تو سنگين بيايد ، زيرا كه آن تخفيف ،
خود خيره اى است كه ثمرهء و نتيجهء آن به خود تو باز مى گردد و عايد حكومتت مى
شود و اعتماد ملت را به حاكم و فرمانروا بيشتر جلب مى كند و بر شدت علاقه و
همكارى و حس تعاون آنان مى افزايد . اين اعتماد و پشتيبان ملت است كه مى تواند
كشور را آباد سازد و فرمانروايان را در نظر مردم آراسته و پيراسته نشان دهد .
بدينسان ، مى توانى نيروى عمومى را پشتيبان خود سازى و با برخوردارى از نيروى
عمومى و قدرت ملى ، مى توان كارهاى مهم ترى انجام داد وآثار عدل و داد بيشترى را
متجلى ساخت . عامل تمام اين كمك ها و پشتيبانىهاى مردم ، رضايت و خشنودى آنان است
و خشنودى و رضايت ملت در پرتو علاقه و دلسوزى فرمانروا به دست مى آيد .