1- مـكارم صفاتى است كه موجب كرامت و بزرگوارى و شرافت مى شود و از صفات نيك عادى و
معمولى بالاتر است ـ م .
2- مـراد حـضـرت ايـن اسـت كه وقتى فردى از كسى بترسد ترس او حقيقى است زيرا آثارش
در اعـمال و چهره آن ترسنده آشكار مى شود اما كسانى كه مدعى خداترسى هستند ترسشان
حقيقت نـدارد بـلـكـه بيمار و آفت زده است , زيرا اگر واقعا از خدا مى ترسيدند
نشانه هاى آن در وجود و رفتارشان آشكارمى شد ـ م .
3- نام صديق چهارم در منبع نيامده است شايد او , چنان كه در روايات آمده , همان
حزبيل مؤمن آل فـرعون باشد اين حديث با سندى ديگر درخصال , 1/ 225 / 58 آمده است
اما در آن از صديقين نامى به ميان نيامده است .
4- در خـصـال آمـده اسـت : و از ميان شهرها چهار شهر را برگزيد خداى عزوجل فرموده
است : ((والتين والزيتون وطور سينين وهذا البلد الامين ))منظور از تين (انجير)
مدينه است و از زيتون بيت المقدس و از طور سينين كوفه و هذا البلد الامين (اين
سرزمين ) هم مكه است .
5- تضرع به معناى خضوع و خوارى و فروتنى و اصرار در خواهش است , و ابتهال نيز به
معناى دعا كردن با سماجت و خلوص نيت و به همان معانى تضرع هم آمده است ـ م .
6- وقـتـى موسى از آن پيرزن خواست تا قبر يوسف را به او نشان دهد به اين شرط نشانش
داد كه ضمانت كند تا وى در بهشت هم مرتبه موسى باشد.
7- در مـتـن حديث عريف آمده است , كه به معناى رئيس و مهتر قبيله , مباشر و كارگزار
قبيله مـى بـاشـد, نقيب (كه مرتبه اى است پايينتر از رئيس , نايب كلانتر) , كارگزار
قبيله يا دسته اى از مـردم اسـت كـه اوضـاع و احـوال و امـور آنها را به رئيس گزارش
مى دهد در اين جا مراد همين معناست بعضى از فضلااين واژه را به معناى خبرچين و
جاسوس گرفته اند كه البته در معنايى كه از كارگزار قبيله آورديم اين معنا بطور ضمنى
هست ـ م .
8- بلاغ : كفاف يا آن مقدار از قوت كه براى زنده ماندن كفايت كند , وسيله رسيدن به
مطلوب ـ م .
9- پيش از سيد رضى اين كسان حديث فوق را روايت كرده اند:.
1 ـ ابراهيم بن هلال ثقفى در كتاب ((الغارات )).
2 ـ ابن شعبه در ((تحف العقول )) , ص 176.
بعد از سيد رضى نيز اين افراد نقل كرده اند:.
3 ـ شيخ مفيد در ((الامالى )) , ص 137.
4 ـ شيخ الطائفه طوسى در ((الامالى )) , ج 1 , ص 137.
5 ـ طبرى در ((بشارة المصطفى )) , ص 52.
همه اين افراد اين حديث را با ذكر سند در كتابهايشان آورده اند نگاه كنيد به :
مصادر نهج البلاغة و اسانيده , تاليف عبد الزهرا , ج3 , ص 265.
10- خمول : گمنامى , آهسته صحبت كردن ـ م .
11- عـيـنـه آن اسـت كـه شـخص كالايى را به بهاى معينى نقدا بخرد و سپس به بهايى
بيشتر به صورت نسيه به فروشنده بفروشد يا برعكس ـ م .
12- در لـسـان الـعرب آمده است كه تعرب بعد از هجرت به اين معناست كه كسانى كه از
باديه به مـديـنه هجرت كرده بودند دوباره به باديه برگردند وبا باديه نشينان (اعراب
) زندگى كنند اين عـمل به منزله ارتداد بود مترجم و شارح اصول كافى ذيل اين عبارت
نيز مى نويسد : تعرب بعد از هـجـرت در صـدر اسـلام نسبت به كسانى بوده كه از مكه و
آباديهاى كفر نشين به مدينه و مركز اسـلام مـهـاجـرت كـرده بودند برگشتن آنها با
مسلمين ديگر را به بلاد كفر تعرب بعد ازهجرت مـى گـفـتند ويكى از گناهان كبيره و به
منزله ارتداد بوده است ولى در اعصار ائمه (ع ) و دوران غيبت تعرب اين است كه
مسلمانى در بلاد كفر بوده و در آن جا از اظهار اسلام وتعلم احكام ممنوع و مـعـذور
بـاشـد , اقامت او در آن جا از گناهان كبيره است بعضى از علما تعرب را تعميم داده و
حتى شامل كسى دانسته اند كه مشغول تحصيل علمى شود و سپس آن را ترك كند ـ م .
13- گناه كبيره در صورت استغفار از آن آمرزيده مى شود و گناه صغيره در صورت اصرار
بر آن كبيره محسوب مى شود ـ م .
14- اين روايت را معمر بن خلا د از ابوالحسن (ع ) روايت كرده است كتابهاى رجالى مى
گويند كه وى از امام رضا(ع ) روايت مى كند.
15- در لـسان العرب ضمن نقل اين حديث از قول ابن اثير مى گويد : منظور نزديك شدن
قيامت است و به قولى منظور اعتدال شب و روز است ـ م .
16- سجين : زندان , ديوان اعمال گنهكاران و كفار ـ م .
17- اصم در لغت به معناى كر و ناشنواست و چون در ماه رجب نداى فرياد خواهى و حركت
كشت و كشتار به گوش نمى رسد آن را اصم ناميده اند ـ م .
18- نام نيكى گر بماند ز آدمى به كزو ماند سراى زرنگار ((سعدى )).
19- مـقـصـود از رخصت , جايى است كه خداوند متعال تكليفى را برداشته و يا آن را
آسان تر كرده است .