1-
يونس /93, جاثيه /17.
2- مائده
/5.
3- نحل
/44.
4- روم
/22.
5- شورى
/8.
6- انعام
/159.
7- آل
عمران /105.
8- نـام
كـامـل او ابومحمد عبداللّه بن محمد بن سيد (444ـ521) است .
او كتابى تاءليف كرد و نام الانصاف فى التنبيه على الاسباب التى اوجبت الاختلاف بين
المسلمين فى آرائهم را بر آن نهاد.
9- ر.ك .
الانصاف , ص 27 و پس از آن .
10- نام
كامل او محمد اندلسى قرطبى و مشهور به ابن رشد است (ف .
595 ه .
ق ).
11- ر.ك :
ج1 , ص 5ـ4.
12- ر.ك .
ص 4ـ15.
13- نام
كامل وى ابراهيم لخمى غرناطى مالكى و درگذشته به سال 790 ه .
ق است .
14- ر.ك :
ج4 , ص 211 و پس از آن .
15- وى
بحثهاى خود در اين باره را در سالهاى 1956ـ1957 م .
براى دانشجويان بخش پژوهشهاى دينى در قاهره تدريس كرده است .
16- رك :
رافـعـى الـمـصـبـاح الـمـنـير فى غريب الشرح الكبير, ج2 , ص 656, آمدى , الاحكام
فى اصول الاحكام , ج1 , ص 5, نهاية السؤول , همراه با شرح بدخشى , ج1 , ص 15 و 20.
17-
ابوحنيفه فقه را به آگاه شدن نفس از منافع و مضار خويش تعريف كرده است .
18- مالك
در تعريف فقه مى گويد: فقه نورى است كه خداوند آن را در دلها مى فكند.
19- عـلـم
ـ در ايـن جا ـ يعنى (اعتقاد راجح ) كه ميان يقين و ظن مشترك است , نه اعتقاد جازم
مطابق واقع .
20- علم
به سه معنا به كار مى رود: مسايل , تصديق مسائل و ملكه نسبت به آنها.
21- از
ايـن كـاربـرد در سـوره جـاثـيه /18 آمده است : (ثم جعلناك على شريعة من الامر
فاتبعها) (سپس تو رادر كار بر راهى راست داشتيم , از آن پيروى كن ).
22- از
اين قبيل است سخن عرب كه (شرعت الابل ), هنگامى كه شتر به راه آب وارد شود.
23- قـرآن
كـريـم در نـزديك به صدوچهل آيه اجمالا به اين احكام پرداخته است : (از بازگشتگاه
خورشيد تافراگير شدن شب نماز به پاى دار) (اسراء /78), (اى كسانى كه ايمان آورده
ايد, روزه بر شـمـا نـوشته شده است ) (بقره /183), و (حج خانه خدا بر مردم واجب است
, هر كه توان اين راه را داشته باشد) (آل عمران /97).
24- قـرآن
در حـدود هـفتاد آيه به اين احكام پرداخته و از آن جمله است : (از آيتهاى اوست كه
از خـودتـان برايتان همسرانى آفريد تا بدانان آرام گيريد) (روم /21), (اى پيامبر,
چون زنان را طلاق دهـيد, آنان رابه عده اى كه دارند طلاق دهيد و اين عده را بشماريد
و از پروردگارتان پروا كنيد) (طلاق /1), (خداونددرباره فرزندانتان به شما سفارش مى
كند كه پسر را دو برابر بهره دختر است ) (نساء/11), و (مادران فرزندان خود را شير
دهند) (بقره /233).
25- قـرآن
تـقـريـبا در هفتاد آيه به صورت اجمالى به اين احكام پرداخته و از آن جمله است :
(اى كسانى كه ايمان آورده ايد دارايى هايتان را ميان خود به بيهوده مخوريد, مگر آن
كه داد و ستدى از روى خـشـنـودى بـاشد) (نساء /29), (اى كسانى كه ايمان آورده ايد
به چند برابر ربا مخوريد) (آل عمران /130), و (اى كسانى كه ايمان آورده ايد, چون به
يكديگر براى مدتى مشخص وام دهيد آن را بنويسيد, و شايسته است كاتبى عادل آن را ميان
شما بنويسد) (بقره /282).
26- قرآن
در ده آيه به اين احكام پرداخته و از آن جمله است : (از انفال از تو مى پرسند .
بگو انفال از آن خـدا و پـيامبر است ) (انفال /1), (بدانيد آنچه فراچنگ آورده ايد
يك پنجمش از آن خدا و پيامبر وبـسـتـگـان و يـتـيـمان و بينوايان و در راه ماندگان
است ) (انفال /41), و (زكاتها از آن فقيران , بـيـنـوايان ,كارگزاران اين امر,
كسانى كه دلهايشان بدين وسيله رام مى شود, در مورد بردگان , ورشـكـسـتـگـان , در
راه خدا, و براى در راه مانده است .
اين از سوى خداوند واجب و معين شده و خداوند آگاه و باتدبير است )(توبه /60).
27- قرآن
كريم در حدود ده آيه به بيان اصول عمومى اين روابط پرداخته و از آن جمله است : اصل
شورا,در آيه (كار آنها ميانشان به شوراست ) (شورى /38), اصل مسؤوليت مشترك و متقابل
در آيه (بـر نـيكى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد و بر گناه و ستم همكار يكديگر
مشويد) (مائده /2), و اصـل فـرمـان بـردن از اولـوالامـر در آيه (اى كسانى كه ايمان
آورده ايد از خدا و از پيامبر و اولوالامر خويش فرمان بريد) (نساء /59).
28- قـرآن
كـريـم در حـدود بـيـست و پنج آيه در چهارچوب بيانى اجمالى و اصولى كلى به اين
مـسـايـل پرداخته و از آن جمله است : (اگر به آشتى روى آوردند بدان روى كن و بر
خداوند تكيه زن ) (انـفـال /61), (بـا هـمـه مشركان پيكار كنيد) (توبه /36), (چون
به كارزار با كسانى كه كافر شده اند روبرو شديدآنان را گردن بزنيد و چون زمين
گيرشان كرديد بر ايشان بند اسارت استوار كـنيد و از آن پس يا بر آنان منت گذاريد و
يا فديه بگيريد و رهايشان كنيد) (محمد /4), و (در راه خـدا با كسانى كه با شما مى
جنگندبجنگيد و تجاوز و ستم مكنيد كه خداوند ستمكاران را دوست ندارد) (بقره /190).
29- قـرآن
كـريـم در حـدود سـيزده آيه به بيان اجمالى اين احكام پرداخته و جزئيات و همچنين
تـعـريفهاى اين احكام را به سنت پيامبر و اجتهاد مجتهدان واگذاشته و از آن جمله است
: (دو تن گـواه از مـيـان مـردان بگيريد) (بقره /82), و (كسانى كه بدانچه خداوند
نازل كرده حكم نكنند, همان ستمكارانند)(مائده /45).
30- قـرآن
كـريم در نزديك به سى آيه به بيان اجمالى اين احكام پرداخته و از آن جمله است : (در
كـشـتـگـان قـصاص بر شما نوشته شده است ) (بقره /178), و (مرد و زن دزد, دستشان را
ببريد) (مائده /38).
31-
مـصوبه يا اهل تصويب كسانى اند كه مى گويند هر مجتهدى مصيب است يعنى راه درست را
رفته و به حكم الهى رسيده است .
البته اين گروه در درون خود با يكديگر اختلاف دارند و برخى از آنان مى گويند: حكم
خداوند در هر مساله اجتهادى ظنى تابع ظن و گمان فقيه است و بنابراين هـر ظـنى كه
براى مجتهد پيدا شود همان حكم واقعى خداوند در حق او و در حق مقلدان اوست , بـرخـى
از آنـان نيزمى گويند: در هر مساله چيزى است كه اگر خداوند بدان حكم مى كرد همان
حـكم واقعى و متبع بود, اماچنين حكمى به نحو تعيين از جانب خداوند صورت نپذيرفته ,
بلكه او ايـن حـكـم را تابع ظن و گمان مجتهد قرار داده و بدين ترتيب هر مجتهدى كه
واقعا بدان حكم نرسد اجتهادا ـ و نه حكما ـ مصيب است , زيرا تلاشى را كه در توان
داشته به عمل آورده است .
مـخـطئه , در برابر اين گروه , كسانى اند كه مى گويند در هر مساله تنها يك نظر,
مصيب است و تـنها يك مجتهدبه حكم واقعى الهى رسيده است و خداوند را در هر مساله پيش
از اجتهاد مجتهد حكمى معين است ,هر كه به اين حكم برسد مصيب است و هر كه بدان نرسد
مخطى ء (در اشتباه ).
32- البته
اين مشكلى است كه در فقه مذاهب عامه پديد آمده , و گرنه فقه شيعه به دليل باز بودن
باب اجتهاددر آن , هنوز هم از پويايى و حركت برخوردار است .
م .
33-
مـقـصـود از قـياس در اين جا, دخالت دادن عقل در استنباط حكم فقهى است , يعنى همان
چـيـزى كه به راى نيز از آن تعبير شده است , نه قياس به معنى اصطلاحى آن كه در
دوران تدوين فقه رواج يافته است .
ـ م .
34- الفكر
السامى , ج2 , ص 39.
35-
الـبـتـه بر كسى پوشيده نيست كه پايبندى به حق و دفاع از آنچه اگر مى بود امروز
اسلام و مـسلمانان چهره اى ديگر داشتند نبايد غلو خوانده شود, بويژه در دورانى كه
نزاع ميان على (ع ) به عنوان خليفه مورد قبول همه مسلمانان , و معاويه به عنوان يك
شورشى در برابر حكومت و خلافت مـطـرح است , آن هم در حالى كه به عقيده اهل سنت هر
گاه با خليفه اى بيعت شود, امام است و اطـاعت از او واجب , و هركه در برابر او
بايستد شورشى و خارج از جماعت مسلمين است و ستيز با او نيز واجب .
ـ م .
36- الفكر
السامى , ج2 , ص 84 و پس از آن .
37-
چـنـيـن تـمـايـزى تنها در فقه حنفى وجود دارد, وگرنه در ساير مذاهب فرض و وجوب به
يك معناست .
38- حجوى
مى گويد: به طور كلى , در كتاب و سنت بر هيچ كدام از احكام پنجگانه , چنان كه در
كتب فقهى با واژه هاى حرمت , وجوب , اباحه , ندب و كراهت از آنها ياد مى شود, تصريح
نشده , بلكه در كتاب وسنت تنها عبارتهايى كه به منطوق يا به مفهوم بر ناخشنودى يا
خشنودى از يك موضوع و يا عدم آنهادلالت مى كند ذكر شده و يا فعل يا تقرير آن آمده
است .
ـ الفكر السامى , ج1 , ص 43.
39- دبوسى
, تاسيس النظر, ص 116.
40- وى
پـنـجـاه و دو سال در دوران امويان و هيجده سال در دوران عباسيان زيست .
ر.ك .
الفكر السامى ,ج2 , ص 119, وفيات الاعيان , ج2 , ص 245, تاريخ بغداد, ج3 , ص 331 و
پس از آن .
41- الفكر
السامى , ج2 , ص 132 و پس از آن .
42- همان
, ج2 , ص 135.
43- همان
, ج2 , ص 137.
44- بقره
/185.
45- حج
/78.
46- اينها
نمونه اى از مسايلى است كه وى در آنها (آسان گرفتن ) را مراعات كرده است : الف ـ
هنگامى كه نجاستى به بدن يا لباس برسد از ميان بردن آن با هر وسيله اى جايز است .
ب ـ هـم كـسـى كه سفرش معصيت است و هم كسى كه سفرش معصيت نيست مى توانند نماز را
شكسته يا تمام بخوانند.
ج ـ اگـر كـسـى هـزار ديـنار بدهكارى , هزار دينار بستانكارى و هزار دينار در دست
داشته باشد زكاتى بر اوواجب نيست .
(ر.ك : ابويوسف , الاختلاف مع ابن ابى ليلى , ص 122).
د ـ در زكـات مـى تـوان بـه جـاى جـنس قيمت آن را پرداخت كرد, مثلا شخص مى تواند به
جاى گوسفند بهاى آن را به عنوان زكات بدهد.
ه ـ خريد و فروش (عقار) قبل از قبض آنها درست است .
و ـ تصرف فضولى تصرفى صحيح است .
(ر.ك : البدايع , ج5 , ص 184 و پس از آن ).
47- از
اين قبيل است : الف : وجوب زكات در زيورآلات طلا و نقره , كه راى بسيارى از صحابه
نيز همين است .
ب : كيفر قطع دست تنها دو بار در مورد سارق اجرا مى شود, هر چند دزدى تكرار شود.
48-
نظريات ذيل ازنظرياتى است كه اين ويژگى در آنها ديده مى شود: الـف : جـواز تـجـارت
وصى با اموال يتيمانى كه تحت وصايت اويند, زيرا وصى در ولايت جانشين وصيت كننده است
.
ب : چنانچه كسى كالايى بخرد و سپس ورشكست و از پرداخت بهاى آن كالا ناتوان گردد,
معامله آن كالافسخ نمى شود و فروشنده در رديف ديگر طلبكاران قرار مى گيرد.
49- اينها
ازمسايلى است كه نشان از اين ويژگى دارد: الف ـ زن بالغ عاقل در مساله ازدواج صاحب
اختيار خود است و مى تواند با هر كس كه خير و صلاح خويش را در همسرى او مى بيند
ازدواج كند.
ب ـ ازدواج با حضور [گواهى ] يك مرد و دو زن هم صحيح است .
ج ـ حجر تنها به سبب ديوانگى و صغير بودن جايز است .
اما حجر به دليل سفاهت جايز نيست , چرا كه مراعات كرامت انسان از مراعات مال مهمتر
است .
د ـ در تـقـسيم غنايم جنگى به هر سوار دو سهم مى رسد: يك سهم براى خودش و يك سهم
براى اسبش .
اين در حالى است كه مالك و شافعى به اسب دو سهم مى دهند.
50- از آن
جمله است , كه مى گويد: الف ـ هر كس زمينى را احيا كند تنها با اذن امام مالك آن مى
شود.
ب ـ در صورتى كه صاحب زمين خراج نتواند از آن بهره بردارى كند امام مى تواند: زمين
را به كسى ديگر واگذارد تا در آن كشت و زرع كند, و خراج را از سهم مالك بردارد.
زمين را به كسى ديگر اجاره دهد و خراج را از اجرت بردارد.
خود در زمين كشت و زرع كند و سود آن به حساب خزانه حكومت برود.
در صورتى كه هيچ يك از اينها ممكن نگردد زمين را بفروشد و خراج را از بهاى آن
بردارد.
51-
ابـوحنيفه نخستين كسى به شمار مى رود كه مسايلى فرضى در فقه به ميان آورد و در فرض
وقـوع , احـكام آنها را, يا با قياس بر آنچه پيشتر رخ داده است و يا براى مثال با
استناد به شمول يك عـام بـر آنها, بيان كرد و بدين سان به فقه بالندگى و عظمت داد و
بمراتب عظيمتر از آن شد كه بود .
ر.ك .
الفكر السامى ,ج2 , ص 127.
52-
ابـويـوسف (113ـ182 يا 183ه .
ق .
) يعقوب بن ابراهيم كه به لحاظ نسبت انصارى و در كوفه نشو ونما يافت .
53- محمد
شيبانى (122ـ198ه .
ق .
) كه در واسط زاده شد و در كوفه رشد كرد.
54- زفربن
هذيل بن قيس (110ـ158ه .
ق .
) , از پدرى عرب و مادرى ايرانى است .
55- حـسـن
بـن زيـاد نولؤى (133ـ204ه .
ق .
) نزد ابوحنيفه و سپس ابويوسف و پس از او محمد [شيبانى ]فقه آموخت .
56- منسوب
به اصبخ , قبيله اى در يمن .
57- الفكر
السامى , ج2 , ص 156.
58- ابن
خلكان , وفيات الاعيان , ج1 , ص 155.
59- قرافى
مى گويد: ادله عبارتند از كتاب , سنت , اجماع , اجماع مردم مدينه , قياس , قول
صحابى و .. ..
آر.ك شرح تنقيح الفصول , ص 445.
60- ر.ك .
الـمرافعات , ج4 , ص 118 .
مالك در مسايلى استحسان را جارى كرد كه پيشتر استحسان در آنهاجارى نشده بود .
از آن جمله است : ثبوت شفعه در خريد و فروش ميوه ها, و در زمين وقفى و ياعاريه اى
كه از انتفاع خارج شده است , حكم به معتبر بودن يك شاهد و يك سوگند در قصاص جروح ,و
حكم به ديه پنج شتر براى انگشت ابهام .
61- شرح
تنقيح الفصول , 447.
62- همان
, ص 444.
63- همان
.
64- الفكر
السامى , ج7 , ص 166 و پس از آن .
65-
(128ـ191 هـ .
ق .
) .
در شـام مـتـولـد شـد و نزد مالك فقه آموخت و بيست سال در محضر او بود.صاحب المدونه
است .
66-
(125ـ197 يـا 199) .
او مـدتـى دراز با مالك مصاحبت داشت و تا زمان مرگ وى ملازم او بود.
الموطارا از استاد خويش روايت كرده است .
67-
(140ـ204 ه .
ق .
), وى از اصحاب مالك است و نزد او و ليث فقه آموخت .
68-
(150ـ210 يا 213 ه .
ق .
), كتاب الموطا را به طريق سماع از مالك روايت كرده است .
69- (ف
225 ه ق ) .
برخى بر اين عقيده اند كه او آگاهترين كسان به مذهب و فتاوى مالك بود.
70-
اصـالـتـا نيشابورى است و در تونس سكونت داشت .
نزد مالك علم آموخت و سپس به وسيله اصحاب ابوحنيفه در عراق فقه فرا گرفت و آن گاه
به قيروان بازگشت و در سال 213 ه .
ق .
در آن جادرگذشت .
71-
(160ـ340 هـ .
ق .
) وى در قـيروان فقه آموخت , سپس به مصر سفر كرد و به ديدار ابن قاسم رفت و ازاو
علم آموخت و سپس در مسائل اسديه با او به مخالفت برخاست .
72- (ف
238 ه .
ق .
) وى مذهب مالك را در اندلس گسترش داد.
73-
الـفـكـر السامى , ج1 , ص 172 و پس از آن , خضرى , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 213,
سايس , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 103.
74- فخر
رازى , مناقب الشافعى , ص 100.
75- شافعى
, الام , ج7 , ص 246, الرساله , ص 465.
76-
الرساله , ص 472 ـ 474.
77-
الرساله , الام .
78-
الرساله , الام .
79-
الرساله , ص 503 و پس از آن , آمدى , الاحكام , ج3 , ص 200, ارشاد الفحول , ص 224.
80- خضرى
, تاريخ التشريع الاسلامى , ص 6.
81-
ابوزهره , الشافعى , ص 269 و پس از آن .
82-
بـغـدادى .
او از مـشهورترين شاگردان و ياران شافعى و از آگاهترين كسان به مذهب اوست (ف .
245 يـا248 هـ .
ق .
) .
كرابيس جمع كرباس , و واژه اى فارسى است .
ر.ك .
ابن خلكان , وفيات الاعيان , ج1 ,ص 181.
83- وى
دقـيـقـتـرين راوى مذهب قديم شافعى به شمار مى رود .
او منسوب به زعفرانيه , آباديى نزديك بغداد, است (ف .
260 ه .
ق .
).84- شافعى در فتوا دادن به نظريات او استناد مى كرد و وى را به جانشينى خود در
ميان اصحاب گمارد .
وى در سال 231 ه .
ق .
در زندان بغداد ـ كه در جريان فتنه خلق قرآن بدان گرفتار شده بود ـ درگذشت .
85-
(175ـ264 ه .
ق .
) وى كتابهايى را تاليف كرد كه مستند اصلى مذهب شافعى است .
86- او
بـه تـحـقـيق و تدقيق مشهور است و آثارى دارد كه گفته مى شود شمار آنها به چهارصد
مى رسد(ف .
306 ه .
ق .
).
87-
سـايـس , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 107, خضرى , تاريخ التشريع الاسلامى , ص 221,
محمد انيس عباده , تاريخ الفقه الاسلامى , ج2 , ص 35.
88-
فـتـوحـى , شرح الكوكب المنير المسمى بمختصر التحرير, كه درباره فقه حنبلى است ,
چاپ اول ص 382ـ389, الـمـسـوده فـى اصول فقه الحنابله , كه سه تن از پيشوايان
برخاسته از خاندان تـيـمـيه آن راتاليف كرده اند, چاپخانه مدنى , ص 450ـ455, الفكر
السامى , ج3 , ص 19 و پس از آن , ابوزهره , ابن حنبل , ص 208 و پس از آن .
89- ابن
قيم , اعلام الموقعين , ج1 , ص 35.
90-
ابوزهره , الامام احمد, ص 203 و پس از آن .
91- او
مـردى پاكدامن و درستكار و در فقه و حديث پيشوا بود و آثار بسيارى دارد (ف .
275 ه .
ق .
).
92- او
ابـراهـيـم بـن اسـحاق بن ابراهيم صاحب كتابهاى غريب الحديث , و دلائل النبوة است .
(ف .
285ه .
ق ).
93-
ابوزهره , الامام ابن تيميه , ص 218 و پس از آن .
94-
ابوزهره , ابن تيميه , ص 218 و پس از آن .
95- زرع
نام يكى از آباديهاى منطقه حوران در سوريه است .
96- مدرسه
اى است كه محيى الدين بن حافظ ابى الفرع بن جوزى در دمشق بنا كرد.
97- دكتر
عبدالعظيم عبدالسلام , ابن قيم الجوزيه , ص 482 و پس از آن .
98-
ديـوان شـريـف مـرتـضـى , (مـقـدمـه ), از صـفار صص 3ـ72, حلى , مبادى الوصول الى
علم الاصول ,ص 190, ابوزهره , الامام الصادق , ص 260 و بعد.
بـراى آشـنايى بيشتر با فقه شيعه و ادوار آن رجوع كنيد به : مدرسى طباطبايى , حسين
, زمين در فقه اسلامى ,ج1 , ص 33ـ74.
99- الفكر
السامى , ج30 , ص 67 و پس از آن , ابوزهره , الام زيد, ص 326, ص 411 و 415.
100- وى
بنيانگذار مكتب قاسميه در فقه زيدى است (ف .
242 ه .
ق .
).
101- او
در جنگ با قرمطيان به شهادت رسيد (298 ه .
ق .
).
102- وى
بنيانگذار مكتب ناصريه در فقه زيدى است (ف .
304 ه .
ق .
).
103- او
صاحب كتاب البحر الزخار الجامع لمذاهب الامصار است (ف .
840 ه .
ق .
).
104-
زركـلـى , الاعـلام , ج3 , ص 8, الـفـكـر السامى , ج2 , ص 23 و پس از آن , مقدمه
ابن خلدون , ص 372,خطيب , تاريخ بغداد, ج8 , ص 370 و پس از آن .
105- ابـن
حـزم , الاحـكـام فـى اصول الاحكام , (شرح حال ابن حزم ), ج7 , ص 1171, ابوزهره ,
ابن حزم ,ص 66 و پس از آن .
106-
الفكر السامى , ج1 , ص 46.
107-
بخارى (ج2 , ص 17), دارقطنى (ج4 , ص 227) اين حديث را آورده , و مسلم و احمد هم آن
را درمسند خود به نقل از عايشه روايت كرده اند.
108- سالم
اباضى , طلعة الشمس , ج1 , ص 19 و 20.
109- او
صاحب كتاب شرح النيل و شفاء العليل در فقه اباضى است .
110- وى
به (عبده الضرير) شهرت يافته است (ف .
1332 ه .
ق .
).
111- اگـر
گـفـتـه شـود نـوع دوم , آن چـه را صرفا به قرآن مربوط مى شود نيز دربرمى گيرد, مى
گوييم : در آنچه به عمل به قرآن كريم برمى گردد ميان فقيهان هيچ اختلافى نيست , مگر
در قواعد اصولى و زبانى كه درطريق بهره جستن از كتاب به كار آيد.
112- مثال
براى دلالت بر معناى كثير همراه با انحصار.
113-
اصـول بـزدوى هـمـراه بـا الـكـشـف عـبـدالعزيز بخارى , ج1 , ص 30, اصول سرخسى , ج1
, ص 125,التوضيح همراه با التلويح , ج1 , ص 33.
114- اصول
بزدوى .
115- اصول
سرخسى , ج1 , ص 128.
116- نور
/2, مرد و زن زناكار, هر كدام را صد تازيانه زنيد.
117- نور
/4, كسانى كه به زنان پاكدامن شوهردار تهمت زنا زنند و سپس چهار شاهد نياورند, آنان
را هشتادتازيانه زنيد.
118- بقره
/228, بايد كه زنان طلاق يافته سه دوره در انتظار بمانند.
119-
مـائده /89, خـداوند شما را به سوگندهاى باطلتان بازخواست نمى كند, بلكه شما را به
اين كه سوگندبستيد بازخواست مى كند .
پس كفاره آن خوراك دادن ده مسكين از غذايى است كه به خـانـواده خـويـش مى خورانيد,
يا پوشيدن آنها, يا آزاد كردن يك بنده , و هر كه نيابد سه روز روزه داشتن .
120- اصول
سرخسى , ج2 , ص 82.
121- اصول
بزدوى , چاپ شده همراه الكشف , ج3 , ص 912.
122-
قـرافـى , شـرح تـنـقيح الفصول , ص 319, آمدى , الاحكام , ج2 , ص 285, المسوده فى
اصول الفقه الحنبلى , ص 207 و 208.
123- در
صـحـيـح بـخارى عبارت (صدقة الغنم فى سائمتها) آمده است .
ر.ك .
سبل السلام , ج2 , ص 122.
124-
اعلام الموقعين , ج2 , ص 286 و پس از آن .
125-
مقصود, فريضه در برابر واجب است كه در فقه حنفى دو مفهوم جداگانه اند ـ م .
126- مدثر
/3, و پروردگارت را بزرگ بدان .
127- بقره
/238, با تواضع براى خدا برخيزيد.
128- مزمل
/20, از قرآن آنچه ميسر است بخوانيد.
129- حج
/77, اى كسانى كه ايمان آورده ايد ركوع و سجده گزاريد.
130-
وقـتى كسى از شما [به اين مقام ] رسيد براى خداوند تحيت و ذكر گويد.. .
ـ حديث تشهد را بيست وچهار تن از صحابه با الفاظ متفاوت روايت كرده اند .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 190.
131-
البداية , همراه با البداية بشرح فتح القدير, ج1 , ص 274.
132- بقره
/43, با ركوع كنندگان ركوع كنيد.
133-
مقصود از تعديل همان مراعات طماءنينه در فعل و همچنين كامل كردن فعل است ـ م .
134- اصول
بزدوى , همراه با الكشف , ج1 , ص 80 و پس از آن .
135- همان
.
136-
صـحاح سبعه اين حديث را با الفاظى نزديك به هم آورده اند .
آنچه ما در اينجا آورده ايم تنها لـفظروايت بخارى است , ابن ماجه هم به اسناد مسلم
همين لفظ را آورده و فقط به جاى (.. .
حتى تعتدل قائما), (حتى تطمئن قائما) آورده است .
ر.ك .
سبل السلام , ج1 , ص 160.
137- نور
/2, مرد و زن زناكار هر كدام را صد تازيانه زنيد.
138- شـرح
فـتـح الـقـديـر, ج5 , ص 242, ابـن دقـيق العبد, احكام الاحكام شرح عمدة الاحكام ,
ج4 ,ص 342.
139- عسيف
به معناى اجير و مزدور است .
140-
احتمال مى رود راوى قبل از آن كه ميان آن دو تن داورى شود آنها را مى شناخته و به
همين دليل دومى را آگاهتر از آن ديگرى خوانده است .
141- ايـن
حـكم مورد اتفاق مذاهب است و لفظى كه در اين جا آمده لفظ مسلم است .
ر.ك .
سبل السلام ,ج4 , ص 4.
142- نيل
الاوطار, ج7 , ص 86.
143- سبل
السلام , ج4 , ص 5.
144-
بيضاوى , منهاج الوصول همراه با نهاية السؤول , ج2 , ص 3.
145- حج
/78, پس نماز به پاى داريد و زكات دهيد.
146- طلاق
/7, آن كه توانمند است بايد كه با توانمنديش خرجى بدهد.
147- محمد
/7, چون با كسانى كه كافر شده اند روياروى شديد, آنان را گردن بزنيد.
148-
مائده /89, پس كفاره آن خوراك دادن ده مسكين است .
149-
بـقـره /233, مادارن ـ هر كدام كه بخواهند دوره شير دادن را كامل كنند ـ فرزندان
خود را دو سال تمام شير مى دهند.
150-
دوشيزه تا اجازه نگيرد ازدواج نمى كند .
نقل اين حديث مورد اتفاق است .
ر.ك .
سبل السلام , ج3 ,ص 118.
151-
اسراء /78, در زوال خورشيد نماز به پاى دار.
152- نـور
/33, اگـر در آنـان خيرى سراغ داريد با آنان پيمان مكاتبه بنديد .
اين آيه , بنابر اصح , بر ندب دلالت مى كند, اما نزد داوود ظاهرى و گروهى ديگر دال
بر وجوب است .
153-
مائده /2, چون احرام گشوديد رواست كه شكار كنيد.
154- بقره
/282, اى كسانى كه ايمان آورده ايد, چون براى مدتى معين به همديگر وام دهيد آن را
بنويسيد.البته اين از ديدگاه كسانى است كه مقصود از آيه را ارشاد مى دانند .
اما از ديدگاه برخى مـانـنـد ظـاهـريه اين آيه براى بيان وجوب آمده است .
معيار و ضابطه ارشاد اين است كه ارشاد به مـنـافـع دنيوى برمى گردد,برخلاف ندب كه
برگشتش به مصالح اخروى است .
افزون بر اين در انجام امر ارشادى پاداش و ثواب نيست , برخلاف ندب .
ر.ك .
شرح الكوكب المنير, ص 322.
155- فصلت
/40, آنچه مى خواهيد بكنيد, كه خداوند به هر چه انجام مى دهيد بيناست .
156-
مائده /88, از آنچه خداوند روزيتان كرده بخوريد.
157- نحل
/32, به پاس آنچه مى كرديد به بهشت درآييد.
158-
نـحـل /40, گفته ما براى چيزى , چون آن را بخواهيم , اين است كه آن را مى گوييم
بشو, و آن نيزمى شود.
159- بقره
/23, پس سوره اى همانند آن بياوريد .
ـ رابطه اى كه ميان وجوب و ناتوان خواندن وجود داردرابطه ميان دو ضد است , زيرا
ناتوان خواندن در امر به چيزى ناشدنى است و وجوب در امر به آنچه شدنى است .
160-
ابراهيم /41, پروردگارا آن روز كه حساب برپا مى شود بر من و فرزندانم و مؤمنان ببخش
.
161-
انعام /99, چون به بار نشيند به ميوه اش بنگريد.
162- زمر
/8, بگو به كفر خود اندكى بهره بريد.
163- طور
/18, شكيبايى كنيد يا شكيبايى نكنيد.
164- يونس
/80, آنچه را مى افكنيد بيفكنيد .
ـ اين آيه در داستان موسى و خطاب به ساحران است و چنين خطابى به آنان در برابر
معجزه از ناتوانى و حقارت ايشان حكايت مى كند.
165-
دخـان /49, بـچـش كـه تـو هـمان عزيز گرامى داشته شده اى .
ـ برخى اين را ريشخند نيز مـى نامند, معيار وضابطه اين نوع امر آن است كه الفاظى
آورده شود كه ظاهرش خوبى و گرامى داشتن و مقصود نهايى چيزى ضد آن است .
166-
فرقان /9, بنگر كه چگونه برايت مثل آورند .
ـ در اينجا تعجب نسبت به گوينده است .
167- آل
عمران /93, بگو اگر راست مى گوييد تورات را بياوريد و بخوانيد.
168- بقره
/111, بگو اگر راست مى گوييد برهان خويش را بياوريد.
169-
صافات /102, بنگر كه راى تو چيست .
170- طه
/72, آنچه مى كنى بكن .
171- آل
عمران /119, بگو از خشم خود بميريد خداوند بدانچه در دلها مى گذرد آگاه است .
172- بقره
/65, بگو ميمونهايى زيانكار شويد .
ـ در اينجا مقصود آيه ريشخند كردن مخاطبان است , نه چنان كه برخى گفته اند تكوين و
پديد آوردن .
173- زخرف
/83, بگذارشان تا به بازى و بيهودگى مشغول باشند.
174- توبه
/82, بايد كه اندك بخندند و بسيار بگريند.
175-
بـخـارى و مسلم و ديگران اين حديث را نقل كرده اند و صدور آن از پيامبر(ص ) مورد
اتفاق است .
پيامبر(ص ) اين سخن را در دوران خردسالى عمربن ابى سلمه به او فرمود و كامل آن چنين
است : اى پسر, نام خدا را بگو و از آنچه [در سفره ] نزديك تو است بخور.
176-
مـسـلـم الـثبوت , چاپ چاپخانه حسين مصرى , متعلق به فرج اللّه زكى كردى , ج1 , ص
300, شـوكـانـى ,ارشـاد الـفـحـول , ص 93 و پـس از آن , آمدى , الاحكام فى اصول
الاحكام , ج2 , ص 13, غزالى ,المستصفى , چاپ شركة الطباعة الفنيه المتحدة , ص 293,
بيضاوى , منهاج الوصول , همراه با نهاية السؤول , ج2 , ص 13 و پس از آن , شرح
الكوكب المنير,ص 320 و پس از آن .
177-
غزالى , المحصول , نسخه خطى دارالكتب المصريه .
178- جصاص
, اصول الفقه , نسخه خطى دارالكتب المصريه , ورقه 96 ـ ب .
179-
قـرافـى مـالـكـى , شـهـاب الدين ابوالعباس احمد بن ادريس (ف .
684 ه .
ق .
), شرح تنقيح الفصول فى اختصار المحصول فى الاصول .
180-
فـيـروزآبادى شافعى , ابواسحاق ابراهيم بن على بن يوسف شيرازى (ف .
476 ه .
ق .
), اللمع فى اصول الفقه , چاپ سوم , 1377 ه .
ق .
/ 1957م .
, ص 7.
181-
فـتـوحـى , ابـراهـيـم , مـخـتـصر التحرير, چاپ اول , 1372 ه .
ق .
/ 1953م .
, مطبعة السنة المحمديه .
182-
ارشاد الفحول , ص 94.
183- رازى
, المحصول .
184-
مختصر المنتهى , همراه با شرح عضد و حاشيه سعد, ج2 , ص 79.
185-
المستصفى , ص 296.
186-
اعراف /12, آن گاه كه تو را فرمان دادم چه چيز تو را از اين كه سجده كنى بازداشت ؟
187- نـور
63, بـايـد آنـان كه از امر او روى برمى تابند از آن بيم بدارند كه فتنه اى به آنان
رسد يا عذابى دردناك .
188- طه
/92 و 93, گفت : اى هارون , چه چيز تو را از اين بازداشت كه چون ديدى گمراه شدند در
پى من نيامدى ؟
آيا مرا نافرمانى كرده اى ؟
189- جـن
/23, هر كس خدا و پيامبر او را نافرمانى كند براى او آتش دوزخ است , و جاودان در آن
خواهندبود.
190-
جبرئيل نزد من آمد و فرمود كه اصحابم را فرمان دهم در لبيك گفتن و اهلال صداى خود
را بـلـنـد كـنند.ـ اين حديث را پنج تن از صاحبان صحاح روايت كرده و ترمذى و ابن
حيان آن را صحيح خوانده اند.ر.ك .
سبل السلام , ج2 , ص 252.
191- ابـن
رشد, بداية المجتهد و نهاية المقتصد, ج1 , ص 272 .
البته روشن است اين فرع نمى تواند نتيجه اى از اختلاف در مدلول امر باشد, زيرا
اكثريت امر را دال بر وجوب مى دانند, اما با اين وجود در ايـن مـسـاءلـه قـابل به
استحباب شده اند .
بنابراين ممكن است آنان در اينجا قراينى ديگر سراغ داشته و براساس آن حكم كرده اند
و بدين ترتيب مساله از محل نزاع بيرون است ـ م .
192-
بـقـره /236, بـر شـمـا گناهى نيست زنان را تا با ايشان همبستر نشده ايد يا مهرى
برايشان تعيين نكرده ايدطلاق دهيد .
ولى آنها را به چيزى در خور بهره مند سازيد, توانمند به قدر توانش و ناتوان نيز به
قدرتوانش .
193-
بداية المجتهد, ج2 , صص 80,81.
194- ابـن
عـربـى , احـكـام الـقـرآن , ج1 , ص 216 و پـس از آن , ابـن قدامه , المغنى , ج6 ,
ص 713, ج2 ,ص 25.
195-
الـهـدايـة مـع البداية بشرح فتح القدير, ج3 , ص 325 و 326, المغنى , ج6 , ص 715,
طوسى , الخلاف ,ج2 , ص 25.
196-
احزاب /49, اى كسانى كه ايمان آورده ايد وقتى با زنان مؤمن همسر شديد و آن گاه پيش
از آن كـه بـه ايـشان نزديك شويد طلاقشان داديد, عده اى در برابر شما ندارند تا آن
را بشماريد .
پس آنان را متعه دهيد و به نكويى رها كنيد.
197- بقره
/237, اگر در حالى كه براى آنان مهرى مشخص قرار داده ايد, پيش از اين كه به ايشان
نزديك شويد طلاقشان داديد, نصف آن مهر كه تعيين كرده ايد [به آنان بپردازيد].
198-
احزاب /28, بگو بياييد شما را متعه بخشم و به زيبايى رهايتان كنم .
199-
شيرازى , المهذب , ج2 , ص 63.
200-
بـقـره /282, اى كسانى كه ايمان آورده ايد, چون وامى تا مدتى معين به همديگر دهيد
آن را بـنويسيد.بايد ميان شما كاتبى آن را به عدالت بنويسد .
كاتب نبايد از نوشتن سربرتابد, آن سان كه خـداونـد او راآمـوخته است .
پس بايد بنويسد و آن كه حقى بر اوست املا كند, و بايد او از خدا پروا بـدارد و از
آن هيچ كم نكند اگر آن كس كه بر او حقى است سفيه يا ناتوان باشد يا نتواند املا كند
بـايد ولى او به عدالت املاكند .
دو تن از مردان خود را گواه گيريد, و اگر نباشند يك مرد و يك زن از گـواهـانى كه به
آنان رضايت مى دهيد, تا اگر يكى فراموش كرد ديگرى او را يادآور گردد.
گـواهـان آن هـنـگام كه [به اداى گواهى ]فراخوانده شوند سربرنتابند, و شما نيز از
اين كه آن را بـنـويـسيد خسته نشويد, خواه كم باشد و خواه زياد,تا مدتى كه دارد به
سر آيد .
اين براى شما نزد خـداونـد عـادلانـه تـر است .
عدالت را بيشتر برپا دارد وترديد را بيشتر از ميان بردارد .
مگر آن كه مـعـامـله اى نقد باشد كه ميان خود صورت مى دهيد .
بر شماگناهى نيست كه اين را ننويسيد .
به هـنـگـام خـريـد و فروش گواه بگيريد, و نه بايد كاتب ضررى برساند و نه گواه .
اگر چنين كنيد نافرمانى كرده ايد .
از خداوند بترسيد .
خداوند شما را مى آموزد, و خداوند به هرچيز آگاه است .
201-
مـحـمـدبن عبداللّه بن محمدبن عبداللّه بن احمد, مالكى مذهب و مشهور به ابن عربى (ف
.
543 ه .
ق .
).
202- ابن
حزم , المحلى , ج8 , ص 344.
203-
بـقـره /283, اگر برخى از شما برخى ديگر را امين گرفت , آن كه امين دانسته شده
امانت رابازگرداند.
204- بقره
/283, و اگر در سفر بوديد و كاتبى نيافتيد, رهنى قبض شده [در اختيار گيريد].
205-
تفسير طبرى , ج6 , ص 84, تفسير قرطبى , ج3 , ص 404, المحلى , ج8 , ص 344.
206-
احكام القرآن , ج1 , ص 259.
207- ابن
ماجه , سنن , ص 756.
208- بقره
/282.
209- ابن
لحام , القواعد والفوائد الاصوليه , ص 171.
210-
المحصول , نسخه خطى دارالكتب .
211-
نهاية السؤول , ج2 , ص 37.
212-
مختصر المنتهى مع العضد والسعد, ج2 , ص 80.
213-
الاحكام فى اصول الاحكام , ج2 , ص 22.
214-
منهاج الوصول , همراه با نهاية السؤول , ج2 , ص 43 و 44.
215-
المحصول .
216-
مختصر المنتهى , ج2 , ص 82.
217-
القواعد الفوائد الاصوليه , ص 171.
218- صفوة
البيان (شرح المنهاج بيضاوى ), ج2 , ص 14.
219-
مائده /6, اگر جنب بوديد تطهير كنيد.
220- صفوة
البيان , ج2 , ص 14.
221- فتح
الغدير ج1 , ص 137.
222- نيل
المرب , ج1 , ص 27.
223- طوسى
, الخلاف , ج1 , ص 37.
224- ابن
حزم , الاحكام فى اصول الاحكام , ج3 , ص 317.
225-
حاشية الاسوقى على الشرح الكبير, ج1 , ص 147.
226-
شيرازى , المهذب , ج1 , ص 36.
227-
زنجانى , تخريج الفروع على الاصول , ص 22.
228-
نهاية السؤول , ج2 , ص 41, حاشية البنانى على جمع الجوامع , ج1 , ص 379.
229- نساء
/43, پس به خاك پاك تيمم كنيد.
230-
مـفـتـاح الـوصـول فـى عـلـم الاصول , ص 36 .
ـ مقصود از سنت در اين جا روايتى است كه مى گويد:پيامبر(ص ) در روز فتح مكه نمازهاى
پنجگانه را با يك وضو انجام داد.
231-
الاحكام فى اصول الاحكام , ج3 , ص 317.
232- اصول
شاشى , ص 35 و پس از آن .
233-
مشكاة الانوار فى اصول المنار, ج1 , ص 37.
234-
نهاية السؤول , ج2 , ص 55.
235- حلى
,مبادى الوصول الى علم الاصول , ص 96.
236- آل
عمران /179, به خدا و پيامبران او ايمان آوريد.
237- بقره
/196, حج و عمره را براى خدا كامل كنيد.
238-
قرافى , شرح تنقيح الفصول ,ص 128 و پس از آن , تلمسانى , ارشاد الفحول , ص 35.
239-
المسوده فى اصول الفقه الحنبلى , ص 24, مختصر التحرير, ص 329.
240-
الاحكام فى اصول الاحكام , ج2 , ص 30.
241-
مفتاح الوصول , ج2 , ص 44.
242-
الاحكام فى اصول الاحكام , ج3 , ص 295.
243- اصول
سرخسى , ج1 , ص 26.
244- آل
عمران /133, به سوى مغفرت پروردگارتان بشتابيد.
245-
نهاية السؤول , ج2 , ص 47.
246-
المسوده , ص 26.
247- ابن
لحام , القواعد, ص 179.
248-
البرهان , نسخه خطى كتابخانه مركزى بغداد.
249-
نهاية السؤول , ج2 , ص 47.
250-
البرهان , نسخه خطى كتابخانه مركزى بغداد, و شوكانى , ارشاد الفحول , ص 100.
251- بلغه
السالك , ج1 , ص 243, مفتاح الوصول الى علم الاصول , ص 35.
252- نيل
المرب , ج1 , ص 130.
253-
الهداية (همراه با العنايه بشرح فتح الغدير), ج2 , ص 412.
254- بقره
/196, حج و عمره را براى خدا كامل كنيد.
255-
حاشية الرملى على المنهاج , ج3 , ص 229.
256- سبل
السلام , ج2 , ص 181, المهذب , ج1 , ص 199.
257-
الخلاف , ج2 , ص 415.
258-
مائده /1, به پيمانها وفا كنيد.
259- ابن
لحام , القواعد, ص 182.
260-
المهذب , ج1 , ص 40.
261- ابن
قدامه , المغنى , ج2 , ص 684, نيل المرب , ج1 , ص 85, القواعد, ص 180ـ182.
262-
الشرح الصغير, همراه با بلغه السالك , ج1 , ص 220.
263- اصول
سرخسى , ج1 , ص 46.
264- فتح
القدير, ج2 , ص 155.
265- اصول
سرخسى , ج1 , ص 46.
266-
مفتاح الوصول فى علم الاصول , ص 35.
267- فتح
القدير, همراه با الهدايه و العنايه , ج2 , ص 155.
268- شرح
التوضيح على التنقيح , همراه با التلويح , ج2 , ص 240.
269- شرح
تنقيح الفصول ,پ ص 150, و زنجانى , تخريج الفروع على الاصول ,ص 31 و پس از آن .
270-
مفتاح الوصول الى علم الاصول , ص 37 و پس از آن .