ترجمه تحف العقول

ابو محمّد حسن بن عليّ بن الحسين حرّاني‏
مترجم : آية الله شيخ محمد باقر كمره‏اى (ره)
مصحح: على اكبر غفارى‏

- ۱۹ -


اى هشام زراعت در دشت رويد نه در سنك، همچنين حكمت در دل متواضع آباد گردد نه در دل متكبر زورگو. زيرا خدا تواضع را ابزار خرد ساخته، و تكبر را از ابزار نادانى. ندانى كه هر كه سر بسقف كوبد سرش را بشكند، و هر كه سر بزير دارد سايه بر او افكند و او را در بر گيرد، و همچنين هر كه براى خدا تواضع نكند خدايش پست كند، و هر كه براى خدا تواضع كند او را بالا برد.

اى هشام چه اندازه زشت است بينوائى دنبال توانگرى، و گناه دنبال عبادت، و زشت‏تر از آن پرستنده خدا است كه ترك پرستش كند.

اى هشام زندگى خوب نيست مگر براى دو مرد گوش بده و حفظ كن، و دانشمند گويا. اى هشام ميان بنده‏هاى خدا از خرد چيزى بهتر قسمت نشده، خواب خردمند بهتر است از شب‏زنده‏دارى نادان، خدا پيمبرى را برنيانگيخته تا خردش برتر از كوشش همه كوشايان بوده، و بنده‏اى انجام فريضه الهيه نكند تا آن را از طرف او تعقل كند. اى هشام رسول خدا (ص) فرمود چون بنده مؤمنى را خموش ديديد باو نزديك شويد كه او حكمت القاء كند، مؤمن كم گو و پركار است و منافق پرگو و كم‏كار.

اى هشام خدا بداود (ع) وحى كرد كه ببنده‏هايم بگو عالم فريبخورده بدنيا را ميان من و خود واسطه نكنند تا آنان را از ياد من و از راه محبت من و مناجاتم باز دارد. آنان راهزن بنده‏هاى منند كمتر كارى كه با آنها بكنم اينست كه شيرينى دوستيم و مناجاتم را از دلشان بركنم.

اى هشام هر كه خود را بزرگ داند فرشته‏هاى آسمان و فرشته‏هاى زمين لعنتش كنند، و هر كه بر برادرانش تكبر ورزد و گردن‏فرازى كند با خدا دوئيت كرده، و هر كه مقامى را ادعا كند كه از آنش نيست براه ناصواب رفته.

اى هشام خداوند بداود (ع) وحى كرد اى داود بر حذر دار و بيم ده يارانت را از حب شهوات، زيرا آنها كه دل بشهوات دنيا درآويخته‏اند دلهاشان از من محجوب است.

اى هشام بپرهيز از تكبر بر دوستانم و گردن فرازى بدانشت كه خدايت دشمن دارد، و پس از دشمنى او از دنيا و آخرتت سودى نبرى. در دنيا مانند ساكن در خانه‏اى كه از او نيست و انتظار كوچ دارد زندگى كن. اى هشام همنشينى دين داران شرف دنيا و آخرتست، مشورت با خردمند خيرخواه يمن و بركت است و رشد و توفيق الهى است، و چون خردمند خيرخواه بتو نظرى داد مبادا مخالفت كنى كه مخالفتش هلاكت‏بار است. اى هشام بپرهيز از آميزش با مردم و انس با آنها مگر خردمند و امانت دارى در ميان آنها بيابى كه با او انس گير و از ديگران بگريز بمانند گريز تو از درنده‏هاى شكارى، و خردمند را سزد كه چون كارى كند از خدا شرم دارد، و چون نعمتى مخصوصش در رسد ديگرى را با خود در كار شريك كند، و چون يكى از امرت در پيش آيد كه ندانى كدام درست است و بهتر است ببين كدام بهواى نفس تو نزديكتر است، و با آن مخالفت كن زيرا بسيار است كه حق در مخالفت هواى نفس است، مبادا حكمت را بدست آرى و در نادانيش بگذارى. هشام گويد ب‏آن حضرت گفتم: اگر ديدم مردى خواهان آنست جز اينكه فهمش بدرك آنچه بوى القاء شود رسا نيست؟ فرمود با او در نصيحت ملاطفت كن، و اگر دلتنگ شد خود را در فتنه ميفكن، و در حذر باش از رد كردن متكبران زيرا دانش خوار مى‏شود كه بر مدهوشان عرضه شود، گفتم اگر كسى باشد كه فهمش نميرسد از آن بپرسد؟ فرمود: اين نادانى او را بپرسش غنيمت شمار تا از فتنه گفتار و فتنه بزرگ رد كردن سالم بمانى، و بدان كه خداوند متواضعان را باندازه تواضعشان بالا نبرد بلكه باندازه عظمت و بزرگوارى خود بلند كند، و خائفان را باندازه ترسشان آسودگى ندهد بلكه باندازه كرم وجود خود امان سازد، و از غمنده‏ها باندازه غمشان كارگشائى نكند ولى باندازه مهر و رأفت خودكار گشايد، تو را چه گمانست بمهرورز و مهربانى كه ب‏آزاركننده‏هاى دوستانش هم دوستى كند تا چه رسد بكسانى كه براى او آزار كشند، و چه گمانست تو را ببر توبه پذير و مهربانى كه از دشمنش توبه پذيرد تا چه رسد بكسى كه رضايش جويد و دشمنى خلق را بخاطر او برگزينند. اى هشام هر كه دنيا دوست شد ترس آخرت از دلش برود، و ببنده‏اى دانشى ندهند كه دنيا دوستتر شود جز اينكه از خدا دورتر و نزد او دشمن‏تر گردد.

اى هشام خردمند دلدار كسيست كه آنچه را تاب نيارد واگذارد و بسيار باشد كه درستى در مخالفت هواى نفس است هر كه را آرزو دراز است كردار بد است.

اى هشام اگر مسير مرگ را ميديدى از آرزويت بازمى‏داشت.

اى هشام از طمع بپرهيز و بر تو باد نوميدى از آنچه در دست مردم است. طمع از مخلوق را ببر كه طمع كليد هر خواريست، و عقلها را ميدزدد، مردانگيها را ميبرد، و آبرو را ميدرد، و دانش را ميخورد، و بر تو باد كه بپروردگارت پناه برى، و بر او توكل كنى. با نفس خود جهاد كن تا از هوسش برگردانى زيرا جهاد با دشمن بر تو واجب است. هشام گويد ب‏آن حضرت گفتم: با كدام دشمنها جهاد واجب‏تر است؟ فرمود: با آنكه بتو نزديكتر است و متجاوزتر و زيانبارتر است، و دشمنيش با تو سخت‏تر و شخص او با همه نزديكى بتو از تو نهان‏تر است، و با آنكه دشمنان ديگر را بر تو وادار ميكند و آن ابليس است كه بوسوسه در دلها گمارده است. با او است كه بايد سخت دشمنى كنى، او در مبارزه براى هلاك كردن تو از تو در مبارزه با او شكيباتر نيست، زيرا با هر چه توانائى دارد از تو ناتوانتر و با هر چه بدى دارد از تو كم‏ضررتر است، در صورتى كه بخدا پناه برى و براه راست رهبرى شوى. اى هشام هر كه را خدا بسه چيز گرامى داشت باو لطف فرمود: خرديكه رنج هواى نفس او را جلو گيرد، و دانشى كه رنج نادانى از او ببرد، و يك بى‏نيازى كه ترس فقر را از او دور كند.

اى هشام از اين دنيا برحذر باش و از اهلش برحذر باش، زيرا مردم در آن چهار دسته‏اند، مردى نابود و هم‏آغوش هوس، مردى دانشجو و قرآن خوان كه هر چه دانشش فزايد تكبرش بيش شود، و قرآن‏خوانى كه دانش خود را وسيله گردن فرازى بر زيردستان سازد، و عابد نادانى كه زيردستان خود را در عبادت كوچك شمارد، و دوست دارد تعظيم و توقيرش كنند، و بيناى دانشمند عارف براه حق كه قيام بدان را دوست دارد، و او درمانده يا مغلوبست و نميتواند بدان چه ميفهمد قيام كند، و باين سبب اندوهناك و غمنده است، او بهترين اهل زمان خود و وجيه‏ترين خردمندان عصر خويش است.

اى هشام خرد و لشكرش را بشناس، و نادانى و لشكرش را بشناس تا از ره‏يافته‏ها باشى، هشام گويد: گفتم قربانت جز آنچه بما ياددادى ندانيم، فرمود: اى هشام راستى خدا خرد را آفريد و او نخست آفريده از روحانيان بود كه در سمت راست عرشش از نور وى پديد آمد باو فرمود برگرد برگشت، و سپس باو فرمود روى آور، روى آورد، خدا جل و عز فرمود: تو را بزرگوار آفريدم و بر همه آفريده‏هايم ارجمند ساختم، سپس نادانى را از درياى تلخ تاريك آفريد و باو فرمود: برگرد برگشت، و سپس باو فرمود: روى آور روى برنگردانيد. باو فرمود: بزرگى فروختى و او را لعنت كرد، سپس براى عقل هفتاد و پنج لشكر مقرر كرد چون جهل ديد خداوند عقل را گرامى داشت و چه باو داد دشمنى او را در دل گرفت و گفت پروردگارا اين هم آفريده‏ايست چون من او را آفريدى و گرامى داشتى و تقويتش كردى و من ضد اويم و توانى ندارم در برابر او. آنچه از لشكر باو دادى بمن هم بده، خدا تبارك و تعالى فرمود: آرى ولى اگر پس از آن مرا نافرمانى كنى تو را و لشكرت را از جوار خود و از رحمت خود دور كنم گفت راضى هستم و قبول دارم خدا هفتاد و پنج لشكر هم باو داد و از جمله هفتاد و پنج لشكرى كه بعقل داد خير است كه وزير عقل است و ضدش شر است كه وزير جهل است.

جنود عقل و جهل‏

ايمان- كفر- تصديق- تكذيب- اخلاص- دوروئى اميدوارى- نوميدى- عدالت- جور- خشنودى- ناخشنودى سپاسگزارى- ناسپاسى- بى‏طمعى- طمع‏دارى- توكل- حرص مهرورزى- دل‏سختى- دانائى- نادانى- پارسائى- پرده‏درى زهد- رغبت- نرمش- تندخوئى- ترس- دليرى فروتنى- بزرگ‏منشى- آرامش- شتاب- بردبارى- نابخردى خموشى- ياوه‏سرائى گذشت- كينه‏توزى شكيبائى- بيتابى انديشه كردن- بى‏فكرى قناعت- شكم‏پرستى وفاء- غدر سلامت- بلا مدارا- درشتى نيكوكارى- ناسپاسى پنهان‏كارى- افشاء پاكيزگى- پليدى آسايش- رنج حد وسط- فزون‏طلبى سعادت- شقاوت پذيرش‏جوئى- گردنفرازى دل‏نرمى- سخت‏دلى چشم‏پوشى- انتقام حفظ- فراموشى مواساة- دريغ‏كردن فرمانبردارى- نافرمانى فهم- كودنى باطن‏پاكى- نيرنگ حقيقت- تاخير انصاف- ستم شرم- بى‏شرمى هموارى- درشتى دانش- هوس توبه- اصرار بر گناه تسليم- تجبر يقين- شك بى‏نيازى- گدائى پيوست- بريدن دوستى- دشمنى كوچكى- سربلندى معرفت- انكار رازدارى- فاش كردن نيكوئى- زشتى خوددارى- حسودى ميانه‏روى- اسراف عافيت- بلاء وقار- سبكى محافظت- سهل‏انگارى دعاء- استنكاف الفت- جدائى حفظ گفتار- سخن‏چينى نشاط- كسالت سخاوت- بخل آمرزشخواهى- فريفتگى شادى- اندوه خشوع- خودبينى زيركى- حماقت اى هشام همه اين خصلتها فراهم نشوند مگر براى پيغمبر يا وصى پيغمبر يا مؤمنى كه خداوند با ايمان دلش را آزموده است، و اما مؤمنان ديگر هيچ كدام از اين بيرون نيستند كه برخى از جنود عقل را دارند تا عقل كامل شود، و از جنود جهل رها شوند، و در اين هنگام در بلندترين پايه همراه پيمبران و اوصياء باشند خدا ما را و شما را براى اطاعت خود توفيق دهاد، (آنچه بيان شد شماره آن از هفتاد بيش نيست و در كافى تا هفتاد و هشت شمرده است و ظاهرا در كافى چند شماره مكرر است و در اين كتاب چند شماره كم).

از سخنهاى حكيمانه آن حضرت (ع)

از آن حضرت (ع) روايت شده كه فرمود: نماز نافله تقرب بدرگاه خدا است براى هر مؤمن.

حج جهاد هر ناتوانست، و براى هر چيزى زكاتيست و زكاة تن روزهاى مستحبى است، بهترين عبادت پس از معرفة انتظار فرج است، و هر كه پيش از ستايش بر خدا و صلوات بر پيغمبر (ص) دعا كند چون كسيست كه بى‏زه كمان كشد، هر كه يقين بعوض گرفتن دارد عطا بخشى كند، راستى مرد كسيست كه ميانه روى كند، و تدبير نيمى از زندگى است، و مهرورزى با مردم نيمى از عقل است، هم بسيار مايه پيريست، و شتابزدگى كج‏خوئيست، كمى عيال يكنوع توانگريست، و هر كه پدر و مادر را اندوهگين كند آنان را ناسپاسى كرده، هر كه هنگام مصيبت دست بر زانو زند يا بدست ديگر كوبد اجر خود را برده، مصيبتى كه با صبر اجر دارد مصيبت نيست، استرجاع (گفتن إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ) هنگام آسيب رسيدنست، و احسان بجا نيست مگر بدين دار يا بخانواده دار. خدا كمك را باندازه مصرف نازل ميكند، و صبر را باندازه مصيبت، هر كه اقتصاد كند و قناعت نمايد نعمتش بپايد، و هر كه بى‏جا خرج كند يا بى‏اندازه نعمتش از دست برود. پرداخت امانت و راستى روزى آورند، و خيانت و دروغ ندارى و دوروئى، چون خدا بد مورچه را خواهد بدو دو بال دهد تا بپرد و پرنده‏هايش بخورند، احسان در نظر مؤمن احسان نيست مگر با سه شرط، كوچك شمردن، و نهان داشتن، و فورى بودن، هر كه احسان خود را بمؤمن كم شمرد برادر خود را بزرگ شمرده، و هر كه احسانش بوى بزرگ شمرد برادر را كم گرفته، هر كه احسانى كه كرده نهان دارد ستوده كردار است، و هر كه در انجام وعده خود شتاب كند عطاى خود را گوارا كرده.

سخن آن حضرت با هارون الرشيد در ضمن خبرى طولانى كه محل نيازش را بيان كرديم‏

آن حضرت نزد او رفت و قصد گرفتن حضرت او را داشت بدنبال دروغها كه باو بسته بودند، هارون طومارى دراز بدو داد كه در آن عقائد بد و زشت بشيعيان آن حضرت نسبت داده بودند (آن را خواند) و فرمود: يا امير المؤمنين ما خاندانى هستيم كه گرفتار شديم بدروغ بستن بر ما، و پروردگار ما پر آمرزنده و پرده‏پوش است، و نخواسته اسرار بنده‏هايش را كشف كند مگر نزد رسيدن بحسابشان در روزى كه دارائى و فرزندان سودى ندهند جز كسى كه دلى پاك نزد خدا آورد. سپس فرمود: پدرم از پدرش از على (ع) از پيغمبر (ص) بمن باز گفت: چون رحم برحم برخورد بجنبش آيد و آرام گيرد و اگر امير المؤمنين خواهد از نظر خويشى با من برخورد و بمن دست بدهد بفرمايد، در اينجا از تختش بزير آمد و دست راست بامام موسى دراز كرد و دست راست او را گرفت و او را بسينه چسبانيد، و در آغوش كشيد و بسمت راست خود نشانيد و گفت: من گواهم تو راستگوئى و پدرت راستگو بود و جدت راست گفته و رسول خدا (ص) راستگو است، تو در آمدى و براى آنچه كه از طرف تو بمن رسيده بود از همه مردم كينه‏ورتر و خشمناكتر بر تو بودم، و چون سخنى كه گفتى بگوشم رسيد و با تو دست دادم كينه‏ام برفت و خشمم بدل بخشنودى از تو شد، لختى خموش شد و سپس ب‏آن حضرت گفت: ميخواهم از تو در باره عباس و على (ع) بپرسم كه چرا على اولى بارث رسول خدا (ص) بود با اينكه عباس عمو و برادر پدر پيغمبر (ص) بود. امام موسى (ع) فرمود: مرا معاف دار گفت بخدا معافت ندارم بايد پاسخ دهى، فرمود: اگر معاف ندارى امانم بده، گفت تو را امان دادم، امام كاظم فرمود: راستى پيغمبر ارث بكسى نداد كه قادر بر هجرت بود و هجرت ننمود پدرت عباس ايمان آورد و هجرت نكرد، و على (ع) ايمان آورد و هجرت كرد و خدا فرموده است (73- الانفال) آن كسانى كه گرويدند و هجرت نكردند بشما هيچ پيوندى ندارند تا هجرت كنند. رنگ هارون پريد و ديگرگون شد و گفت: چرا شما خود را فرزند على نخوانيد و فرزند رسول خدا (ص) خوانيد با اينكه او جد شما است؟ امام موسى (ع) فرمود: خدا عيسى ابن مريم مسيح را بدوستش ابراهيم نسبت داده بواسطه مادرش مريم بكر بتول كه بشرى باو نسائيده در آنجا كه فرموده (85- الانعام) و از نژاد ابراهيم است داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و چنين پاداش دهيم نيكوكاران را. و هم زكريا و يحيى و عيسى و الياس كه همه از خوبانند- پس او را براى مادرش تنها فرزند خليل خود ابراهيم دانسته چنانچه داود و سليمان و ايوب و موسى و هارون را بوسيله پدران و مادرانشان فرزند او دانسته. براى اينكه فضيلت عيسى و مقام بلندش تنها بمادر او است و اين در داستان مريم (ع) است كه (40- آل عمران) راستى خدايت برگزيد و پاك كرد و بر زنان جهانيان ترجيح داد- بواسطه ولادت مسيح بى‏واسطه بشرى، و همچنين خداوند برگزيد فاطمه (ع) را و او را پاك كرد و بر زنان جهانيان برترى داد بواسطه حسن و حسين دو سيد جوانان بهشتى- هارون در اينجا پريشان شد و از آنچه شنيد بد حال گرديد و گفت شما از كجا ميگوئيد انسان از سوى مادر و پدران فاسد مى‏شود براى اينكه خمس باهلش نرسيده؟ امام كاظم (ع) فرمود: اين مسأله‏ايست كه هيچ كدام از سلاطين جز تو نپرسيده و تيم و عدى و بنى اميه هم از آن پرسش نكرده‏اند، و از هيچ كدام از پدران من هم پرسش نشده و تو هم كشف آن را از من مخواه هارون گفت اگر بمن خبر رسد كه تو آن را كشف كردى از امانى كه بتو دادم برميگردم. امام كاظم (ع) فرمود: تو اين حق را دارى هارون گفت زندقه در اسلام فراوان شده و همه اين زنادقه كه نزد ما مياورند و گزارش بما ميدهند خود را وابسته شماها ميدانند، زنديق در نظر شما خانواده چه كسيست؟ فرمود: زنديق آن كس است كه بر خدا و رسولش رد كند، و هم آنانند كه با خدا و رسولش دشمنى و مبارزه دارند خدا فرموده (22- المجادلة) نيابى مردمى را كه بخدا و روز جزا ايمان دارند دوست بدارند كسى را كه با خدا و رسولش در نبرد است گر چه پدران و پسران و برادران و عشيره‏شان باشند- تا آخر آيه- همانها ملحدند كه از توحيد بالحاد عدول كردند- هارون گفت بمن بگو نخست كسى كه ملحد و زنديق شد كه بود؟ امام كاظم (ع) فرمود: نخست كسى كه ملحد و زنديق شد در آسمان ابليس لعين بود كه تكبر ورزيد و بر صفى و نجى خدا آدم (ع) فخر كرد و گفت آن لعين (11- الاعراف) من بهتر از اويم مرا از آتش آفريدى و او را از گل. از فرمان پروردگارش سركشى كرد و ملحد شد و الحاد در نژاد او تا روز قيامت بارث رسيد هارون گفت ابليس هم نژادى دارد؟ فرمود آرى نشنيدى قول خدا را (49- كهف) جز ابليس كه از جن بود و از امر پروردگارش بيرون شد- آيا او و نژادش را در برابر من دوست خود گيرند با اينكه آنان دشمن شمايند چه بد است براى ستمكاران جايگزين- من آنان را گواه آفرينش آسمانها و زمين و گواه آفرينش خودشان نساختم و گمراهان را پشتيبان خود نگرفتم- زيرا كه آنان نژاد آدم (ع) را بزبان بازى و دروغ گمراه كنند و بظاهر گويند لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ چنانچه خدايشان در قول خود وصف كرده (24- لقمان) و اگر از آنها بپرسى چه كس آسمانها و زمين را آفريده هر آينه ميگويند خدا، بگو سپاس مر خدا راست بلكه بيشترشان نميدانند- يعنى آنان اين جمله را نگويند جز بتلقين و عادت و بزبان و «هر كه عقيده ندارد و گر چه اداى شهادت كند شاك و حاسد و معاند است و از اينجا است كه عرب گويند «هر كه چيزى را نداند با آن دشمنى كند و هر كه دستش بدان نرسد عيبش جويد و از آن منحرف گردد» زيرا كه او نادان و جاهل است. آن حضرت را با ابو يوسف قاضى سخنى طولانيست كه اينجا جايش نيست- سپس رشيد گفت بحق پدرانت سخنان جامعى براى آنچه ما در جريان كار خود داريم زبده كن فرمود بسيار خوب، دوات و كاغذى آوردند و نوشت: بنام خداوند بخشاينده مهربان همه امور دين چهار است: 1- امورى كه اختلاف ندارد و مورد اتفاق امت است و مورد ضرورت و بايست آنها است 2- اخبار مورد اتفاق كه هدف نهائى است و هر شبهه‏اى ب‏آنها عرضه مى‏شود و هر پيشامدى از آنها استنباط ميگردد، و آن اجماعى امت است 3- امرى كه مورد ترديد و انكار پذير است و راهش اينست كه از متخصص آن توضيح خواهند براى آنها كه دليل آن را جويند از آيات قرآنى كه تفسيرش مورد اتفاق است و سنتى كه همه قبول دارند، و اختلافى در آن نيست 4- يك قانونى كه از نظر عقول عادلانه است و خاصه و عامه امت را ترديد و انكار آن نرسد، و اين دو امر از توحيد و پائين‏تر آن تا برسد بديه يك خراش در تن و بالاتر جارى هستند. اينست ميزانى كه امر دين بر آن سنجيده شود. پس هر آنچه برهانش براى تو پا برجا است بپذيرى، و هر چه صحتش بر تو نامعلوم است از دين ندانى هر كه براى اثبات يك امر دينى يكى از اين سه را آورد (قرآن و سنت و قانون عقلى) همان حجت رسائى است كه خدا در قول خود براى پيمبرش بيان كرده (170- الانعام) بگو براى خدا است حجت رسا و اگر بخواهد همه شماها را رهنمائى كند- حجت رسا را بنادان ميرساند و با نادانى خود آن را ميفهمد چنانچه دانا بدانائى خود آن را ميفهمد زيرا خدا عادل است و زورگو نيست بر خلق خود احتجاج كند بدان چه ميدانند، و آنها را دعوت كند بدان چه ميفهمند نه بدان چه ندانند و نفهمند رشيد ب‏آن حضرت جائزه داد و او را برگردانيد و خبر طولانيست.

و كلمات قصارى در اين معانى از آن حضرت روايت شده‏

1- سزاست كسى كه عاقل است خدا را در روزى خود كند كار نشمارد و در قضاى وى متهم نداند و بد بين نباشد.

2- گويد او را از يقين پرسيدم فرمود: توكل كند بر خدا، پذيرش دارد از خدا، و رضا دهد بقضاى خدا، و واگذارد كار خود را بخدا.

3- عبد اللَّه بن يحيى گويد ب‏آن حضرت نوشتم و از اين دعا پرسيدم كه «الحمد للَّه منتهى علمه» پاسخ نوشت نبايد بگوئى منتهى علمه زيرا علمش را نهايت نيست، ولى بگو منتهى رضاه.

4- مردى معنى جواد را از او پرسيد در پاسخ فرمود: سخنت دو وجه دارد اگر منظور جواد از خلق است بدان كه جواد و بخشنده خلق كسيست كه هر چه از خدا بر او واجبست ادا كند، و بخيل كسيست كه حق واجب خدا را دريغ كند، و اگر مقصودت جواد بودن خداست او اگر بدهد جواد است و اگر دريغ كند جواد است، زيرا اگر عطا كند آن را بتو داده كه از آن تو نيست، و اگر دريغ كند آن را دريغ كرده كه از آن تو نيست.

5- بيكى از شيعيانش گفت: اى فلان از خدا بترس و حق بگو و گر چه در آن هلاكت باشد زيرا نجات تو در همانست، اى فلان از خدا بپرهيز و باطل را واگذار و گر چه نجاتت در آن باشد كه هلاك تو در همانست.

6- وكيلش ب‏آن حضرت گفت بخدا بتو خيانت نكردم باو فرمود (ع): خيانت و تضييع تو براى من برابر است، خيانت براى تو بدتر است.

7- مبادا در راه خدا از صرف مال دريغ كنى پس دو برابرش را در نافرمانى خدا خرج كنى.

8- فرمود: مؤمن چون دو كفه ترازو است، هر آنچه در ايمانش فزايد در بلايش بيفزايد.

9- بر سر گورى كه حضور داشت فرمود (ع): چيزى كه آخرش اينست سزاوار است كه از آغازش زهد ورزيده شود و چيزى كه آغازش اينست سزاوار است كه از پايانش ترسيده شود. 10- هر كه در ذات خدا سخن گفت هلاك شد، و هر كه رياست طلب شد هلاك شد، و هر كه خود بين شد هلاك شد.

11- كالاى دنيا و دين هر دو در سختى هستند، اما كالاى دنيا را بهرچه‏اش دست دراز كنى بينى بدكردار تبه‏كارى بر تو در آن پيشى گرفته، و اما كالاى آخرت يارانى ندارى كه تو را در آن كمك كنند.

12- چهار از وسوسه‏اند: خاك خوردن، گل ريزه كردن، با دندان ناخن چيدن، و ريش جويدن، و سه چيز ديده را نور بخشند: نگاه بسبزه، و نگاه ب‏آب روان، و نگاه بروى زيبا.

13- خوش همسايگى تنها بى‏آزارى نيست بلكه خوش همسايگى صبر بر آزار همسايه است‏

14- ميان خود و برادرت در هر چيز يك روئى مكن، و پرده حشمت را يكباره كنار مزن، و چيزى از آن بجا نه زيرا كه آن مايه بيشرمى است.

15- بيكى از فرزندانش فرمود: پسر جانم مبادا خدايت در معصيتى بيند كه از آنت نهى كرده، و مبادا تو را در اطاعت امرش ناپديد بيند. بر تو باد بكوشش، خود را از تقصير در عبادت خدا و طاعت او بدر مدان، زيرا خدا چنان كه سزد پرستش نشود، مبادا شوخى كنى كه نور ايمان را ببرد، و مردانگيت را سبك كند مبادا تنگدل و تنبل شوى كه بهره دنيا و آخرتت را دريغ دارند.

16- چون ناحق بر حق چيره باشد براى احدى روا نيست كه بديگرى گمان خوب برد تا آن را بفهمد و بداند.

17- بوسه بر لب مخصوص زوجه و فرزند خرد سال است.

18- بكوشيد كه وقت شما چهار ساعت باشد، يك ساعت براى مناجات با خدا، يك ساعت براى كار زندگانى و معاش، و يك ساعت هم براى آميزش با برادران و مردمان مورد اعتماد كه عيوب شما را بشما ميفهمانند و از دل بشما اخلاص دارند، و يك ساعت هم خلوت كنيد براى درك لذتهاى حلال، و بوسيله اين ساعت بر انجام وظائف آن سه ساعت ديگر توانا ميشويد، بخود فقر و طول عمر تلقين نكنيد، زيرا هر كه بخود تلقين فقر كند بخيل مى‏شود و هر كه طول عمر در نظر گيرد حريص مى‏شود، براى خود بهره‏اى از دنيا بگيريد و آنچه خواهش حلال باشد و بمردانگى رخنه نكند و اسراف نباشد منظور داريد و باين وسيله براى انجام امور دين يارى جوئيد. زيرا روايتست كه از ما نيست كسى كه دنيايش را براى دينش وانهد يا دينش را براى دنيا از دست بدهد.

19- در دين خدا بينا و فهميده شويد. زيرا فهميدن دين كليد هر بينائيست و كمال عبادتست و سبب براى تحصيل درجات بلند است و مراتب جليله در دين و دنيا، و فضيلت فقيه دين فهم بر عابد مانند فضيلت خورشيد است بر كواكب، و هر كس در دينش فهميده نشود خدا هيچ عملى را از او نپسندد.

20- بعلى بن يقطين فرمود: كفاره كارمندى سلطان احسان ببرادران دينى است.

21- هر آنچه مردم گناهان تازه كنند كه نميكردند خدا بلاهائى تازه ب‏آنها دهد كه بحساب نمى‏آوردند.

22- هر گاه امير عادل باشد اجر دارد و تو را قدردانى او بايد، و هر گاه جائز باشد گناه بر او است و تو را صبر بايد.

23- ابو حنيفه گويد در دوران امام صادق (ع) بحج رفتم و چون بمدينه آمدم بخانه آن حضرت در آمدم و در دهليز نشستم بانتظار اجازه ورود ناگاه كودك نوپائى بيرون آمد باو گفتم اى پسر بچه شخص غريب كه در شهر شما آيد كجا قضاى حاجت كند؟ گفت آرام باش، سپس نشست و پشت بديوار داد و گفت از كناره نهرها و ميوه ريز درختها و سايه انداز مسجدها، و وسط جاده دورى كن، و پشت ديوارى نهان شو و جامه بالا زن رو بقبله و پشت بقبله مباش و هر جا خواهى قضاى حاجت كن، آنچه از اين كودك شنيدم مرا بشگفت آورد، باو گفتم: نامت چيست؟ گفت موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب باو گفتم اى پسر بچه گناه از كيست؟ در پاسخ فرمود: از سه حال بيرون نيست يا از خداست- كه از او نيست- زيرا سزا نيست پروردگار بنده را بر آنچه نكرده عذاب كند، و يا از خدا و بنده با هم است و چنين هم نيست زيرا براى شريك نيرومند نسزد كه شريك ناتوان را ستم كند، و يا از خود بنده است و هم از او است و اگر خدا بگذرد از كرم و جود او است و اگر كيفر دهد بگناه و جرم بنده است. ابو حنيفه گويد امام صادق را ملاقات نكرده برگشتم و بدان چه شنيدم بى‏نياز شدم.

24- ابو احمد خراسانى باو گفت كفر پيشتر است يا شرك در پاسخش گفت تو را باين چه كار من سابقه ندارم كه با مردم در كلام وارد بشوى گفتم هشام بن حكم بمن فرمود كه از شما بپرسم، فرمود:باو بگو كفر پيشتر است نخست كسى كه كافر شد ابليس بود ابا كرد و تكبر ورزيد و از كافران شد، كفر يك چيز است، شرك يكى را ثابت ميكند و ديگرى را با او شريك ميداند.

25- دو مرد را ديد كه بهم دشنام ميدادند فرمود: آنكه آغاز كرده ستمكارتر است و گناه خودش و گناه رفيقش بگردن او است تا زمانى كه ستمديده تجاوز نكند.

26- يك جارچى در روز قيامت جار ميزند، هلا هر كه را بر خدا مزديست بپا شود، و بپا نشود مگر كسى كه گذشت كرده و اصلاح كرده كه اجرش با خدا است. 27- سخاوتمند خوشخوئيست كه در پناه خدا است و خدا او را رها نكند و وانگذارد تا ببهشتش برد، خدا پيغمبرى نفرستاده مگر با سخاوت، و پيوسته پدرم مرا بسخاوت و خوشخوئى سفارش ميكرد تا درگذشت. 28- سندى بن شاهك كه مأمونش بزندانى كردن امام كاظم گماشته بود گويد: چون مرگش در رسيد باو گفتم اجازه بده من شما را كفن كنم فرمود: ما خاندانى هستيم كه خرج نخستين حج ما و مهر زنان ما و كفنهايمان از پاكترين مال خود ما است.

29- بفضل بن يونس فرمود: خير را ابلاغ كن و خير بگو و امعه نباش گفتم امعه چيست؟ فرمود: نگو من با مردمم و يكى از مردمم. راستى رسول خدا (ص) فرمود: ايا مردم همانا دو جماعت است جماعت خير و جماعت شر. نبايد جماعت شر نزد تو محبوبتر از جماعت خير باشد.

30- روايت شده كه بمردى روستائى زشت چهره رسيد و بر او سلام كرد و نزد او فرود آمد و با او دير زمانى گفتگو كرد و باو گفت اگر حاجتى برايش رخ داد آن را انجام ميدهد، باو گفته شد يا بن رسول اللَّه آيا نزد اين مرد مينشينى و از حوائج او ميپرسى و او بتو نيازمندتر است، فرمود يكى از بنده‏هاى خدا است و برادر است بحكم قرآن و در بلاد خدا سير ميكند و ما با او از يك پدريم كه آدم است و يك دين داريم كه اسلام است و شايد روزگار ما را نيازمند او كند، و پس از اينكه بر او باليديم ما را برابر خود متواضع بيند سپس فرمود:

وصال كسى جوئيم كه مستحق وصال ما نيست از ترس اينكه بى‏رفيق بمانيم.

31- مسألت روا نيست مگر در سه حاجت، در خونى كه بعهده بيچاره‏ايست، در وام سنگين، يا نياز خاك‏نشين.

32- كمك بناتوان بهترين صدقه است.

33- تعجب نادان از عاقل خردمند بيشتر است از تعجب خردمند از نادان.

34- مصيبت براى شكيبا يكى است و براى بيتابى‏كننده دو تا است.

35- سختى ناحق را آن كس چشد كه بدان محكوم است.

باب آنچه از امام رضا (ع) روايت شده‏

بنام خداوند بخشاينده مهربان از امام همام ابى الحسن على بن موسى الرضا (ع) در طوال اين معانى رواياتى است.

پاسخ آن حضرت (ع) بمأمون در كليات شريعت هنگامى كه درخواست فراهم كردن آنها را از وى نمود

روايت شده كه مأمون فضل بن سهل ذو الرياستين را نزد امام رضا (ع) فرستاد و گفت ب‏آن حضرت من دوست دارم كلياتى از حلال و حرام و فرائض و سنن برايم فراهم كنى. زيرا توئى حجت خدا بر خلقش و توئى معدن علم. امام رضا (ع) دوات و كاغذ خواست و بفضل فرمود بنويس:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، بس است ما را گواهى باينكه نيست شايسته پرستشى جز خدا. يگانه است بى‏نياز است، همسر و فرزندى نگرفته، نگهدار است و شنوا و توانا و برجا و پايا، دانائى كه نادانى ندارد، توانائى كه در نماند، بى‏نيازى كه نياز ندارد، عادلى كه ستم نكند، هر چيز را آفريده، بمانندش چيزى نيست مانند ندارد، ضد ندارد، همگنان ندارد، همتا ندارد و گواهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده او است، و امين و برگزيده خلق او است، سيد المرسلين و خاتم پيغمبران و افضل جهانيانست، پس از وى پيغمبرى نيست و ملتش را عوض و ديگرگونى نباشد، و گواهيم كه هر آنچه محمد (ص) آورده حق مبين است و او را باور داريم، و همه كسانى كه پيش از او گذشته‏اند از رسولان و پيغمبران و حجتهاى خدا، و تصديق داريم بكتاب صادقش كه بيهوده را از پيش و پس در آن راهى نيست فرود آمده از حكيم حميد است، و باينكه آنست كتاب او كه بر همه كتب مسلط است، و آنست حق از آغاز تا انجامش. ايمان داريم بمحكم آن و متشابه آن، و خاص و عام آن، و وعده و تهديد، و ناسخ و منسوخ، و همه گزارشاتش، احدى از مخلوق نتواند بمانندش بياورد، و گواهيم كه دليل و حجت پس از وى على امير المؤمنين است كه سرپرست امور مسلمانان و سخنران قرآن و دانا باحكامش بود، و برادر و جانشين و وصيش بود آنكه مقامش نسبت باو چون مقام هارون بود نسبت بموسى، على بن ابى طالب امير المؤمنين امام المتقين، و قائد الغر المحجلين، پادشاه مؤمنين، و افضل اوصياء پس از پيمبران بود، و پس از وى حسن و حسين (ع) بودند يكى دنبال ديگرى تا امروز، خاندان رسول و اعلم بكتاب و سنت و اعدل در قضاوت و اولى بامامت در هر عصر و زمان، و گواهيم كه آنان عروة الوثقى و ائمه هدى و حجت بر اهل دنيايند تا پايان روزگار كه خدا وارث همه است و بهترين وارثانست، و گواهيم كه هر كه مخالف آنها است گمراه و گمراه‏كننده و تارك حق و هدايت است، و باينكه آنان مفسر قرآن و ناطق از طرف رسولند با بيان، هر كه بميرد و آنها را نشناسد و بنام خودشان و پدرانشان از آنها پيروى نكند بمردن جاهليت مرده است، و گواهيم كه دين آنها ورع و عفت و راستى و صلاح و كوشش و اداء امانت به برو فاجر و طول سجود و شب‏زنده‏دارى و دورى از محارم و انتظار فرج است با صبر، و خوش همصحبتى و خوش همسايگى و احسان كردن و بى‏آزارى و گشاده‏روئى و نصيحت و مهربانى بمؤمنان.

وضوء چنانست كه خدا در قرآن خود فرموده، شستن رو و دو دست و مسح سر و دو پا يك بار واجب و دو بار براى كمال هر كه بيفزايد گناه كرده و اجر نبرده، و وضوء را نشكند جز خروج باد و بول و غائط و خوابيدن و جنب شدن، هر كه روى موزه مسح كشد خدا و رسولش و قرآن را مخالفت كرده و وضوء او درست نيست، براى اينكه على (ع) در مسح بر موزه با ديگران مخالفت كرد، عمر گفت من ديدم رسول خدا (ص) بر موزه مسح كرد على (ع) فرمود: پيش از نزول سوره مائده يا بعد از آن؟ گفت نميدانم، على (ع) فرمود: ولى من ميدانم كه رسول خدا از آنگاه كه سوره مائده نازل شد بر روى دو موزه خود مسح وضوء نكرد.

غسل از جنابت و احتلام و حيض و براى مس ميت واجب است و غسل روز جمعه و عيدين و دخول مكه و مدينه و غسل زيارت، و غسل احرام، و در روز عرفه، و شب اول ماه رمضان، و شب نوزدهم و بيست يكم، و بيست سوم آن مستحب است.

نماز واجب شبانه روزى، ظهر چهار ركعت، عصر چهار ركعت مغرب سه ركعت، عشاء آخر چهار ركعت، فجر (صبح) دو ركعت اين هفده ركعت و نافله شبانه‏روز سى و چهار ركعت، هشت ركعت پيش از ظهر و هشت ركعت بعد از ظهر. چهار ركعت بعد از مغرب، و دو ركعت نشسته بعد از عشاء آخر كه يك ركعت محسوبست و هشت ركعت در سحر، و سه ركعت وتر و دو ركعت دنبال وتر. نماز در اول وقت است فضيلت نماز جماعت بفرادى بهر ركعت دو هزار ركعت است، پشت سر بدكار نماز مگذار. و اقتداء مكن مگر بامامى مذهب. و نماز مخوان در پوست مردار و نه پوست درنده‏ها. نماز شكسته در چهار فرسخ است كه يك منزل چاپاريست بروى و برگردى 12 ميل است، هر گاه نماز شكسته خواندى روزه را افطار ميكنى.

قنوت در چهار نماز است، صبح و مغرب و عشاء و نماز جمعه و نمازهاى ظهر، همه قنوتها پيش از ركوع است و بعد از خواندن حمد و سوره. نماز ميت را پنج تكبير است در نماز ميت سلام نيست زيرا سلام براى ركوع و سجود است، و نماز ميت ركوع و سجود ندارد، گور مرده را چهار گوش كنند و گرده ماهى نكنند. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ در نماز با سوره حمد بلند خوانده مى‏شود.

زكاة واجب در هر دويست درهم نقره پنج درهم است، و اگر كمتر از آنست زكاة واجب نيست، و هر چه بيفزايد براى هر چهل درهم يكدرهم است و فزونى تا بچهل نرسد چيزى ندارد، و واجب نيست زكاة تا سال بر آن بگذرد. و زكاة ندهند مگر بشيعه امامى، و در هر بيست دينار اشرفى طلا (18- نخودى) نيم دينار است خمس در همه اموال يك بار واجب است و زكاة ده يك از گندم است و جو و خرما و كشمش و هر چه از حبوبات كه از زمين برآيند هر گاه بپنج وسق برسند يك ده يك زكاة دارند اگر آب خود بخود بر آنها روان شود، و اگر با دستگاه گاو و چاه و وسيله آبيارى شوند نيم عشر زكاة دارند براى ندار و دارا، و از حبوبات ديگر يك مشت، دو مشت زكاة بدهند زيرا خدا كسى را جز باندازه توانائى تكليف نكند و ببنده خود فوق توانائى تكليف نكند. يك وسق شصت صاع است، و يك صاع شش رطل و آنهم چهار مد است، و هر مدى دو رطل و ربع است برطل عراقى. امام صادق (ع) فرمود: صاع نه رطل عراقى و شش رطل مدنى است (مجموع 5 وسق 285 من تبريز مى‏شود). زكاة فطره براى هر سرى از صغير و كبير واجب است آزاد باشد يا بنده، و مقدارش نيم صاع گندم است يا يك صاع از خرما و يا كشمش، و روا نيست كه بغير شيعه امامى داده شود چون واجب است.

اكثر حيض ده روز است و كمترش سه روز، مستحاضه [پارچه بر خود گيرد و ]غسل كند و نماز بخواند، حائض نماز را ترك كند و قضا هم ندارد، و روزه را ترك كند و قضا كند.

ماه رمضان را با رؤيت هلال آن روزه بايد گرفت، و با رؤيت هلال شوال بايد افطار كرد، و نماز تراويح بجماعت روا نيست، و سه روز روزه در هر ماه سنت است، از هر ده روز يك روز پنجشنبه از دهه اول و چهارشنبه از دهه وسط و پنج شنبه از دهه آخر، روزه ماه شعبان خوبست و سنت است و رسول خدا (ص) فرمود: شعبان ماه منست و ماه رمضان ماه خدا است، و اگر قضاى ماه رمضان را متفرقه بگيرى درست است.

حج خانه خدا واجب است بر كسى كه راهى بدان دارد و مستطيع است، و راه داشتن توشه و مركب است، و روا نيست حج جز بوضع حج تمتع، و حج افراد و قرآن كه عامه ميكنند جائز نيست، احرام پيش از ميقات جائز نيست خدا فرمايد: (194- البقرة) حج و عمره را براى خدا كامل كنيد، براى قربانى خايه كشيده جائز نيست ولى اگر خايه پيچانيده باشد جائز است. جهاد با امام عادل واجب است، و هر كه از مال و بنه خود دفاع كند تا كشته شود شهيد است، و جائز نيست كشتن كافر در مورد تقيه مگر آنكه قاتل باشد يا شورشى در صورتى كه بر جان خود نترسى، و روا نيست خوردن مال مردم از مخالف و ديگران. تقيه در محل خود واجب است و بر كسى كه از راه تقيه سوگندى بخورد تا ظالمى را از خود دفع كند حرجى نيست.

طلاق بر طبق قانون اسلام بهمان وجهيست كه خدا جل و عز ذكر كرده و روش پيغمبرش (ص) بوده طلاق بر خلاف سنت روا نيست، و هر طلاقى مخالف قرآن باشد طلاق نيست، و هر ازدواجى مخالف سنت باشد درست نيست، بيش از چهار زوجه آزاد با هم نتوان گرفت، و هر گاه زنى را سه بار طبق سنت طلاق دهند براى شوهر (طلاق دهنده) حلال نيست تا شوهر ديگر كند، و امير المؤمنين (ع) فرمود از نكاح زنان سه طلاقه بپرهيزيد كه شوهر دارند.

صلوات بر پيغمبر (ص) در همه جا است هنگام وزيدن بادها و عطسه و جز آن، و دوستى اولياء خدا و دوستانشان و دشمنى دشمنهايشان و بيزارى از آنها و از پيشواهاشان.

خوشرفتارى با پدر و مادر گر چه مشرك باشند، و از آنها پيروى نكنى و در دنيا با آنها بخوشى معاشرت كن زيرا خدا تعالى ميفرمايد (14- لقمان) مرا شكرگزار و پدر و مادرت را، بازگشت بدرگاه منست، و اگر با تو مبارزه كردند كه چيزى را با من شريك دانى كه خلاف عقيده تو است از آنها پيروى مكن.

امير المؤمنين (ع) (در موضوع اطاعت گذشتگان) فرمود: براى آنان روزه نداشتند و نماز نگذاشتند ولى آنان را بنافرمانى خدا واداشتند و از آنها پيروى كردند، سپس فرمود (ع): من از رسول خدا (ص) شنيدم ميفرمود: هر كه بر خلاف طاعت خدا جل و عز از مخلوقى اطاعت كند كافر شده، و جز خدا معبودى بر گرفته. سربريدن تو دلى همان سر بريدن مادر او است (اگر پس از ذبح مادرش مرده از شكم مادرش بيرون آرند و الا بايد ذبح شود).