منزل دوّم : سير من الحقّ فى الحقّ
مشتمل بر اعمالى است :
1) احرام؛
مقدّمه احرام، غسل احرام است، حقيقت اين غسل توبه و رجوع است؛ »اِغْسِلْ
بِماءِ التَّوبَةِ الْخالِصَةِ ذُنُوبَكَ وَ اَلْبِسْ كِسْوَةَ الصِّدْقِ وَ
الصَّفاءِ وَ الْخُضُوعِ وَ الْخُشُوعِ« در مقام احرام بايد معاصى و گناهان سابق را
به] - مصباح الشريعه، باب 22[
يادآورد و آن را با آب توبه شستشو دهد و آنگاه لباس صداقت و صفا و خضوع و ترس را به
تن كند.
احرام در حج؛ نظير تكبيرة الاحرام در نماز است، همانگونه كه نمازگزار به واسطه گفتن
تكبيرة الاحرام بايد تمام توجّهش به جانب معشوق باشد، و از ابتداى نماز تا انتهاى
آن، چيزى و كسى او را مشغول نكند، همچنين است احرام حج. احرام؛ يعنى پشت كردن به
دنيا و آنچه در دنياست و رو نمودن به خدا و رضايت خدا و اجابت امر خدا، چنانچه از
امام صادق عليهالسلام نقل شده است : »أَحْرِمْ مِنْ كُلِّ شَىْءٍ يَمْنَعُكَ عَنْ
ذِكْرِ اللَّهِ وَ يَحْجُبُكَ عَنْ طاعَتِهِ« و نيز] - »محرم شو از هر چيزى كه تو
را از ياد خدا منع مىكند و از بندگى او باز مىدارد« مصباح الشريعه، باب 22[
درگاه احرام، مىبايد متذكّر مرگ و كفن و قبر شود كه روزى با اين هيئت خداى را
ملاقات خواهد كرد و در موقع گفتن لبّيك كه تكمله مقام احرام است. توجّه به اين كه
خداوند او را دعوت كرده است و او با اين الفاظ، حضرتش را اجابت مىكند.
»وَ لَبَّ بِمَعْنى اِجابَة صافِيَة زاكِيَة ِللَّهِ - عَزَّوَجَلَّ - فى
دَعْوَتِكَ مُتَمَسِّكاً بِعُرْوَتِهَ الْوُثْقى«.
] - مصباح الشريعه، باب 22[
و از تلبيات خود، قصد كند پاسخ دادن خداوند را با نهايت صفاى خاطر و خلوص نيّت، در
حالى كه به عروة الوثقاى حق و به حقيقت ايمان، تمسّك مىجويد.
2) طواف؛
طواف تشبّهى است به فرشتگانى كه پيرامون عرش خداوند دائم در طوافند؛ »وَ
تَرَى الْمَلائِكَةَ حافّينَ مِنْ حُولِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْد رَبِّهِم«
همانگونه كه طواف آن ملائكه، نشانه عشق آنها به خداوند است،] - »فرشتگان را مىبينى
كه بر گرد عرش خدا حلقه زدهاند و پروردگار خود را حمد مىكنند « زمر : 75[
طواف بنده نيز نشانه عشق بنده به خداست »طِفْ بِقَلْبِكَ مَعَ الْمَلائِكَةِ حَولَ
الْعَرْشِ كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمينَ بِنَفْسِكَ حَولَ الْبَيْتِ«؛ »آن چنانكه
جسمت] - مصباح الشريعه، باب 22[
پيرامون بيت خدا دور مىزند، با قلب خود گرداگرد عرش خداوند طواف كن«.
تكرار طواف به منظور پيدا شدن مقام تسليم و عبوديت است، وبا حصول اين مرتبه، دريده
شدن حجابها و پس از آن آراسته شدن به زينت ذلّت و مسكنت در مقابل حق، تواضع و حلم
در مقابل خلق، و زهد و سخاوت و قناعت در برابر دنيا ( مقام تخليه و تحليه )
مىباشد، در آن حال است كه نور خدا در دل او جلوهگر مىشود ( مقام تجليه ) و
راههاى سلامتى يكى پس از ديگرى براى او كشف مىگردد و از ظلمتها ( ظلمت صفات رذيله،
ظلمت نفس امّاره، ظلمت متابعت از طاغوتهاى انسى و جنّى، ظلمت هوا و هوس، ظلمت غم و
اضطراب ) به نور مطلق كشانده مىشود و مورد عنايت خاصّ خداوند واقع مىگردد كه خواه
ناخواه به مقام لقاء و فناء كه همان انتهاى صراط مستقيم است مىرسد؛ »قَدْ جاءَكُمْ
مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ، يَهْدى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ
رِضْوانَهُ سُبُلُ السَّلامِ وَ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ
بِاِذْنِهِ وَ يَهْديهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ«.
] - مائده : 15 و 16[
3) نماز طواف؛
طواف كننده چون بواسطه طواف به مقام عبوديت مىرسد بايد نماز شكر به
جاى آورد. و چون بواسطه رسيدن به مقام بندگى و تذلّل، معراج براى او واجب مىشود،
بايد به نماز بايستد، زيرا معراج مؤمن همان نماز است، چون نماز مكالمه بين بنده و
خداست. و چون توسّل به اهلبيت در هر حال يك امر ضرورى است، تشهّد و سلامهاى اين
نماز، به منزله مكالمه بين عبد و اهل بيت عليهمالسلام است و اين توسّل با بيعتى كه
پس از اين نماز به وسيله استلام حجر صورت مىپذيرد، ادامه و استمرار مىيابد.
استلام حجر الاسود و بوسيدن آن به منزله تجديد ميثاق و عهد با رسول گرامى اسلام
است.
امام صادق عليهالسلام نيز فرمودهاند كه در هنگام استلام حجر اين چنين گفته شود :
»أَمانَتى أَدَّيْتُها وَ ميثاقى تَعاهِدْتُهُ لِتَشْهَدَ لى بِالْمُوافاة« »امانتى
را كه به] - وسائل الشيعه، ج 9، ص 407، ح 17[
گردن من بود ( حجّ ) ادا نمودم و پيمان خود را بر عهده گرفتم، تا تو در روز جزا بر
وفادارى من گواه باشى«.
پس استلام حجر نيز يك ميثاق قلبى است كه جايگاه آن دلهاى حاجيان است و نيز تجسّم
خضوع در برابر عزّت خداوند و نشانه رضايت به تقدير اوست »وَ اسْتَلِمِ الْحَجَرَ
رَضىً بِقِسْمَتِهِ وَ خُضُوعاً لِعِزَّتِهِ«.
] - مصباح الشريعه، باب 22[
4) سعى بين صفاه و مروه؛
اين عمل خاطره شيرينى است از پيامبر بزرگ خداوند كه
پروردگار عالم در قرآن او را به خُلَّت پذيرفته است؛ »وَ اتَّخَذَ اللَّهُ
اِبْراهيمَ خَليلاً« پيامبرى كه مقام عبوديت و تسليم او را پروردگار عالم] - »خدا
ابراهيم را به دوستى خود انتخاب كرد « نساء : 125[
امضا كرده است »اِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ اِسْلِمْ قالَ اَسْلَمْتُ لِرَبِّ
الْعالَمينَ«.
] - »( بخاطر بياور ) هنگامى را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور ( و تسليم در
برابر حق باش او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت ) گفت در برابر پروردگار
جهانيان تسليم شدم« بقره : 131[
سعى بين اين دو كوه، تجسّم اميدوارى زنى است كه با اميد به رحمت خداوند در بيابان
بى آب و علف براى به دست آوردن آبى براى كودكش در تكاپوست، و با تلاطم درونى، از
صفا به مروه و از مروه به صفا مىرود و به عبارت ديگر از صداقت به مروّت و مردانگى
و از مردانگى به صداقت و صفا مىرود و سرانجام با خلوصش از نظر برون به آب زمزم و
از جنبه درون به آب حيات مىرسد، و در اثر صبر و تحمل و كوشش و استقامت، خانه خدا
را آباد و نسل خود را به وجاهت مىرساند، اين خاطرات اگر چه تلخ است، امّا شيرين
است تلخى اضطراب و تلاطم ممزوج به شيرينى جوشش و نزول رحمت.
شعف كه مرتبهاى از عشق است در حالى كه با سوزندگى همراه است لذّتآور است و در
حالى كه لذّت آور است دل عاشق را و سراپاى او را چون شمع مىسوزاند. پس حاجيان بايد
در ميان صفا و مروه درس عشق و ايثار و گذشتن از همه چيز براى خدا را از حضرت
ابراهيم و يارانش بياموزند؛ »قَدْ كانَتْ لَكُمْ اُسْوِةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ
وَ الَّذينَ مَعَهُ« و از اين رو آن كس كه] - »براى شما تأسى نيكى در زندگى ابراهيم
و كسانى كه با او بودند وجود داشت« ممتحنه : 4[
سعىبين صفا و مروه كند و هنوز روح خوديّت و منيّت، در او زنده باشد، به حقيقت سعى
نرسيده است. اگر برابر برخى از روايات در اين مكان شيطان بر ابراهيم عليهالسلام
مجسّم گشته و حضرتش با سعى خود او را تعقيب كرده تا از ساحت مقدّس بيت اللَّه دور
سازد، پس حاجى سالك نيز با اين عمل، حركت] - وسائل الشيعه، ج 9، ص 513، ح 12[
ابراهيم خليل را تكرار مىكند و شيطان را از قلب خود كه نه تنها خانه خدا كه »عرش
قدس الهى « است مىراند و با هروله كردن، از هوا و هوس خود فرار مىكند و از قدرت و
شخصيت خود، تبرّى مىجويد؛ »وَ هَرْوِلْ هَرْوَلَةً هَرَباً مِنْ هَواكَ وَ
تَبَرِّياً مِنْ جَميعِ حَولِكَ وَ قُوَّتِكَ« و به اين وسيله روح و درون خود را] -
مصباح الشريعه، باب 22[
براى لقاء و ديدار يار، پاك و پاكيزه و آماده مىگرداند »وَ صَفَّ رُوحَكَ وَ
سِرَّكَ لِلِقاءِ اللَّهِ يَومَ تَلْقاهُ بِوُقُوفِكَ عَلَى الصَّفاء« و با نفى
صفات و شخصيات كاذب] - مصباح الشريعه، باب 22[
و مجازى و ساختگى خويش، مردانه در مقابل صفات جلال و جمال پروردگارش، مقام بندگى و
فقر و فنا برقرار مىسازد »وَ كُنْ ذا مُرُوَّةٍ مِنَ اللَّهِ تَقِياً أَوصافِكَ
عِنْدَ الْمَرْوَة«.
] - مصباح الشريعه، باب 22[
5) تقصير؛
تقصير توجّه از عالم ملكوت، به عالم ناسوت است. توجّه از لذّات روحى به
سوى لذّات جسمى و توجّه از وحدت به كثرت است. تقصير، تحليل بعد از تحريم است؛ به
اين معنا كه آنچه قبل از احرام براى محرم حلال نبود، اينك به واسطه احرام، طواف،
نماز، سعى بين صفا و مروه و تقصير، حلال شده است. تجلّى نور خدا، نظر به عالم
ملكوت، لياقت نيل به مراتب يقين و ديده بصيرت، كه تماماً براى او حرام بود اينك
حلال شده است؛ چرإ؛ر كه حاجىِ سالك، صفات شيطانى خود را تقصير كرده است و مگر نه
اين كه »لَو لا اَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ عَلى قُلُوبِ بَنى آدَم لَنَظرُوا
اِلى مَلَكُوتِ السَّمواتِ وَ الْاَرْض« اگر نبود آن كه شياطين بر دلهاى فرزندان
آدم هجوم مىبرند، هر] - بحار الانوار، ج 7، ص 59، ح 39[
آينه ديده آنان به ملكوت آسمانها و زمين، روشن مىگشت«.
6) حركت به سوى عرفات؛
پس از توجّه به نفس و تمايلات؛ اين بار توجّه به خداوند،
توجّه به سرزمينى كه جاذبه ملكوتى سراسر آن را فرا گرفته است، شتافتن به سوى جذب،
جذب كهربائى يار، از دلهاى بيقرار، جذب »وجودِ واقعى« »وجود نما« را، جذب عاشق
معشوق را، و به عبارت رساتر جذب خدا بنده را، و حبّذا بر اين جذبه شيرين »هَنيئاً
لِاَرْبابِ النّعيمِ نَعيمُهُمْ«.
عرفه؛ يعنى اعتراف بندگان در پيشگاه حق »وَ اعْتَرِفْ بِالْخَطايا بِعَرَفات«.
] - »و در عرفات به گناهان خويش اعتراف كن« مصباح الشريعه، باب 22[
عرفه؛ يعنى كسب معرفت، معرفت مبدأ و معاد و تجديد عهد با توحيد »وَ جَدِّدْ
عَهْدَكَ عِنْدَاللَّهِ بِوَحْدانِيَّتِهِ« معرفت نبوّت و ولايت، معرفت آفاق و] -
»و در عرفات، عهد خود به وحدانيت خداوند را نزد او تجديد كن« مصباح الشريعه، باب
22[
انفس، معرفت ربط آنها با خدا، ( ربط حادث با قديم ) معرفت قيّوميّت حقّ و فقر محض
خلق، و به عبارت رساتر، معرفت به اين كه »لَيْسَ فِى الدَّارِ غَيْرُهُ دَيَّار«.
] - »در خانه، غير از خداى، خانه نشينى نيست«. [
عرفه؛ يعنى ديارى كه انسان سالك مىتواند با توجّه و تضرّع و دعا و توسّل مخصوصاً
به حضرت ولىّ عصر - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف - كه در آن سرزمين حضور دارد و
حاجيان همگى در محضر اويند به مرتبه بالاى يقين برسد.
عرفه؛ جايگاه صعود از »علم اليقين« به »عين اليقين« و از »عين اليقين« به »حقّ
اليقين« است و آن كس كه در عرفات نتواند به معرفت آنچه گفته آمد، نائل شود، در
حقيقت عرفات نرفته است؛ كسى كه از جاذبه خدا و نبوّت و ولايت - كه سراسر آن سرزمين
پاك را فرا گرفته است - بهرهاى نبرد، در حقيقت عرفات او رفع تكليفى بيش نبوده است
و او از محدوده فقه به سوى قلمرو بيكران »فقهِ فقه« خارج نگشته است.
7) حركت به جانب مشعر؛
مشعر نزد خداوند متعال، از درجه خاصى برخوردار است، از اين
جهت در قرآن با صفت حرام و احترام از آن ياد مىشود: »فَاِذا أَفَضْتُمْ مِنْ
عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام« چنانكه گاهِ] - »و
هنگامى كه از عرفات كوچ كرديد، خدا را نزد مشعر الحرام ياد كنيد« بقره : 198[
منزل كردن در آن ديار، ( بين الطلوعين ) نزد يار، برترين ساعات شبانه روز است و
آنچه خداوند در قرآن در اين مكان قدسى و در اين زمان مقدّس خواسته است، ذكر خداست،
با ياد خدا كسب شعور و كياست و فطانت و دقّت و ظرافت نمودن، سرايت دادن ايمان از دل
به تمام اعضا و مشاعر، مشعر به ما مىآموزد آنچه از عرفه برداشت كردهاى در اينجا
به واسطه ياد خدا در دل رسوخ ده، و از دل به چشم و گوش و زبان و تمامى اعضا جارى كن
تا كليه مشاعر، حيات دوبارهاى پيدا كنند و به اين وسيله از نردبان روح به سوى ملأ
اعلى صعود كن : »وَ اصْعِدْ بِرُوحِكَ اِلَى الْمَلا َِ الْأَعْلى بِصُعُودِكَ
اِلَى الْجَبَل« از] - »و با صعود بر كوه مشعر، از نردبان روحت به سوى ملأ اعلى
صعود كن« مصباح الشريعه، باب 22[
اين رو، در اين سرزمين هم خداى را با اطمينان براى نيل به مقام قرب مىخواند : »وَ
تَقَرَّبْ اِلَى اللَّهِ ذا ثِقَةٍ بِمُزْدَلَفَة«.
] - »و به گاه وقوف در مشعر، به خداوند تقرب جو، در حالى كه به او اطمينان مىورزى«
مصباح الشريعه، باب 22[
8) حركت به سوى منا؛
منا يعنى رجاء، نيكا كه اين نامِ گويا، در هالهاى از نور
نهفته است.
منا؛ يعنى سرزمين اميد، رحمت، مغفرت، فضل، كرامت، استجابت دعا، سعادت و خير دنيا و
آخرت. و چرا چنين نباشد ؟! عاشق از معشوق پس از وصل چه مىخواهد ؟! توجه، تلطّف،
عنايت، ادامه.
سالك، پس از گذشتن از عرفات و مشعر و رسيدن به مقام وصل، از مولى چه مىخواهد ؟
آنچه را كه او به حق مستحقّ آن است؛ »وَ لا تَتَمَنَّ ما لا يَحِلُّ لَكَ وَ لا
تَسْتَحِقُّه«.
] - »و در هنگام وقوف در منا، آرزو مكن آنچه را كه بر تو حلال نيست و تو استحقاق آن
را ندارى« مصباح الشريعه، باب 22. [
از اينرو مىتوان گفت بهترين لذّتها در حجّ، لذّت اميد بنده به خدا در منا است و
شايد اين كه منا در ميان همه اعمال مدّتش بيشتر است، براى همين باشد كه اميد و رجاء
بنده، نزد خدا، بهترين عبادات و بالاترين مقامات است.
9) رمى جمرات؛
بندهاى كه به مقام قرب رسيده است؛ از آنچه بيمناك است و بايد
بيمناك باشد، و آنچه بايد هميشه با آن در ستيز باشد، طاغوتهاست، طاغوتدرون؛ يعنى
نفسامّاره و طاغوت برون، شياطين جنّى و شياطين انسى. سالك از قرآن آموخته است كه :
طاغوت درون (نفس امّاره) خطرناكترين طاغوتهاست »اِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ
بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ رَبّى« پس] - »نفس به بديها امر مىكند مگر آنچه را كه
پروردگارم رحم كند« يوسف : 53[
چون وارد منا مىشود اوّلين عملى كه بايد انجام دهد، رمى جمره عقبه است كه شايد
اشاره به طاغوت بزرگ؛ يعنى نفس امّاره باشد، رمى جمره عقبه، يعنى طرد نفس امّاره،
يعنى پايمال كردن هوا و هوس؛ »وَ ارْمِ الشَّهَواتِ وَ الْخَساسَةَ وَ الدِّنائَةَ
وَ الذَّميمَةَ عِنْدَ رَمْىِ الْجَمَرات«.
] - »و هنگام رمى جمرات، رمى كن خواهشهاى نفسانى و خست و پستى و ديگر صفات زشت را«
مصباح الشريعه، باب 22[
آنگاه اگر با رمى جمره عقبه پاى بر نفس امّاره گذارد، قدم بعدى، مقام وصل و لقاء
است؛ زيرا ميان بنده و خدا يك قدم بيش فاصله نيست، اگر بنده از هوا و هوس گذشت و
اين گام بلند را طى كرد گام بعدى گام عزم به سوى مقام لقاست. حاجيان در آن روزها كه
در وادى منا، رحل اقامت افكندهاند بايد كه رمى جمرات سه گانه كنند و اين يعنى طرد
طاغوت درون (نفس امّاره) و طاغوت برون از شياطين جنّى ( ابليس و اعوان او ) و
شياطين انسى ( دشمنان دين و انسانيّت )، از اينرو رمى جمراتِ ثلاث، طرد همه طاغوتها
و اعلام جنگ و ستيز بىپايان با آنهاست.