غرب زدگى

جلال آل احمد

- پى‏نوشت‏ها -


1- نقل آزاد از ((جهانى ميان ترس و اميد)) اثر: تيبورمنده ، ترجمه ى خليل ملكى ، چاپ تهران ، 1339.
2- نمونه ى عينى اين قضيه را من در ((جزيره ى خارك )) داده ام . از انتشارات دانش ، چاپ تهران ، 1339.
3- به عنوان نمونه مراجعه كنيد به : France Contre Les Robots اثر ((ژرژ برنانوس )) نويسنده ى فرانسوى .
4- اسم اين خلبان ((كلوداتيرلى )) بود. مراجعه كنيد به كتاب زير كه مكاتبات او است با يك نويسنده ى اتريشى و با مقدمه ى ((برتران راسل )) درآمده ، اين كتاب در سال 1342 در شماره هاى متناوب مجله ى فردوسى ترجمه شده . به وسيله ى ايرج قريب و به عنوان ((ويران ساختن هيروشيما)). Avoir detruit Hiroshima Ed- Robert Laffont paris
5- Du Zambeze au Tanganika 1858-72,par: Livingatone et stanly, paris,1958
6- اشاره مى كنم به شكست عبدالرحمان اموى (سرسلسله ى خلافت اسلامى اندلس ) در مقابل ((شارل مارتل )) سردار فرانسوى در ((پواتيه )) و متوقف شدن گسترش خلافت اسلامى غربى در اوايل قرن هشتم ميلادى . و يادتان باشد كه اين ((مارتل )) امروز اسم يك كنپاك معروف است !
7- حضرت ثمين باغچه بان - دوست عزيز موسيقى دانم - يادداشت هايى دارد (چاپ نشده ) درباره ى كنگره ى موسيقى فروردين 1340 تهران . در آن جا مى فرمايد:
((براى دانيه لو (نماينده ى فرانسه ) چيزى جالب تر از اين نيست كه ما در عهد شاهان ساسانى به سر مى برديم و براى او كه از قلب قرن بيستم آمده است قابل مطالعه مى بوديم تا او، با دستگاه هاى دقيق و ضبط صوت هاى آخرين سيستم به دربار ساسانى راه مى يافت و هنرنمايى باربد و نكيسا را ضبط مى كرد و بعد از فرودگاهى كه نزديك پايتخت ساسانى ها، مخصوص مستشرقان و كارشناسان شعر و نقاشى و موسيقى ساخته شده بود، با هواپيماى جت ارفرانس ، به سمت پاريس برمى گشت )).
8- و يك واقعيت تاريخى اعتراف نشده اين است كه گر چه از اوان انقلاب اكتبر تاكنون چهل و چند سال است كه ما را مدام از روسيه و و كمونيسم ترسانده اند تمدن شرى ما فقط پس از استقرار روسيه ى شوروى و جمهوريهاى تابع آن مثل تركستان و قرقيزستان و تاجيكستان از شر تهاجم مزمن اقوام بيابان گرد آن نواحى آسوده شد. استقرار حكومت هاى جديد نوع شوروى در اين نواحى كه بر شمردم پس از هزار و نه صد و هفده بدويان و بيابان گردان را ساكن كرده است و بيابان ها را نسبتا آباد ساخته و شهرها را وسيع با كارخانه اى و كشتزارى و مدرسه اى و ديگر مؤ سسات شهرى . و ديگر ايل نشينى نيست تا هجومى در كار باشد و اگر هم باشد ديگر احتياجى ندارد كه پا به ركاب بگذارد و هزار فرسخ بيايد تا به خراسان برسد همان در نزديك ترين شهرها و دهات و مزرعه ها به كارى مى ايستد به اين طريق غارت ايلى يعنى هجوم بيابان گردان خارجى از شمال شرقى مملكت ديگر مفهوم خود را از دست داده است و از آغاز قرن بيستم تاكنون به جايش غارت صنعتى از نفت و هجوم متمدنان (!) خارجى نشسته . آن هم در غرب و جنوب غربى .
9- رجوع كنيد به همان ترجمه از تيبورمنده كه ذكرش گذشت .
10- رجوع كنيد به مقاله ى ((اسكندر گجسته يا بزرگ )) به قلم پرويز داريوش در شماره ى اول كتاب ماه كيهان خرداد 1341.
11- براى انكيزيسيون رجوع بفرماييد به هر تاريخ تمدن اروپا كه در دسترس داريد براى امريكاى جنوبى به سرگذشت فاتحان آن جا كه به عنوان مبلغ عشق و صلح مسيحى فقط نسل تمدن ((انكا)) و ((آزتك )) را از زمين برداشتند و براى آفريقا و آسياى جنوب شرقى به ترتيب به عنوان آخرين سند به ((بازگشت از چاد)) اثر آندره ژيد، ((جاده ى شاهى )) اثر آندره مالرو و مهم تر از همه به دفتر كوچك ((گفتارى در باب استعمار)) از امه سه زر ترجمه ى هزارخانى ، ناشر نيل تهران .
12- از اين نوع شهرها ما هنوز فراوان داريم : هرمز، بندر عباس ، بوشهر، كرمان ، يزد، ابرقو و غيره ... و من بيش ترشان را ديده ام توجه كنيد به اين سطور از نسخه ى خطى ((راهنماى ايران )) به قلم فرخ غفارى : ((اصطخرى در 340 هجرى ابرقو را شهر دايرى يافت و ابن حوقل 25 سال بعد بازارهاى همان شهر را معمور دانسته اين شهر در مسير يكى از انشعابات مهم راه تجارتى دوران مغول واقع شد راهى كه از هرمز به كرمان ، يزد، كاشان سلطانيه ، تبريز مى رفت و از آن جا به درياى مديترانه ... حمدالله مستوفى در 740 هجرى آن جا را ديده است در اواخر قرن 15 ميلادى (9هجرى ) كشف راه دريايى هند به وسيله ى پرتقالى ها جاده ى معروف را به كلى باير كرد. كاروان سراها، خانه ها و مساجد ابرقو رو به ويرانى رفت و حمله افغان ها در سال 1135 هجرى شهر را چنان خراب كرد كه امروز اسم ابرقو مترادف گمنام ترين آبادى هاى كشور است )).
13- وقتى حسن دوم اسماعيلى ((جلال الدين حسن )) دريافت كه مغول ها مى آيند... از ترس ‍ سفيرى روانه فرانسه كرد تا از اهل كتاب در برانداختن كفار كمك بگيرد ولى اهل كتاب اشتياقى به كمك نداشتند و سفير كه از فرانوسويان نوميد شده بود دريا را گذارده كرد و به انگلستان رفت و همان پيام را برد... سفير به سال 636 هجرى به دربار انگليس رسيد ((ماتيو پاريس )) مورخ انگليسى شرح ملاقات اسفناك سفير را با شاه انگليس در تاريخ خود آورده است اسقف وينچستر كه در مجلس ‍ حاضر بوده جواب شورخواهى شاه را چنين مى دهد: بگذاريد اين سگان با يك ديگر بجنگند و يك ديگر را ببلعند جان به در برده ها را نيز ما وقتى به جنگ دشمنان مسيح برويم خواهيم كشت ...)) نقل از مقاله ى ((مه و آفتاب )) به قلم مهرداد صمدى صفحات 65 و 66 كتاب هفته 14 مهر 1342.
14- ((تاريخ تمدن غرب و مبانى آن در شرق )) ترجمه ى پرويز داريوش چاپ تهران ، 1338، ابن سينا. صفحه ى 333.
15- ((مطالعاتى در باب بحرين و جزاير و سواحل خليج فارس )) به قلم عباس اقبال چاپ تهران 1328 صفحه ى 50
16- ((جزيره ى خارك )) به همين قلم ، چاپ تهران ، دانش ، خرداد 1339 صفحه ى 71 و 72.
17- ((ابن خلدون و تيمور لنگ )) ترجمه ى سعيد نفيسى و نوشين دخت نفيسى ، چاپ تهران زوار صفحه 57.
18- تاج گذارى شاه اسماعيل 907، فتح قسطنطنيه 857 و نيز توجه كنيد به اين واقعيت تارخى ديگر: ((زن اوزون حسن دختر كالوژان و خواهر داويد آخرين امپراتور و طرابوزان بود نام وى دسپينا كاترينا... از اين زن اوزون حسن يك پسر و سه دختر يافت يكى از اين دختران كه به عقد سلطان حيدر در آمد ((مارتا)) نام دارد اين زن مادر شاه اسماعيل صفوى است و دختر ((دسپينا كاترينا))ى مسيحى يونانى .)) از مقاله ى ((اوزون حسن )) به قلم دكتر عبدالحسين نوايى صفحه ى 43 مجله ى ماه نامه ى فرهنگ شماره ى چهار سال 1341.
19- احياى ملت ايرانى بر مبانى تشيع نه تنها از داخل تقويت مى شد بلكه سخت گيرى عثمانى ها از خارج نيز به آن كمك مى كرد كه تشيع را زندقه اعلام كرده بودند و سلطان سليم اول كار را به جايى كشاند كه اعلام كرد قتل يك شيعه ثواب قتل هفتاد مسيحى را دارد و بر مبناى همين فتوا در ظرف چند روز چهل هزار شيعه در عثمانى قتل عام شد.)) از صفحه ى 112 كتاب ((سيماى آسيا)) به قلم رنه گروسه كه سه صفحه بيش تر اسم و رسمش را داده و فراموش نكنيم كه دو برابر اين سنى در ايران كشته شد و تاءسف آور اين است كه شنيده ام ((مزار شهدا)) را در اردبيل كه گورستان عمومى بزرگان عسگر ايرانى در جنگ چالدران بوده است چندى پيش خراب كردند و على حسب المعمول به جايش ((مدرسه ى نوبنياد)) نهاده اند.
20- ((ابن خلدون و تيمور لنگ )) صفحه ى 73.
21- اسامى ايشان يك طومار است و بهترين سند براى شناختن همه ى آنها ((زندگى شاه عباس )) است به قلم نصرالله فلسفى كه در سه جلد منتشر شده و جالب اين كه اولين و بزرگ ترين سرمايه ى علم اشتشراق همين سفرنامه ها است و اغلب مستشرقان خود كوچك ابدال هاى همين حضراتند! كتاب فلسفى را بخوانيد تا بدانيد چه بگويم .
22- نقل به مفهوم از شرح حال شيخ شهيد نورى ، به قلم دكتر تندركيا، در مقدمه ى آخرين ((شاهين )) چاپ تهران ، سال 1335، صفحه ى 21 تا 319.
23- مراجعه كنيد به ((تسخير تمدن فرنگى )) از سيد فخرالدين شادمان ، چاپ تهران ، 1326. كه بر من فضل سبق دارد و سال ها پيش از اين اوراق در جست و جوى علاج ((فكلى مآبى )) برآمده و آموزش جدى زبان مادرى را پيشنهاد كرده و ترجمه ى آثار فلسفى و علمى و ادبى غرب را. و گرچه خوب متوجه درد شده است ، اما نسخه ى مجربى ندارد. چراكه از آن سال تاكنون هزاران كتاب فرنگى ترجمه شده است و ما هر كدام كلى معلومات فرنگى خوانده ايم ، ولى روز به روز بيش تر به ((فكلى مآبى )) مى گراييم . چرا كه اين فكلى مآبى يا به تعبير من قرتى بازى خود يكى از عوارض ساده ى درد بزرگ ترى است كه غرب زدگى باشد. شايد كسى كه پيش از همه راهى به علت اصلى اين مشكل برد دكتر محمد باقر هوشيار بود كه گرچه به بهايى گرى شهرت داشت ، اما در سال 1327 اين طور نوشته است ((شما از لاى در ديده ايد كه اروپايى ها همه سواد دارند ليكن پا برجا بودن سنن و آداب آن ها را نديده اند و نمى دانيد كه دستگاه معارف آن ها از كودكستان گرفته تا دانشگاه بر اساس كليسا است و شما اين اساس را در مملكت خودتان به وسيله ى روشنفكران مغرب زمينى چون كاسه ى از آتش ‍ داغ تر مدتى است از ميان برده ايد.)) مجله ى آموزش و پرورش ، سال 1327 از مقاله اى به عنوان ((آموزش همگانى و رايگان )).
24- در رساله هاى ((اسلام ، آخوند، و هاتف الغيب ))، ((هفتاد و دو ملت ))، ((رساله ى يك كلمه ))، ((سياست طالبى ))، ((سياست نامه ى ابراهيم بيك ))، و الخ ... و اغلب مبلغ غرب زدگى و كوبنده ى خرافات به اسم مذهب . به عقيده ى من اين ها جاده صاف كن هاى غرب زدگى بوده اند.
25- عين جمله ى ملكم خان است . از مجموعه ى آثارش ، چاپ محيط طباطبايى تهران ، 1327. و نيز مراجعه كنيد به ((فكر آزادى )) از فريدون آدميت ، چاپ تهران 1340، كه با حالى كه به گمان من فراماسون ها همه شان سر و ته يك كرباسند.
26- در فاصله ى چاپ اول و دوم اين دفتر، كتابى منتشر شد به نام ((مرجعيت و روحانيت )) (دى ماه 1341، چاپ تهران ، شركت انتشار) با پرگويى ماءلوف روحانيت . اما حكايت كننده از شعور و آگاهى نسبى به اين مسايل و مسووليت ها و با راه حل هايى . به خصوص در مقالات مهندس بازرگان ، استاد دانشگاه و سيد محمود طالقانى امام مسجد هدايت . كه به جاى مرجع تقليد واحد، نوعى شوراى فتوا دهنده را پيشنهاد كرده بودند. و اگر بپذيريم كه اين دفتر با همه ى نواقصش ، نوعى پيش ‍ گويى كننده بود وقايع 15 خرداد 1342 را، من اكنون كه يك سال از آن وقايع مى گذرد اين جسارت را در خود مى يابم كه به عرض مقامات روحانى برسانم كه :
الف - اگر قرار باشد روحانيت هم چنان از اصول خود چشم بپوشد كه يكيش را آوردم .
ب - هم چنان به جزييات دل خوش كند و به تحريم و تكفير اين و آن چيز و يا كس .
ج - فراموش كند كه با تكيه به اصل اجتهاد و فتوا راه بازترى براى قبول تحولات زمانه پيش پاى تشيع است تا پيش پاى اهل سنت (در عين حال كه فتواى آزادى زنان را شيخ محمد شلتوت ، رييس جامع الازهر داد نه علماى شيعه ) به هر جهت اگر روحانيت نتواند با توجه به اوضاع روزگار آن پيله ى صدر مشروطه را بدارد، چاره اى نيست جز اين كه بپذيريم كه اين آخرين سنگر دفاع در مقابل غرب زدگى جوش و خروش حيات را از دست داده است و بدل شده است به سنگ واره ى متحجرى كه جز در موزه ها جايش نيست و يا دست بالا يكى از آخرين پناه گاه هاى همه ى قواى ارتجاعى شده است .
27- يادتان باشد كه يكى از سهام داران شركت نفت B.P. سردار اسعد بختيارى بود. هم چنان كه مشير الدوله (نصرالله خان ). و اگر اين سردار اسعد را در زمان رضا شاه سر به نيست كردند، آيا گمان نمى كنيد كه لابد او هم مثل شيخ خزعل كه در خوزستان دعوى هاى ارضى داشت ، در قشلاق نفت خيز ايل بختيارى دعوى هايى داشته و مزاحم حكومت وقت بوده ؟ و باز درست هم چنان كه حيات داوودى ها نسبت به خارك دعوى هايى داشتند و به جاى اين مناسبت تيرباران شدند...؟ براى كشف اين مسايل رجوع كنيد به ((طلاى سياه يا بلاى ايران ))، به قلم ابوالفضل لسانى .
28- كل مصرف محصولات نفتى (غير از قير و دواهاى شيميايى مآخوذ از نفت ) در سال 1342 در سراسر ايران پنج ميليون ((تن ليتريك )) بوده است . تقسيم بر بيست ميليون نفر جمعيت ، مى كند نفرى دويست و پنجاه ليتر در سال يعنى روزى نيم ليتر كمى بيش تر.
29- قبرستان اتومبيل قراضه =Jank yard .
30- ((آمار دقيق نشان مى دهد كه ايران از لحاظ مؤ سسات آرايشگرى و سلمانى شانزدهمين كشور دنياست ... در تهران 2200 سلمانى مردانه و زنانه با پروانه و 2500 سلمانى بدون پروانه داير است ... با مقايسه با لندن كه 4200 سلمانى زنانه و مردانه دارد و در مسكو كه 3900 آرايشگر كار مى كند، مى توان فهميد كه تا چه اندازه در چند سال اخير مردم تهران به حفظ ظاهر خود اهميت مى دهند.)) نقل از صفحه ى 2 مجله ى فردوسى (هفتگى )، سه شنبه 21 خرداد 1342.
31- ((سينما در رديف مواد مخدره و سيگار در ايران پناهگاه فراريان از نگرانى ، از خانه و خانواده ، فراريان از مدرسه و محروميت هاى جنسى و ديگر محروميت ها شده است . تنها در تهران مردم سالى سى و سه ميليون بار به سينمامى روند و از اين بابت پانصد ميليون ريال مى پردازند...)) نقل از ((مجله ى مسايل ايران )) آذرماه 1342، از عنوان مقاله ((سينما و مردم از يك ديگر چه مى خواهند؟)) در همين مقاله چند جمله از ((كتاب ايران )) كه گزارش شانزده تن متخصص ‍ امريكايى است ، درباره ى ايران (سال 1957) در همين مساءله ى سينما نقل شده : ((در فيلم ، ايرانى متمايل به غرب تمدن جديدى را كه در تعليم و تربيت جديدش به وى وعده داده اند و در زندگى محروم از آن است ، مى يابد. براى وى سينما گريز(گاه ) اجتماعى مملو از ناكامى و پناهندگى به جهانى رويايى (است ) كه ارزش هاى غربى وى در آن تحقق مى پذيرد...))
32- برادر زنم ، منوچهر دانشور در نوروز 1340 شاهد نماز بارانى بوده است در آغاجارى ، يكى از مراكز استخراج نفت ! هر يك از زن ها بزغاله اى يا بره اى را سر دست گرفته ، رو به آسمان مى گفته اند: ((خدايا اگر ما گناه كاريم اين زبان بسته ها چه گناهى دارند؟))
33- در فاصله ى چاپ اول و دوم اين دفتر، وقايعى در اين ولايت گذشت ، از جمله آزادى اسمى دادن به عليا مخدرات . حتى در مجالس خيمه شب بازى سنا و شورا هم زنانى شركت مى كنند. اما اين آزادى دادن زنان همان حكم دوغاب ماليدن به در و ديوار معبر شاهى را دارد. توخالى ، حرف تنها، نظاهر تنها، آن هم براى گول زدن سياست هاى خارجى ، با اين همه گمان نمى كنيد سدى شكسته است ؟
34- نقل شفاهى مى كنم از اسماعيل رايين ، دوست عزيزم كه اهل آن نواحى است .
35- خليل ملكى زودتر از همه ى ما متوجه اين ((بى سيمايى )) جوانان شد. مراجعه كنيد به ((مهرگان )) هفتگى سال 32 و 33 و 34. و بعدها در مجله علم و زندگى سال 38 و 39 در مقالات مكرر با همين عناوين .
36- در مجادلات راديويى شاه با پيشوايان مذهبى (اسفند 41، فروردين 42) صحت مدعاى اين پيش ‍ بينى ظاهر شد. و سپس در كشتار بى رحمانه ى 15 خرداد 1342 كه حتى راديو مسكو آن را سركوبى يك قيام ارتجاعى خواند! و شادى كرد!
37- و از تاريخ بالا به بعد، علنا هم مى كوبد. در حالى كه سلطنت و مذهب هر دو از يادگارى هاى قرون ماضى اند. و به هر صورت هيچ دو مؤ سسه ى ديگرى چنين به همم نيازمند نيستند. مهم اين است كه مقابله ى اين دو رقيب پس از سى صد سال زير سيبيلى در كردن اختلافات ، يك بار ديگر اين روزها علنى مى شود. و اين مسلما آغاز يك مرحله ى ديگر است . آغاز مرحله ى كه نشر فرهنگ و توسعه ى روشنفكرى ، دور را از اين دو رقيب خواهد گرفت . اين مقاله كه در دوره ى ميرزاى شيرازى به ترور شاه انجاميد و در دوره ى مشروطيت به خلع محمد على شاه و تغير رژيم ، امروز به چه خواهد انجاميد؟ جواب اين امر با روشنفكران است .
38- اطلس زبان شناسى ايران وافغان را دو سه نفر دانشگاهى اهل سوئد دارند تنظيم مى كنند. خبر خوش ؟ يا ناخوش ؟ به هر صورت مال افغان تمام شد ولى مال ايران هنوز ناتمام مانده است . به عللى كه جايش اين جا نيست .
39- مى خواهم يك بار ديگر از ((رنه گروسه )) محقق فرانسوى ، كمك بگيرم از همان كتاب ((چهره ى آسيا)) صفحه ى 132: ((در قيامى كه ايران در مقابل شركت نفت كرد، در آن واحد تاءييد و تحسين افغانستان و پاكستان و اتحاديه ى عرب را برانگيخت . و اين نخستين بار بود كه تشيع ايران كه در طول اين همه قرون هم چون سدى مانع همكارى ملل اسلامى بود به وحدت اسلامى پيوست . و چرا؟ چون ديگر آن زمانه گذشته است كه در مقابل سلطان عثمانى كه خليفه ى اهل تسنن بود، شاهان صفوى و مدافعان تشيع مجبور بودند كه با اروپا متحد بشوند.)) و من مى گويم يعنى شاخ اروپايى ها در جيب شان برود. به هر صورت آيا اين خبر خوشى است براى ما آسيايى هاى خاورميانه ؟ يا علام خطرى است براى كنسرسيوم نفت كه فرانسوى ها در آن سهم چندانى ندارند؟ هر چه باشد، آن چه را كه من سربسته گذاشته ام و گذشته ام ، اين حضرت كمى روشن تر گفته .
40- مراجعه كنيد به مجله ى تايم امريكا شماره ى 28 فوريه 1964 صفحه 20 ستون آخر درباره حضرت ابتهاج .
41- مراجعه كنيد به ((بلبشوى كتاب هاى درسى )) در ((سه مقاله ى ديگر)) به همين قلم .
42- مراجعه كنيد به : ((جزيره ى خارك )) به همين قلم . و نيز به جزوه اى كه ((گيرشمن ))، درباره ى همين جزيره نوشته و اصلا يادتان باشد كه وجود نفت را در خوزستان يكى از همين نوع حضرات مستشرق = باستان شناس متوجه شد يعنى ((دمرگان )) فرانسوى كه حتى پيش از ((دارسى )) و به عنوان حفريات در شوش به ايران آمده بود و نتيجه ى حفرياتش رادر مجله ى ((معان ))! چاپ پاريس منتشر كرد كه چه سر و صدايى والخ ... رجوع كنيد به ((پنجاه سال نفت در ايران )) به قلم مصطفى فاتح .
43- ((فيلسوف لبنانى شارل مالك ، رييس سابق مجمع ملل متفق سرمايه داران غربى را متهم كرد كه براى ملل در حال رشد فقط وسايل مادى در انبان خود دارند هم او گفت كه راه سد دقت در تكنيك و لبخند فرمان روايان اين است آن چه به ملل عقب مانده تحميل مى شود ولى از فكر و آزادى و سعادت و حقيقت بشرى هرگز خبرى نيست دنيايى از تكنيك دقيق ، هدف اصلى آنها است نه دنيايى لايق زندگى بشرى چه رسد به خدايى بودن آن )) ترجمه شده از صفحه ى 77، همان مجله ى تايم امريكا شماره ى سپتامبر 1963، از گزارش مذكرات ((سيزدهمين كنفراس بين المللى مديريت )) اين كنفراس با شركت 4200 نفر از مملكت در ((مانهاتان )) تشكيل بود.
44- در جدول صفحه ى 118 تعداد كارگران و موسسات صنعتى و سرمايه اى كه در آنها كار مى كند، آورده شده است . از صفحه ى 405 ((ايران آلمانا)) سال 1963، چاپ تهران .
45- به خاطرتان باشد كه چاپ اول اين دفتر در مهر 1341 منتشر شد.
46- آمار رسمى كه ندارم ، ولى شايع است كه الان (1341) 30 هزار كارشناس و مهندس و متخصص ‍ خارجى در اين مملكت مشغول خدمتند.
47- به عنوان مثال چند رقم آمارى مى آورم در وضع فعلى (1341) از نظر بهداشت به جاى 9500 پزشك مورد احتياج 5915 نفرش را داريم و به جاى 38 هزار ماما و پزشك يار فقط هزار نفر و به جاى 190 هزار تخت در بيمارستان ها فقط 19 هزار تخت داريم و در فرهنگ به جاى 9500 دبير ليسانسيه در رشته هاى مختلف فقط 4200 نفر داريم و از 50 هزار آبادى مملكت فقط دست بالا را كه بگير هزارتاشان مدرسه دارند و خبر جالب اين است كه با اين همه فقر فرهنگى در سال 1342 تمام دانشسراهاى عالى و مقدماتى مملكت را بستند به اين عنوان كه شبانه روزى ها خرج زايد است والخ ... به اين طريق 42 دانشسرا در سراسر مملكت بسته شد.
48- عبدالله مستوفى در ((شرح زندگانى من )) (صفحات 45 تا 50) از اين پيرمرد دفاع كرده است و نشان داده كه غرض ورزى ((قايم مقام )) باعث اين شهرت بوده .
49- به من ايراد كرده اند كه چرا در اين دفتر مبارزه ى مردم را در وقايع سياسى نديده گرفته اى ، از مشروطيت تا به امروز من اين مبارزه را نديده نگرفته ام به سكوت از آن در گذشته ام چرا كه اگر رهبرى اين همه مبارزه (با تمام ضايعاتش از حبس و كشتار و تبعيد) درست بود حال و روزمان اكنون بهتر از اين ها بود، و البته كه در اين همه شكست حرجى بر مردم نيست ، رهبرى غلط اين مبارزه هاست كه چنين عواقبى بار آورده . 50- رجوع كنيد به مجله ى سخن خرداد ماه سال 1340
51- در تاءييد اين مطالب رجوع كنيد به ((ايران را از ياد نبريم )) به قلم دوست عزيزم محمد على اسلامى ندوشن از انتشارات مجله ى يغما اسفند 1340.
52- درباره ى اين قرتى گرى يا فكلى مآبى رجوع كنيد به همان ((تسخير تمدن فرنگى )) به قلم سيد فخرالدين شادمان چاپ تهران 1326 كه اشاره كردم .
53- ((مكانيسم مخصوص و مزاياى شگفت انگيز اين شهر كوچك حقيقتا گوشه اى از سبك معمارى اروپا يا امريكا را به داخل كشور ما انتقال داده ويلاهاى مدرن اين شهر ييلاقى .. شيفتگان تمدن غرب و پرورش يافتگان آن جا را فريفته ى خود مى سازد به طورى كه هميشه احساس خواهند كرد كه در اروپا يا امريكا زندگى مى كنند...)) از اين گوياتر هم مى شود؟
54- رفته بوديم براى دوستى خانه اى بخريم در ((دروس )) خانه اى بود عينا كپيه شده از روى كليسايى كه ((كوربوزيه )) به سبك مدرن ساخته و به اسم ((نتردام دوهو))
55- كتابى است پر زرق و برق و خيلى هم گران به قلم يا ترجمه ى خانم يوسفى ، ابن سينا.
56- مراجعه كنيد به ((چند كلمه با مشاطه ها)) به همين قلم در مجله ى انديشه و هنر، آبان 1337. و در همين زمينه است مقاله ى ((كاروان سراى صفوى اصفهان را چگونه خراب كردند؟)) به قلم عبدالحسين سپنتا در شماره ى فروردين 1342 مجله ى ((ارمغان )).
علاوه بر اين ها سرور عزيزم ، تقى فداكار نقل مى كرد از خاطرات كودكى اش كه شاهد بوده كه چگونه ((منار شهرستان )) را كه در اصفهان سر راه يزد كنار زاينده رود بود و منارى بود دو پلكانه و با چه تفاصيلى و چه اهميتى از نظر تاريخ و معمارى ، چگونه در اوايل دوره ى رضاشاهى خراب كردند كه با آجرش ‍ در خرابه ى باغ فرح آباد اصفهان سربازخانه بسازند و اين كار به دستور كه ؟ به دستور ژنرال ((گلوروپ )) سوئدى كه در آن زمان رييس قشونى يا همه چيزها شده بود در اصفهان مى گفت منار را از يك طرف شمع زدند و پاى همان طرف را خالى كردند و بعد لحاف پيچيدند به پاى تيرهاى شمع و نفت زدند و آتش دادند و تيرها كه سوخت منار از همان طرف خوابيد و خلاص .
57- دنباله ى همان ((هر كه آمد عمارتى نو ساخت )) و به ابتكار مهندس فروغى ها تازه نه بر جايش ‍ بلكه خيلى آن طرف ترش بانك ملى بازار را بسازند.
58- به عنوان تازه ترين نمونه در اين باره مراجعه كنيد به مقاله ى ((در محضر عارف ايرانى )) به قلم ((يان ريپكا)) در شماره هاى اول تا سوم مجله ى ((راهنماى كتاب )) فروردين تا خرداد 1342. مقاله اى است پر از تجليل در كشف شيخ شمس العرفا و كراماتش والخ ... و يادتان باشد كه اين حضرت ((يان ريپكا)) به عنوان مترجم دنبال متخصص هاى چك (اشكودا) در دوره ى بيست ساله به ايران آمد و بعدها تاريخ ادبياتى هم براى ما نوشت .
59- ((طبق سرشمارى سال 1962 (نوامبر) ايلات ايران 15 درصد كل جمعيت ايران را تشكيل مى دادند الباقى 25 درصد شهرنشين و 60 درصد ده نشين بوده اند به علت برخى عوامل تاريخى فئوداليسم و سيستم ايلى با هم در ايران رو به تكامل نهادند و تنها قدرتى كه در سيستم فئودال مى توانست خودنمايى كند سيستم ايلى بود اتفاقى نيست اگر تمام سلسله هاى سلطنت كه در ايران به قدرت رسيده اند از ايلات برخاسته اند حتى در زمان مشروطيت و بلواهايش رؤ ساى ايلات (بختيارى ) و مالكان بزرگ (سپهسالار تنكابنى و ديگران ) رسما در ماجراها شركت كردند.)) نقل شد از صفحه 419 سال نامه ى ((صداى ايران )) سال 1963 كه به انگليسى در تهران منتشر مى شود به اين اسم و رسم .
60- مراجعه كنيد به ((علم و زندگى )) شماره هاى سال 1338 كتاب چهارم ، كتاب پنجم كتاب ششم (كه كلا مختص به اصلاحات ارضى است ) و آخرين بار در كتاب دهم ، آبان 1339 همان مجله و اين ها همه پيش از شروع به اجراى تقسيم املاك به صورت فعلى گفته نوشته شده است .
61- ((مردم تهران هر ماه 23 ميليون تومان پول سينما مى دهند صاحب سينما از هر فيلم هفت برابر قيمت اصلى آن سود مى برد)) اين سر لوحه ى مقاله اى است كه مجله ى خواندنى ها از همكار ديگرش ((روشنفكر)) نقل كرده .
62- بحث درباره قواى نظامى اين روزها (1340) حتى به روزنامه هاى كثيرالانتشار هم كشيده است . شايد به علت يك اجبار خارجى مراجعه كنيد به دو مقاله ى ((ارزيابى نقش ارتش )) به قلم داريوش ‍ همايون در شماره هاى 19 خرداد و 16 تير 1341 اطلاعات و اين داريوش همايون يكى از چند تن صاحب قلمى است كه آبروى اطلاعاتند. اين چند جمله از مقاله ى اول : ((سازمان ارتش ايران نسبت به منافع و امكانات كشور بيش از آن وسيع است كه از جريان عمومى رشد اقتصادى و اجتماعى بر كنار بماند. ملاحظات دفاعى به جاى خود محفوظ، ولى نقش ارتش بر روى هم داخلى است ... (و در آخر همين مقاله )... در كشورى مانند ايران نيروى كار و وسايل نيروهاى مسلح چيزى نيست كه در امر ساختمان كشور بتوان از آن چشم پوشيد...)) اين هم چند جمله از مقاله ى دوم : ((ارتش ايران با نزديك به 150 هزار نفر مردان زير سلاح و سهم بزرگى از بودجه و درآمد ملى كشور و ده ها هزار تن مردانى كه هر سال به صفوف آن وارد يا خارج مى شوند، يك تاءسيس اجتماعى مجزا نيست كه بتوان آن را به وظيفه ى حفظ استقلال و امنيت وا گذاشت ... آيا در كشور ما هنوز در نيافته اند كه بدون تكيه به ترتيبات دفاعى بين المللى ظرفيت دستگاه نظامى ما به چيزى گرفته نمى شود؟))
63- در فاصله ى چاپ اول و دوم اين دفتر وزارت فرهنگ با سر و صدا و تبليغات فراوان ((سپاه دانش )) درست كرد. به اين معنى كه ديپلمه ها را با قرعه كشى - به جاى سربازى صرف - پس از چهار ماه خدمت در صف با لباس سربازى به معلمى دهات مى فرستد. با حقوق صد و پنجاه تومان در ماه ، و تاكنون دو سه دوره عمل كرده اندو در هر دوره مان دو تا سه هزار ((سپاهى دانش )) به دهات فرستاده ، با نمايشهاى مفصل شهرى و دهاتى . در ظاهر امر كارى است مفيد و موجب جلوگيرى از اتلاف وقت عده ى قليلى از اين خيل ديپلمه ها (كه سالى بيست هزار نفرند) ولى در واقع بزرگترين پيشرفت است به سوى ((ميليتاريزه )) كردن فرهنگ مملكت . اگر افتخار است و اگر خيانت ، ابتكارش با دكتر پرويز ناتل خانلرى است ، شاعر سابق و سناتور بعدى و وزير فرهنگ وقت ! نتايج اين اقدام وزارت فرهنگ در صورتى مفيد بود كه نه زير سايه ى ارتش بلكه به نظارت دانشراها عملى مى شد و با قبول تعداد بيشترى داوطلب و به شرط معاف شدن چنين داوطلبانى از خدمت در ارتش . به هر جهت به نظر صاحب اين قلم و به دلايل زير اين اقدام عملى سخت مضر بوده است :
الف . با چنين طرحى ، بار آن سى درصد بودجه ى وزارت جنگ را كه به فشار سياست آمريكا قرار بود، كم كنند به دوش وزارت فرهنگ نهادند.
ب . شغل معلمى را كه تازه پس از افزايش حقوق سال 1341 (در زمان وزارت درخشش ) (بر مبناى حداقلل پانصد تومان ) داشت اعتبارى كسب مى كرد، از نو بى اعتبار كردند كه شد هم دوش بيگارى در قشون .
ج . وزارت فرهنگ را كه دورترين تاءسيسات دولتى از نظامى بازى بوده ، به اين صورت ، زير مهميز ارتش ‍ انداختند.
64- ((سپاه دانش )) مدعى است كه به همه ى كيابياش در ده هزار آبادى ديگر نيز مدرسه هاى موقتى داير كرده . و اين صرف نظر از مضارى كه در پيش آورده ام . به هر صورت خبرى خوش .
65- درباره ى محصول كار اين نقاشان رجوع كنيد به ((كتاب ماه )) كيهان ، دو شماره ى (اولين و آخرين ) خرداد و شهريور 1341، در مقالات مختلف به قلم سيمين دانشور، جلال مقدم و مقاله ى ميزگرد نقاشان .
66- رجوع كنيد به دوره ى مجله ى ((يادگار)) كه آن مرحوم اداره مى كرد.
67- و يك اعتقاد افواهى عوامانه درباره ى اين واقعيت غير عوامانه اين است كه هر مردى تا به مقامى رسيد اگر زن فرنگى يا امريكايى داشته باشد، براى همه مسلم مى شود كه فقط به علت زن فرنگى داشتن به آن مقام رسيده . گرچه خود آن مرد منتهاى لياقت را نيز داشته باشد.
68- به اين نكته من وقتى رسيدم كه كتاب ((قرنطينه )) به قلم فريدون هويدا در پاريس درآمد. (به زبان فرانسه و در سال 1341)، توضيح دهنده ى اين نكته كه يك جوان بسيار نيك شرقى (فريدون در آن كتاب خود را يك لبنانى - مصرى جازده است و فرقى هم نمى كند) در مقابله ى شرق و غرب و در مقابله ى روحى اين دو عالم در درون خود، وقتى به حل مشكلات روانى خود و به خجالت ها و احساس حقارت هاى خود پيروز مى شود كه به يك علياى مخدره ى فرنگى دست مى يابد كه از چندين سال پيش دلش را برده بود. و نكته ى جالب تر دراين كتاب آن كه حتى شعور به اين عشق نيز پس از كام يابى حاصل مى شود و پيش از آن قهرمان كتاب حتى در خفاياى نفس خود نيز جراءت بيان اين عشق را ندارد.
69- ((هدف فرهنگ ايران )) از انتشارات مركز مطالعه و پخش اسناد فرهنگى ، وزارت فرهنگ ، چاپ بهمن 1340، تهران . همان مجموعه اى كه قرار بود اين دفتر (غرب زدگى ) نيز در صفحات آن منتشر شود و نمى توانست .
70- ((هدف فرهنگ ايران )) از انتشارات مركز مطالعه و پخش اسناد فرهنگى ، وزارت فرهنگ ، چاپ بهمن 1340، تهران . همان مجموعه اى كه قرار بود اين دفتر (غرب زدگى ) نيز در صفحات آن منتشر شود و نمى توانست .
71- يادتان باشد كه متن اولى غرب زدگى ، در زمستان 1340 از آب درآمد.
72- Voyageau bout de la nuit. par L.F celine. Ed Gallimard. Paris
73- و نكته ى جالب اين كه اين صدور قالتاق ها دو جانبه است . از غرب به شرق و بالعكس . از اروپا ديديم و حالا از خودمان مثل بزنم . گرچه به نسبتى بسيار كم تر درست مثل نسبت صادرات ما به واردات مان - قالتاق هاى اين جايى هم به محض اين كه عرصه برشان تنگ شد و كوس رسوايى شان بر سر بازار كوفته شد، به راهنمايى همان قالتاق هاى فرنگى كه در اين جا هم به سر مى برند منتها به صورت هاى موجه تر (مستشرق ، كارشناس ، دلال عتيقه ، خبرنگار و ديگر انواع كارگزاران نوع جديد استعمار) چمدان ها را مى بندند، و مى روند در بهترين نقاط اروپا و امريكا اطراق مى كنند تا آب ها از آسياب بيفتد و از نو برگردند. فلان بانك دار ورشكسته ى تهرانى را مى شناسم كه پس از ورشكستگى به لندن گريخت و د رآن جا اكنون چلوكبابى داير كرده ، فلان سياست مدار ورشكسته را شما هم مى شناسيد كه دو سال نماينده ى كل ايران در يونسكو بود و فلان ديگرى را كه سفير سيار دانشجويان (!) بود و از اين قبيل ... نيز توجه كنيد به اين كه اگر صدور قالتاق فرنگى به شرق ، دنباله ى صدور ماشين است يا نوعى تصفيه ى هواى فرنگ است از افراد ماجراجو و ناراحت و ايجاد امنيتيت است براى مردم آن ديار- صدور قالتاق هاى وطنى در اغلب موارد نوعى ناز شست و شتل است كه هياءت حاكمه به نم كردگان خود مى دهد- ببينيد فرق از كجاست تا به كجا؟ گمان مى كنم اگر به تمام اباطيل اين دفتر بتوان خط بطلان كشيد، همين يك نكته كه در حاشيه آمد براى اثبات مدعاى اين دفتر كافى است .
74- و اين رقيب هر كس مى خواهد باشد. تجارت آزاد (!) غربى دوست و دشمن نمى شناسد. علاوه بر داستان تانك قراضه هايى كه بلژيكى ها از ميدان جنگ العلمين خريدند و پس از تعمير به مصرى ها و اسراييلى ها فروختند كه باز در جنگ ديگرى به كار برود. توجه كنيد به اين خبر كه از مجله ى ((تايم )) امريكا براى تان ترجمه مى كنم : ((در هنگ كنگ چيزى به مراسم افتتاح هتل هيلتون نمانده بود كه دولت امريكا كشف كرد كه مبل و اثاث چينى و محلى هتل دربست به قيمت صد هزار دلار از چين كمونيست وارد شده . و اين درست بر خلاف قوانين امريكاست كه هر امريكايى را از معامله با چين كمونيست منع كرده ...)) از شماره ى 19 ژوييه (جولاى ) 1963 (Time) تايم ، صفحه ى 60.
75- Marathon اصلا اسم دهكده اى است در يونان و در آن محل بود كه يونانى ها بر ايرانيان فاتح آمدند. در سال 490 قبل از ميلاد مسيح . و نخستين كسى كه خبر اين فتح را از آن دهكده به آتن برد قهرمان شناخته شد و هم به ياد او و آن واقعه است كه دوى ((ماراتون )) از بازى هاى اساسى المپيك است . و آن وقت كدام يك از ما مى دانيم كه ((آريا برزن )) كه بود و در ((تنگ تكاب )) فارس (يا نمى دانم در كجاى ديگر مى توانست باشد؟) در مقابل اسكندر و سربازانش چه رشادت ها و چه جان بازى ها؟
76- مراجعه كنيد به دفتر ((هدف فرهنگ ايران )) كه پيش از اين ذكرش گذشت .
77- و تاءسف آور و خنده دار اين بود كه وقتى ما داشتيم به كمك افاضل دانشكده ى ادبياتى در راديو و مطبوعات اسم ((دجله )) را به ((اروندرود)) برمى گردانديم ، و اداى ناصر را در مى آورديم كه خليج فارس را ((خليج العربى )) خوانده ، عراقى ها دو ماه تمام هر كشتى نفت كش را كه به قصد آبادان به شط العرب وارد مى شد، برمى گرداندند و همين جورى بود كه پالايشگاه آبادان در سال 1340 دو ماه تمام خوابيد.
78- گر چه عاقبت اين كار را كردم .