كلامشان سنجيده است.
به حساب خود مىپردازند.
خود را به زحمت مىافكنند.
چشمهايشان مىخوابد ولى قلبشان نمىخوابد.
چشمانشان گريان و قلبهايشان به ياد خداست.
هنگامى كه ديگر مردمان در غفلت به سر مىبرند آنها در ذكر و ياد حق هستند.
در آغاز نعمت، ستايش الهى و در پايان آن شكر خدا را به جاى مىآورند.
دعايشان نزد خدا مقبول و سخن ايشان نزد پروردگار پذيرفته است و وجود آنها مايه
مباهات و خشنودى فرشتگان است.
و دعاى آنها زير حجابها مىچرخد.
خداوند دوست دارد كلام آنان را بشنود آنگونه كه مادر دوست دارد به كلام فرزند خود
گوش دهد.
از خداوند لحظه اى غافل نمىشوند.
پر خورى و پرگوئى و پوشيدن لباسهاى متنوع و زياد و رنگارنگ را دوست ندارند.
مردم نزد آنها مردگانند و خداوند، زنده كريم.
آنهايى را كه از ايشان رخ برتافتند با بزرگوارى فرا مىخوانند و آنان را كه به اينان
روى آورده اند با مهربانى مىپذيرند.
دنيا و آخرت نزد آنها يكسان است.
پاداش زاهدان
يا أحْمَدُ! هَلْ تَعْرِفُ ما لِلزّاهِدِينَ عِنْدِي؟قالَ: لا يا رَبِّ.
قالَ: يُبْعَثُ الْخَلْقُ وَيُناقَشُونَ الْحِسابَ وَهُمْ مِنْ ذلِكَ آمِنُونَ.
إنَّ أدْنى ما أُعْطِي الزّاهِدِينَ فِي الاْخِرَةِ أن أُعطِيَهُمْ مَفاتِيحَ
الجِنانِ كُلَّها حَتّى يَفْتَحُوا أيَّ باب شاءُوا وَلا أحْجُبَ عَنْهُمْ وَجْهِي
وَلاَنْعَمَنَّهُمْ بِألْوانِ التَّلَذُّذِ مِنْ كَلامِي وَلاَُجْلِسَنَّهُمْ فِي
مَقْعَدِ صِدْق وَأُذَكِّرَهُمْ ما صَنَعُوا وَتَعِبُوا فِي دارِ الدُّنْيا
وَأفْتَحُ لَهُمْ أرْبَعَةَ أبْواب، باباً يَدْخُلُ عَلَيْهِمُ مِنْهُ الْهَدايا
بُكْرَةً وَعَشِيّاً مِنْ عِنْدِي، وَباباً يَنْظُرُونَ إلَى الظّالِمِينَ كَيْفَ
يُعَذَّبُونَ، وَباباً يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ مِنْهُ الْوَصائِفُ وَالْحُورُ
الْعِينُ.
اى احمد! آيا مىدانى كه پاداش زاهدان نزد من چيست؟ عرض كرد: خير، اى پروردگار من.
فرمود: مردم محشور مىشوند و در حساب آنها مناقشه و دقّت مىشود ولى آنان از اين امر
در امان هستند.
كمترين چيزى كه به زاهدان مىدهم آن است كه كليدهاى بهشت را عطايشان مىكنم تا از هر
درى كه خواستند وارد بهشت شوند.
و ميان جمال خودم و آنان پردهاى قرار نمىدهم.
لذّتهاى گوناگون گفتگوى با خودم را به آنان مىچشانم و آنها را در جايگاه صادقان
مىنشانم و كارهاى دنيا و رنجهايى را كه كشيدهاند به يادشان مىآورم و چهار در به
رويشان مىگشايم; از يك در هداياى من به آنها مىرسد، از در ديگر به من هرگونه كه
بخواهند و بدون هر مانعى نگاه مىكنند و از يك در به آتش دوزخ و ظالمانى كه عذاب
مىشوند مىنگرند و از در ديگر نيز دختران نوجوان و حورالعين (زنان فراخ چشم) بر آنان
وارد مىشوند.
اوصاف زاهدان
فَقالَ: يا رَبِّ! مَنْ هـؤُلاءِ الزّاهِدُونَ الَّذِينَ وَصَفْتَهُمْ؟قالَ:
اَلزّاهِدُ هُوَ الَّذِي لَيْسَ لَهُ بَيْتٌ يَخْرَبُ فَيَغْتَمَّ لِخَرابِهِ وَلا
لَهُ وَلَدٌ يَمُوتُ فَيَحْزُنَ لِمَوْتِهِ وَلا لَهُ شَيْءٌ يَذْهَبُ فَيَحْزُنَ
لِذِهابِهِ وَلا يَعْرِفُهُ إنْسانٌ لِيَشْغَلَهُ عَنِ اللهِ طَرْفَةَ عَيْن وَلا
لَهُ ثَوْبٌ لَيِّنٌ.
يا أحْمَدُ! إنَّ وُجُوهَ الزّاهِدِينَ مُصْفَرَّةٌ مِنْ تَعَبِ اللَّيْلِ وَصَوْمِ
النَّهارِ وَألسِنَتَهُمْ كَلالٌ مِنْ ذِكْرِ اللهِ تَعالى.
قُلُوبُهُمْ فِي صُدُورِهِمْ مَطْعُونَةٌ مِنْ كَثْرَةِ صَمْتِهِمْ.
قَدْ أعْطَوُا الَْمجهُودَ مِنْ أنْفُسِهِمْ لا مِنْ خَوْفِ نار وَلا مِنْ شَوْقِ
جَنَّة.
وَلكِنْ يَنْظُرُونَ فِي مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَالاْرْضِ فَيَعْلَمُونَ أنَّ
اللهَ سُبْحانَهُ أهْلٌ لِلْعِبادِة.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) عرض كرد: خداوندا! اين زاهدان كه توصيفشان
كردى چه كسانى هستند؟فرمود: زاهد آن كسى است كه خانه اى ندارد كه اگر خراب شد، غم
بخورد.
فرزندى ندارد كه اگر مُرد، محزون شود و هيچ چيز ندارد كه اگر از دست رفت، غصه بخورد
و هيچكس را نمىشناسد كه او را لحظهاى از ياد خدا غافل كند.
غذاى اضافى ندارد كه از او بطلبند و لباس نرم نمىپوشد.
اى احمد! چهره اهل زهد، از شب زندهدارى و روزه، زرد و زبان آنها از شدّت ذكر
خداوند، خسته شده است.
قلبهاشان در سينههايشان، از مداومت سكوت، مجروح شده است.
آنان هرچه در توان دارند (در عبادت) كوشش مىكنند ولى نه به خاطر ترس از جهنم يا شوق
بهشت، بلكه در ملكوت آسمان و زمين مىنگرند و مىيابند كه خداوند سبحان شايسته عبادت
است.
زاهدان امّت پيامبر و بنى اسرائيل
قالَ: يا رَبِّ! أيُّ الزُّهّادِ أكْثَرُ؟ زُهّادُ أُمَّتي أمْ زُهّادُ بَنِي
إسْرائِيلَ؟قالَ: إِنَّ زُهّادَ بَنِي إسْرائِيلَ مِنْ زُهّادِ أُمَّتِكَ كَشَعْرَة
سَوْداءَ فِي بَقَرَة بَيْضاءَ.
فَقالَ: يا رَبِّ! وَكَيْفَ ذلِكَ وَعَدَدُ بَنِي إسْرائِيلَ أكْثَرُ؟قالَ:
لاِنَّهُمْ شَكُّوا بَعْدَ الْيَقِينِ وَجَحَدُوا بَعْدَ الاْقْرارِ.
قالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ: فَحَمِدْتُ اللهَ تَعالى
وَشَكَرْتُهُ وَدَعْوَتُ لَهُمْ بِالْحِفْظِ وَالرَّحْمَةِ وَسائِرِ الْخَيْراتِ.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) عرض كرد: خداوندا! آيا زاهدان امّت من بيشترند يا
زُهّاد بنىاسرائيل؟فرمود: مقدار زاهدان بنىاسرائيل در مقام مقايسه با زُهّاد امّت
تو، به اندازه يك موى سياه در بدن يك گاو سفيد است.
عرض كرد: چگونه چنين است در حالى كه تعداد بنىاسرائيل بيشتر از تعداد امّت من
است؟فرمود: چون آنها پس از يقين، شك كردند و بعد از اقرار به حقيقت، آن را انكار
كردند.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: من شكر و حمد خداى تعالى را بجا
آوردم و دعا كردم كه خداوند آنها را حفظ و رحمت فرمايد و ساير خيرات را بر آنان
نازل كند.
تشبيه تقوا
يا أحْمَدُ! عَلَيْكَ بِالْوَرَعِ فَإنَّهُ رَأْسُ الدِّينِ وَوَسطُ الدِّينِ
وَآخِرُ الدِّينِ.
إنَّ الْوَرَعَ بِهِ يُتَقَرَّبُ إلَى اللهِ تَعالى.
يا أحْمَدُ! إنَّ الْوَرَعَ زَيْنُ الْمُؤْمِنِ وَعِمادُ الدِّينِ.
مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّفِينَةِ كَما أنَّ فِي الْبَحْرِ لا يَنْجُو إلاّ مَنْ كانَ
فِيها وَكَذلِكَ لا يَنْجُو الزّاهِدُونَ إلاّ بِالْوَرَعِ.
يا أحْمَدُ! ما عَرَفَنِي عَبْدٌ وَخَشَعَ لِي إلاّ وَخَشَعَ لَهُ كُلُّ شَيْء.
يا أحْمَدُ! اَلْوَرَعُ يَفْتَحُ عَلَى الْعَبْدِ أبْوابَ الْعِبادَةِ فَيُكْرَمُ
بِهِ الْعَبْدُ فِي الْخَلْقِ وَيَصِلُ بِهِ إلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.
اى احمد! بر تو باد به تقوا، كه صدر و ساقه و ذيل دين، تقوا است و به وسيله آن،
بنده مىتواند به خداوند تعالى تقرّب يابد.
اى احمد! تقوا، زينت مؤمن و پايه و ستون دين است.
تقوا، چونان كشتى است; همان گونه كه از دريا جز با كشتى نمىتوان نجات يافت زاهدان
نيز جز با تقوا نمىتوانند نجات يابند.
اى احمد! هيچكس نيست كه مرا عبادت كند و در مقابل من خشوع كند مگر آنكه همه چيز در
برابر او خاشع شود.
اى احمد! تقوا درهاى عبادت را به روى بنده مىگشايد; در نتيجه، بنده، نزد خلق گرامى
مىشود و به وسيله آن به قرب خداى عزّوجلّ مىرسد.
ارزش سكوت
يا أحْمَدُ! عَلَيْكَ بِالصَّمْتِ فَإنَّ أعْمَرَ مَجْلِس قُلُوبُ الصّالِحِينَ
وَالصّامِتِينَ وَإنَّ أخْرَبَ مَجْلِس قُلُوبُ المُتَكَلِّمِينَ بِما لا
يَعْنِيهِمْ.
اى احمد! بر تو باد سكوت و كم حرفى; چرا كه آبادترين مجلس و محفل، قلبهاى صالحان و
ساكنان و ساكتان و خرابترين مجلس و محفل، قلبهاى بيهوده گويان است.
اجزاى عبادت و آثار روزه
يا أحْمَدُ! إنَّ الْعِبادَةَ عَشْرَةُ أجْزاء.
تِسْعَةٌ مِنْها طَلَبُ الْحَلالِ فَإنْ طَيَّبْتَ مَطْعَمَكَ وَمَشْرَبَكَ
فَأَنْتَ فِي حِفْظِي وَكَنَفِي.
قالَ: يا رَبِّ! وَما أوَّلُ الْعِبادَةِ؟قالَ: أوَّلُ الْعِبادَةِ الصَّمْتُ
وَالصَّوْمُ.
قالَ: يا رَبِّ! وَما مِيراثُ الصَّوْمِ؟قال: اَلصَّوْمُ يُورِثُ الْحِكْمَةَ،
وَالْحِكْمَةُ تُورِثُ الْمَعْرِفَةَ، وَالْمَعْرِفَةُ تُورِثُ الْيَقِينَ، فَإذَا
اسْتَيْقَنَ الْعَبْدُ لا يُبالِي كَيْفَ أصْبَحَ بِعُسْر أمْ بِيُسْر.
اى احمد! عبادت، ده بخش است، نُه بخش آن دنبال كسب حلال بودن است پس اگر خوردنى و
آشاميدنى خود را از راه حلال تهيّه كردى در حفظ و حمايت من خواهى بود.
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيد: خداوندا! برترين و اولين عبادت چيست؟فرمود:
آغاز عبادت، روزه و سكوت است.
عرض كرد: پروردگارا! اثر روزه چيست؟فرمود: روزه باعث پديد آمدن حكمت است و حكمت
موجب شناخت و شناخت موجب يقين است، پس هرگاه كه بنده به مقام يقين رسيد، در بند
سختى يا آسانى زندگى نيست.
توصيف بنده در وقت مرگ و پس از آن
وإذا كانَ الْعَبْدُ فِي حالَةِ الْمَوْتِ يَقُومُ عَلى رَأْسِهِ مَلائِكَةٌ بِيَدِ
كُلِّ مَلَك كَأْسٌ مِنْ ماءِ الْكَوْثَرِ وَكَأْسٌ مِنَ الْخَمْرِ يَسْقُونَ
رُوحَهُ حَتّى تَذْهَبَ سَكْرَتُهُ وَمَرارَتُهُ وَيُبَشِّرُونَهُ بِالْبَشارَةِ
الْعُظْمى وَيَقُولُونَ لَهُ: طِبْتَ وَطابَ مَثْواكَ إنَّكَ تَقْدِمُ عَلَى
الْعَزِيزِ الْكَرِيمِ الْحَبِيبِ الْقَرِيبِ.
فَتَطِيرُ الرُّوحُ مِنْ أيْدِي الْمَلائِكَةِ فَتَصْعَدُ إلَى اللهِ تَعالى فِي
أسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْن وَلا يَبْقى حِجابٌ وَلا سَتْرٌ بَيْنَها وَبَيْنَ
اللهِ تَعالى، وَاللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْها مُشْتاقٌ، وَتَجْلِسُ عَلى عَيْن
عِنْدَ الْعَرْشِ.
ثُمَّ يُقالُ لَها: كَيْفَ تَرَكْتِ الدُّنْيا؟ فَتَقُولُ: إلـهي! وَعِزَّتِكَ
وَجَلالِكَ لا عِلْمَ لِي بِالدُّنْيا.
أنَا مُنْذُ خَلَقْتَنِي خائِفٌ مِنْكَ.
فَيَقُولُ اللهُ: صَدَقْتَ عَبْدِي كُنْتَ بِجَسَدِكَ فِي الدُّنْيا وَرُوحُكَ
مَعِي.
فَأَنْتَ بِعَيْنِي سِرُّكَ وَعَلانِيَتُكَ.
سَلْ أُعْطِيَكَ وَتَمَنَّ عَليَّ فَأُكْرِمَكَ.
هذِهِ جَنَّتِي مُباحٌ فَتَجْنَحَ فِيها.
وَهَذا جِوارِي فَاسْكُنْهُ.
فَتَقُولُ الرُّوحُ: إلـهي، عَرَّفْتَنِي نَفْسَكَ فَاسْتَغْنَيْتُ بِها عَنْ
جَمِيعِ خَلْقِكَ.
وَعِزَّتِكَ وَجَلالِكَ لَوْ كانَ رِضاكَ فِي أنْ أُقَطَّعَ سَبْعِينَ قَتْلَةً
بِأَشَدِّ ما يُقْتَلُ بِهِ النّاسُ لَكانَ رِضاكَ أحَبَّ إلَيَّ.
ءَأُعْجَبُ بِنَفْسِي؟ وَأَنَا ذَلِيلٌ إنْ لَمْ تُكْرِمْنِي وَأَنَا مَغْلُوبٌ إنْ
لَمْ تَنْصُرْنِي وَأَنَا ضَعِيفٌ إنْ لَمْ تُقَوِّنِي وَأَنَا مَيِّتٌ إنْ لَمْ
تُحْيِنِي وَلَوْلا سِتْرُكَ لاَفْتَضَحْتُ أوَّلَ مَرَّة عَصَيْتُكَ.
إلـهي كَيْفَ لا أطْلُبُ رِضاكَ وَقَدْ أكْمَلْتَ عَقْلِي حَتّى عَرَفْتُكَ
وَعَرَفْتُ الْحَقَّ مِنَ الْباطِلِ وَالاْمْرَ مِنَ النَّهْيِ وَالْعِلْمَ مِنَ
الْجَهْلِ وَالنُّورَ مِنَ الظُّلْمَةِ.
فَقالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: وَعِزَّتِي وَجَلالِي لا أَحْجُبُ بَيْنِي وَبَيْنَكَ
فِي وَقْت مِنَ الاْوْقاتِ، كَذلِكَ أفْعَلُ بِأَحِبّائِي.
وقتى كه بنده من در حال سكرات مرگ باشد، فرشتگان بالاى سر او مىايستند در حالى كه
به دست هر كدام از آنها جامى از آب كوثر و جامى از شراب بهشتى است، به روح او
مىنوشانند تا سكرات موت و سختى آن از بين برود، و او را به بشارتى بزرگ مژده مىدهند
و مىگويند: خوش آمدى و مقدمت مبارك باد! تو بر خداى عزيز، كريم، حبيب و نزديك وارد
مىشوى.
پس روح او از جوار فرشتگان پرواز مىكند و به پيشگاه پرودگار در كمتر از يك چشم به
هم زدن صعود مىكند و ديگر بين او و بين پروردگار، پرده و حجابى نيست.
خداوند مشتاق ديدار اوست و او را لب چشمهاى در كنار عرش مىنشاند.
سپس به او مىگويد: دنيا را چگونه رها كردى؟جواب مىدهد: خدايا! به عزّت و جلالت كه
من نسبت به دنيا شناختى ندارم.
من از آغاز تولّد از تو انديشناك بودم.
خداوند مىفرمايد: راست گفتى اى بنده من.
تو جسمت در دنيا، ولى روحت با من بود.
همه اسرار و كارهاى آشكار تو در نظر من بود.
هرچه مىخواهى درخواست كن تا به تو بدهم، تمنّا كن تا برآورده سازم.
اين بهشت من براى تو مباح است پس در آن پر و بال بگشا.
و اين جوار من است پس در آن ساكن شو.
پس روح عرض مىكند: خداوندا! تو بودى كه خودت را به من شناساندى، پس من از همه خلايق
به وسيله اين معرفت و شناخت بىنياز شدم.
قسم به عزّت و جلالت كه اگر رضايت تو در آن باشد كه قطعه قطعه شوم و هفتاد بار به
فجيعترين صورت كشته شوم; رضاى تو براى من پسنديده است.
خداوندا! من چگونه به خود مغرور باشم، در حالى كه اگر تو مرا گرامى ندارى، ذليلم
اگر تو مرا يارى نفرمايى، مغلوب و شكست خوردهام.
اگر تو مرا تقويت نكنى، ضعيف و ناتوانم.
اگر مرا با ياد خودت زنده نگردانى مُردهام و اگر پرده پوشى تو نبود، اوّلين بارى كه
من گناه كردم، رسوا مىشدم.
خداوندا! چگونه رضايت تو را طلب نكنم در حالى كه عقل مرا كامل كردى تا تو را بشناسم
و حق را از باطل و امر را از نهى و علم را از جهل و نور را از ظلمت تشخيص بدهم.
آنگاه خداى عزّوجلّ مىفرمايد: قسم به عزت و جلالم كه بين تو و خود هيچ پرده و مانعى
در هيچ زمانى ايجاد نمىكنم.
اينگونه با دوستانم رفتار مىكنم.
حيات گوارا و جاويد
يا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِي أيُّ عَيْش أهْنَأُ وَأيُّ حَياة أبْقى؟قالَ:
اَللّهُمَّ! لا.
قالَ: أمَّا الْعَيْشُ الهَنِيءُ فَهُوَ الَّذِي لا يَغْتَرُّ صاحِبُهُ عَنْ
ذِكْرِي وَلا يَنْسى نِعْمَتِي وَلا يَجْهَلُ حَقِّي.
يَطْلُبُ رِضايَ لَيْلَهُ وَنَهارَهُ.
وَأَمَّا الْحَياةُ الْباقِيَةُ فَهِيَ الَّتِي يَعْمَلُ لِنَفْسِهِ حَتّى تَهُونَ
عَلَيْهِ الدُّنْيا وَتَصْغُرَ فِي عَيْنَيْهِ وَتَعْظُمَ الاْخِرَةُ عِنْدَهُ
وَيُؤْثِرَ هَوايَ عَلى هَواهُ وَيَبْتَغِي مَرْضاتِي ]وَيُعَظِّمَنِي[ حَقَّ
عَظَمَتِي وَيَذْكُرَ عِلْمِي بِهِ وَيُراقِبَنِي بِاللَّيْلِ وَالنَّهارِ عِنْدَ
كُلِّ سَيِّئَة وَمَعْصِيَة وَيُنَقِّي قَلْبَهُ عَنْ كُلِّ ما أكْرَهُ وَيُبغِضَ
الشَّيْطانَ وَوَساوِسَهُ.
لا يَجْعَلُ لاِبْلِيسَ عَلى قَلْبِهِ سُلْطاناً وَسَبِيلاً.
فَإذا فَعَلَ ذلِكَ أسْكَنْتُ فِي قَلْبِهِ حُبّاً حَتّى أجْعَلَ قَلْبَهُ لِي
وَفَراغَهُ وَاشْتِغالَهُ وَهَمَّهُ وَحَدِيثَهُ مِنَ النِّعْمَةِ الَّتِي
أنْعَمْتُ بِها عَلى أهْلِ مَحَبَّتِي مِنْ خَلْقِي، وَأفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ
وَسَمْعِهِ حَتّى يَسْمَعَ بِقَلْبِهِ وَيَنْظُرَ بِقَلْبِهِ إلى جَلالِي
وَعَظَمَتِي وأُضِيِّقُ عَلَيْهِ الدُّنْيا وأُبَغِّضُ إلَيْهِ ما فِيها مِنَ
اللَّذّاتِ وَأُحَذِّرُهُ مِنَ الدُّنْيا وَما فِيها كَما يُحَذِّرُ الرّاعِي
غَنَمَهُ مِنْ مَراتِعِ الْهَلَكَةِ.
فَإذا كانَ هـكَذا يَفِرُّ مِنَ النّاسِ فِراراً وَيُنْقَلُ مِنْ دارِ الْفَناءِ
إلى دارِ الْبَقاءِ وَمِنْ دارِ الشَّيْطانِ إلى دارِ الرَّحْمـنِ.
يا أحْمَدُ! لاَُزَيِّنَنَّهُ بِالْهَيْبَةِ وَالْعَظَمَةِ فَهـذا هُوَ الْعَيْشُ
الْهَنِيءُ وَالْحَياةُ الْباقِيَةُ.
وَهـذا مَقامُ الرّاضِينَ.
اى احمد! آيا مىدانى زندگى گوارا و حيات جاويد چيست؟عرض كرد: نمىدانم اى خدا من.
فرمود: زندگى گوارا آن است كه صاحب آن از ياد من غافل نگشته، نعمت من را فراموش
نكرده و نسبت به حق من جاهل نباشد.
روز و شب در پس كسب رضايت من است.
و اما حيات جاودان آن است كه (صاحب آن) براى خود به گونهاى عمل مىكند كه دنيا در
نظرش بىارزش و در چشمش كوچك و آخرت بزرگ و با عظمت است و خواسته من را بر خواسته
خويش مقدم مىدارد و در طلب رضاى من است.
و حق مرا بزرگ مىشمارد و همواره توّجه دارد كه من نسبت به او آگاه هستم، و شب و روز
و هر وقت كه مىخواهد گناه و معصيتى بكند، مىداند كه من مواظب او هستم و قلب خود را
از هرچه كه نمىپسندم پاك مىكند و نسبت به شيطان و وسوسههاى او كينه مىورزد.
و براى ابليس هيچ راه سلطه و نفوذى در مملكت دل خويش باقى نمىگذارد.
وقتى كه چنين حالات و روحياتى پيدا كرد، در قلب او عشق و محبّتى مىگذارم كه قلب و
فراغت و اشتغال و تلاش او منحصراً براى من باشد و سخن او را همواره ذكر نعمتهايى كه
بر اهل محبّت خويش ارزانى داشتهام قرار مىدهم، و چشم و قلب او را مىگشايم تا با گوش
جانش بشنود و با چشم قلبش جلال و عظمت من را ببيند.
و دنيا را بر او تنگ مىگردانم و نسبت به لذّتهاى دنيايى در او كينهاى به وجود
مىآورم.
و از دنيا او را به گونهاى بر حذر مىدارم كه شبان، گوسفندان خود را از چريدن در
چراگاههاى خطرناك و هلاكت آفرين بر حذر مىدارد.
پس وقتى كه چنين شد به شدّت از مردم فرار مىكند، و از دنياى فانى به سراى باقى و از
عالم شيطنت به سرزمين رحمت منتقل مىشود.
اى احمد! من چنين كسى را لباس هيبت و عظمت مىپوشانم.
و اين است زندگى گوارا و حيات ابدى، و اين است مقام اهل رضا.
پاداش طالبان رضاى حق
فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائِي أُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصال: أُعَرِّفُهُ شُكْراً لا
يُخالِطُهُ الْجَهْلُ وَذِكْراً لا يُخالِطُهُ النِّسْيانُ وَمَحَبَّةً لا يُؤْثِرُ
عَلى مَحَبَّتِي مَحَبَّةَ الَْمخْلُوقِينَ.
فَإذا أحَبَّنِي أحْبَبْتُهُ وَأفْتَحُ عَيْنَ قَلْبِهِ إلى جَلالِي.
فَلا أُخْفِي عَلَيْهِ خاصَّةَ خَلْقِي.
فَأُناجِيهِ فِي ظُلَمِ اللَّيْلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتّى يَنْقَطِعَ حَدِيثُهُ
مِنَ الَْمخْلُوقِينَ وَمُجالَسَتُهُ مَعَهُمْ وَأُسْمِعُهُ كَلامِي وَكَلامَ
مَلائِكَتِي وَأُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذِي سَتَرْتُهُ عَنْ خَلْقِي،
وَأَلْبَسْتُهُ الْحَياءَ حَتّى يَسْتَحْيِيَ مِنْهُ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ وَيَمْشِي
عَلى أَرْض مَغْفُوراً لَهُ وَأَجْعَلُ قَلْبَهُ واعِياً وَبَصِيراً وَلا أُخْفِي
عَلَيْهِ شَيْئاً مِنْ جَنَّة وَلا نار وَأُعَرِّفُهُ بِما يَمُرُّ عَلَى النّاسِ
فِي يَوْمِ الْقِيامَةِ مِنَ الْهَوْلِ وَالشِّدَّةِ وَما أُحاسِبُ بِهِ
الاْغْنِياءَ وَالْفُقَراءَ وَالْجُهّالَ وَالْعُلَماءَ وَأُنَوِّرُ لَهُ فِي
قَبْرِهِ وَأُنْزِلُ عَلَيْهِ مُنْكَراً يَسْأَلُهُ وَلا يَرى غَمَّ الْمَوْتِ
وَظُلْمَةَ الْقَبْرِ وَاللَّحْدِ وَهَوْلَ الْمُطَّلَعِ حَتّى أنْصِبَ مِيزانَهُ
وَأنْشُرَ لَهُ دِيوانَهُ.
ثُمَّ أَضَعُ كِتابَهُ فِي يَمِينِهِ فَيَقْرَأُهُ مَنْشُوراً ثُمَّ لا أجْعَلُ
بَيْنِي وَبَيْنَهُ تَرْجُماناً.
فَهذِهِ صِفاتُ الُْمحِبِّينَ.
هركس كه عمل به رضاى من كند، سه خصلت به او مىبخشم كه همواره با آنها به سر
مىبرد:به او نحوه شكر گزارى را مىآموزم كه هرگز آميخته با جهل و نادانى نباشد.
و به او ذكر و ياد خودم را به گونهاى مىآموزم كه هيچ گاه فراموشى از ياد من براى او
حاصل نشود.
و به او عشقى مىدهم كه هرگز محبّت ديگران را بر محبّت من مقدّم ندارد.
پس وقتى كه به من عشق ورزيد، من نيز به او عشق مىورزم و چشم دل او را به جلاى خويش
مىگشايم.
پس دوستان خاص خود را از او مخفى نمىكنم و در شب تار و روز روشن با او به مناجات
مىپردازم تا حدى كه از گفتگو و همنشينى با ديگران خوددارى نمايد.
و سخن خودم و فرشتگانم را به گوش او مىرسانم، او را بر اسرارى كه ديگران را از آن
محروم كردهام، آگاه مىگردانم و به او جامه حيا مىپوشانم به گونهاى كه همه از او شرم
و حيا داشته باشند.
بر روى زمين راه مىرود در حالى كه گناهش آمرزيده است.
و قلب او را آگاه و بصير مىگردانم، و چيزى را از بهشت و جهنم از او مخفى نمىكنم و
آنچه را كه بر مردم در رستاخيز مىگذرد در همين دنيا به او نشان مىدهم كه چه صحنههاى
هولناك و وحشتناكى وجود دارد و چگونه ثروتمندان و فقرا و دانشمندان و نادانان را
محاكمه و محاسبه مىكنم.
و قبر او را نورانى كرده و فرشتهاى (منكر) را مىفرستم تا از او سؤال كند.
او ناراحتى مرگ و تاريكى قبر و لحد و وحشت عالم برزخ را نمىبيند، تا آنگاه كه براى
سنجش اعمال او ميزان را نصب و نامه عملش را باز مىكنم.
و بين خود و او هيچ مترجمى قرار نمىدهم.
اين صفات عاشقان من بود.
وحدت در اراده و زبان
يا أحْمَدُ! اِجْعَلْ هَمَّكَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَلْ لِسانَكَ لِساناً واحِداً
وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّاً لا يَغْفُلُ أبَداً، مَنْ غَفَلَ لا أُبالِي بِأَيِّ واد
هَلَكَ.
اى احمد! اراده خود را يك اراده قرار بده; در نتيجه زبانت را يك زبان قرار بده، و
بدنت را زنده بدار، هرگز غفلت پيدا نكن.
كسى كه از اهل غفلت باشد من در بند آن نيستم كه در كدام وادى هلاك مىشود.
ضرورت استفاده از عقل
يا أحْمَدُ! اِسْتَعْمِلْ عَقْلَكَ قَبْلَ أنْ يَذْهَبَ.
فَمَنِ اسْتَعْمَلَ عَقْلَهُ لا يُخْطِئُ وَلا يَطْغى.
يا أحْمَدُ! أنْتَ لا تَغْفَلُ أبَداً.
مَنْ غَفَلَ عَنِّي لا أُبالِي بِأَيِّ واد هَلَكَ.
اى احمد! عقل خود را قبل از آنكه از دست برود به كار انداز.
هركس كه از عقل خود استفاده كند اشتباه و طغيان نمىكند.
اى احمد! هرگز غفلت نداشته باش.
هركس كه از من غفلت داشته باشد براى من مهمّ نيست كه در كدام وادى به هلاكت مىرسد.
دليل برترى پيامبر اسلام بر ساير پيامبران
يا أحْمَدُ! هَلْ تَدْرِي لاِيِّ شَيْء فَضَّلْتُكَ عَلى سائِرِ الاْنْبِياءِ؟قالَ:
اَللّهُمَّ! لا.
قالَ: بِالْيَقْينِ وَحُسْنِ الْخُلْقِ وَسَخاوَةِ النَّفْسِ وَرَحْمَة بِالْخَلْقِ
وَكَذلِكَ أوْتادُ الاْرْضِ لَمْ يَكُونُوا أوْتاداً إلاّ بِهـذا.
اى احمد! آيا مىدانى كه چرا تو را بر ساير پيامبران برترى و فضيلت دادم؟عرض كرد:
خير، نمىدانم اى خداى من.
فرمود: بواسطه يقين و خوش اخلاقى و سخاوت و مهربانى با مردم.
و همچنين برگزيدگان و اوتاد زمين هم كه اوتاد زمين شدند به خاطر همين صفات و
ويژگيهاست.
آثار كم خورى و كم حرفى
يا أحْمَدُ! إنَّ الْعَبْدَ إذا جاعَ بَطْنُهُ وَحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمْتُهُ
الْحِكْمَةَ.
وَإنْ كانَ كافِراً تَكُونُ حِكْمَتُهُ حُجَّةً عَلَيْهِ وَوَبالاً، وَإنْ كانَ
مُؤْمِناً تَكُونُ حِكْمَتُهُ لَهُ نُوراً وَبُرْهاناً وَشِفاءً وَرَحْمَةً،
فَيَعْلَمُ ما لَمْ يَكُنْ يَعْلَمُ وَيُبْصِرُ ما لَمْ يَكُنْ يُبْصِرُ.
فَأوَّلُ ما أُبَصِّرُهُ عُيُوبَ نَفْسِهِ حَتّى يَشْغَلَ بِها عَنْ عُيُوبِ
غَيْرِهِ وَأُبَصِّرُهُ دَقائِقَ الْعِلْمِ حَتّى لا يَدْخُلَ عَلَيْهِ
الشَّيْطانُ.
اى احمد! وقتى كه بنده شكمش گرسنه و زبانش از گفتار محفوظ باشد به او حكمت مىآموزم
پس اگر اين انسان كافر باشد اين حكمت به ضرر او و حجّتى عليه خود او خواهد بود ولى
اگر مؤمن باشد حكمت او نور و برهان و شفا و رحمت است.
پس آنچه را كه تاكنون نمىدانسته، اكنون مىداند و آنچه را كه تاكنون نمىديده، اكنون
مىبيند.
پس نخستين چيزى را كه مىبيند عيوب خويش است قبل از آن كه به عيب ديگران بپردازد، و
ريزهكاريها و دقائق علمى را به او مىنمايانم تا شيطنت در - قلب و فكر و انديشه - او
وارد نگردد.
لزوم حفظ زبان
يا أحْمَدُ! لَيْسَ شَيْءٌ مِنَ الْعِبادَةِ أَحَبَّ إلَيَّ مِنَ الصَّمْتِ
وَالصَّوْمِ.
فَمَنْ صامَ وَلَمْ يَحْفَظْ لِسانَهُ كانَ كَمَنْ قامَ وَلَمْ يَقْرَأْ فِي
صَلاتِهِ فَأُعْطِيهِ أجْرَ الْقِيامِ وَلَمْ أُعْطِهِ أجْرَ الْعابِدِينَ.
اى احمد! هيچ عبادتى نزد من از سكوت و روزه محبوبتر نيست.
پس هر كس كه روزه بگيرد و زبان خود را حفظ نكند مثل كسى است كه به نماز بايستد ولى
چيزى نخواند.
پس به چنين نمازگزارى فقط پاداش بپاخاستن او را مىدهم ولى پاداش عبادت كنندگان را
به وى نخواهم داد.
اوصاف عابدان
يا أَحْمَدُ! هَلْ تَدْرِي مَتى يَكُونُ لِيَ الْعَبْدُ عابِداً؟قالَ: لا يا
رَبِّ!قالَ: إذَا اجْتَمَعَ فِيهِ سَبْعُ خِصال.
وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنِ الَْمحارِمِ، وَصَمْتٌ يَكُفُّهُ عَمّا لا يَعْنِيهِ،
وَخَوْفٌ يَزْدادُ كُلَّ يَوْم مِنْ بُكائِهِ، وَحَياءٌ يَسْتَحْيِي مِنِّي فِي
الْخَلاءِ، وَأَكْلُ ما لا بُدَّ مِنْهُ، وَيُبْغِضُ الدُّنْيا لِبُغْضِي لَها،
وَيُحِبُّ الاْخْيارَ لِحُبِّي لَهُم.
اى احمد! آيا مىدانى كه چه هنگام بنده من، بنده واقعى و عابد راستين محسوب
مىشود؟عرض كرد: خير اى پروردگار من.
فرمود: وقتى كه هفت خصلت در او جمع گردد، شايسته اين نام خواهد شد:1 - تقوايى كه او
را از محرّمات حفظ كند.
2 - سكوتى كه او را از حرف بيهوده مهار كند.
3 - ترسى كه هر روز به واسطه آن گريهاش افزون گردد.
4 - حيايى كه در خلوت از من شرم بنمايد.
5 - خوردن به اندازهاى كه رفع نياز او شود.
6 - كينه نسبت به دنيا به جهت آن كه من نسبت به آن كينه دارم.
7 - عشق به خوبان به دليل آن كه من به آنها عشق مىورزم.
اوصاف عاشقان حق
يا أَحْمَدُ! لَيْسَ كُلُّ مَنْ قالَ أُحِبُّ اللهَ أَحَبَّنِي حَتّى يَأْخُذَ
قُوتاً وَيَلْبِسَ دُوناً وَيَنامَ سُجُوداً وَيُطِيلَ قِياماً وَيَلْزِمَ صَمْتاً
وَيَتَوَكَّلَ عَلَيَّ وَيَبْكِيَ كَثِيراً وَيَقِلَّ ضِحْكاً وَيُخالِفَ هَواهُ
وَيَتَّخِذَ الْمَسْجِدَ بَيْتاً وَالْعِلْمَ صاحِباً وَالزُّهْدَ جَلِيساً
وَالْعُلَماءَ أحِبّاءَ وَالْفُقَراءَ رُفَقاءَ وَيَطْلُبَ رِضايَ وَيَفِرَّ مِنَ
الْعاصِينَ فِراراً وَيَشْغَلَ بِذِكْرِي اشْتِغالاً وَيُكْثِرَ التَّسْبِيحَ
دائِماً وَيَكُونَ بِالْعَهْدِ صادِقاً وَبِالْوَعْدِ وافِياً وَيَكُونَ قَلْبُهُ
طاهِراً وَفِي الصَّلاةِ ذاكِياً وَفِي الْفَرائِضِ مُجْتَهِداً وَفِيما عِنْدِي
مِنَ الثَّوابِ راغِباً وَمِنْ عَذابِي راهِباً وَلاِحِبّائِي قَرِيباً وَجَلِيساً.
اى احمد! هركس كه ادّعاى عشق و محبّت من بكند اين طور نيست كه عاشق من باشد.
كسى عاشق من است كه: غذايش اندك، لباسش خشن و خوابش در حال سجده و نمازش طولانى
باشد و همواره سكوت پيشه كند و بر من توكّل بنمايد و گريه زياد و خنده كم بكند و با
هوس مخالفت كند و مسجد را به عنوان خانه خود و دانش را رفيق خود انتخاب كند، و در
طلب رضاى من باشد و از تبهكاران دورى گزيند و به ياد و ذكر من مشغول و همواره در
حال تسبيح و تقديس من باشد، در پيمان خود صادق و به عهد خود وفادار باشد، قلبش پاك
و در نماز ملتهب و برافروخته و در انجام واجبات كوشا و نسبت به پاداشى كه نزد من
است راغب و مايل و از عذاب من هراسناك و با عاشقان من نزديك و همنشين باشد.
تأثير دنيا دوستى
يا أحْمَدُ! لَوْ صَلَّى الْعَبْدُ صَلاةَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَصامَ
صِيامَ أهْلِ السَّماءِ وَالاْرْضِ وَطَوى مِنَ الطَّعامِ مِثْلَ الْمَلائِكَةِ
وَلَبِسَ لِباسَ الْغازِي ثُمَّ أرى فِي قَلْبِهِ مِنْ حُبِّ الدُّنْيا ذَرَّةً أوْ
سُمْعَتِها أوْ رِياسَتِها أوْ حِلْيَتِها أوْ زِينَتِها لا يُجاوِرُنِي فِي دارِي
وَلاَنْزَعَنَّ مِنْ قَلْبِهِ مَحَبَّتِي وَعَلَيْكَ سَلامِي وَمَحَبَّتِي
(وَرَحْمَتِي) وَالْحَمْدُ للهِِ رَبِّ الْعالَميِنَ.
اى احمد! اگر كسى به اندازه اهل آسمان و زمين نماز بخواند و به اندازه اهل آسمان و
زمين روزه بگيرد و مانند فرشتگان چيزى نخورد و مانند برهنگان لباس نپوشد، ولى من
ذرّهاى از محبّت دنيا يا سُمعه و ريا يا رياست دنيا يا زخارف و تشريفات دنيايى را
در دل او بيابم، او را از همنشينى خودم محروم مىكنم و محبّتم را از قلبش بيرون
مىنمايم.
سلام و رحمت و محبّت من بر تو باد، و ستايش مخصوص پروردگار عالميان است.