آشنائى با علوم حديث

على نصيرى

- ۱۱ -


دوره سوم : دوره تكميل و تنظيم جوامع روايى

كتابهاى هشت گانه روايى نخستين ، يعنى موطاء مالك ، مسند احمد بن حنبل و صحاح سته با توجه به پيشگامى تاريخى ، شخصيت مولفان و اتقان كتابهاى نگاشته شده ، در سطحى عالى از اعتبار قرار گرفتند و تلاش هاى بعدى براى تكميل و تنظيم جوامع روايى متاثر از اين جوامع روايى شكل گرفت . بدين ترتيب پس از عرضه جوامع روايى نخستين عالمان حديث دريافتند كه بخش قابل توجهى از روايات به رغم برخوردارى از شرائط صحت چه از نگاه صاحبان جوامع و چه از نگاه محدثان ديگر در اين كتابها انعكاس نيافته است . از طرفى ديگر آنان در دورانى به سر مى بردند كه از نظر خود هنوز به سرچشمه هاى اوليه روايات ؛ اعم از مكتوبات و مشايخ حديثى دسترسى داشتند. بنابراين احساس كردند كه اگر به تكميل كارهاى پيشين نپردازند اين بخش از ميراث روايى از كف خواهد رفت . چنان كه بسيارى از عالمان حديث دريافتند كه لازم است جوامع روايى و حذف روايات مكرر مى بايست آن ها را به صورت تنظيم يافته عرضه كرد. بدين ترتيب دوره تكميل و تنظيم شكل گرفت و كتابهايى فراهم آمد كه شمارى از آنها را در اين جا معرفى مى كنيم .
بايد توجه داشت كه دوره تكميل بخاطر ضرورت تكيه داشتن به منابع اوليه بيشتر در سده چهارم و بلافاصله پس از دوره تدوين شكل گرفت . اما دوره تنظيم بخاطر عدم ضرورت تكيه داشتن به منابع حديثى اوليه تا سده كنونى استمرار يافته است .

اهم منابع روايى در دوره تكميل

1. المسند الصحيح ،

نگاشته ابو حاتم محمد بن حبان معروف به ابن حبان (م 354). او مورخ ، جغرافى دان و محدث بود.
المسند الصحيح به صحيح ابن حبان نيز مشهور است . ابن حبان در اين كتاب روايات را در پنج موضوع كلى ، يعنى اوامر، نواهى ، اخبار، اباحات و افعال پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) طبقه بندى كرد و كتاب او را بخاطر اين دسته بندى ، ((الانواع و التقاسيم )) نيز گفته اند. برخى معتقداند كه كتاب او از نظر صحت بر سنن ابن ماجه برترى دارد.(429)

2. الالزامات ،

نگاشته ابوالحسن على بن عمر بن احمد معروف به دارقطنى (م 385) است ، كه در زمينه علوم حديث داراى چهل اثر؛ از جمله التصحيف فى الحديث ، كتاب الجرح و التعديل ، كتاب العلل فى الحديث است .(430)
دار قطنى در كتاب ((الالزامات على الصحيحين )) رواياتى را كه طبق شرائط بخارى و مسلم صحيح بوده و در صحاح آنها نيز نيامده ، استدراك كرده است .

3. المستدرك على الصحيحين ،

نگاشته ابو عبدالله محمد بن عبدالله حاكم نيشابورى (م 405).
حاكم نيشابورى از محدثان پركار اهل سنت است . او در كتابش رواياتى كه برخوردار از شرائط بخارى و مسلم بود و آنان در كتاب خود نياورده اند، در كتابش گردآورد و بدين جهت نام كتابش را المستدرك على الصحيحين گذاشت .(431) اين كتاب در چهار جلد منتشر شده و داراى 8803 روايت است .

اهم منابع حديثى در دوره تنظيم

1. مصابيح السنه ،

نگاشته حسين بن مسعود شافعى معروف به فراء بغوى (م 516).
بغوى در اين كتاب ، روايات صحاح سته ، موطاء مالك ، سنن دارمى و... را با حذف سند و با تنظيم جديد آورده است . حود در مقدمه گفته است كه اسانيد روايات را بخاطر رعايت اختصار و با توجه به وجود آنها در منابع اصلى نياورده است . او احاديث كتاب را به دو دسته صحيح و حسن تقسيم كرده است . مقصود او از صحيح ، روايات بخارى و مسلم و مقصود از حسن روايات ساير كتابها است . و از آن جا كه اين اصطلاح ، جديد و طبق نظر شخصى خود او ارائه شده ، مورد انتقاد قرار گرفته است .(432)
پس از نگارش اين كتاب محمد بن عبدالله مشهور به خطيب تبريزى (م 730) با فزودن فصلى جديد به كتاب بغوى كه شامل روايات ضعيف است و نيز با مشخص ساختن راويان و منابع روايت ، كتاب ((مشكاة المصابيح )) را فراهم آورد كه در مقايسه با كتاب بغوى مورد استقبال بيشتر قرار گرفت و برخى ؛ همچون بيضاوى بر آن شرح نگاشتند. كتاب مصابيح در مجموع داراى 43 شرح است . اين كتاب در چهار جلد منتشر شده است .

2. جامع الاصول فى احاديث الرسول ،

نگاشته ابو السعادات مبارك بن محمد معروف به ابن اثير جزيرى (606).
ابن جزرى كتاب خود را بر اساس كتاب التجريد الصحيح للصحاح السته ، اثر احمد بن زرين فراهم آورد، با اين تفاوت كه وى تنها به روايات صحيح صحاح بسنده نكرد، بلكه ساير روايات را نيز مرتب ساخت . ابواب و روايات جامع الاصول بر اساس حروف الفبا تنظيم شده و مولف در صدر هر روايت نام كتابى كه حديث را از آنجا نقل كرده ، آورده است . از سوى ديگر اسناد روايات به استثناى آخرين راوى ، حذف شده و مولف پاره اى از واژه ها و عبارت هاى دشوار روايات را توضيح داده است . ابن اثير در پايان كتاب اسامى تمام راويان را به ترتيب حروف آورده است . كتاب جامع الاصول در 14 جلد چاپ و مورد استقبال محققان قرار گرفته است .

3. المسند الجامع لاءحاديث الكتب السته و مولفات اءصحابها الاخرى و موطاء مالك و مسانيد الحميدى و احمد بنحنبل و...،

نگاشته هياءتى با اشراف بشار عواد (معاصر) در اين كتاب - چنان كه از عنوان آن پيداست - روايات صحاح سته و كتابهاى روايى صاحبان صحاح ، موطاء مالك ، مسند حميدى و ابن حنبل ، مسند عبد بن حميد، سنن دارمى و صحيح ابن خزيمه در مجموع 21 كتاب آمده است . مولفان اين كتاب روايات را بر اساس شيوه كتابهاى مسند بر محور صحابه تنظيم كرده و در تنظيم روايات هر يك از صحابه از شيوه كتابهاى سنن بهره گرفته اند؛ يعنى روايات را بر اساس ابواب فقهى منعكس ساخته اند. در اين كتاب روايات مقطوع ، مرسل و معلق نيامده و مجموع روايات آن 17802 روايت است كه از 1237 صحابى نقل شده است .

4. جامع المسانيد و السنن الهادى لاقوم السنن ،

نگاشته اسماعيل بن عمر بن كثير معروف به ابن كثير دمشقى (م 774.)
ابن كثير در اين كتاب روايات صحاح سته ، مسند احمد حنبل ، مسند ابوبكر بزاز، مسند ابو يعلى موصلى و معجم كبير طبرانى ! مجموعا ده كتاب - را گرد آورده است . او كتاب خود را بر اساس شيوه مسانيد بر محور صحابه و بر اساس حروف الفاء تنظيم كرده است . بدين ترتيب او نخست شرح حال كوتاهى درباره آن صحابى و ديدگاه رجاليان درباره جرح و تعديل آنان را ارائه مى كند، آنگاه روايات او را ذكر مى كند. از آنجا كه مولف در صدد گردآورى تمام روايات بوده به ذكر روايات صحيح بسنده نكرده و روايات حسن و ضعيف و حتى موضوع نيز در آن آمده است . شمار روايات اين كتاب حدود يكصدهزار روايت است كه در سى و يك جلد به چاپ رسيده است .(433) اين كتاب در زمينه گردآورى و نيز تبيين درجه صحت روايات و ذكر آراء رجالى ، كاملترين و جامع ترين كتاب به نظر مى رسد.

5. جمع الوامع ،

نگاشته عبدالرحمن بن اءبى بكر معروف به جلال الدين سيوطى (م 911).
سيوطى در اين كتاب روايات صحاح سته ، مسند احمد بن حنبل ، موطاء مالك بن انس و بيش از هفتاد كتاب روايى ديگر را آورده است . از جهت گستردگى اين كتاب - كه در دوران متاءخر بزرگ ترين كتاب حديثى اهل سنت به شمار مى رود - به آن جامع كبير گفته شده است . در اين كتاب نيز بسان جامع المسانيد ابن كثير روايات ضعيف در كنار روايات صحيح آمده است ؛ زيرا هدف مولف گردآورى همه روايات بوده است . سيوطى روايات كتاب را بدون سند ذكر مى كند و آنها را در دو بخش ((اقوال )) كه روايات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ترتيب حروف الفباء در آن تنظيم شده است ، و ((افعال )) كه بر مبناى اسانيد روايات صحابيان در آن ارائه شده ، گرد آورده است .
سيوطى خود با نگاشتن كتاب ((المختصر الجامع الصغير فى احاديث البشير النذير)) به تلخيص و تنقيح كتاب جامع كبير خود اقدام كرد و تلاش ‍ نمود روايات ضعيف را از آن بزدايد. اين كتاب در بردارنده 10031 روايت است .

6. كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال ،

نگاشته علاء الدين على بن حسام معروف به متقى هندى (م 975 يا 977 ه‍)
متقى هندى در مقدمه كتاب توضيح داده كه چون ديده است دو كتاب الجامع الصغير و زوائد آن - تاليف جلال الدين سيوطى - كه تلخيصى از بخش اقوال الجامع الكبير اوست ، بر اساس حروف الفاء تنظيم شده و كتابهاى مناسبى است ، آنها را بر اساس ترتيب ابواب فقهى در يك كتاب با نام ((مهج العمال فى سنن الاقوال )) منتشر ساخت ، آنگاه با افزودن بخش هاى ديگر اقوال الجامع الكبير به آن ، كتاب ((الاكمال لمنهج العمال )) را فراهم آورد و با ادغام دو كتاب مزبور، كتابى با نام ((غاية العمال )) عرضه داشت . آنگاه با افزود بخش افعال النبى از الجامع الكبير، مجموعه اى منظم از اقوال و افعال پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با الهام از الجامع الكبير سيوطى فراهم آورد و نام آن را كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال گذاشت ، او معتقد است : ضمن تنظيم و تبويب كتاب سيوطى ، روايات از الجامع الصغير او را كه در الجامع الكبير انعكاس نيافته ، در اين كتاب آورده است .(434) در حقيقت كنز العمال گردآورى و تنظيم روايات سه كتاب الجامع الكبير، الجامع الصغير و زوائد الجامع الصغير جلال الدين سيوطى است . اين كتاب در 18 جلد منتشر شده است .

دوره چهارم : دوره ظهور و تكامل دانشهاى حديثى

گرچه پيش از نگارش موطاء مالك ، مسند احمد و صحاح سته ، دانش هاى مختلف حديثى ؛ يعنى مصطلحات حديث ، رجال حديث و فقه الحديث به صورت پراكنده و محدود بر اساس رويكرد نيازها مورد توجه بوده است ، اما پس از تاليف اين آثار، اين دانشها به صورت رسمى و داراى نظامى منسجم پديد آمد و به سرعت از سده سوم تا سده دهم به رشد و تكامل رسيد.
براى روشن شدن زمينه هاى ظهور اين دانشها بايد توجه داشته باشيم كه دوره تدوين جوامع روايى به صورت كلى كنكاش سه عرصه را براى حديث پژوهان ضرورى ساخت . در حقيقت آنان دريافتند كه براى تعامل صحيح تر، استفاده و فهم روايات گرد آورده در جوامع روايى ، منقح ساختن اين سه عرصه لازم است كه اين سه عرصه عبارت بودند از:

1. رجال حديث

برخى شواهد روايى نشان مى دهد كه ذكر اسناد براى روايات بنا به توصيه رسول اكرم صلى الله عليه و آله در ميان مسلمانان پيدا شد،(435) هرچند پاره اى از محققان اهل سنت اين امر را ناشى از ظهور پديده جعل و وضع در ده جهل هجرى مى دانند.(436)
به هر روى صاحبان جوامع روايى چنان كه از مشايخ حديث آموخته بودند، خود را ملتزم به ذكر اسناد روايات ديدند. وجود سند در روايت به معناى ياد كرد شمار زيادى از افراد و اشخاص است كه به نحوى در انتقال حديث از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله صحابيان و تابعان تا گرد آورنده حديث دخالت داشته اند. كثرت راويان ، عدم معاصرت و عدم اشتهار شمار زيادى از آنان و... كار معرفى و نقد و بررسى شخصيت آنان (جرح و تعديل ) را ضرورى ساخت . جالب آن كه در ميان آثار رجالى به كتاب ((الضعفاء الكبير)) از محمدبن اسماعيل بخارى و كتاب ((الضعفاء و المتروكين )) از نسايى كه خود از جمله فراهم آورندگان صحاح سته اند برمى خوريم و اين امر به خوبى نشان مى دهد كه بررسى رجالى راويان حديث براى آنان امرى شناخته شده بوده است تا آيندگان بر اساس مبناى روشنى درباره اسناد روايات به قضاوت بنشينند.
در پى اذعان به چنين نيازى ، گروهى از صاحب نظران علم رجال به تدوين منابع رجالى روى آوردند، كه از ميان آنها مى توان به كتابهاى ((الجرح و التعديل )) از ابو حاتم رازى (م 327)؛ ((التكميل فى معرفة الثقات و الضعفاء و المجاهيل )) از ابن كثير (م 744)؛ تذكرة الحفاظ از شمس الدين محمد ذهبى (م 748) و... اشاره كرد.

2. مصطلحات حديث

پيش از عصر تدوين ، اصطلاحاتى ؛ همچون حديث صحيح ، ضعيف ، مسند، مرسل ، موضوع و... براى محدثان امر شناخته شده اى بوده است . تبيين تمام جوانب اين اصطلاحات و ظهور آثار علمى متقن ، زمانى ضرورت يافت كه صاحبان جوامع روايى بر اساس ضوابطى ، احاديث كتابهاى خود را صحيح يا حسن اعلام كردند و از چگونگى تحمل و فراگيرى هر حديث به صورت آشكار، يا غير آشكار سخن به ميان آوردند و گاه درباره چند و چون من روايات ؛ هم چون مشهور بودن يا شاذ بودن ، غريب يا منكر بودن و... ديدگاه هاى خود را ارائه كردند، كه اين امر ضرورت بررسى و تبيين چند امر را ضرورى ساخت :
الف . براى آن كه شناسنامه هر روايت از نظر سند مشخص شود، كاربرد اصطلاحاتى ضرورى است . مثلا به جاى آن كه گفته شود: سلسله اسناد اين روايت از طريق راويان ثقه تا پيامبر اكرم متصل است ، براى تسهيل ضرورى است گفته شود كه : روايت صحيح است . از اين نظر اصطلاحات حديث همان نقش علام راهنمايى و رانندگى را ايفاء مى كنند كه در اين صورت ، مشخص ساختن انواع اين اصطلاحات و محدوده كاربرد معنايى آنها ضرورت مى يابد.
ب . شيوه هاى تحمل و فراگيرى روايات متفاوت و در سطح هاى مختلف انجام گرفته است ؛ نظير سماع ، قرائت ، مناوله و... و اين شيوه ها از نظر اتقان متفاوت است ، كه بررسى اين امر ميزان اعتبار روايات را مشخص ‍ مى سازد.
ج . ضوابط پذيرش ، يا رد روايات از ضرورت هايى است كه نياز به بررسى تام دارد؛ زيرا چه بسا از نظر برخى از محدثان ؛ همچون ابن حنبل ، اعتبار، يا حتى ضعف سند! حداقل در بخش فضائل و سنن - براى پذيرش روايت كافى است ، حتى اگر محتواى آن با ساير مبانى دينى ناسازگار باشد، اما برخى ديگر از محدثان افزون بر صحت سند بر صحت محتوا نيز پافشارى داشته باشند و مجموعه اين عوامل كه به گونه اى متاءثر از تدوين جوامع روايى است ، در پيدايش و تكامل مصطلحات حديث موثر بوده است .
از مهم ترين آثارى كه در اين زمينه فراهم آمده مى توان به اين كتابها اشاره كرد:
((معرفة علوم الحديث )) از حاكم نيشابورى (م 405)؛ ((الكفايه فى معرفة الرواية )) از خطيب بغدادى (م 463)؛ ((مقدمه ابن صلاح )) از تقى الدين عمرو بن عثمان بن صلاح (م 643)؛ ((نخبة الفكر مصطلح اءهل الاثر)) از ابن حجر عسقلانى (م 852).

3. فقه الحديث

حديث گذشته از سند و نيز اصطلاحات پيرامونى از ويژگى اساسى ؛ يعنى متن برخوردار است كه بايد اذعان كرد ساير دانشها به گونه اى در خدمت فهم حديث اند. چنان كه در فصل ششم كتاب خواهيم آورد، بنيادين ترين دانش حديث كه اصطلاحا به آن فقه الحديث مى گويند، از كمترين اقبال در ميان محدثان برخوردار بوده است . به رغم اذعان به چنين واقعيتى ، برخى از عرصه هاى اين دانش پس از عصر تدوين مورد توجه قرار گرفت و دانشهايى كه در اين زمينه پديدار شد و تكامل يافت بدين شرح است :
1 - 3. غريب الحديث
در شمار قابل توجهى از روايات ، واژه ها و اصطلاحاتى دشوار آمده كه فهم آنها با برخوردارى از آگاهى هاى متدوال از ادبيات و لغت ميسر نيست كه به اين واژه ها ((غريب الحديث )) گفته مى شود(437) و گروهى از عالمان حديث به شرح و تبيين اين واژه ها پرداختند، كه بدين ترتيب دانش غريب الحديث پديد آمد. پيداست كه اطلاق دانش بر غريب الحديث به رغم آن كه يكى از عرصه هاى دانش فقه الحديث است ، از باب تسامح و همگام با قدماء است كه به هر يك از عرصه هاى دانش كلى ، علم اطلاق مى كردند.
كتاب ((غريب القرآن و الحديث )) از احمد بن محمد هروى (م 401) و ((النهاية فى غريب الحديث والاثر)) از ابو السعادات مبارك بن محمد معروف به ابن اثير (م 604) از جمله كتابهاى مهم اين دانش است .
2 - 3. مختلف الحديث
غالب احاديث تناقض نما هستند؛ يعنى در بدو امر ميان آنها تناقض و تعارض به نظر مى رسد، اما پس از بررسى عميق تر تعارض آنها برطرف مى گردد، كه اين امر ناشى از دو جهت است :
1- احاديث به مثاب قرائن خارجى نسبت به يكديگر عمل مى كنند، از اين رو بايد طبق قوانين جمع عرفى (حمل عام بر خاص ، مطلق بر مقيد و...) و با سازش ميانشان به مراد جدى متكلم دست يافت .
2- دلالت برخى از احاديث ظاهر و دلالت برخى ديگر باطنى است ، كه اصطلاحا به احاديث دسته نخست محكم و به احاديث دسته دوم متشابه گفته مى شود(438) در چنين موارد مى بايست از قاعده تاءويل و حمل متشابه بر محكم كمك گرفت .
تناقض نمايى در روايات پس از عصر تدوين و نيز پيداكردن راه هاى جمع عرفى و تاءويلى ، بويژه پس از تكامل علم اصل فقه زمينه را براى ظهور كتاب هايى در زمينه جمع ميان روايات كه از جمله مباحث مهم فقه الحديث است ، فراهم ساخت و كتاب هاى ((تاءويل مختلف الحديث )) از ابن قتيبه دينورى (م 276) و ((التحقيق فى اءحاديث الخلاف )) از ابن جوزى (م 597)، از مهم ترين كتاب ها در اين زمينه است .
3- 3. ناسخ و منسوخ حديث
نسخ ، محدود ساختن گسترده زمانى عام است كه در حقيقت نوعى تخصيص به حساب مى آيد. اگر دليل عامى كه ظاهر آن گستردگى و فراگيرى در محدوده اشخاص و زمان است ، از نظرفراد محدود گردد، مى گويند تخصيص خورده است و اگر از نظر زمان دچار محدوديت شده و اعلام شود كه از اين زمان ديگر دلالت عام ملغى است ، دچار نسخ شده است . اين پديده هم در قرآن و هم در روايات جارى است .(439) از سوى ديگر عده اى در برخورد با اين دست از روايات در جوامع روايى دچار اشتباه مى شدند؛ زيرا به جاى استناد به روايت ناسخ براى فتواى خود به روايت منسوخ استناد مى كردند، كه اين امر تحقيق در زمينه ناسخ و منسوخ در روايات را كه از شعبه هاى دانش فقه الحديث است فراهم ساخت . و از مهم ترين آثار در اين زمينه مى توان به كتاب ((الاعتبار فى الناسخ و المنسوخ من الاثار)) از ابوبكر محمد بن موسى حازمى (م 538) اشاره كرد.

دوره پنجم : عصر ركود دانش هاى حديثى

مقصود از عصر ركود در تاريخ حديث اهل سنت ، سده هاى دهم تا سده چهار دهم هجرى است كه عملا شاهد ظهور محدثان بزرگ و نيز پيدايش ‍ آثار مهم حديثى نبوده است . از اين رو ميتوان نام اين دوره را عصر ركود دانش هاى حديثى نام نهاد.
دكتر نورالدين عتر در اين باره مى نويسد:
((در اين دوره اجتهاد در مسائل علمى و ابتكار تصنيف متوقف شد و تنها كتاب هاى مختصرى در علوم حديث به صورت شعرى و لفظى فراوان گشت و نويسندگان به جاى ورود به بحث هاى عميق تحقيقى و علمى ، خود را به مناقشه هاى لفظى عبارات مولفان مشغول ساختند(440))).
او در ادامه برخى از تاءليفات در اين زمينه را بر شمرده است (441).
محمد سالم عبيدات نيز همسو با نورالدين عتر اين دوره را دوره ركود دانش ‍ حديث دانسته كه در آن تحولات علمى ، يا آثار حديثى قابل توجهى ارائه نشده است (442).

دوره ششم : عصر شكوفايى دانش هاى حديثى

از آنجا كه شاخصه هاى عصر شكوفايى به علوم حديث در تاريخ حديث اهل سنت و شيعه تا حدود زيادى يكسان است ، اين دوره را به عنوان آخرين دوره تاريخ حديث شيعه در فصل آتى مورد بررسى قرار داده ايم .

فصل چهارم : آشنايى با مصطلح الحديث

كليات تعريف مصطلح الحديث

نخست بايد دانست كه از دانش مصطلح الحديث با عناوين ديگر، همچون درايه الحديث ، اصول الحديث نيز ياد مى شود. به نظر مى رسد كه اطلاق مصطلح الحديث بر اين دانش بخاطر تبيينى است كه از اصطلاحات حديثى در اين دانش انجام گرفته ، بخش عمده اى از مسائل آن را در برمى گيرد.
((درايه )) در لغت به معناى علم و اطلاع است كه به نوع خاصى از علم ؛ يعنى دانشى كه مسبوق به شك است (443)، يادانش از روى دقت و توجه اطلاق مى شود(444). چناكه در آيه ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الاءيمان (445) تو نمى دانستى كتاب چيست و ايمان [((كدام است ))] درايه به همين معنا بكار رفته است . و اطلاق درايه الحديث بر اين علم بدين جهت است كه در اين دانش تنها به نقل و روايت حديث توجه نمى شود، بلكه از متن ، مقبول يا مردود بودن آن در كنار سند نيز بحث مى شود.
در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) چنين آمده است :
حديث تدريه خير من اءلف ترويه ؛ فهم معناى يك حديث ، بهتر از نقل و روايت هزار حديث است (446).
به رغم چنين كاربرد شايعى نگارنده معتقد است : اصطلاح ((در ايه الحديث )) ناظر به فقه الحديث است و از ميان دو اصطلاح مصطلح الحديث و اصول الحديث ، اصطلاح نخست شناخته شده تر و نسبت به گستره مسائل آن - كه به اصطلاحات حديث مربوط است - مناسب تر مى باد و كاربرد فارسى آن نيز ميتواند اصطلاحات حديث باشد. با اين توضيح شايع ترين تعريف مصطلاح الحديث بدين شرح است :
شهيد ثانى در تعريف مصطلح الحديث مى گويد: *العلم الذى يبحث فيه عن متن الحديث و سنده و طرقه ، من صحيحها و سقيمها و عليلها و مايحتاج اليه ليعرف المقبول منه من المردود(447)؛ دانشى است كه در آن از متن حديث ، سند و طرق آن از نظر صحت ، ضعف ، علت و تمام آنچه كه براى شناخت حديث مقبول از مردود لازم است ، بحث مى شود.
شيخ ‌بهاى اين دانش را چنين تعريف كرده است : علم يبحث فيه عن سند الحديث و متنه و كيفيه تحمله و آداب نقله (448)؛ مصطلح الحديث دانشى است كه رد آن از سند و متن حديث و چگونگى تحمل و آداب نقل آن بحث مى شود.
با توجه به مسائلى كه در دانش مصطلح الحديث مورد بررسى قرار گرفته و در نوع منابع مربوط به آن از آغاز تا كنون انعكاس يافته ، مى توان مصطلح الحديث را اين چنين تعريف كرد:
((مصطلح الحديث دانشى است كه از تقسيمات خبر، اصطلاحات ناظر به سند و متن ، طرق و شرايط تحمل ، نقل و پذيرش روايات گفت و گو مى كند)).

موضوع ، فايده و مسائل مصطلح الحديث

موضوع دانش مصطلح الحديث ، ((سند و متن حديث ))(449) برخى ، موضوع اين دانش را راوى و مروى دانسته اند، اما از آنجا كه بحث از آحاد راوى موضوع علم رجال است ، اين ديدگاه قابل پذيرش نيست (450). و فايده آن شناخت اصطلاحاتى است كه در گفتار محدثان بكار رفته و هم چنين تمييز قايل شدن ميان روايات مقبول و مردود است (451).
از آنجا كه مسائل هر علم را حالات عارض بر موضوع آن دانسته اند، مسائل مصطلح الحديث حالاتى است ؛ نظير صحت ، حسن ، ضعف كه بر سند عارض مى شود، يا حالاتى ؛ نظير اجمال ، تبيين ، احكام و تشابه كه بر متن حديث عارض مى شود(452).
سيوطى به نقل از حازمى چنين آورده است : ((علم حديث در برگيرنده انواع زيادى است كه به صد نوع مى رسد و هر نوع آن دانش مستقلى است كه اگر كسى عمر خود را براى آنها بگذارد به پايانش نخواهد رسيد(453))).
بدين ترتيب حاكم نيشابورى در كتاب خود 52 نوع علم ، و ابن صلاح در مقدمه خود 65 نوع علم براى مصطلح الحديث بر شمرده و در پايان آن گفته است كه هم چنين مى توان براى آن انواع بى پايانى بر شمرد. سيوطى نيز در ((تدريب الراوى )) براى دانش مصطلح الحديث 665 نوع بر شمرده است (454)
بر شمردن صد دانش فرعى ، يا صد نوع علم براى مصطلح الحديث ، يا ارقامى نزديك به آن برخاسته از شيوه قدما است كه در هر دانش هر مبحث را يك علم بر مى شمردند.
به رغم پراكنده بودن مباحث دانش مصطلح الحديث كه در اصطلاح قدما از آنها با عنوان نوع ياد شده است ، مى توان اين مباحث را به چهار دسته اساسى تقسيم كرد كه عبارتند از:
1- تقسيمات خبر، كه در آن از تقسيم خبر به متواتر و آحاد و تقسيم آحاد به صحيح ، ضعيف و...گفت و گو مى شود؛ 2- اصطلاحات ، كه در آن از اصطلاحات ناظر به سند و متن سخن به ميان مى آيد؛ 3- شرايط و طرق تحمل حديث ؛ 4 شرايط نقل و پذيرش روايات .
از آنجا كه هر روايت از زمان صدور تا انتقال به ما از سه مرحله تحمل ، نقل و پذيرش يا رد برخوردار است ، در اين دانش از شرايط اين سه مرحله گفت و گو مى شود.
مباحث مصطلح الحديث در اين فصل - افزون بر مباحث مقدماتى - بر اساس همين تقسيم چهارگانه طرح شده است .

مبحث نخست : تقسيمات خبر

تقسيم اوليه حديث به متواتر و واحد

بايد توجه داشت كه تقسيم خبر به متواتر و غير متواتر اختصاص به دانش ‍ حديث ندارد.
اهل منطق نيز پس از تقسيم مواد قياس ها به هشت قم و بر شمردن يقينيات از جمله اين اقسام ، يكى از اقسام يقينيات را متواترات مى دانند و متواتر را مطابق با تعريف آن در دانش حديث معنا مى كنند(455).
روايت در يك تقسيم بندى كلى بر اساس شمار راويان به دو دسته اصلى ؛ يعنى متواتر و واحد تقسيم مى شود. متواتر خود به انواعى ؛ هم چون متواتر لظى ، معنوى ، اجمالى و... تقسيم مى شود. اما از آنجا كه خبر متواتر بسيار اندك بوده و اكثريت قريب به اتفاق روايات بر جاى مانده در جوامع روايى جزء اخبار آحاداند، از اين رو بيشتر تقسيمات ناظر به خبر واحد است .
اينك به بررسى تفصيلى اين تقسيمات مى پردازيم .