4. نهج البلاغه
نهج البلاغه كه آن را فوق كلام بشر و دون كلام خالق و اخوالقرآن دانسته اند،
نامى است كه گردآورنده آن ؛ يعنى سيد رضى (م 406) بر مجموعه اى از خطبه ها، نامه ها
و كلمات قصار امام على (عليه السلام ) گذارده است ؛ زيرا از نگاه او يكى از ويژگى
هاى برتر گفتار على (عليه السلام ) فصاحت (رسايى در ارائه مقصود) و بلاغت (رعايت
مقتضاى حال ) شگفت آور آن است و هر كس با اين سخنان آشنا گردد، با شيوه مناسب سخن
گفتن آشنا مى شود، از اين رو بر آن نهج البلاغه (شيوه بلاغت گويى ) نام نهاد. او از
ميان انبوه گفتارهاى بر جاى مانده از آن حضرت در سده چهارم تنها يك سوم آن را
برگزيد.(147)
اين كتاب از روز تدوين تا به امروز، پس از قرآن با بيشترين اقبال عالمان شيعى و سنى
روبرو شد به گونه اى كه بيش هزاران اثر در شرح ، تعليق ، اسنادسازى ، تبيين بخش
هايى از محتوا، ترجمه آن و... به رشته تحرير درآمد. از اين رو مى بايست آن را يكى
از مهم ترين ميراث روايى شيعه برشمرد.
نهج البلاغه كنونى حاوى 241 خطبه ، 79 نامه و 480 حكمت (= كلمات قصار) است . بايد
توجه داشت كه بخش هاى مهمى از گفتار امام على بن ابى طالب (عليه السلام ) در كتاب
هايى پيش از نهج البلاغه انعكاس يافت . چنان كه نصر بن مزاحم (م 212)؛ على بن محمد
مائنى (م 225)؛ عبدالعظيم حسنى (م 224)؛ ابراهيم بن محمد ثقفى (م 283)؛ محمد بن
جرير طبرى (م 310)؛ محمد بن يعقوب كلينى (م 329)؛ شيخ مفيد (م 413) و... بخش هاى
قابل توجهى از سخنان و نامه هاى آن حضرت را در كتابهاى خود منعكس ساختند.(148)
بدون ترديد كتابت و ثبت خطبه ها، نامه ها و كلمات حضرت امير (عليه السلام ) كه
عموما در دوران پنج ساله حكومت آن حضرت انجام يافته و بنا به اذعان سيد رضى تنها يك
سوم آن در نهج البلاغه كنونى انعكاس يافته ، با حمايت و آگاهى امام على (عليه
السلام ) انجام گرفته است . اين امر نشان گر آن است كه امام (عليه السلام ) به عكس
خلفاء پيشين نه تنها با كتابت حديث ممانعت نمى كرد، بلكه به آن اهتمام بس ويژه اى
داشته است .
5. صحيفه سجاديه
صحيفه سجاديه كه به آن ((زبور آل محمد عليهم السلام
)) يا ((انجيل اهل بيت عليهم السلام
)) يا ((اخت القرآن ))
لقب داده اند،(149)
و از آنجا كه دعا از عرصه هاى سنت است ، صحيفه سجاديه را مى توان به عنوان يك
نگاشته حديثى قلمداد كرد. البته بايد توجه داشت كه گرچه صحيفه مجموعه اى از دعاهاست
، اما در لابه لاى دعاها و در قالب راز و نيازها، درسها و آموزه هاى مهمى در زمينه
هاى مختلف معارف دينى آمده است .
گرچه صحيفه سجاديه فاقد اتصال سند است ، با اين حال آنچه كه صدور اين صحيفه را از
امام سجاد (عليه السلام ) قطعى مى سازد، محتواى بسيار عالى و غنى آن و الفاظ زيبا و
ساى آن در عرصه مناجات و گفت و گو با خداوند است ، كه از هيچ كس به جز حجت هاى الهى
كه در عالى ترين سطح معرفت الهى قرار داشته و با راه و رسم رازگويى با ساحت حق
آشنايند، ساخته نيست .
علامه سيد محسن جبل عاملى در اين باره مى نويسد:
((بلاغت و فصاحت بى پايان صحيفه ، معانى و مضامين بسيار عالى
، محتواى عميق و بى نظير آن در تبيين تذلل و فروتنى در پيشگاه خداوند و ستايش او و
شيوه هاى شگفت آور در طلب عفو و رحمت الهى و توسل به ذات حق ، كه در صحيفه موج مى
زند، از قوى ترين شواهد صحت انتساب صحيفه به امام سجاد (عليه السلام ) است
)).(150)
صحيفه كنونى داراى 54 دعا است . برخى از محدثان با بررسى ساير منابع روايى و
گردآورى ساير دعاهاى نقل شده از امام سجاد (عليه السلام ) صحيفه هاى ديگرى فراهم
آورده اند كه از آن ميان مى توان به الصحيفه السجاديه الثانيه از شيخ حر عاملى ؛
الصحيفه السجاديه الثالثة از ميرزا عبدالله افندى ؛ الصحيفه السجاديه الرابعة از
محدث نورى و الصحيفه السجاديه الخامسة از سيد محسن جبل عاملى و... اشاره كرد.(151)
مرحوم شيخ آغا بزرگ حدود پنجاه شرح بر صحيفه را بر شمرده است .(152)
دوره دوم : شكل گيرى ميراث روايى شيعه
در قالب اصول اربعماءة
اصول اربعماءة ، يا اصول چهار صدگانه به مجموعه اى از مكتوبات حديثى گفته مى
شود كه در دوران ائمه (عليه السلام ) بويژه در عصر صادقين عليهما السلام توسط ياران
ائمه عليهم السلام فراهم گرديد و در گردآورى جوامع روايى شيعه مورد بهره بردارى
قرار گرفت . و با توجه به تكيه داشتن جوامع اوليه ، به اين اصول ، مى بايست آنها را
دستمايه هاى اوليه در تدوين جوامع حديثى دانست .
بررسى مفهوم اصل و تفاوت آن با مفهوم
كتاب و تصنيف
نخست بايد دانست كه در تبيين مفهوم اصل ، ميان صاحب نظران اتفاق نظر وجود
ندارد. و شايد طرح اين بحث در سده پنجم و بعد از آن از عوامل ابهام باشد. از اين رو
در مجموع دو ديدگاه اساسى درباره مفهوم آن ارائه شده است :
1. گروهى اصل را مرادف كتاب مى دانند و معتقداند كه ميان مفهوم اصل ، يا تصنيف
تباين است . علامه شوشترى در دفاع از اين نگرش مى گويد: ((متقدمين
، اصل و كتاب را به جاى يكديگر بكار مى بستند، مثلا شيخ طوسى درباره احمد بن ميثم
مى گويد: از حميد بن زيد كتاب ملاحم و كتاب دلالت و اصول ديگر نقل شده است . يا
درباره احمد بن سلمه مى گويد: حميد بن زياد از او اصول زيادى از جمله كتاب زياد بن
مروان قندى را روايت كرده است . لذا مى بينيم كه شيخ در گفتار خود گاه اصل را جاى
كتاب مى نشاند و گاه كتاب را جاى اصل .(153)
2. در مقابل بسيارى معتقداند كه ميان مفهوم اصل و كتاب عموم و خصوص مطلق برقرار است
. بر اين اساس اصل كتابى است كه :
اولا: دربرگيرنده عبارات معصوم است ، به عكس كتاب كه در آن استدلال مولف نيز مى
آيد؛
ثانيا: اصل از كتاب ديگر گرفته نشده است ، در حالى كه كتاب مى تواند از اصل گرفته
شده باشد.(154)
بر اساس اين ديدگاه ((اصل )) در حقيقت
نوعى خاص از كتاب است .
به نظر مى رسد كه اصل را مى توان اين چنين تعريف كرد: ((اصل
نگاشته اى است اوليه و سامان نايافته كه در آن روايات معصوم (عليه السلام ) بدون
دخل و تصرف آمده باشد.))
وجود چنين اصولى نشان گر اهتمام اهل بيت عليهم السلام و اصحاب ائمه عليهم السلام به
تابت و ثبت احاديث دارد. شيخ بهايى پس از آن كه وجود روايت در يكى از اصول اربعماءة
را از جمله قرائن صحت آن دانسته در دفاع از اصالت اين اصول مى نويسد:
((از مشايخ حديثى براى ما نقل شده كه داءب صاحبان اصول آن
بود كه وقتى حديثى از ائمه عليهم السلام مى شنيدند بلافاصله آن را در اصول خود ثبت
مى كردند تا با گذشت زمان نسبت به بخشى از اين روايات ، يا همه آنها فراموشى به
آنان دست ندهد)).(155)
از برخى روايات به دست مى آيد كه ائمه عليهم السلام بخشى از اين اصول را پس از
نگارش ، مورد بازنگرى و اصلاح قرار داده اند كه اين امر نيز بر اتقان آنها مى
افزايد.(156)
درباره زمان تاءليف و امامانى كه سخنان آنان در اصول اربعماءة گرد آمده ميان صاحب
نظران اختلاف وجود دارد. گروهى از عالمان شيعى ؛ هم چون شهيد اول ، محقق حلى ، شيخ
حسين عبدالصمد (والد شيخ بهايى ) و محقق داماد معتقدند كه اين اصول مجموعه اى روايى
است كه چهار صد تن از ياران امام صادق (عليه السلام ) از گفتار آن حضرت ، يا از
پاسخ هاى امام (عليه السلام ) به پرسش ها فراهم آورده اند.
شهيد اول مى نويسد: ((از پاسخ هاى امام صادق (عليه السلام )
چهار صد نگاشته از سوى چهار صد مولف فراهم شده است )).(157)
محقق حلى مى گويد: ((تنها از پاسخ هاى امام صادق (عليه
السلام ) به پرسش ها، چهار صد تصنيف از سوى چهار صد مولف فراهم آمده كه به آنها
اصول گفته اند)).(158)
در اين بين امين الاسلام طبرسى اين مجموعه را افزون بر امام صادق (عليه السلام )
حاوى پاسخ هاى امام كاظم (عليه السلام ) نيز دانسته است .(159)
در مقابل برخى ديگر از صاحب نظران بر اين باورند كه اصول اربعماءة از زمان حضرت
امير (عليه السلام ) تا زمان امام حسن عسكرى (عليه السلام ) فراهم آمده و حاوى
گفتار تمام ائمه عليهم السلام است . هر چند بيشترين سهم روايات اصول اربعماءة از آن
صادقين عليهم السلام است .
فاضل دربندى آورده است : ((اماميه از دوران امير مؤ منان
(عليه السلام ) تا دوران امام حسن عسكرى (عليه السلام ) چهارصد كتاب فراهم آوردند
كه به اصول معروف شده اند)).(160)
سرنوشت اصول اربعماءة
بر اساس گزارش هاى تاريخى اين اصول تا دوران صاحبان جوامع اوليه شيعه ؛ يعنى
محمدون ثلاث وجود داشته و مورد استفاده آنان قرار گرفته است . و نيز شمارى از آنها
نيز تا زمان محمد بن ادريس حلى (م 598)؛ سيد بن طاوس (م 673؛) شهيد ثانى (م 966)؛
كفعمى (م 1104) و ميرزا حسين نورى (م 1320) باقى ماند و مورد استناد آنان قرار گرفت
.(161)
شيخ آغا بزرگ تهرانى در الذريعه با استفاده از منابع تاريخ و رجالى ، هم چون رجال
نجاشى ، فهرست شيخ طوسى معالم العلماء ابن شهر آشوب و منابعى ديگر فهرست 122 اصل از
ميان اصول اءربعماة را بر شمرده است .(162)
امروزه از ميان اين اصول تنها شانزده اصل به دست ما رسيده است كه مرحوم حسن مصطفوى
مجموعه آنها را در كتاب ((الاصول السته عشر))
به چاپ رساند.
از نظر شيخ آغا بزرگ دو عامل مهم در از بين رفتن اصول اربعماءة نقش داشته است :
1. پس از تدوين جوامع اوليه حديثى از رغبت علماء به اصول اربعماءة كاسته شد؛ زيرا
از سويى اين روايات در كتب اربعماءة گردآورى شده بود و از جهت ديگر مراجعه مستقيم
به اصول اربعماءة بخاطر فقدان تنظيم و تبويب دشوار بود.
2. آتش سوزى كتابخانه شيخ طوسى در سال 448 هجرى به دست متعصبان اهل سنت باعث سوخته
شدن شمارى از اى اصول شد.(163)
دوره سوم : دوره تدوين جوامع اوليه
حديثى شيعه
چنان كه در تبيين دوره دوم از تاريخ حديث شيعه روشن شد، اصحاب ائمه عليهم
السلام تا دوران امام حسن عسكرى (عليه السلام ) كوشيدند تا ميراث روايى اهل بيت
عليهم السلام را در قالب اصول روايى ثبت و ضبط كنند. بدين ترتيب هر كس بنابه سليقه
خود و ميزان حضور در جلسات ائمه عليهم السلام به ثبت پاره اى از روايات توفيق يافت
. گرچه شمارى از محدثان ؛ هم چون حميد بن زياد، يونس بن عبدالرحمن ، محمد بن يحيى
و... به جامع نويسى و تنظيم بخش هايى از اين اصول روى آوردند، اما بخاطر دسترسى
نداشتن به تمام اصول روايى و درك بخشى از دوران صدور روايات از ائمه عليهم السلام و
نيز توجه آنان به بخشى خاص از روايات ؛ نظير احكام ، كارى در خور و جامع ارائه
نگرديد.
از سوى ديگر رشد و تعالى جامعه شيعى در دوران غيبت صغرا و آغاز غيبت كبراى امام
زمان (عليه السلام ) و نياز پيوسته عالمان دينى ؛ اعم از فقيهان ، متكلمان ، مفسران
شيعه به ميراث روايى مدون و رويكرد اختلاف در نگرش هاى فقهى و كلامى در اثر
پراكندگى اصول روايى ضرورت تدوين جوامع حديثى شيعه را بيش از هر زمان ديگر ضرورى مى
ساخت .
در پاسخ به چنين نيازى بود كه ثقه السلام كلينى (م 329)، شيخ صدوق (م 381) و شيخ
طوسى (م 460) اقدام به تدوين جوامع روايى نمودند و كتاب هاى ((كافى
))، ((من لايحضره الفقيه
))، ((مدينه العلم ))،
((تهذيب و استبصار)) به رشته تحرير در
آمد. البته پيش از آنان بزرگانى همچون احمد بن محمد بن خالد برقى (م 274)، محمد بن
صفار (م 290)؛ حميدى قمى (م 300)؛ به ترتيب كتاب هاى المحاسن ، بصائر الدرجات و قرب
الاسناد را نگاشتند. و نيز همزمان با عصر محمدون ثلاث كتاب هاى حديثى ديگرى توسط
اين بزرگان و ديگر محدثان ؛ هم چون عيون اخبار الرضا (عليه السلام )، الخصال ،
الامالى از شيخ صدوق ، الغيبة ، الاقتصاد از شيخ طوسى و... تدوين شد، اما به خاطر
برخوردارى كتاب هاى پنجگانه از جامعيت ، اتقان سند و متن روايات ، اين كتاب ها مورد
توجه عالمان شيعى در سده هاى پسين قرار گرفت و آرام آرام به عنوان كتب خمسه روايى
شيعه شناخته شد كه البته بعدها پس از مفقود شدن كتاب مدينة العلم ، به كتب اربعه
حديثى شيعه اشتهار يافت .
چهار كتاب اصلى روايى شيعه بين شرح است :
. كافى ، ثقه الاسلام محمد بن يعقوب
كلينى (م 329)
ابو جعفر محمد بن يعقوب كلينى كه به ثقه الاسلام و رئيس المحدثين معروف است
در روستاى كلين از روستاهاى رى
(164) در ميان خاندانى علمى چشم به جهان گشود، زمان دقيق ولادت
كلينى مشخص نيست ، اما از قرائنى مى توان نتيجه گرفت كه او با فاصله كوتاهى قبل ،
يا پس از ولادت امام زمان (عليه السلام )، يعنى حدود سال 255 هجرى ولادت يافت .
كلينى براى كسب حديث به شهرهاى مختلفى ، از جمله كوفه ، بغداد، دمشق و بعلبك مسافرت
كرده هر چند گزارش متقنى در اين زمينه در دسترس نيست . از او به عنوان شيخ شيعه و
چهره نام آور شيعه در رى ياد كرده اند.(165)
از اين كه وى در سال 327 هجرى ، يعنى يك يا دو سال پيش از وفات ، پس از اشتهار و
نيز پس از تاءليف كافى وارد بغداد شده و در آنجا به تدريس حديث پرداخت و با توجه به
اين كه او براى تدوين كافى بيست سال وقت صرف كرد، مى توان نتيجه گرفت كه او كتاب
((كافى )) را در رى و قم نگاشته است .(166)
در ميان اساتيد و مشايخ حديثى مرحوم كلينى از على بن ابراهيم قمى ، محمد بن يحيى
عطار، ابو على اشعرى ، حسين بن محمد، احمد بن ادريس ، ابن فروخ صفارى ، ابن عقده
و... مى توان ياد كرد. اما به نظر مى رسد كه در ميان اساتيد بيشترين تاءثير گذارى
بر كلينى از آن على بن ابراهيم قمى (صاحب تفسير معروف ) و محمد بن يحيى اشعرى است .
در ميان شاگردان كلينى نيز به چهره هاى برجسته اى ؛ همچون ابوالقاسم جعفر بن قولويه
(م 367) ابو محمد هارون بن موسى تلعكبرى (م 385)، ابو غالب احمد بن محمد زرارى (م
368)، برمى خوريم كه هر يك در زمينه حديث ، فقه ، رجال داراى جايگاه علمى برجسته اى
هستند.(167)
مرحوم كلينى به جز كافى داراى آثار علمى ديگرى ؛ از جمله 1. تعبير الرؤ يا؛ 2. الرد
على القرامطه ؛ 3. رسائل الائمه ؛ 4. كتاب الرجال و... است .(168)
كتاب هاى مختلف كلينى نوع چينش روايات در كافى و نيز انتخاب عناوين ابواب و ارائه
نقطه نظرات كلامى كه احيانا در لابلاى روايات آورده ، نشان مى دهد كه مرحوم كلينى
افزون بر احاطه گسترده به دانش حديث ، در زمينه كلام و فقه نيز صاحب نظر بوده است .
كلينى سرانجام در سال 328، يا 329 هجرى چشم از جهان فرو بست و در بغداد مدفون شد.
سال ها پس از وفات او و پس از خراب شدن قبر و رويت بدن و كفن تازه ، از سوى يكى از
واليان متعصب بغداد قبه اى بر روى قبر او ساخته شد.(169)
كافى نخستين و مهم ترين جامع روايى شيعه است كه به گفته بسيارى ، كتابى هم وزن و هم
سنگ آن در اسلام نگاشته نشده است . كافى مجموعا شامل اصول در دو جلد و فروع در چهار
جلد و روضه در يك جلد و داراى 30 كتاب و 326 باب و جمعا 16199 روايت است ،(170)
كه از آن ميان بنابه مبناى متاءخران 5072 روايت صحيح ، 144 روايت حسنه ، 1118 روايت
موثقه و 9485 روايت ضعيف وجود دارد.(171)
به نظر مى رسد كه نام كافى از سوى مولف بر اين كتاب گذاشته نشده ؛ زيرا مرحوم كلينى
در آغاز خطبه اشاره اى به آن نمى كند هر چند با آوردن جمله :
و قلت انك تحب اءن يكون عندك كتاب كاف يجمع فيه من جميع فنون علم الدين ما يكتفى به
المتعلم و يرجع اليه المسترشد؛ و گفتى كه دوست دارى نزد تو كتابى كافى و
جامع باشد كه در آن تمام فنون علم دين كه براى طالب علم كفايت كننده و براى طالب
رشد و تعالى مرجع باشد، جمع شده باشد)).(172)
اشاره كرده كه مقصود او تدوين كتابى است كه پاسخ گوى نياز دينى مومنان و در اين جهت
كافى باشد.(173)
بنابه تصريح بسيارى از محققان ، كلينى براى تدوين كافى بيست سال زمان صرف كرد. اين
زمان طولانى نشان گر دقت او در انتخاب روايات و نيز تبويب و تنظيم احاديث در ابواب
و فصول متناسب است .(174)
مرحوم كلينى در مقدمه كتاب اشاره مى كند كه او اين كتاب را در پاسخ به نامه يكى از
برادران دينى فراهم ساخته است . نام اين شخص به طور دقيق مشخص نيست ، اما احتمال
داده شده كه او محمد بن احمد بن عبدالله بن قضاعه صفوانى ، يا محمد بن نعمانى است .(175)
كلينى بخشى از درخواست اين شخص را چنين منعكس ساخته است :
((اى برادر! آگاه شدم از آن شكايت كه نسبت به مردم زمان
نمودى ، كه ايشان بر نادانى باهم سازش نموده و در آبادانى راه جهالت ، همدست و
كوشايند تا آنجا كه نزديك است دانش از ايشان رخت بربندد و ريشه كن گردد... تو
يادآور شدى كه مطالبى برايت مشكل شده ، كه بواسطه اختلاف روايات وارده در آنها
حقيقت آنها را نمى فهمى و دانسته اى كه اختلاف روايت مربوط به اختلاف علل و اسباب
آن است و به دانشمند مورد اعتمادى كه در اين قسمت وارد باشد، دسترسى ندارى تا با او
مذاكره و گفت و گو كنى و گفتى كه مى خواهم كتابى داشته باشم كه تمام بخش هاى علم
دين در آن باشد تا دانشجو را بى نياز كند و مرجع هدايت خواه باشد و كسى كه عمل به
اخبار صحيح امامان صادق و سنت هاى ثابت مورد عمل را خواهد از آن كتاب برگيرد و
واجبات خدا و سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به كمك آن ادا شود)).(176)
با اين نامه ، انگيزه كلينى نيز مشخص مى شود. بنابراين او با تدوين كافى خواسته است
تا ضمن نجات روايات شيعه از پراكندگى و تنظيم آن در يك مجموعه واحد، از توسعه دامنه
اختلافات دينى جلوگيرى كند.
ويژگى ها و امتيازات كافى
1. جامعيت ، كافى نه تنها در مقايسه با هر كتاب روايى ، بلكه حتى در مقايسه
با ساير جوامع اوليه حديثى ، همچون ((من لا يحضره الفقيه .))،
((تهذيب الاحكام )) و
((الاستبصار)) از جامعيت مطلوبى برخوردار است ؛ زيرا
تنها به روايات فروع و احكام بسنده نكرده و با امعان به جايگاه عقايد و اخلاق ، دو
جلد نخست كافى را به اين دو بخش مهم در عرصه دين شناسى اختصاص داد. بدون ترديد اگر
شيخ صدوق و شيخ طوسى به اين امر اهتمام داشته و در كنار فروع به اصول نيز مى
پرداختند، ميراث روايى شيعه در اين دو عرصه از غنا و جامعيت بيشترى برخوردار بود.
به خاطر همين ويژگى ، مرحوم فيض ضمن تجليل از كافى از ساير جوامع روايى بخاطر غفلت
از اصول انتقاد كرده است .(177)
2. چينش قابل تحسين ، بايد توجه داش كه مرحوم كلينى نخستين كسى است كه به تدوين و
تنظيم جامع روايى اقدام كرده و پيش از خود هيچ الگويى نداشته تا از آن بهره گيرد.
با اين حال وقتى به مجموعه كتاب كافى و نيز ابواب و فصول مختلف آن مى نگريم به چينش
شگفت آورى بر مى خوريم . مقدم داشتن اصول بر فروع و نيز الحاق روضه در پايان كتاب
حكايت گر حسن سليقه او در چينش كلى كتاب دارد. او در كتاب اصول ، نخست كتاب العقل و
الجهل و سپس كتاب فصل العلم را ذكر مى كند و پس از آنها روايات كتاب التوحيد و
سپس روايات كتاب الحجه را مى آورد؛ زيرا پايه همه گفتارها در زمينه اصول و فروع عقل
است كه مايه امتياز انسان از حيوان ، نبات و جماد است . و عقل با سرمايه علمى فربه
شده ، سمت و سو پيدا مى كند.
پس از اين مرحله است كه نوبت به خداشناسى مى رسد. مرحوم كلينى نبوت و امامت را تحت
عنوان واحدى به نام كتاب الحجه مى آورد؛ زيرا پيامبر اكرم و امام (عليه السلام ) بر
اساس اصل حجت الهى براى هدايت مردم منصوب مى شوند.
ساير فصول و ابواب كتاب نيز داراى چنين چينش مناسبى است .
مرآة العقول فى شرح اخبار آل الرسول از علامه مجلسى ، شرح صدر المتالهين و شرح ملا
صالح مازندرانى بر اصول كافى از مهمترين شرح هاى كافى به شمار مى روند.