رفتار علوى
در كلام آية اللّه العظمى سید علی خامنه اى

معاونت فرهنگى و تبليغات

- ۷ -


خشونت و اصلاح علوى

يك نمونه ، نمونه ى جنگ صفين است كه بعد از آن كه لشكر اميرالمؤ منين بر لشكر معاويه غلبه ى ظاهرى پيدا كردند، آنها قرآنها را سرِ نيزه كردند. ديدن قرآنها، در لشكر اميرالمؤ منين دودستگى انداخت ؛ چون معناى آن كار اين بود كه بين ما و شما قرآن قرار دارد. عده يى متزلزل شدند و گفتند كه نمى شود ما با قرآن بجنگيم ! يك دسته ى ديگر گفتند كه اصل جنگ اينها با قرآن است ؛ حالا جلد قرآن و صورت ظاهر قرآن را آورده اند؛ اما دارند با معناى قرآن كه اميرالمؤ منين است مى جنگند. بالاخره در سپاه مسلمين دودستگى افتاد و تزلزل به وجود آمد؛ اين كارِ دشمن بود.

يك نمونه ى ديگر در همان جنگ اتفاق افتاد. بعد از آن كه حكميت بر اميرالمؤ منين تحميل شد، عده يى از داخل اردوگاه اميرالمؤ منين كه اينها ديگر خودى بودند؛ از بيرون نبودند بلند شدند و شعار دادند: ((لا حكم الاّ لِلّه ))؛ يعنى حكومت فقط از آنِ خداست . بله ، معلوم است و در قرآن هم هست كه حكومت از آنِ خداست ؛ اما اينها چه مى خواستند بگويند؟ اينها مى خواستند با اين شعار، اميرالمؤ منين را از حكومت خلع كنند. اميرالمؤ منين نقشه ى آنها را افشاء كرد؛ گفت حُكم و حكومت مال خداست ؛ اما اينها اين را نمى خواهند بگويند؛ اينها مى خواهند بگويند ((لا امرة الاّ لِلّه ))؛ مى خواهند بگويند بايستى خدا بيايد مجسم بشود و امور زندگى شما را اداره كند؛ يعنى اميرالمؤ منين نباشد! اين شعار، عده يى را از اردوگاه اميرالمؤ منين خارج كرد و به آن جماعتِ بدبختِ نادانِ غافلِ ظاهربين و احيانا مغرض ملحق كرد؛ كه قضيه ى خوارج به وجود آمد.

الان متاءسفانه اين كارها دارد در جامعه ى ما مى شود. شعارهايى مطرح مى شود؛ بعضى از اين شعارها، روشن و خوب است ؛ اما دشمن از همان شعارها استفاده مى كند. من امروز درباره ى دو واژه توضيح مى دهم و اميدوارم دلهاى شما عزيزان و دلهاى ملت اسلام ، آن چنان توجهى به اين دو مساءله بكند كه بعد از اين اگر چيزى هم گفتند و نوشتند، آن كسانى كه دلشان مريض است ، نتوانند دلها را از هم جدا كنند. يك واژه ، واژه ى ((خشونت )) است ؛ يك واژه ، واژه ى ((اصلاح )) است .

خشونت يعنى چه ؟ خشونت ، يعنى كشتن ، كتك زدن ، زندانى كردن ، بداخلاقى كردن ، تندى كردن . خشونت ، يك امر واضح و يك معناى بديهى است . الان چند ماه است كه در بعضى از مطبوعاتِ ما دايم دنبال مى شود كه خشونت خوب است يا بد است ؛ يا فلان كس طرفدار خشونت است ، فلان كس مخالف خشونت است ؛ يا اسلام خشونت را قبول دارد، يا قبول ندارد! آيا اين مساءله اين قدر مهم و مشكل است ؟! يا نه ، پشت سر اين قضيه ، نيتهاى ديگرى هست ؟!

اسلام درباره ى مساءله ى خشونت نظر روشن و واضحى دارد. اسلام استفاده ى از خشونت را اصل قرار نداده است ؛ اما در مواردى كه خشونت قانونى باشد، خشونت را نفى هم نكرده است . ما دوگونه خشونت داريم : يك خشونت قانونى ؛ يعنى قانون يك خشونت را اعمال مى كند؛ مى نويسد كه اگر فلان كس اين كار را كرد، او را به زندان ببرند؛ اين خشونت است ، اما اين خشونت بد نيست ؛ اين خشونت در برابر تجاوز به حقوق انسانهاست ؛ اين خشونت در مقابل آدمِ بى قانون است ؛ اين خشونت در مقابل متجاوز است . اگر در مقابل متجاوز خشونت اعمال نشود، تجاوز در جامعه زياد خواهد شد؛ اين جا خشونت لازم است . يك خشونت هم خشونت غير قانونى است ؛ مثلا يك نفر بيجا، خودسر، خودراءى ، بر طبق ميل خود، برخلاف قانون ، برخلاف دستور، نسبت به كسى اعمال خشونت مى كند؛ يك سيلى به گوش كسى مى زند؛ آيا اين خوب است يا بد است ؟ معلوم است كه اين بد است ؛ در اين شكى نيست .

اسلام درباره ى معاشرت و اخلاق فردى پيامبر مى فرمايد: ((فبما رحمة من اللّه لنت لهم ولو كنت فظّا غليظ القلب لانفضوا من حولك )). پيامبر را به خاطر نرمش او، به خاطر لينت او در برخورد با مردم ، ستايش مى كند؛ مى گويد تو غليظ و خشن نيستى . همين قرآن در جاى ديگر به پيامبر مى گويد: ((يا ايّها النّبى جاهد الكفّار والمنافقين و اغلظ عليهم ))؛ با كفار و منافقان با خشونت رفتار كن . همان ماده ى غلظ كه در آيه ى قبلى بود، در اين جا هم هست ؛ منتها آن جا با مؤ منين است ؛ در معاشرت است ؛ در رفتار فردى است ؛ اما اين جا در اجراى قانون و اداره ى جامعه و ايجاد نظم است ؛ آن جا غلظت بد است ، اين جا غلظت خوب است ؛ آن جا خشونت بد است ، اين جا خشونت خوب است .

پيامبر اكرم وارد مكه شد؛ با مردمى روبه رو گرديد كه سيزده سال او را اذيت و تكذيب و شكنجه كرده بودند؛ همه ى سختيها را بر سر او درآورده بودند؛ اما به همه ى آنها گفت كه شماها آزاديد؛ از آنها انتقام نگرفت ؛ ولى در همان سفر، پيامبر عده يى را به نام ذكر كرد و گفت هر كجا اينها را يافتيد، بكُشيد! در ميان آنها، چهار نفر زن و چهار نفر مرد بود. اين جا خشونت لازم بود؛ اما آن جا نرمش لازم بود.

اسلام در مورد تشخيص گناه مى گويد كه تجسس نكنيد، دنبال نكنيد، در پى گناه اين و آن نگرديد، بيخودى افراد را متهم و گناهكار نكنيد؛ اما آن جايى كه گناه ثابت مى شود، مى فرمايد كه : ((و لا تاءخذكم بهما راءفة فى دين اللّه ))؛ شما بايستى اين گناهكار را مجازات كنيد؛ مبادا نسبت به آنها راءفتى احساس ‍ كنيد.

اسلام دين جامعى است ؛ دين يك بعدى نيست . آن جايى كه حكومت اسلام در مقابل زور و تجاوز و اغتشاش و تعدى از قانون قرار مى گيرد، بايستى با قدرت ، با قاطعيت ، با خشونت از اسم خشونت كه نبايد ترسيد رفتار بكند؛ اما آن جايى كه در مقابل آحاد مردم و براى كمك به مردم است ، نه ؛ آن جا رفتار عمومى حكومت اسلامى با مردم خود، با رفق و مداراست ؛ ((عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رئوف رحيم ))؛ در سختيهايى كه بر شما وارد مى شود، پيامبر رنج مى بيند. هميشه همين طور است ؛ هر سختى يى كه بر مردم وارد بيايد، پيداست آن كسانى كه دلسوز مردم هستند، داغدار مى شوند و رنج مى بينند؛ لذا آن جا، جاى آن است ؛ اين جا هم جاى اين است .

وقتى كه پيامبر در سال هشتم هجرى براى حج آخر حجة الوداع به مكه رفته بودند، اميرالمؤ منين در يمن ماءموريت داشت . پيامبر اميرالمؤ منين را به يمن فرستاده بود، براى اين كه در آن جا دين را به آنها ياد بدهد؛ زكات آنها را بگيرد و به آنها كمك كند. وقتى اميرالمؤ منين شنيد كه پيامبر به حج رفته است ، بسرعت خود را به مكه رساند. از مردم يمن مبالغى زكات گرفته شده بود كه در بين آنها مقدارى حُلّه ى يمنى هم بود؛ يعنى لباسهاى ساخت يمنِ آن روز كه خيلى مطلوب و مقبول بود. اميرالمؤ منين فرصت نداشت كه با اين كاروان حركت كند؛ عجله داشت خودش را به پيامبر برساند؛ لذا يك نفر را در راءس اين كاروان گذاشت كه آن اموال را بياورد؛ خودش را هم به پيامبر در مكه رساند كه اولِ اعمال حج با پيامبر باشد. بعد كه آن كاروان رسيد، اميرالمؤ منين سراغ آنها رفت ؛ اما ديد كه آنها حلّه هاى يمنى را در نبودِ اميرالمؤ منين بين خودشان تقسيم كرده اند و هر كدام يك حلّه ى زيبا پوشيده اند و آمده اند! فرمود چرا اينها را پوشيده ايد؟! گفتند غنيمت و زكات است ؛ لذا متعلق به ماست ! فرمود تا قبل از آن كه به پيامبر برسد به تعبير امروز، به خزانه واريز بشود قابل تقسيم نيست ؛ اين خلاف مقررات و خلاف دين است ؛ لذا حلّه را از آنها گرفت ؛ بعضى نمى دادند، اما بزور از آنها گرفت . طبيعى است كه اگر از كسى امتيازى را بگيرند، چنانچه خيلى مؤ من نباشد، ناراحت مى شود. پيش پيامبر آمدند و از اميرالمؤ منين شكايت كردند! پيامبر فرمود چرا شكايت مى كنيد؛ مگر چه شده است ؟ عرض ‍ كردند كه اميرالمؤ منين آمد و اينها را از ما گرفت . پيامبر در جواب آنها گفت على را بر اين كار ملامت نكنيد؛ ((انّه خشن فى ذات اللّه ))؛ او در مساءله ى مقررات خدايى ، مرد خشنى است .

آن مرزى كه اسلام معين مى كند، همين است : خشونت قانونى . خشونت قانونى ، امرى است كه نه فقط خوب است ، بلكه لازم است . خشونت غيرقانونى ، نه فقط بد است ، بلكه جنايت است ؛ بايد با آن مقابله بشود؛ اين نظرِ اسلام است .

خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26/1/1379

احتجاب از مردم ، عامل انحطاط

معتقدم كه براى يك مسوول در دستگاه حكومتى اعم از مسووليتى كه بنده دارم يا مسووليتى كه ديگر مسؤ ولان دارند انفطاع از واقعيات و دورى از مردم ، عامل انحطاط است ؛ معتقدم كه يك مسوول نبايد اجازه بدهد كه از واقعيات جامعه و از خبرهايى كه در جامعه جارى است ، دور بماند.البته انقطاع از مردم كه در تعبير اميرالمومنين احتجاب از مردم است ؛ يعنى حجاب داشتن و با مردم هيچ مواجه نشدن چيز خيلى خطرناكى است . حضرت به مالك اشتر فرموده اند؛ ((قله علم بالامور))؛ به خاطر احتجاب از مردم ، آگاهى انسان از همه چيز كم مى شود.البته من به خانه هاى اشخاص ‍ هم مى روم .يكى از كارهايى كه بحمدالله من از اوايل رياست جمهورى تا حالا انجام داده ام البته گاهى بيشتر است ، گاهى كمتر.اين است كه به منازل اشخاصى از آحاد و توده هاى مردم مى روم ، روى فرششان مى نشينم ، با آنها حرف مى زنم و زندگيشان را از نزديك لمس مى كنم .البته به شما عرض ‍ بكنم ، اطلاع از مردم ، يك بخش از اطلاع است ؛ بخش ديگرش اطلاع از دشمن است كسى از من نپرسيد كه شما از دشمن هم اطلاعى داريد يا نه .ولى من خودم عرض مى كنم ؛ بله ، بنده از دشمنها هم بى اطلاع نيستم .خيليها خيال مى كنند كه ما گاهى تير به تاريكى مى اندازيم و از دشمن صحبت مى كنيم ؛ نه ، تير به تاريكى انداختن نيست ؛ مى دانيم و حس ‍ مى كنيم كه دشمن حضور دارد.اتفاقا همين چند روز قبل بعضى از مطبوعات آمريكا خبر از اظهارات رئيس سازمان سيا دادند كه در بعضى از روزنامه هاى ما هم منعكس شد.او گفته بود ما در فلان تعداد كشور ازجمله ايران را هم اسم آورده بود ماموران سازمان خودمان را فعال كرده ايم كه زبان مادريشان ، زبان آن كشورهاست .بعد بخصوص اسم ايران را آورده بود و گفته بود ما مامورانى داريم كه زبان مادريشان فارسى است و متوسط سنى شان هم سى سال است .ممكن است براى بعضى اين سوال پيدا بشود كه چرا اين حرفها را مى گويند.وقتى اطلاعاتى زياد و سرريز مى شود، براى صاحب آن اطلاعات اهميتش كم مى شود؛ لذا از گوشه و كنار حرفها خيلى چيزها مى شود فهميد، بله ، نديدن دشمن هنر نيست .

جمع دانشجويان و اساتيد دانشگاه صنعتى اميركبير، 9/12/1379

بنده غير خودت نباش .

... اين آقاى ((جرج جرداق ))، نويسنده ى كتاب نامدار ((صوت العداله )) كه درباره ى اميرالمؤ منين است بين دو جمله يى كه يكى از اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) صادر شده است ، يكى هم از جناب عمر خليفه ى دوم مقايسه يى مى كند. يك وقت چند نفر از استانداران يا ولات زمان جناب عمر پيش ايشان آمده بودند، و چون گزارشى عليه آنها آمده بود، خليفه را خشمگين كرده بود. خليفه خطاب به آنها جمله ى ماندگارى را گفته است : ((استعبدتم الناس و قد خلقهم اللّه احرارا؟))؛ مردم را به بردگى گرفته ايد؛ در حالى كه خدا مردم را آزاد آفريده است ؟ جمله ى ديگرى اميرالمؤ منين فرموده است كه در نهج البلاغه آمده است ، و آن اين است : ((لاتكن عبد غيرك وقد خلقك اللّه حرا))؛ بنده ى غيرخودت مباش ؛ خدا تو را آزاد آفريده است . ((جرج جرداق )) بين اين دو جمله مقايسه مى كند و مى گويد جمله ى اميرالمؤ منين به مراتب برتر از جمله ى عمر است ؛ زيرا عمر به كسانى اين خطاب را مى كرد كه آزادى و حريت ، در دست آنها هيچ تضمينى نداشت ؛ چون خود آنها كسانى بودند كه عمر مى گفت : ((استعبدتم الناس ))؛ مردم را به بردگى گرفته ايد. مردم را به بردگى گرفته ايد؛ حالا به آنها آزادى بدهيد. اين يك طور حرف زدن است ؛ يك طور ديگر آن است كه اميرالمؤ منين به خود آن مردم خطاب مى كند و در حقيقت ضمانت اجرا را در خود كلام مى آورد: ((لاتكن عبد غيرك و قد خلقك اللّه حرا))؛ بنده ى غير خودت مباش ، خدا تو را آزاد آفريده است .

مراسم فارغ التحصيلى تربيت مدرس ، 12/6/77

خصم ظالم باش !

... بشريت بعد از اميرالمؤ منين (ع ) و تا امروز بدبخت و روسياه شد به خاطر نگرفتن گريبان ظالم ها، اگر گريبان ظالم ها را دستمان با ايمان مى گرفت ، ظلم در دنيا اين قدر پيش نمى رفت ، بلكه برمى افتاد. اميرالمؤ منين (ع ) اين را مى خواهد ((خصم ظالم باش )) هركى در دنيا هر جا ظلم است و يك ظالمى هست تو اين جا كه هستى خصم او بدان . نمى گوييم كه برويد حتما خصومت خودت را نشان بده . هر وقت و هرجايى فرست دست داد خصم او باش . گريبان او را بگيرد. يك وقت نمى تواند انسان برود نزديك از راه دور مخاصمه مى كند با كسى . امروز ببينيد به خاطر عمل نكردن به همين يك كلمه وصيت اميرالمؤ منين (ع ) چه منجلابى است در دنيا.

چه بدبختى دارد بشريت ، چه مظلوميتى دارند ملت ها، به خصوص ‍ مسلمان ها. همين يك وصيت اميرالمؤ منين اگر عمل مى شد امروز بسيارى از اين ظلم ها و مصيبت ها ناشى از ظلم ها وجود نمى داشت و ((للمظلوم عونا)) هر جا مظلومى هست ، كمك او باش . نمى گويد طرفدار او باش ، نه ، مى گويد كمك كنيد او را هر چقدر مى توانيد.

خطبه نماز جمعه تهران ، 13/12/1372

اصحاب خاص اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در هيچ شرايطى دچار اشتباه نشدند

عظمت امثال عمار ياسر، به همين است . عظمت آن اصحاب خاص ‍ اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در همين است كه در هيچ شرايطى دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نكردند. من در موارد متعدد در جنگ صفين ، اين عظمت را ديده ام ؛ البته مخصوص جنگ صفين هم نيست . در بسيارى از آن جاهايى كه براى جمعى از مؤ منين ، نكته يى مورد اشتباه قرار مى گرفت ، آن كسى كه مى آمد و با بصيرت نافذ و با بيان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف مى كرد، عمار ياسر بود. انسان در قضاياى متعدد اميرالمؤ منين از جمله در صفين نشان وجود اين مردِ روشنگرِ عظيم القدر را مى بيند.

جنگ صفين ماهها طول كشيد؛ جنگ عجيبى هم بود. مردم افراد مقابل خود را مى ديدند كه نماز مى خوانند، عبادت مى كنند، نماز جماعت و قرآن مى خوانند؛ حتّى قرآن سرنيزه مى برند! خيلى دل و جراءت مى خواست كه كسى روى اين افرادى كه نماز مى خوانند، شمشير بكشد.

در روايتى از امام صادق (عليه الصّلاة والسّلام ) نقل شده است كه اگر اميرالمؤ منين (ع ) با اهل قبله نمى جنگيد، تكليف اهل قبله ى بد و طغيانگر تا آخر معلوم نمى شد. اين على بن ابى طالب بود كه اين راه را باز نمود و به همه نشان داد كه چه كار بايد كرد. بچه هاى ما، وقتى كه به بعضى از سنگرهاى جبهه ى مهاجم وارد مى شدند و آنها را اسير مى گرفتند، در سنگرهايشان مهر و تسبيح پيدا مى كردند! بله ، درست مثل همان كسانى كه مقابل اميرالمؤ منين (ع ) قرار داشتند و نماز هم مى خواندند و نتيجتا يك عده هم به شبهه مى افتادند. آن كسى كه سراغ اينها مى رفت ، عمار ياسر بود. اين ، هوشيارى و آگاهى است و كسى مثل عمار ياسر لازم است .

ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سى ام ماه مبارك رمضان )، 6/2/1369

تشبث به روش هاى غير اخلاقى به هيچ وجه صحيح نيست

اميرالمؤ منين درباره ى كسى كه سزاوار امارت بر مردم يا به دست گرفتن بخشى از كارهاى مردم است ؛ كه البته اين از موضع رياست يك كشور شروع مى شود و تا مديريتهاى پايين تر و كوچكتر ادامه پيدا مى كنداميرالمؤ منين اين توصيه ها را براى فرمانداران و استانداران خود مى فرمودند؛ اما براى قاضى يك شهر و مسؤ ول يك بخش و مدير گوشه يى از گوشه هاى اين دستگاه عريض و طويل هم صادق بود مى فرمايند:((فكان اول عدله نفى الهوى عن نفسه ))؛ اولين قدم او در راه عدالت اين است كه هوى و هوس را از خودش دور كند؛ ((يصف الحق و يعمل به ))؛ حق را بر زبان جارى و توصيف كند و نيز به آن عمل نمايد.به همين خاطر است كه در اسلام ، قدرت با اخلاق پيوسته است و قدرت عارى از اخلاق ، يك قدرت ظالمانه و غاصبانه است . روشهايى كه براى كسب قدرت و حفظ آن به كار گرفته مى شود، بايد روشهاى اخلاقى باشد.در اسلام ، كسب قدرت به هر قيمتى ، وجود ندارد؛ اين طور نيست كه كسى يا جمعى حق داشته باشند به هر روش ‍ و وسيله يى متشبث بشوند، براى اين كه قدرت را به دست بياورند همان گونه كه امروز در خيلى از مناطق دنيا رايج است نه ، قدرتى كه از اين راه به دست بيايد و يا حفظ شود، قدرت نامشروع و ظالمانه است . در اسلام ، روشها خيلى مهم اند؛ روشها مثل ارزشها هستند. در اسلام همچنان كه ارزشها خيلى اهميت دارند، روشها هم اهميت دارند و ارزشها بايد در روشها هم خودشان را نشان بدهند.امروز اگر مى خواهيم حكومت ما به معناى حقيقى كلمه اسلامى باشد، بدون ملاحظه بايد در همين راه حركت كنيم .مسؤ ولان بخشهاى مختلف ، قواى سه گانه ، مديران ميانى ، همه و همه بايد سعى شان اين باشد كه براى كارها و پيشبرد اهدافشان ، از روش سالم و اخلاقى استفاده كنند.استفاده از اين روش ممكن است در جايى ناكاميها و دردسرهايى را هم به لحاظ كسب قدرت به وجود آورد؛ اما در عين حال اين متعين است كه از نظر اسلام و از نظر اميرالمومنين ، تشبث به روشهاى غير اخلاقى به هيچ وجه صحيح نيست ؛ راه على اين است و ما بايد اين گونه حركت كنيم .

خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26/12/1379

توصيه ها

فاصله خود را با نظام علوى كم كنيم

حكومتى كه مفتخر به الگو ساختن نظام علوى است بايد در همه حال تكليف بزرگ خود را كم كردن فاصله ى طولانى خويش با نظام آرمانى علوى و اسلامى بداند، و اين جهادى از سر اخلاص و همتى سستى ناپذير ميطلبد. جمهورى اسلامى كه جز خدمت به مردم افراشتن پرچم عدالت اسلامى ، هدف به فلسفه ئى ندارد نبايد در اين راه دچار غفلت شود، رفتار قاطع و منصفانه ى علوى را بايد در مدّ نظر داشته باشد؛ و به كمك الهى و حمايت مردمى كه عدالت و انصاف را قدر ميدانند تكيه كند.

نامگذارى امسال به نام مبارك ((رفتار علوى )) فرصت مناسبى است كه شما برادران عزيز، خط مراقبت از سلامت نظام را كه بحمداللّه در سالهاى گذشته همواره در كار بوده ، فعاليتى تازه نفس و سازمان يافته ببخشيد و با همكارى و اتحاد، افق ها را در برابر چشم اين ملّت نجيب و مؤ من ، روشنتر و شفافتر سازيد.

امروز كشور ما تشنه ى فعاليت اقتصادى سالم و ايجاد اشتغال براى جوانان و سرمايه گذارى مطمئن است و اين همه به فضايى نيازمند است كه در آن ، سرمايه گذار و صنعتگر و عنصر فعال در كشاورزى و مبتكر علمى و جوينده ى كار و همه ى قشرها، از صحت و سلامت ارتباطات حكومتى و امانت و صداقت متصديان امور مالى و اقتصادى مطمئن بوده و احساس ‍ امنيت و آرامش كنند. اگر دست مفسدان و سوء استفاده كنندگان از امكانات حكومتى ، قطع نشود، و اگر امتيازطلبان و زياده خواهان پر مدّعا و انحصار جو، طرد نشوند، سرمايه گذار و توليد كننده و اشتغال طلب ، همه احساس ‍ ناامنى و نوميدى خواهند كرد و كسانى از آنان به استفاده از راههاى نامشروع و غيرقانونى تشويق خواهند شد.

خشكانيدن ريشه ى فساد مالى و اقتصادى و عمل قاطع و گره گشا در اين باره ، مستلزم اقدام همه جانبه بوسيله ى قواى سه گانه مخصوصا دو قوه ى مجريه با نظارتى سازمان يافته و دقيق و بى اغماض ، از بروز و رشد فساد مالى در دستگاهها پيشگيرى كند، و قوه ى قضائيه با استفاده از كارشناسان و قضات قاطع و پاكدامن ، مجرم و خائن و عناصر آلوده را از سر راه تعالى كشور بردارد. بديهى است كه نقش قوه ى مقننه در وضع قوانين كه موجب تسهيل راه كارهاى قانونى است و نيز در ايفاء وظيفه ى نظارت ، بسيار مهم و كارساز است .

فرمان رهبر معظم انقلاب اسلامى به قواى سه گانه ، 11/2/1380

بيشترين خطاب على (ع ) به مسؤ ولان

اما آن كسانى كه روى مردم اثر مى گذارند كسانى كه حرفشان ، اقدامشان ، عملشان ، منششان ، نوشته شان ، روى مردم اثر مى گذارد چند خطر بزرگ آنها را تهديد مى كند كه بايد خيلى مراقب باشند؛ يكى خطر خسته شدن است ، يكى خطر راحت طلبى است ، يكى خطر ميل به سازش است ، يكى خطر چسبيدن به منافع نقد است ؛ همان بلايى كه بر سر كسانى كه انقلاب فلسطين را منحرف كردند، آمد؛ همان خطرى كه بر سر همه ى رهبرانى آمد كه ملتهاى خودشان را از مسير درست و راهى كه شروع كرده بودند، منحرف كردند و بازداشتند. بارهاى سنگين بر روى نيروهاى اثرگذار روى ذهنهاى مردم است ؛ بايد ايمان و پارسايى خودشان را تقويت كنند؛ بايد اتكاى خودشان را به لطف و فضل خدا زياد كنند؛ بايد به دشمن لحظه يى خوشبين نباشند؛ دشمن درصدد ضربه زدن است . اگر خواص يك كشور يعنى نيروهايى كه با زبانشان ، با قلمشان ، با رفتارشان ، با امضاءشان ، بر روى مسير يك ملت اثر مى گذارند ميل به سازش و راحت طلبى و زندگى مرفه و خوشگذرانى پيدا كنند و از حضور در ميدانهاى خطر خسته بشوند، آن وقت خطر تهديد مى كند. لذاست كه شما مى بينيد اميرالمؤ منين در دوران خلافت كوتاه خود، بيشترين خطابش ، بيشترى ملامتش ، بيشترين توصيه اش ، بيشترين تذكرش ، به آن كسانى است كه به آنها مسؤ وليت داده بود تا بخشهاى مختلفى را در اين كشور بزرگى كه در اختيار اميرالمؤ منين بود، اداره كنند. امام بزرگوار ما بارها و بارها به مسؤ ولان كشور، به ماها، به شاگردان خودش ، به دستپروردگان خودش ، بارها تذكر مى داد؛ مضمون آن تذكر اين بود كه مبادا به چرب و شيرين زندگى راحت ، خودشان را عادت بدهند و از مجاهدت در راه خدا باز بمانند.

اجتماع بزرگ عزاداران در صحن مطهر امام خمينى (رحمت الله عليه )، 14/3/1379

قول ، فعل و منش على (ع ) الگو براى مسؤ ولان

ما در كدام مرحله ايم ؟ ما در مرحله ى سوميم ؛ ما هنوز به كشور اسلامى نرسيده ايم ؛ هيچ كس نمى تواند ادعا كند كه كشور ما اسلامى است . ما يك نظام اسلامى را طراحى و پايه ريزى كرديم ((ما))، يعنى همانهايى كه كردند و الان يك نظام اسلامى داريم كه اصولش هم مشخص و مبناى حكومت در آن جا معلوم است ؛ مشخص است كه مسؤ ولان چگونه بايد باشند؛ قواى سه گانه وظايفشان معين است ؛ وظايفى كه دولتها دارند، مشخص و معلوم است ؛ اما نمى توانم ادعا كنم كه ما يك دولت اسلامى هستيم ؛ ما كم داريم . ما بايد خودمان را بسازيم و پيش ببريم . ما بايد خودمان را تربيت كنيم . البته اگر در راءس كار يك امام معصوم مثل اميرالمؤ منين باشد كه قولش ، فعلش ، منشش الگوست ، كار براى كارگزاران نظام آسانتر است ؛ چون نسخه ى كامل را در اختيار دارند و در همه چيزش هدايت هست .

ثواب شما از آن كسى كه در زمان اميرالمؤ منين اين كار را مى كرد، يقينا بيشتر است

وقتى آدمى مثل من در راءس كار باشد، البته كار كارگزاران مشكلتر است ؛ ولى ثوابشان هم بيشتر است . اگر توانستند در اين راه حركت بكنند، اجر الهى شان بيشتر خواهد شد. هر كدام از شما تلاش بكنيد، براى اين مسؤ وليتها خودتان را با الگوى اسلامى منطبق بكنيد؛ يعنى دينتان ، تقواتان ،رعايتتان نسبت به حال مردم ، رعايتتان نسبت به شرع ، رعايتتان نسبت به بيت المال ، اجتنابتان از خودخواهيها و خودپرستيها و رفيق بازيها و قوم وخويش پرستيها و اجتنابتان از تنبلى و بيكارگى و بى عملى و هوى و هوس و اين چيزها مطابق با الگوى اسلام باشد. هر كدام شما بتوانيد در اين زمينه ها كار خودتان را بكنيد و پيش برويد و خودتان را بسازيد، البته ثواب شما از آن كسى كه در زمان اميرالمؤ منين اين كار را مى كرد، يقينا بيشتر است ؛ چون او به اميرالمؤ منين نگاه مى كرد و آن حضرت الگوى كامل بود؛ اما شما چنين كسى را نداريد كه آن طور به او نگاه كنيد و برايتان الگو باشد؛ ليكن ضوابط در دست همه ى ما هست و امروز همه مان وظيفه داريم .

عمده ترين خطر چيست ؟

عمده ترين خطر چيست ؟ من در پاسخ به اين سؤ ال يك روايت مى خوانم . فرمود: ((انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتّباع الهوى و طول الا مل )). خطر عمده دو چيز است : اول ، هوس پرستى و هوى پرستى است . تعجب نكنيد؛ از همه ى خطرها بالاتر، همان هواى نفسى است كه در دل ماست ؛ ((انّ اعداء عدوّك نفسك الّتى بين جنبيك ))؛ از همه ى دشمنها دشمن تر، همان نفس ، همان ((من )) و همان خودى است كه در وجود توست ؛ آن منيتى كه همه چيز را براى خود مى خواهد. اين جا هم از زبان پيغمبر همين را مى فرمايد: ((انّ اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتّباع الهوى و طول الا مل فأ مّا اتّباع الهوى فيضلّكم عن سبيل اللّه ))؛ يعنى پيروى از هواى نفس ، شما را از راه خدا گمراه مى كند. غالب اين گمراهيها به خاطر هواى نفس است . البته ما هزار جور براى خودمان توجيه درست مى كنيم ، براى اين كه از راه خدا منحرف بشويم و حرف و عملمان غير از آن چيزى باشد كه شرع و دين براى ما معين كرده است . هواى نفس خصوصيتش اين است كه شما را از سبيل اللّه كه جهاد در سبيل اللّه لازم است گمراه مى كند. ((و امّا طول الا مل فينسى الا خرة )). طول امل ، يعنى آرزوهاى دور و دراز شخصى ؛ تلاش كن براى اين كه فلان جور خانه براى خودت درست كنى ؛ تلاش كن و مقدمات را فراهم كن ، براى اين كه به فلان مقام برسى ؛ تلاش كن ، زيد و عمرو را ببين و هزار جور مشكل را پشت سر بگذار تا اين كه فلان سرمايه را براى خودت فراهم بياورى و فلان فعاليت اقتصادى را در مشت بگيرى . اين طول الا مل ، يعنى اين آرزوهايى كه يكى پس از ديگرى تمام نشدنى است ؛ جلوى چشم انسان صف مى كشند؛ براى انسان هدف درست مى كنند و هدفهاى حقير در نظر انسان عمده مى شود. خاصيت اين هدفها اين است كه ((ينسى الا خرة )) است ؛ آخرت را از ياد انسان مى برد؛ انسان دايما مشغول اين هدفهاى حقير است ؛ براى انسان وقتى باقى نمى ماند؛ دلِ انسان را مى ميراند؛ ميل به دعا، ميل به انابه ، ميل به تضرع و ميل به توجه براى انسان باقى نمى گذارد.

ديدار مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، 12/9/1379

افزون طلبى براى مسؤ ولان ممنوع

نكته ى سوم در اين زمينه ، خطاب به نامزدهاى انتخابات است . انتخابات در كشور ما بايد مسابقه براى خدمت باشد، نه مسابقه براى كسب قدرت ؛ انتخابات اسلامى اين است . آن طورى مى شود كه شما در بعضى از انتخاباتهاى دنيا مشاهده مى كنيد؛ يك نمونه اش را هم در انتخابات اخير امريكا ديديد. آنجا دعوا بر سر قدرت است ؛ دست به يقه اند؛ هر طرف مى خواهد قدرت را به حزب و مجموعه اش خودش منتقل كند. مساله ، مساءله ى كسب قدرت است ؛ صريحا هم مى گويند؛ تلاش مى كنيم تا به قدرت و مقام برسيم . در منطق اسلامى ، قدرت و عزت و آبرو خوشنامى و امكانات ، فقط و فقط براى خدمت به مردم و حركت دادن خود و جامعه و كشور در راه نظام مقدس اسلامى و رسيدن به آرمانهاى بلندى است كه انسانها نيازمند آنند.

اين مسند، مسابقه براى خدمت و زحمت كشى است . هر كس كه آماده است بيش از ديگران زحمت بكشد و توقعى را كه مسؤ ولان كشورهاى ديگر از مقام و موقعيت خود دارند، نداشته باشد، بيايد داخل اين ميدان بشود. نبايد كسانى تصور كنند كه رسيدن به رياست فلان مقام همچنان كه در دنيا معمول و رايج است بايد با برخورداريهاى فراوان همراه باشد. ما امسال را بعنوان سال رفتار علوى نامگذارى كرديم . ما كجا، رفتار علوى كجا؟ اما بالاخره وظيفه داريم ؛ چاره اى نداريم ، جز اينكه در اين راه حركت كنيم . ما بايد فاصله ى خود را كم كنيم و تا آنجايى كه مى توانيم ، جد و جهد نمائيم ؛ يكى از اولين قدمها در اين راه ، همين است . افزون طلبى براى مسؤ ولان ممنوع است . مشى اشرافى گرايانه براى مسؤ ولان كشور نقطه ضعف بشمار مى آيد. اگر ديگران اين را كه لازمه ى رسيدن به مقامات عاليه كشور مى دانند، در نظام اسلامى ، اينها تنها لازمه اش نيست ، بلكه نقطه ى ضعف هم محسوب مى شود. بنابراين داوطلبان بدانند كه اين راه ، راه خدمت است ؛ مسابقه رقابت در اين راه هم رقابت براى خدمت كردن هر چه بيشتر است . اگر اين طور شد، آنگاه در تبليغات ، در بيان مطالب به يكديگر يا نسبت به خود، حدود رعايت خواهد شد.

آخرين نقطه اى كه در باب انتخابات عرض مى كنم ، اين است كه فضاى انتخابات بايد سالم باشد، عده يى با قلم و بيان و مطبوعات ، عده يى هم با ابراز مخالفت با فلانى يا طرفدارى از اين نامزد يا آن نامزد نبايد فضا را آلوده كنند. آن كسانى كه به اسلام احترام مى گذارند، آن كسانى كه قدر و ارزش ‍ جمهورى اسلامى را ارج مى نهند، آن كسانى كه از ما حرف شنوى دارند، در هر جاى كشور هستند از همين اول كار مراقب باشند. كارشكنى نسبت به ديگران ، لجن پراكنى عليه اين نامزد يا آن نامزد، بدگويى كردن و افشاگريهاى بى اصل و پايه و اساس نسبت به اشخاص ، همه ى اينها كارهاى ممنوع و ضد ارزش و خلاف مشى جمهورى اسلامى و خلاف حق است ؛ از اين كارها اجتناب كنند.

ديدار جمع كثيرى از مردم استان گيلان در استاديوم شهيد عضدى شهرستان رشت ، 11/2/1380

شيعيان واقعى در رفتار به على (ع ) نزديك هستند

در اين جا يك نكته وجود دارد، و آن اين است كه ما معمولا وقتى شخصيتها يا خصوصيات را به صورت جمع بندى شده از دور نگاه مى كنيم ، آنها را ستايش مى كنيم ؛ اما وقتى نزديك مى شويم و پاى عمل و پاى پيروى به ميان مى آيد، دچار مشكل مى شويم ؛ عيب كار آحاد بشر اين است . اگر همان قدرى كه مردم دنيا به عدالت و به انصاف و به شجاعت اميرالمؤ منين ، به طرفدارى از مظلوم كه در او بود، به طرفدارى از حقيقت كه در او بود، به ظلم ستيزى كه در او بود، علاقه و محبت دارند، چنانچه در مقام عمل ، خود را به اين خصوصيات نزديك مى كردند ولو يك قدم دنيا گلستان مى شد؛ اما ما آدمها يعنى همين ماها، همين امثال بنده ؛ آدمهايى كه اين طور از دور اميرالمؤ منين را ستايش مى كنيم در جايى در زندگى و در قضاوت معمولى خودمان ، به يكى از همين كارهايى كه از اميرالمؤ منين ستايش مى كنيم ؛ يا از كسى كه مى خواهد راه اميرالمؤ منين را برود، برخورد بكنيم ، معلوم نيست كه ديگر آن قدر ستايش بكنيم ؛ در دل برمى آشوبيم و با او مقابله مى كنيم ؛ اگر خداى نكرده شقاوت بر ما غلبه داشته باشد، به روى او شمشير هم مى كشيم ؛ عيب كار اين جاست ! لذا جا دارد كه ما همان قدرى كه از جمع بندى شده ى خصال اميرالمؤ منين سخن مى گوييم ، از ريز خصوصيات آن بزرگوار هم مطلع بشويم . اين اميرالمؤ منين كه عادل بود، عدل او چگونه بود؟ اين عدلى كه اين قدر تعريف دارد، در مقام عمل چگونه بود؟ در قدم بعد سعى كنيم كه در مقام عمل خودمان را به او نزديك كنيم ؛ اين درست است ؛ اين مايه ى تكامل است . شما شنيده ايد كه در بعضى از روايات آمده است كه كسانى به ائمه (عليهم السّلام ) عرض ‍ مى كردند كه ما شيعيان شما هستيم كما اين كه طبق روايتى ، كسانى آمدند و به خود اميرالمؤ نين هم اين را گفتند اما ائمه بنابر اين روايات ، در جواب اينها استنكار مى كردند: كجاى شما به دوستان و پيروان ما شبيه است ؟ شما اين خصلت و اين خصوصيت و اين رفتار و اين گفتار را داريد. به عبارت ديگر، اينها از ما مطالبه ى عمل مى كنند؛ عمل هم تابع اعتقاد است ؛ انسان بايد به چيزى معتقد باشد.

البته امروز ملت ايران بايد خدا را خيلى شكر كنند كه زمينه ى پيروى از اميرالمؤ منين و از اسلام در اين كشور فراهم است . غالب جمعيت اين كشور، دل به سمت حقيقت دارند. اكثريت عظيمِ نزديك به اتفاقى در اين كشور اين طورند؛ ولو حالا در ميان آنها كسانى هم عامل به بعضى از فروع نباشند؛ اما دلها، روحها، اعتقادها، ايمانها به همان سمتى گرايش دارد كه انگشت اشاره ى اميرالمؤ منين به آن سمت مردم را هدايت مى كرد.

خطبه نماز جمعه تهران ، 10/10/78

عمل صالح و كار براى خدا

اميرالمؤ منين طبق اين روايتى كه مرحوم مجلسى از مصباح المتهجد نقل مى كند، در يكى از روزهاى جمعه خطبه يى ايراد كردند كه با حمد و ثناى حضرت بارى تعالى با بليغترين و عميقترين و زيباترين كلمات شروع مى شود و سپس با صلوات و سلام بر محمّد رسول اللّه ، خاتم انبيا (صلّى اللّه عليه واله وسلّم ) و شهادت بر عبوديت و پيامبرى ايشان ادامه پيدا مى كند و بعد اين جملات را خطاب به مردم بيان فرمودند كه من چند عبارت از اين جملات را عرض مى كنم و به ترجمه ى آنها قناعت مى نمايم .

اميرالمؤ منين فرمودند: ((اوصيكم عباداللّه بتقوى اللّه ))؛ بندگان خدا! شما را به پرهيزگارى و رعايت تقوا سفارش مى كنم . ((و اغتنام طاعته ))؛ و سفارش ‍ مى كنم كه اطاعت پروردگار را مغتنم بشماريد. ((ما استطعتم ))؛ تا آن مقدارى كه در توان و قدرت شماست . ((فى هذه الايام الخاليه الفانية ))؛ هر چه مى توانيد، در اين روزهاى گذرا و رو به فناى عمرتان ، اطاعت از خدا و پيروى از فرمان پروردگار را مغتنم بشماريد. ((واعداد العمل الصالح ، لجليل ما يشفى به عليكم الموت ))؛ سفارش مى كنم ، تا آن جا كه مى توانيد، براى مقابله ى با آن مشكلات و مصايب عظيمى كه مرگ ، آنها را مشرف بر شما قرار خواهد داد يعنى براى مقابله ى با دشواريهاى شناخته نشده ى براى بشر از لحاظ عظمت عمل صالح فراهم و آماده كنيد. مرگ را آن چنان بايد بزرگ دانست كه اوليا و بزرگان از مقابله ى با مرگ به خود مى لرزيدند. حوادثى كه پس از مرگ در آغاز حيات نشئه ى برزخ براى ما پيش مى آيد، به قدرى با عظمت و مهيب و دشوار و غير قابل تحمل است كه مردان خدا را كه فى الجمله از آن خبرى داشتند به خود مى لرزاند. براى مقابله ى با آن مشكلات و با آن مصايب ، يك راه وجود دارد و آن ، عمل صالح و كار در راه خداست . تنها چيزى كه آن جا به داد انسان مى رسد، عمل صالح است . ((و امركم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم )). فرمود: من به شما امر مى كنم . امير مؤ منان است ؛ امير معنوى و مادى ، امير ظاهرى و باطنى ، امير جسم و جان . اميرالمؤ منين فرمود: من شما را امر مى كنم كه اين زخارف دنيا را كه شما را ترك مى كند، رها كنيد؛ اين قدر به فكر ماديات براى خودتان نباشيد؛ چون اينها ((الزائلة عنكم ))؛ اينها همه زوال پيدا مى كند. ((و ان لم تكونوا تحبّون تركها))؛ اگرچه شما دوست نداريد كه اين مال و اين عيش و اين مقام ، شما را رها كند، اما رها مى كند. ((والمبلية لاجسادكم و ان اجبتم تجديدها))؛ اين دنيا جسمهاى شما را مى پوساند و خاك مى كند؛ اگرچه شما مى خواهيد كه آنها زنده بشوند. اين دنيا شما را پير مى كند، ضعيف مى كند و قوا را نابود مى كند؛ اگرچه شما مى خواهيد اين قوا هميشه براى شما بماند و روزبه روز تجديد بشود. ((فانّما مثلكم و مثلها كركب سلكوا سبيلا فكانّهم قد قطعوه و افضوا الى علم فكانهم قدبلغوه )). در جاده يى با سرعت داريد مى رويد، نشانه يى در دوردست هست ، آن را از درو مى بينيد؛ اما خواهى نخواهى با طى طريق به آن خواهيد رسيد. اين جاده ، همان دنياست . آن سنگ نشانه و آن عَلَم ، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهاى مدت است كه ناگزير به آن مى رسيم .

براى نام و نشان گذرا با يكديگر رقابت نكنيد

... ((فلا تنافسوا فى عز الدنيا و فخرها))؛ براى عزتها و جاه و جلال ظاهرى و نام و نشانِ گذرا، با يكديگر تنافس نكنيد، حسادت نكنيد، رقابت نكنيد. ((ولا تعجبوا بزينتها و نعيمها))؛ به زينت و نعمت دنيا شگفت زده نشويد. ((ولا تجزعوا من ضرائها و بؤ سها))؛ از سختيها و دشواريهاى زندگىِ كوتاه دنيا، به جزع نياييد. ((فان عزالدنيا و فخرها الى انقطاع ))؛ اين زينت و عزت ، رو به انقطاع و نابودى است . ((وان زينتها و نعيمها الى ارتجاع ))؛ زيباييها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جوانى و نشاط و زيبايى ، جاى خود را به پيرى و افسردگى و خمودگى مى دهد. ((وان ضراعها و بؤ سها الى نفاد))؛ سختيها هم تمام مى شود و از بين مى رود. ((و كل مدة منها الى منتهى ))؛ همه ى زمانهاى اين عالم و اين زندگى ، به سوى پايان حركت مى كند. ((و كلّ حىّ فيها الى بلى ))؛ همه ى زنده ها به سوى پوسيدگى و كهنگى راه مى روند.

اين همان اميرالمؤ منين است كه با دست خودش مزرعه آباد مى كرد، چاه حفر مى كرد. اين حرفها را زمانى بر زبان آورده است كه حكومت مى كرد. در راءس كشورى قرار داشت كه از مناطق ماوراء النهر تا درياى مديترانه ، در زير نگين اين قدرت بود و آنها را اداره مى كرد. او جنگ داشت ، صلح داشت ، سياست داشت ، بيت المال داشت ، فعاليت داشت ، سازندگى داشت . اين حرفها به معناى آن نيست كه دنيا را آباد نكنيد. اين حرفها به معناى آن است كه خودتان را محور همه ى تلاشها و كارهاى مادى ندانيد؛ براى خود، همه ى قوا را صرف نكنيد؛ براى سهم خود از زندگى ، دنيا را جهنم نكنيد؛ براى مال ، براى منال ، براى راحتى ، براى پول ، زندگى را بر انسانهاى ديگر تلخ نكنيد.

خطبه هاى هزارمين نماز جمعه تهران ، 8/8/1377

جوانان درس بگيرند

اميرالمؤ منين در دوره هاى مختلف زندگى خود، چه در دوران نوجوانى ، يعنى در اوايل بعثت پيامبر، و چه در عنفوان جوانى ، يعنى آن هنگامى كه هجرت به مدينه اتفاق افتاد كه در آن وقت على (عليه السلام ) يك جوان بيست و چند ساله بوده است چه در دوران بعد از رحلت پيامبر و آن محنتها و آن امتحانهاى دشوار، و چه در دوران آخر عمر؛ يعنى پنج سالى كه در اواخر عمر، اميرالمؤ منين حكومت و خلافت را پذيرفت و مسؤ وليت پيدا كرد، در تمام اين تقريباً پنجاه سال ، خصوصيات بارزى را با خود حمل مى كرده است . همه بخصوص جوانان از اين نقطه مى توانند درس ‍ بگيرند.

شخصيتهاى عظيم تاريخ ، غالباً از دوران جوانى ، بلكه از دوران نوجوانى ، برخى از خصوصيات را با خود همراه داشته اند و يا در خود به وجود آورده اند. برجستگى انسانهاى برجسته و بزرگ ، معمولاً به يك تلاش بلند مدت متكى است ؛ و اين را ما در زندگى اميرالمؤ منين مى بينيم . من در جمع بندى اين زندگى پرفراز و نشيب ، اين نكته را مشاهده مى كنم و به شما عرض مى كنم كه اميرالمؤ منين از اوايل نوجوانى تا هنگام مرگ ، دو صفت ((بصيرت )) و ((صبر)) را با خود همراه داشت ؛ بيدارى و پايدارى .

مى خواهيم ((علوى )) باشيم

ما اين قدر از عظمتها دوريم كه نمى توانيم فرق اميرالمؤ منين را با عظما و بزرگان و اكابرى كه بشريت در تاريخ ، در اسلام ، در كتابها، در عالم علم و در هر صحنه و عرصه يى سراغ دارد، درست تشخيص بدهيم ! اميرالمؤ منين ، چيز عجيبى است !

اشكال كار از اين جا شروع مى شود كه من و شما امروز، شيعه ى على بن ابى طالبيم و بايد به او اقتدا كنيم ؛ اگر از ابعاد شخصيت او چيزى ندانيم ، اشكال در هويت ما به وجود خواهد آمد. يك وقت كسى ادعايى ندارد، ولى ما ادعا داريم ؛ مى خواهيم ((علوى )) باشيم ، مى خواهيم جامعه ى ما جامعه ى علوى باشد. شيعه ها در درجه ى اول ، و مسلمين غيرشيعه در درجه ى دوم ، اين مشكل را دارند. البته همه ى مسلمانها اميرالمؤ منين را قبول دارند؛ منتها شيعه با كيفيت و عظمت ديگرى آن بزرگوار را مى بينند و مى شناسند.