بانگ رحيل
شب تاريك و بيمموج وگردابى چنينحايل كجا دانند حال ما سبكباران ساحلها در شرايطى
كه الفباى ارتباط از حروف »معنويت« خالى است و انديشه و خواهش انسانها فقط در
قالبهاى مادى ترجمه مىشود، گزينش مسير آيندهى جوان نمىتواند خالى از اين عامل
تأثيرگذار باشد، و در چنين شرايطى، انتخاب تحصيل در حوزهى علميه، بايد از
انگيزهاى ملكوتى برخوردار باشد تا جوان بتواند مسيرى بر خلاف روح عمومى جامعه
برگزيند و به دور از هر چه آرمان جوانان هم سال و هم دوره، پاى در راهى نهد كه هيچ
آيندهى روشن مادّى را نويد نمىدهد! و عموم طلاب حوزههاى شيعى، در نخستين گامهاى
اين مسير از چنين انگيزهى بالا و والايى برخوردارند.
همهى ما در آغاز گزينش حوزهى علميّه به عنوان مسير آيندهمان دلخوش داشتيم كه
روزى معمار روح آدميان باشيم و راهى را برويم كه به جز پيامبران در آن گام
نمىزنند.
همهى ما در ابتداى اين انتخاب حياتى و فرشتهگونه به جز رضاى خالق و رسيدن به اوج
»فلولا نفر من كل فرقة طائفة ليتفقهوا...« هيچ انديشهى ديگرى را در تصميمگيرى
خويش دخالت ندادهايم و... بر اين اساس توفيق اين حركت الهى و اين گام بلند را
يافتهايم.
اما....
پس از گذشت سالى چند، و يا ماه و روزهايى اندك، بارش مشكلات و تعدد موانع، راه را
برايمان غير قابل عبور كرد.
پرسشهاى بىشمارى كه هيچ كس را براى پاسخگوييش نمىشناسيم و دردها و غمهايى كه
حتى چاهى را براى بازگوييش نمىيابيم....
و بزرگان و معمّرين، يا فارغ از رهاندن غريق، در تلاش گرفتن گليم خويش و گذر از
ميانهى طوفانى هستند كه ما تازه آن را ديدهايم... و يا سبكبار و آسوده، در ساحل
عرفان و زهد خويش، جامهى تقوا و علم را چنان بر خود پيچيدهاند كه هيچ تاريكى را
نمىبينند و هيچ بيمى از موج و گردابهاى حايل برايشان تصور ندارد! و ما... در اين
ميانه، سرگردان، با كولهبارى از پرسش و ابهام... كه نه مسير دستهى اول در توانمان
است و نه روش گروه دوّم در ايمانمان.
و چه بسيار از جوانانى كه در همان ابتدا، دست از همهى آرمانها شسته و راهى ديگر
را انتخاب مىكنند و يا... مىمانند و مىسازند اما با انگيزهاى فرسوده و
انديشهاى فرساينده....
اين جزوهى كوچك، حاصل دست نويسندهاى است كه خود چون همهى ما و شما اين مسير را
با همهى موانعش طى كرده و به سرانجام رسانده و در تلاش پاسخ به پرسشهايى است كه
ما تاكنون كمتر برايش پاسخى يافتهايم.
بازگشت به باورهاى نخستين، انتخاب شيوهى تحصيل، نگاهى اميدوار به آينده، و فردايى
روشن و همراه با خشنودى امام زمين و زمان... نكاتى است كه در همت واژگان اين نوشتار
است.
كتاب همدم دومين اثر خود را به همهى شما جوانانى كه عليرغم خواستهاى دنياى مادى،
پاى در راهى نهادهايد كه فرشش بال فرشتگان است و افقش رضاى خداوند سبحان، تقديم
مىكند، تا همدم تنهايىها و تلاشهايتان باشد.
شما كه در بازار مكارهى جهان معاصر و رنگهاى سرخ و بنفش داشتنها و خواستنها -
كه هر چشم و دلى را به دلبستگىها و وابستگىها مىخواند - در سبزترين ميقات هستى،
آبىترين احرام - زهد - را به تن كرده و به طواف قطعهاى از بهشت ايستادهايد؛
لبيك، اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، ان الحمد والنعمة لك و المُلك... همدم
لبيك سبز عوامل اختيارى عوامل غير اختيارى
لبيك سبز
لبيك گفتن به آسمانىترين نداى زمان ما و آغاز مسيرى كه به جز انبيا در آن گام
ننهادهاند، كار چندان آسانى نيست.
انتخاب تحصيل در حوزهى علميه كه زلالترين آرمان جوانان خداجوى است، بايد از
انگيزهاى بسيار قوى برخوردار باشد، چرا كه اين مسير نه تنها هيچ آيندهى روشن مادى
را در پى ندارد كه مسيرى صعب است و راهى ناهموار و چنانچه پيامبران در راه هدف
مقدسشان سختى بسيار و رنج فراوان ديدهاند، طالب علم انبيا نيز مصون از اين مشقتها
و آزارها نيست.
همهى ما هنگامى كه گام در اين راه گذارديم و اين هدف را برگزيديم، در نخستين
روزهاى شروع، از انگيزهاى وصف نشدنى و علاقهاى تصور نكردنى برخوردار بوديم.
اما چرا تمامى ما كه چنين قوى و باانگيزه وارد شديم، توفيق به پايان رساندن
شايستهى آن را به يكسان پيدا نمىكنيم؟ و چرا كسانى كه از ميان ما قلههاى رفيع
دانش را فتح مىكنند، بسيار اندكند و شخصيتهاى برجستهى حوزوى كه از انبوه دانش
پژوهان بيرون مىآيند، انگشت شمارند؟ عوامل مختلفى در اين عدم توفيق و توقف در
ميانهى راه مؤثرند كه مىتوان آنها را به دو دسته تقسيم كرد:
1 .عوامل غير اختيارى
2 .عوامل اختيارى
1 . عوامل غيراختيارى
عوامل متعددى ممكن است در مسير تحصيلات طلبه ظهور كند كه قابل پيش بينى نيست.
چه بسيار افراد مستعد و علاقهمند كه به حوزه روى مىآورند اما عواملى غير قابل پيش
بينى آنها را از ادامه راه باز مىدارد.
مشكلات جسمانى، بيمارىهاى سخت و طولانى، مشكلات خانوادگى، درگيرىهاى فرساينده با
همسر و يا نزديكان و يا مسايلى همچون جنگ.
چه بسيار از جوانانى كه با عشق وافر به حوزه آمدند اما با شروع جنگ تحميلى، دفاع
مقدس از ارزشها را برخود فرض دانستند و رفتند و در بهشت رضوان خدا آرميدند -
يادشان هميشه زنده باد - بسيارى از اينان اگر مىماندند و در شرايطى عادى به تحصيل
ادامه مىدادند، چه بسا از برجستگان حوزه و از مجتهدين سرآمد مىشدند.
اما حادثهاى همچون جنگ آنان را به وظيفهاى ديگر خواند.
حادثهاى كه قابل پيش بينى نبود.
عواملى از اين دست به جهت غير قابل پيش بينى بودن، قابليت برنامه ريزى هم ندارد.
و هر روز و هر لحظه حادثهاى در كمين ماست كه ممكن است ما را از ادامه راه باز
دارد.
براى رفع اين چنين موانعى هيچ راهى نيست جز اينكه دست به دعا برداريم و از ايزد
قادر بخواهيم عوامل عدم توفيق را از سر راه ما بردارد و باور كنيم بسيارى از بزرگان
بيش از آنكه موفقيتشان حاصل كوشش و تلاششان باشد، وامدار سوز و گداز عاشقانهى خود
و دعاى خير پدر و مادرشان بوده است.
2 . عوامل اختيارى
بخشى از موانع در اختيار ماست و بايد برنامه ريزى صحيح براى مقابله با اين عوامل
بازدارنده داشته باشيم.
گر چه ممكن است برنامه ريزى ما چندان سودى نبخشد و در نهايت راه به جايى نبريم اما
به هر حال ما بايد وظيفه خود را به انجام برسانيم.
حاصل از آن خداست و به فرمايش امام امتقدس سره ما مأمور به وظيفهايم و مأمور به
نتيجه نيستيم.
بايد وظيفهمان را تشخيص دهيم و در راه آن كمال تلاش خود را مبذول نماييم.
قبل از اينكه وارد موانع و عوامل اختيارى شويم، ذكر نكتهاى خالى از فايده نيست.
بدون شك در حوزهى علميه نواقصى وجود دارد كه مانع پيشرفت شايستهى طلبه مىشود.
هر كس حوزه را مبرّا از نقص بداند، قطعاً خود فرد ناقصى است كه نمىتواند آفاق جديد
را ببيند و كشف كند.
تغيير در برنامهريزى، انتخاب متون درسى، گزينش افراد و نيروى انسانى، شيوههاى
آموزشى و... برطرف كردن اين موانع در دست قدرتمند بزرگان و مديران حوزه است كه
مطمئناً در تلاش آن هستند.
اما ما به عنوان طلبه اگر بخواهيم منتظر بمانيم تا كاستىهاى حوزه برطرف شود، متون
و روشهاى ايدهآل فراهم گردد تا پس از آن به تحصيل بپردازيم، بايد هر چه زودتر
طلبگى را رها كرده و دست از تحصيل بشوييم؛ چرا كه هرگز چنين زمانى فرا نخواهد رسيد.
اين تصور پيدا نشود كه هيچ وقت چنين اتفاقى نخواهد افتاد و هيچگاه حوزه به سمت
بهبود اوضاع آموزشى حركت نمىكند، هرگز.
اين حركت شروع شده و ادامه خواهد يافت اما اين اتفاق چيزى نيست كه ناگهان پيش آيد و
به ما مجال دهد كه شروع به تحصيل جدى نماييم.
تغييرات در همهى مجموعههاى آموزشى با آهستگى كه ضرورت اين مجموعههاست، صورت
مىگيرد.
گاهى سالها زمان براى تغيير لازم است تا به نقطهى مطلوب برسيم و البته وقتى هم كه
به آن نقطه رسيديم، خواهيم ديد كه آنجا هم پايان كا ر نيست و باز افقهاى تازهترى
در پيش روى ماست.
گاهى طلاب جوان به جهت اينكه كتابى را مناسب حال خويش نمىبينند منتظر نوشتهاى
تازه مىمانند و درس نمىخوانند تا متن لازم آماده شود.
اين جوانان بايد بدانند گر چه متن فعلى درسى كمال مطلوب نيست اما همين نوشتهها و
همين شكل آموزشى و همين شيوههاى تحصيلى كه در اختيار داريم از ارزشمندترين
شيوههاى معاصر است و در برخى از مراكز پيشرفتهى آموزشى جهان، شيوههايى در حال
تجربه است كه سالها نظير آن شيوهها در حوزههاى علوم دينى متدوال بوده است و بايد
دانست در بستر همين شيوه و همين فضا و بلكه نامناسبتر از آن بزرگانى تربيت شده و
رشد كردهاند كه مورد احترام همهى دانشمندان جهانند.
امروز وضعيت آموزشى نسبت به سالهاى گذشته تفاوت بسيار كرده و خيلى بهتر شده است.
شايد ده درصد از امكانات امروز حدود بيست سال پيش - دوران تحصيل ما - وجود نداشت و
دوران قبل از آن امكانات به مراتب ضعيفتر و ناقصتر از آن دوران بود.
اما در همين ادوار و با همين فضاى محدود و امكانات كم، شخصيتهاى بزرگى در حوزه
پديدار شدند.
كه اثرات برجاى مانده از آنان شگفت آور و باور نكردنى است.
بنابراين طلبهى امروز نبايد با اندك كاستى و سستى در هر يك از مؤلفههاى حوزوى،
دست از تلاش بردارد و به اميد رفع تمامى نواقص به انتظار بنشيند.
طلبه بايد ببيند كه بعضى از بزرگان ما سلسله كتابهايى به رشتهى تأليف در
آوردهاند كه مطالعهى آنها نياز به يك عمر زمان دارد.
و واقعاً چگونه ممكن است در مدتى كوتاهتر از آنچه براى مطالعه لازم است، كتابى
نوشت، توليد انديشه در زمانى كمتر از زمان مرور انديشه!! بديهى است وقتى احساس
وظيفه كنيم و به وظيفهى الهى عمل كرده و همهى وجودمان را در راه نشر معارف اسلامى
به كار گيريم، چنين توفيقاتى نيز نصيبمان مىشود.
حال بپردازيم به عوامل منفى رشد و موانع موفقيت در تحصيل كه در اختيار ما و قابل
تغيير است.
عواملى كه با عكسالعمل به موقع و صحيح از ميان برداشته شده و راه تحصيل هموار
مىشود.
اغلب ما در انتظار وقوع معجزهاى هستيم كه تحولى در ما ايجاد كرده و همهى مشكلات
ما را حل كند.
امر خارقالعادهاى كه تغييرات اساسى در اركان زندگى به وجود آورده و موانع را
كاملاً از ميان بردارد، معجزهاى كه معمولاً همه در زندگى خود در انتظار آنند.
اما طلبه بايد بداند كه هيچ معجزهاى در كار نيست و خارج از چهار چوب سنتهايى كه
خداوند بر اين عالم حاكم كرده، هيچ اتفاقى به وقوع نخواهد پيوست حتى انبيا نيز در
بستر همين سنتها تلاش كردند و به انجام وظيفهشان پرداختند.
ما نيز به عنوان ادامه دهندهى راه آنان، بايد بيش از همه و پيش از همه، تن به
سنتهاى جارى الهى در زمين بدهيم.
در ابتداى راه و اولين گام ورود به حوزه بايد از خود بپرسيم: انگيزه مان از تحصيل
در حوزه چيست؟ و عواملى كه ما را به اين راه خوانده كدام است؟ و برنامه مان براى
آيندهى خودمان چيست؟ گاه انگيزه، يافتن پاسخى براى پرسشى فرساينده است.
پرسشى در زمينهاى اقتصادى، اخلاقى و يا احكام، پرسشى كه پرسشگر را به هر سو مىبرد
تا جوابى بيابد، بدون يافتن جواب، زندگى برايش بىمعنا مىشود.
و چون در زواياى مختلف زندگى به اين پاسخ دست پيدا نمىكند، در نهايت حوزه را محل
پاسخ پرسش هاى خويش مىبيند و به آن روى مىآورد.
چنين انگيزهاى از والاترين انگيزههاى ورود به حوزه است و چنين افرادى از
شخصيتهاى موفق حوزه خواهند شد.
همهى شخصيتهاى بزرگ اين گونه وارد حوزه شدهاند.
هدف بسيارى از آنان يافتن پاسخ سئوالاتشان بوده است.
آنها مىخواستند بدانند واقعاً اسلام چه مىگويد؟ عقايد، اخلاق و احكام اين دين
چيست و »انسان« در اين تفكر چه جايگاهى دارد؟ اينان براى پاسخهاى خود شروع به
تحقيق كردند و حاصل تحقيق آنان كتابهاى فراوان و گوناگونى شده كه اينك به دست ما
رسيده است! آنها هرگز در ابتداى راه هدف را مدرس شدن، نويسنده شدن يا به اشتهار
رسيدن قرار ندادهاند.
هدف آنها گرفتن جواب براى پرسشهايشان بوده گرچه به همهى مواردى هم كه مورد نظرشان
نبوده رسيدهاند، آنها شخصيتهاى مهم و ماندنى در تاريخ اسلام و حوزه شدهاند اما
هرگز تصميمشان شخصيت مهم شدن نبوده است.
آنها نويسندگان زبردستى معرفى شدهاند در حالى كه هرگز با نيت نويسنده شدن به حوزه
نيامدهاند.
و اگر كارهايشان و آثارشان براى ما باوركردنى نيست، براى خود آنها نيز قطعاً
غيرقابل باورتر بوده است و هرگز گمان نمىكردند كه به اين قلهها دسترسى پيدا كنند؛
چرا كه هرگز در انديشهى آن نبودند.
آنها به معراج مىانديشيدند و بديهى است كه در اين معراج معنوى از چنين قلههايى
نيز گذر كنند.
شهيد مطهرى يكى از اين نمونه هاست، ايشان انگيزهى خود را از طلبه شدن، يافتن پاسخ
به سئوالاتى مىداند كه شبانه روز ذهن وى را در دوران نوجوانى به خود مشغول مىداشت
و دايم در تلاش براى يافتن پاسخى مناسب براى آنها بود.
شهيد مطهرى علت روى آوردنش به حوزه را دست يافتن به تصويرى درست از جهان مىداند و
اين مهم را حاصل همهى عمر طلبگى خود معرفى مىكند(1)! ما نيز بايد هدف و انگيزهى
خود را در شروع مسير به گونهاى روشن و شفاف براى خود تبيين كنيم و اگر انگيزههايى
ظاهرى، كم ارزش و بدون عمق ما را به اين مسير كشانده، سريعاً خود را اصلاح نماييم.
چه بسا افرادى كه با انگيزههايى نه چندان خدايى به حوزه آمدند و پس از مدتى نه
تنها رشدى حاصل نكردند كه از فضاى حوزه طرد شدند يا منشأ آثارى منفى و سوء گرديدند.
بايد انگيزههاى غير الهى را از سر بيرون كرد.
عمر و جوانى اولين سرمايهاى است كه از دست مىدهيم واگر اهداف و انگيزههامان را
زود سامان ندهيم، نخستين چيزى را كه از دست خواهيم داد جوانى و عمرمان است كه هرگز
برگشت نخواهد داشت.
يكى از افراد محترم و روحانيون با ارزش - كه اكنون در ميان ما نيست و به ديار باقى
شتافته - در ميانهى راه تحصيل حوزوى عزم تحصيلات دانشگاهى كرد و با تلاشى كه داشت
دكتراى خود را اخذ نمود.
ايشان تا آخر عمر افسوس سالهايى را مىخورد كه در اين مسير تلف كرده است و هميشه
مىگفت: »اى كاش دكتراى مرا مىگرفتند و به جاى آن هفت سال كه به رفت و شد بين
تهران و قم براى گرفتن دكترا صرف كردم، هفت روز از آن روزهاى پرنشاط را به من
مىدادند.
« واقعاً اين نوع سخن گفتن تكان دهنده و عجيب است!! ما بهاى سنگينى را پرداخت
مىكنيم، جوانى، توانايى، نشاط و... عمرمان را صرف مىكنيم، چرا اين همه را در
مسيرى خرج كنيم كه در انتها از آن پشيمان باشيم.
بياييم و با اصلاح اهداف خود و تعالى و ارتقاى انگيزههاى خويش، ثانيه ثانيه عمرمان
را با خدا معامله كنيم.
از موانع ديگر پيشرفت حوزه، بى انگيزه شدن است! يعنى با انگيزهاى بالا و خدايى به
حوزه بياييم اما كم كم آن را از دست بدهيم و اين آفت در ميان طلاب جوان مكرر ديده
شده است.
كسى كه انگيزهاش را از دست داد، ديگر نمىتواند درس بخواند حتى اگر در درس هم شركت
كند، هيچ فايدهاى برايش ندارد و درس را نمىفهمد.
در طول درس استاد، مرتب از خود سئوال مىكند: اينها همه براى چه؟ اين مسايل چه
فايدهاى دارد و ثمرهاش چيست؟! چرا مدت درس اين قدر طولانى است و كلاس تمام
نمىشود!! و... جلسهى درس برايش رنج آور و غير قابل تحمل مىشود.
در حالى كه اگر باانگيزه در دروس شركت كند، همهى توانايىهاى ادراكىاش به كار
مىافتد تا درس را بهتر بفهمد؛ و مىفهمد و از فهميدن خود لذت مىبرد و هيچ لذتى در
عالم همچون لذت فهميدن نيست.
او زمان كلاس را حس نمىكند و هنگامى كه درس تمام مىشود، خود را هنوز تشنه مىيابد
و به انتظار جلسهى بعد ثانيه شمارى مىكند.
يكى از آفاتى كه كمك فراوانى به بى انگيزه شدن طلبه مىكند اين است كه افرادى را مد
نظر قرار دهد كه پس از سالها ماندن در حوزه هيچ بهرهاى نبرده باشند.
نه از نظر علمى پيشرفتى داشته باشند و نه از نظر اخلاقى به مقامى رسيده باشند.
با ديدن اين افراد اين سؤال براى طلبه جان مىگيرد كه اگر حاصل طلبگى اين است پس چه
نتيجهاى در اين همه زحمت و صرف عمر؟! با ديدن چنين افرادى نااميدى عارض طلبه شده و
طلبگى را انتخاب صحيح براى رسيدن به اهداف خويش نمىبيند.
از اينرو به ما بسيار سفارش شده است كه زندگى بزرگان را مطالعه كنيم، در زندگى
شخصيتهاى حوزه دقت كنيم و از سختىها و زحمتهاى آنان و تعالى شان درس بگيريم.
از مرحوم آية اللَّه - بروجردى - كه چندان فاصلهى زمانى با ما ندارد - نقل مىكنند
كه ايشان فرموده بود: »در دوران طلبگى در حجره نشسته بودم و مطالعه مىكردم.
ناگهان ديدم درِ حجره باز شد و تعدادى طلبه سراسيمه به داخل ريختند كه آتش را خاموش
كنند! سر كه بلند كردم ديدم اطاقم يكسره دود شده است.
چراغ نفتى كه براى گرما از آن استفاده مىكردم، دود زده بود.
اين دود آنقدر زياد شده بود كه از اطراف در به بيرون سركشيده بود به گونهاى كه
طلبهها فكر كرده بودند حجره آتش گرفته و براى خاموش كردن آتش به حجرهى من ريخته
بودند، در حالىكه من چنان در مطالعه و نوشتن حاشيه بر كتابى غرق بودم كه اصلاً
متوجه دود غليظ ناشى از چراغ مجاور خود نشدم!« اينها بازى نيست، اينها تظاهر نيست.
نمىشود شخص اظهار غفلت كند در حالىكه احتمال خفه شدن مىرود.
اين انگيزهى قدرتمند و عشق است كه چنين كارهايى مىكند.
عاشق اين مسير و فرد انگيزهدار، شب و روز و گرما و سرما نمىشناسد و هميشه در
انديشهى رسيدن است.
مرحوم صاحب حدائق در بحرين زندگى مىكرده، وضع معيشتى سختى داشته، براى فرار از اين
تنگنا به اصفهان مىآيد و در يكى از روستاهاى آن مقيم مىشود و ضمن اشتغال به كار
به نوشتن و مطالعه مىپردازد.
كتاب حدائق الناظره در حالى به رشتهى تحرير درآمده كه مؤلفش مشغول كشاورزى بوده
است.
اين كتاب، گرچه با مذاق اخبارىگرى نگاشته شده، اما بسيار مورد اعتنا و مراجعهى
مرحوم شيخ انصارى است و يك دورهى كامل فقه است.
اينها معجزهى انگيزهى قوى است.
اگر انگيزه درست بود بايد آن را حفظ كرد.
يكى از عواملى كه انگيزهى ما را تضعيف مىكند، منفى بافى است.
تكرار مفاهيم منفى آثار سويى دارد كه يكى از آنها تلقين روحيهى منفىگرايى و تضعيف
انگيزه است.
اگر انگيزه درست و متعالى نيست، بايد آن را اصلاح و تقويت كرد و اگر ممكن نمىشود
بهتر اين است كه طلبگى را از بنيان رها كرده و به كار ديگرى مشغول شويم.
در اين مسير اگر خوب باشيم، خوشبختى دنيا و آخرت و بركات زمين و آسمان بر ما بارش
خواهد گرفت و اگر بد باشيم، باعث فناى خود و ديگران - ديگرانى كه در سعهى وجودى ما
تأثير پذيرند - مىشويم.
در مسير طلبگى خوبى و بدى دامنهاى گستردهتر از ساير مسيرها دارد.
همهى ما مىتوانيم طلبههاى موفق و برجسته در حوزه باشيم ولى به اين شرط كه
انگيزهاى بالا و هدفى متعالى را در دل بپرورانيم.
براى اين مهم بايد خود را باور كنيم و توانايىهاى خود را بشناسيم .
»العالم من عَرَف قدره و كفى بالمرء جهلاً ألّا يعرف قدره(2)» در پرتو نور عقل،
انسان بايد خودش را بشناسد، جايگاه خودش را دريابد، استعداد خويش را بفهمد، هميشه
خود را با امكانات و شرايط موجود وفق دهد، هرگز خود را با ديگران مقايسه نكند، حتى
در مطالعهى زندگى بزرگان، توانايىهاى خويش را بسنجد، نه اينكه بخواهد به هر صورت
كه ممكن است، اداى بزرگان را درآورد.
مثلاً مرحوم صاحب مفتاح الكرامه بسيار كم مىخوابيده است - يك ساعت در روز آنهم به
حالت نشسته و به صورت چرت زدن!! - مرحوم شعرانى نيز بسيار كم مىخوابيده است. اين
مطلب را به مرحوم علامه طباطبايى مىگويند. ايشان مىفرمايد: »آنهايى كه موفق
نمىشوند به خاطر اين نيست كه زياد مىخوابند به خاطر اين است كه نمىتوانند از
بيدارىهايشان استفاده كنند!« اين نقل قول صحيح و مستند باشد يا نباشد، كلام، كلام
درستى است. كسانى هستند كه توانايى كم خوابيدن را ندارند، اينان نبايد به مرحوم
شعرانى يا صاحب مفتاح الكرامه تأسى كنند و خود را به تكلف و زحمت بيهوده بيندازند.
اينان بايد با شناخت توانايىهاى ديگر خويش، اين نقيصه را جبران كنند و از ساعات
بيدارى شان استفاده بهينه را بنمايند.
طلاب جوان بايد قدر خود را بشناسند و ميزان ارزشهاى وجودى خود را دريابند و متناسب
با آن حركت كنند.
هر يك از جوانان امروز حوزه مىتوانند با تلاش و اخلاص افراد مفيد و شخصيتهاى
كارآمد فردا باشند.
جامعه فقط به فقيه و فيلسوف نيازمند نيست.
جامعهى ما و جامعهى جهانى نياز به همه گونه انسان فرهيخته و توانا دارد.
جامعه نياز به همهى تخصصهاى دينى و الهى و در همهى سطوح دارد.
بايد تلاش كرد و خدا را و فقط خدا را در نظر داشت و به قصد نصرت دين او قيام نمود و
مطمئن بود كه »ان تنصراللَّه ينصركم و يثبت اقدامكم(3)».
اگر با اين انگيزه حركت كرديم، خداوند همهى بركاتش را بر ما نازل مىكند و ديرى
نمىگذرد كه بال فرشتگان را در زير گامهايمان احساس مىكنيم.
كار براى خدا، تحصيل براى خدا، تحقيق و نوشتن براى خدا و... بدون هيچ توقع و
چشمداشت مادى.
همچون پيامبران »قل ماسألتكم من اجرٍ فهو لكم ان اجرى الا علىاللّه(4)» پاداش را
بايد از خدا طلب كرد و هر چه بيشتر به اين مفاهيم والا دست پيدا نمود.