ميزان الحكمه جلد ۲

آيت الله محمد محمدى رى شهرى

- ۵ -


بجنگد, پس آن را در اختيار ديگرى بگذارد.
(جنگجو) نيز چيزى كم نمى شود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : آدم ترسو دو اجر و پاداش دارد.

مجادله كردن .

مجادله نكوهيده .

قرآن .

((بـعـضـى از مـردم بـى هيچ دانشى درباره خدا مجادله مى كنند و از هر شيطان سركشى پيروى مى نمايند)).
((جـز آنـهـا كـه كـفر ورزيدند در آيات خدا جدال نمى كنند, پس , رفت و آمدشان در شهرها تو را نفريبد)).
((پيش از ايشان قوم نوح و گروههايى كه بعد از ايشان بودند پيامبرشان را تكذيب كردند.
كنند.
((كسانى كه بى هيچ حجتى كه برايشان آمده باشد در آيات خدا مجادله مى كنند, كار آنان نزد خدا و مؤمنان سخت ناپسند است )).
((آنـان كـه بى هيچ حجتى كه از آسمان آمده باشد درباره آيات خدا مجادله مى كنند, در دلهاشان جز بزرگ منشى كه بدان نرسند نيست .

ببر كه او خود شنوا و بيناست )).
((و كسانى كه درباره خدا جدال مى كنند, پس از آن كه دعوتش را اجابت كرده اند, حجت آنها نزد پروردگارشان باطل است .

آنهاست و عذابى سخت دارند)).
ـ امام على (ع ) : از جدال كردن بپرهيزيد كه اين كار شك و دو دلى به بار مى آورد.
ـ امام رضا (ع ) : اى عبدالعظيم ! دوستان مرا سلام برسان و به آنان بگو كه شيطان را بر خود مسلط نـكـنـند و راستگو وامانت پرداز باشند و خاموشى گزينند و در امورى كه به آنها مربوط نمى شود مجادله نكنند.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هيچ قومى گمراه نشد مگر آن كه به بحث و جدال تكيه كرد.
ـ امام على (ع ) : بحث و جدال كردن در دين , يقين را تباه مى كند.

مجادله نيكو.

قرآن .

(([ مـردم را ] بـا حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت بخوان و با آنان به شيوه اى كه نيكوترست مجادله كن .

است )).
((با اهل كتاب جز به نيكوترين شيوه مجادله مكنيد, مگر با آنان كه ستم كرده اند.
آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است وما در برابر او گردن نهاده ايم )).
ـ امـام عـسـكـرى (ع ) : در حضور امام صادق (ع ) درباره جدال كردن در دين و اين كه پيامبر خدا (ص ) و امامان معصوم (ع )از اين كار نهى كرده اند, سخن به ميان آمد حضرت صادق (ع ) فرمود: از جـدال كـردن بـه طور مطلق نهى نشده بلكه از مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر نهى شده است .

ـ پيامبر خدا (ص ) : ماييم مجادله گران در دين خدا.
ـ امـام بـاقر (ع ) : هر كس با زبان خود ما را در برابر دشمنمان يارى رساند , در آن روزى كه (براى حسابرسى ) درپيشگاه حق بايستد, خداوند زبان او را به حجت خويش گويا سازد.
آزمودن .

آزمودن .

ـ امام على (ع ) : كارها به آزمودن است و كردارها به شناخت .

ـ هر شجاعتى (و خطر كردنى ) نيازمند خرد است و هر كمكى محتاج تجربه .

ـ تجربه ها دانشى اكتسابى است .

ـ در سفارش به فرزند بزرگوارش ـ : پيش از آن كه دلت سخت و فكرت مشغول گردد به تربيت و تـاديـب تـو مـبادرت كردم تا با انديشه استوارت به امورى كه خداوندان تجربه آنها را جسته اند و آزمـوده انـد روى آورى وبـدين سان رنج جستجو از تو برداشته شود و ازدست زدن به تجربه معاف گردى .

ـ روزگار تجربه مى آموزد.
ـ تا كارى را نيازموده اى به آن اقدام مكن .

ثمره آزمودن .

ـ امام على (ع ) : ثمره آزمودن گزينش نيكوست .

ـ آزمودن , عبرت آموزى به بار مى آورد.
ـ هر كه تجربه اش اندك باشد فريب خورد و هر كه پر تجربه باشد كمتر فريب خورد.
ـ هر كس كارها را نيازمايد فريب خورد.
ـ هر كس بدرستى تجربه آموزد از هلاكتها جان سالم به در برد و هر كس از تجارب بى نيازى جويد عواقب امور رانبيند.
ـ براى تاديب و تنبيه آدمى تجربه ها كافى است .

ـ بهترين تجربه ات آن است كه تو را پند دهد.
ـ در هر تجربه اى پند و اندرزى است .

ـ امـام صـادق (ع ) : .. .
شـخص كم تجربه خود راى , هرگز نبايد به هيچ رياستى طمع بندد .
ـ امام على (ع ) : انديشه مرد به اندازه تجربه اوست .

ـ پيروزى با دورانديشى به دست مى آيد, و دور انديشى با تجربه .

ـ هر كه تجربه اندوزد درست كار كند.

تجربه و خرد.

ـ امام على (ع ) : خرد قريحه اى است كه با دانش و تجربه زياد مى شود.
ـ خرد, اندوختن تجربه هاست .

ـ اندوختن تجارب اصل خرد است .

ـ اگر تجربه نبود راهها پوشيده مى ماند.
ـ امام حسين (ع ) : دانش , شناخت را بارور مى كند و تجربه هاى زياد بر خرد مى افزايد.
ـ امام على (ع ) : خردمند كسى است كه تجربه ها او را پند دهد.
ـ تجربه ها را پايانى نيست و خردمند بر تجربه هاى خويش مى افزايد.

بيتابى .

پرهيز از بيتابى كردن .

قرآن .

((هر آينه آدمى سخت ناشكيبا آفريده شده است .

شرى به او رسد بيتابى كند.
ـ امام على (ع ) : ناشكيبايى و بيتابى كردن هلاكتبار است .

ـ از بيتابى كردن بپرهيز كه قطع اميد مى كند و كار را به ضعف مى كشاند و اندوه به بار مى آورد.
نـجـات بـيـشـتر نيست : يا مشكلى چاره دارد كه بايد چاره انديشى كرد و يا چاره ندارد كه در آن صورت بايد شكيبايى ورزيد.
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : آن كه بلا و گرفتارى را مى شناسد در برابر آن شكيبايى مى ورزد و آن كه نمى شناسد آن راناخوش مى دارد.
ـ امـام على (ع ) در هنگام خاكسپارى پيامبر(ص ) فرمود: شكيبايى زيباست جز در برابر فقدان تو و بـيـتـابـى كـردن زشـت است مگر بر غم از دست دادن تو, مصيبت رحلت تو بس بزرگ است و هر مصيبت ديگرى , پيش از تو و پس از تو,خرد و ناچيز باشد.

دو چندانى مصيبت براى بيتاب .

ـ امام على (ع ) : بيتابى رنج آورتر ازشكيبايى كردن است .

ـ بيتابى كردن در مصيبت سخت تر از خود مصيبت است .

ـ بيتابى كردن در گرفتارى سراسر رنج و محنت است .

ـ ناشكيبايى در مصيبت , مصيبت را زياد مى كند و شكيبايى كردن آن را از بين مى برد.
ـ بيتابى زياد مصيبت را بزرگ مى كند.
ـ در برابر ناگواريهاى اندك بيتابى نكنيد كه اين كار شما را به ناگواريهاى زياد مى اندازد.
ـ مصيبت يكى است و چون بيتابى كنى دو تا مى شود.
ـ امام كاظم (ع ) : مصيبت براى شكيبا يكى است و براى ناشكيبا دو ت.

تاثير بيتابى در از بين بردن اجر.

ـ امام على (ع ) : بيتابى كردن تقدير را دفع نمى كند بلكه اجر را ضايع مى سازد.
ـ بـا شـكيبايى كردن بر بيتابى چيره آييد, زيرا كه بيتابى اجر را از بين مى برد و مصيبت را بزرگتر مى كند.
ـ هر كه بيتابى كند خودش را عذاب داده , امر خداى پاك را تباه كرده و ثوابش را فروخته است .

ـ هر كه زمام اختيار خود را به دست بيتابى بسپارد از فضيلت شكيبايى محروم شود.

مراتب بيتابى .

ـ امـام باقر (ع ) : بدترين نوع بيتابى سر دادن فغان و شيون و زدن بر سر و سينه و كندن موهاست , كسى كه نوحه گرى به راه اندازد, شكيبايى را ترك كرده است .

ـ پيامبر خدا (ص ) : دو آواز است كه خداوند دشمن دارد: شيون و فغان در هنگام مصيبت و ساز و آواز در هنگام شادى .

ـ از ما نيست كسى كه سيلى به صورت خود زند و گريبان بدرد.
ـ امام على (ع ) : هر كس در هنگام مصيبت به زانوى خود بزند اجرش ضايع شود.
ـ چـون صـداى شـيون زنان بر كشتگان صفين را شنيد فرمود: آيا زنان شما با اين فرياد گريه كه مى شنوم بر شما چيره شده اند؟
چرا آنان را از اين ناله و فغان باز نمى داريد؟
!.

فايده بيتابى نكردن .

ـ امام على (ع ) : اگر براى آنچه از دستت رفته بيتابى مى كنى پس براى هر چيزى كه به تو نرسيده نيز بيتابى كن و آنچه را بوده است بر آنچه نبوده دليل گير,زيرا كارها مانند همند.
سز.

سز.

قرآن .

((هر آينه قيامت آمدنى است .

دارم تا هر كس در برابر كارى كه كرده است سزا بيند)).
((از آن خـداسـت هـر آنچه در آسمانها و هر چه در زمين است تا كسانى را كه بد كرده اند در برابر اعمالشان كيفر دهد و آنان را كه نيكى كرده اند به كردارنيكشان پاداش )).
ـ امام على (ع ) : هر انسانى كرده خود را مى بيند و سزاى كردارش را مى گيرد.
ـ سزاى بدى را جز بدكار نبيند و سزاى نيكى جز به نيكوكار نرسد.

سزاى بدى و گناه .

قرآن .

((و هر كس كار بدى انجام دهد تنها همانند آن سزا بيند وبه آنان ستم نرود)).
((هـر كـس بـدى كـنـد جـز همانند آن كيفر نبيند و هر كس از مرد و زن كه مؤمن باشد و عمل صالحى به جاى آرد, آنها به بهشت داخل شوند و در آن جا بى حساب روزى داده شوند)).
((هر كس كار نيكى به جاى آرد بهتر از آن را پاداش يابد.
نبينند)).

سزاى نيكوكاران در دني.

قرآن .

((و چـون بـالـيـدن يـافـت او را حـكـمت و دانش ارزانى داشتيم و ما بدين سان نيكوكاران را سزا مى دهيم )).
((چون به حد بلوغ رسيد و برومند شد او را فرزانگى و دانش داديم و ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم )).
((سلام بر نوح در ميان جهانيان .

((مـا نـدايـش داديـم : اى ابـراهـيـم , خوابت را حقيقت بخشيدى و ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم )).
((سلام بر ابراهيم .

((سلام بر موسى و هارون .

((سلام بر خاندان الياس .

سزاى نيكوكاران در آخرت .

قرآن .

((و به پاداش صبرى كه كردند بهشت و پرنيان پاداششان داد)).
((به پاداش آنچه مى كرديد بخوريد و بياشاميد, گوارايتان باد.
((به بهشتهاى عدن داخل مى شوند.
((هر چه بخواهند نزد پروردگارشان دارند.
ـ امام على (ع ) : هر كه به مكافات يقين داشته باشد جز كار خوب برنگزيند.
ـ هر كس به مكافات باور داشته باشد جز كار نيكو را برنگزيند.
ـ پاداش و سزا به اندازه گرفتارى و بلاست .

سزاى گنهكاران در دني.

قرآن .

((روى گـرداندند , پس ما نيز سيل عرم را بر آنهافرستاديم و دو بوستانشان را به دو بوستان بدل كرديم داراى ميوه هايى تلخ و شوره گز و اندكى سدر.
داديم .

((و مـا مـردمـى را كه پيش از شما بودند, چون ستم كردند و اهل ايمان آوردن به پيامبرانشان كه دلايل برايشان آورده بودند , نبودند هلاك كرديم .

تبهكار را اينچنين كيفر مى دهيم )).
((هـر كـس كـه از يـاد من دل بگرداند زندگى تنگى خواهد داشت .. .
اينچنين هر كه زياده روى كرده و به آيات پروردگارش ايمان نمى آورد سزا مى دهيم .
هر آينه عذاب آخرت سخت تر و پايدارتر است )).
((آنـان كـه گـوسـالـه را بـرگـزيدند بزودى به غضب پروردگارشان گرفتار خواهند شد و در زندگانى اينجهانى به خوارى خواهند افتاد.
اينچنين كيفر مى دهيم )).
((بـرادر قـوم عـاد [ هـود پـيامبر ] را به يادآور كه چون قوم خود را در احقاف بيم داد .. .
به فرمان پروردگارش همه چيز را ويران مى كند .
چنان شدند كه جزخانه هايشان ديده نمى شد.

سزاى گنهكاران در آخرت .

قرآن .

((بسترى از آتش جهنم در زير و پوششى از آتش جهنم بر روى دارند.
مى دهيم )).
((و آنان را كه كافر شدند آتش جهنم است .

((هر آينه هر كس كه گنهكار نزد پروردگارش بيايد جهنم براى اوست كه در آن نه بميرد و نه [ به خوشى ] زندگى كند)).
((به يقين مجرمان در گمراهى و جنونند.
جزيه .

جزيه .

قرآن .

((بـا كـسـانى از اهل كتاب كه به خدا و روز بازپسين ايمان نمى آورند و آنچه را كه خدا و پيامبرش حرام كرده اند حرام نمى دارند و دين حق را نمى پذيرند, جنگ كنيد تا آن كه با دست خود, ذليلانه , جزيه دهند)).
ـ امـام صـادق (ع ) : پـيامبر خدا از ذميان جزيه پذيرفت بدين شرط كه ربا نخورند, گوشت خوك مـصرف نكنند,باخواهران خود و دختران برادر و و دختران خواهر خود ازدواج نكنند آنهايى كه به اين شرايط عمل نكردند زنهارخدا و پيامبرش از آنها بر داشته شد.
ـ در پـاسـخ بـه اين سؤال كه : اگر ذميان خراج و سربهاى خود را از بهاى فروش شراب و خوك و مـردارهـاى خـودبـدهـند آيا رواست كه امام آن را بگيرد؟
و آيا براى مسلمانان پاك و حلال است ؟
فـرمود: براى امام و مسلمانان حلال است و براى خود ذميان حرام است و گناهش به گردن آنان مى باشد.

تجسس .

نهى از عيبجويى مردم .

قرآن .

((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمانهابپرهيزيد, زيرا پاره اى از گمانها گناه است .

بخورد؟
پس آن را ناخوش مى داريد.
ـ پيامبر خدا (ص ) : از گمان دورى كنيد, زيرا گمان دروغترين سخن است .

ـ من مامور نيستم كه دلهاى مردم را بكاوم و درونشان را بشكافم .

ـ اى جـمـاعـتـى كه به زبان اسلام آورده و به دل اسلام نياورده ايد به دنبال لغزشهاى مسلمانان نباشيد كه هر كس لغزشهاى مسلمانان را پى جويى كند خداوند لغزش او را پى گيرد و هر كس را كه خداوند عيبجويى كند رسوايش سازد.
ـ لـغزشهاى مسلمانان را نجوييد كه هر كس لغزشهاى برادرش را پى جويد خداوند لغزشهاى او را پيگيرى كند وهر كه را كه خداوند عيبجويى كند رسوايش سازد هر چند در اندرون خانه خود باشد .

ـ از زن بـد كـاره نـپـرسـيـد چه كسى با تو فسق كرد, زيرا همان گونه كه براحتى مرتكب فحشا مى شود براحتى هم مسلمان بى گناهى را بدنام مى كند.
ـ امام على (ع ) : اگر از زن آلوده دامن بپرسى كه چه كسى با تو فسق كرد و او بگويد: فلانى .

شود: يك حد براى ارتكاب فحشا و ديگرى براى دروغ بستن به مرد مسلمان .

ـ به نقل از ثور كندى : عمر بن خطاب در مدينه شبگردى مى كرد.
از ديـوار خـانه بالا رفت و گفت : اى دشمن خدا, خيال كرده اى كه خداوند براى تو گنهكار پرده پوشى مى كند؟
! آن مرد گفت : اى امير مؤمنان ! تو هم درباره من تند نرو.
خداوند فرموده است : ((تجسس نكنيد)) و تو تجسس كردى .

ديوار بالا آمدى .

در حالى كه خداى تعالى فرموده است : ((وارد خانه هاى جز خودنشويد مگر آن كه اجازه بگيريد و بر اهل آنهاسلام كنيد)).
بيرون رفت .

نهى از تفتيش اديان و عقايد.

ـ امام صادق (ع ) : از دين و آيين مردم پرس و جو مكن كه بى دوست مى مانى .

روابودن تجسس براى كشف توطئه ه.

ـ امام على (ع ) : پيامبر خدا من و زبير ومقداد را مامور كرد و فرمود: برويد تا به يك باغ هلو برسيد.
دارد.
كجاوه نشين رو به رو شديم .

تفتيش مى كنيم .

ابى بلتعه به گروهى از مشركان كه در آن اطلاعاتى درباره پيامبر خدا (ص ) به آنها داده بود.
ايـن چيست , حاطب ؟
! عرض كرد: اى پيامبر خدا! درباره من عجله مفرما, زيرا من از قريش نبودم بلكه خود راهمپيمان و وابسته آنها كرده بودم , (مهاجران از) قريش در مكه خويشاوندانى دارند كه از خـانواده هاى آنان دفاع وحمايت مى كنند و من چون چنين خويشانى را نداشتم تصميم گرفتم به آنها خدمتى كنم و با اين كار از خويشان من درمكه دفاع و حمايت كنند.
راست مى گويد.

روا بودن جاسوسى در جنگها (1).

ـ امام رضا (ع ) : پيامبر خدا (ص ) هرگاه سپاهى را گسيل مى داشت و به فرماندهى بدگمان بود يكى از افراد مورد اعتماد خود را به عنوان جاسوس همراه اومى فرستاد.
ـ انس : پيامبر (ص ) بسبسه را به عنوان جاسوس فرستاد تا ببيند كاروان ابوسفيان چه مى كند.
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) در جنگ احزاب فرمود: چه كسى حاضر است از آنان (دشمن ) براى ما خبر بياورد ؟
زبير عرض كرد: من .

پيامبرى حوارى دارد و حوارى من زبير است .

ـ حـذيـفـة بـن يمان : به خدا سوگند ما با پيامبر خدا (ص ) در (جنگ ) خندق بوديم و پيامبر خدا (ص ) پـاسـى از شـب رانـماز گزارد و آن گاه رو به ما كرده فرمود: چه كسى حاضر است برود و بـبـيـنـد ايـن قوم (دشمنان ) چه مى كنند و خبرش را براى ما بياورد ـ پيامبر خدا (ص ) به او قول بـرگشتن مى دهد ـ از خداوند مسالت مى كنم كه دربهشت يار و همراه من باشد؟
از شدت ترس و گرسنگى و سرما هيچ كس از جاى خود بلند نشد و چون كسى برنخاست پيامبر خدا (ص ) مرا صدا زد و من در اين هنگام چاره اى نديدم جز اين كه از جاى خود برخيزم .

حضرت فرمود: اى حذيفه ! به ميان آن جماعت برو و ببين چه مى كنند.
حذيفه مى گويد: من راه افتادم و به ميان آنان رفتم , ديدم باد و لشكر خدا با آنها كارها مى كند.
گذاشته است ونه آتش و نه خيمه و سرپناهى .

باشد كه چه كسى پهلويش نشسته است .

كيستى ؟
گفت : فلان پسر فلان .

نيامده ايد, اسبان و ستوران همه نابود شدند.

روا بودن جاسوسى در جنگها (2).

ـ ابـن اسحاق : نعيم بن مسعود .. .
به حضورپيامبرخدا(ص ) رسيد و عرض كرد: اى رسول خدا! من مسلمان شده ام و قوم من از اسلام آوردنم خبر ندارند.
مرا به هر چه مى خواهى فرمان بده .

ميان دشمن اختلاف و تفرقه بيانداز و او را از ما بترسان , زيرا جنگ همراه با خدعه و نيرنگ است .

نعيم بن مسعود پيامبر را ترك گفت و نزد بنى قريظه رفت .

داشت .

خودتان و صميميتى كه با هم داريم , آگاهيد.
و غطفان وضعيت شما را ندارند.
دراين جاست و شما نمى توانيد از اين شهر به جاى ديگر برويد.
آمده اند و شما از آنان در برابر محمد حمايت مى كنيد در صورتى كه شهر و اموال و زن و فرزند آنها در جايى ديگراست .

گرنه به شهر خود مى روند و شما را با مردى كه در شهر شماست تنها مى گذارند و اگر با او تنها بمانيد توان مقابله باوى را نخواهيد داشت .

بـزرگـان و سـران آنـها را به عنوان گروگان از آنها بگيريد كه به عنوان وثيقه اى در دست شما باشند تا به اتكاى آن دركنار قريش با محمد بجنگيد.
نعيم سپس از نزد بنى قريظه به ميان قريش آمد و به ابو سفيان بن حرب و ديگر سران قريش كه با او بودند گفت :شما مى دانيد كه من با شما دوست هستم و مرا با محمد كارى نيست .

خيرخواهى , آن را به شما برسانم , اما از من نشنيده بگيريد.
محمد پشيمان شده اند و به او پيغام داده اند كه : ما از كرده خود پشيمان شده ايم .

قـبـيـلـه قريش و غطفان را بستانيم و به شما بدهيم تا گردنشان را بزنيد و سپس در كنار شما با بـاقـيـمـانـده آنـها بجنگيم تا آن كه ريشه كن شوند, از ما خشنود مى شوى ؟
و محمد به آنها پيغام فرستاده كه : آرى .

تعدادى از رجال خود را به عنوان گروگان در اختيارشان گذاريد حتى يك نفر نفرستيد.
نـعـيـم سپس نزد غطفان آمد و گفت : اى جماعت غطفان ! شما ايل و تبار من هستيد و بيشتر از همه مردم دوستتان دارم و فكر نمى كنم به من بدگمان باشيد.
گـفـتند: بسيار خوب , موضوع چيست ؟
نعيم همان سخنانى را كه به قريش گفته بود به غطفان نيز گفت و از همان چيزى كه قريش را بر حذر داشته بود آنان را نيز برحذر داشت .

چـون شب شنبه از ماه شوال سال پنجم شد, از لطف خدا به پيامبرش , ابوسفيان بن حرب و سران غطفان , عكرمة بن ابى جهل را با تعدادى از قريش و غطفان نزد بنى قريظه فرستادند.
استراحت كردن اين جا نيامده ايم .

كـنـيـم .. ..
بـنـى قريظه گفتند: فردا شنبه است و ما در اين روز دست به هيچ كارى نمى زنيم ...
وآنـگـهـى مـا زمانى در كنار شما بامحمد مى جنگيم كه تعدادى از رجال خود را به ما گروگان دهـيـد كـه بـه عـنـوان وثـيـقه اى در دست ما باشند, در اين صورت با محمد مى جنگيم .
..
وقتى فرستادگان , پيغام بنى قريظه را براى قريش و غطفان آوردند آنها گفتند: به خدا قسم حرفهايى كه نعيم بن مسعود به شما گفت راست است .

در اخـتـيـار شـمـا نـمى گذاريم .
..
وقتى فرستادگان قريش و غطفان اين پيام را به بنى قريظه رسـاندند, آنها گفتند: حرفهايى كه نعيم بن مسعود به شما گفت درست است .. .
پس به قريش و غـطـفـان پـيـغـام دادنـد: به خدا سوگند تا گروگان در اختيار ما نگذاريد همراه شما با محمد نمى جنگيم .

حكم جاسوس .

ـ امام صادق (ع ) : در صورت دست يافتن به جاسوس و خبر چين بايد آنها را كشت .

ـ حارثه بن مضرب از قول فرات بن حيان : پيامبر خدا (ص ) دستور قتل او را صادر كرد.
هم پيمان مردى از انصار بود.
خدا (ص ) ! او مى گويد: من مسلمانم .

يكى از آنها فرات بن حيان است .

ـ سلمة بن اكوع : در يكى از سفرهاى پيامبر , جاسوسى از قريش نزد آن حضرت آمد و كنار اصحاب حضرت نشست و سپس ناپديد شد.
و او را كشتم و لباسها و وسايلش را برداشتم و پيامبر آنها را به من بخشيد.

مواردى كه حكم به ظاهر مى شود.

ـ امـام صـادق (ع ) : پـنـج مـورد اسـت كـه مـردم بـايد در آنها به ظاهر حكم عمل كنند: ولايت و سرپرستى , زناشويى , ارث و ميراث , ذبايح و شهادت دادن .

فرد درست و در خور اطمينان بود شهادتش جايز است و نبايد از باطن او پرس و جو كرد.

آداب مجلس .

شريفترين مجالس .

ـ پـيـامبر خدا (ص ) : هر چيزى شرافت وحرمتى دارد و شريفترين مجالس آن است كه رو به قبله باشد.
ـ امام صادق (ع ) : پيامبر خدا (ص ) بيشتر اوقات رو به قبله مى نشست .

نكاتى كه بايد در مجالس رعايت شود.

قرآن .

((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون شما را گويند كه درمجالس جاى باز كنيد, جاى باز كنيد تا خدا در كار شما گشايش دهد.
ـ پـيـامبر خدا (ص ) : هر گاه يكى از شما به مجلسى درآيد دركنار همان آخرين نفرى كه نشسته است بنشيند.
ـ امام صادق (ع ) : پيامبر خدا هرگاه وارد منزلى مى شد در پايين ترين جاى مجلس مى نشست .

ـ پيامبر خدا (ص ) : هر گاه در مجلسى جمعيتى نشسته باشند و كسى وارد شود, اگراز ميان آنها فـردى بـرادر وارد شده خود را به كنارش دعوت كند و براى او جا باز نمايد بايد دعوتش را بپذيرد وپهلوى او برود, زيرا وى با اين دعوت به او احترام گذاشته است .

بيشتر جا بود همانجا بنشيند.
ـ امـام باقر (ع ) : هرگاه يكى از شما به منزل برادر خود وارد شود بايد هر جا كه صاحبخانه گفت همان جا بنشيند,چون صاحبخانه به موقعيت خانه خود آشناتر از ميهمان است .

ـ امـام عـسـكـرى (ع ) : هر كس به جايى كمتر از صدر مجلس رضايت دهد و بنشيند تا زمانى كه نشسته است خداوند وفرشتگانش بر او درود فرستند.
ـ پيامبر خدا (ص ) در مسجد تنها نشسته بود.
اى رسول خدا ! جا زياد است .

را براى او جابجا كند.
ـ امـام عـلـى (ع ) در مـيان اوصاف پيامبر (ص ) فرمود: هرگز ديده نشد كه آن حضرت در حضور همنشين خود پايش رادراز كند.
ـ پيامبر خدا (ص ) : در جايى كه نشسته اى وقاحت به خرج نده تا مردم از اخلاق زشت تو حذر كنند و وقتى كسى كنارتو نشسته است با ديگرى نجوا مكن .

صدر مجلس .

ـ امـام على (ع ) : تنها كسى بايد در صدرمجلس بنشيند كه سه ويژگى داشته باشد: هرگاه از او پـرسشى كنند پاسخ دهد, هرگاه ديگران از سخن گفتن درماندنداو سخن بگويد و نظرى بدهد كه خير و صلاح مجلسيان در آن باشد.
مجلس بنشيند احمق است .

ـ بـه سوى بالاترين جاى مجلس مشتاب , زيرا جايى كه بالا برده شوى بهتر است از جايى كه پايين آورده شوى .

مجالسى كه از آنها نهى شده است .

قرآن .

((آيـا بـا مـردان در مـى آمـيـزيد و راه [ نسل ] را مى بريد و درمحفل خود مرتكب كارهاى ناپسند مى شويد؟
)).
((و در كتاب بر شما نازل كرده كه چون شنيديد كه آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد با آنان منشينيد تا آن گاه كه به سخنى ديگر پردازند)).
((و چـون بينى كه در آيات ما از [ روى عناد ] فرو مى روند از آنها رويگردان شو تا به سخنى جز آن پردازند.
به يادت آمد با آن مردم ستمكاره منشين )).
ـ امـام صـادق (ع ) در باره آيه ((و در اين كتاب بر شما نازل كرد ...)) فرمود: مقصوداين است كه [ هرگاه شنيديد كسى ] حق را انكار و تكذيب مى كند و از امامان بد مى گويد: از نزد چنين كسى بر خيز وبا او همنشينى مكن , هر كه مى خواهد باشد.
ـ امـام رضا (ع ) نيز در ذيل همين آيه فرمود: هرگاه شنيدى كسى حق را انكار و تكذيب مى كند و زبان به بدگويى ازاهل حق گشوده است از پيش او بر خيز و با وى همنشينى مكن .

ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : هر كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد نبايد در مجلسى كه در آن از امامى بدگويى يا از مسلمانى غيبت مى شود, بنشيند.
چون به يادت آمد با آن مردم ستمكاره منشين )).
ـ هشت نفرند كه اگر مورد اهانت و تحقير قرار گرفتند نبايد كسى جز خود را سرزنش كنند .. .
و كسى كه در جايى كه شايسته اش نيست بنشيند.
ـ امـام على (ع ) : بر سفره اى كه در آن شراب نوشيده مى شود منشينيد, زيرا بنده نمى داند كه چه هنگام مرگش در مى رسد.
ـ از نشستن در گذرگاهها بپرهيز.
ـ امـام صادق (ع ) : سزوار نيست مؤمن در مجلسى بنشيند كه در آن معصيت خداوندمى شود و او نمى تواند آن وضع را تغيير دهد.
ـ هر كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد نبايد در جاى شبهه انگيز بايستد.

مجلسها امانت است .

ـ پيامبر خدا (ص ) : مجلسها امانت هستندمگر سه مجلس : مجلسى كه در آن خونى به ناروا ريخته شود, مجلسى كه در آن زنا شود و مجلسى كه در آن مال حرام به ناروا حلال گردد.
ـ مجلسها امانتند وفاش كردن راز برادرت خيانت است .

ـ مـجـلـسـها امانت است و روا نيست كه مؤمنى از مؤمن ديگر, يا فرمود: از برادر مؤمن خود, كار ناپسندى را بازگوكند.
ـ وقتى دو كس با هم انجمن مى كنند آنچه ميانشان مى گذرد امانت خداست .

آن محفل گذشته است فاش سازد.

تشويق به حضور در مجالس ذكر خدا.

ـ امام على (ع ) : بر تو باد به شركت درمجالس ذكر.
ـ پيامبر خدا (ص ) : در باغهاى بهشت گردش كنيد.
ـ هـرگـاه تـعـدادى از زمـيـنـيان انجمن ذكر خدا بر پا كنند تعدادى از فرشتگان در آن انجمن بنشينند.
ـ مجلسها سه گونه است : پر سود و غنيمت , سالم و پژمرده .

يـاد خـدا شـود, مـحـفل سالم محفل خاموش و ساكت است و محفل پژمرده آن است كه به باطل پرداخته شود.
ـ امام باقر (ع ) : مردم سه گونه اند: سالم و غنيمت برده و بر باد رفته .

بـرده آن اسـت كـه ذكـر و يـاد خـدا گويد و بر باد رفته كسى است كه زبان به بدگويى از مردم گشايد.
ـ لقمان (ع ) : مجلسها را زير نظر بگير, اگر مردمانى را ديدى كه ذكر خداى عزوجل مى گويند با آنان بنشين , چه , اگر تو دانشمند باشى دانشت تو را سودمى بخشد و آنان بر دانش تو مى افزايند و اگـر از عـلـم بى بهره باشى آنان به تو دانش آموزند, شايد كه خدا بر آنان رحمت آورد و رحمت او شامل تو نيز بشود.
ـ امام سجاد (ع ) در دعا عرض مى كند: ما را از آنان قرار ده كه به سبب يادتو از خواهشهاى نفسانى باز مى مانند .. .
چندان كه رطوبت زبان خدا گويان در مجالس پراكنده مى شود .
ـ امام صادق (ع ) : هـرگـاه عده اى در محفلى گرد آيند و در آن ذكر خدا و ما نكنند آن محفل در روز قيامت براى آنان مايه دريغ خواهد بود.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هرگاه باغى از باغهاى بهشت ديديد در آن به گردش درآييد.
بهشت چيست ؟
فرمود: محفل مؤمنان .

ـ امـام رضا (ع ) : هر كس در مجلسى كه ياد و نام ما در آن زنده نگه داشته مى شود بنشيند, در آن روزى كه دلهامى ميرند دل او نميرد.
ـ امـام صـادق (ع ) بـه فـضـيل فرمود : آيا با هم مى نشينيد و گفتگو مى كنيد؟
عرض كرد : آرى , فدايت شوم .

اين مجالس را دوست دارم .

هـر كـس از مـا يـاد كـند يا در حضور او از ما ياد شود و از چشمش به اندازه پر مگسى اشك درآيد خداوند گناهان او راببخشد اگر چه از كفهاى دريا فزونتر باشد.

تشويق به يادكردن خدا درهنگام برخاستن .

ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : كفاره نشستن اين است كه بگويى : خدايا ! پاك و منزهى تو و ستايش از آن توست .

بيامرز.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : هـر كـه خواهد با پيمانه پر مزد گيرد, بايد هنگامى كه مى خواهد از جاى خود برخيزد بگويد: اى پروردگار عزت و شكوه ! پاك و منزهى تو از هر توصيفى , درورد بر فرستادگان خدا و ستايش از آن خدايى است كه پروردگار جهانيان است .

ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر كـس كـه خواهد با پيمانه پر مزد گيرد بايد آخرين سخنش اين باشد: اى پـروردگـار شـكـوه ! تـو پاك و منزهى .. .
براى چنين كسى به ازاى هر مسلمان يك ثواب و حسنه منظور مى شود .
ـ پيامبر خدا (ص ) : هرگاه بهم رسيديد سلام گوييد و دست دهيد و چون از هم جدا شديد با آمرزش خواهى يكديگر را ترك كنيد.
ـ امـام صـادق (ع ) : پـيـامـبر خدا هرگاه از مجلسى بر مى خاست , اگر چه زمانى كوتاه در آن جا نشسته بود, بيست و پنج مرتبه از خدا آمرزش مى طلبيد.

همنشينى .

همنشين .

ـ امام على (ع ) : همنشين خوب نعمت است و همنشين بد بلا و مصيبت .

ـ همنشينى با همنشين بد مجمع همه بديهاست .

با كه همنشينى كنيم ؟
.

ـ پيامبر خدا (ص ) : حواريان عيسى (ع ) عرض كردند: يا روح اللّه ! پس با چه كسى همنشين شويم ؟
فـرمود: با آن كه ديدنش شما را به ياد خدا اندازد و گفتارش بر دانش شما بيفزايد و كردارش شما را به آخرت تشويق كند.
ـ امام سجاد (ع ) : مجالس پاكان فراخوان به سوى صلاح و پاكى است .

ـ در دعـا عرض مى كند: يا شايد در محفل دانشمندانم نديدى كه مرا فرو گذاشتى يا شايد مرا در ميان بى خبران ديدى كه از رحمتت نوميدم گردانيدى , يا شايد مرا دمخور محافل هرزگان يافتى كه با آنان تنهايم گذاشتى .

ـ لـقـمـان (ع ) : فـرزنـدم ! بـا دانشمندان نشست و برخاست كن و زانو به زانوى آنها بنشين , چه , خـداونـد عـزوجـل دلـهـا را بـا نور حكمت زنده مى گرداندهمچنان كه زمين را با بارش آسمان زندگى مى بخشد.
ـ امام على (ع ) : با بردباران بنشين كه بردباريت افزون مى شود.
ـ با دانشمندان بنشين كه خوشبخت مى شوى .

ـ بـا دانـشـمـندان بنشين تا بردانشت افزوده گردد, تربيت و ادبت نيكو شود و روانت پاكيزگى گيرد.