چند دستور العمل
امام صادق ( عليه السلام )
فرموده اند :
اِذا اَرَدْتَ الحجَّ ، فَجَرِّد قَلبَکَ
للهِ تعالي مِنْ قَبْلِ عَزْمِکَ مِنْ کُلِّ شاغِل وحِجاب وفَوِّضْ اُمورَک کُلَّها
اِلي خالِقِکَ وتَوَکَّلْ عَلَيهِ في جميعِ ما تَظْهر مِنْ حَرَکاتِکَ وَسَکَناتِکَ
وَسَلِّمْ لِقَضائِهِ وحُکْمِهِ وقَدَرهِ و دَعِ الدنيا والرّاحة والخَلْق واخْرج
مِن حُقوق يلزمک مِن جِهَة الَمخْلُوقِين (1 ) ؛ و . . . چون
اراده حج کردي ، قلبت را براي خدا از هر شاغلي و حجابي خالي کن و تمام امور را به
خالقت واگذار و در جميع حرکات و سکنات خود بر او توکّل کن و تسليم قضا
و قدر و حکمش باش و دنيا و ما فيها را رها کن و حقوقي را که از مخلوق بر گردن داري
ادا کن و . . . .
حج چيست ؟ از پا و سر بيرون شدن * * * کعبه دل جستن و در خون
شدن
فارغ از اين عالم خاکي شدن * * * در ره عشق خدا مجنون شدن
بعد از آشنايي مختصري با گلستان معنوي فلسفه و اسرار حج و
استشمام از گل هاي معطّر دستچين شده اولياي الهي و دانشمندان اخلاقي ، گام در وادي
دستورالعمل هاي آنان مي گذاريم .
حج ، سفري ساده و شبيه سفرهاي معمولي نيست و اين يک مسافرت
معنوي و عرفاني است ، که بايد آداب و شرايط آن به خوبي شناخته شده و رعايت گردد .
شخصي که به عزم حج حرکت مي کند ، بايد متوجّه باشد که مي خواهد
به زيارت خانه خدا و ميهماني پروردگار متعال برود و در اين صورت لازم است عظمت و
احترام صاحب خانه را ، آن طور که بايد رعايت کند و مانند کسي که ميهمان است خود را
در اختيار ميزبان بگذارد و اشتغالات و اعمالي را که منافي انس و مصاحبت است ، ترک
کند و با شخصي که عازم حج است ، متوجّه باشد که برنامه حج ، نمايش کامل و آزمايشي
است عملي از سير انسان به سوي پروردگار متعال ، و در اين برنامه به رنگ هاي مختلف
واطوار گوناگون ، انقطاع انسان از عوالم طبيعت و انعزال از علايق مادي و پيدا کردن
حالت تجرد و توجّه به عالم روحانيت و تمرين قدم هاي روحاني و تصوير حالات خضوع و
خشوع و از خودگذشتگي ، عملي مي شود .
پس با هم بر سفره احسان عارفان بالله مي نشينيم و از رهنمودها و
فرموده هاي آنان به عنوان آمادگي براي سفر حج توشه اي بر مي گيريم .
حکيم متألّه مولي محسن فيض کاشاني (
رحمه الله ) (2 ) فرموده است :
هزينه اي که [ حج گزار ] براي حج صرف مي کند ، بايد حلال باشد و از تجارت و کسبي که دل را پريشان
کند ، دست بازدارد تا هدف او تنها خدا و دل او مطمئن و متوجّه ذکر و تعظيم شعائر او
باشد (3 ) .
سيد صدرالدين محمد موسوي کاشف دزفولي
( رحمه الله ) گويد : واجب است بر هر که مستطيع باشد ، که ظاهر را با باطن
موافق گرداند ؛ يعني ، چنان که ظاهرِ او متوجّه خانه خدا باشد ، باطنِ او نيز
متوجّه صاحب خانه باشد و احتراز کند از اينکه در راه کعبه خود را بر مردم بيندازد
يا از مال حرام و شبهه ، زاد راه خود را بردارد ، يا معرفتي به صاحب خانه مطلقاً
نداشته باشد . خلاصه سعي بايد نمود که تعب خود را در اين راه ضايع نسازد . ( 4 )
پرستش گهي هست تا بود جاي * * * بدو اندرون ياد کردي خداي
خداوند خوانده است بيت الحرام * * * بدو شد تو را راه يزدان
تمام
ز پاکي ورا خانه خويش خواند * * * نيايش کنان را بدان پيش خواند
سوي کعبه رو ، رخ برافروخته * * * حساب مناسک درآموخته
چو پرکار گردان در آن نقطه گاه * * * به پاي پرستش بپيماي راه
طوافي که زان نيست کس را گريز * * * به جاي آر و در خانه را
حلقه گير
نخستين در کعبه را بوسه ده * * * پس آن گه بر آن آستان سر بنه
حاج سيد محمود اميني صاحب کتاب جواهر
الاخلاق نويسد :
هر کس مستطيع شد و عازم گرديد ، فراوان در آن سفر ، ياد آخرت
کند و از ديدن غرائب و عجائب بسيار ، قدرت آفريدگار را ملتفت
گردد و با اهل معرفت صحبت دارد و مکارم اخلاق و آداب پسنديده کسب نمايد و هر
گاه شخصي با استطاعت ، حج نکرده از دنيا برود ، چون قيامت بر پاي شود ، خداوند او
را در صفوف يهود و يا نصارا محشور مي کند (5 ) .
بر تو واجب کرد چون حج ذوالجلال * * * گر کني تأخير ، افتي در
ضلال
ترک غفلت کن ز کعبه رو متاب * * * تا از آن درگه نباشي ردّ باب
صاحب تفسير کشف الاسرار وعدّة الابرار
رشيدالدين ميبدي (6 ) نيز سفر حج را تشبيه به سفر آخرت کرده و نوشته است :
بدان که سفر حج بر مثال سفر آخرت نهادند و هر چه در سفر آخرت
پيش آيد ، از احوال واهوال مرگ در رستاخيز ، نمود کار آن در اين سفر پديد کردند تا
دانايان و زيرکان چون اين سفر پيش گيرند ، به هر چه رسند و هر چه کنند ، منازل و
مقامات آن راه آخرت ياد کنند و عبرت گيرند که صعب تر است و عظيم تر . ( 7 )
در اين مورد حجّت الاسلام محمد غزّالي ( 8 ) نيز
گفته است :
اين سفر ، از وجهي بر مثال سفر آخرت نهاده اند که در اين سفر ،
مقصد خانه است و در آن سفر ، خداوند خانه . پس از مقدمات و احوال اين سفر بايد که
احوال آن سفر ياد کند . (9 )
اين سفر معنوي ، بهترين زمان براي شناخت و تقرّب به خداوند
متعال است . در حج بايد بسيار خداي را ياد کرد و بسيار به ياد او بود . در اين سفر
مي توان بسياري از حالات وملکات معنوي را مشاهده کرد و به عوالم عرفاني و روحاني پي
برد . باري ، لحظه به لحظه و دقيقه به دقيقه سفر حج ، پرارزش و سودمند است و بايد
آن را غنيمت شمرد .
در آخر اين گفتمان ، شايسته است مطلبي از رشيدالدين ميبدي را
زينت بخش اين صفحات بکنيم که نوشته است :
"وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ
لِلَّهِ" حج عوام ديگر است و حج خواص ديگر .
حج عوام ، قصد کوي دوست است و حج خواص قصد روي دوست . آن رفتن
به سراي دوست و اين رفتن براي دوست .
دردم نه ز کعبه بود کز روي تو بود * * * مستي نه ز باده بود ،
کز بوي تو بود
عوام به نفس رفتند ، در و ديوار ديدند ؛ خواص به جان رفتند ،
گفتار و ديدار يافتند . روش خاصگيان در اين ره ، چنان است که آن جوانمرد گفته :
خون صدّيقان بپالودند و زان ره ساختند * * * جز به جان رفتن در
اين ره يک قدم را بار نيست
او که به نفس رود ، رنج يابد و بار کشد ، تا گرد کعبه برآيد و
اينکه به جان رود ، بيارامد و بياسايد و کعبه خود گرد سرايش برآيد . ( 10 )
باز پيک روضه رضوان عشق * * * خواند ما را جانب سلطان عشق
کاي همايون طائر عرش آشيان * * * وقت آن شد تا شوي مهمان عشق
مرحبا اي پيک فرّخ فام دوست * * * اي يگانه محرم ديوان عشق
گر چه مهماني است در آغاز کار * * * عاقبت بايد شدن قربان عشق
( حسن زاده آملي (11 )
)
صفاي نيّت
لبّيک بزن بر نيّت من شو مُحْرِم * * * کاري مکن از حج به ريا
بازآيي به مُحَرَّم
مهم ترين بخش سفر روحاني حج ، دقّت در نيّت و به وجود آوردن
حالت اخلاص در اعمال و مناسک آن است .
در رساله سير و سلوک منسوب به بحرالعلوم آمده است :
[ نيت ]
عبارت است از خالص ساختن قصد در سير و حرکت و جميع اعمال از براي خداي تعالي و قطع
طمع از اغراض دنيويه ، بلکه اخرويه ؛ بلکه از جميع آنچه به خود راجع شود ؛ بلکه در
اواخر حال ، امر به انتفاي نيّت منتهي گردد ؛ چنان که از بزرگي سؤال کردند :
ما تُريد ؟ قال : اُريد اَن لا اُريد (
12 )
[ چه مي خواهي ؟ گفت : مي خواهم که خواسته اي نداشته
باشم . ]
پس انسان حج را به جاي مي آورد ، به خاطر خدا و با قصد قربت و
نزديکي به او و اگر غير از اين باشد ، زحمات خود را به هدر داده است .
عالم ربّاني مرحوم ملا احمد نراقي (
رحمه الله ) (13 ) گويد :
[ حج گزار بايد بداند که اين سفر ] مثل ساير سفرهاي دنيا نيست و متذکّر گردد که چه امري را اراده کرده و رو
به چه جايي آورده است و قصد زيارت که را دارد و بداند که او متوجّه است به زيارت
آستانه حضرت مالک الملک و از جمله کساني است که منادي پروردگار ، او را صلاي دعوت
داده و او به جان و دل قبول نموده ؛ پس قطع علايق و ترک خلايق کرده ، رو به خانه
رفيع القدر عظيم الشأن آورده تا دل خود را في الجمله به ملاقات خانه تسلّي دهد و آن
را وسيله وصول به غايت آمال ـ که لقاي جمال جميل ايزد متعال باشد ـ سازد ( 14 )
.
مولي محسن فيض کاشاني ( رحمه الله )
در حقايق فرموده است :
کسي که به قصد خانه خدا حرکت کند ، چنان است که به قصد خدا و
زيارت او مي رود . بنابراين مناسب است کاري کند که در ميعاد معيّن ، به فيض لقاي
خدا فائز شود و ثابت است که کاميابي از لقاي رحمت او ، منوط به اخلاص در عمل ـ که
بهترين راه ملاقات حضرت کردگاري اوست ـ مي باشد . (15 ) پس دستورالعمل
عرفاني در اين مرحله ، دقّت و توجّه در نيّت و خالص کردن آن است .
سالک عارف محمد بهاري همداني ( رحمه
الله ) گويد :
هر عبادتي از عبادات ، بايد به نيّت صادقه باشد و به قصد امتثال
امر شارع به جا آورده شود . . . کسي که اراده حج دارد ، اولا بايد قدري تأمل در
نيّت خود بنمايد . هواي نفس را کنار گذارد ، ببيند غرضش از اين سفر ،
امتثال امر الهي و رسيدن به ثواب و فرار از عقاب اوست يا نه ؟
نستجير بالله غرضش تحصيل اعتبار يا خوف از
مذمّت مردم يا تفسيق آنها يا از ترس فقير شدن ـ بنابر اينکه معروف است هر که ترک حج
کند ، او مبتلا به فقر خواهد شد ـ يا امور ديگري از قبيل تجارت و تکيّف ( 16 )
و سير در بلاد و غير ذلک [ نباشد ] .
اگر درست تأمل کند ، خودش مي فهمد که قصدش چطور است و لو به
آثار . اگر معلوم گرديد که غرض خدا نيست ، بايد سعي در اصلاح قصد خود نمايد . لااقل
ملتفت باشد به قباحت اين عمل که قصد حريم ملک الملوک را کرده ، براي اين گونه مطالب
بي فايده لااقل به نحو خجالت وارد شود ، نه به طرز غرور و عُجب . ( 17 )
شيخ بهايي سروده است :
هر در که زنم صاحب آن خانه تويي تو * * * هر جا که روم پرتو
کاشانه تويي تو
در ميکده و دير که جانانه تويي تو * * * مقصود من از کعبه و
بتخانه تويي
مقصود تويي کعبه و بتخانه بهانه
خيالي بخارايي نيز گفته است :
اي تير غمت را دل عشاق نشانه * * * خلقي به تو مشغول و تو غايب
ز ميانه
گه معتکف ديرم و گه ساکن مسجد * * * يعني که تو را مي طلبم خانه
به خانه
هر کس به زباني سخن از عشق تو راند * * * عاشق به سرود غم و
مطرب به ترانه
عمل خالصانه در حج ، آن چيزي است که حج گزار را به قلّه شرف و
سرافرازي رهنمون مي سازد و نيت خدايي ، به او کمک مي کند که در همه جا و در همه حال
به فکر خالق و آفريننده اش باشد و بداند که در اين خانه عزيز ، ميهمان چه کسي است
وبر سفره دعوت چه کسي نشسته است .
در اين زمينه مرحوم سيد عبدالله شبر (
رحمه الله ) (18 ) گفته است :
سزاوار است کسي که آهنگ حج مي کند ، بداند که تصميم بر امري
گرفته که شأني رفيع و خطير دارد . پس بايد عجله کند و تصميم بر عملي خالصانه براي
خدا و به دور از ريا و سمعه گيرد ؛ وگر نه مال خود تلف کرده و نفس خود ، به رنج سفر
گرفتار نموده و کسب گناه کرده است و زيانبار دنيا و آخرت شده و همين است زيان آشکار
. (19 )
آنجا ز غير حق ، دل و جان پاک کردي ؟ * * * اخلاص خاص عاشقان
ادراک کردي ؟
شرک و نفاق و شيد را در خاک کردي ؟ * * * درد تو را کرد آن طبيب
عشق درمان ؟
( الهي قمشه اي )
حج فقط بايد براي خدا باشد و بس و جدّ و جهد حاجي بر اين باشد
که به خدا تقرّب جويد و هواي بهشت و دوزخ را از سر بيرون کند ؛ چه خوش گفته است
رابعه عدويّه که : الهي ! اگر تو را از خوف دوزخ مي پرستم ، در دوزخم بسوز و اگر به
اميد بهشت مي پرستم ، بر من حرام گردان و اگر از براي تو ، تو را مي پرستم ، جمال
باقي از من دريغ مدار (20 ) .
حج گزار بايد از کارها و اعمال مخالف با شؤون حج دوري کند و تار
و پود وجود خود را با عشق الهي ، گره بزند و . . .
عالم ربّاني علاّمه مولي مهدي نراقي (
رحمه الله ) (21 ) در جامع السعادات
گويد :
[ حج گزار بايد ] نيّت خود را براي خدا خالص گرداند ، به نحوي که هيچ يک از اغراض دنيوي آن را
آلوده نسازد و انگيزه او بر توجّه به حج ، جز امتثال امر خدا و رسيدن به ثواب او و
رهايي از عذاب او نباشد . پس بايد بسيار احتياط و حذر کند از اينکه در پنهاني هاي دل او ،
نيّت و انگيزه اي ديگر باشد ؛ از خود نمايي و احتراز از مذمّت مردم و فاسق انگاشتن
ايشان او را به سبب نرفتن به حج يا ترس از فقر و تلف شدن اموال اگر حج را ترک کند ؛
زيرا مشهور است که : هر که حج نکند ، به فقر و ادبار گرفتار مي شود . يا قصد تجارت
يا کاري داشته باشد که همه اينها عمل را از اخلاص و قصد قربت بيرون مي برد و مانع
از فايده و ثوابي ـ که وعده داده شده ـ مي گردد و چه احمق است کسي که اين همه اعمال
دشوار را ـ که به واسطه آنها مي توان تحصيل سعادت جاوداني کرد ـ تحمّل کند ؛ ولي به
سبب خيالات فاسد ، جز زيان و خسران سودي نبرد . پس بايد بکوشد که عزم و نيّت خود را
براي خدا خالص سازد و از شائبه ريا و سمعه دور گردد و به يقين بداند که از قصد و
عمل او چيزي قبول نمي شود ، مگر آنچه خالص باشد و از بدترين زشتي ها آن است که قصد
خانه پادشاه و حرم او نمايد و مقصود غير او باشد . بايد عزم را در نفس خويش تصحيح
کند و تصحيح آن ، به اخلاص است و اخلاص به اجتناب از ريا و سمعه ( 22 ) .
سحر ز هاتف غيبم رسيد مژده به گوش * * * چو قرب او طلبي در صفاي
نيّت کوش
ابونصر سرّاج مي گويد :
از ابن سالم شنودم که گفت : نيّت به خداست و از خداست و براي
خداست و آفاتي که در نماز [ و حج ] افتد ، از نيّت افتد و اگرچه بسيار بود ، آن را موازنه نتوان کرد با نيّتي که خدا را بود و به خداي بود
( 23 ) .
نيتجه اخلاص ، چيزي جز نور و پاکي و تقرّب به خدا نمي تواند
باشد ؛ چنان که ابوالحسن خرقاني گفته است :
شيخ گفت : دست در عمل زن تا اخلاص ظاهر شود . دست در اخلاص زن
تا نور ظاهر شود (24 ) .
کمال الدين حسين کاشفي بيهقي صاحب کتاب
الرسالة العليّه نوشته است :
اي عزيز ! حج عوام ديگر است و حج خواصّ ديگر . حج عوام قصد کوي
دوست است و حج خواص روي دوست . آن رفتن است به سراي او و اين رفتن است براي او .
اليکَ حَجّي لا بالبِيتِ و الحَجَر * * *
وَفيکَ طوُفي لا فِي الرّکن و الأَثر
للنّاس کُلّهم حجٌّ و معتمرٌ * * * و انت يا
سيدي ، حجّي و مُعتمري
لبّيک عاشقان به از احرام حاجيان * * * کانست سوي کعبه و اين
است سوي دوست
کعبه کجا بِرَم ؟ چو بُرَم راه باديه * * * کعبه است کوي دلبر و
قبله است روي دوست . (25 )
وصول به کعبه مثال و شهودي را بر طبق آن آداب و شرايطي مقرّر
است أدّبوا النفس أيّها الأصحاب / طُرُقُ العِشقِ کُلَّها آدابٌ
. ] = همه راه هاي عشق ادب بندگي در راه حق است . [
در اين زمينه بهاري همداني ( رحمه الله )
گويد :
[ حج گزار ] نه تنها قصد حج [ مي ]
کند و بس ؛ بلکه در اين ضمن بايد چندين عبادت را قاصد باشد که يکي از آنها حج است ؛
از قبيل زيارت قبور مطهّره شهدا و اوليا و سعي در حوائج مؤمنين و تعليم و تعلّم
احکام دينيّه و ترويج مذهب اثنا عشريه و تعظيم شعائرالله و امر به معروف و نهي از
منکر و غير ذلک (26 ) .
يا املي و بغيتي ، ليس هواي في سواک * * *
ليس سواک منيتي ، ليس هواي في سواک
يار گرفته ام کسي ، چون تو نديده ام کسي * * * غير تو نيست
مونسي ، ليس هواي في سواک
( فيض کاشاني )
زينت بخش سطرهاي پاياني اين بخش ، سخناني است از عارف کامل
مرحوم ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) که
فرموده است :
نخستين چيزي که بر هر مکلّفي در هر عبادتي واجب است ، درست کردن
نيت و اخلاص صادقانه است و اجمال آن در اين مقام اين است که با سفر حج ، مهيّا براي
برداشتن پرده ها بين او و بين پروردگارش و رساننده او به زيارت خدايش باشد . و بايد
در قصد خود ، ملاحظات ديگري را داخل نسازد (27 ) .
حال که حج گزار قصد و نيت خود را خالص کرده و متوجّه حضرت باري
تعالي شده است ، بايد قدم در وادي شوق و محبت الهي بگذارد و شهود و لقاي او را در
سر بپروراند و خود را مهيّاي حضور بکند .
ايشان در اين زمينه مي فرمايند :
و اما اينکه بدين وسيله ، قصد مقام قرب و زيارت را داشته باشد ،
بايد از جديت در سعي و اهتمام و شوق فروگذاري نکند ؛ و به تمام قدرت در رفع موانع
بکوشد و . . .
در تفسير آيه مبارک "وَ عَجِلْتُ إِلَيْکَ
رَبّ لِتَرْضَي" (28 ) روايت شده است که او ( حضرت موسي ) چهل
روز نخورد و نياشاميد و نخوابيد ، براي شوقي که به لقاي خدا داشت . . .
پس هرآنچه او را از خدا مشغول دارد ـ از محرمات و مکروهات و
مباحات ـ مانع از رسيدن به مقصد و آرزو است . پس به ناچار بايستي او قطع علاقه و
شهوات و تمام مرادات را بکند ، مگر اراده وصول و رسيدن به خدا را .
بالجمله براي هر کسي که وارد اين ميدان مي شود ، به ناچار
بايستي با کمال جديّت و منتهاي استطاعت ، خود را مهيّا سازد و از نعمات خداوندي
استمداد کند و از جذبات لطيفه رباني کمک بخواهد تا حضور ربّ العالمين ـ جلّ شأنه ـ
براي او فراهم آيد و عمده در اين کار تحصيل شوق است و بهتر است در اين کار آنچه را
که در مصباح الشريعه از امام صادق ( عليه السلام )
در وصف مشتاقان وارد آمده است ، به ياد آورد . آن حضرت فرموده است :
المُشْتاقُ لايشتَهي طَعاماً و لايَلتَذُّ
شَراباً و لايَسْتَطيبُ رُقاداً و لايَأنَسُ حميماً و لايَأوي داراً و لايَسکُنُ
عُمراناً و لايَلبَسُ ثياباً و لا يَقِرُّ قَراراً و يَعْبُدُاللهَ لَيْلا و
نَهاراً راجياً بِاَنْ يَصِلَ اِلي ما اشْتاقَ اِِلَيهِ ويُناجِيَهُ بِلسانِ
الشَّوقِ مُعَبِّراً عَمّا في سَريرَتِهِ کَما اَخْبَرَالله تعالي عن مُوسي في
ميقاتِ رَبِّه "وَ عَجِلْتُ إِلَيْکَ رَبِّ لِتَرْضَي" وفسَّر النبيّ ( صلّي الله عليه وآله ) عَنْ حالِهِ اَنَّهُ : مااَکَلَ
ولاشَرِبَ ولانامَ ولااشْتَهي شَيئاً مِنْ ذلِکَ في ذِهابِهِ ومَجيِئهِ اَربعينَ
يَوْماً شوقاً اِلي رَبِّه ؛
مشتاق ، اشتهاي خوراک ندارد و از نوشيدني لذّت نمي برد و از
خواب خوشوقت نمي گردد و با دوستي انس نمي گيرد و در خانه اي قرار نمي يابد و در
آبادي ساکن نمي شود و لباسي نمي پوشد و قرار گاهي
پيدا نمي کند و شب و روز خدا را عبادت مي کند ، به اميد اينکه
به آنچه مشتاق آن است ، برسد و او را با زبان شوق مناجات مي کند ؛ چنان که
خداي تعالي از حالت موسي ( عليه
السلام ) در ميقات پروردگارش خبر داده و فرموده است : شتاب کردم به سوي تو
اي پروردگارم تا تو خشنود شوي . و پيامبر ( صلّي الله
عليه وآله ) از حالت او به اين تفسير فرمود که : نخورد و نياشاميد و نخوابيد
و نه به چيزي از اينها ميل کرد ، به واسطه شوقي که به پروردگار خودش داشت .
پس چون قدم در وداي شوق گذاشتي ، خويشتن و مراد خود را ، از
دنيا رها کن و تمام آنچه مورد الفت تو است ، واگذار و از سواي مورد شوق خودت ،
منصرف شو و بين مرگ و زندگي لبيک بگو ( لبّيک اللّهم لبيک ) . .
. . (29 )
توبه راستين
سنّت راه است که در اين مقام * * * پاک نمايند يکايک تمام
آينه خويش جلايي دهند * * * زنگ زدايند و صفايي دهند
اوّل از آلايش تن پاک شو * * * پس به حريم دل او خاک شو
( محيي لاري )
امام العارفين حضرت امام صادق ( عليه
السلام ) فرموده اند :
ثمّ اغسل بماءِ التوبَةِ الخالِصَةِ ذنوبَک
واَلبِسْ کَسْوة الصِّدقِ والصَّفا والخُضُوعِ والخشوعِ واَحْرِمْ من کلّ شيء
يمنعکَ عن ذِکْرِ الله و يَحجُبکَ عَنْ طاعَتِهِ ؛ (
30 ) سپس با
آب توبه خالصانه ، گناهانت را شسته ، لباس صدق و صفا بپوش و خضوع را پيشه کن و هر
چه را که از ياد خدا بازت مي دارد و از اطاعت او محرومت مي کند ، بر خود حرام کن .
اوّل تو مسلمان شو ، از کرده پشيمان شو * * * وانگه طرف کعبه ،
طوفي کن و احرامي
حج گزار ، وقتي آماده سفر حج شد و نيّت خود را خالص کرد ،
شايسته است از جميع معاصي و غفلت هاي خود توبه کند و عهد و پيمان جديدي با خداي خود
ببندد ؛ عهدي که ديگر به سوي گناهان بازنگردد و هرگز خدا را معصيت نکند . حکيم
متألّه مولي محسن فيض کاشاني ( رحمه الله ) خطاب
به حج گزار مي گويد : اگر مي خواهي زيارتت قبول شود ، اوامر او
را اجرا کن و مظالم را باز گردان و نخست از همه گناهان خود به
درگاه او توبه کن و علاقه خويش را از توجّه به آنچه غير اوست منقطع گردان
، تا روي دل به او آوري ؛ هم چنان که روي ظاهر را به سوي خانه او کرده اي . اگر
چنين نکني بهره تو از سفر حج در اوّل ، جز رنج و تعب و در آخر ، جز ردّ و طرد چيز
ديگري نخواهد بود . حج گزار ، بايد علايق خود را از موطن خود چنان قطع کند که گويا
ديگر به آنجا باز نخواهد گشت و وصاياي خود را درباره عائله و فرزندانش بنويسد . . .
.
هنگام قطع علايق از موطن خود براي سفر حج . قطع علايق را براي
سفر آخرت به ياد آورد ؛ چه آن را در پيش رو دارد و آنچه را در اين سفر به جا مي
آورد ، به اميد تسهيل آن سفر است و آنچه ثابت و سرنوشت ساز مي باشد ، همان سفر آخرت
است . از اين رو نبايد به هنگام آماده شدن براي مسافرت حج ، از آن سفر غافل بماند .
. . [ بنابراين ] ردّ مظالم
کند و توبه خود را از همه گناهان براي خدا خالص سازد و بداند که هر مظلمه اي ،
علاقه اي است و هر علاقه ، مانند طلبکار حاضري است که گريبان او را گرفته و فرياد
مي کند : به کجا مي روي ؟ آيا قصد زيارت خانه شاه شاهان داري ، در حالي که در خانه
خود فرمان او را اجرا نمي کني و آن را سبک مي شماري و مهمل مي گذاري ، يا آنکه شرم
نداري از اينکه همچون بنده اي گنهکار ، بر او وارد شوي و او تو را برگرداند و
نپذيرد ؟ . (31 )
احمد جام نامقي (32 ) در مورد توبه گويد :
توبه نه چنين خرد بضاعتي است که هر کسي قدر آن بداند . توبه
نجات مردان است ، و حيات دل و پرورش جان است ، و پل آخرت و تخم مودّت است ، و راحت
روح است ، و سرور مؤمن است ، و شفاي درد گناهان است ، و مرهم ريش دردمندان است ، و
حبل افتادگان است ، و دليل گمشدگان است ، و نور بصيرت روندگان است ، و مفتاح سمع
مستمعان است ، و صدق نطق ناطقان است ، و قدم استقامت مستقيمان است و . . . . (
33 )
پس در سلوک عرفاني حج ، يکي از گام هاي مهم توبه است و البته
بايد آن را با شرايط و آداب مخصوص خود به جاي آورد . در اين مورد عارف نامي بهاري
همداني ( رحمه الله ) گويد :
[ حج گزار ] بايد تهيّه حضور ببيند از براي مجلس روحانيين ، با به جا آوردن يک توبه
درستي ، با جميع مقدمات که از جمله آنهاست رد حقوق چه از قبيل ماليه باشد ـ مثل خمس
و ردّ مظالم و کفارات و غيرها ـ و يا از غيرماليّه باشد ـ مثل غيبت و اذيّت و هتک
عرض و ساير جنايات بر غير ـ که بايد استحلال از صاحبانش بنمايد ، به آن تفاصيلي که
در محل خود مذکور است و خوب است بعد از اين مقدّمات ، آن عمل توبه روز يکشنبه را که
در منهاج العارفين مسطور است ، به جا بياورد و اگر پدر يا مادري دارد ، مهما امکن
آنها را هم از خود راضي کند ، تا پاک و پاکيزه از منزل در آيد ؛ بلکه تمام علايق
خود را جمع آوري نموده ، شغل قلبي خود را از پشت سرش قطع نمايد ، تا به تمام قلب رو
به خداي خود کند . ( 34 )
عالم ربّاني مولي مهدي نراقي نيز گويد :
[ حج گزار ] بايد به سوي خداي تعالي توبه کند ، توبه اي خالص و مظلمه هايي که از مردم بر
گردن اوست رد کند و ذمّه خود را پاک سازد و دل از همه علايق برکند و متوجّه خدا شود
و تصوّر کند که از اين سفر برنخواهد گشت . . . . ( 35 )
چون غسل کردي تن به آب توبه شستي ؟ * * * با عاشقان در کوي يار
احرام بستي ؟
هر عهد بستي غير عهد حق شکستي ؟ * * * تا در صف پاکان شوي زين
عهد و پيمان
( الهي قمشه اي )
سهل بن عبدالله گفته است : اوّل چيزي که ]
حج گزار ] را لازم آيد ، توبه است و آن ندامت است
و شهوات از دل برکندن و از حرکات مذمومه ، به حرکات محموده نقل کردن . ( 36 )
خانه آسا کعبه دل را بپرداز از بتان * * * تا نهندت راستان بر
آستان روي نياز
( جامي )
رشيدالدّين ميبدي ، اشارات جالبي درباره حج و توبه دارد . بدين
مضمون که : در "الحَجّ أشهرٌ مَعْلُوماتٌ" حاء ، اشارت
است به حلم خداوند با رهيکان خود . جيم اشارت است به جرم بندگان و آلودگي ايشان ،
چنانستي که الله گفتي : بنده من اکنون که جرم کردي ، باري دست
در حبل حلم من زن و مغفرت خواه تا بيامرزم ، که هر کس که آن کند که سزاي وي باشد ؛
سزاي تو نابکاري و سزاي من آمرزگاري [ است ] : "قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلَي شَاکِلَتِهِ" .
بنده من ! اگر . . . عذرخواهي ، عذر از تو و عفو از من ؛ جرم از تو و ستر از من ؛
ضعف از تو و برّ از من ؛ عجز از تو و لطف از من ؛ جهد از تو و عون از من ؛ قصد از
تو و حلم از من ؛ بنده من چندان دارد که عذري بر زبان آري و هراسي در دل و قطره آب
گرد ديده بگرداني ، پس کار [ به من ] واگذار . بنده من ! وعده دادم که راست کردن بر من ، کار که پيوستم ، تمام
کردن بر من ؛ بنا که نهادم ، داشتن بر من ؛ تخم که پر کندم به برآوردن بر من ؛ چراغ
که افروختم ، روشن داشتن بر من ؛ در که گشادم ، بار دادن بر من ؛ اکنون که فرا
گذاشتم ، در گذشتن بر من ؛ اکنون که به دعا فرمودم ، نيوشيدن بر من ؛ اکنون که به
سؤال فرمودم ، بخشيدن بر من ؛ هر چه کردم ، کردم ، هر چه نکردم باقي بر من ! (
37 )
تائب حج گزار ، علاوه بر اينکه بايد آداب و شرايط توبه مخصوص به
حج را مراعات کند ، سزاوار است آداب عمومي توبه را نيز به جاي آورد و آن کند که
خدايش از او خواسته است و در به ثمر نشستن توبه اش ، نصوحوار پا به وادي عصمت و
دوري از گناه نهد و . . . .
احمد جام نامقي ، يکي از صاحبدلان بلندپايه و روشن ضمير قرن ششم
، درباره توبه مي نويسد :
تائب را چنان بايد بود که نفسي را از آن خويش ، ضايع نگذارد و
قبله دل خويش را کردار بد خويش کند ؛ مي نگرد که چه کرده است ، گفتار و کردار من چه بوده است ، به چشم انصاف در آن نگرد و حکم کند که
هر بنده اي که با خداي خويش چنين کند ، مکافات وي چه باشد و عذاب و عقوبت وي چون
بود . هم چنين سياست ملک و بيم قطيعت و عذاب دوزخ ، قبله دل خويش کند تا آتش ندامت
، هر زمان در دل وي بالاتر مي گيرد و دل به سوختن آيد و چشم به گريستن آيد و زفان (
زبان ) به ناليدن آيد و تن فراگداختن آيد . چون چنين کرد چشم نگاه دارد از ناديدني
و گوش نگاه دارد از ناشنودني و زفان نگه دارد از ناگفتني .
قرين بد بدرود کند . به پاي نرود جايي که نبايد رفت ، وبه دست
نگيرد چيزي که نبايد گرفت ؛ هفت اندام خود در بند بندگي کند ، و هر خصمي که مي
خشنود تواند کرد ، خشنود کند و بر گذشته حسرت و ندامت خورد ، و خوفي تمام بر دل
بنهد که آيا اين خطاهاي من و جفاهاي من ، درگذارند يا ني ؟ آيا که با من چه خواهند
کرد ؟ بيامرزند يا عذاب کنند ؟ نفسي در بيم و
يکي در اميد مي گذارد و شب و روز به کار خداي مشغول گردد ؛ طعام
خوردن به روز بدرود کند و خواب به شب بدرود کند و به همه اوقات زفان به ذکر حقّ
تعالي تر دارد ، خاصّه بامداد و شبانگاه که آن را خاصيتي است ؛ چنان که حق تعالي مي
فرمايد : "فَاصْبِرْ عَلَي مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ
رَبِّکَ قَبْلَ طُـلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا" و . . . .
و نيک بايد جهد کرد تا تن را از آنچه خو فرا کرده است ، باز پس
آرد و از درگاه شيطان به درگاه رحمان آرد . نبيني که حقّ تعالي رسول ( صلّي الله عليه وآله ) بدين فرمود ؛ چنان که گفت :
"قُمِ الَّيْلَ إِلاَّ قَلِيلا * نِّصْفَهُو أَوِ انقُصْ
مِنْهُ قَلِيلا" و جاي ديگر گفت "وَ مِنَ الَّيْلِ
فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ" و . . . . ( 38 )
و در آخر به ارزش و مقام بلند تائب اشاره مي کند و مي گويد :
. . . و هر که او توبه کند و آنچه شرط توبه بود ، به جاي آرد و
اين سيرت که ياد کرديم ، بر دست گيرد ، بر هر زميني که بگذرد آن زمين بر زمين هاي
ديگر فخر کند و هر جا که بنشيند ، آن جاي بر ديگر جاي ها فخر کند و اگر تائبي بر
جويي ، يا به رودي ، يا بر دريايي بگذرد و از سر اخلاص توبه و صفاوت دل و طهارت تن
بگويد : بسم الله الرحمن الرحيم آن آب ها جمله تا قيامت
او را تسبيح و تهليل مي کنند و از خداي عزّوجل او را آمرزش مي خواهند و آفتاب و ماه
و ستارگان که بر وي مي تابند ، او را آمرزش مي خواهند و حقّ تعالي او را در دل خلق
شيرين گرداند و فرشتگان آسمان وي را آمرزش مي خواهند و به دل خاصگان و دوستان ،
دوست گرداند . . . . ( 39 )
ولي سوگمندانه بايد گفت که آن طور که شايسته و بايسته است ،
حجاج حرم الهي ، به اين تکليف مهم ، عمل نمي کنند و يا اصلا توجّهي به آن ندارند .
توبه رکن اصيل و بناي استوار حج است و بدون آن ، حج کامل نمي گردد .
شيخ مصلح الدين سعدي گويد : هيچ آوازي نيست عزيزتر به درگاه
خداي تعالي از آواز بنده عاصي که از سر درماندگي و بيچارگي و مفلسي ، بنالد و گويد
:
خداوندا ! ، بد کردم و ظلم بر خود کردم . از حضرت عزّت ندا آيد
: عبدي ! انکار خود نکردي ، "اُدعوني استجب لکُم" ؛ مرا
بخوانيد تا اجابت کنم هر چه جوييد از ما جوييد .
با توبه ، بايد دل را زنده کرد و بدين وسيله حياتي دوباره يافت
و اگر چنين نشد ، بايستي عاجزانه چنگ در دامن رحمت الهي آويخت و از او تقاضا کرد تا
با لطف خود ، دل هاي مرده را بيدار کند و روح جاودانگي را بر آن بدمد .
شيخ عطّار نيشابوري آورده است :
به عارفي گفتند : اي شيخ ! دل هاي ما خفته است ، که سخن تو در
وي اثر نمي کند ، چه کنيم ؟ گفت : کاش خفته بودي که خفته را بجنباني بيدار شود ! دل
هاي شما مرده است ، که هر چند مي جنباني ، بيدار نمي گردد . ( 40 )
خواجه عبدالله انصاري ( 41 ) در مناجات خود سروده است
:
بر نهاد خود کار کن . . . تا بر پيدا شود ، آنچه تو آن را
جويايي .
هيچ طريقي نداري ، الاّ آنکه آينه آبي راه تويي .
کجا روي ؟ حجاب تويي . از که نالي ؟ سد تويي ؛ برکه تويي ؛ آينه
تويي ؛ کجا نگري ؟ ( 42 )
باز برمي گرديم به حج و سخن را با درّ گفته هاي عارف زنده دل ،
ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) به پايان مي
رسانيم :
[ حج گزار بايد ] مافات از واجبات و کفّارات را تدارک کند و ردّ حقوق و مظالم ـ به آنچه در محلش مقرر است ـ بنمايد و بهتر آنکه
عمل وارده در ماه ذي قعده را از غسل و نماز و دعاي توبه ، به جا آورد و به تکليفش
در امور وطن و اهل و عيال و امانات پروردگارش ، تدبير نمايد ، به صورتي که دلش از
مشغول بودن به فکر آنها فراغت يابد و وصيت خود را بکند و فرض کند که از اين سفر بر
نمي گردد ولکن تدبير او در اين کار ، محض امر خدا و به قدر امر خدا باشد . (
43
) پس توبه خود را در حرم منوّر الهي کامل کند و در حريم عشق سر بر آستان عصمت
حضرت حق بگذارد و از او بخشش بخواهد و بگويد :
خدايا بر در تو بنده توست * * * همي خواهان آن گلْ خنده توست
تو روي نازنين از من مگردان * * * بزرگي و کرم زيبنده توست
خداوندا منم با ناله همدم * * * شريک غصّه ها و محنت و غم
قبولم کن که هستم شرمسارت * * * تمام کرده هايم ناقص و کم
( نگارنده )
تقواي الهي
تا معتکف راه خرابات نگردي * * * شايسته ارباب کرامات نگردي
از بند علايق نشود نفس تو آزاد * * * تا بنده رندان خرابات
نگردي
در راه حقيقت نشوي قبله احرار * * * تا قدوه اصحاب لباسات نگردي
چون محور پذيرش هر عملي تقوا و وارستگي است ، خداوند متعال اساس
کعبه و مناسک حج را ، با تقوا پي ريزي کرده است . مفسّر عالي قدر قرآن ، حضرت آيت الله جوادي آملي گويد :
يکي از بارزترين مصاديق سير الي الله ، سفر حج است . گر چه در
همه جا مي توان خدا را عبادت کرد و از ضيوف الرّحمان شد وليکن ذات اقدس الهي ، بعضي
از مکان ها و زمان ها را براي ضيافت و پذيرايي مشخّص و آماده فرموده است ؛ مانند حج
و روزه .
به طور مسلّم حج يک سرّ خاصي خواهد داشت که فرار الي الله ، به
حج تفسير شده است و آن فرار الي الله ، اين است که انسان ما سوي الله را ترک کند و
الله را طلب نمايد . ( 44 )
صاحب کتاب عرفاني تذکرة المتّقين
گويد :
امّا زاد او ( حاجي ) اعمال خارجيّه اوست که تعبير از آن ، به
تقوا مي شود ؛ از فعل واجبات و ترک محرّمات و مکروهات واتيان به مستحبات و اصل
معناي تقوا ، پرهيز است که اوّل درجه آن پرهيز از محرّمات است و آخر درجه آن پرهيز
از ما سوي الله جلَّ جلالُه وبينَهما مُتوسِّطاتٌ ] = و
آخرين درجه آن پرهيز از غير خداي بزرگ است و بين اين دو درجه ، درجات ديگري نيز هست
که آن درجات ميانه اند . ] فَحاصِلُ الکلام اينکه هر يک
از ترک محرّمات واتيان به واجبات ، به منزله زادي است که هر يک را در منازل اخرويّه
، احتياج افتد ، به درجات الحاجه که اگر همراه خود نياورده باشي ، مبتلا خواهي بود
، نستَجيرُ مِنْ هذه البَلوَي العَظيمة ] = از اين آفت و
بدبختي بزرگ به خدا پناه مي بريم ] . ( 45 )
حج گزار بايد نهايت تقوا و اخلاق اسلامي را رعايت کند و معرفت
تامي نسبت به اعمال و مناسک حج پيدا نمايد . تقوا ، اندوخته اي
است که در سير الي الله ، دست انسان را مي گيرد و او را به کمال نهايي سوق مي دهد .
بدون رعايت تقوا و نداشتن معرفت ، اعمال او ناقص خواهد بود و چيزي جز خستگي و تعب
براي خود باقي نخواهد گذاشت . سالک کامل ، حاج ميرزا جواد ملکي تبريزي ( رحمه الله ) گويد :
سزاوار است [ حج گزار ] ، سير خود را در حج ، سير الي الله و تقرّب او قرار دهد و هر چند بدن او
به طرف خانه خدا سير مي کند ، دل او به سوي پروردگار سير کند و در اين سفر روحاني ،
مراعات کند که توشه راه او تقوا و مرکب سواري او ، بدنش و رفيق راه او از مؤمنان
اهل تقوا ، و دليل او ـ که او را به سوي پروردگار راهنمايي مي کند ـ از اهل علم و
يقين ، و اميرالحاج او ، امام او باشد .
مراعات تقوا آن است که با نفس خود ، در تحصيل مراتب تقوا مجاهده
کند و مرتبه اوّل آن ، پرهيز از محرّمات و مرتبه وسط آن ، پرهيز از شبهات و آخر آن
، پرهيز از هر چيزي که او را از ياد پروردگار باز دارد .
مراعات بدن به تدبير آن است به صورتي که او را در سفر الي الله
بکشد و توشه او را بردارد و در بار بردن و راه پيمودن ، مطيع فرمان او باشد و
نافرماني نکند و ضعف و خستگي در او راه نيابد .
مراعات دليل نيز عبارت است از [ پيدا
کردن ] مرجع تقليد در مسائل فقهي و معلّم خير در راه
تهذيب اخلاق و عارف کامل در مراتب عرفاني و مراعات چنين کس ، بدين صورت که به او
اقتدا کند و به نور او استضائه نمايد و طلب هدايت از ارشاد او کند .
و اما مراعات امير حاج ـ که جانشين پيغمبر او و امام زمان اوست
ـ شناختن او و ولايت و طاعت اوست و اين از اهمّ امور و واجب ترين آنهاست و سير الي
الله بدون اين امر ميسّر نخواهد بود و آن از ضروريات است و در اين راه به چيزي
مانند آن سفارش نشده است و هر کس از اميرالحاج تخلّف کند ، از راه بيرون رفته و با
هالکين ، هلاک شده و به حزب شياطين ملحق گشته است .
شناسايي امام و ولايت او در صحّت عمل و قبول آن شرط است ؛ چه
اگر بنده اي تمام روزگار خود را روزه بدارد و تمام عمر خود را به نماز و عبادت و حج
قيام کند و تمام مال خود را صدقه دهد ، وقتي امام زمان خود را نشناخته باشد يا او
را دوست نداشته باشد و اين اعمال را به دلالت و راهنمايي او نياورده باشد ، از او
پذيرفته نمي شود . به هر حال بايد جديّت و همّتش در اصلاح نفس خود و خلاصي از عالم
طبيعت به عالم نور ، به صورتي باشد که قلب و روح او آماده شود تا انوار جمال او را
مشاهده کند و در موقع زيارت خانه خدا ، سبحات جلال براي او کشف شود و خداوند ، چنين
حجّي را روزي ما و روزي تمام دوستان خود گرداند . ( 46 )
ايشان سپس مي فرمايند که اين کار ، گرچه مشکل است ولي گريزي از
آن نيست :
گفته نشود که آنچه ذکر شد ، جز براي انبيا و خواصّ اوليا ، آن
هم به مجاهده هاي دشوار و تحمّل مشقّت هاي بسيار در مدت سال هاي بي شمار ، ميسّر
نيست و امثال ما را نيل به اين مقام و اعمال و مقصود ممکن نخواهد بود و اگر فرض
کنيم که ممکن باشد ، جز به مجاهدت در عمرهاي دراز نائل نخواهيم گرديد و در مدت سفر
حج ، براي هيچ کس طمع در وصول به مثل چنين امري ، ميسّر نيست .
ما گوييم : اين خطوري که به دل مي آيد ، جز از ناحيه شيطان پليد
نيست که مي خواهد باب توفيق را بر انسان سد کند و در عمل را به روي او ببندد . پس
اگر به او گوش کند ، در به روي او بسته خواهد شد و از راه به در خواهد رفت و گمراه
خواهد گرديد .
و اگر او را رد کند ، به اينکه خداي تعالي ، بندگان مؤمن خود را
براي نيل به اين مراد ، دعوت فرموده است و اگر محال بود ، به اين کار دعوت نمي
فرمود و اگر اين کار به حول و قوّه ما بسته بود ، آنچه گفته اي حق است و شکي در آن
نيست ؛ ولي اين مطلب اختصاص به طمع در اين مرام ندارد ؛ بلکه بالنسبه به تمام خيرات
و جميع امور مشترک است ؛ زيرا خيري نيست جز اينکه از جانب اوست و حول و قوه اي نيست
، بلکه نه اراده اي و نه وجودي جز آنکه به خداست و از ناحيه خداست و چون به حول و
قوّه او و نفحات فضل و کرم اوست ، پس او اقدر الاقدرين و اکرم الاکرمين و اجود
الاجودين است و واسطه هاي فضل و وسيله هاي بندگان او به سوي او ؛ يعني ، امامان
معصوم ( عليهم السلام ) از طرف او خبر داده اند که
مسافر به سوي او ، مسافتش نزديک است و او از خلق خود در پرده نيست ؛ بلکه اعمال بد
آنان پرده اي بين آنها و اوست و حج گزار بايد معناي حج را تفقّه کند و بفهمد و
مشتاق به سوي او شود و دعوت ظاهر و باطن را بشناسد و . . . . ( 47 )
يکي از نشانه هاي تقوا ، تواضع و فروتني است و سالک اين راه
هميشه و در همه جا ، بايد خشوع و خضوع داشته باشد و فروتني و تواضع را پيشه خود کند
و نهايت عجز و انکسار را داشته باشد ، تا مورد قبول حضرت حق ، قرار گيرد .
اي دل اگر عزم ديار يار داري * * * قصد حجاز و کعبه ديدار داري
شوق شهود حضرت دلدار داري * * * اوّل زدل نقش سوي الله پاک
گردان
( الهي قمشه اي )
آيا گمان مي شود که بدون تزکيه نفس و رعايت تقواي الهي ، مي
توان در حريم امن الهي ، مأوا گرفت و گام در سلوک معنوي حج نهاد .
خواجه مشتاقان ، عبدالله انصاري گويد :
کعبه دل را از بتان هوا ، خالي نکرده آن را قبله ساخت . لاجرم
افتاد ، چنان که برنخاست ؛ نه بدانست و نه دانست که ندانست . ( 48 )
مرحوم الهي قمشه اي گويد :
عنايت خاصّ ازلي حق و توجّه مخصوص حضرت احديّت ، به دل هايي است
که پاک از هوا و منقطع از غير خدا باشد و بت هايي که هواي نفس مي تراشد ، همه را
بشکند و دل را پاک از توجّه به عالم آفل باطل الذّات کند و خليلوار
"لا اُحِبُّ الآفلين" ( 49 ) گويد .
آن دل شايسته نظر خاص خداست و چنان که حضرت علي ( عليه السلام ) فرموده است : لکُلِّ ماشَغَلَکَ عَنِ
الله فَهُوَ صَنَمُک ؛ هر چه از خدا بازدارد تو را ، آن بت است و بت رجس و
پليد است "فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الاَْوْثَـنِ"
. ( 50 )
پس دل هايي که از صفات حيواني و شيطاني منزّه و طاهر از لوث
خودبيني شد و از هر چه غير رضاي اوست ، پاک گرديد و به کلّي شوق و عشق و انس و طاعت و محبتش ، خالص للّه و مختص به آن محبوب و
معشوق مطلق شد ؛ چنان پاک دل ها ، لايق نظر و توجّه خداست و التفات و عنايت خاص
حضرت احديّت . ( 51 )
گويند شبلي يک روز چوبي در دست داشت ، هر دو سر آتش گرفته !
گفتند : چه خواهي کرد ؟
گفت : مي روم تا به يک سر اين دوزخ بسوزم و به يک سر بهشت را ،
تا خلق را پرواي خدا پديد آيد . ( 52 )
آري ، حاجي بايد سر در هواي دلبر خود داشته باشد و از بهشت و
دوزخ چشم بپوشد و تنها او را ياد کند و از او پروا نمايد .
البته گفتني است ، به دست آوردن تقوا ، احتياج به مجاهدت هاي
فراوان دارد و به آساني به چنگ انسان نمي آيد .
زاهد عابد مرحوم شيخ حسنعلي اصفهاني ( 53 ) گويد :
[ انسان بايد ] هموم خود را يک جا جمع کند و با جدّ و جهد ، تمام قدم در راه شريعت گذارد و براي به دست آوردن ملکه تقوا بکوشد ؛
يعني ، تا آنجا که ميسّر است ، پيرامون حرام و شبهه و مباح ـ قولا و فعلا و حالا و
خيالا و اعتقاداً ـ نگردد تا طهارت صوري و معنوي حاصل شود ؛ زيرا آنها شروط عبادت
است ، تا بر عبادتش اثري مترتّب شود ، و عبادتش صوري محض نباشد
انّما يتقبّل الله من المتّقين . ( 54 )
مقام معظّم رهبري ، حضرت آيت الله خامنه اي ـ دام ظلّه العالي ـ
فرموده اند :
تقوايي که از بشر خواسته شده ، اين است که مراقبت کند تا راه را
پيدا کند ، مراقبت کند تا راه را گم نکند . مراقبت کند تا وسيله حرکت را حفظ کند .
مراقبت کند تا در اين راه از امنيّت برخورداري کند تا بتوان از آن گذشت ، مراقبت
کند تا هدف را فراموش نکند . . . آن وقتي بشر به مقصد مي رسد که اين مراقبت ها را
انجام دهد . ( 55 )
هر کس که هواي کوي دلبر دارد * * * از سر بنهد هر آنچه در سر
دارد
ور نه به هزار چلّه ار بنشيند * * * سودش ندهد که نفس کافر دارد
درويشي از ابوسعيد ابوالخير سؤال کرد که : يا شيخ ! بندگي در
چيست ؟
گفت : خدايت آزاد آفريد ، آزاد باش .
گفت : سؤال در بندگي است .
گفت : نداني که تا آزاد نگردي از هر دو کَوْن ، بنده نشوي !
( 56 )
رسم بندگي ايجاب مي کند که حج گزار ، در هر مکان و در هر عملي ،
خدا را به ياد داشته باشد و بداند که الان ميهمان مخصوص حضرت باري تعالي است و اوست
صاحب خانه و منادي دعوت به سوي رحمت و عنايتش . پس تقوا را رفيق راه و انيس شفيق
خود قرار دهد و اعمال و مناسک حج را ، ابراهيموار و محمدگونه به جاي آورد . در اين
راه مبارزه با هواي نفس را فراموش نکند و بداند که حج براي اين واجب شده است که
نيروي تقوا را در او زياد کند و او را در جهاد اکبر ياري دهد .
پىنوشتها:
1 . مصباح الشريعة ، ص86 ؛ محجّة البيضاء ، ج2 ، ص207
2 . علاّمه شهير و نابغه عالي قدر ، مرحوم مولي محمّد ( معروف به مولي محسن فيض
کاشاني ( رحمه الله ) ) از بزرگ ترين دانشمندان اسلام و مذهب شيعه در عهد صفويه
بوده است .
وي در تمام علوم ديني وپاره اي از علوم ديگر مهارت و تبحري شگفت انگيز داشت . او از
محضر بزرگاني چون علاّمه سيد ماجد بن سيد هاشم بحراني و مرحوم ملاّ صدراي شيرازي
کسب فيض نمود . تأليفات مرحوم فيض به 130 جلد مي رسد که معروف ترين آنها عبارت است
از : تفسير صافي و تفسير مصفي ، شافي ، الحقايق ، سفينة النجاة ، حق اليقين ، عين
اليقين ، المحجّة البيضاء و . . . .
3 . فيض کاشاني ، المحجّة البيضاء في تهذيب الاحياء ، ج2 ، ص189
4 . راه وصال ، ص107
5 . جواهر الاخلاق ، ص234
6 . رشيد الدين ابوالفضل احمد بن ابي سعد ميبدي از عالمان و فقهاي شافعي مذهب در
قرن ششم هجري است . او در تفسير و حديث خبره و در عرفان و اخلاق صاحب ذوق بود .
از آثار وي مي توان به : الاربعين ، الفصول وکشف الاسرار و عدّة الابرار اشاره کرد
.
7 . کشف الاسرار و عدة الابرار ، ج1 ، ص537
8 . محمّد غزّالي مکنّي به ابو حامد ، ملقّب به حجت الاسلام ، از دانشمندان معروف
دوره سلجوقي است . او در فقه ، حکمت و کلام سرآمد عصر خود بود . غزّالي پس از مدّتي
تحصيل به نيشابور رفت و در خدمت استاد خود امام الحرمين ابوالمعالي جويني به تحصيل
پرداخت و در همه علوم ديني عصر خود استاد مسلّم گرديد .
از آثار او است : کيمياي سعادت ، احياء العلوم ، تهافت الفلاسفه ، نصيحة الملوک و .
. . .
غزالي در سال 505هـ . ق . در زادگاهش ( طابران طوس ) درگذشت و در همان جا مدفون شد
.
9 . کيمياي سعادت ، ج1 ، ص194
10 . کشف الاسرار و عدة الابرار ، ج1 ، ص537
11 . نامه ها بر نامه ها ، ص43
12 . رساله سير و سلوک منسوب به بحر العلوم ، ص146 و 147
13 . مولا احمد نراقي ( 1185 ـ 1245هـ . ق . ) فرزند مولا محمّد مهدي نراقي ، از
علما و فقهاي بزرگ قرن سيزدهم هجري است .
عمده تحصيلات او نزد پدر دانشمند خود ، در زادگاهش ( نراق ) بود . سپس در نجف و
کربلا ، از محضر اساتيدي چون : علاّمه بحر العلوم ، شيخ جعفر کاشف الغطاء و آقا
محمّد باقر وحيد بهبهاني ، بهره مند گرديد . بيش از بيست تأليف از او به جاي مانده
که از مهم ترين آنها مي توان به : مستند الشيعه ، عوائد الايام ، خزائن ، معراج
السعاده ، طاقديس و . . . اشاره کرد .
شيخ اعظم انصاري حدود چهار سال از محضر ايشان استفاده کرد .
14 . معراج السعاده ، ص696
15 . حقايق در اخلاق سير و سلوک ، ص530
16 . تکيّف : خوشحالي ، مشعوف گرديدن .
17 . تذکرة المتقين ، ص82
18 . مرحوم حجّت الاسلام سيد عبدالله شبّر در سال 1188هـ . ق . در نجف اشرف به دنيا
آمد . سيد به حق يکي از افتخارات عالم تشيّع و از مؤلّفان ارجمند و تواناي آن محسوب
مي شود . از او در حدود هفتاد کتاب و رساله در علوم مختلف به يادگار مانده است ، که
از جمله آنها کتاب الاخلاق مي باشد . مرحوم سيد در شب پنج شنبه ماه رجب سال 1242هـ
. ق . در کاظمين به ملأ اعلا پيوست و در حرم امام هفتم و امام نهم به خاک سپرده شد
19 . الاخلاق ، ص121
20 . مقامات اربعين ، ص87
21 . عالم بزرگوار ، مولا محمّد مهدي فرزند ابوذر نراقي ، يکي از مجتهدان برجسته در
دو قرن 12 و 13 هجري و داراي تأليفات با ارزش است . او از مشاهير علماي اين دو قرن
بود .
در سال 1128هـ . ق . در قريه نراق در ده فرسنگي کاشان متولد شد و در سال 1209هـ . ق
. در نجف اشرف به ديار باقي شتافت .
از اساتيد او ، مي توان به آقا وحيد بهبهاني ، مولا اسماعيل خاجوئي ، شيخ يوسف
بحراني و شيخ مهدي رضوي اشاره کرد .
او کتاب هاي زيادي را تأليف کرده است از جمله : معتمد الشيعه ، انيس الحجّاج ،
تجريد الاصول ، جامع الافکار ، جامع السعادات ، جامع المواعظ ، المناسک المکيه و .
. . .
22 . جامع السعادات ، ج3 ، ص483
23 . تذکرة الاولياء ، ص640 ؛ مقامات اربعين ، ص25
24 . نورالعلم ، ص29 ( به نقل از فرزانگان ) .
25 . الرسالة العليّه ، ص93
26 . تذکرةُ المتقين ، ص85
27 . المراقبات ( اعمال السنة ) ، ج2 ، ص206
28 . طه ( 20 ) آيه 84
29 . المراقبات ، ص207 ـ 211
30 . مِصباحُ الشريعه ، ص89 ؛ المحجّة البيضاء ، ج2 ، ص207
31 . المحجّة البيضاء في تهذيب الاحياء ، ج2 ، ص 198 ـ 199
32 . احمد جام نامقي ، يکي از صاحبدلان بلند پايه و مشايخ زنده دل و روشن ضمير کشور
ما در نيمه اوّل قرن ششم هجري است . در 22 سالگي تغيير حال و انقلابي دروني در وي
پديد آمد و به حلقه تائبان و پيراستگان کشيده شد . از آثار او مي توان به : مفتاح
النجات ، انيس التائبين ، سراج السائرين ، کنوز الحکمه و . . . اشاره کرد .
33 . مفتاح النجات ، ص102 ـ 103
34 . تذکرة المتقين ، ص82 و 83
35 . جامع السعادات ، ج3 ، ص387
36 . تذکرة الاولياء ، ص315 ؛ مقامات اربعين ، ص30
37 . کشف الاسرار و عدة الابرار ، ج1 ، ص539
38 . مفتاح النجات ، ص105 ـ 108 و ص113
39 . همان ، ص113
40 . فرزانگان ، ص149 ( تذکرة الاولياء ، ص250 ) .
41 . خواجه عبدالله انصاري ( م396هـ . ق . ـ 481هـ . ق . ) دانشمند و عارف بنام
ايران است . وي از اعقاب ابوايوب انصاري است که در هرات ديده به جهان گشود . خواجه
انصاري از ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن خرقاني فايده ها برگرفت و تا پايان عمر به
امر تعليم و ارشاد ، اشتغال داشت . شهرت وي بيشتر به جهت رسالات و کتاب هاي مشهوري
است که تأليف کرده است ؛ مانند : طبقات انصاري ، تفسير خواجه انصاري ، مناجات نامه
، نصايح ، زاد العارفين ، کنز السالکين ، الهي نامه و . . . .
42 . همان ، ص56 ( مجموعه رسائل ، ص60 ) .
43 . المراقبات ( اعمال السنة ) ، ج2 ، ص211
44 . عرفان حج ، ص27
45 . تذکرة المتّقين ، ص86
46 . المراقبات ، ج2 ، ص 214ـ217 .
47 . همان ، ص 217ـ219 .
48 . فرزانگان ، ص52 ( مجموعه رسائل ) .
49 . انعام ( 6 ) آيه 77
50 . حج ( 22 ) آيه 30
51 . حکمت عملي ( اخلاق مرتضوي ) ، ص72
52 . فرزانگان ، ص185 ( تذکرة الأولياء ، ص240 ) .
53 . حاج شيخ حسنعلي اصفهاني ( رحمه الله ) ، از زاهدان عصر و عارفان بي بديل در
اين عصر بود . او در 1979هـ . ق . در اصفهان محلّه جهانباره چشم به جهان گشود .
ايشان مدّتي در اصفهان و سپس در نجف اشرف در خدمت اساتيدي چون فشارکي ، جهانگيرخان
قشقايي ، سيد مرتضي کشميري و . . . دانش اندوزي نمود و در آخر نيز در مشهد مقدّس
رضوي ، سکونت کرد و در آنجا نيز دار فاني را وداع گفت .
او از ايام جواني به فکر ترقّي روحي و گشودن درهاي ملکوت بود و در اين راه به مراتب
بالاي عرفان و دانش دست يافت .
54 . نشان از بي نشان ها ، ص280
55 . تهذيب نفس ، ص12
56 . فرزانگان ، ص120