آمدى , الاحكام , ج1 , ص 198.
984- 985- از ابـن عـبـاس روايت شده است كه پيامبر به سوگند و گواه حكم كرد .
مسلم , ابوداوود و نـسـائى اين حديث را در كتب خود آورده اند و اخير گفته : سند اين
حديث خوب است .
ر.ك .
بلوغ المرام , ج4 ,ص 131.
986-
بـقـره /282, دو تـن از مـردانتان را گواه گيريد و اگر دو مرد نباشند يك مرد و دو
زن از گواهانى كه خودمى پسنديد.
987- اصول
سرخسى , ج1 , ص 366, اصول شاشى , ص 84.
988- گواه
آوردن بر مدعى و سوگند ياد كردن بر منكر است .
ر.ك .
صحيح ترمذى , ج3 , ص 617.
989- از
اشعر بن قيس روايت شده است كه : ميان من و مردى ديگر بر سر يك چاه نزاع بود .
شكايت نـزدپـيـامـبـر خدا برديم و او فرمود: يا دو گواه تو, يا سوگند او .
ر.ك .
سبل السلام , ج4 , ص 194, احكام الاحكام (شرح عمدة الاحكام ), ج4 , ص 401.
990-
مقارنة المذاهب , ص 127.
991- سبل
السلام , ج4 , ص 131.
992-
مقارنة المذاهب , ص 130 و پس از آن .
993-
سـالـمـى مـى گويد: شرط ششم آن است كه راوى برخلاف آنچه روايت كرده عمل نكرده
بـاشـد, زيـرا اگـركـسى روايتى نقل كند و سپس برخلاف آن عمل كند همين خود موجب متهم
دانستن او يا در نقل و يا درسهل انگارى در مقام عمل است و هر كدام از اين دو كه
باشد در پذيرش روايت خلل به وجود مى آورد.ر.ك .
شمس الاصول , ج2 , ص 35.
994- شرح
تنقيح الفصول , ص 370, 371.
995- همان
.
996-
اعلام الموقعين , ج3 , ص 53.
997- فتح
القدير, ج3 , ص 294 و پس از آن .
998-
المهذب , ج2 , ص 35.
999- همان
.
1000-
المقارنه بين المذاهب , ص 59.
1001- فتح
القدير, ج3 , ص 256.
1002- هر
زنى كه بدون اذن ولى خود شوهر كند, اگر شوهر با او همبستر شود, به واسطه بهره اى
كـه مـرد از اوبرده است , مهر مى گيرد, و اگر با يكديگر نزاع كنند حاكم ولى كسى است
كه ولى ندارد .
ـ صاحبان سنن ,به استثناى نسائى , اين حديث را آورده , و ابوعوانه , ابن حبان , و
حاكم آن را صـحـيـح دانسته اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 , ص 118, نيل الاوطار, ج6 , ص 134, السر الكبرى , ج1 , ص 111.
1003-
بـقره /230, اگر او را طلاق دهد برايش حلال نيست تا آن كه با شوهرى ديگر جز او
ازدواج كند.
1004-
بـقـره /234, چـون مدتشان به پايان رسد در آنچه به نيكى درباره خود كنند بر شما
خرده نيست .
1005-
بـقـره 232, چـون زنان را طلاق داديد و مدتشان به پايان رسيد از اين بازشان نداريد
كه با همسران [دلخواه ] خود ازدواج كنند.
1006-
اصول شاشى , ص 84.
1007- سبل
السلام , ج3 , ص 121.
1008- سبل
السلام , ج3 , ص 121.
1009- نور
/32, زنان بى شوهر را كه در ميان شمايند به همسرى گيريد.
1010-
بقره /221, مردان مشرك را به همسرى نگيريد تا ايمان آورند.
1011-
زنـى كـه پـيـشتر شوهر كرده به خود سزاوارتر است تا ولى او .
از ابن عباس روايت است كه گـفـت : زن شـوهـر كرده بيش از ولى خود به خويش سزاوار
است .
درباره دوشيزه از خود او نظر خـواسته مى شود وسكوتش اذن است .
ـ مسلم اين حديث را روايت كرده و در روايت ديگرى از ابن عـباس است كه ولى در كار زن
غير باكره حقى ندارد و از دختر يتيم نظر خواسته مى شود .
حديث اخـيـر را داوود و نـسائى روايت كرده اند و ابن حبان آن را صحيح دانسته است .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 , ص 119.
1012-
مقارنة المذاهب , ص 63.
1013- اين
نظر كه ما اختيار كرده ايم ميان ادله نيز سازگارى برقرار مى كند.
1014-
عبدالعظيم عبدالسلام , ابن القيم الجوزيه , ص 246 و پس از آن .
1015- در
يكى از نسخه هاى خطى شرح تنقيح الفصول , قاضى عبدالوهاب آمده است .
1016- شرح
تنقيح الفصول , ص 387.
1017-
همان .
1018-
وقـتـى دو نفر معامله اى كنند هر يك از آن دو خيار دارد, البته تا زمانى كه از
همديگر جدا نشده و باهمند يا يكى از آن دو ديگرى را [در فسخ ] مخير ساخته و آن گاه
بر همين تخيير معامله كرده اند, زيرادر چنين صورتى بيع لازم مى شود .
ـ ابن عبدالبر در التمهيد مى گويد: عالمان همه اجـمـاع دارنـد كـه اين حديث از
پيامبر ثابت است و بلكه ثابت ترين خبر واحدى است كه نقل شده است .
ر.ك .
العدة , ج4 ,ص 3.
1019- دو
طـرف بيع تا جدا نشده اند ـ يا فرمود تا زمانى كه جدا شوند ـ خيار فسخ دارند .
پس اگر راسـت گـفـتندو چيزى را پنهان نكردند بيعشان براى آنها با بركت باشد, و اگر
دروغ گفتند و پنهان داشتند بركت از بيع آنها برود .
ر.ك .
العده , ج4 , ص 4.
1020-
المهذب , ج1 , ص 257 و 258.
1021- نيل
المرب , ج1 , ص 125.
1022-
الخلاف , ج1 , ص 506.
1023-
احكام الاحكام , ج4 , ص 13.
1024-
همان .
1025-
الكاشف فى اصول الزيديه , نسخه خطى شماره 132354, دارالكتب مصر, ورقه 8 و 10.
1026-
الفصول اللؤلويه , نسخه خطى دارالكتب .
1027-
همان .
1028-
بداية المجتهد, ج1 , ص 250.
1029-
نـووى در المجموع , ج5 , ص 343 مى گويد: بر اين اجماع كرده اند كه در بيست و پنج
شتر يـك بـنـت مـخـاض واجب است , و البته در اين ميان از على بن ابى طالب (ع )
روايت شده است كه فـرمـود: (در ايـن مـقدار پنج گوسفند زكات است و چون به بيست و شش
برسد, در آن يك بنت مـخـاض ) .
دليل ما حديث انس است كه (چون به بيست و پنج رسيد, تا سى و پنج , در آن يك بنت مخاض
است و اگر در ميان آنهابنت مخاض نباشد يك ابن لبون ).
1030-
الخلاف , ج1 , ص 299.
1031-
يعنى كتاب , سنت , اجماع و عقل .
1032-
مبادى الوصول الى علم الاصول , ص 203.
1033- شرح
معالم الدين , ص 235 و پس از آن .
1034-
همان , ص 246.
1035-
ابوزهره , الامام الصادق , ص 378.
1036-
طوسى , عدة الاصول , ص 31 و پس از آن .
1037- شرح
معالم الدين , ص 249.
1038-
رسائل ابى المعالى , چاپ سنگى , رساله نهم , ص 9.
1039-
الامام الصادق , ص 383 و پس از آن .
1040-
نساء /24, پس بدانچه از آنان بهره برديد, مزدشان را بدهيد كه اين واجب است .
1041-
الخلاف , ج2 , ص 180.
1042-
همان , ج2 , ص 160.
1043-
همشوى كردن زن با عمه و خاله اش جايز نيست .
ـ اين حديث مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام ,ج3 , ص 162.
1044-
الخلاف , ج2 , ص 195.
1045-
وصيت براى وارث (صحيح ) نيست .
1046-
محاضرات الدكتور حسن الكاشف , ص 14.
1047-
آنچه از نسب حرام است از رضاع هم حرام است .
1048-
محاضرات , ص 14.
1049-
شـرح الـتـوضيح على التنقيح , ج2 , ص 257, كشف الاسرار, ج3 , ص 722, النخبة
النبهانيه , ص 23.
1050- كشف
الاسرار, ج3 , ص 722.
1051- شرح
التوضيح على التنقيح , ج2 , ص 257.
1052-
المنار بشرح الغفار, ج2 , ص 94.
1053-
الاحكام فى اصول الاحكام , ج1 , ص 299.
1054- شمس
الاصول , ج2 , ص 45.
1055- شرح
التوضيح , حاشيه مرجانى , ج3 , ص 63.
1056- فتح
الغفار, ج2 , ص 96.
1057- شرح
التوضيح , حاشيه مرجانى , ج3 , ص 68.
1058-
همان .
1059-
مـقـصـود از بلاغات روايتهايى است كه در آنها راوى خبر را به ديگران مى رساند بى آن
كه بـگويد آن رااز كه شنيده است .
در اين گونه روايتها راوى به جاى (سمعت ) (شنيدم ) (بلغنى ) (به من رسيده است )مى
گويد.
1060-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 35.
1061- شرح
تنقيح الفصول , ص 380.
1062-
الاحكام فى اصول الاحكام , ج1 , ص 299 و پس از آن .
1063-
المسوده فى الفقه الحنبلى , صص 350, 351, اعلام الموقعين , ج1 , ص 34.
1064-
همان دو منبع .
1065-
ابوزهره , الامام الصادق , ص 413 و 415.
1066-
ابوزهره , الامام زيد, ص 382.
1067-
آمدى , الاحكام , ج1 , ص 136 و پس از آن .
1068- هر
كس قى يا خون دماغ يا قلس كند [مقدار كمى از محتويات معده كه بر اثر سوء هاضمه و
تـرش كـردن بـه حلق برآيد و سپس به معده برگردد] يا مذى از او خارج شود نماز را
واگذارد و وضو سازد و پس ازآن نماز خود را ادامه دهد, بى آن كه در اين ميان سخنى
گويد .
ـ ابن ماجه اين حديث را در سنن آورده و احمد و ديگران آن را ضعيف خوانده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 68.
1069- سبل
السلام , ج1 , ص 68, فتح القدير, ج1 , ص 40.
1070- فتح
القدير, ج1 , ص 40.
1071-
بداية المجتهد, ج1 , ص 31.
1072- فتح
القدير, ج3 , ص 371 و پس از آن .
1073-
المهذب , ج2 , ص 57.
1074-
المحلى , ج9 , ص 489 و پس از آن .
1075-
ابـوداوود و نـسـائى اين حديث را روايت كرده اند و حاكم آن را صحيح خوانده است .
ر.ك : سبل السلام , ج3 , ص 149.
1076-
المهذب , ج2 , ص 57.
1077- كشف
الاسرار, ج2 , ص 507 و پس از آن , قواعد التحديث , ص 325.
1078-
دهلوى , الانصاف فى التنبيه على اسباب الخلاف , ص 4, قواعد التحديث , ص 326.
1079-
فـاطمه را شوهرش سه طلاقه كرد, ولى پيامبر براى او حق نفقه و مسكن قرار نداد .
عمر و عـايشه اين حديث را انكار و با آن مخالفت كردند .
عمر گفت : ما كتاب خدا و سنت پيامبرمان را به واسـطه سخن زنى كه نمى دانيم بدرستى
به خاطر سپرده يا از ياد برده است وانمى گذاريم .
ر.ك .
نيل الاوطار, ج6 ,ص 228
1080- قواعد التحديث , ص 326.
1081-
مسلم و احمد اين حديث را آورده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 92.
1082-
الانصاف فى التنبيه على اسباب الخلاف , ص 4 و پس از آن .
1083-
همان , ص 5, اعلام الموقعين , ج1 , ص 22 و پس از آن .
1084- اگر
آب به اندازه دو قله باشد نجاست برنمى دارد .
ـ اين حديث را چهار تن از صاحبان سنن روايت كرده اند و ابن خزيمه و حاكم نيز آن را
صحيح دانسته اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 19.
1085-
الانصاف , ص 9 و پس از آن .
1086-
احكام الاحكام , (شرح عمدة الاحكام ), ج4 , ص 4.
1087-
الانصاف , ص 9 و پس از آن .
1088-
تاسيس النظر, ص 116.
1089-
خفيف , اسباب اختلاف الفقهاء, ص 56 و پس از آن به نقل از صاحب روضة العلماء.
1090-
قواعد التحديث , ص 352, اعلام الموقعين , ج2 , ص 361.
1091-
اعلام الموقعين , ج2 , ص 364.
1092-
همان .
1093-
ماجراى بريره آن است كه صاحبانش از فروش وى به عايشه خوددارى ورزيدند مگر آن كه پـس
ازآزاد شـدن , ولاى او از آن خـود آنـها باشد .
پيامبر(ص ) به عايشه چنين راهنمايى فرمود كه چـنين شرطى با مالكان بگذارد تا به
فروش او راضى شوند و او را بفروشند, و ولاى بريره هرگز از آن ايشان نخواهدبود زيرا
شرط باطل است .
از هـمـيـن جا مى توان فهميد عبدالوارث درباره چه نوع شرطى از فقهاى سه گانه استفتا
كرده اسـت , بـر ايـن اساس كه آنان شرط مورد پرسش او را بر شرط ولاء براى غير معتق
و يا شرط انتفاع بـردن از مـبـيع پس ازبيع از سوى بايع قياس كرده اند, و بنابراين ,
شرطى كه موضوع پرسش وى قـرار داشته شرطى بوده است كه در آن منفعتى وجود داشته كه در
عرف رايج نيست و دليلى هم بـر جواز آن نرسيده است .
چنين شرطى به همين دليل كه نه در عرف رايج است و نه دليلى بر آن رسـيـده از ديـدگاه
ابوحنيفه (شرط مفسد)بوده , و در نتيجه از ديدگاه وى هم بيع و هم شرط بـاطـل است ,
بدين معناى كه با وجود چنان شرطى اثربر بيع بار نمى شود .
از ديدگاه ابن ابى ليلا چـنـيـن شرطى ـ تنها شرط و نه بيع ـ به قياس بر شرط گذاشتن
عايشه با مالكان بريره مبنى بر واگذارى ولاء بريره به آنها باطل بوده است , بدين
معناى كه در صحت ونافذ بودن بيع اثرى بر آن بار نيست .
سرانجام چنين شرطى به قياس بر آنچه پيامبر با جابر شرط كردصحيح و جايز است .
پـس , جايز نيست آنچه را كه از پيامبر در خصوص نهى از بيع و شرط روايت مى شود دال
بر بطلان هـر گـونه شرطى در بيع تلقى كرد, چنين نظرى ابراز نداشته است .
ر.ك .
خفيف , اسباب اختلاف الفقهاء,ص 63.
1094-
درباره جابر نقل مى شود كه بر شترى خسته و رنجور نشسته بود و تصميم گرفت آن را به
حـال خـود رهاكند (سر به بيابان دهد) او خود مى گويد: در اين هنگام پيامبر(ص ) به
من رسيده برايم دعا كرد و ضربتى بر شتر نواخت و شتر چونان روان شد كه تا آن زمان
همانندش نديده بودم .
او فرمود: آن را به يك اوقيه به من بفروش .
گفتم : نه .
ديگر بار فرمود: آن را به من بفروش .
من نيز آن را بـه يك اوقيه بدو فروختم وشرط كردم بارى كه بر آن شتر دارم تا خانه
برسانم .
اين حديث را مسلم روايت كرده و مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 , ص 9.
1095-
اسباب اختلاف الفقهاء, ص 56 و پس از آن .
1096-
مرده در قبر به نوحه سرايى و گريه اى كه بر او مى شود عذاب مى بيند .
ـ اين حديث متفق عـلـيـه اسـت وافزون بر اين بخارى و مسلم حديثى ديگر هم به همين
مضمون از مغيرة بن شعبه روايت كرده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج2 , ص 116.
1097-
الانصاف , ص 5, المجموع , ج5 , ص 263.
1098- كسى
از شما نماز نگزارد مگر در [جوار محله ] بنى قريظه .
1099-
اسباب اختلاف الفقهاء, ص 121.
1100- سبل
السلام , ج3 , ص 125.
1101-
همان .
در ايـن بـاره بـحـث و گفت و گويى مفصل در پاورقيهاى كتاب خاتم پيامبران آمده است .
ر.ك .
محمدابوزهره , خاتم پيامبران , ترجمه از همين مترجم , ج3 , ص 129ـ150.
1102-
احكام الاحكام , ج4 , ص 193 و 194.
1103-
همان .
1104-
ابطح واديى پهناور در مزدلفه است كه با شن و ماسه پوشيده است .
1105-
حداد, محمد اسحاق , تاريخ الفقه الاسلامى , ص 25.
1106-
ايـن حـديـثـى حسن است كه ابوداوود و ابن ماجه و ديگران آن را به سندهايى چند روايت
كرده اند.ر.ك .
نيل الاوطار, ج3 , ص 262.
1107-
المجموع , ج4 , ص 132.
1108- نيل
الاوطار, ج3 , ص 263 و پس از آن , سبل السلام , ج2 , ص 56.
1109-
اغاثة اللهفان , ص 11.
1110-
الخلاف , ج2 , ص 240.
1111-
پيامبر به نيمى از ميوه ها يا محصولات زراعى كه به دست آيد با ساكنان خيبر قرار داد
بست .
ـ اين حديث مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 , ص 77 و پس از آن .
1112-
همان , ص 78.
1113-
عمدة الاحكام , ج4 , ص 141, سبل السلام , ج3 , ص 78.
1114-
تفاوت ميان مزارعه و مساقات آن است كه در مساقات واگذاردن درخت همراه با زمين به
طـرف قـرارداد اسـت تـا در بـرابـر سـهـمى از محصول درختان بر روى آنها كار كند,
اما مزارعه واگذاردن زمين براى كشت و زرع در برابر دريافت سهمى از محصول است .
ر.ك .
عمدة الاحكام , ج4 , ص 140.
1115-
عمدة الاحكام , ج4 , ص 141, سبل السلام , ج3 , ص 78.
1116- سبل
السلام , ج3 , ص 78.
1117-
عمدة الاحكام , ج4 , ص 140.
1118-
احكام الاحكام , ج4 , ص 141.
1119-
فـقـهـا در ايـن بـاره كه مساقات در مورد چه درختانى جايز است اختلاف كرده اند:
داوود ظـاهـرى گفته :مساقات تنها در درختان خرما جايز است , شافعى و اصحابش گفته
اند: مساقات تـنها در انگور است ,مالك گفت : مساقات در همه درختان جايز است , و
ابوحنيفه و زفر گفته اند: مـزارعـه و مـسـاقات باطل است , خواه با هم صورت پذيرند و
خواه جداى از هم .
اين دو گفته اند: چنين عقدى خود به خود فسخ مى شود .
ر.ك .
عمدة الاحكام , ج4 , ص 140.
1120- ابن
تيميه , القياس فى الشرع الاسلامى , ص 7 و پس از آن .
1121- ابن
قيم , زادالمعاد, ج2 , ص 143.
1122-
احمد و نسائى و ابوداوود آن را روايت كرده اند و در روايت ابوداوود چنين آمده است :
پيامبر خدافرمان داد و دست او بريده شد .
ر.ك .
نيل الاوطار, ج8 , ص 147.
1123- نيل
الاوطار, ج8 , ص 147.
1124- فتح
الغفار, ج2 , ص 110, كشف الاسرار, ج3 , ص 769.
1125-
همان .
1126- ابن
سبكى جمع الجوامع , ج2 , ص 226 و پس از آن .
1127- كشف
الاسرار, ج3 , ص 796.
1128-
همان .
1129-
عـايـشـه نـيـز از پيامبر چنين روايت كرده و حديث او مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام , ج2 ,ص 188.
1130-
مفتاح الوصول , ص 146, المسوده , ص 306.
1131-
همان دو ماخذ.
1132-
تـرمـذى ايـن روايـت را نـقـل كرده و در روايت او به جاى (كنت انا السفير بينهما)
(كنت الـرسـول بـيـنهما)آمده است .
اين حديث را ابن خزيمه و ابن حبان صحيح دانسته اند, مالك آن را مرسل نقل كرده ,
ودارقطنى هم حديثى همانند آن آورده است .
1133-
مـسلم و بخارى و دارقطنى آن را در صحيح خود آورده اند و در روايت بخارى آمده است :
(و بنى بهاو هو حلال ).
1134-
رسـول خـدا(ص ) بـا جنابت حاصل از غير احتلام وارد صبح مى شد و روزه هم مى گرفت .
بخارى ومسلم اين حديث را با افزودن عبارت (فى رمضان ) آورده اند .
در روايت ديگرى كه (يصبح جنبا من جماع ) .
اين روايت مورد اتفاق است .
مسلم عبارت (ولايقضى ) را در روايت ام سلمه افزوده است .
ر.ك .
سبل السلام , ج2 , ص 165.
1135-
رسـول خدا فرمود: هر كه جنب وارد صبح شود براى او روزه اى نيست .
ـ نسائى اين حديث را نقل كرده و مسلم نيز روايتى هم مضمون آن آورده است .
1136-
مفتاح الوصول , ص 146 و 147.
1137-
الخلاف , ج1 , ص 380.
1138-
مـراد از التقاى ختانين دخول حشفه در فرج زن است به گونه اى كه ختنه گاه مرد و زن
به موازات هم قرار گيرند و مراد تماس آن دو با هم نيست .
ر.ك .
ابن منظور, لسان العرب ـ م .
1139-
بخارى اين حديث را نقل كرده است .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 85.
1140-
همان .
1141-
وقتى ميان دو پاى زن بنشيند و او را به سختى افكند [كنايه از دخول حشفه در فرج است
] غسل واجب مى شود .
ـ روايت مورد اتفاق است و مسلم در آن افزوده است كه (و ان لم ينزل ), يعنى اگر چه
انزال هم نكند .
ر.ك .
همان .
1142- از
طـلـق بـن على روايت شده است كه گويد: مردى گفت : به آلتم دست زدم .
يا گفت : مـردى در نـمـاز بـه آلـتش دست زده است آيا وضو بر او واجب است ؟
رسول خدا(ص ) فرمود: آن عـضـوى از بـدن تـوسـت .
پنج تن صاحبان سنن و همچنين ابن حبان اين حديث را در كتب خود آورده انـد .
ايـن حـديـث بـا حـديـث بـسره ـ از زنانى كه با پيامبر بيعت كرد ـ در تعارض است كه
مى گويد: رسول خدا فرمود: هر كه به آلت خود دست زند بايد وضو گيرد .
اين حديث را نيز پنج تن صاحبان سنن آورده اند و ابن حبان آن را صحيح دانسته است .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 88, 89.
1143- كشف
الاسرار, ج3 , ص 119.
1144-
وقـتـى شتران از صدوبيست افزون شوند در هر چهل تا يك بنت لبون و در هر پنجاه تا يك
حقه است .
ـ اين روايت را ابوداوود, نسائى , دارقطنى و احمد در كتب خود آورده و بخارى نيز آن
را روايت كرده است .
ر.ك .
سبل السلام , ج2 , ص 122.
1145-
وقتى شتران از صدوبيست افزون شوند نصابهاى زكات از سر گرفته مى شود .
ابوداوود آن را در شماراحاديث مرسل و طحاوى آن را در رديف احاديث مشكل آورده است .
1146-
مفتاح الوصول , ص 150.
1147-
الهدايه , ج2 , ص 177 و پس از آن , المهذب , ج1 , ص 145.
1148-
محرم نه زن مى گيرد و نه زن مى دهد.
1149-
مفتاح الوصول , ص 152.
1150-
حديث اول حديث شريدبن سويد است كه مى گويد: گفتم : اى رسول خدا, زمينى دارم كه در
آن هـيـچ شركت و سهمى وجود ندارد و تنها داراى يك همسايه است .
فرمود: همسايه به زمين هـمـجـوار خـودسـزاوارتر است .
اين حديث به منطوق خود بر ثبوت شفعه براى همسايه , خواه در اشـيـاى قسمت شده وخواه
در اشياى قسمت نشده دلالت مى كند .
حنيفه و موافقانشان به همين حـديـث عـمـل كرده اند .
اما حديث دوم از جابربن عبداللّه است كه مى گويد: رسول خدا در آنچه تقسيم نشده است
به ثبوت شفعه حكم كرد.در روايت ديگرى است كه شفعه تنها در چيزهايى است كه تقسيم
نشده است .
اين حديث به منطوق خودبر ثبوت شفعه در غير مقسوم و به مفهوم خود بر عدم ثبوت شفعه
در حال قسمت شده و همچنين بر عدم ثبوت شفعه براى همسايه دلالت مى كند.
شافعيه و موافقانشان به همين حديث اخير عمل كرده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 , ص 94, 97, بدائع الصنائع , ج6 , ص 682.
1151-
مفتاح الوصول , ص 155.
1152-
مسلم , بخارى و احمد اين حديث را در كتب خود آورده اند.
1153-
مسلم و بخارى اين حديث را آورده اند.
1154-
پـيـامـبـر از كنار گوسفند ميته اى گذشت و فرمود: هر پوستى كه دباغى شده باشد پاك
اسـت .
ـ صـاحبان سنن اين حديث را آورده اند و تنها لفظ آن متفاوت است .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 30.
1155- نه
از پوست ميته استفاده كنيد و نه از پى آن .
ـ احمد, بخارى , دارقطنى , بيهقى و ابن حبان اين حديث را در كتب خود آورده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 31.
1156-
مفتاح الوصول , ص 153, 154.
1157- از
اين جمله است : جمع الجوامع (همراه با شرح جلال محلى و حاشيه بنانى ), ج2 , ص 229 و
پس ازآن , طلعة الشمس , ج2 , ص 208 و پس از آن , شرح التوضيح على التنقيح , ج3 , ص
43 و پس از آن ,المسوده , ص 306 و پس از آن .
1158- هر
كه از دينش برگردد او را بكشيد .
ـ اين حديث را بخارى و ابوداوود روايت كرده اند.
1159-
پـيـامبر خدا از كشتن زنان نهى كرد .
ـ اين حديث مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام , ج4 , ص 50.
1160-
ريـخـتـن خون هيچ مسلمانى روا نيست مگر به يكى از اين سه : آن كه بدكار و زناكار
باشد, كـسـى در برابركسى در برابر كس ديگر قصاص مى شود, و يا آن كه از امت جدا شود
و دين خود را واگـذارد .
ـ بـخـارى ايـن حديث را روايت كرده (فتح البارى , ج15 , ص 220) و مسلم نيز (صحيح
مسلم , تحقيق محمد فوادعبدالباقى , ج3 , ص 302) آن را آورده است .
1161- هـر
مردى كه از اسلام برگردد او را بخوان , اگر توبه كرد از او بپذير, و اگر توبه نكرد
او را گردن بزن , وهر زنى كه از اسلام برگردد او را بخوان , اگر توبه كند از او
بپذير, و اگر خوددارى ورزد او را مهلت ده .
1162-
شهرستانى , الملل والنحل , (چاپ شده همراه با الفصل ), ج2 , ص 160.
1163- شما
خود به امور دنيوى خويش آگاهتريد.
1164-
وقـتى مجتهدى حكم كند و به واقع برسد دو پاداش دارد, و وقتى حكم و اجتهاد كند و به
خـطـا روديـك پـاداش .
ـ ايـن حديث را عمروبن عاص روايت كرده و مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام , ج4 ,ص 117.
1165-
ابوداوود و نسائى اين حديث را روايت كرده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 97.
1166-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 75, خلاف , عبدالوهاب , مصادر التشريع فيما لانص فيه , ص
8.
1167-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 54.
1168-
همان , عيسوى , احمد عيسوى , المدخل للفقه الاسلامى , ص 54.
1169-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 34.
1170-
كوثرى , فقه اهل العراق و حديثهم , ص 15.
1171-
همان .
1172-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 12 و پس از آن .
1173-
همان , ج1 , ص 20.
1174-
همان , ص 33.
1175-
التحرير, ج3 , ص 117, شرح تنقيح الفصول ,ص 383, شرح كوكب المنير, ص 272.
1176-
(علت حكم ) مناط ناميده مى شود, زيرا حكم شرعى واقعه بدان مربوط و منوط دانسته شده
است و دربودن و نبودن بدان وابسته و بر آن مبتنى است .
1177-
مصادر التشريع فيما لانص فيه , ص 17.
1178- اين
نيز خود نوعى قياس است .
1179-
المغنى , ج6 , ص 217 و پس از آن .
1180-
نودهى كردى شافعى , معروف , الفرائض , ص 70.
چـون صـورت هـر دو مـساله در متن بيان شده و آن چند بيت تنها تكرار همان مضمون در
قالب موزون است ازترجمه و تكرار خوددارى ورزيديدم ـ م .
1181-
توضيح مساله : در فرض مساله كه زن مرده و شوهر, مادر, جد, و خواهرى از او مانده ,
مخرج تقسيم اموال شش است و از مجموع سهام سه سهم از آن شوهر, دو سهم از آن مادر, يك
سهم از آن جد, وسه سهم از آن خواهر مى باشد .
بدين ترتيب تعداد سهام نه سهم و مخرج فروض شش است و بـه هـمين دليل مخرج به نه
افزايش مى يابد .
از مجموع نه سهمى كه حاصل مى شود چهار سهم به خـواهر و جد تعلق مى گيرد و ميان آنها
به شيوه اثلاثى تقسيم مى شود .
اما از آن جا كه اين تقسيم مـمـكـن نـيست عدد سه در نه ضرب مى شود و بدين ترتيب
مخرج نهايى تقسيم به بيست و هفت مـى رسـد و از ايـن سهام به دست آمده شش سهم به
مادر, نه سهم به شوهر, هشت سهم به جد, و چهار سهم به خواهر داده مى شود.
1182-
بقره / 236.
1183-
التحرير, ج2 , ص 250.
1184-
المغنى , ج7 , ص 611.
1185-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 185, الام , ج6 , ص 16.
1186-
الام , ج6 , ص 9 و 20.
1187-
تخريج الفروع على الاصول , ص 171.
1188-
فيروزآبادى , القاموس , ج1 , ص 277.
1189-
المستصفى , ص 251.
1190-
همان .
1191-
يمامه سرزمينى در شبه جزيره و محل سكونت بنى حنيفه بود .
در همين سرزمين مسيلمه كذاب دعوى پيامبرى كرد و مسلمانان به فرماندهى خالدبن وليد
با او جنگيدند تا او را كشتند.
1192-
صحيح بخارى , ج6 , ص 183.
1193-
الموافقات , ج2 , ص 285.
1194-
بداية المجتهد, ج1 , ص 91, حداد, محمد اسحاق , تاريخ الفقه الاسلامى , ص 23.
1195-
انفال /41, و بدانيد آنچه فراچنگ آورده ايد يك پنجم آن براى خدا و رسول و براى
بستگان , يتيمان و بينوايان است .
1196-
ابـويـوسـف , كـتـاب الخراج , ص 24 و پس از آن , يحيى بن آدم , كتاب الخراج , ص 18
و 43, ابوعبيد,الاموال , ص 56 و پس از آن , و روض النضير, ج4 , ص 315.
1197-
احكام القرآن (ابن عربى ), ج4 , ص 766.
1198-
حـشـر /7, آنـچـه خـداوند از مردمان آباديها به پيامبر خود برگردانده , از آن خدا,
رسول , نزديكان ,يتيمان , بينوايان و در راه ماندگان است تا پيوسته در دست
ثروتمندانتان نچرخد.
1199-
الموافقات , ج4 , ص 198.
1200-
الاثار, ص 75.
1201-
تعليل الاحكام , ص 44.
1202-
احكام القرآن , ج2 , ص 16.
1203-
قرطبى , الجامع لاحكام القرآن , ج3 , ص 68, چاپ دوم , دارالكتب مصر, 1936م .
1204-
هـمـانـند آيه پنجم سوره مائده كه مى گويد: (.. .
و زنان پاكدامن اهل كتاب در صورتى كه مزدشان رابدهيد...).
1205- كشف
الاسرار, ج4 , ص 124, تسهيل الوصول الى علم الاصول , ص 234.
1206- بـر
كـسى كه امين دانسته شده ضمانتى نيست .
ـ ر.ك .
السنن الكبرى , ج6 , ص 289 و 290, نيل الاوطار,ج5 , ص 296.
1207-
السنن الكبرى , ج6 , ص 22, هندى , علاءالدين على , كنزل العمال , ج2 , ص 191 و 192.
1208-
همان دو ماخذ.
1209- فتح
القدير, ج9 , ص 122 و پس از آن .
1210-
الخلاف , ج1 , ص 716.
1211- فتح
القدير, ج9 , ص 122 و پس از آن .
1212-
همان .
1213-
چونان كه در بحث از اختلاف نظر درباره مفهوم صحابى گذشت در تعريف تابعى اختلاف
كـرده انـد:بـرخى گفته اند: تابعى كسى است كه دست كم با يكى از صحابه ملاقات كرده
باشد و بـنابراين , هر كس يك نفر از صحابه را ديده باشد مى تواند تابعى خوانده شود,
اما برخى ديگر شرط كرده اند كه همراهى باصحابى و شنيدن از او در يك دوره زمانى
استمرار داشته باشد.
1214-
عباده , محمد انيس , تاريخ الفقه الاسلامى , ج1 , ص 233.
1215-
احـزاب /33, خـداوند مى خواهد ناپاكى را از شما اهل بيت دور سازد و شما را پاك و
مطهر بدارد.
1216- مـن
در ميان شما چيزى برجاى مى گذارم كه تا بدان چنگ زده باشيد گمراه نمى شويد: كتاب
خدا وعترت من , اهل بيت .
1217-
مبادى الوصول الى علم الاصول , ص 190, شهاوى , تاريخ الفقه الاسلامى .
1218-
الخلاف , ج2 , ص 49.
1219-
همان .
1220-
همان , ص 47.
1221-
همان , ص 52.
1222-
همان , ص 68.
1223-
مقصود دختر پيامبر فاطمه زهراست , چه , از ديدگاه شيعه پيامبران همانند ديگر مردم
از خود ارث برجاى مى گذارند.
1224-
الخلاف , ج2 , ص 36.
1225-
شهاوى , تاريخ الفقه الاسلامى , ص 36.
1226- نور
/2.
1227-
نـسـاء /25, در صورتى كه محصن باشند و به بدكارى دامن زنند نصفى از كيفرى كه براى
زنان آزادمحصن هست براى آنان نيز هست .
1228-
اگـر زنـا كند اور ا تازيه زنيد, سپس اگر زنا كند اور ا تازيه زنيد, سپس اگر زنا
كند اور ا تازيه زنيد وسپس او را بفروشيد, هر چند به يك مشت مو .
ر.ك .
نيل الاوطار, ج7 , ص 137.
1229-
آنچه از نسب محرم است از رضاع هم محرم است .
ـ اين حديث مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام ,ج3 , ص 217.
1230-
الـبـتـه ايـن مـساله از ديدگاه پيروان همين مكتب نيز در عبادات جارى نيست و تنها
در احكام معاملات واحكامى جارى مى شود كه مى توان علل و ملاكهاى آنها را يافت .
1231-
كوثرى , فقه اهل العراق و حديثهم , ص 42ـ45.
1232-
المنتقى (شرح الموطا), ج5 , ص 18.
1233-
صـاحبان سنن پنجگانه ـ به جز نسائى ـ اين حديث را نقل كرده اند, ابن حبان آن را
صحيح دانـسـتـه و ابـن ماجه , دارمى و ابويعلى آن را به نقل از انس آورده اند .
سند اين حديث مشروط به پذيرش مسلم است .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 , ص 25.
1234-
السنن الكبرى , ج6 , ص 29, سنن ابوداوود, ج3 , ص 370, سبل السلام , ج3 , ص 25.
1235-
المنتقى , ج5 , ص 18, نيل الاوطار, ج5 , ص 220.
1236-
اعلام الموقعين , ج1 , ص 113.
1237-
همان ماخذ, تعليل الاحكام , ص 75.
1238-
گـواهى فرزند براى واليدن , والدين براى فرزند, زن براى شوهر, شوهر براى زن , آقا
براى بنده , و بنده براى آقاى خود و گماشته براى گمارنده خود پذيرفته نمى شود.
1239-
الخلاف , ج2 , ص 624.
1240-
فـتـح الـقـديـر, ج7 , ص 403 و پـس از آن , المهذب , ج2 , ص 330 .
البته از ديدگاه شافعيه گواهى زن وشوهر نسبت به همديگر پذيرفته مى شود.
1241- كشف
الاسرار, ج3 , ص 964, التلويح على التوضيح , ج2 , ص 326.
1242- شرح
التوضيح على التنقيح , ج2 , ص 326.
1243-
مـقـصـود از اتـفـاق , اشـتـراك در عقيده , قول يا فعل است .
حاشيه سعد بر التوضيح , ج3 , ص 326.
1244-
برخلاف نظر برخى از عالمان همانند ابوبكر باقلانى كه اختلاف غيرمجتهدان را نيز به
طور مـطـلـق مـعـتبردانسته است گروهى ديگر نيز شرط اتفاق نظر عموم مردم در اصول
شريعت را آورده اند.
1245-
برخلاف برخى همانند امام الحرمين جوينى كه مى گويد: لازم است شمار مجتهدان از حد
تواتر كمترنباشد.
1246-
همانند امام احمد و برخى از اصحاب شافعى .
1247- سبل
السلام , ج1 , ص 92, العدة , ج2 , ص 78.
1248-
نـسـاء /115, هـر كس پس از آن كه راه هدايت براى او روشن شده با پيامبر مخالفت كند
و راهـى جـز راه مؤمنان در پيش گيرد او را بدانچه دوست دارد برسانيم و در دوزخ
افكنيم , كه بد فرجامى است .
1249-
خداوند هرگز اين امت را بر گمراهيى گردهم نمى آورد و دست خداوند با جماعت است , در
پـى جـمـاع رويـد كـه هر كس جدا شود به سوى دوزخ جدا شده است .
ـ اين حديث با الفاظى نـزديك به هم روايت شده كه ترمذى آنها را سنديابى كرده و گفته
: در برخى از آنها غرابتى وجود دارد .
ابونعيم نيز اين احاديث را روايت كرده است .
ر.ك .
كشف القناع , ص 84.
1250-
التقرير والتحبير, ج3 , ص 85.
1251-
ازخداوند خواستم كه هرگز امتم بر خطا اجتماع نكند و او نيز اين خواسته ام برآورد.
1252-
قوانين الاصول , باب ششم .
1253-
مبادى الوصول الى علم الاصول , ص 190.
1254-
معيار العقول فى علم الاصول , نسخه خطى دارالكتب مصر, ورق 93.
1255-
احـزاب /33, خـداونـد تـنها مى خواهد ناپاكى را از شما اهل بيت دور سازد و شما را
پاك و مطهربدارد.
1256-
آمدى , الاحكام , ج1 , ص 182.
1257- مـن
در مـيـان شـمـا دو گرانسنگ برجاى مى گذارم كه اگر بدانها چنگ زنيد گمراه نخواهيد
شد: كتاب خداوعترت من .
گرچه مولف به خود زحمت نداده تا با ورق زدن آنچه او آنها را صحاح مى خواند دست كم
اثرى از يـك يا چند نمونه حديث دال بر اين مضمون بيابد و اين گونه دور از انصاف به
داورى نپردازد, اما مـا دسـت كـم براى خوانندگان اين نكته را يادآور مى شويم كه
حديث (ثقلين ) در منابع و مصادر گـوناگونى از اهل سنت نقل شده است .
از آن جمله مراجعه كنيد به صحيح مسلم , كتاب فضائل الصحابه , باب فضائل على بن ابى
طالب (ع ), مسند احمد, ج4 , ص 366, السنن الكبرى , ج2 , ص 148 و ج7 , ص 30, سـنـن
دارمى , ج2 , ص 431, كنزالعمال , ج1 , ص 45 و ج7 , ص 102, مشكل الاثار, ج4 , ص 368,
صحيح ترمذى , ج2 , ص 308, اسدالغابه , ج12 , ص 12, الدرالمنثور, ذيل آيه مودت در
سوره شـورا, مستدرك الصحيحين , ج3 , ص 109 و 148, خصائص نسائى , ص 21, مسند احمد,
ج3 , ص 14, 17, 26, 59,الـتفسير الكبير, در ذيل آيه (واعتصموا بحبل اللّه ), مجمع
الزوائد, ج9 , ص 163, مسند احـمـد, ج4 ,ص 371, هـمان , ج5 , ص 181, حلية الاولياء,
ج1 , ص 355, و ج9 , ص 64, كنزل العمال , ج1 , ص 47 و96, مجمع الزوائد, ج9 , ص 164,
الصواعق المحرقه , ص 75 و منابعى ديگر از اين قبيل .
در هـمه اينها از دو گرانسنگ كتاب و عترت يا كتاب و اهل بيت و يا كتاب و نسب پيامبر
در كنار هـم يـاد شده و گرچه عبارتها متفاوت و گاه مناسبتهاى حديث نيز متفاوت است ,
اما در مجموع اگر نگوييم تواترى لفظى است , دست كم تواترى اجمالى را به همراه دارد
.
در اين باره رجوع كنيد بـه : فـيـروزآبـادى , فضائل الخمسه , ج2 , ص 52, راضى ,
حسين , تحقيق و تعليق المراجعات , صص 13ـ22 .
در ايـن تعليق شمارفراوانى از صحاح و كتب اهل سنت كه در بردارنده حديث ثقلين است
ذكر شده است ـ م .
1258-
پيشتر گفتيم كه چگونه حديث ثقلين در جاى جاى صحاح و منابع اهل سنت آمده و واژه آن
نـيـز (كـتاب اللّه و عترتى ) يا (كتاب اللّه و اهل بيتى ) يا (كتاب اللّه و نسبى )
و از اين قبيل است , گرچه اگر در موردى لفظ سنت هم آمده باشد مقصود از آن سنت زنده
پيامبر يعنى همان عترت اسـت كـه حـضـور پـيـوسـته آنان در كنار كتاب غير ناطق الهى
لازم است تا زبان گوياى قرآن و ترجمان كتاب الهى باشند ـ م .
1259- كشف
الاسرار, ج3 , ص 962, آمدى , الاحكام , ج1 , ص 183.
شـيـعـه نـه بدان استناد كه اهل بيت به پيامبر نزديكترند اجتهاد در احكام و امامت
را از آن ايشان مـى دانـد,بلكه معتقد است اهل بيت شايسته اين دو مقامند و حقايق
تاريخى و مناظره هاى علمى امامان اين حقيقت را ثابت مى كند, و آنچه در اين ميان بر
شايستگى آنان مى افزايد انتساب به پيامبر اسـت و آنـچـه هـم امـت را بـه پـذيـرش
آنـان و پيروى از آنان ملزم مى سازد احاديث گوناگون پيامبر(ص ) و برخوردارى آنان
ازمقام عصمت است .
وانـگـهى , سخنان امامان شيعه نه برخاسته از خواسته هاى دل كه برآمده از كوثر وحى
است كه به پـيـامبر رسيد,چونان كه از امام باقر(ع ) رسيده است : (اگر مى خواستيم به
راى و به خواسته هاى نـفـسـانـى خـود بـا شـماسخنى گوييم از هلاك شدگان بوديم , اما
ما به احاديثى با شما سخن مى گوييم كه آنها را چونان گنجى رسيده از پيامبر پاس
داشته ايم , آن سان كه اين مردمان طلا و نـقـره خـود را پاس مى دارند) و در روايت
ديگرى است كه (لكن ما به استناد آثارى از رسول خدا و اصـول عـلـمـى كـه نـزد مـاسـت
و آن را نسل به نسل ارث برده ايم براى شما فتوا مى دهيم ).امام صـادق (ع ) نيز در
پاسخ يكى از مردمان مى فرمايد: (هرپاسخى كه در مساله اى به تو دادم از رسول خداست .
ما به راى خود در هيچ مساله اى سخن نمى گوييم ).ر.ك .
سبحانى , جعفر, معالم التوحيد, ص 555 .
ـ م .
1260- شرح
تنقيح الفصول , ص 445.
1261-
همان , ص 322.
1262-
ارشاد الفحول , ص 20.
1263- ابن
حزم , الاحكام , ج4 , ص 507.
1264-
مختصر المنتهى , ج2 , ص 35.
1265-
ارشاد الفحول , ص 2.
1266-
مدينه پاك است و هر ناپاكى را از خود نفى مى كند, آن سان كه دمه آهنگرى ناخالصى آهن
را از بـين مى برد .
ـ اين حديث به رواياتى متفاوت نقل شده و از آن جمله است حديث جابر كه (انما المدينة
كالكير تنفى خبثها و يصنع طيبها) .
ر.ك تنوير الحدالك (شرح موطا), ج3 , ص 84.