تكليف

محمّد وحيدى

- ۱ -


بسم الله الرّحمن الرّحيم

سپاس فراوان خداوند را كه توفيق آشنايى با خودش را به ما كرامت داشت و ما را از امّت و در كلاسِ درسِ برترين پيامبرش (صلى الله عليه وآله وسلم) - كه آرزوى انبياى بزرگى چون موسى على نبيّنا و آله و عليه السلام حضور در چنين كلاسى بود (1) - قرار داد.

صلوات و سلام خداوند بر تمامى انبيا،اوصيا، فقها و علما به خصوص سرسلسله آنان، عقلِ كل و كلِّ عقل «محمد بن عبدالله» و اوصياى طاهرينش كه خيمه دين را در اين عالم برافراشتند و آنچه نور، هدايت و خير و بركت بود به انسان ها رساندند و آنان را با فرامين سعادتبخش الهى آشنا ساختند.

درود پروردگار بر مجاهدان راه خدا به خصوص شهدا كه با مجاهدت و گذشت از جان، شجره مباركه دين را آبيارى نموده و به ثمر رساندند.

با عنايات خداوند و توجّهات معصومين (عليهم السلام) بر آن شديم كه سالها تجربه خود را در زمينه دسته بندى و بيان احكام بنويسيم، باشد كه براى پويندگان اين طريقِ مقدّس ارمغانى براى نشان دادن راه باشد. چند نكته در مقدمه لازم به ياد آورى است:

الف: چون به لطف خداوند تصميم بر اين است كه يك دوره «احكام عمومى» بدين صورت تدوين گردد; لذا، اين كتاب (تكليف) به عنوان اوّلين كتاب آن مى باشد.

ب: در تمام اين كتاب ها بناست نظر مبارك حضرت امام خمينى (قدس سره) به علل زير متن قرار گيرد:

1. به جهت مسايل فراوانى كه در فتاوى ايشان موجود مى باشد.

2. جمع كثيرى از مردم هنوز به فتواى آن بزرگوار باقى هستند.

3. براى ثابت و پايدار بودن يك متن بايد فتواى يك مرجع مشهور مطرح و اگر دگران نظر خلافى دارند بايستى در پاورقى يا جزوه الحاقى بيان گردد. وگرنه هر چند سال با فوت يك مرجع مشكل پيش خواهد آمد.

4. از نظر سياسى بايد نام امام (قدس سره) و ياد او هميشه در خاطره ها زنده بماند.

ج: براى استفاده از نظرات حضرت امام (قدس سره) از كتاب هاى; تحريرالوسيله، عروة الوثقى، رساله فارسى و استفتاآت امام (قدس سره) بهره جسته ايم.

د: از آنجا كه هيچ كار انسانى خالى از عيب نيست، يادآورى و تذكرهاى مؤمنانه طلاب محترم و فضلاى گرامى را طلب مى كنيم و به آن ارج مى نهيم، و از ارواح تابناك معصومين (عليهم السلام) استمداد مى طلبيم كه در اين راه عظيم ما را يارى فرمايند تا از خطرات و لغزشها در فهم احكام الهى و نشر آن در امان باشيم. ان شاءالله.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
مشهد مقدّس
محمّدوحيدى
ص . پ - 343/91465
 

فصل اوّل

معناى تكليف

تكليف در لغت به معناى خواستنِ چيزى از كسى است كه انجام آن براى او زحمت داشته و خستگى آور باشد.(2) و در اصطلاح شرع مقدّس، به دستورهايى كه از طرف خداوند متعال توسط پيامبران (عليهم السلام) به انسان ها ابلاغ گرديده است، گفته مى شود.

شرافت آفرينى تكاليف

آنچه از طرف خداوند متعال به عنوان تكليف براى انسان آمده، يك نوع كرامت و شرافت براى اوست; زيرا، اين تكاليف گوياى اين مطلب است كه انسان به خاطر عقل و توانى كه دارد مى تواند با بكارگيرى اين فرامين و دستورها موجباتِ رشد و تعالى خويش را فراهم ساخته و به كمال انسانى برساند.

عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ سَنانَ قالَ: سَأَلْتُ اَبا عَبْدِاللهِ جَعْفَرَبْنَ مُحَمَّد الصّادِقَ (عليهما السلام) فَقُلْتُ: اَلْمَلائِكَةُ اَفْضَلُ اَمْ بَنُو آدَمَ؟ فَقالَ: قالَ اَميرُ الْمُؤمِنينَ عَلِىُّ بْنُ اَبى طالِب (عليه السلام) : «اِنَّ اللهَ رَكَّبَ فى الْمَلائِكَةِ عَقْلا بِلا شَهْوَة، وَ رَكَّبَ فِى الْبَهائِمِ شَهْوَةً بِلا عَقْل، وَ رَكَّبَ فِى بَنى ادَمَ كِلْتَيْهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلائِكَةِ، وَ مَنْ غَلَبَ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ.»(3)

شخصى به نام عبدالله بن سنان مى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) سؤال كردم، از ملائكه و انسانها كدام يك برترند؟ حضرت فرمود: امير المؤمنين (عليه السلام) فرموده است:

ارزش آشنايى باتكاليف

«خداوند به ملائكه عقل داده ولى شهوت نداده است. و به چهارپايان شهوت داده ولى عقل نداده است، و به انسان ها عقل و شهوت (هر دو را) كرامت كرده است. پس هر كس شهوتش را در كنترل و تحت فرمان عقلش قرار دهد، از ملائكه برتر خواهد شد. و هر كس به عكس عمل كند از چهار پايان بدتر خواهد بود».

با توجه به مطالب فوق كه خداوند انسان را شايستگىِ پذيرشِ تكاليف عطا كرده و مى تواند با عمل به فرامين الهى، خود را به مقامى برتر از ملائكه برساند، بسيار بجاست كه هر انسانى هر سال، زمان بلوغش را به عنوان; فرا رسيدن زمان شرافتِ تكليف پذيرى اش جشن بگيرد.

لزوم آشنايى با تكاليف

چون دين مقدّس اسلام دين زندگى است و براى تمامى كارها و حركات انسان دستور و برنامه دارد; لذا، دين شناسى و فراگرفتن تكاليف و احكامِ موردِ ابتلا را بر همه واجب نموده است كه ذيلا نمونه اى از آن سفارشات را بيان مى داريم:

1. قالَ اَميرُ الْمُؤمِنينَ (عليه السلام) : «يا كُمَيْلُ! ما مِنْ حَرَكَة اِلاّ وَ اَنْتَ تَحْتاجُ اِلى مَعْرِفَة(4)».

حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد: «اى كميل! هيچ عمل و حركتى نيست مگر آنكه تو نيازمند به معرفت و شناخت هستى».

2. يجب تعلّم حكم كل فعل يصدر من المكلّف سواء كان من العبادات او المعاملات او العاديات.(5)

تمام فقها فتوا داده اند كه فرا گرفتن حكم هر كارى كه انسان انجام مى دهد، چه از عبادات باشد يا از معاملات و يا از كارهاى عادى زندگى، بر انسان واجب است.

3. اى كاش دين شناسى اجبارى مى شد!!!

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قالَ: «لَوَ دَدْتُ اَنَّ اَصْحابى ضربت رُؤُسهُمْ بِالسِّياطِ حَتّى يَتَفَقَّهُوا(6)».

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «دلم مى خواهد تازيانه بر سر يارانم زده شود [ يا تازيانه بزنم ] تا اينكه دين شناس بشوند».

قالَ اَبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) : «لَيْتَ السِّياطُ عَلى رُؤُسِ اَصْحابى حَتّى يَتَفَقَّهُوا فِى الْحَلالِ وَ الْحَرامِ(7)».

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «اى كاش تازيانه بر سر اصحاب و يارانم مى بود [ و تحت فشار قرار مى گرفتند ] تا احكام حلال و حرامِ دين خود را فرا گيرند (و دين شناس بشوند)».

ارزش آشنايى با تكاليف

قالَ اَبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) : «حَديثٌ فِى حَلال وَ حَرام تَأْخُذُهُ مِنْ صادِق خَيْرٌ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فيها مِنْ ذَهَب اَوْ فِضَّة(8)».

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: «سخنى از حلال و حرام كه از انسان صادق و مورد اعتماد به دست بياورى، از دنيا و آنچه در آن از طلا يا نقره است برايت بهتر است.»

ضرر آشنا نبودن با تكاليف

ضرر آشنا نبودن با دين فراوان است كه نمونه هايى از آن را ذيلا بيان مى داريم:

1. انحراف و گمراهى

رَوى بَشيرُ الدَّهّانُ قالَ: قالَ اَبُو عَبْدِاللهِ (عليه السلام) : «لا خَيْرَ فيمَنْ لا يَتَفَقَّهُ مِنْ اَصْحابِنا يا بَشيرُ! اِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ اِذا لَمْ يَسْتَغْنِ بِفِقْهِهِ اِحْتاجَ اِلَيْهِمْ فَاِذا اِحْتاجَ اِلَيْهِمْ اَدْخَلُوهُ فى بابِ ضَلالَتِهِمْ وَ هُوَ لايَعْلَمُ(9)».

شخصى به نام بشير نقل مى كند كه حضرت صادق (عليه السلام) فرمودند: «هر كدام از اصحاب ما كه فقيه و دين شناس نباشد خيرى در او نيست; زيرا، وقتى كسى آگاهى مذهبى نداشته باشد، مخالفين او را گمراه خواهند نمود بدون اينكه خودش توجه داشته باشد».

قالَ عَلِىٌّ (عليه السلام) : «عَلِّمُوا صِبْيانَكُمْ ما يَنْفَعُهُمُ اللهُ بِهِ لا يَغْلِبُ عَلَيْهِمُ الْمُرْجِئَةُ بِرَأْيِها(10)».

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «به فرزندان خود آنچه خداوند متعال براى آنان نافع دانسته بياموزيد [ كه اگر چنين كرديد ] ، گروه هاى گمراه كننده نمى توانند آنان را گمراه كنند.».

2. راضى نبودن اولياى دين از آنان به خصوص نسل جوان.

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : «اُفٍّ لِكُلِّ مُسْلِم لايَجْعَلُ فى كُلِّ جُمْعَة يَوْماً يَتَفَقَّهُ فيهَ اَمْرَ دينِهِ وَ يَسْأَلُ عَنْ دينِهِ(11)».

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «اُف بر مسلمانى كه از ايام هفته [ حداقل ] يك روزش را براى آشنا شدن با دينش قرار ندهد».

قالَ اَبُو عَبْدِاللهِ وَ اَبُو جَعْفَر (عليهما السلام) : «لَوْ اُتيتُ بَشابٍّ مِنْ شَبابِ الشّيعَةِ لايَتَفَقَّهُ لاََدَّبْتُهُ(12)».

حضرت صادق و باقر (عليهما السلام) مى فرمودند: «اگر يكى از جوانان شيعه نزد من آورده شود كه وظيفه خود را نسبت به شناخت دين انجام نمى دهد، او را ادب خواهم كرد».

3. بخاطر آشنا نبودن با تكاليف، اعمالش در بيشتر موارد باطل است.

- ملتفت جاهل مقصّر

اعمال جاهل به احكام(13)

- عمل برخلاف واقع انجام شده است: باطل است مگر در دو مورد كه به فتواى بيشتر فقها صحيح است:

1. در جهر و اخفات (بلند و آهسته خواندن) نماز، كه اگر حكم آن را نمى دانسته، صحيح است، به شرط آنكه توانسته باشد قصد قربت كند.

2. در ندانستنِ حكمِ شكسته خواندن نماز و باطل بودن روزه در سفر، كه اگر حكم را نمى دانسته صحيح است، و اگر حكم را مى دانسته و فراموش كرده و يا جهلش به موضوع بوده نه به حكم، باطل مى باشد.

- عمل، مطابق واقع انجام شده است: بعضى از فقها باطل و بعضى صحيح مى دانند.

- غافل: با دو شرط صحيح است:

1. مطابق واقع يا فتواى مجتهد انجام داده باشد.

2. در اعمال عبادى [ كه قصد قربت شرط صحت آن است ] بخاطر غفلت توانسته باشد قصد قربت نمايد.

3. جاهل قاصر: حكمش مانند جاهلِ مقصّرِ غافل است.

4. بر اثر باطل بودنِ اعمالش، روز به روز بارش سنگين تر و گناهانش بيشتر مى شود

قالَ اَبُوعَبْدِاللهِ (عليه السلام) : «اَلْعامِلُ عَلى غَيْرِ بَصيرَة كَالسّائِرِ عَلى غَيْرِ الطَّريقِ وَ لا يَزيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ مِنَ الطَّريقِ اِلاّ بُعْداً».(14)

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: «كسى كه بدون علم و آگاهى، اعمالش را انجام دهد مانند كسى است كه از راهى كه او را به مقصد مى رساند حركت نكند كه [ در غير آن راه اصلى ] هر چه تندتر برود از مقصدش دورتر مى گردد.»

5. بر اثر آشنانبودن با تكاليف الهى، گاهى مشكلاتِ غير قابل جبرانى براى خود و دگران به وجود مى آورد.

مسأله: هرگاه زنى بچه دختر خود را [ با شرايطى كه در فقه بيان شده ] شيردهد، آن دختر به شوهرِ خود حرام مى شود. و همچنين است اگر بچه اى را كه شوهرِ دخترش از زن ديگر دارد شيردهد; ولى اگر بچه پسر خود را شير دهد، زنِ پسرش كه مادر طفل است بر شوهرش حرام نمى شود.(15)

6. محكوميّت در قيامت

عَنْ مَسْعَدَةِ بْنِ زِياد قالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنِ مُحَمَّد (عليهما السلام) وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعالى «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ»(16) فَقالَ : «اِنَّ اللهَ تَعالى يَقُولُ لِلْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيمَةِ: عَبْدى كُنْتَ عالِماً؟ فَإِنْ قالَ: نَعَمْ قالَ لَهُ: اَفَلا عَمِلْتَ بِما عَلِمْتَ؟ وَ اِنْ قالَ: كُنْتُ جاهِلا قالَ: اَفَلا تَعَلَّمَتَ حَتّى تَعْمَلَ؟ فَيَخْصِمُهُ، فَتِلْكَ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ.»(17)

شخصى به نام مسعده مى گويد: خدمت حضرت صادق (عليه السلام) بودم كه شخصى از آيه شريفه «فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ» (براى خداوند حجت رسا و روشن است)، سؤال كرد، حضرت در پاسخِ او فرمودند: «خداوند متعال در قيامت [ از هر بنده يك سؤال بيش نكرده و ] مى فرمايد: بنده من! آيا مى دانستى از تو چه مى خواستم؟ اگر پاسخ دهد، آرى. خطاب مى رسد: پس چرا به آنچه مى دانستى عمل نكردى؟ و چنانچه بگويد نمى دانستم خداوند مى فرمايد: چرا ياد نگرفتى تا بدان عمل نمايى؟ و اين همان حجت رسا و روشنِ خداوند است».

7. عذاب الهى

عَنْ اَبى عَبْدِاللهِ (عليه السلام) اَنَّهُ قالَ: «لَسْتُ اُحِبُّ اَنْ اَرَى الشّابَّ مِنْكُمْ اِلاّ غادِياً فى حالَيْنِ: اِمّا عالِماً اَوْ مُتَعَلِّماً فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَرَّطَ، فَإِنْ فَرَّطَ ضَيَّعَ، فَإِنْ ضَيَّعَ اَثِمَ، وَ اِنْ اَثِمَ سَكَنَ النّارَ، وَالَّذى بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ.»(18)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد:«دوست ندارم جوان شما صبح كند مگر در يكى از دو حال باشد، يا عالم باشد، و يا دنبال فراگيرى علم، اگر اين كار را نكند دچار تفريط [ و سهل انگارى دردين ] شده است، و هرگاه كسى گرفتار تفريط [ و سهل انگارى در دين شود ] موجب از دست دادن دينش خواهد شد. و اگر كسى دينش را ضايع نمايد گناه كار است و چنانچه كسى اهل گناه شد، قسم به آنكه پيامبر را به حق فرستاده، سرانجامش جهنم خواهد بود.»

فصل دوم

جايگاه تكاليف

براى روشن شدن جايگاه تكاليف الهى، بايد «چهره اى از اسلام» مجسّم گردد تا جايگاه آن مشخص شود. و براى ترسيم «چهره اى از اسلام(19)» توجه به اين مسأله ضرورى است كه پنج سؤال است كه هر انسان عاقل دارد، چه از كسى بپرسد و چه نپرسد و آنها عبارتند از:

l از كجا آمده ام؟

l به كجا مى روم؟

l چرا آمده ام؟

l راهنما كيست؟

l چگونه بايد بروم (چگونه بايد زندگى كرده و به او نزديك شوم)؟

آنچه در دين مقدس اسلام آمده پاسخ صحيح به اين پرسش هاست كه ذيلا به توضيح آن مى پردازيم:

1. از كجا آمده ام؟

قرآن كريم مى فرمايد: «اِنّا لِلّهِ(20)» كه بحث «توحيد» در عقايد عهده دار آن است.

2. به كجا مى روم؟

قرآن كريم مى فرمايد: «وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ(21)» كه بحث «معاد» در عقايد متكفّل آن است.

3. چرا آمده ام ؟

قرآن كريم مى فرمايد: «وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفينَ اِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ;(22) هميشه همه اقوام و ملل دنيا با هم در اختلاف خواهند بود مگر آن كس كه خداوند به رحمت و لطف خاص هدايت كند و براى همين (رحمت) آفريده شده اند».

« وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاِْنْسَ اِلاّ لِيَعْبُدُونَ(23) ; جن و انس را نيافريدم مگر براى آن كه مرا عبادت و پرستش كنند».

« اَلَّذى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ اَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلا(24) ; خدايى كه مرگ و زندگانى را آفريد كه شما بندگان را بيازمايد تا كدام نيكوكارتر [ و خلوص اعمالش بيشتر ] است».

4. راهنما كيست؟

چون حركتِ ما به سوى خداوند، دائمى است و بايد راهنما هم دائمى باشد; لذا، اوّلين انسانِ به وجود آمده، هم انسان است و هم پيامبر، و تا زمانى هم كه انسانى وجود داشته باشد، حجّتى از طرف خداوند خواهد بود كه بحث هاى: نبوت (عامّه و خاصه) ، امامت، نيابت (عامّه و خاصه) و رجعت پاسخ گوى اين سؤال است.

5. چگونه بايد زندگى كرده و به سوى او بروم؟

بديهى است كه انسان، آزاد و مختاراست واگر بخواهد راه خداوند را انتخاب كند بايد توجه داشته باشد كه حركتِ در اين راه، جمعى است; يعنى، تك روى در اسلام وجود ندارد (لا رُهْبانِيَّةَ فِى الإِسْلامِ(25)) و حركت به همراهى دگران رعايت حقوق آنان را مى طلبد كه در اين راه آنچه چگونه زيستنِ فردى، خانوادگى و اجتماعى را به ما مى آموزد «فروع دين و اخلاق» است.

ترسيمى از فروع دين

فروع دين در اسلام زياد است كه ذيلا به توضيح بخشى از آن مى پردازيم:

1. نماز : انسان در حركتِ فردى، اجتماعى و دائمى خود به سوى خداوند اگر بخواهد منحرف نشود بايد دائم با او در ارتباط باشد و گرنه منحرف مى گردد; مانند: هواپيما كه اگر بخواهد سالم به مقصد برسد بايد خلبان با برج مراقبت در ارتباط و تماس باشد وگرنه ... .

البته ارتباط با خداوند در دين، در قالب ذكر، دعا و قرآن برنامه ريزى شده كه مصداق جامع و كاملِ آن، نماز است.

2. روزه : تنها راه سعادت انسان رعايت فرامين الهى است كه اين رعايت، «تقوا» ناميده مى شود. و روزه تمرين تقواست كه انسان بتواند در غير زمان روزه هم رعايت حدود الهى را بنمايد. خداوند متعال مى فرمايد: «يا اَيُّهَاالَّذينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (26) ; اى افرادى كه ايمان آورده ايد روزه بر شما نوشته شد همان گونه كه به كسانى كه قبل از شما بودند نوشته شده، تا پرهيزكار شويد».

علاوه روزه يك ورزش معنوى و جهاد نفسانى است كه باعث استحكام اراده و چيرگى عقل دينى برحركات، عادات و رفتار گشته و انسان را مهذّب و پاك مى گرداند. و از جنبه اجتماعى نيز سبب يك نظمِ عمومى و حاكم نمودنِ يك جوّ معنوى بر جامعه، كاهش جرم و جنايت و مقاومت در برابر كمبودها و سازندگى جامعه مى گردد.

پس روزه براى سالم زيستن و حركتِ كاروانى به سوى خداوند نقش بسيار مؤثرى دارد.

3 و 4 .خمس و زكات : در يك مسافرت دسته جمعى،ممكن است براى بعضى از همراهانِ ما كمبود پيدا شود، به طور مثال: گرفتار آتش سوزى، يا مريضى، يا سيل و يا ... شوند. در اين صورت ممكن است برخورد دگران با آنان به يكى از صور زير باشد:

به آنها بگويند: برگردند.

به آنها بگويند: همان جا بمانند.

به آنها بگويند: از بقيّه دزدى كنند.

آنهايى كه دارند به آنها كمك كنند.

بديهى است كه فقط صورت اخير صحيح است و اگر اين كار انجام شود، هم دهنده و هم گيرنده، هر دو فعّال خواهند شد.

5 و 6 . تولّى و تبرّى : در يك حركت جمعى و كاروانى، بايد تمام افراد، نسبت به هم مهربان، و به دشمنانِ هدف خود به شدّت دشمنى بورزند، و گرنه دچار انحراف و نابودى مى گردند كه همين معناى تولّى و تبرّى است . كه قرآن كريم در بعضى از آيات فقط به بحث «تولّى» و در بعضى فقط به بحث «تبرّى» و در بعضى به هر دو بحث «تولّى و تبرّى» پرداخته است. «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ; محمد فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد و در ميان خود مهربانند».

7. جهاد و دفاع: در حركتِ اين قافله به سوى خداوند، ممكن است كسانى بخواهند مانع ايجاد كنند، و در نتيجه جلوى حركتِ قافله را گرفته و يا منحرف سازند كه در اين صورت وظيفه عقلى و اسلامىِ همه اهل قافله است كه با آنها مبارزه نمايند. و جهاد يعنى مبارزه با تمام موانعى كه از طريق دشمنان ايجاد مى گردد. و ممكن است از طرف دشمنان به آنان حمله و تهاجم گردد كه بر همه اهل كاروان لازم است كه از خود، ناموس و دين خود دفاع كنند.

8 و 9 . امر به معروف و نهى از منكر: بديهى است هر چه قانون عالى باشد، تا زمانى كه به مرحله اجرا درنيامده، سعادت آفرين نخواهد بود. و در يك حركتِ جمعى ممكن است بعضى از همراهان، برگردند،بايستند، آهسته بيايند، كج بروند. كه در اين صورت اگر بقيّه اهل قافله بى تفاوت باشند به تمام قافله ضربه وارد مى شود و اگر بخواهند حركت كُند نشده و يا متوقّف نگردد بايد آنها را امر به معروف و نهى از منكر كنند.

10. حج: برنامه هاى حج، ترسيمى از اين حركتِ عظيم قافله اى است، كه به تمامى اين دستورها و فرامين عينيّت بخشيده و حركت تكاملى به سوى الله را مجسّم مى سازد. و در يك كلام مى توان گفت: حج به ذهنيّت هاى ما از اسلام، عينيّت مى بخشد; زيرا، در حج انسان سيمايى از اصول دين، فروع دين، اخلاق و آداب اسلامى را به خوبى مشاهده مى كند.

11. چون اين كاروان در حركتش نياز به آگاهى دارد; لذا، پيروانش را به تحصيلِ علم و دانش تشويق و حتّى تحصيل بعضى از علوم را واجب نموده است.

پاورقي‌


[1] عن الرضا (عليه السلام) ، عن آبائه (عليهم السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) : «ان موسى (عليه السلام) سأل ربّه عزَّوجلَّ فقال: يا ربّ اجعلنى من امّة محمد، فأوحى الله تعالى اليه: يا موسى انّك لا تصل الى ذلك». بحارالانوار،ج13،ص344.
[2] مجمع البحرين (كلف).
[3] وسائل الشيعه، ج 11، ص 164.
[4] بحار الانوار، ج 77، ص 267.
[5] العروة الوثقى،ج1،فى التقليد، مسأله 29.
[6] اصول كافى، ج 1، باب فرض العلم، حديث 8.
[7] بحار الانوار، ج 1، ص 213.
[8] بحار الانوار، ج 1، ص 214.
[9] بحار الانوار، ج 1، ص 220.
[10] بحار الانوار، ج2، ص 17.
[11] بحار الانوار، ج 1، ص 176.
[12] بحار الانوار، ج 1، ص 214.
[13] العروة الوثقى،ج1، فى التقليد، مسأله 16 و فى احكام القرائة، مسأله 22 و فى احكام المسافر،مسأله 3 و 4 و 5.
[14] بحارالانوار،ج1،ص206.
[15] توضيح المسائل، مسأله 2479.
[16] انعام،149.
[17] تفسير الميزان،ج7،ص 393.
[18] بحارالانوار، ج1،ص 176.
[19] اصول اين بحث از حجة الإسلام والمسلمين دشتى استفاده شده است.
[20] بقره،156.
[21] بقره ،156.
[22] هود،118.
[23] ذاريات،56.
[24] ملك،2.
[25] مستدرك وسائل الشيعه،ج2،ص531.
[26] بقره،183.