پيش گفتار
نگاه تحليلى به مسئله گفتگوى تمدن ها
فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ
الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ و أُوْلَـلـِكَ الَّذِينَ هَدَلـهُمُ
اللَّهُ وَ أُوْلَـلـِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَـبِ .[1]
پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرا مى دهند و بهترين آن را
پيروى مى كنند؛ اينان اند كه خدايشان راه نموده و اينان اند همان خردمندان
.
براى آگاهى از نظر قرآن و سنّت درباره گفتگوى تمدن ها ، پيش از هر چيز بايد
تعريفى از موضوع ، فلسفه و هدف آن ، ارائه كرد .
تعريف تمدن
تمدن هر ملّتى عبارت از مجموع باورها ، اخلاق و رفتارهايى است كه هر
چه به معيارهاى علمى و منطقى نزديك شود ، به تمدنْ نزديك تر مى گردد و به
هر مقدار كه از دانش و منطق فاصله بگيرد ، به همان مقدار از تمدنْ دورتر مى
گردد .[2]
جنگ تمدن ها
اختلاف تمدن ها معمولاً از باورِ اقوام ، ملّت ها ، احزاب و گروه ها
به درستى آرا و حقّانيت اعتقادات ، اخلاق و رفتار خويش و نادرستى ديگران ،
مايه مى گيرد . امام صادق عليه السّلام دراين باره مى فرمايد :
ثَلاثُ خِلالٍ يَقولُ كُلُّ إنسانٍ إنَّهُ عَلى صَوابٍ مِنها: دينُهُ
الَّذي يَعتَقِدُهُ، وهَواهُ الَّذي يَستَعلي عَلَيهِ، وتَدبيرُهُ في
اُمورِهِ.
هر انسانى در سه ويژگى ، خود را بر حق مى داند : در دينى كه بدان باور
دارد؛ در هواى نفسى كه بر وى چيره شده است؛ و در تدبيرى كه براى كارهايش
انديشيده است .[3]
اين روايت ، به مهم ترين عوامل اختلاف تمدن ها اشاره دارد . محدوديت توان
فهم از يك سو ، و تعصّب ، تقليد كوركورانه و انگيزه هاى سودمدارانه ، بلكه
هر نوع انگيزه نفسانى از سوى ديگر ، هر گروهى را به سوى اعتقاد به درستى
باورهاى دينى ، سياسى و روش هاى مديريتى خود و نادرستى روش هاى ديگر ، سوق
مى دهد . به بيانى دقيق تر ، حق پندارى خويش ، در نظر فرد يا گروه ، زير
بناى اختلاف تمدن هاست و اگر اين بيمارى مداوا نگردد ، به جنگ تمدن ها
كشانده مى شود و چه بسا در شرايط كنونى كه قدرت هاى بزرگ ، از سلاح هاى
كشتار جمعى برخوردارند ، به نابودى همه تمدن ها بينجامد .
چرايىِ گفتگوى تمدن ها [4]
بدون ترديد ، يكى از راه هاى اصلى براى از بين بردن مشكل در سطح بين
الملل ، در واقع نگرى و كم كردن اختلاف ها از راه نزديك كردن تمدن ها به
معيارهاى عقلى و اخلاقى نهفته است و فلسفه گفتگوى تمدن ها ، چيزى جز اين
نيست و به بيان ديگر ، هدف از گفتگوى تمدن ها ، دستيابى به انديشه برتر ،
براى ايجاد زندگى برتر است .
تاريخ گفتگوى تمدن ها
جدل و گفتگو (ديالوگ) ، گذشته اى ديرپا در تاريخ فلسفه و تاريخ
اديان و مذاهب دارد كه در زير بدان اشاره مى كنيم :
الف . گفتگو در تاريخ فلسفه
1 ـ كلمه جدل در فلسفه ، براى اوّلين بار از سوى زنون ، شاگرد برمنيدس به
كار گرفته شد . برمنيدس ، وجود كثرت و تغيير را به طور كلّى در هستى منكر
بود و از آن جا كه اين باور ، با بديهيّات حسّى منافات داشت ، از سوى مردم
به موضوعى مسخره و خنده دار ، تبديل شد . زنون ، به انگيزه دفاع از استادش
شيوه جدل را براى نقض ديدگاه مردمى كه به وجود كثرت و تغيير باور داشتند ،
برگزيد .
از اين رو ، جدل از نظر زنون ، ابزارى براى نقض ديدگاه طرف مقابل و اثبات
نظريه خويش از راه برهان خلف شد .
2 ـ سوفسطاييان ، جدل را براى پيروزى در دادگاه و دستيابى به اموال موكّلان
خود ، به كار مى بردند .
3 ـ سقراط ، جدل را روشى براى نقض تعريف هاى جزئى و مسير به سوى بنيانگذارى
تعريف كلّى براى مسائل گوناگون مى دانست . افلاطون نيز جدل را براى همين
منظور به كار مى گرفت ؛ گرچه جدل نزد وى ، معانى ديگرى نيز داشت .
4 ـ ارسطو به جدل به عنوان استدلالى بر پايه مشهودات و مسلّمات ، يعنى آراى
مورد توافق و اثبات فرضيه از راه مفروضات مى نگريست و به همين جهت ، جدل
نزد وى چندان ارزشمند نبود .
5 ـ در قرون وسطا جدل به معناى منطق و شيوه هاى منطقى براى اثبات قضاياى
فلسفى به كار گرفته شد .
6 ـ فيخته و به پيروى او هگل و بعدها ماركس ، بر اين باور بودند كه جدل و
ديالكتيك ، عبارت از فرايندى است كه از سه مرحله تشكيل مى شود : تز ، آنتى
تز و سنتز .
آنان بر اين باور بودند كه هر موجودى در هستى ، مثل يك انديشه است . اين
انديشه ، انديشه مناقض خود را به وجود مى آورد و از كنش و واكنش دو انديشه
، انديشه جديدى به وجود مى آيد كه بين آن دو را آشتى مى دهد و اين انديشه ،
سنتز ناميده مى شود . آنان به اين شكل ، آنچه را كه معمولاً در مجادله ها
به وجود مى آيد ، به همه عالم ، سرايت دادند .[5]
ب . گفتگو در تاريخ اديان و مذاهب
جدل و نقد ، از ديرباز بين پيروان اديان گوناگون ، رواج داشت . پيش از
اسلام ، آتش مجادله بين اديان و مذاهب زير شعله ور بود :
1 ـ جدل بين مسيحيان و مشركان ،
2 ـ جدل بين يهوديان و مشركان ،
3 ـ جدل بين موحّدان حنيف و مشركان ،
4 ـ جدل بين يهوديان و مسيحيان ،
5 ـ جدل بين مذهب هاى يهودى همچون ربّانيان وقرّاء ،
6 ـ جدل بين فرقه هاى مسيحى ، همچون جدل درباره تثليث و رابطه عيسى عليه
السّلام و خدا .
ج . گفتگو در اسلام
اسلام ، بيش از هر دينى به گفتگو به عنوان اصلى براى آگاه سازى مردم از
حقايق هستى و آشنا ساختن آنان با روش تكاملى خود و دستيابى به تمدن برتر ،
پاى فشرده است . بزرگ ترين معجزه اى كه پيامبر خاتم صلّى الله عليه و آله
براى آشنا ساختن مردم با حقيقت تمدن اسلامى آورد ، «كلام» بود .
كلام ، بر به كارگيرى فراوان گفتگو در آشناسازى مردم با حقايق در عصر رسالت
خاتم ، دلالت مى كند . دشمنان اسلام كه از مقدار كارآيى كلام و بلاغت
پيامبر خدا آگاهى داشتند ، به هر شكلى براى پيشگيرى از همكلام شدن و گفتگوى
مردم با وى ، تلاش مى كردند و حتّى مواقعى با فرياد ، ضجّه و سوت زدن ،
تلاش مى كردند در هنگام قرآن خواندن آن حضرت ، مانع شنيدن كلام ايشان توسط
مردم گردند و گاه به كسانى كه تصميم داشتند دور خانه كعبه طواف كنند ،
توصيه مى كردند در گوش خود پنبه بگذارند تا كلام رسول خدا آنان را جذب نكند
.
به هر حال ، گفتگوهاى پيامبر صلّى الله عليه و آله و اهل بيت وى ، بخش
مهمّى از تاريخ درخشان اسلام را شكل مى دهد و در فصل پنجم اين كتاب ، نمونه
هايى از آن را ارائه خواهيم كرد .
از اين رو ، درباره پيشنهاد گفتگوى تمدن ها كه از سوى رئيس جمهورى محترم
جمهورى اسلامى ايران عرضه شد ، بايد به اين نكته توجّه كرد كه اين پيشنهاد
، در تاريخ اسلام ، مسئله جديدى نيست؛ بلكه اين پيشنهاد ، فراخوانى است كه
اسلامِ چهارده قرن پيش، مطرح كرده است و امروز به گوش دنيا رسيده است .
ما پذيرش پيشنهاد فوق را به وسيله سازمان ملل متحد ، به فال نيك مى گيريم و
در اين پذيرش ، نشانه هايى از جايگزينى عقل و منطق به جاى شيوه هاى زور و
تزوير و نيرنگ را در آينده مى بينيم ، چنان كه قرآن ، از وارث زمين شدن
صالحان ، خبر داده است .[6]
گرايش عقلى در اسلام
اين پيشنهاد ، در واقع بازگوكننده يكى از دلائل برگرايش عقلى در
اسلام و پايه گذارى شريعت الهى بر معيارهاى عقلى و منطقى است . ترديدى نيست
اگر روشى را كه اسلام براى زندگى و تمدن پيشنهاد كرده ، بر پايه هاى علمى
بنيانگذارى نشده باشد ، مردم را به خردورزى ، ژرف نگرى و گفتگو درباره اصول
اعتقادى فرا نمى خواند؛ بلكه بر استبداد فكرى و دينى و تقليد كوركورانه
تكيه مى كرد و از آن ، دفاع مى كرد؛ در حالى كه قرآن كريم ، در بسيارى
موارد ، نمودهاى تقليد در اصول فكرى را ـ كه در واقع ، يكى از پايه هاى
اساسى اختلاف تمدن هاست ـ ، محكوم كرده و با صراحت اعلام مى كند :
وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ ى عِلْمٌ
.[7]
و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن .
اين سخن ، يعنى پذيرش حكم خرد و فطرت براى انسانى كه نمى تواند بدون دانش و
آگاهى از نظريه اى پيروى كند و پايه زندگى فردى و اجتماعى خويش را بر آن
نهد .
در آيه ديگرى مى خوانيم :
إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ
الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ .[8]
و قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى اند كه نمى انديشند .
منظور از كر و لال در اين آيه ، محرومان از حسّ شنوايى و يا آنانى نيست كه
قادر به سخن گفتن نيستند؛ بلكه منظور ، كسانى هستند كه با تعبير «لايعقلون»
وصف شده اند؛ يعنى كسانى كه در انتخاب روش زندگى نمى انديشند . اينان را
آيه ديگرى با ويژگى هاى زير ، توصيف كرده است :
لَهُمْ قُلُوبٌ لَّايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ
أَعْيُنٌ لَّايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَ اذَانٌ لَّايَسْمَعُونَ بِهَا
.[9]
دل هايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با
آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند .
اسلام بر آن است كه زنجيرهاى تقليد كوركورانه را كه بر دست و پاى انديشه
بشرى بسته شده است ، از هم بگسلد و از بندگى فكرى آزادشان كند و از رهگذر
تأمّل ، جستجو و تبادل آزاد افكار ، راه هايى براى بنيانگذارى تمدن برتر ،
پيش پاى جامعه بشرى بگذارد .
قرآن كريم ، تصريح مى كند كه فلسفه بعثت پيامبر اكرم ، تبيين رسالت الهى
براى مردم است تا آنان ، بر پايه تدبّر و خردورزى ، در آن بينديشند و بدان
ايمان بياورند :
وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ
لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ
.[10]
و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان
نازل شده است ، توضيح دهى؛ و اميد كه آنان بينديشند .
به بيانى ديگر ، از نظر قرآن ، فلسفه دينْ ارائه روش تكامل انسان از راه
افكار آزاد است و معناى اين سخن آن است كه قرآن ، تمدن اسلامى را در
هماهنگى كامل با معيارهاى عقلى و فطرى مى بيند و اگر پژوهشگران با آزادى
انديشه و نگاه منصفانه ، روش ها و نظريه هايى را كه تمدن هاى گوناگون براى
زندگى انسان پيشنهاد كرده اند ، مورد بررسى قرار دهند ، اسلام را به عنوان
تمدن برتر براى انسان ، برخواهند گزيد . بر همين اساس است كه قرآن ،
فرمانروايى تمدن اسلامى را بر جهان در آينده پيشگويى مى كند .
پافشارى بر برخورد انديشه ها
امام على عليه السّلام در تشويق به تبادل آرا و نقش آن در از بين بردن
اختلاف ها و دستيابى به انديشه درست مى گويد :
اِضرِبوا بَعضَ الرَّأيِ بِبَعضٍ يَتَوَلَّدُ مِنهُ الصَّوابُ .[11]
پاره اى از ديدگاه ها را با پاره اى ديگر نقد كنيد تا انديشه درست از آن
برآيد .
در كلام ديگرى كه برخاسته از آگاهى و بينش است ، مى فرمايد :
مَنِ استَقبَلَ وُجوهَ الآراءِ عَرَفَ مَواقِعَ الخَطَأَ .[12]
آن كه بر آراى گوناگون خوش آمد گويد ، بر جاهاى اشتباه آگاهى پيدا مى كند .
زيان هاى روى برتابى از گفتگو
امامان معصوم عليهم السّلام ، در كنار پافشارى بر چالش افكار براى دستيابى
به انديشه درست ، به شدّت از فرجام استبداد به رأى و روى برتافتن از گفتگو
براى دستيابى به افكار درست و استوارسازى آنها ، برحذر داشته اند . در ذيل
، به نمونه هايى از سخنان آنان در اين حوزه ، اشاره مى كنيم :
على عليه السّلام ، كسى را كه بر رأى خويش پاى مى فشارد و از گوش فرا دادن
به نظر ديگران سر برمى تابد ، براى اظهار نظر ، صالح و توانمند نمى داند و
مى فرمايد :
لا رَأيَ لِمَنِ انفَرَدَ بِرَأيِهِ .[13]
براى آن كه بر نظر خويش پاى مى فشارد ، رأيى نيست .
در حكمت ديگرى ، استبداد به رأى را از لغزشگاه هاى انديشه مى شمارد و مى
فرمايد :
المُستَبِدُّ بِرَأيِهِ مَوقوفٌ عَلى مَداحِضِ الزَّلَلِ .[14]
خود رأى ، بر لبه لغزش هاى انكارناپذير ، قرار دارد .
ايشان در سخنان ديگرى كه براى تبيين خشك انديشى و خودرأيى فرموده ، مى گويد
:
المُستَبِدُّ مُتَهَوِّرٌ فِي الخَطَأِ وَالغَلَطِ .[15]
خودرأى ، در اشتباه و خطاكارى بى باك است .
الاِستِبدادُ بِرَأيِكَ يُزِلُّكَ ويُهَوِّرُكَ فِي المَهاوي .[16]
خودرأيى تو ، تو را لغزنده و بى پروا براى گرفتارى ها مى سازد .
مَن جَهِلَ وُجوهَ الآراءِ أعيَتهُ الحِيَلُ .[17].
آن كه از گونه هاى آرا ناآگاه باشد ، نيرنگ ها ناتوانش خواهد ساخت .
مَنِ استَبَدَّ بِرَأيِهِ هَلَكَ .[18]
آن كه بر رأى خويش پاى فشارد ، نابود خواهد شد .
مسئله مهم و قابل توجّه درباره گفتگوى تمدن ها اين است كه گفتگو و تبادل
افكار ، به تنهايى در كم كردن اختلاف و دستيابى به تمدن برتر ، مفيد و
مؤثّر نيست؛ بلكه دستيابى به اين هدف ، داراى شروطى است و فراروى آن ،
گيرهايى است كه پاره اى به گفتگو و پاره اى ديگر ، به محتواى آن مرتبط مى
شوند و بعضى از آنها به شيوه هاى گفتگو وابسته هستند . در واقع ، دليل
ناكامى گفتگوها در تاريخ بشر ، به بى توجّهى به شرايط و موانع آن بر مى
گردد و همين امر ، براى موفّقيت گفتگوى تمدن ها در قرن بيست و يكم ، ضرورت
ايجاد شرايط لازم براى گفتگو و از بين برداشتن موانع پيش پاى آن را روشن مى
كند . شرايط لازم براى اين امر ، عبارت اند از :
كاردانى در فن گفتگو
اوّلين نكته در گفتگوى تمدن ها اين است كه نبايد هر كسى به خود اجازه دهد
به عنوان نماينده يك تمدن ، بر سر ميز گفتگو با تمدن هاى ديگر بنشيند؛ زيرا
لازم است گفتگو كننده ، از توان علمى و بيانى و تسلّط بر فنّ گفتگو
برخوردار باشد و به همين دليل ، اسلام بر آنانى كه شناختى درست و حقيقى از
اسلام ندارند ، روا نمى داند كه خود را مدافع تمدن اسلامى بشمارند . بعد از
پيامبر اكرم ، روش امام صادق عليه السّلام ، پيشواى ششم از اهل بيت عليهم
السّلام ، بر تربيت و آماده سازى شاگردان متخصّص در دفاع از اسلام اصيل در
حوزه هاى گوناگون معرفت بود . در فصل اوّل اين كتاب ، بر تفصيل اين موضوع ،
آگاهى خواهيد يافت .
درستى روش هاى گفتگو
براى موفّقيت گفتگوى تمدن ها تخصّص كافى نيست ، بلكه روش هاى گفتگو نيز
اثرى جدّى و كارا دارد . به هر مقدار روش گفتگو استوار و سالم باشد ، به
همان مقدار ، دستيابى به هدف مورد نظر ، كوتاه تر خواهد بود؛ ولى روش هاى
نادرست ، گفتگوها را به راه هاى بن بست خواهد كشاند .
رهنمود قرآن در اين خصوص ، آن است كه مسلمان در مجادله با ديگران ، بايد
بهترين روش را برگزيند . قرآن به پيامبر اكرم دستور مى دهد : «وَ
جَـدِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ ؛[19] با آنان با بهترين روش ، مجادله
كن» .
در برابر آن ، اسلام پيروى از روش هاى غيراخلاقى و غيرمنطقى براى اثبات
درستى آرا و باورها را ناروا مى شمارد . فصل دوم كتاب ، ديدگاه اسلام را
درباره بهترين روش گفتگو ، زير عنوان «آداب گفتگو» تبيين مى كند و فصل سوم
، به روش هاى نادرست گفتگو زير عنوان «آفات گفتگو» مى پردازد .
رعايت آداب گفتگو
در فصل دوم ، هفت بند براى آداب گفتگو در نظر گرفته شده است كه مى توان آن
را در چهار مطلب ، خلاصه كرد :
1 ـ توجّه به سخن ، نه گوينده آن
در واقع ، اين قاعده ، راه را براى قواعد ديگر گفتگو آماده مى كند؛ زيرا
اگر ارزش و اعتبار سخن را در گرو گوينده آن بدانيم و نه اصل سخن ، ارزشى
براى بحث از آداب و آفات گفتگو نمى ماند و سودى براى تلاش جهت كشف حقيقت ،
مترتّب نمى گردد .
برخلاف پندار مردم ، اسلامْ معيار در ارزشگذارى سخن را خود سخن مى داند و
نه گوينده آن؛ در حالى كه در تصوّر توده مردم ، سنجش اهمّيت و اعتبار سخن ،
در گرو اقتدار اقتصادى يا سياسى گوينده است . امام على عليه السّلام درباره
چنين داورى ناسالمى مى گويد :
صَوابُ الرَّأيِ بِالدُّوَلِ يُقبِلُ بِإِقبالِها ويُدبِرُ بِإِدبارِها
.[20]
درست نمايى نظر ، بر پايه اقتدار ، با رويكرد آن روى مى آورد و با پشتكردِ
آن ، پشت مى كند .
الدَّولَةُ تَرُدُّ خَطَأَ صاحِبِها صَواباً وصَوابَ ضِدِّهِ خَطاءً .[21]
قدرت ، اشتباه صاحب قدرت را درست مى نمايد و درستى مخالفانش را نادرست مى
نمايد .
بر پايه اين داورى ناسالم ، سخن اشخاص و گروه هاى فاقد قدرت سياسى يا
اقتصادى ، از هيچ اهمّيت و ارزشى در نظر ديگران برخوردار نيست و نمى توان
سخن منطقى آنان را به عنوان سخنى استوار و معتبر ، به جهانيان عرضه كرد .
اميرالمؤمنين به اين موضوع ، چنين اشاره مى كند :
الفَقرُ يُخرِسُ الفَطِنَ عَنُ حُجَّتِهِ .[22]
نيازمندى دليل آدم زيرك را گُنگ مى كند .
اسلام ، تمدنى بنا نهاده است كه در ارزشگذارى سخن ، اعتبار را به سخن مى
دهد ، نه گوينده آن و پيروان خود را به پذيرش سخن حق كه هماهنگ با معيارهاى
عقلى و منطقى است ، تشويش مى كند؛ گرچه سخن از كسى باشد كه با عقيده شخص ،
موافق نيست و در برابر ، سخن ناصحيح و غيرمنطقى را اگرچه از شخص هم عقيده
باشد ، رد مى كند .[23]
2 ـ پيروى از معيارهاى عقلى و علمى
از نظر اسلام ، گفتگو كنندگان براى آن كه به انديشه اى درست دست يابند ،
بايد در گفتگوهاى خود از معيارهاى عقلى و منطقى دور نشوند و با روش علمى و
با استناد به آنچه كه در وجدان خود آن را حق مى دانند ، به گفتگو بپردازند
و از دايره برهان هاى عقلى ، خارج نشوند و مجهولات علمى خود را معلوم
نپندارند و به مباحثى كه از آن آگاهى و اطّلاع كافى ندارند ، وارد نشوند .
اگر اين قانونِ گفتگو را مراعات كنند ، از هر نوع اختلاف ناشى از تفكّر
نادرست ، محفوظ خواهند ماند و كلام على عليه السّلام ، به همين معناست كه
مى فرمايد :
لو سَكَتَ الجاهِلُ مَا اختَلَفَ النّاسُ .[24]
اگر نادانْ سكوت كند ، مردم ، اختلاف نخواهند كرد .
3 ـ رعايت ارزش هاى اخلاقى
اخلاق گفتگو از نظر اسلام ، موضوع با اهميّت ديگر است . بسيارى مواقع ،
برهان هاى عقلى به جهت رعايت نكردن كامل جنبه اخلاقى گفتگو ، موفّق به كشف
حقايق نمى گردند . احترام به آراى ديگران و برخورد نيكو ، صادقانه و همراه
با انصاف و يا به تعبير ديگر ، چنگ زدن به رهنمودهاى اخلاقى قرآن و سنّت در
هنگام گفتگو ، در رسيدن به هدف نهايى در گفتگوى تمدن ها بسيار مفيد و
سازنده است .
4 ـ توان معنوى
افزون بر دانش و اخلاق ، توان معنوى نيز در شفّاف ساختن حقايق در
گفتگوها مؤثّر است . روايات شريف ، بيان كننده آن است كه يارى جويى از
خداوند ، ضامن دستيابى به اين توان است .[25].
شناخت آفت هاى گفتگو
شناخت آفت هاى گفتگو و تلاش براى رهايى از اين آفت ها ، رمز اصلى در
موفّقيت گفتگوى تمدن هاست . بدون اين تلاش ، همه كوشش ها براى دستيابى به
تمدن نمونه ، ناكام خواهد ماند .
آفت هاى گفتگو در لغزش هاى فكرى و گيرهاى سر راه كشف حقيقت ، خلاصه مى شود
و اگر از چهره اين لغزش ها پرده ها كنار زده نشود ، امكان حراست از
خطاانديشى نخواهد بود و انديشه گفتگوى تمدن ها در حدّ شعار خواهد ماند .
پيش از ورود به بحث آفت هاى گفتگو ، نكته قابل توجّهى مطرح است كه در پرسش
زير ، نمود پيدا مى كند : آيا دانش منطق كه به عنوان ابزار پيشگيرى از خطاى
در انديشه شمرده مى شود ، براى مبارزه با آفت هاى گفتگو كافى نيست ؟ پاسخ
آن است كه هرگز ! چون قوانين منطق صورى ، تنها از اشتباه در شكل استدلال
پيشگيرى مى كنند ، در حالى كه بيشترين اشتباه ها در مواد و مقدمات استدلال
هاست . ما براى كشف موضوعى ناشناخته ، نيازمند مقدماتى هستيم . در صورتى كه
اين مقدماتْ درست باشند ، دستيابى به نتيجه ، بسيار آسان است . همين امر ،
موجب مى شود از مقدماتى كه بايد دورى گزيده شود و عناصرى كه باعث پيدايش
آفات مى گردد و مانع از دستيابى به حقيقت مى گردد ، آگاهى يافت . قرآن كريم
، مهم ترين اين آفت ها را در جمله اى كوتاه ، چنين بيان مى كند :
إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ مَا تَهْوَى
الْأَنفُسُ .[26]
جز گمان و آنچه را كه دلخواهشان است ، پيروى نمى كنند .
به بيان ديگر ، از نظر قرآن ، دو چيز است كه انسان را در باورها و آرايش به
اشتباه مى كشاند : يكى پيروى از گمان و ديگرى پيروى از هواى نفس . امّا
امورى كه در فصل سوم ، زيرعنوان «شناخت آفت هاى گفتگو» آمده ، از قبيل :
تقليد ، مراء ، دشمنى و خشم ، زاييده هواهاى نفسانى هستند و به شكل ديگر ،
مى توان گفت آنچه كه در متون دينى درباره عوامل لغزش انديشه آمده است و در
فصل سوم ياد شده ، در واقع ، تبيين و تفسير مفهوم اين آيه است .
پايبندى به قوانين گفتگو
از آنچه كه به عنوان آداب گفتگو و آفت هاى آن ياد شد ، مى توان
قوانين و دستورهاى گفتگو از نظر اسلام را بررسيد و مورد پژوهش قرار داد و
به طور خلاصه گفت : هرگاه گفتگوى تمدن ها به كشف حقيقت منجر شود و به ايجاد
روش درست براى تكامل انسان رهنمون گردد و برگام زدن در جاده اى پايدار براى
زندگى و تمدن برتر ، منتهى شود و ما را در كم كردن مشكلات ، درگيرى ها ،
جنگ ها و خونريزى ها در بين تمدن ها يارى كند ، كارى شايسته و گاه لازم و
بايسته مى گردد و در مقابل ، هرگاه گفتگوها سِتَروَن و يا به هر دليلى زيان
آور باشد ، از نظر اسلام ، مردود است ؛ چرا كه اسلام ، پيروى از روش هاى
غلط گفتگو را مذموم مى داند و از آن ، منع مى كند و براى مسلمان ، به
كارگيرى روش هاى نادرست و غيرمنطقى را براى اثبات حقّانيت و يا برترى تمدن
اسلامى روا نمى داند . بر اين اساس ، آنچه كه در فصل چهارم زيرعنوان
«گفتگوهاى مذموم» ، درباره نهى از جدال در قرآن ، آيات الهى و دين آمده است
، در واقعْ نهى از مطلق جدال نيست؛ بلكه منظور از آن ـ چنان كه در متن قرآن
آمده[27] ـ ، جدلِ همراه با يكى از آفت هاى گفتگوست و معناى آن اين است كه
اين قبيل گفتگوها ، در كشف حقيقت ، كمكى نمى كند و هيچ سودمندى اى در آنها
نيست ، بلكه زيانمند نيز هستند .
بنابراين ، از نظر اسلامْ گفتگوى تمدن ها داراى پنج
حكم است :
1 ـ گفتگوهاى قطعى و سرنوشت ساز كه واجب هستند ؛
2 ـ گفتگوهاى مفيد كه مستحب و داراى رجحان هستند ؛
3 و 4 ـ گفتگوهاى زيانمند كه با توجّه به اندازه زيان آورى آنها به مكروه و
حرام ، تقسيم مى شوند ؛
5 ـ گفتگوهاى بى زيان كه مباح هستند .
ملاحظه مهم
نكته مهمّى كه به نامگذارى سال 2001 ميلادى به نام سال گفتگوى تمدن ها و
تأييد آن از سوى سازمان ملل مربوط مى شود ، اين است كه اين حركت زيبا و
انسانى ، تا چه مقدار به كم كردن مشكلات و درگيرى هاى جهانى منجر خواهد شد
. آيا دنيا به اين فراخوان ، پاسخ خواهد داد ؟ آيا شرايط گفته شده كه موجب
ثمردهى گفتگوى تمدن هاست ، فراهم خواهد آمد ؟ آيا قدرت هاى سياسى و اقتصادى
كه در نزديكى مردم و ملّت ها مانعى پيش ِ پاى اهداف سياسى و اقتصادى خود مى
بينند ، فضاى لازم براى گفتگوهاى ثمربخش براى تمدن ها را روا خواهند دانست
؟ و در نهايت ، آيا پيشنهاد ياد شده و تأييد آن از سوى سازمان ملل ، موجب
حلّ درگيرى بين دولت ها و نزديك كردن مردم به تمدن برتر خواهد شد و يا آن
كه به موزه تاريخ ، سپرده خواهد گشت؟
همچون همه كسانى كه به خوشبختى بشر اهتمام مى ورزند ، علاقه مندم شرايط
تضمين موفّقيت گفتگوى تمدن ها فراهم آيد ، موانع آن برطرف شود و انسان ها
هر روز ، گامى به سوى صلح ، ثبات و تمدن نمونه بردارند . براين باورم كه
جامعه بشرى تازمانى كه از بند خودخواهى ـ كه دليل ثابت در پشت سرِ همه
اختلاف ها و بدى هاست ـ رها نشود و روى به سوى وابستگى به آفريننده اش كه
سرچشمه همه كمال ها و زيبايى هاست ، نياورد ، هرگز برايش صلح ، ثبات و تمدن
نمونه ، حاصل نخواهد شد .
دورى جستن از همه بدى ها
قرآن ، بر اين باور است كه ريشه همه بدى ها و از آن جمله جنگ هاى
تخريب كننده كه انسان ها را در رنج قرار داده ، در رفتاهاى نامناسب و
برخاسته از انگيزه هاى خودخواهانه انسان است :
ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا
كَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ .[28]
به سبب آنچه دست هاى مردم فراهم آورده ، فساد در خشكى و دريا نمودار شده
است .
از نظر قرآن ، اگر مردم از رفتارهاى ناشايستْ دست شويند و با خالق خود
ارتباط پيدا كنند ، نه تنها همه درگيرى هاى مخرّب ، از جامعه بشرى رخت
خواهد بست؛ بلكه نعمت هاى گوناگون الهى در همه زمينه هاى مادّى و معنوى ،
جامعه بشرى را در برخواهند گرفت :
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَ امَنُواْ
وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَـتٍ مِّنَ السَّمَآءِ
وَالْأَرْضِ .[29]
اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند ، قطعاً بركاتى از
آسمان و زمين برايشان مى گشوديم .
به همين روى ، انبياى الهى بر اين باور بودند كه رمز حلّ مشكلات جامعه بشرى
، در بازگشت به خدا و ارزش هاى انسانى نهفته است و تا زمانى كه انسان ها
مشكلات خود را با خدايشان حل نكنند ، گرفتارى هاى اساسى زندگى شان رفع
نخواهد شد . نوح كه نخستين پيامبر اولوالعزم است ، خطاب به قوم خويش مى گفت
:
اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ و كَانَ غَفَّارًا
*
يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا
*
وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَ لٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّـتٍ وَ
يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَـرًا .[30]
از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او همواره آمرزنده است [تا بر شما از
آسمان ، باران پى در پى فرستد و شما را به اموال و پسران ، يارى كند ، و
برايتان باغ ها قرار دهد و نهرها براى شما پديد آورد .
وهود عليه السّلام مى فرمود :
وَيَـقَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ
تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَ
يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ .[31]
و اى قوم من ! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ سپس به درگاه او توبه كنيد
[تا] از آسمان بر شما بارش فراوان فرستد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد .
و پيامبر اكرم مى فرمود :
وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ
إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَـعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ
كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ و .[32]
و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ سپس به درگاه او توبه كنيد ، [تا
اين كه] شما را با بهره مندى نيكويى تا زمانى معيّن ، بهره مند سازد و به
هر شايسته نعمتى ، از كَرَم خود ، عطا كند .
و امام على عليه السّلام در سخنى فراگير مى فرمايد :
خداوند ، بندگانش را به هنگام رفتارهاى ناشايست ، گرفتار كمى محصولات ، بند
آمدن بركت ها و بستن منبع خيرها مى سازد تا توبه كننده ، توبه كند؛ باز
ايستنده ، از گناه باز ايستد؛ پندگير ، پند گيرد و رويگردان ، از گناه
رويگردان شود . خداوند متعال ، توبه را وسيله ريزش روزى و سبب مهر بر خلق
قرار داده و مى فرمايد : اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ
إِنَّهُ و كَانَ غَفَّارًا ؛ از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او
همواره آمرزنده است[33]» .[34]
صلح و ثبات ، آرزوى بشر
آيا انسان ها خواهند توانست روزى را ببينند كه همه درگيرى ها از جامعه بشرى
رخت بربندد و صلح و ثبات بر جهان حاكم شود و با از بين رفتن همه بدى ها در
جهان و برقرارى ارتباط انسان با خدا ، بشر به تمدن برتر دست يابد ؟
آيا كسى خواهد توانست ريشه همه بدى ها را از جهان بركَنَد و انسان ها را با
خدايشان و نيز با يكديگر ، پيوند دهد ؟ پاسخ اسلام به اين پرسش ، مثبت است
؛ زيرا ذخيره الهى براى از بين بردن ستم و جنايت و همه بدى ها از جامعه
بشرى و تحقّق صلح و ثبات و عدالت و همه نمودهاى زيباى زندگى ، مهدى آل
محمّد (عج) است و هيچ ترديد نيست كه وى ، آينده تاريخ را تغيير خواهد داد و
برقرارى صلح و ثبات و نزديكى دل ها ، از جمله بركت هاى بى شمار قيام وى
خواهد بود . امام صادق عليه السّلام ، دوران حكومت آن حضرت را چنين توصيف
مى كند :
يُظْهِرُ اللهُ تَعَالى الحَقَّ والعَدْلَ في البِلادِ ، ويَجْمَعُ اللهُ
الكَلِمَةَ ، ويُؤَلِّفُ اللهُ بَيْنَ قُلُوْبٍ مُخْتَلِفَةٍ .[35]
خداوند ، حقّ و عدل را در جهان ظاهر خواهد ساخت؛ همه را متّحد خواهد كرد و
دل هاى گوناگون را به هم نزديك خواهد ساخت .
آرزومنديم قرن جديد ، قرن قيام وى باشد؛ قرن برپايى دادگرى در جهان؛ قرن
وحدت كلمه همه انسان ها و قرن دستيابى انسان به تمدن بى همتا .
آمين ربّ العالمين !
پىنوشتها:
1 . زمّر ، آيه 17 ـ 18 .
2 . در أقرب الموارد ، درباره «تمدن الرجل» آمده است : به اخلاق شهرنشينان
درآمد و از خشونت ، تهاجم و نادانى ، به ظرافت ، هم خويى و آگاهى منتقل شد
.
3 . تحف العقول ، ص 321 .
4 . در زبان عربى براى گفتگو ، واژه «حوار» به كار مى رود . حوار از ماده
«حور» گرفته شده است و حور ، سه ريشه دارد : رنگ ، رجوع و چرخش يك چيز
(معجم مقاييس اللغة ، ج 2 ، ص 115 ـ 116) و به نظر مى رسد كه حوار ، از حور
به معناى رجوع گرفته شده است و حوار ، به آنچه كه بين دو شخص ردّ و بدل مى
گردد ؛ به گونه اى كه هر كدام ، سخن ديگرى را مى شنوند و به آن سخن مى
گويند و به همين جهت گفته مى شود : با وى سخن گفتم ، ولى پاسخى به من داده
نشد (همان جا) و يا پس از آن كه يكى از دو طرفْ سخنى گفت ، مى گويند : طرف
ديگر ، پاسخى نداد (تاج العروس ، ج 6 ، ص 317) . ظاهراً حوار به اين معنا ،
معناى احتجاج ، جدال ، مراء ، مكابره و مناظره را شامل مى شود كه در ذيل ،
توضيح لازم براى هر كدام از اين اصطلاحات ، آورده مى شود :
احتجاج ، يعنى اقامه حجّت براى اثبات يك مطلب . معناى لغوى حجّت ، قصد و
اراده است و گاه به معناى دليل و برهان مى آيد و گاه به دليلى كه با آن بر
طرف مقابل غالب مى شوند ، گفته مى شود و وجه درست اين معنا با معناى لغوى
حجّت ، اين است كه مطلوب از آن اراده مى شود (معجم مقاييس اللغة ، ج 2 ، ص
29 ـ 30؛ المصباح المنير ، ص 121؛ ترتيب كتاب العين ، ص 164؛ الصحاح ، ج 1
، ص 303 ـ 304) . در احتجاج ، گاه طرف مقابل ، موضعِ مشخّصى ندارد و تنها
در پى دليل است ، و اگر موضع معيّن داشته باشد ، به آن جدل مى گويند .
براين اساس ، رابطه بين احتجاج و جدل ، رابطه عموم و خصوص مطلق است و
احتجاج ، شامل جدل هم مى گردد .
جدل ، در لغت به معناى اتقان و شدّت دشمنى است و جدال و مجادله ، دو مصدر
از باب مفاعله هستند و به مفهوم مناقشه جارى بين دو نفر است كه هر كدام مى
كوشند مدّعاى خود را به كرسى بنشانند و نظر طرف مقابل خود را باطل كنند
(معجم مقاييس اللغة ، ج 1 ، ص 433 ـ 434 ؛ المصباح المنير ، ص 93؛ ترتيب
الكتاب العين ، ص 130 ؛ الصحاح ، ج 4 ، ص 1653) و در واقع در جدل ، هر كدام
از دو طرف ْ موضع دارند و هر كدام ، تلاش مى كنند تا موضع خود را اثبات
كنند و طرف مقابل را به پذيرش آن ملزم كنند .
معناى «مراء» در لغت ، صلابت و سختى است و به سخنى كه در آن گونه اى سختى
باشد ، مراء گفته مى شود .
از مراء و امتراء ، به معناى شك هم استفاده مى شود ، چنان كه به جدال شك
دار هم مراء گفته مى شود . به مناظره نيز گاه «مماراة» مى گويند؛ چون در
مناظره ، هر كدام از طرفين ، آنچه كه در نظر طرف مقابل است ، بيرون مى كشد
، همان گونه كه شيردوش ، پستان حيوان را (معجم مقاييس اللغة ، ج 5 ، ص 314؛
لسان العرب ، ج 15 ، ص 278؛ الصحاح ، ج 6 ، ص 2491؛ النهاية ، ج 4 ، ص 322)
.
جوهرى گفته : «مراه حقّه» ، يعنى حقّ وى را منكر شده است (الصحاح ، ج 6 ، ص
2491) . از مفهوم لغوى جدال و مراء چنين به دست مى آيد كه رابطه آن دو ،
عموم و خصوص مطلق است . مراء ، نوع ويژه اى از جدال است كه در آن ، شخص ْ
گونه اى از نشانه هاى شكّ و انكار را دارد . به همين دليل ، در مراء ، جنبه
هاى سلبى فراوانى وجود دارد . البته گاه مراء به مفهوم مطلق جدال هم به كار
مى رود؛ ولى در «مكابره» ، مناقشه كننده انكار ، دشمنى و علاقه به پيروزى
را پيشه مى كند و مكابر ، كسى است كه حقّ طرف مقابل را منكر است و وى را
نفى مى كند و با علم به حقانيّت او به پيروزى بر او علاقه دارد (تاج العروس
، ج 7 ، ص 434) .
5 . ر . ك :
Willion L.Reese, Dictionary of
Philoso Phy and Religion, P.P129-130.
6 . انبياء ، آيه 105 : وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن م بَعْدِ
الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ ؛ در حقيقت
، در زبور پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند
برد .
7 . اسراء ، آيه 36 .
8 . انفال ، آيه 22 .
9 . اعراف ، آيه 179 .
10 . نحل ، آيه 44 .
11 . ميزان الحكمة ، ح 6833؛ غرر الحكم ، ح 2569 .
12 . الكافي ، ج 8 ، ص 22؛ كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 388 (ح 5834)؛
خصائص الأئمة عليهم السّلام ، ص 110؛ نهج البلاغة ، حكمت 173 .
13 . بحارالأنوار ، ج 75 ، ص 105 .
14 . همان جا .
15 . غرر الحكم ، ح 1208 .
16 . همان ، ح 1510 .
17 . همان ، ح 7865 .
18 . نهج البلاغة ، حكمت 161 .
19 . نحل ، آيه 125 .
20 . نهج البلاغه ، حكمت 239 .
21 . غرر الحكم ، ح 1806 .
22 . نهج البلاغه ، حكمت 3 .
23 . ر .ك : بند اوّل از فصل دوم : «نگاه كردن به سخن ، نه به گوينده آن» .
24 . بحارالأنوار ، ج 78 ، ص 81 .
25 . ر .ك : بند هفتم از فصل دوم .
26 . نجم ، آيه 23 .
27 . ر .ك : بند دوم از فصل دوم : «پيروى دانش» .
28 . روم ، آيه 41 .
29 . اعراف ، آيه 96 .
30 . نوح ، آيه 10 ـ 12 .
31 . هود ، آيه 52 .
32 . هود ، آيه 3 .
33 . نوح ، آيه 10 .
34 . نهج البلاغه ، خطبه 143 .
35 . الكافى ، ج 1 ص 334 .